طلسمات

خانه » همه » مذهبی » قرآن به عنوان اولین منبع اجتهاد

قرآن به عنوان اولین منبع اجتهاد

قرآن به عنوان اولین منبع اجتهاد

نخستین منبع از منابع استنباط و مهم ترین آنها قرآن مجید است و به سبب آن که به یقین کلام الهی است، در میان منابع استنباط از ویژگی خاصی برخوردار است. استناد قرآن به خداوند و حجیت آن با دلایل ذیل قطعی خواهد بود.

08339 - قرآن به عنوان اولین منبع اجتهاد
08339 - قرآن به عنوان اولین منبع اجتهاد

 

نویسنده: محمدصادق یوسفی مقدم

 


نخستین منبع از منابع استنباط و مهم ترین آنها قرآن مجید است و به سبب آن که به یقین کلام الهی است، در میان منابع استنباط از ویژگی خاصی برخوردار است. استناد قرآن به خداوند و حجیت آن با دلایل ذیل قطعی خواهد بود.

دلایل حجیّت و استناد قرآن به خداوند

1. تواتر در نقل قرآن

تواتر در نقل قرآن، موجب قطع به صدور آن است، به صورتی که هیچ مسلمانی در آن شک ندارد؛ از این رو، نسبت قرآن به خداوند امری مسلم و از اعتقادات راسخ مسلمانان است.

2. جاودانگی اعجاز قرآن

دلایل نبوّت پیامبران پیشین، به دلیل محدود بودن آیین آنها گذرا و مخصوص اهل زمان ایشان بوده است، و نسل‌های آینده از مشاهده‌ی آن بی بهره بوده اند، ولی رسالت و آیین خاتم پیامبران جاودانه است؛ به همین جهت، خداوند رسالت او را با قرآن که معجزه‌ای جاوید است، همراه کرد؛ معجزه‌ای که با مرور زمان فرسوده نمی‌شود و چون خورشید در همه‌ی عصرها برای همه‌ی نسل‌ها می‌درخشد. (1)

3. تحدّی قرآن

قرآن برای اثبات حقانیت خود بارها تحدی کرده و همه‌ی منکران را به مقابله دعوت نموده است. گاهی نسبت به کل قرآن تحدی کرده است؛ چنان که می‌فرماید:
«قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن یَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا»؛ (2)
بگو اگر آدمیان و پریان گرد آیند تا مانند این قرآن را بیاورند، هرگز مانند آن را نیاورند، هرچند یک دیگر را یاری رسانند.
و در برخی آیات، به ده سوره تحدی کرده و دیگران را به مبارزه طلبیده است:
«أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَرَیَاتٍ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِینَ»؛ (3)
بلکه می‌گویند که این [قرآن] را خود بافته است، بگو اگر راست می‌گویید، شما هم ده سوره بربافته مانند این بیاورید و هرکه را جز خدا می‌توانید، [به یاری] بخوانید.
و گاه با یک سوره تحدی کرده است:
«أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِینَ»؛ (4)
بلکه می‌گویند آن را خود بافته است، بگو: اگر راست می‌گویید، پس سوره‌ای مانند آن بیاورید و هرکه را جز خدا می‌توانید، [به یاری] بخوانید.
از این رو قرآن مجید معجزه‌ای است در بلاغت برای بلیغ ترین بلیغان و آیتی است فصیح برای فصیح ترین فصیحان و خارق عادت در حکمت است برای حکیمان، و سرشارترین گنجینه علمی است برای عالمان و دارنده‌ی اجتماعی ترین قوانین است برای قانون گذاران و خلاصه معجزه‌ای است برای همه‌ی عالمیان. (5)

4. اهمیّت مسلمانان به حفظ قرآن

اهمیّت قرآن مجید نزد بیشتر مسلمانان به اندازه‌ای بود که هر یک از آیات را که بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نازل می‌شد، حفظ می‌کردند و نویسندگان وحی نیز آیات را بدون فزونی و کاستی می‌نوشتند و همه‌ی مسلمانان به تلاوت صحیح قرآن مجید بسیار اهمیت می‌دادند، (6) همین امر سبب شد قرآن به صورت متواتر نقل شود و استناد آن به خداوند قطعی باشد.
آری، این معجزه‌ی جاویدان الهی برای همه‌ی عصرها و نسل‌ها حجت است و قوانین آن همواره سعادت بشر را دربرخواهد داشت: (7)
«وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ»؛ (8)
و این قرآن به من وحی شده است تا با آن شما و هر که را [که پیام آن] به او برسد، بیم دهم.

چرا قرآن نخستین منبع است؟

اکنون این پرسش مطرح می‌شود که چرا قرآن نخستین منبع استنباط احکام شرعی است؟ پاسخ این است که از آیات زیادی استفاده می‌شود در استنباط و بیان احکام الهی نخست باید به سراغ قرآن مجید رفت؛ از جمله:
1. «أَفَغَیْرَ اللّهِ أَبْتَغِی حَكَمًا وَهُوَ الَّذِی أَنَزَلَ إِلَیْكُمُ الْكِتَابَ مُفَصَّلاً …»؛ (9)
[بگو: ] پس آیا جز خدا داوری بجویم و حال آن که اوست که این کتاب را با شرح و بیان به سوی شما فرو فرستاده است؟
در این آیه، خداوند به انسان‌ها اجازه نداده با وجود قرآن که به طور کامل همه‌ی نیازهای آنان را پاسخ می‌دهد، از حکم خدا رو گردانند و به حکم دیگران گردن نهند؛ (10) بنابراین، برای به دست آوردن حکم، نخست باید به سراغ قرآن رفت و حکم خدا را در آن جست و جو کرد.
2. «وَكَیْفَ تَكْفُرُونَ وَأَنتُمْ تُتْلَى عَلَیْكُمْ آیَاتُ اللّهِ وَفِیكُمْ رَسُولُهُ وَمَن یَعْتَصِم بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ»؛ (11)
و چگونه کافر می‌شوید و حال آن که آیات خدا بر شما خوانده می‌شود و فرستاده‌ی او در میان شماست؟! و هر کس به [دین و کتابِ] خدا چنگ زند، هر آینه به راه راست راه یافته است.
خداوند در این آیه به مؤمنان [از دو قبیله‌ی اوس و خزرج] هشدار داده است که تحت تأثیر سخنان مشرکان قرار نگرفته و کافر نشوند، زیرا آیات و حجت‌های خدا بر شما تلاوت می‌شود و نیز پیامبرش به عنوان حجت خدا در میان شماست و شما را به حق دعوت و از گمراهی باز می‌دارد و دیگر هیچ عذری برای ارتداد شما باقی نمی‌ماند، آن گاه می‌فرماید: هر کس به خدا [کتاب خدا و آیات او] تمسک کند، به راه راست هدایت شده است. (12)
اجتهاد و استنباط احکام الهی از قرآن می‌تواند از مصادیق روشن اعتصام به خدا و قرآن باشد، و ذکر [آیات الله] پیش از «وَفِیكُمْ رَسُولُهُ» می‌تواند بیانگر این نکته باشد که هنگام مراجعه به نصوص برای اجتهاد، نخست باید به کتاب خدا مراجعه شود.
3. «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ …»؛ (13)
و همگی به ریسمان خدا- توحید، دین و کتاب خدا- چنگ زنید و پراکنده نشوی.
در این آیه به مؤمنان امر شده که به ریسمان الهی که کتاب خداست، تمسک کنند (14) و اجتهاد از کتاب خدا از مصادیق اعتصام به حبل الله است، در نتیجه پیش از رجوع به دیگر منابع برای اجتهاد، باید به سراغ قرآن رفت.
4. «… وَأَنزَلْنَا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّرُونَ»؛ (15)
و این ذکر [یاد و پند= قرآن] را بر تو فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را به سوی آنان فرو فرستاده شده است، روشن بیان کنی و تا شاید بیندیشند.
خداوند در این آیه می‌فرماید: ما قرآن را نازل کردیم تا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) احکام و شرایع را از آن برای مردم روشن و آشکار کند و با جمله‌ی «لَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّرُونَ» از همه‌ی مؤمنان خواسته است بیندیشند تا معرفت بیابند. (16) اجتهاد مؤمنان در قرآن که به حکم معرفت احکام الهی می‌انجامد، از مصادیق بارز این آیه شریفه است و در حقیقت، خداوند در این آیه به اجتهاد احکام از راه قرآن ترغیب کرده است. هم چنین وظیفه‌ی نخست رسول خدا (صلی الله علیه و آله) تبیین حکم خدا از راه قرآن است؛ بنابراین، مجتهدان به هنگام اجتهاد نیز باید نخست به سراغ قرآن بروند.
از روایات نیز استفاده می‌شود که به هنگام تحصیل حکم خدا نخست باید به قرآن مراجعه کرد؛ چنان که در حدیث معروفی که برخی فقیهان شیعه (17) و بسیاری از متون روایی اهل سنت آن را نقل کرده اند، (18) بر تقدم کتاب بر سنّت و دیگر منابع تأکید شده است:
فمَن عَرضَ له منکم قضاءٌ بعد الیوم فَلیقِض بما فی کتاب اللهِ فإن جاء أمرٌ لیس فی کتابِ الله فلیَقض بما قَضی به نبیُّه (صلی الله علیه و آله) … .
مقصود از تقدم کتاب بر سنت، این نیست که برای فهم و تبیین معنای کتاب نباید سراغ سنت رفت، زیرا یکی از وظایف سنت، تبیین کتاب است، و مانعی ندارد که برای فهم کتاب از سنت و دیگر ابزار مشروع استفاده شود، بلکه مراد از تقدم کتاب بر سنت و دیگر منابع این است که برای استفاده‌ی حکم شرعی در هر موضوعی، پیش از هر چیز باید سراغ قرآن رفت و اگر حکمی از قرآن برای آن موضوع پیدا نشد، باید سراغ سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و امامان معصوم (علیهم السلام) رفت و … .

حجیت ظواهر و نصوص قرآن

«نص» بیانی است که احتمال خلاف در آن نیست و امری قطعی می‌باشد، ولی ظاهر، سخنی است که احتمال خلاف در آن راه دارد، ولی بر اساس سیره‌ی عقلا، احتمال خلاف الغا شده و به ظاهر عمل می‌شود، در عین حال عقلا در مفاهمات خود به قرائن متصل و منفصل اعتماد می‌کنند؛ بدین معنا که عام و مطلق را به قرائن منفصل و متصل تخصیص و یا تقیید می‌کنند، و بر همین اساس؛ برخی آیات قرآن به قرائن متصل (از آیات) و یا قرائن منفصل (از روایات) تخصیص و تقیید زده شده است.

دلایل حجیت ظواهر قرآن

1. ظواهر و نصوص قرآن برای همه حجت است و به مخاطب و یا زمان خاصی اختصاص ندارد، زیرا شارع مقدس قرآن را نازل کرده است تا مردم معانی آن را بفهمند و با تدبّر در آن، اعمال و عقایدشان را با آن منطبق سازند و روشن است که شارع در تفهیم مقاصدش، شیوه‌ی نوینی را ابداع نکرده، بلکه همان سیره‌ی شایع عقلایی را امضا کرده است که از راه الفاظ و عبارات، مقاصد و اغراض خود را به مخاطب می‌فهماند. (19)
انسان‌ها با همه‌ی اختلافاتی که در لغت و زبان دارند، ظاهر کلام را حجت دانسته و بر اساس آن عمل می‌کنند و به لوازم ظواهر کلمات خود نیز ملتزم اند و احتمال خلاف را پس از جست و جو از مخصص، مقید و معارض، ملغا می‌دانند و در غیر این صورت، هیچ گاه تفاهمی در جامعه به وجود نمی‌آید.
از این رو، برای عمل به ظاهر قرآن باید نخست از وجود احتمالیِ مخصص و مقید به مقدار لازم فحص شده و در صورت نبود آن، به ظاهر قرآن عمل شود. (20)
2. قرآن، معجزه‌ی جاوید نبوی است و همواره انسان‌ها را به معارضه و تحدی، دعوت کرده است، پس اگر مقاصد شارع از الفاظ و عبارات آن فهمیده نشود و قرآن فهم ناپذیر باشد، دلیلی برای معارضه و تحدی و اتصاف قرآن به اعجاز باقی نمی‌ماند.
3. بر اساس حدیث ثقلین، تمسک به قرآن و عترت، راه منحصر برای خروج از گمراهی است و تمسک به قرآن زمانی انسان را از گمراهی نجات می‌دهد که مفاهیم و معارف آن فهمیده شود و به آنها عمل گردد، و این با عدم حجیت ظواهر قرآن سازگاری ندارد. (21)

دلایل منع عمل به ظاهر قرآن و نقد آن

به رغم آن چه بیان شد، اخباری‌ها ظواهر قرآن را حجیت ندانسته و برای ادّعای خود دلایلی اقامه کرده اند که اهمّ آنها را نقل و نقد می‌کنیم:
1. علم اجمالی به وجود مخصّص‌ها و مقیّدها از طریق سنت برای عمومات و اطلاقات قرآن، حجیّت ظواهر قرآن را مخدوش می‌کند، زیرا علم اجمالی به متعلق خود منجّز است و مانع جریان اصول در اطراف آن می‌گردد- حتی اصول لفظی مانند اصالة العموم و اصالة الاطلاق- و بر فرض آن که اصول در اطراف علم اجمالی جریان پیدا کند، به معارضه ساقط می‌شوند و در نتیجه، اجمال به تمام ظواهر قرآن سرایت کرده و احتمال اراده‌ی خلاف ظاهر قوت پیدا می‌کند؛ از این رو، باید از عمل به ظاهر قرآن دست برداشت. (22)
پاسخ این است که

اولاً:

علم اجمالی در صورتی متعلق خود را منجّز می‌کند که به علم تفصیلی در یکی از اطراف و شک بدوی در اطراف دیگر منحل نشود، ولی پس از فحص از مواردی که احتمال و گمان مخصص و مقید می‌رود و نیافتن آن، علم اجمالی به علم تفصیلی [به مخصصات و مقیدات موجود] و شک بدوی [به این که ممکن است مخصص و مقیدی باشد که ما به آن دست نیافتیم] انحلال می‌یابد و پس از انحلال علم اجمالی، اصول لفظی در آن [مورد شک بدوی] جریان پیدا می‌کند، (23) و

ثانیاً:

لازمه‌ی این بیان، عدم جواز اعتماد به سنت و ظاهر آن است، زیرا در سنت هم، علم اجمالی به وجود مخصص‌ها و مقیدها وجود دارد و انحصار اشکال به ظواهر قرآن بلاوجه است. (24)
2. از جمله دلایل کسانی که عمل به ظواهر قرآن را جایز نمی‌دانند، شبهه‌ی تحریف است، زیرا بر اساس روایاتی از اهل سنت و شیعه، در قرآن تحریف واقع شده است و با وجود آن روایات، اعتماد به ظواهر قرآن از دست می‌رود. (25)
این شبهه، توان ممانعت از عمل به ظاهر قرآن را ندارد، زیرا

اولاً:

اخبار تحریف در مضمون خود دارای تهافت و تنافض است و

ثانیاً:

اخبار تحریف، اخبار آحاد است که توان مقابله با تواتر را ندارند، زیرا به تواتر ثابت شده که قرآن نازل شده بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) همین قرآنی است که در دست مسلمانان می‌باشد، بدون زیادی و کمبودی در آن و

ثالثاً:

برخی آیات شریف قرآن هرگونه تحریف را از قرآن نفی کرده و در نتیجه اخبار تحریف، مخالف صریح آیات قرآن است، چنان که در آیه‌ای خداوند خود را حافظ قرآن بیان می‌کند:
«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»؛ (26)
همانا ما این ذکر [قرآن] را فرو فرستادیم و هر آینه ما نگاهدار آنیم.
و در آیه‌ی دیگر می‌فرماید: هیچ گاه باطل به قرآن مجید راه نمی‌یابد:
«لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِّنْ حَكِیمٍ حَمِیدٍ»؛ (27)
باطل [کاهش و افزایش و نادرستی] از پیش آن و از پس آن [در حال و آینده] بدان راه نیابد که فرو فرستاده‌ای است از سوی [خدای] با حکمت و ستوده.
و رابعاً: روایاتی دلالت دارد بر این که قرآن موجود حجت است و باید بر اساس آن عمل کرد (28) و اخبار تحریف نمی‌تواند با اخبار یادشده معارضه کند.
3. ممکن است روایاتی که مراجعه به قرآن را بدون رجوع به اهل بیت (علیهم السلام) منع کرده است، برای عدم حجیت ظواهر قرآن مورد استناد قرار گیرد، ولی با توجه به آن چه گفته شد (عمل به قرآن باید پس از فحص از مخصص و مقید باشد) این اشکال راه به جایی نمی‌برد و باید توجه داشت که برخی روایات یاد شده، فهم حقیقی قرآن و شناخت ظاهر و باطن و ناسخ و منسوخ را به امامان (علیهم السلام) اختصاص می‌دهند نه مطلق فهم قرآن را، (29) و افزون بر آن، اخبار بسیاری بر جواز رجوع به قرآن دلالت دارد و ادعای تواتر در آنها بعید نیست، چنان که مفهوم برخی روایات این است که اخبار متعارض را باید به قرآن ارجاع داد تا به آن چه موافق قرآن است، عمل شود و آن چه با آن مخالف است، کنار گذاشته شود و این عمل ممکن نیست مگر پس از پذیرش حجیّت ظواهر قرآن. (30) هم چنین روایاتی وجود دارد که امامان معصوم (علیهم السلام) پیروان خودشان را برای استفاده از قرآن آموزش می‌دادند، چنان که عبدالاعلی مولی آل سام از امام صادق (علیه السلام) پرسید: ناخنم بر اثر اصابت به زمین افتاده است و بر روی انگشت پایم پارچه‌ای بسته ام، حال چگونه مسح پایم را انجام دهم؟ حضرت فرمود: پاسخ این گونه پرسش‌ها را از کتاب خدا می‌توان استنباط کرد؟
یعرف هذا و أشباهه من کتاب الله عزوجل. قال الله عزوجل: «وَمَا جَعَلَ عَلَیْكُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ»، (31) امسح علیه. (32)
حضرت با استناد به آیه‌ی یادشده، می‌فرماید: بر همان پارچه مسح کن. شیخ انصاری می‌فرماید: حم یادشده بر اساس عموم نفی حرج، بیانگر این است که عمومات نفی حرج بر عمومات مثبت تکلیف حکومت دارد و به ملاحظه تعارض و مرجح نیازی نیست (33) و این در حقیقت، آموزش چگونگی استفاده از قرآن است.
هم چنین با توجه به اختلاف عمل شیعه با اهل سنّت در چگونگی مسح سر، زرارة بن اعین از امام صادق (علیه السلام) می‌پرسد: «من أین علمتَ انّ المسحَ ببعضِ الرأسِ؟ » از کجا برای شما معلوم شد که مسح را باید به برخی از سرانجام داد؟ حضرت در پاسخ می‌فرماید: «لمکان الباء؛ (34) به جهت جایگاه باء» این جمله اشاره است به آیه‌ی 6 سوره‌ی مائده «وَامْسَحُواْ بِرُءُوسِكُمْ» در حقیقت حضرت می‌فرماید: چون حرف باء در آیه برای تبعیض است، پس مسح سر باید بر برخی از سر باشد نه تمام آن، و چنان که امام (علیه السلام) در مقام استدلال بر این که نکاح زنی که سه بار طلاق گرفته است با عقد منقطع دیگری، برای شوهر اول حلال نمی‌شود، به آیه‌ی 230 سوره‌ی بقره استدلال فرمود که در آن، امر طلاق را به محلّل واگذار کرده است، در حالی که نکاح منقطع به طلاق نیازی ندارد:
«فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ تَحِلُّ لَهُ مِن بَعْدُ حَتَّىَ تَنكِحَ زَوْجًا غَیْرَهُ فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا أَن یَتَرَاجَعَا إِن ظَنَّا أَن یُقِیمَا حُدُودَ اللّهِ وَتِلْكَ حُدُودُ اللّهِ یُبَیِّنُهَا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ»؛ (35)
پس اگر [بار سوم] وی را طلاق داد، دیگر بر او حلال نیست تا آن که شوهری جز او کند؛ پس اگر [این شوهر] زن را طلاق دهد، گناهی بر آن دو نیست که به یک دیگر باز گردند.
4. هم چنین برای نهی از عمل به ظواهر قرآن، به روایات متواتری (36) که از تفسیر به رأی و یا استحسان ظنی نهی می‌کند، تمسک شده است، چنان که در حدیث نبوی آمده است:
مَن فَسرَّ القرآنَ برأیِه فقدِ افتَری علی اللهِ الکَذِبَ؛ (37)
هر کس قرآن را به رأی خودش تفسیر کند، به خداوند دروغ نسبت داده است.
ولی باید توجه داشت که ظواهر قرآن تخصصاً از شمول این روایات خارج است؛ (38) زیرا فرض این است که ظواهر قرآن، دلالت روشنی دارند و پیچیدگی در آنها نیست تا به تفسیر نیاز داشته باشند و عمل به ظواهر پس از جست و جو از وجود مخصص، مقید و ناسخ، و نبود آن، تفسیر نامیده نمی‌شود و افزون بر آن، مراد از تفسیر به رأی، اعتبار عقلی ظنی است که برگشت آن به استحسان باشد، و شامل حمل ظواهر کتاب بر معانی لغوی و عرفی نمی‌گردد. (39)
5. بعضی اصولیان ادعا کرده اند که فهم ظواهر قرآن به کسانی اختصاص دارد که مورد خطاب بوده اند، زیرا احتمال دارد که میان مخاطبان و ظواهر قرآن، قرائن نهفته‌ای باشد که خداوند در فهماندن مقاصد خود به مخاطبان قرآن، به آنها اعتماد کرده باشد و چون دیگران با آن قرائن آشنایی ندارند، نمی‌توانند ظواهر قرآن را بفهمند؛ از این رو، اطمینان به ظواهر قرآن ممکن نیست، (40) و ظواهر قرآن برای همگان حجت نخواهد بود.
این ادّعا نیز ناتمام است، زیرا

اولاً:

قرآن مجید برای همه‌ی نسل‌ها و عصرهاست و به مخاطبان اندک زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) اختصاص ندارد: «وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ» (41) و ادعای وجود قرائن میان خداوند در ظواهر قرآن و مخاطبان، موجب نفی جهانی و ابدی بودن قرآن است.

ثانیاً:

قرآن برای بیان و فهماندن مقصود خود به شیوه‌ی معمول عقلایی عمل کرده است و عقلا در موارد احتمال قرینه با اصل عدم، وجود آن را منتفی می‌نمایند و در این جهت، میان مخاطب و غیرمخاطب تفاوتی نیست. (42)

پی‌نوشت‌ها:

1. منشور جاوید قرآن، ج1، ص 12.
2. اسراء، آیه‌ی 88.
3. هود، آیه‌ی 13.
4. یونس، آیه‌ی 38.
5. المیزان، ج1، ص 58؛ تفسیر نمونه، ج1، ص 133 و احسن الحدیث، ج1، ص 72.
6. علم اصول الفقه، ص 34-35.
7. الاصول العامه، ص 100-101.
8. همان.
9. همان، آیه‌ی 114.
10. مجمع البیان، ج4، ص 142 و التبیان، ج4، ص 245.
11. آل عمران، آیه‌ی 101.
12. مجمع البیان، ج2، ص 354.
13. آل عمران، آیه‌ی 103.
14. المیزان، ج3، ص 369.
15. نحل، آیه‌ی 44.
16. مجمع البیان، ج6، ص 158.
17. حصرالاجتهاد، ص 20 و السنة فی الشریعة الاسلامیه، ص 136.
18. سنن النسائی، ج8، ص 230؛ المستدرک، ج4، ص 94 و المصنف، ج5، ص 359.
19. مدخل التفسیر، ص 171.
20. فرائد الاصول، ج1، ص 142 و الاصول العامه، ص 101-103.
21. مدخل التفسیر، ص 171-172.
22. الاصول العامه، ص 103؛ فرائد الاصول، ج1، ص 149 و فوائد الاصول، ج3، ص 136.
23. فوائدالاصول، ج3، ص 136؛ الاصول العامه، ص 104 و فرائد الاصول، ج1، ص 150.
24. فرائدالاصول، ج1، ص 149.
25. اوائل المقالات، ص 381؛ البیان، ص 226؛ صحیح مسلم، ج4، ص 167؛ الاتقان، ج2، ص 58 و کافی، ج1، ص 420-425؛ ج8، ص 183-184.
26. حجر، آیه‌ی 9.
27. فصلت، آیه‌ی 42.
28. الاصول الاصلیة و القواعد الشرعیه، ص 133.
29. البیان، ص 268 و مدخل التفسیر، ص 180-181.
30. فوائدالاصول، ج3، ص 137 و الاصول العامه، ص 104.
31. حج، آیه‌ی 78.
32. وسائل الشیعه، ج1، ص 463.
33. فرائدالاصول، ج1، ص 409.
34. وسائل الشیعه، ج1، ص 413.
35. همان، ج22، ص 132.
36. فرائدالاصول، ج1، ص 140.
37. بحارالانوار، ج36، ص 227.
38. مدخل التفسیر، ص 177-178.
39. فرائدالاصول، ج1، ص 142-144؛ فوائدالاصول، ج3، ص 137-138 و الاصول العامه، ص 104.
40. البیان، ص 154 و قوانین الاصول، ص 398.
41. انعام، آیه‌ی 19.
42. نهایة الافکار، ج3، ص 89-90، 390.

منبع مقاله:
یوسفی مقدم، محمدصادق؛ (1387)، درآمدی بر اجتهاد از منظر قرآن، تهران: مؤسسه‌ی بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، چاپ اول.

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد