خانه » همه » مذهبی » امکان و ضرورت علم دینی

امکان و ضرورت علم دینی

نقدی بر رویکردی علمی رایج در غرب براساس مبانی فکری استاد علامه طباطبایی «ره»

امکان و ضرورت علم دینی

رویکرد اثبات‌گرایی بر مبنای رویکرد تجربی است. این رویکرد سال‌هاست بر حوزه‌های مختلف علوم، غالب و حاکم است و گستره آن به حدی است که بسیاری آن را مترادف با علم می‌دانند. اثبات‌گرایان معتقدند علم بهترین راه دستیابی

07800 - امکان و ضرورت علم دینی
07800 - امکان و ضرورت علم دینی

 

نویسندگان: نونا مؤمنی *
رضا اکبریان **

 

 نقدی بر رویکردی علمی رایج در غرب براساس مبانی فکری استاد علامه طباطبایی «ره»

چکیده

رویکرد اثبات‌گرایی بر مبنای رویکرد تجربی است. این رویکرد سال‌هاست بر حوزه‌های مختلف علوم، غالب و حاکم است و گستره آن به حدی است که بسیاری آن را مترادف با علم می‌دانند. اثبات‌گرایان معتقدند علم بهترین راه دستیابی به حقیقت است و هیچ فعالیت فکری، علمی قلمداد نمی‌شود، مگر از رهگذر منطق اثبات‌گرایی، اما سال‌ها تجربه این رویکرد، اثبات کرده است با تکیه صرف بر رویکرد اثبات‌گرایان که متکی بر دیدگاه تجربی و عینی است، نمی‌توان به حقیقت دست یافت. این مهم، ضرورت تحقیق در مورد رویکردی علمی را نشان می‌دهد که بتواند نواقص رویکرد اثبات‌گرایی را برطرف کند و علم را به کمال برساند. در این راستا، مؤلفان با تکیه بر رویکردی فلسفی به تبیین دیدگاه فیلسوفان اسلامی و رویکرد آنان به علم می‌پردازند. در این میان از رویکرد استاد علامه طباطبایی بهره گرفته شده است. علامه طباطبایی، فیلسوف اسلامی است که با تکیه بر استدلال‌های منطقی و قیاسی دیدگاه خود را در مورد مبانی علم بیان و در مورد چگونگی کمال آن بحث می‌کند. با تکیه بر مبانی و استدلال‌های علامه طباطبایی و با بهره‌گیری از تحلیلی‌های منطقی و قیاسی، این مهم به دست آمد که برای ورود به علم و بهره‌گیری از آن، نیازمند پشتوانه دین و اخلاق دینی هستیم که در رویکرد اثبات‌گرایی نادیده گرفته می‌شود. همچنین، برای دستیابی به شناخت کامل، نیازمند حوزه‌هایی فراتر از حوزه علم تجربی هستیم و نمی‌توان صرفاً بر رویکردهای تجربی (و به طور کلی حصولی) تکیه کرد.
کلید واژه ها: دین، اخلاق دینی، علم حصولی، علم حضوری، علم دینی

1. مقدمه

رویکرد اثبات‌گرایی بر مبنای دیدگاه تجربی است و سال‌هاست رویکرد غالب و حاکم بر حوزه‌های مختلف علوم است و گستره آن به حدی است که بسیاری آن را مترادف با علم می‌دانند (نیومن، 2000). استفاده از سنجه‌های دقیق و عینی (1) و نیز تجزیه و تحلیل داده‌ها با استفاده از فنون آماری، از ویژگی‌های بارز تحقیقات اثبات‌گرایانه است (نیومن، 2000؛ ایستربای اسمیت و همکاران، 2002: فصل سوم؛ دونالدسون، 1996: فصل اول؛ نبوی، 1384: فصل 8). اثبات‌گرایان معتقدند علم بهترین راه دستیابی به حقیقت است و هیچ فعالیت فکری، علمی قلمداد نمی‌شود، مگر از رهگذر منطق اثبات‌گرایی (نیومن، 2000).
در این مقاله هدف آن است تا رویکرد اثبات‌گرایی به علم تبیین و تحلیل شود و با رویکرد فیلسوفان اسلامی نسبت به علم مقایسه شود. از میان فیلسوفان اسلامی، از رویکرد استاد علامه طباطبایی بهره گرفته شده است. علامه طباطبایی فیلسوف اسلامی است که با تکیه بر استدلال‌های منطقی و قیاسی، دیدگاه خود را در مورد علم بیان کرده است. در این راستا با بهره‌گیری از مبانی و اصول استاد علامه طباطبایی و تحلیل‌های منطقی و قیاسی به سؤال‌های زیر پاسخ داده می‌شود:
1. چرا علم تجربی (و متعاقباً علم حصولی) برای دستیابی به حقیقت کفایت نمی‌کند؟
2. چگونه علم حضوری با علم تجربی ارتباط دارد؟
3. چگونه اصول اخلاق با علم ارتباط دارد؟
4. چگونه علم به کمال می‌رسد؟

2. رویکرد اثبات‌گرایی

رویکرد اثبات‌گرایی سال‌هاست رویکرد رایج و حاکم بر حوزه‌های مختلف علوم است و گستره آن به حدی است که بسیاری آن را مترادف با علم می‌دانند. این رویکرد بر مبنای دیدگاه تجربی شکل گرفته است. برخی معتقدند سلطه اثبات‌گرایی همزمان با ایجاد تغییرات در بستر سیاسی اجتماعی در ایالات متحده، به ویژه پس از جنگ جهانی دوم و تبدیل شدن این کشور به قدرت غالب دنیا، به وجود آمد تا آنجا که اندک اندک به عنوان الگوی تحقیقاتی رایج در بسیاری از جوامع گسترش پیدا کرد (نیومن، 2000: 67-63؛ ایستربای اسمیت و همکاران، 2002: فصل سوم؛ دونالدسون، 1996: فصل اول؛ نبوی، 1384: فصل 8). اثبات‌گرایان معتقدند علم بهترین راه دستیابی به حقیقت است و هیچ فعالیت فکری، علمی قلمداد نمی‌شود، مگر از رهگذر منطق اثبات‌گرایی. در ادامه، مبانی علم براساس رویکرد اثبات‌گرایی تبیین می‌شود.

1. 2. اصول و مبانی علم اثبات‌گرایی

ماهیت اصلی واقعیت

از دیدگاه اثبات‌گرایان، واقعیت علمی در خارج (2) وجود دارد و انسان می‌تواند با کمک ابزار مناسب، واقعیت را که در دنیای خارج وجود دارد، مشاهده و کشف کند و این موضوع، تواناییِ بالفعلِ انسان را در کشف واقعیت علمی نشان می‌دهد. همچنین، واقعیت قابل مشاهده و مجزا از عقاید، تفکرات، ارزش‌ها یا نظریات شخصی است، به گونه‌ای که می‌توان آن‌ها (یا آثار و ویژگی‌های آن ها) را با حواس پنج گانه یا ابزارهایی که حواس را توسعه می‌دهند، مثل تلسکوپ و میکروسکوپ، مشاهده کرد. (نیومن، 2000: فصل 4؛ ایستربای اسمیت و همکاران، 2002: فصل سوم؛ دونالدستون، 1996: فصل اول)

نظام بین واقعیت‌ها

بعد از پذیرفتن وجود واقعیت در خارج، دومین اصل از دیدگاه اثبات‌گرایی این است که واقعیت‌ها دارای الگوهایی نظام مند هستند؛ یعنی تصادفی نیستند (نیومن، 2000: فصل چهار؛ ایستربای اسمیت و همکاران، 2002: فصل سوم؛ دونالدسون، 1996: فصل اول) و در گذر زمان دستخوش دگرگونی و تغییر نمی‌شوند. بنابراین، علم، بشر را قادر می‌سازد پرده از این الگوها و قوانین لایتغیر بردارد. (نیومن، 2000: 67)
نکته مهم این است که اگر دو اصل فوق وجود واقعیت و الگوهایی نظام مند بین آن‌ها (3) برقرار نباشند و دنیا آشوبناک و بی قاعده باشد،نه منطقی وجود خواهد داشت و نه هیچ گونه پیش گویی ممکن خواهد بود. (نیومن، 200؛ مک آوولی و همکاران، 2007)
با توجه بر دو اصل فوق، دیدگاه اثبات‌گرایی ویژگی‌های زیر را برای علم مدنظر قرار می‌دهد: نخست، تبیین علمی اثبات‌گرایانه قانون بنیاد (4) است، یعنی علم از طریق کشف قوانین علّی حاکم بر واقعیت‌های موجود، واقعیت‌ها را تبیین می‌کند. (نیومن، 2000: فصل 4؛ ایستربای اسمیت و همکاران، 2002؛ فصل سوم؛ دونالدستون، 1996: فصل اول) در دیدگاه اثبات‌گرا، محقق قوانین علمی و مشاهدات خود را با منطق قیاسی پیوند می‌زند. این قوانین و نظریات در قالب نظام‌های نمادین و رسمی شامل اصول متعارفه (5)، اصول موضوعه (6) و قضایا (7) بیان می‌شوند. (نیومن، 2000) از ویژگی‌های این قوانین، جهان شمول بودن آن‌هاست، به نحوی که با هر زمان و هر فرهنگی منطبق هستند. (همان)
ویژگی دوم علم این است که دانشی که با کشف این الگوها حاصل می‌شود (هم در حوزه طبیعی و هم در حوزه انسانی و اجتماعی) افزودنی (8) است؛ یعنی می‌توان اجزای یک واقعیت را جدای از هم مورد مطالعه قرار داد، آن گاه از کنار هم قرار دادن آن‌ها، به تصویری از کل واقعیت دست یافت. به طور کلی، در رویکرد اثبات‌گرایی به این ویژگی تحویل‌گرایی (9) گفته می‌شود. (نیومن، 2000: فصل 4؛ ایستربای اسمیت و همکاران، 2002: فصل سوم؛ دونالدستون، 1996: فصل اول)
بنا بر سومین ویژگی علم، دانش خارج از حیطه‌ی فردی است و باید در معرض اذهان عموم قرار گیرد تا مورد تأیید جامعه علمی قرار گیرد – میان ذهنی بودن (10). (نیومن، 2000؛ نبوی، 1384)
در کنار شرایط لازم فوق، یک شرط کافی هم وجود دارد و آن بازآفرینی (11) است؛ با تکرار آزمون‌های متعدد روی واقعیات سخت و عینی، کل نظام خلق دانش مورد بازبینی و وارسی قرار می‌گیرد و در نتیجه از صحت و درستی آن اطمینان حاصل می‌شود. (نیومن، 2000؛ نبوی، 1384)
علی رغم مباحث فوق، اثبات‌گرایان دریای دانش را بی انتها و بدون ساحل ترسیم می‌کنند و بر این باورند که هرچه بر آموخته‌های علمی افزوده شود، پیچیدگی‌ها و مجهولات بیشتری فراروی عالمان قرار می‌گیرد. نسخه‌های اخیر اثبات‌گرایی معتقدند بشر هیچ گاه به دانش مطلق دست نخواهد یافت. (نیومن، 2000: 67-66) امروزه، بر این اساس، بسیاری از اثبات‌گرایان قائل به ابطال‌گرایی (12) کارل پوپر (13) هستند. او معتقد است هیچ گاه ادعا نسبت به دانشِ چیزی به طور کامل اثبات یا توجیه نمی‌شود، بلکه تنها می‌توان آن را ابطال کرد. مثلاً اگر هزار قو را سفید دیدیم، نمی‌توانیم قانونی کلی صادر کنیم که همه قوها سفیدند، چرا که فقط کافی است یک قو پیدا شود که سفید نباشد. بنابراین، محقق باید در پی شواهد نقیض باشد. در نهایت، اگر مورد نقضی مشاهده نشد می‌توان ادعا کرد شاید دانش مورد نظر در آن خصوص درست باشد، شاید هم نباشد. (هیچ، 1388؛ نیومن، 2000: فصل 4؛ ایستربای اسمیت و همکاران، 2002: فصل 3)
پس از تبیین اصول و مبانی علمی، هر رویکرد علمی دو بحث تکمیلی را نیز مدنظر قرار می‌دهد: نخست، دیدگاه خود نسبت به علمی بودن واقعیت‌های غیرمادی و دوم، مداخله ارزش‌ها در علم.

واقعیت‌های غیرمادی از منظر اثبات‌گرایی

بنا بر دیدگاه اثبات‌گرایی، تنها وقایع مادی و روابط آن‌ها در حوزه علم قرار دارند؛ زیرا از منظر اثبات‌گرایان، واقعیت علمی به وسیله حواس و یا از طریق آن‌ها قابل کشف است. همچنین، براساس مطالب پیشین، می‌توان نتیجه گرفت که وقایع غیرمادی افزودنی و میان ذهنی نیستند؛ زیرا نمی‌توان آن‌ها را با ابزار مشترک مورد استفاده همه افراد یعنی حواس به دست آورد. در نتیجه، بنا بر دیدگاه رایج در جوامع علمی، ورود به عالَم غیرمادی علمی نیست. (نیومن، 2000: فصل چهار؛ ایستربای اسمیت و همکاران، 2002: فصل سوم؛ دونالدسون، 1996: فصل اول؛ بیکر و موریس، 2002)

مداخله ارزش‌های سیاسی، اجتماعی و… در علم

اثبات‌گرایان علم را فارغ از هرگونه مداخله ارزش‌ها در آن می‌دانند (علم فارغ از ارزش) (14)؛ زیرا علم از نظر آن‌ها عینی است. عینیت به دو معناست: نخست، اینکه آنچه را مشاهده گر می‌بیند و می‌پذیرد، عینیت دارد؛ دوم، همچنین عدم ابتنای علم بر ارزش‌ها، نظرات، گرایش‌ها و عقاید شخصی را هم عینیت گویند. از نظر اثبات‌گرایان، علم مستقل از اجتماع و به تبع آن ارزش‌های شخصی، سیاسی و مذهبی است. به این ترتیب، از دیدگاه اثبات گرایان، هنجارهای جامعه علمی، علم را فارغ از ارزش می‌طلبد. (نیومن، 2000؛ ایستربای اسمیت و همکاران، 2002)

3. علامه طباطبایی

1. 3. اصول و مبانی علم از منظر علامه طباطبایی

ماهیت اصلی واقعیت

استاد علامه طباطبایی «رحمه الله» با استفاده از مبانی و اصول فیلسوفان گذشته و استدلال‌های خاص خود اثبات می‌کند که واقعیت حقیقی مادی و غیرمادی وجود دارد (15). (طباطبایی، 1332، مقاله 2 و 4: 366-382؛ جعفری، 83، 1360: 222، 108، 99؛ جوادی آملی، 1379: 121-50) استاد علامه طباطبایی «رحمه الله» می‌گوید با پذیرش این اصل، بحث علم آغاز می‌شود، در غیر این صورت وارد سفسطه می‌شویم و دیگر علمی وجود نخواهد داشت؛ زیرا وظیفه مهم علم، کشف واقعیت‌های حقیقی است. (طباطبایی، 1332، مقاله 7: 382-366)
استاد علامه طباطبایی «رحمه الله» تبیین می‌کند که واقعیت حقیقی (مادی و غیرمادی) خارج و مستقل از ذهن انسان وجود دارد. از این رو، کشف واقعیت، ارتباطی با تصورات ذهنی و توهمات انسان ندارد. (طباطبایی، 1332، مقاله 4: 165-101) در عین حال، او معتقد است ذهن انسان یکی از مهم‌ترین ابزار وی در کشف واقعیت است (همان، مقاله 3: 200 پاورقی و 206) که البته باید مجهز به ابزارهایی باشد تا دچار تصورات و توهمات نشود (16).
با توجه به ذکر بحث واقعیت از دیدگاه علامه طباطبایی، لازم است مروری هر چند کوتاه بر دیدگاه فلاسفه اسلامی شود. فلاسفه اسلامی واقعیت را بر دو بحث «وجود» و «ماهیت» پذیرفته بودند، هر چند تا زمان فارابی بحث تمایز وجود و ماهیت و توجه به احکام خاص هر کدام مطرح نشد. بعد از این تلاشِ فارابی، ابن سینا نیز بحث تمایز وجود و ماهیت را گسترش داد. تا زمان ملاصدرا و بعد از او نیز، فلاسفه اسلامی این دو بحث را لازم و ملزوم یکدیگر می‌دانستند. اما ملاصدرا برای اولین بار بحث اصالت وجود را مطرح کرد و ماهیت را تابع آن دانست. (همان: 391 پاورقی؛ اکبریان، تابستان 1386: 116 و 119) همچنین، او برای نخستین بار بحث وحدت وجود را ارائه کرد. ملاصدرا و پیروان او هر چند بر اصالت وجود و وحدت وجود اعتقاد دارند، اما موجود بودن ماهیت را نیز می‌پذیرند. بنا بر اعتقاد ملاصدرا، آنچه در عالم خارج حقیقتاً واقعیت و اصالت دارد «وجود» است، و «ماهیات» آن بخشی از وجود هستند که ذهن با بهره‌گیری از عقل و حس دریافت می‌کند. (همان: 391 پاورقی؛ اکبریان، تابستان 1386: 116 و 119؛ اکبریان، 1388) در واقع، ذهن کارش محدود کردن واقعیت است؛ یا به تعبیر دیگر کارش حدود ساختن از واقعیت است (همان: 391 پاورقی). از این رو، هر زمان که با وجود (که امری عینی و اصیل است) مواجه شود، از طریق عقل و حس حدودی از آن را برای فرد (با توجه به استعداد عقل و حس او) مشخص می‌کند. به عبارت دیگر، آن وجود را برای انسان محدود یا تعریف می‌کند. این چیزی که ذهن برای انسان نمودار می‌کند ماهیت است. لذا، اصالت با وجود است و ماهیت به تبع آن موجود است (17).
استاد علامه طباطبایی «رحمه الله» در بحث واقعیت حقیقی، تنها «وجود» را می‌پذیرد. استاد علامه طباطبایی «رحمه الله» معتقد است واقعیت حقیقی وجود دارد و درجات مختلفی که از واقعیت حقیقی مطرح است در واقع تنها برداشت‌های مختلفی است که ذهن دارد و آنچه قوه ذهن دریافت می‌کند مجزا از واقعیت حقیقی است و ارتباطی با آن واقعیت حقیقی ندارد، بلکه به دستگاه ذهن برمی‌گردد و می‌تواند آمیخته با تصورات و تخیلات ذهن باشد (در خصوص ویژگی‌ها و توانمندی‌های ذهن در ادامه توضیح داده می‌شود) (18)

نظام بین واقعیت‌ها

با استدلال‌های فلسفی، استاد علامه طباطبایی «رحمه الله» عنوان می‌کند که روابط واقعی عِلّی و معلولی مادی و غیر مادی وجود دارد. در واقع، واقعیت‌های مادی و غیرمادی با یکدیگر رابطه عِلّی و معلولی دارند.
به طور کلی، پذیرش اصل اول ما را به پذیرش اصل دوم هدایت می‌کند؛ زیرا قانون علیت از شئون واقعیت مطلق است، خواه آنکه واقعیت مادی باشد یا غیرمادی. یعنی قوانینی عِلّی و معلولی و واقعی وجود دارند که واقعیت حقیقی غیرمادی را در طول واقعیت‌های مادی به هم مرتبط می‌کنند (طباطبایی، 1332، مقاله 8 و 9). در این صورت است که علم شکل می‌گیرد؛ زیرا علم، کشف واقعیت‌های حقیقی و روابط عِلّی و معلولی بین آن‌ها است (طباطبایی، 1332، مقاله 4).
از آنچه تاکنون در دو بحث واقعیت‌ها و نظام بین واقعیت‌ها، مطرح شد، می‌توان شباهت‌ها و تفاوت‌های دو دیدگاه اثبات‌گرایی و علامه طباطبایی را تبیین کرد. طرح صرفاً «وجود» و حذف «ماهیت» و مستقل دانستن واقعیت از برداشت‌های ذهن، مهم‌ترین شباهت مبانی علم در رویکرد علامه طباطبایی و اثبات‌گرایی است. زیرا در رویکرد اثبات‌گرایی نیز بیان صرفاً وجود واقعیت که مستقل از ذهن انسان است، از اصول پایه‌ای آن به حساب می‌آید. همچنین، همانند رویکرد اثبات‌گرایی، علامه طباطبایی معتقد است که علم دارای منطق و روابط علّی است و با گذر زمان و جا به جایی، مکان ثابت و در نتیجه مکشوفات علمی کلی و جامع هستند. استاد علامه طباطبایی اضافه می‌کند که محدودیت‌های مکان، زمان و در یک کلام محدودیت‌های ماده در علم راه ندارد. (طباطبایی، 1332: مقاله 4؛ جوادی آملی، 1379: 193-175) (19) از این رو، (علاوه بر دلائل عنوان شده) در این مقاله از بین فیلسوفان اسلامی از دیدگاه علامه طباطبایی بهره گرفته شده است. البته دیدگاه علامه طباطبایی تفاوت‌هایی نیز با رویکرد اثبات‌گرایی دارد؛ علامه طباطبایی معتقد است و اثبات می‌کند که وقایع غیرمادی در حوزه علم قرار دارد و همچنین، اثبات می‌کند که ذهن به ذاته استعداد و توانایی کشف وقایع را ندارد و به منظور محقق شدن این استعداد نیز شرایطی لازم است که در ادامه در بخش علم حصولی تبیین می‌شود.
علاوه بر تفاوت‌های فوق، در دیدگاه اسلامی و به طور خاص دیدگاه علامه طباطبایی، ویژگیِ مهم دیگر علم، عمل به آن چیزی است که کشف می‌شود. (طباطبایی، 1332: 233-238؛ همان، 1360: 209-208) در حقیقت، طبیعت و ساختمان وجودیِ انسان او را به علوم و معارفی رهبری می‌کند که در حرکات و فعالیت‌های بدنی و روانی به آن‌ها احتیاج پیدا می‌کند. پس، انسان به آنچه که در عمل به کار نیاید، نیازی ندارد. (همان: 208 و 209) (20)
براساس مباحثی که تاکنون مطرح شد و با پذیرش وجود وقایع حقیقی و روابط عِلّی غیرمادی در طول وقایع و روابط علّی مادی، فلاسفه اسلامی دو حوزه را برای علم مطرح می‌کنند که هر کدام ابزار و روش‌شناسی خاص خود را دارند. این بحث مختص فلاسفه اسلامی به پیش گامی ملاصدرا است. (اکبریان، تابستان 1386)

علم حصولی و علم حضوری

الف) علم حصولی (حوزه وقایع و روابط عِلّی مادی)

علم حصولی، بحث ادراک واقعیت‌های بیرونی و روابط علّی بین آن‌ها در دنیای مادی است (همانند علم انسان به موجودات خارجی از قبیل زمین، آسمان، درخت و اعضای بدن خود شخص ادراک کننده). از این رو، مهم‌ترین مصداق علم حصولی، علم تجربی (علم قابل قبول در دیدگاه اثبات‌گرایی) است. (علامه طباطبایی، 1332: مقاله دوم) در علم حصولی، ادراک از طریق قوه ذهن صورت می‌گیرد؛ قوه ذهن به طور مستقیم و یا غیر مستقیم از راه حواس، مفاهیم و تصاویر، وقایع خارجی را دریافت می‌کند، (طباطبایی، 1332: 173، 188 پاورقی و 371؛ جوادی آملی، 1379: 52، 74-75، 112-111؛ حسن زاده آملی، 1362: 337) سپس، مفاهیم و تصاویر را در کنار هم قرار می‌دهد تا روابط عِلّی و معلولی آن‌ها را به دست آورد. به عبارت دیگر، تجزیه و ترکیب ذهنی می‌کند. (طباطبایی، 1332، مقاله 3: 200 پاورقی و 206) شرط مهم در تحقق علوم حصولی آن است که عمل تجزیه و ترکیب دستگاه ذهن بر مبنای قوه تفکر باشد (طباطبایی، 1332: 237-234 پاورقی) و انسان براساس تخیلات و تمایلات شخصی در ذهن خود اطلاعات دریافتی را تجزیه و ترکیب نکند. (طباطبایی، 1332: 236-234 پاورقی؛ جوادی آملی، 1379: 47)
حال این سؤال مطرح می‌شود: آیا دستگاه ذهن، شرایط لازم و کافی را برای توفیق به علم (و به طور خاص فرآیند توسعه فردی) دارد؟ براساس مطالب فوق، دستگاه ذهن برای فعالیت و کشف وقایع حقیقی نیازمند حواس و قوه تفکر و تعقل است که هر دوی آن‌ها نواقصی دارند. دستگاه حواس انسان، مادی و محدود به مکان و زمان است؛ درنتیجه، ‌شناختی که به کمک حواس باشد محدود به مکان و زمان، متغییر و جزئی است. همچنین، ذهن برای شناخت باید از تخیلات و هوای نفس پرهیز کند. از این رو، نیازمند قوه‌ای است که به پشتیبانی از عقل بیاید و همچنین، معلومات ذهن را که با پیروی از عقل و پرهیز از تخیل و تمایلات شخصی به دست آمده، به عمل برساند تا این معلومات تنها در بحث نظری متوقف نماند؛ زیرا بنا بر اعتقاد علامه طباطبایی، شناخت با عمل به کمال می‌رسد. با این توصیفات، عامل یا عوامل با ویژگی‌های زیر باید وجود داشته باشد تا نواقص دستگاه ذهن برطرف شود (21):
1. جزء دستگاه حسی نباشد.
2. محدودیت‌های مادی را نداشته باشد.
3. زیرمجموعه قوه تفکر و تعقل نباشد.
4. قوه آن را داشته باشد که معلومات ذهنی را به طور کامل دریافت کند.
5. قوه آن را داشته باشد که انسان را به عمل به معلومات ذهنی به طور کامل توفیق دهد.
6. مانع فعالیت دستگاه حواس و قوه تفکر نشود.
7. موجب شود انسان از تمایلات نفسانی همانند خودخواهی، تمایل به دروغ، ریا و امثال آن‌ها پرهیز کند (تا قوه تفکر و تعقل به راحتی عمل کند).
8. بتواند انسان را به حکم کلی و جامع (فراتر از شناخت متغیر و جزئی که محدود به بعد زمان و مکان است) برساند و هر انسانی با توجه به ظرفیت و استعدادهای خود، آن را درک می‌کند.
هشت ویژگی برای عامل یا عامل‌های فرضی بیان شد. برای کشف این عامل یا عامل‌ها از ویژگی شماره 7 آغاز می‌کنیم: «پرهیز از تمایلات نفسانی»، نیازمند شرایطی است که موجب شود انسان از تمایلات نفسانی پرهیز کند. تمایلات نفسانی همانند دروغ، ریا، تهمت و… در هر جامعه‌ای و با هر فرهنگی، عملی ناپسند است. در جوامع امروز، برای جلوگیری از هر عمل ناپسندی روش‌هایی وجود دارد. رایج‌ترین روش برای جلوگیری از عمل ناپسند افراد مختلف، زندانی کردن آن‌هاست. لازمه این امر، وجود مکان‌هایی برای حبس کردن افراد مختلف است. اما چنین گزینه‌ای برخلاف ویژگی‌های شماره 1 و 2 است، زیرا چنین تمهیداتی نیاز به مکان و زمان دارد و خصایص ماده شامل آن می‌شود. بنابراین، این گزینه مردود است. گزینه دیگر این است که باورها و اعتقاداتی در فرد به وجود آید که مانع تخلف او شود و در مورد تمایلات نفسانی نیز، باورها و اعتقاداتی خاص در فرد وجود داشته باشد که مانع توجه فرد به تمایلات نفسانی و پیروی از آن‌ها شود. این گزینه هیچ کدام از ویژگی‌های فوق را نقض نمی‌کند؛ بنابراین قابل بحث است. در اینجا بدون در نظر گرفتن پشتوانه‌های مذهبی و با توجه به مستندات فوق و با تکیه بر تفکر و تعقل معمول هر انسانی، چند اعتقاد پیشنهاد می‌شود که می‌توانند فرد را از توجه به تمایلات نفسانی و پیروی از آن‌ها دور کنند:
1. اعتقاد به این امر که در نهایت به کل اعمال انسان رسیدگی می‌شود و از تمایلات نفسانی او سؤال می‌شود.
2. اعتقاد به زمانی که در آن به کل اعمال تمام انسان‌ها رسیدگی می‌شود (روز جزا).
3. اعتقاد به این امر که معیارهایی حقیقی و مطلق وجود دارد که حوزه تمایلات نفسانی را تعریف و مشخص می‌کند (وجود معیار از تفسیرهای فردی جلوگیری می‌کند).
4. اعتقاد به وجودی برتر، حقیقی و مطلق که خالق و تبیین کننده معیارهای حقیقی و مطلق است و براساس این معیارها به اعمال انسان رسیدگی می‌کند. این وجود نمی‌تواند انسان باشد، زیرا باید بتواند معیارهایی حقیقی و مطلق را برای تمام زمان‌ها و مکان‌ها تعریف و مشخص کند و بتواند بر مبنای این معیارها، به اعمال و تمایلات انسان نیز رسیدگی کند.
این چهار اعتقاد، انسان را از تمایلات نفسانی دور می‌کند و با توجه به توضیحات پیشین موجب می‌شود که انسان از تمایلات نفسانی رها شده و براساس قوه تفکر و تعقل، وقایع حقیقی را کشف کند. با توجه به توضیحات فوق، این چهار اعتقاد، ویژگی‌های هفت گانه فوق را دارا هستند. ما این چهار اعتقاد را «اعتقادات دینی» می‌نامیم؛ در دین، خداوند به عنوان وجودی برتر، حقیقی و مطلق، معیارهای حقیقی و مطلق را به وسیله رسول خویش، برای انسان تبیین می‌کند و براساس این معیارها، در روز قیامت، به اعمال انسان رسیدگی می‌کند. این توضیح در مورد دین، با چهار اعتقادِ به دست آمده فوق تطابق دارد. بنابراین، «دین» یکی از شرط‌های مهم و ضروری برای توفیق به علم (و به طور خاص فرایند توسعه فردی) است. با این حال، یک مطلب ضروری هنوز باقی است: (برخلاف رویکرد اثبات‌گرایی) به دلیل محدودیت مادی ذهن، علم تجربی در حالت ایده آل خود تنها می‌تواند وقایع مادی را که جزئی و پراکنده هستند، برای انسان معلوم سازد و شناخت کامل و منسجم از این جزئیات از عهده علوم تجربی و اساساً علوم حصولی خارج است (22). این امر ضرورت وجود ویژگی شماره 8 را نشان می‌دهد. همچنین، از سوی دیگر، در بخش مبانی علم از دیدگاه علامه طباطبایی تبیین شد که وقایع غیرمادی و روابط عِلّی غیرمادی در طول وقایع و روابط مادی وجود دارند که علم باید بتواند آن‌ها را کشف کند. با اتکا و توجه به این دو ضرورت، مشخص می‌شود عاملی که ویژگی هشت را دارد، علمی فراتر از علم تجربی است، هدف آن شناخت وقایع غیرمادی و روابط علّی غیرمادی است و ابزار آن نیز به طور قطع فراتر از ابزار مادی علم تجربی همچون حواس و دستگاه‌های تقویت کننده حواس است. علامه طباطبایی این علم را علم حضوری می‌داند. در ادامه به آن پرداخته می‌شود.

ب) علم حضوری (حوزه وقایع و روابط عِلّی غیرمادی)

همان طور که در مباحث علوم حصولی بیان شد، در دنیای مادی، محدودیت‌های زمانی و مکانی مانع حضور تمام و کمال واقعیت حقیقی است. بنابراین، هر موجودی که در محدودیت‌های مادی قرار نگیرد، علم به هیچ بخشی از وجود این موجود، غیرممکن نیست، بلکه وجودش تمام و کمال دریافت می‌شود. همچنین، ابزار علوم حصولی (دستگاه ذهن، حواس و عقل و…)، دیگر برای شناخت آن به کار نمی‌آید؛ پس ادراکی نیز صورت نمی‌گیرد، (علامه طباطبایی، 1332: مقاله دوم؛ اکبریان، تابستان 1386: 203-191) بلکه شناخت کننده بدون واسطه، موجود را در می‌یابد (حضوراً شناخت می‌کند). در فلسفه اسلامی، این حوزه از علم را علم حضوری می‌نامند؛ به این معنی که انسان بدون وساطت تصویر ذهنی، عین واقعیت را می‌یابد، یعنی آن را «شهود» می‌کند (23).
بنابراین، براساس مباحثی که تاکنون عنوان شد، برای شناخت جزئیات و ابعاد مادی هر واقعیتی، نیازمند علوم حصولی و برای شناخت کلیات و ابعاد فراتر از مادیِ آن واقعیت، نیازمد علم حضوری هستیم. همچنین، از هشت عامل ضروری برای تکمیل شناخت حصولی، این مهم نتیجه می‌شود که هر علم حصولی نیازمند علم حضوری است. از این رو، با توجه به مباحث فوق، علامه طباطبایی عنوان می‌کند که «با هر علم حصولی، لاجرم علم حضوری نیز واقع است». همچنین، از آنجا که علم حضوری به وقایع و روابط غیرمادی می‌پردازد و وقایع غیرمادی و روابط علّی آن‌ها در طول وقایع مادی و روابط عِلّی مادی قرار دارد، در فرآیند شناخت، لاجرم نخست وقایع و روابط علّی غیر مای احصا می‌شود، سپس وقایع و روابط مادی به دست می‌آید. به عبارت دیگر، در شناخت کامل، «نخست علم حضوری واقع می‌شود، سپس علم حصولی» (این امر با توجه به پذیرش روح و بُعد غیرمادی برای مخلوقات مطرح است). این دو نتیجه اخیر از مباحث منحصر به فرد علامه طباطبایی است. (علامه طباطبایی، 1332) براساس نتایج فوق، برای شناخت تمام و کمال هر واقعیتی لاجرم نیاز به ورود به حوزه علم حضوری است.
حال با معلوم شدن دیدگاه علامه طباطبایی در مورد معلومات غیرتجربی و راه کسب آن یعنی علم حضوری، ضروری است بین دو دیدگاه علامه طباطبایی و رویکرد اثبات‌گرایی در مورد ارزش‌ها (به خصوص اصول اخلاقی) به عنوان معلومات غیرتجربی و راه کسب آن، مقایسه‌ای صورت گیرد.

مداخله ارزش‌ها (سیاسی، اجتماعی و…) در علم

همانند اثبات‌گرایان، علامه طباطبایی علم را فارغ از هرگونه مداخله ارزش‌ها در آن می‌داند. علامه طباطبایی معتقد است واقعیات در خارج وجود دارند و ارتباطی با تصورات ذهنی و تمایلات فردی و جامعه ندارند. با این حال، براساس مبانی علامه طباطبایی، علاوه بر مباحث فوق این نتیجه مهم حاصل شد که علمِ فارغ از تمایلات و احساسات را تنها می‌توان با پشتوانه دین کشف کرد.
علاوه بر تمایز مهم فوق، رویکرد علامه طباطبایی تفاوت مهم دیگری نیز با رویکرد اثبات‌گرایی در مورد ارزش‌ها و اصول اخلاقی دارد. بنا بر رویکرد اثبات‌گرایی، بخشی از معلومات (از جمله اصول اخلاقی) به طور ذاتی در ذهن وجود دارند و از راه تجربه به دست نمی‌آیند (کاپلستون، 1375، جلد 6). این سخن یکی از دو معنا زیر را دارد: 1. ذهن با این معلومات آفریده شده است؛ یا 2. ذهن این معلومات را بدون دخالت دستگاه دیگری از خود ابداع می‌کند. در حالت نخست، باید بپذیریم حقایق و روابط حقیقی بین آن‌ها وجود دارد که فراتر از محدودیت‌های زمانی و مکانی است و هنگام آفرینش ذهن و عقل، این معلومات به انسان داده شده است. در حالت دوم، ذهن حداقل در یکی از این دو حالت ابداع می‌کند: 1. ابداع در مورد وقایع (تصورات)؛ 2. ابداع در مورد روابط بین این وقایع (تصدیقات). در هر دو صورت از حالت دوم، اصل کاشفیت علم (اصل نتیجه شده از دو اصل «وجود وقایع» و «وجود روابط بین آن‌ها که قابل کشف هستند») مخدوش می‌شود.
در مجموع، این نتیجه به دست می‌آید که «این معلومات در خارج (از انسان) وجود دارد و ذهن به طور ذاتی از خود نه چیزی دارد و نه می‌تواند ابداع (حقیقی) بکند». بنابراین، ذاتی بودن این معلومات صحیح نیست. حال این سؤال مطرح می‌شود که چگونه این معلومات غیرتجربی (از جمله اصول اخلاقی) حاصل می‌شود؟ با توجه به غیرتجربی بودن این معلومات که به معنای فراتر بودن آن از محدودیت‌های مادی است و با توجه به نواقص ذاتی ذهن و متعاقب آن معلومات تجربی (24)، چند ویژگی برای آن قطعی است: این معلومات، در واقع، بدیهیات و احکام حاصل از روابط بین این بدیهیات هستند که حقیقی، ثابت، کلی و جامع هستند، یا به عبارت دیگر، همان وقایع غیرمادی و روابط عِلّی غیرمادی بین این وقایع است و علم به آن‌ها، در هنگام آفرینش انسان به او داده شده است یا در رودررویی با هر واقعیتی، قبل از معلومات حاصل از علم حصولی، از راهی مجزا از ابزار علم حصولی به دست می‌آید. بنا بر آنچه که عنوان شد و همچنین مباحث علم حضوری از منظر علامه طباطبایی، این نتیجه حاصل می‌شود که این معلومات از طریق «علم حضوری» به دست می‌آیند. بنابراین، با اتکا به مباحث فوق، اصول اخلاق و به بیان بهتر علم اخلاق یعنی علم به حق و باطل (یا همان خوب و بد) و نتایج حاصل از آن‌ها از طریق علم حضوری حاصل می‌شود و با توجه به دو ویژگی منحصر به فردی که علامه طباطبایی برای علم حضوری قائل است، اخلاق با علم حضوری و پیش از علم حصولی برای همه انسان‌ها مکشوف است (25).
از مباحث فوق و با استفاده از استدلال‌های منطقی و فلسفی، به یک نتیجه مهم نیز می‌رسیم: از بحث چهار اعتقاد دینی اثبات شده، به دست آمد که معیارهای حقیقی و مطلق برای شناخت حق و باطل، صحیح و غلط و خوب و بد وجود دارد که بایدها و نبایدها را مشخص می‌کند. از طرف دیگر، در بخش بالا اثبات شد علم اخلاق که خوب‌ها و بدها و بایدها و نبایدها را تعیین می‌کند، معیارهایی حقیقی، جامع و کامل دارد و از طریق علم حضوری برای انسان معلوم است. با توجه به دو بحث فوق، می‌توان نتیجه گرفت که نخست، علم اخلاق بخش مهمی از اعتقادات دینی و یا نتیجه شده از آن است؛ دوم اینکه، همه انسان‌ها از طریق شهودی (علم حضوری) با دین آشنا هستند. از همه مهم‌تر اینکه دین که از طریق علم حضوری معلوم انسان می‌شود، بر پایه علم بنا نهاده شده است.
از این رو، بنا بر مباحث پیشین و نتایج این بخش، این مهم به دست می‌آید که علم اخلاق بر پایه دین است و همچنین پشتوانه علم و بر آن تأثیرگذار است.

نتیجه گیری

رویکرد اثبات‌گرایی، رویکرد رایج جامعه علمی و مبنای آن، روش‌های تجربی و عینی است. امروزه، اندیشمندان و پژوهشگران بسیاری با پیروی از رویکرد اثبات‌گرایی سعی در شناخت و کشف علم دارند، اما تجربه نشان داده است که این رویکرد در شناخت و کشف علم به طور کامل توفیق نداشته است.
علامه طباطبایی از زمره فیلسوفان اسلامی است که درباره مبانی علم و رویکرد رایج در جامعه علمی غرب و رویکردهای فیلسوفان اسلامی تحقیق کرده است. علامه طباطبایی با بهره‌گیری از استدلال‌های منطقی و قیاسی مبانی علم در غرب را تحلیل و نقد می‌کند و با تکیه بر دیدگاه فلسفی اسلامی، مبانی و اصولی را برای علم تبیین می‌کند که پایه و اساس پژوهش در این مقاله است. در این مقاله، با بهره‌گیری از مبانی و اصول علامه طباطبایی و با استفاده از تحلیل‌های منطقی و قیاسی، این نتیجه مهم به دست می‌آید که برای ورود به علم و شناخت واقعیت‌های حقیقی نیازمند دین و اخلاق دینی هستیم. همچنین، با پشتوانه جهان بینی الهی و با بهره‌گیری از هر دو حوزه علم حصولی (علم تجربی) و علم حضوری و ابزارهای مخصوص به هر کدام، به شناخت کامل می‌رسیم.

پی‌نوشت‌ها:

* دکترای مدیریت رفتاری (نویسنده مسئول)
** دانشیار
1. Objective
2. Out there
3. براساس این دو اصل، اثبات‌گرایان را دوگانه‌گرا (dualist) می‌دانند.
4. Homothetic
5. Axioms
6. Postulates
7. Theorems
8. Additive
9. Reductionism
10. Intersubjectivity
11. Replication
12. Falsification
13. Karl Popper (1902-1991)
14. Value-free Science
15. البته بین رویکرد علامه و فیلسوفان گذشته در اثبات واقعیت‌های نامحسوس تفاوت وجود دارد. ر.ک: «اصول فلسفه و روش رئالیسم»، علامه طباطبایی، 1332 و همچنین «حکمت متعالیه و تفکر فسلفی معاصر»، اکبریان، تابستان 1386
16. در مورد توانایی‌های ذهن در کشف واقعیت و به طور کلی علم، در ادامه بیشتر توضیح داده خواهد شد.
17. ر.ک: «اصول فلسفه و روش رئالیسم»، علامه طباطبایی، 1332، مقاله هفتم، بخش «واقعیت و هستی اشیاء»، صفحات 403-367؛ «حکمت متعالیه و تفکر فلسفی معاصر»، رضا اکبریان، تابستان 1386، صفحات 124-116.
18. علامه طباطبایی با استدلال فلسفی بحث ظهور را عنوان می‌کند و معتقد است هر آنچه که وجود دارد، ظهورِ وجودِ محض و صرف یعنی خداوند سبحان است، پس تمام موجودات آیات الهی هستند (ر.ک: «طریق عرفان»، فصل چهارم، اثر علامه طباطبایی).
19. این بحث تأییدی بر مبانی و اصول اثبات‌گرایی یعنی قانون بنیاد بودن، بازآفرینی و میان ذهنی بودن علم است؛ البته با اصلاحاتی که استاد علامه طباطبایی در مباحث خود دارند.
20. این معنا خلاف نظر ارسطو، پایه گذار مبانی علم در دیدگاه غیر اسلامی است. ارسطو معتقد است علم واقعی علمی است که برای عمل خوانده نشود، بلکه خود غایت و هدف باشد. (کاپلستون، 1375، جلد 1)
21. برای مطالعه بیشتر، ر.ک: «اصول فلسفه و روش رئالیسم»، اثر علامه طباطبایی
22. از این رو، براساس مبانی و اصول استاد علامه طباطبایی، بحث افزودنی و تحویل‌گرایی به معنایی که در اثبات‌گرایی مطرح است، قابل قبول نیست؛ زیرا علم تجربی و در کل علم حصولی تنها قادر به شناخت جزئیات است و قادر به افزودن و تحویل نیست.
23. نکته قابل توجه این است که هر چند اندیشمندان غربی اعتقادی به علم حضوری یا همان شهود (و وحی) و همچنین بحث علم در عالَم غیرمادی ندارند، اما وجود ابداع و خلاقیت را که مراتبی از شهود و وحی است، امری اجتناب ناپذیر در ظهور علم می‌دانند؛ اعتقاد به وجود ابداع و خلاقیت در طرح فرضیه‌ها و انقلاب‌های علمی نمونه‌های آشکاری از این اعتقاد است. (ر.ک: «فلسفه علوم طبیعی»، کارل جی همپل، ترجمه حسین معصومی همدانی، 1369؛ «ماهیت تفکر ریاضی»، نوربرت وینر؛ «دیدگاه‌ها و برهان‌ها»، ترجمه، تألیف و گردآوری از شاپور اعتماد، 1375؛ «دیدگاه‌های فلسفی فیزیکدانان معاصر» مهدی گلشنی؛ نبوی، 1384: 198-197 و فصل 11).
24. این نواقص در بحث علم حصولی از منظر علامه طباطبایی تبیین شد.
25. برای مطالعه بیشتر، ر.ک: «اصول فلسفه و روش رئالیسم» اثر استاد علامه طباطبایی، 1332. البته شیوه استدلال فوق متفاوت از استدلال این اثر است.

کتابنامه :
1. اکبریان، رضا، 1386، حکمت متعالیه و تفکر فلسفی معاصر، انتشارات بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
2. اکبریان، رضا، 1386، مناسبات دین و فلسفه در جهان اسلام، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
3. اکبریان، رضا، 1388، جایگاه انسان در حکمت متعالیه ملاصدرا، نشر علم.
4. جوادی آملی، عبدالله، 1370، تفسیر موضوعی قرآن کریم: شناخت‌شناسی در قرآن، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم.
5. جوادی آملی، عبدالله، 1379، تفسیر موضوعی قرآن کریم: معرفت‌شناسی در قرآن، چاپ دوم، مرکز نشر اسراء.
6. جوادی آملی، عبدالله، 1379، تفسیر موضوعی قرآن کریم، مبادی اخلاق در قرآن، مرکز نشر اسراء، چاپ سوم.
7. حسن زاده آملی، حسن، 1362، معرفت نفس: دفتر سوم، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی وابسته به وزارت فرهنگ و آموزش عالی.
8. طباطبایی سید محمدحسین، بی تا، تفسیر المیزان، مترجم استاد سید محمدباقر موسوی همدانی.
9. طباطبایی سید محمدحسین، 1360، بررسی‌های اسلامی، جلد 3، انتشارات هجرت.
10. طباطبایی سید محمدحسین، 1382، اسلام و انسان معاصر، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
11. طباطبایی سید محمدحسین، 1348، شیعه در اسلام، دارالتبلیغ اسلامی.
12. طباطبایی سید محمدحسین، بی تا، اسلام و اجتماع، پیام السلام.
13. طباطبایی سید محمدحسین و ناصر مکارم شیرازی، بی تا، وحی یا شعور مرموز، دارالفکر.
14. طباطبایی سید محمدحسین، 1381، طریق عرفان: ترجمه و شرح رساله الولایه، انتشارات بخشایش.
15. دانایی فرد، حسن؛ الوانی، سید مهدی و آذر، عادل، 1383، روش‌شناسی پژوهش کیفی در مدیریت: رویکردی جامع، انتشارات صفّار.
16. هچ، ماری جو، 1386، نظریه سازمان: مدرن، نمادین و تفسیری پست مدرن، مترجم دکتر حسن دانایی فرد، نشر صفار، چاپ دوم.
17. Easterby-Smith Mark, Thorpe Richard, Lowe Andy. (2002). Management Research. Sage Publication, Second edition.
18. Neuman, W. Lawrence (2000). Social Research Methods: qualitative and quantitative approaches, A Pearson Education Company, fourth edition.
19. Donaldson, Lex. (1996). For Positivist Organization Theory. Sage Publication. First published.
20. McAuley. John, Duberley Joanne, and Johnson. Phil. (2007). Organization Theory: Challenges and Perspectives, Pearson Education Limited.

منبع مقاله :
جمعی از نویسندگان، (1394)، مجموعه مقالات نخستین کنگره بین‌المللی علوم انسانی اسلامی (جلد 4)، تهران: آفتاب توسعه، چاپ اول

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد