کمال انسان در سایهی عمل ارادی اوست و اراده محصول محبت است. تا علاقه نباشد اراده نیست و تا اراده نباشد قیام و اقدام هم نخواهد بود. کما اینکه تا کراهت و انزجار نباشد ترک و پرهیز نیست. اگر تولی و تبری از پایههای اصیل دین به شمار میآیند، ولایت و برائت، روی محبت و عداوت است. انسان به محبوبش تولی دارد و از مبغوضش تبری میجوید و به چیزی که مهر میورزد تولی دارد و از چیزی که منزجر است تبری دارد. تا معیارهای محبت مشخص نشود مسئله تولی و تبری مبهم خواهد بود. نازلترین مرتبه ی تولی و تبری همان جذب و دفع است و رقیقترین مرحلهاش تولی و تبری و بین آن مقام بلند و این درجهی نازل، مراحل وسطی هم هست. ظرف محبت، جان انسان است. انسان بیش از یک جا و یک دل ندارد و محبت حق هم با مهر باطل نمیگنجد و اگر انسانی دوست حق بود نمیتواند دوست ناحق باشد و اگر دوست باطل بود نمیتواند محب حق باشد. از امام ششم (علیهالسلام) رسیده که « هل الایمان الا الحب و البغض» (1) دین جز محبت چیز دیگر نیست. زیرا انسان براساس محبت قیام و اقدام میکند. اگر محبوب حقیقی داشت محبتش حق میشود و بر معیار این حق قیام میکند. ابراهیم خلیل (سلام الله علیه) وقتی برهان توحید را طرح میکند با اینکه خدا ملکوت عالم را نشانش داد از راه محبت مسئله را مطرح میکند. میگوید (انی لا احب الافلین) چیزی که غروب میکند محبوب نخواهد بود چیزی که از بین رفتنی است محبوب نخواهد بود. آفل و غروب کننده در خور و شایستهی محبت نیست، انسان اگر به خودش یا به چیزی از اجزاء جهان طبیعت مهر بورزد به یک غروب کنندهی از بین رونده دل بسته است و چون محبوب او از بین میرود همین محبت که نشانهی انس بود باعث رنج و درد خواهد شد. محبت وقتی میتواند پایدار باشد که محبوب دائمی باشد اگر محبوب از بین رفتنی باشد همین محبت دردآور خواهد شد. اگر به یک امری که زوالپذیر است دلبستگی پیدا شد چون متعلق رفتنی است همین تعلق و همین علقه که نشاطآور است رنجآور خواهد شد. اگر محبوب از بین رفت محبتی که تاکنون باعث انس و لذت بود دردآور خواهد شد زیرا با رفتن محبوب، آن که به او دل نبسته بود رنجی احساس نمیکند اما محب و دوستدار او رنجور میشود زیرا این محبت وقتی محبوب نباشد دردآور است تعلق وقتی متعلق نباشد رنجآور است. محبت غیر خدا، گذشته از اینکه راههای انحرافی است، همین محبت بعینه میشود عامل رنج. لذا خداوند مؤمنان را به احیای منطق خلیل الله دعوت نمود زیرا آن حضرت دوست خدا شد (انی لا احب الآفلین) و خدا او را به عنوان دوست پذیرفت. (وَاتَّخَذَ اللّهُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلاً) (2) آنگاه فرمود: (إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَهذَا النَّبِیُّ) (3) مؤمنین و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و پیروان ابراهیم خلیل نسبت به آن حضرت اولویت دارند یعنی منطق او را باید احیاء کنند. منطقی که از رؤیت ملکوت برمیخیزد این است که غروب کننده و میرنده، محبوب نیست زیرا همین محبت روزی عامل رنجیدن خواهد بود و اگر در عبادتهای ائمه علیهمالسلام گفته شد که ما خدا را حبا عبادت میکنیم، نه عبادت سوداگرانهی کسانی که شوقاً الی الجنة است و نه عبادت بردهگانهی کسانی که همانند بردگان برای ترس از جهنم عبادت میکنند، به همین اصل اساسی و اصیل برمیگردد. زیرا محبت به حی لایموت است که ابدی خواهد بود و پای نفس و لذایذ نفسانی هم مطرح نیست، و آنچه که نباید فراموش بشود این است که محبت طریقت است محبت راه است محبت شرع است. محبت عبارت از آن نیست که انسان وصفی را در ذهن خود خطور دهد و برابر آن بگوید من دوست خدایم. در سورهی آل عمران خدا محبت را راه میداند: (إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْكُمُ اللّهُ) (4) اگر شما محبت خدا و دوستداران خدایید تابع رسول الله باشید. پیامبر حبیب الله است. در سیر تکاملی، این حبیب خدا جلو و شما به دنبال حبیب خدا حرکت کنید. (فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْكُمُ اللّهُ). پس اگر کسی ادعای محبت خدا داشت و به دنبال رسول خدا حرکت نکرد بداند که دعوی او بیبرهان است. ادعای کاذبی دارد. کسانی محب خدا بودند که در مواقع رسمی رسول اکرم را تنها نمیگذاشتند. خدا مؤمنین را که معرفی میکند میفرماید: مؤمنین هرگز رسول اکرم را تنها نمیگذاشتند و نمیگذارند (وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ یَذْهَبُوا حَتَّى یَسْتَأْذِنُوهُ) (5) و رسول الله را در مواقع مهم تنها نمیگذاشتند. در سورهی نور، مؤمنین راستین را که معرفی میکند میگوید (إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ) مؤمنان واقعی و کامل کسانی هستند (الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ) (6) که از نظر اعتقاد مؤمن به خدا و پیامبرش باشند. (وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ یَذْهَبُوا حَتَّى یَسْتَأْذِنُوهُ) در امور اجتماعی آنجا که امت باید قیام کند، همه باید همکاری کنند، هرگز رهبرشان را رها نکنند و پیامبر الهی را تنها نگذارند و تا از او اذن نگرفتند نروند هرچند کاری هم داشته باشند وقتی با پیامبر در میان میگذارند و مطرح میکنند و اذن میگیرند، آنگاه میروند. و (إِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ) در امر همگانی و در مسائل اجتماعی هرگز بدون اجازهی او تخلف نمیکنند و چون در کل مسائل دینی پیامبر در جلو به عنوان امام امت دارد وظایف الهی را انجام میدهد امت که داعیهی دوستی خدا را در سر و دل میپروراند باید تابع پیامبرش باشد. محبت هرگز با سکون و جمود و رکود سازگار نیست. محبت راه است و اگر این راه طی شد و انسان نزدیک محبوب و نزدیک الله شد، محبوب خدا میشود فرمود این راه را طی کنید تا محبوب خدا بشوید. « إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْكُمُ اللّهُ» کسانی که محبوب خدایند در قرآن مشخص شدند و آثار محبت الهی هم در جلسهی قبل بازگو شد که چه کسانی محبوب خدایند و رسیدن به این مقام از چه راهی است اما آنچه که در جوامع روایی ما آمده که فرمود: بهترین کسانی که محبوب خدایند افرادی هستند که این محبت در جانشان رسوخ کند، و عاشق عبادت باشند، این است که مرحوم کلینی در کافی در باب عبادت، بیانی را از معصوم (علیهالسلام) نقل کرد و فرمود: (افضل الناس من عشق العبادة فعانقها و احبها بقله و باشرها بجسده و تفرغ لها…) (7) بهترین مردم کسانی هستد که به عبادت عشق بورزند، عشق آن محبت کامل است. عشق حفظ موجود و شوق طلب مفقود است انسان با شوق عبادت میکند تا به عشق عبادت برسد. فرمود: از همهی مردم بالاتر کسی است که به عبادت عشق بورزد چون خود عبادت هم طریق است. یعنی به معبود عشق بورزد و الا اگر به عبادت عشق ورزید هنوز بین راه است و به مقصد نرسیده. (من آثر العرفان للعرفان فقد قال بالثانی) (8) کسی که معشوقش عبادت باشد او بین راه است و به مقصد نرسید. کسی به مقصد رسید که معبود معشوق او باشد نه عبادت علیایحال فرموده: (افضل الناس من عشق العبادة) بالاترین مردم نه تنها کسی است که عبادت کند و عبادت را به عنوان تکلیف انجام بدهد و از عبادت لذت ببرد و نه تنها دوست عبادت باشد و عبادت محبوب او باشد، بلکه شدیرترین درجهی محبت را نسبت به عبادت داشته باشد که آن عشق است. اگر در سیرهی آموزندهی سید ابن طاووس که از مفاخر جهان اسلام به شمار میرود این مطلب آمده که سالروز بلوغ فرزندش را جشن گرفت این، طلیعهی آن عشق است. ابن طاووس سالروز بلوغ فرزندش را جشن گرفت گفت به شکرانهی اینکه نمردی و سنت به حدی رسید که سخن خدا متوجه تو شد و میشود. تاکنون خدا با تو سخن نمیگفت و از تو چیزی نمیخواست و اما از امروز تو مخاطب این سخن الهی هستی و خدا به تو میگوید: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا) تو جزء کسانی هستی که این ندای الهی و این خطاب الهی متوجهی آنها میشود. به شکرانهی این فضیلت که به حد بلوغ و به حد تشرف رسیدهای نه تکلیف، جشن میگیرم. این جشن تشریف است نه تکلیف. خدا را شکر کن که به دریافت فرمان خدا مشرف شدی نه به انجام وظایف مکلف. چون کلفت و رنجی نیست. شنیدن خطاب الهی و امتثال دستور الهی شرافت است نه کلفت و این، طلیعهی آن محبت است. اینکه کلینی از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرد و فرمود: افضل و بالاترین مردم، کسانی هستند که به عبادت عشق بورزد سرش این است. زیرا انسان به این حد میرسد و میفهمد که عشق کاذب و نشاطآور با رفتن معشوق درد و رنجآور میشود. اگر محبوب از بین برود دیگران رنجی احساس نمیکنند بلکه این محب است که رنج میبرد. همین محبتی که تا دیروز نشاط میآورد از امروز اندوه میآورد. پس اگر محبوب رفتنی است، محبت دردآور خواهد شد. افضل مردم کسانی هستند که به « هو الحی الذی لایموت» عشق بورزند چون محبوب ابدی است محبت هم باید والاترین درجهاش را طی کند که عشق است. عشق آثار معشوق را در عاشق احیا میکند، پیچکی که در کنار درخت بر تنه درخت میتند میگویند: این درخت را پیچک و عشقه گرفت راه نفس کشیدن این درخت را میبندد. برگهایش را زرد میکند خزان زودرسی دامنگیر درخت میشود و زرد چهرهاش میکند. نمیگذارد این درخت نفس بکشد. « هرکه او بیدارتر رخ زردتر» اینکه عاشق زرد چهره است برای این است که آن عشقه و پیچک راه نفس کشیدن او را گرفت. آن اشتیاق و شور نمیگذارد او نمو حیوانی داشته باشد. نمیگذارد او از نظر تن فربه شود نمیگذارد او از نظر اندام نمو کند. او در صراط نمو جان خودش است که فوق اینهاست. فرمود: افضل مردم کسی است که با عبادت دست به گردن باشد و با تمام هستیاش عبادت را لمس کند این نیتی که ما در نماز داریم به حمل اولی نیت است و به اصطلاح اهل معنا به حمل شایع غفلت است. اگر کسی میگوید من چهار رکعت نماز ظهر به جا میآورم قربة الی الله این معنا را در ذهن خطور داد این نیت است به حمل اولی. ولی غفلت است به حمل شایع. نیت آن انبعاث و پرش و گرایش و جا خالی کردن از جهان طبیعت است. این که بزرگان و بعضی از عرفای بنام اسلام میگویند کسی نماز میگزارد و حواسش پیش دنیا و طبیعت و مردم است در پایان نماز وقتی میگوید السلام علیکم، من منفعلم. برای اینست که کسی از جمع فاصله بگیرد، بیرون رود و دوباره برگردد، یعنی در جمع نبود و تازه آمد او میتواند سلام و درود اهدا کند و بگوید السلام علیکم ولی کسی که در جمع و با دیگران و در حضور دیگران است، دیگران در حضور اویند، با مردم است و مردم با اویند او سلامی ندارد. این عارف بزرگوار میفرماید: اگر نمازگزار نمازش معراج مؤمن شد یا اگر (لو یعلم المصلی من یناجی ما انفتل) (9) با پروردگارش مناجات داشت یا اگر (الصلوة قربان کل تقی) نماز عامل تقرب هر انسان باتقوا و وارستهای است و او با نیت پر کشید و از طبیعت و دیار و دار پرواز کرد، پس در طبیعت و در جمع و در حضور دیگران نبود دیگران هم در خاطرهاش خطور نداشتند او بود و معبودش وقتی نماز تمام شد و به پایان رسید از معراج برمیگردد از مناجات با الله فراغت حاصل میکند و به جمع دیگران میپیوندد در حضور دیگران میآید با دیگران مأنوس میشود میگوید (السلام علیکم و رحمة الله و برکاته) این نمازی که تحریمه التکبیر و تهلیله التسلیم الله اکبر گفتنش احرام بستن اوست السلام علیکم گفتنش فراغت اوست چنین شخصی میتواند به دیگران سلام بکند. ولی آن نمازگزاری که حواسش پیش مردم بود و دنیا و اهل دنیا از خاطرهاش غیبت نکردند او غیبت نکرده که دوباره برگردد و سلام بکند فرمود: افضل مردم کسی است که به عبادت عشق بورزد به عبادتهای مالی، بدنی، تلفیقی، درونی و بیرونی در کل که (هل و البغض الا الحب الایمان هل الایمان الا الحب و البغض) (10) عشق بورزد و با عبادت معانقه کند و عبادت را با جانش لمس کند. این فاضلترین مردم و گرامیترین مردم و مکرمترین فرد انسانی است. اما آنچه نمیگذارد انسان به این مقام والا برسد و اوج بگیرد مسئله حب دنیاست. در همان باب محبت کتاب شریف کافی از معصوم (علیهالسلام) نقل شده که (حب الدنیا رأس کل خطیئة) (11) دوستی دنیا ریشه تمام گناهان و اشتباه کاریها است. فریقین بیانی را از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کردهاند که خاتم انبیا فرمود: ماذئبان ضارئان فی غنم قد فارقها رعاؤها احدهما فی اولها و الآخر فی آخرها بافسد فیها من حب المال و اشرف فی دین المسلم) (12) حضرت فرمود: اگر رمهی بیشبانی باشد و گرگ از دو طرف حمله کند ضرری که از دو طرف به این رمهی بیشبان میرسد به اندازهی ضرری نیست که مقامخواهی، به دین یک فرد مسلمان وارد میکند. محبت دروغ – حب باطل – علاقه به دنیا و جاه و مقام، آنچنان رمهی دین را از بین میبرد که هرگز آن گرگهای خونآشامی که از دو طرف به رمهی بیشبان حمله کردند آسیب نمیرساند. چون گرگ وقتی به رمه میرسد به مقدار درندگی میدرد نه تنها برای خوردن، او برای شکم نمیدرد بلکه برای اطفاء آتش غضب میدرد. به مقدار درندگی حمله میکند نه به مقدار خوردن، او نیز هرگز سیر نمیشود و آن خوی درندگی هرگز ارضاء نخواهد شد. این بیان که از رسول اکرم رسیده است و عدهای از دانشمندان شیعه و دانشمندان اهل سنت رسالهای در این زمینه نوشتهاند. از دیر باز مورد اهتمام اهل نظر از خاصه و عامه بود و در این زمینه در شرح همین بیان رسایلی نوشتند اگر آن بیان بلند را معصوم (علیهالسلام) فرمود که: دوستی دنیا ریشهی هر اشتباه و خطاست قهراً دوستی خدا رأس و ریشه و پایه و مایهی هر صواب و مصلحت و فضیلت خواهد بود هر دو، ریشهی قرآنی دارد. اما اینکه حب خدا رأس کل صواب و مصلحة است ریشهی قرآنیش در جلسات قبل گذشت و اینکه حب دنیا آغاز هر اشتباه و ریشهی گناه است در سورهی نحل این معنا آمده فرمود: (وَلكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّه) (13) آنها که جانشان از کفر پر شد (در برابر شرح صدری که دیگران از فضیلت برخوردارند یعنی جانشان منشرح و باز و گسترده و مالامال از فضیلت شد) جانشان پهن و لبریز از سیئات و تبهکاریها شد – برخی از شرح صدر و سینهی وسیعی برخوردارند که در آن صحنهی وسیع معارف الهی است و برخی از سینهی وسیعی برخوردارند که در این صحنهی وسیع تبهکاریها و انحرافهاست – این تبهکاریها گرچه همراه با شرح صدر است ولی با ضنک و تنگ بودن و محصور بودن و بسته بودن همراه خواهد بود چون (وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنكاً) (14) (وَلكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ) (15) آنها مستحق غضب الهیاند و در اثر طغیان سقوط میکنند. چون هر کس مستحق غضب الهی شد سقوط کرده است. (وَلاَ تَطْغَوْا فِیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْكُمْ غَضَبِی وَمَن یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوَى) (16) فرمود: اگر کسی طغیان کرد مستحق غضب خدا میشود و اگر کسی مستحق غضب الله شد سقوط میکند. اگر سقوط کرد راهی برای صعود و تکامل او نیست اینجا حب دنیا را سیر سقوط و غضب الهی میداند (ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا عَلَى الْآخِرَةِ) (17) آنها دنیا را محبوب گرفتهاند و دنیا را بر آخرت ترجیح دادند، دنیا محبوبشان بود و آخرت محبوبشان نبود آنچه انسان را به خدا نزدیک میکند آخرت است و بعد از این جهان بازدهی دارد و آنچه انسان را از خدا دور میکند دنیاست و در آن جهان بازتابی دارد فرمود: منشأ همهی انتقامهای الهی این بود که آنها دنیا را محبوب قرار دادند دنیا را به عنوان محبوب پذیرفتند. این محبت دنیاست که عامل خشم الهی شد و غضب الهی را پیآمد داشت. (ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا عَلَى الْآخِرَةِ وَأَنَّ اللَّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْكَافِرِینَ) کسی که کفر پیشه گرفت به مقصد نمیرسد زیرا آن شخص، حق و راه حق را پوشاند. بیراهه میرود او عقل را رها کرد و به بیراهه میرود. (أُولئِكَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ وَأُولئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ لاَ جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْخَاسِرُونَ) (18) آنها غافل دلبسته، چشم بسته و گوش بستهاند. آنچه را که باید با جان دل بفهمند نمیفهمند. آنچه را که باید با چشم درونی ببینند نمیبینند. آن آهنگی را که باید با گوش درون بشنوند نمیشنوند. قهراً غافلند و نتیجهی غفلت هم، خسران است. (لاَ جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْخَاسِرُونَ) انسان غافل که عقلش بسته است و ادراک نمیکند زمام او را خیال به عهده میگیرد انسانی که از عقل و وحی محروم شد به دام خیال میافتد. انسان خیال زده، راه محبت را طی نمیکند و چون چنین است محبوب خدا هم نیست. در قرآن کریم فرمود: (ان اللَّهُ لاَ یُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ) (19) این مضمون در چند جای قرآن آمده، مختال انسان خیالباف، به انسان خیالزده، انسان خیالی، انسانی که با خیال کار میکند، انسانی که در گرو تخیلات است، انسانی که دلباختهی وهم است، انسانی که به ساختههای خیال تکیه میکند. انسانی که به عناوین اعتباری که خیال به او بها میدهد تکیه میکند میگویند مختال یعنی خیالباف و خیالزده. هرچه غیر خداست و ساختهی اعتبار است خیال است و اگر کسی به بافتههای خیال تکیه کرد مختال میشود و چون مختال فخرفروش میشود او فخرفروش میشود. فخر باطل دارد، میشود فخور فرمود: انسان خیالباف فخرفروش، محبوب خدا نیست. چون راه محبت راه عقل است نه راه وهم. اگر کسی محبوب خدا میشود راه عقل و وحی را طی میکند نه راه وهم و خیال را. هرگز انسان خیالزده محبوب خدا نخواهد شد (وَاللَّهُ لاَ یُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ) هر کس به رسیدن هر مقامی فخر کند باید بداند که از راه محبت مانده است در نتیجه از دین هم مانده است. (هل الایمان الا الحب و البغض) (20) دین میکوشد انسان را عقل اداره کند و وحی رهبری کند نه خیال و نه وهم. در باب محبت مرحوم کلینی بیانی را از امام پنجم (علیهالسلام) نقل کرد فرمود: انسان دنیازده همانند کرم ابریشم است هرچه بیشتر تلاش میکند در مدار خود میتند و دسترنج او، او را خفه میکند. بیشتر میتند، بیشتر میسازد، بیشتر تولید میکند و در آن وسط غرق میشود. « کدودة القز: کرم ابریشم.» این کرم ابریشم تلاش و کوشش میکند و گودالی حفر میکند که دورش را مواد خام حریر و ابریشمی پر کرده و خود در آن وسط غرق میشود و سرانجام میمیرد فرمود: دوستی دنیا (دنیا یعنی هرچه غیر خداست) مانع رسیدن به خداست و نظیر کار کرم ابریشم است، اگر دنیا عالم تربیت است و میشود با تربیت برگ توت را حریر و پرنیان کرد چرا انسان راه صحیح را طی نکند و به فرشتهی خوبی نرسد؟ چرا مانند کرم ابریشم باشد که در وسط کارش غرق شود؟ چرا پر درنیاورد و پر نکشد؟
تو فرشته شوی ار جهد کنی، از پی آنک *** برگ توت است به تدریج کنندش اطلس
اگر در این عالم برگ توت با تربیت پرنیان و حریر میشود چرا انسان با تربیت فرشته نشود؟ چرا انسان همانند کرم ابریشم در کارش غوطهور شود و بماند فرمود: هرچه غیر خداست میشود، دنیا، و انس و علاقه به دنیا ریشهی هر گناه است. (ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا عَلَى الْآخِرَةِ) (21) چنین خیالباف میشود و هرچه روی تخیلاتش بیشتر کار کند و از خیال بیشتر لذت ببرد و از رسیدن به امور خیالی فخرفروشی کند طبق بیان امام پنجم (علیهالسلام) همانند کرم ابریشم است که در کارش غوطهور میشود و همانجا دفن خواهد شد. کدودالقز ینسج دائماً این کد و رنج دارد مانند کرم ابریشم که دائماً میکوشد که برای خود قبری حفر کند و گودالی. اگر آمده که (القبر اما روضة من ریاض الجنة) (22) که جای پر کشیدن است. (او حفرة من حفر النیران) (23) گودالی است از گودالهای جهنم که جای دفن شدن است بیارتباط با این مسئله نیست و انسان خیالباف قلبش غافل است چون محبت الله باید از قلب باشد که ندارد. و کسی که قلبش غافل باشد رسول اکرم از طرف خدا دستور یافت که ارتباطش را با آن قطع کند. در سورهی کهف خدا به رسول اکرم فرمود. (وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلاَ تَعْدُ عَیْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً) (24) یعنی با این افراد مستضعف پابرهنه بساز، با اینها که بامداد و شامگاه به یاد حقند باش.
پیشنهاد مرفهین و مترفین را که گفتند فقرا را ترک کن تا ما در مجلس تو شرکت کنیم نپذیر. با همین پابرهنهها باش آن مترفین که میگویند نشستن با فقرا در یک جا برای ما دشوار است حرفشان را نپذیر. چشمانت را از فقرا و مستضعفها منصرف نکن. به دیگران که پیشنهاد ملاقات خصوصی میدهند یا ملاقات اختصاصی را مطرح میکنند نگاه نکن (وَلاَ تَعْدُ عَیْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا) با آن کسانی که خدا قلبشان را از یاد خود غافل کرده است و یاد الهی را که بهترین نعمت است از جان آنها گرفت چون جانشان شایسته و در خور یاد الهی نبود، نباش. همانطور که در جلسات قبل گذشت اگر کسی با نام الهی و یاد الهی بدرفتاری کند به دنبال پیامبر و حبیب خدا حرکت نکند و کتاب الهی را پشت سر بگذارد خدا یاد خودش و یاد قیامت را از قلب او میگیرد. خدا این توفیق را به هر کس نمیدهد. (إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ) (25) یاد قیامت را که یک ویژگی خاص و یک نعمت خالصی است خدا به افراد مخصوص میدهد سپس آنان را بپاس احترام به همان یاد آخرت جزء بندگان مخلص خود میسازد. (سَأَصْرِفُ عَنْ آیَاتِی الَّذِینَ یَتَكَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ) (26) فرمود: آنها که کبریا طلبند ما یاد خود را از آنها میگیریم. (ثُمَّ انصَرَفُوا صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ) (27) وقتی آنها از مسیر دین عمداً منصرف شدند، خدا قلب آنها را از درک دین منصرف کرد. خدا دیگر این نعمت فهم را به آنها نداد. این دو سه بخش که مطرح شد در چندین جای قرآن کاملاً مطرح است. فرمود: اگر کسی خیالزده بود و روی خیال فخرفروشی کرد و به هر مقامی رسید که خیالی بیش نیست به آن مقام فخر کرد قلبش خیالباف است و قلب خیالباف غافل و قلب غافل مورد محبت رسول خدا نیست. (وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً) یک وقت انسان به زندان میرود برای اینکه مسیر عفت را حفظ کند یوسف صدیق میشود (رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ) (28) زندان رفتن بهتر از ناپاک بودن است. دین محبتی است در راه خدا.
یک وقت انسان همانطوری که در سورهی مجادله بیان کرد غیر خدا را طرد میکند ولو پدر باشد یا پسر یا برادر یا عشیره، برای رضای خدا. هرگز حاضر نیست غیر خدا را بپذیرد و هرگز حاضر نیست غیر خدا را به عنوان محبوب در جانش جا بدهد. چون میداند اگر غیر خدا در حریم جان کسی راه پیدا کرد گرفتار رنج خواهد شد زیرا آن محبوب از بین رفتنی است و در روز رفتن و زوال باید او اندوهگین بشود زیرا محبت بیمحبوب دردآور است، وقتی که رأس هر خطیهای محبت دنیا شد. آغاز هر فضیلتی محبت خدا است که (إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْكُمُ اللّهُ) (29) خدا شما را به عنوان محبوب اتخاذ میکند. راه ابراهیم خلیل را اگر کسی طی کرد میشود خلیل الله و راه رسول اکرم را اگر پیمود میشود حبیب الله منتهی آنها امام و مقتدا و اسوه و جلوه بودند و امت پشت سر و تابع آنها و هر کس به هر قدمی و به هر مقداری که این راه را طی کند به همان اندازه از محبت برخوردار خواهد شد. زیرا (هل الایمان الا الحب و البغض) (30) و میگویند آنها از قلب سلیم برخوردارند زیرا در قلب آنها جز مهر خدا چیز دیگر نیست. در بعضی از روایات هم آمده که از معصوم (علیهالسلام) میپرسند اگر در بهشت اندوه و غم نیست چگونه انسانی که فرزندش کافر بود و در جهنم میسوزد او در بهشت احساس غم نمیکند؟ اگر یکی از بستگان و دوستان انسان کافر بود و محکوم به کیفر جهنم شد و انسان در قیامت، خود در بهشت متنعم باشد و فرزند یا برادرش و دوستش محکوم به عذاب جهنم باشد چگونه غمگین نمیشود؟ با اینکه بهشتیها میگویند (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ) (31) حزن و اندوه از بهشت رفته است، بهشتی غمگین نخواهد شد (لَا لَغْوٌ فِیهَا وَلاَ تَأْثِیمٌ) (32) و کاری جز سلم و سلامت چیز دیگر نیست. حضرت جواب فرمود: بهشتیان بجز خدا و اولیای خدا چیزی در قلبشان نیست. یادشان نیست که چنین دوست یا پسری داشتهاند و دارد میسوزد و رنج میبرد. غیر خدا در قلبشان نیست تا برای فقدان او رنج ببرند و در بعضی از آیات قرآن کریم هست که از همدیگر سؤال میکنند (كَانَ لِی قَرِینٌ) (33) و آن با این بحث منافاتی ندارد زیرا تعلق قلبی به کسی در مجموع ندارند. محبت راه خداست، دوستی بیحرکت میسر نیست، حرکت کردن در بخش اعتقاد و اخلاق و اعمال خلاصه میشود. در هر سه بخش پیشگام، حبیب الله است که خاتم انبیاء سلام الله علیه است امت در هر سه بخش به این اسوه محبت پیروی میکند تا برسد به جایی که محبوب خدا بشود. (إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْكُمُ اللّهُ) امیدواریم خدای متعال بهترین نعمت را که محبت خودش است به بهترین وجه در قلب همهی مؤمنین قرار بدهد و همه را از این عظیمترین نعمتهای الهی برخوردار کند و چون تشکیل این جلسات و طرح این مسائل به برکت خون شهدا است خدا بعد از قبول این تفسیرها و جلسات به بهترین وجه ثوابی از این طرح مسائل در درجهی اولی به ارواح انبیا و اولیایش اهدا کند و در پرتو ارواح انبیا و اولیاء به عنوان بهترین هدیه به ارواح تابناک شهدای انقلاب اسلامی اهدا بفرماید.
پینوشتها:
1. اصول کافی، باب الحب فی الله و البغض فی الله.
2. سورهی نساء، آیهی 125.
3. سورهی آل عمران، آیهی 68.
4. سورهی آل عمران، آیهی 31.
5 و 6. سورهی نور، آیهی 62.
7. اصول کافی، باب العبادة.
8. اشارات ابن سینا، فصل بیستم از نمط نهم.
9. من لایحضره الفقیه، باب فضل الصلاة.
10. اصول کافی، باب الحب فی الله و البغض فی الله.
11 و 12. اصول کافی، باب حب الدنیا.
13. سورهی نحل، آیهی 106.
14. سورهی طه، آیهی 124.
15. سورهی نحل، آیهی 106.
16. سورهی طه، آیهی 81.
17. سورهی نحل، آیهی 107.
18. سورهی نحل، آیات 108 و 109.
19. سورهی حدید، آیهی 23.
20. اصول کافی، باب الحب فی الله و البغض فی الله.
21. سورهی نحل، آیهی 107.
22 و 23. فروع کافی، جلد سوم صفحه 242.
24. سورهی کهف، آیهی 28.
25. سورهی ص، آیهی 46.
26. سورهی اعراف، آیهی 146.
27. سورهی توبه، آیهی 127.
28. سورهی یوسف، آیهی 33.
29. سورهی آل عمران، آیهی 31.
30. اصول کافی، باب الحب فی الله و البغض فی الله.
31. سورهی فاطر، آیهی 34.
32. سورهی طور، آیهی 23.
33. سورهی صافات، آیهی 51.
منبع مقاله :
جوادی آملی، عبدالّه؛ (1366)، تفسیر موضوعی قرآن (جلد 2)، بیجا، مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم