وظایف و جایگاه حوزه علمیه
شروع سخن از تحول و برنامه ریزی در حوزه های علوم دینی، بدون مشخص شدن مسؤولیتِ علما و جایگاه اجتماعی و سیاسی حوزه، امری است ناممکن، از این رو آنچه قبل از هر چیز میبایست مورد بحث قرار گیرد این است که حوزه به عنوان نهادی دینی در جامعه، از چه جایگاهی برخوردار است و قلمرو مسئوولیت روحانیّت در متن شریعت کدام است. آیا شعارها و مسائلی که حوزه تاکنون از آن دم زده و میزند، از روی اضطرار بوده و یا در راستای عمل به تکالیفی است که اسلام، آن را بر دوش آنان قرار داده است.
آنچه ضرورت بررسی، این مسئله را بیشتر میکند، رخدادها و تحولات گوناگونی است که در جامعهی بشری به وقوع پیوسته است؛ پیدایش شرایط جدید و نیازمندیهای مختلف فکری و اجتماعی، ایجاب کرده است که جایگاه روحانیّت نیز مورد ارزیابی واقع شود تا روشن گردد که عالمان در برابر جامعه اسلامی و سایر جوامع بشری چه رسالتی را برعهده دارند.
حوزه تاکنون بر اثر دوری از پایگاههای قدرت و رهبری جامعه، در محدودهای خاص، فعالیت داشته است و قلمرو فعالیت روحانیت – به ویژه در دو قرن اخیر – بسیار محدود گشته بود. گذشت زمان، موجب شده است که در اذهان بسیاری از مردم این محدوده به عنوان جایگاه و تنها رسالت حوزویان شناخته شود.
اینک، با تولد دوبارهی اسلام و قرار گرفتن روحانیّت در جایگاه رهبری جامعه، و بروز و نیازمندیهای مختلف، وظایف او در صحنه های مختلف اجتماعی چند برابر شده است. آنچه امروز، ضرورت دارد طرح اسلام به عنوان مکتبی متناسب با زمان و آیین برای زندگی است؛ مکتبی که در برابر گرههای مختلف حکومتی و فقهی و سیاسی و مدیریت میبایست عینیت یابد، راه حل دهد و پیشاپیش راه را روشن کند.
باید دید که سهم حوزه در برابر این مسئوولیت خطیر چیست، و آیا خواهد توانست بدون خانه تکانی، عهده دار آن گردد.
در بُعد رسالت جهانی، باید روشن شود که وظایف حوزه در برابر مکاتب فکری گوناگون و فرهنگ مهاجم غرب – که با امکانات فراوان، به شکار انسان معاصر برخاسته است – کدام است.
به اعتراف همه جهانیان، اسلام دوباره به عنوان تنها رقیب قدرتمند، در مقابل استکبار جهانی و فرهنگ سلطه گرش به میدان آمده و آنکه محرومان جهان را جرأت بخشیده و به صحنه آورده است، انقلاب اسلامی است. در این گذرگاه، عالمان، که پرچمداران اسلامند، نمی توانند تماشاچی باشند؛ چه کسی جز آنان میبایست پشتیبانی فکری و سیاسی مستضعفان جهان را بر عهده گیرد. شناخت جایگاه حوزه، در عمل به وظایف و همراهی با مستضعفان جهان تأثیر مستقیم دارد.
در بُعد رهبری فکری جامعه، از دیرباز همگام با حرکت حوزه، جریانات فرهنگی مختلفی وجود داشته است که مستقلاً به اظهارنظر دربارهی مسائلی میپردازند که حوزه آن را در صلاحیت خود میداند و چه بسا در استنباط و فتوا خود را صاحب نظر میشمارند باید روشن شود که تشریح مبانی فکری دینی و حق فتوا در حوادث واقعه و بن بستهای فکری وظیفه کیست؟
در عرصه مسائل اجتماعی – سیاسی، وارد شدن روحانیّت در امور اجتماعی و قبول مشاغل مختلف با عادت و سیرهی گذشتهی علما ناهمگون مینماید، این خود سبب شده است که آن را به انحصارطلبی و خروج از شئون حوزه و زی روحانیت، مرتبط سازند و در جهت مقابل عده بسیاری از مردم آنان را مسؤول همه برنامهها دانسته و گشودن همه گرهها را از روحانیت طلب میکنند که همه این مسائل از مبهم ماندن جایگاه و رسالت حوزه نشأت میگیرد.
بالاتر اینکه، علاوه بر مبهم ماندن فلسفه وجودی حوزهها در جامعه، بسیاری از حوزویان نیز از منزّلت خود غافلاند و نمی دانند که برای چه تحصیل میکنند در آینده چه وظیفهای دارند. این مسأله، در ابعاد گوناگونش، نارساییهای بسیاری را پدید آورده و خواهد آورد. سرخوردگی، بی تفاوتی و ضایع شدن استعدادهای نسل جوان حوزه، از آثار بارز آن است روشن نبودن دایرهی ارزشها و مشاغل و وظایف واقعی، موجب شده است که عدهای از روحانیون شاغل در مشاغل دولتی، عمر خود را تلف شده پندارند و در دید مردم نیز، به عنوان عالم و روحانی دینی یاد نشوند. مرحوم شهید بهشتی در تأثیر عادتها و تأثیر این طرز تفکر در جامعه فرموده است:
«یک شرط اساسی روحانیّت در نظر آنها اجتناب از شغل و حرفه و فعالیتهای اجتماعی، به خصوص اقدامات سیاسی است. اگر در میان کشاورزان یک دهکده، مردی با علم و تقوا و سیاست یافت شود که مانند دیگران در مزرعه کار کند، کمتر حاضرند با او چون پیشوای دینی رفتار کنند… (1)».
همه اینها، ارتباط نزدیک با رسالت حوزه دارد و بدون شناخت این مهم، سخن از تحوّل بی فایده است، چرا که بسیاری از نقایص و سردرگمی ها، از گم شدن اهداف و رسالتها در بوته زار عادت ها برخاسته است و بدون شناخت مقصد، دگرگونی در ابزار و شکل راه به جایی نمی برد، تنها با شناخت هدف است که ابزار مسیر درست را پیدا کرده و درجای خود بکار خواهد آمد. برای پاسخ به خواستهها و پرسش هایی که بر قلم آمد ابتدا با اشارتی به پیشینهی نهاد حوزه در اسلام، به بررسی وظایف و مسؤلیت روحانیان در کتاب و سنّت، میپردازم.
پیدایش حوزهها
در تاریخ اسلام از آغاز سازمانی به نام روحانیت وجود نداشته است، آنچه وجود دارد اصلاح «عالم و فقیه» است که حقیقت و هویت اصلی روحانیت در آن نهفته است.
اسلام برای تبیین و گسترش و حفظ خود، محتاج کسانی بوده و هست که دین را بیاموزند و به دیگران آموزش دهند؛ از آن جا که این امر برای همگان میسّر نیست، اسلام این وظیفه را بر عهده گروهی نهاده که به پایگاه اسلام حاضر شوند و پس از تعلّم دین آن را به دیگران آموزش دهند، این گروه که در آغاز، سرلوحه آموزش آنان، منحصر در قرآن و احکام بود اندک اندک به صورت طیفی از قاریان قرآن، نویسندگان وحی، مفسدان و علما و فقها در جهان اسلام نمودار شدند؛ گسترش علوم اسلامی، ورود شبهات و لزوم تطبیق مکتب بر موضوعات جدید و گسترش دامنه سرزمینهای اسلامی و لزوم تشریح و تبلیغ دین، موجب شد که نهادی به نام عالمان و فقها، و مراکزی به نام مدارس علوم دینی بوجود آید. نوع خطابات ائمه دین، همانند سخن امام حسین (علیه السلام):
«انتم ایتها العصابة بالعلم مشهوره (2)» ای شخصیت هایی که به علم شهرت یافتهاید. و یا سخن حضرت امیر در وظایف علماء (3)، بر شخصّ اجتماعی این گروه و نهاد دینی، در بامداد اسلام حکایت دارد. ولی روحانیت در اسلام، همانند عالمان سایر مذاهب، تافتهای جدا بافته نبوده و علما و دانشمندان دینی طبقهای را تشکیل نمی دهند، بلکه روی آوری به علم و دانش برای همگان مجاز و در راستای عمل به تکالیف شرعی و تأمین نیازمندیهای جامعه اسلامی صورت میپذیرد، آنچه هست این که: ارزشمندی مقام دانش در اسلام و تجلیل پیامبر و ائمه دینی از علما و فقهاء، این گروه را در نظر مردم ممتاز و در دیده و دل مردمان جای داده است.
در آغاز تکوین این نهاد، بر اثر سهولت خدمت رسانی، فقهاء در کنار اشتغال به مسائل معیشتی خویش این وظایف را نیز عهده دار بودند. و با گسترش علوم و دامنه موضوعات نو و اصطکاک فرهنگها و مکاتب، نیاز به کسانی پیدا شد که در رشتههای گوناگون علوم دینی متخصص شوند؛ آن هم تخصصی که به اندازه مشکل ترین مسائل علمی روز فرصت و فراغت میطلبد، در پی آن لازم آمد افراد در مراکز علوم دینی حضور بیشتر یابند و در صورت نیاز اقتصادی، از بیت المال استفاده کنند.
جایگاه حوزه
شناخت جایگاه حوزه و وظایف علما از دو راه بدست میآید:
الف: روایاتی که وظایف علما را همان وظایف پیامبران معرفی میکند. برای این همگونی در رسالت ها، که مهم ترین راه برای شناخت مسؤولیت و جایگاه روحانیت است دلایل بسیاری در شریعت آمده است از جمله:
1. «الفقهاء امناء الرسول ما لم یدخلو فی الدنیا (4)»
فقهاء تا وقتی دنیا طلب نباشند امینان پیامبرانند.
2. قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): «اللهم ارحم خلفایی (ثلاث مرات) قیل یا رسول الله و من خلفاؤک؟
قال: الذین یاتون من بعدی یروون حدیثی و سنتی فیعلمونها الناس من بعدی (5)
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سه مرتبه فرمود: خداوندا جانشینان مرا مورد حمایت قرار ده. گفته شد یا رسول الله جانشینان تو که باشند؟ فرمود. آنان که بعد از من بیایند، حدیث و سنّت (سیره ی) مرا روایت کنند و به مردم آموزش دهند.
3. «العلماء ورثه الانبیاء (6) علماء وارث پیامبرانند. »
روایات فوق، که در آن علما به عنوان امین و وارث و جانشینان پیامبران معرفی شدهاند اطلاق و توسعه دارد و همه شئون و اختیاراتی که پیامبران الهی دارند، جز مسؤولیتهای ویژهای که به دلیل خاص ثابت شده باشد، برای علما و فقها، ثابت است و اصطلاحی امین و وارث و جانشین در میان مردم بر همگونی وظایف و به دوش کشیدن امانت و مسؤولیتهای انبیا توسط علما دلالت دارد.
مرحوم نراقی، در استدلال به اخبار و روایات، در وظایف فقها در عصر غیبت فرموده است:
«هر آنچه برای پیامبر از ولایت ثابت است، جز آنچه دلیل مخصوص آن را خارج کند برای فقها، نیز ثابت است و هر کرداری که بندگان خدا در دین و دنیای خود با آن سرو کار دارند فقها، در آن ولایت و تصرف دارند و روایات مشهور همچون، العلماء ورثه الانبیاء بر آن دلالت دارد، از آنکه هر عامی میفهمد که اگر سلطانی به هنگام مسافرت، کسی را به عنوان نیابت و امین بر کارهای خود انتخاب کرد، برای کسی شبههای باقی نماند که تمامی اختیارات حاکم بر رعیت برای جانشین ولی نیز ثابت خواهد بود. (7)»
امام امت در بیان وظایف فقها چنین میفرماید:
«الفقهاء امناء الرسول یعنی کلیه اموری که به عهدهی پیغمبران است فقهای عادل موظف و مأمور انجام آنند… فقط فقهای عادلند که احکام اسلام را اجراء کرده، نظامات آن را مستقر میگردانند و حدود و قصاص را جاری میکنند، حدود و تمامیّت ارض وطن مسلمانان را پاسداری میکنند. خلاصه اجرای تمام قوانین مربوط به حکومت به عهده فقهاست. همان طور که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور اجرای احکام و برقراری نظامات اسلام بود… فقهای عادل هم بایستی رئیس و حاکم باشند و اجرای احکام کنند. (8)»
ب: راه دیگر شناخت وظایف علماء، روایات ویژهای است که در آنها، رسالت خطیر حاملانِ علم و فقه را مشخص کرده و یا علمای غافل بر ترک مسؤولیتهای خوش توبیخ شدهاند.
بنابراین برای شناخت جایگاه حوزه و وظایف حوزویان باید این دو دسته روایات را مورد توجه قرار داد. ما در این نوشتار برآنیم تا با نظری بر این دو دسته از روایات وظایف و مسؤولیتهای روحانیت را یادآوری کنیم تا منزلت و جایگاه اجتماعی حوزه روشن تر گردد.
تبیین مکتب
از اولین رسالتهای پیام آوران خدا، پس از تلقی وحی، تشریح و تبیین مکتب برای مردم است؛ تعلیم کتاب و حکمت در سرلوحه برنامههای همه پیامبران به چشم میخورد. از جمله در دستور کار خاتم رسولان آمده است:
«اَنزَلْنَا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ» (9)؛ قرآن را بر تو فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه برایشان نازل گشته روشن سازی. » «وَمَا أَنزَلْنَا عَلَیْكَ الْكِتَابَ إِلاَّ لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُواْ فِیهِ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» (10)؛ ما این کتاب را بر تو نازل نکردیم جز برای آنکه هر چه را در آن اختلاف میکنند برایشان بیان کنی، و نیز راهنما و رحمتی برای مؤمنان باشد. »
پیامبر اسلام، آخرین فرستادهای است که رسالتش جهانی و ابدی است. قرآن مجید نیز بیانگر همه مسائل بوده و ادعا دارد که دین اسلام، برنامهای است گسترده برای هدایت و زندگی انسانها در همه زمان ها و مکان ها و در آن، چیزی از نیازمندیهای بشر فروگذار نشده است؛ انسانها میبایست با رها کردن همه مکاتب و مذاهب دیگر به دین اسلام بگروند.
از سوی دیگر، کتاب خدا دارای عام و خاص و محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ است و احکام و دستورات دینی به صورت کلی در آن نهفته است، مفسّر و مبیّن قرآن، در مرتبه نخست، همان کسی است که قرآن بر او نازل شده است و او صلاحیت دارد که از او در حد وسعت و امکانات خود، به تفسیر و تشریح قرآن اقدام کردهاند. ولی گذشته زمان و پدید آمدن مسائل نو در زمینه عقاید، انسان و جهان و مسائل جدیدی را پدید میآورد و محتاج مفسرانی است که آن را از متن شریعت (قرآن و سنت) استخراج کنند و احتیاجات مسلمانان را جوابگو باشند تا بدین وسیله مکتب به حیات خود ادامه دهد و جهانیان را حیات بخش باشد؛ هر مکتبی برای زنده ماندن و گسترش، محتاج ارائه الگو و تفسیری درست از هستی و عرضه قوانین لازم برای زندگی انسان هاست؛ تنها در آن صورت است که آن تفکر رشد کرده و در عرصهی رقابت با مکتب ها و فلسفهها زنده خواهد ماند.
رقبای اسلام، امروزه در صدد برآمدهاند که با تفسیری دنیاپسند از عقاید و تفکرات خود، آن را در جهان مطرح کنند و اندیشهی خویش را به عنوان قوانینی علمی و قابل عمل به جهانیان ارائه کنند، به نوشته یکی از متفکران اسلامی:
«پیشرفت هر مذهبی بستگی به پیشرفت پیروان آن مذهب دارد. این مطلب را ما به خوبی حس میکنیم و میبینیم که هندوهایی که در نظر مسلمانان، تا همین صدسال پیش، مظهر انحطاط و عقب ماندگی و شرک و گاوپرستی و جهل بودند، هم اکنون راجع به مذهب «هندو» کتاب هایی مینویسند که واقعاً ما را اشباع میکند «رادهاکریشنان» راجع به تقدس گاو یک توجیه فلسفی دارد که ما الان راجع به توحید چنین کتابی نداریم. در حال حاضر، متفکران هندو، راجع به شرک و خدایان بی شمار هند، یک جور تلقی و توجیه و تفسیری دارند که در دنیا در حدّ عالی ترین افکار فلسفی قابل طرح است در صورتی که ما یک مذهب بسیار مترقی دارم ولی … (11)»
بنابراین، آنچه امروز شریعت به آن محتاج است تجدید حیات اسلام و بیرون کشیدن عناصر فرهنگ اسلام از متون دینی و طرح آن در عقاید و عمل به عنوان یک مجموعه و راهنمایی برای عمل است؛ تفکری که به حیات انسان معنی بخشد و او را به حرکت وا دارد. و به زندگی روحی و روانی اش نشاط داده و در زمینهی مسائل فردی و اجتماعی، قوانین یک زندگی صحیح را برایش ترسیم کند.
این رسالت جز بر عهدهی علما و فقها، که اسلام شناسنان واقعی و آشنایان به همه ابعاد و جوانب مکتباند، نخواهد بود؛ زیرا آنانند که با منابع اصلی شریعت (کتاب و سنت) آشنایی داشته و نسل به نسل، آن را در گرداب حوادث حفظ کرده و با زوایای آن آشنایی دارند.
حجیّت این منزلت، علاوه بر تأیید فطرت و عقلم سلیم به لزوم آموزش دریافتهای دینی از متخصصان در فنّ و آشنایان با زبان وحی و عارفان به کتاب و سنّت، نصوص ویژهای است که درآن، مردمان وظیفه یافتهاند که برای تعلم احکام و فهم احکام در رویدادهای نو به فقهای عارف و هوس ستیز رجوع کنند. (12)
بر همین اساس، مرحوم استاد مطهری، فقیهان را ادامه دهندگان راه انبیا معرفی میکند و آنانند که میباید با استفاده از منابع اسلامی به برنامه ریزی دینی بپردازند: «سلام طرحی است کلی و جامع و همه جانبه و معتدل و حاوی همه طرحها… و کارآمد؛ آنچه در گذشته انبیا انجام میدادند این بود که برنامهی مخصوص برای جامعهی خاص، از جانب خدا میآورند. و در دورهی اسلام علما و رهبران امت باید انجام دهند؛ با این تفاوت که علما و فقها، با استفاده از منابع پایان ناپذیر وحی اسلامی برنامهها را منظم و به مرحلهی اجراء میگذارند. (13)»
علما با استفاده از منابع پایان ناپذیر وحی، قرآن و سنّت، به اجتهاد میپردازند و با بهره گیری از روایت و درایت و تفسیر و تاریخ و غور و بررسی در مجموع دیدگاهها و قوانین شریعت به تبیین احکام اقدام میکنند، که نمونه آن اجتهادی است که در فقه جواهری، به تعبیر امام – ره – تبلور مییابد. به تعبیر شهید صدر دربارهی جواهر:
«کتاب فقهی جواهر در حقیقت شرحی کامل از روایات کتب اربعه است ولی نه شرحی که روایات کتب اربعه را یکی دیگر تشریح کند بلکه این کتاب روایات کتب اربعه را بر طبق نیازهای زندگی تشریح میکند، کتاب بیع، کتاب جعاله و … . هر یک از این کتابها در زمینهی خرید و فروش، قراردادهای عمومی و … روایاتی را که مربوط به آن موضوع هاست گردآوری کرده، شرح میدهد، آن گاه آن ها را با همدیگر در مسأله مورد نظر مقایسه میکند و از مجموع آنها نظریهی فقهی را استخراج میکند. (14)»
آن مفسِر شریعت و فقیه بزرگ، در نوشتهای شریعت و فقیه بزرگ، در نوشتهای دیگر از این واقعیت چنین یاد میکند: «از آن جا که منابع شریعت تا به امروز محفوظاند، طبیعی مینماید که حرکت اجتهاد استمرار بیاید و همانند تخصص علماء در دریافت این مصادر و استخراج حکم شرعی ادامه پیدا کند و مجتهدانی خیره پرورش یابند (15)»
در این شیوه، اجتهاد میبایست به همه اجزاء و شرایط توجه شود و در استنباط مسائل، همه اصول و فروع اسلام در پیوند با یکدیگر تفیسر شود وگر نه به تعبیر آن مجتهد شهید:
«فراموش شدن نیمی از هدف و اکتفا کردن به صحنه فردی برای تطبیق با نظریه اسلام دربارهی زندگی، عوارض داشته از جمله: یک سو نگری فقه از همین جا سرچشمه میگیرد . (16)»
مَرزبانی شریعت
نگهداری و حفظ دین از انحراف و تحریف، از دیگر وظایف مهم انبیا است.
دین توحیدی که همه پیامبران منادی آنند، به لحاظ ماهیت ظلم ستیز و ضدّ استکباری اش از دشمن خالی نبوده و نیست از این رو پاسدارانی لازم دارد که آن را از گزند دشمنان و تحریف دوستان نگه دارد. چه بسیار از نهضتهای توحیدی و شرایع مترقی و انسان ساز، که در گرداب حوادث دگرگون شده و ماهیت خود را از دست دادهاند، و گاه به ابزاری در جهت از بین بردن آرمانهای اصلی صاحبان شرایع تبدیل شدهاند. شریعت ضد طاغوتی و ضد اشرافی حضرت موسی و عیسی (علیه السلام) نمونهای از آن است. که در طول تاریخ، وسیلهای در دست ستمکاران علیه ستمدیدگان به کار رفتهاند.
قرآن کریم، انواعی از انحرافات و دگرگونیهایی که به وسیلهی بدخواهان، در مکاتب الهی گذشته، انجام گرفته است را، بر میشمرد، که ما در اینجا بعضی از آنها را میآوریم:
تبدیل: در این باره میفرماید:
«سَلْ بَنِی إِسْرَائِیلَ كَمْ آتَیْنَاهُم مِّنْ آیَةٍ بَیِّنَةٍ وَمَن یُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللّهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ» (17).
از بنی اسرائیل بپرس که ایشان را چه آیات روشنی دادیم. هر کسی که نعمتی را که خداوند به او عنایت کرده است دگرگون سازد بداند که عقوبت او سخت است مراد از نعمت به قرینهی سایر آیات، همان دلایل روشن و دین است و قرار گرفتن آیه در سیاق آیات تهدید دلالت دارد که تبدیل در نعمت و دین از ناحیه گروهی انجام یافته است.
تحریف:
«وَقَدْ كَانَ فَرِیقٌ مِّنْهُمْ یَسْمَعُونَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ یَعْلَمُونَ» (18).
گروهی از ایشان کلام خداوند را میشنیدند و با آنکه حقیقت آن را مییافتند آگاهانه تحریف میکردند.
بدعت:
«وَرَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا كَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاء رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَایَتِهَا» (19).
و رهبانیتی که «پیروان مسیح به بدعت آوردند. ما بر آنها مقرر نکردیم 10 جز خشنودی خدا را، ولی حق آن را به سزا نگذاردند. »
اختلاف:
«إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُواْ فِی الْكِتَابِ لَفِی شِقَاقٍ بَعِیدٍ» (20).
کسانی که در کتاب خدا اختلاف میکنند، در مخالفتی دور از صوابند.
و در موارد دیگر عالمان یهود و نصاری را از تحریف و فروختن خداوند در مقابل مادیّات بر حذر داشته و خداشناسان و دانشمندان را بر حفظ کتاب خداوند مأموریت میدهد. (21)
بدین جهت یکی از رسالتهای پیامبر اسلام حفظ شریعت خود از تحریف و دگرگونی است این حفاظت، نه مخصوص مکتب اسلام، که دایرهی آن، شرایع پیش را نیز در بر میگیرد.
«وَأَنزَلْنَا إِلَیْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَیْمِنًا عَلَیْهِ » (22)
«این کتاب را به راستی بر تو نازل کردیم تصدیق کننده و حاکم (و محافظ) بر کتب پیشین. »
در این راستا، پیامبر اسلام همواره بر حفاظت از قرآن و شریعت اسلام کوشا بوده و در تلاش بوده که شریعت اسلام به سرنوشت ادیان گذشته دچار نشود. همچنین نسبت به انحرافات کتابهای گذشته حساسیت داشته و به مناسبتهای گوناگون، شرایع واقعی انبیاء پیشین را برای مردم ترسیم میکرده است.
از آن جا که اسلام نیز در بستر پیدایش محصور نماند با گسترش سریع آن در میان اقوام و ملیتهای مختلف ره به هر سو گشوده و با فرهنگ ها و ملیتهای مختلف روبرو شده است، طبیعی است که این درهم آمیختگی و تماس با مکاتب گوناگون، همراه با وجود بدخواهان داخلی و منافقان دوست نما، در آن تأثیر خواهد یافت و در صورت عدم حفاظت مکتب از دگرگونی ها، در مواجه با مشربهای مختلف و آراء و عقاید، رنگ و بوی آن را به خود جذب خواهد کرد، بدین جهت رمز تفسیرهای مختلف از اسلام را باید در همین اختلاط مسلمانان با فرهنگهای گوناگون، جستجو کرد؛ که فرهنگ اسلامی در مواجه با اندیشههای یونانی رنگ یونانی و در برخورد با فرهنگ مرتاضانه هندی، رنگ ریاضت به خود گرفته است و هر یک از فرقهها در صدد برآمدند که قرآن را برطبق مشرب دلخواه، تفسیر کنند. (23)
از طرف دیگر، برخورد ضد استکباری اسلام با ستمگران سبب شده است که آنان به مقابله مکتب توحیدی برآیند و چون خود را از مقابله رو در روی با اسلام ناتوان دیدند از راه تحریف حقایق و مفاهیم آن، به مبارزه برخاستند؛ گاه اسلام را دین ناقص معرفی کردند و گاه به التقاط آشکار و پنهان آن دست زدند و گاه آن را دین آخرت گرا و ضد زندگی ستودند تا با مسخ و عقب راندن اسلام از متن زندگی، صحنه را برای ورود فرهنگ شیطانی خود، هموار کنند.
همه این ها ایجاب میکند که عالمان، به عنوان وارث و جانشینان انبیا، مسؤولیت حفظ و نگهداری دین را بپذیرند، بدین جهت در متون دینی از فقها به عنوان مرزبانان و دژهای محکم دین، یاد شده است:
«لانَّ المومنین الفقهاء حصون الاسلام کحصن سؤر المدینه لها» (24)
مؤمنان فقیه دژهای اسلاماند بمانند دژهای یک شهر. حصن، حصاری است که قلعه را از هجوم دشمنان محفوظ داشته و مانع از نفوذ اجانب به مرزهای آن میگردد، فقها نیز همین رسالت را نسبت به حفظ دین بر عهده دارند. در روایات بسیاری علما به عنوان مرابط و مرزبان اسلام ستایش شدهاند.
از جمله: « علماء شیعتنا مرابطون بالثقر الذی یلی ابلیس و عفاریته یمنعونهم عن الخروج علی ضعفا شیعتنا عن ان یتسلط علیهم ابلیس و شیعته. الا فمن انتصب لذلک من شیعتنا کان افضل ممن جاهد الروم و الترک و الخزر الف الف مره لانه یدفع عن ادیان محبینا و ذلک یدفع عن ابدانهم» (25).
عالمانِ در خط ما، نگهبانان و مرزدارانِ نقاطی هستند که شیطان و یارانش از آن، قصد یورش دارند، این عالمان، اجازه نمی دهند که آنان بر شیعیان ضعیف ما حمله آورند. همانا، آنکه از پیروان ما خودش را برای دفاع از مکتب ما آماده سازد از جهادگران با روم و ترک و خزر، هزار هزار بار برتر خواهد بود زیرا وی از دین پیروان ما دفاع میکند و آن دیگری از بدنهایشان. در موردی دیگر ائمه، (علیه السلام) وظیفهی مبارزه با بدعت را به علما محول کرده و دانشمندان بی تفاوت را مشمول لعنت خدا قرار دادهاند.
«اذا ظهرت البدع فعلی العالم ان یظهر علمه و الا علیه لعنة الله (26)»
زمانی که بدعت ها آشکار شود، دانشمند میبایست دانش خویش را آشکار کرده و به کشف حقایق بپردازد وگرنه لعنت خداوند او را در بر میگیرد.
ائمه (علیه السلام) در بیانات دیگر، مرزبانی علما را در جبهههای مختلف فرهنگی روشن ساخته و آنان را نسبت به وظایفی که در عینیّت خارجی میبایست بر دوش گیرند توجه دادهاند: «فانظروا علمکم هذا عمن تاخذونه. فان فینا اهل البیت فی کل خلف عدولاً ینفون عنه تحریف الغالین و انتحال المبطلین و تاویل الجاهلین (27)»
بنگرید که دانش خویش را از که میگیرید، همانا در میان ما اهل بیت در هر روزگار، کسانی هستند که وارونه گری غلاة و پیرایه های دروغ بندان و تفسیرهای ناقص را از دین دور میسازند.
در این روایت، رسالت تدافعی عالمان در سه جبهه مشخص شده است:
1- تحریف غالین:
وارونه گری تندروهای افراطی اندیش، که افراط در محبتِ بزرگان دین آنان را به انحراف کشانده و از جادهی دین خارج میسازد. جریانِ خطرناکِ غلاهِ در تاریخ شیعه نمونه بارزی از این تحریف است. افراط در محبت علی (علیه السلام) و یا برخی از فرزندان آن حضرت، سبب شده است که آنان که برای محبوب خویش منزلتی غیر واقعی محسوب دارند و آنان را تا مرتبه الوهیت بالا برند.
2- انتحال مبطلین:
پیرایههای دروغینی که دشمنان، به دین میبندند و با نسبتهای ناروا به قرآن و اسلام و تحریف شخصیتهای اسلامی، مردم را نسبت به دین بدبین میکنند.
3- تأویل جاهلین:
تفسیرهای ناقصی که نادانان از اسلام عرضه میکنند و با تفسیر به رای و پیش داوری و استحسانات شیعه عقلی عقاید خود را بر قرآن تحمیل کرده و ناخواسته به تحریف آن دست مییازند.
بنابراین از وظایف مهم علما، دفاع از اصالت اسلام و مبارزه با بدعت در شگردهای گوناگون آن است، وجود جریانات مختلف انحرافی در تاریخ اسلام و تشیع سبب شده است که از دین، چهرهای ناهمگون عرضه شود و احکام دین، لباسی عاریت در پوشد؛ رگههای بدعت و انحراف فکری را در مسائل مختلف اعتقادی، اجتماعی و تاریخی اسلام مشاهده میکنیم. مزید بر آن، استعمار نوین با شگردهای ویژهای به تحریف مذهب روی آورده که تشکیل مذاهبی همچون بهایی گری، قادیانی و … نمونهای از آن است. در ابعاد ظریف تر، اشاعهی تفکرات ملی گرایانه، تحریف فرهنگ دینی، و مفاهیم قرآن، تحریف شخصیتهای اسلامی و عرضهی اسلام اموری و سفیانی – که امام امت از آن به اسلام آمریکایی یاد کردند – نمونهای از آن است. براین اساس از ضرورتهای فوری حوزویان، بازگشت به اسلام اصیل و جدا کردن مرز اسلام آمریکایی از اسلام محمدی است.
دعوت به راه خدا
پس از تلقی وحی، از دیگر رسالتهای پیامبران الهی، بلاغ مبین و تبلیغ آشکار است. رساندن پیام خدا به گوش مردم و اتمام حجّت و دعوت جهانیان به سوی دین حق، از وظایف هر رسول و منذری است. اهمیت آن چنان است که بدون تبلیغ و دعوت، رسالت انجام نپذیرد:
«وَ مَّا عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاَغُ المُبین» (28)
امیرالمؤمنین (علیه السلام) ابلاغ رسالت را از جمله تعهدات بین پیامبران و خداوند میشمارد. خدای سبحان از فرزندان او (آدم) پیامبرانی برگزید و هر یک به زبان وحی، پیمان او را شنیدند که امانت او نگه دارند و حکم خدا را به دیگران برسانند…
پس هر چند گاه پیامبرانی فرستاد و به وسیله آنان به بندگان هشدار داد تا حقِّ میثاقِ «اَلَست» بگزارند و نعمت فراموش کرده را به یاد آرند، با حجّت و تبلیغ، چراغ معرفتشان را بیفروزند. » (29)
و در پی انجام این رسالت بود که پیامبران خدا، در دعوت مردم، شب و روز کوشا بودند و در هدایت آنان نهایت سعی و تلاش را بکار بردند، بالاترین رنج ها و ناکامی ها را به جان خریدند و از سختیهای روزگار به خود نهراسیدند حضرت نوح در این راه از پیامبران اسوه بود و عیسی بن مریم زندگیش را مسافرتهای تبلیغی تشکیل میداد و حواریون و اصحابش را برای دعوت مردم به اطراف و اکناف عالم روانه میکرد.
پیامبر اسلام، (صلی الله علیه و آله و سلم) در مکه به تنهایی به دعوت برخاست و همچون طبیبی دوّار به میان عشایر و صحرانشینان میرفت و در مدینه نیز، علاوه بر آموزش مبلغان، سپاه تبلیغ تشکیل داده و دعوت خود را توسط سفیران، به همهی عالم منتشر میساخت. بعد از پیامبر، ائمه اطهار نیز این راه را دنبال کردند و با فرستادن مبلغان به هر سو، بذر اسلام ناب را در دلها پاشیدند. خداوند انجام این رسالت را به همه پیروان پیامبر محول کرده است:
«أَدْعُوا إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِیرَةٍ أَنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِی» (30)
بر این اساس، با رفتن پیامبر و اوصیاء او، این رسالت پایان نپذیرد. مسلمانان وظیفه دارند که پیام قرآن در میان ناآگاهان مسلمان و دیگر مردمان منتشر کنند و پیام اسلام را بدون ابهام و نقطه تاریک به گوش جهانیان برسانند.
در طول تاریخ اسلام، این رسالت توسط مسلمانان آگاه و متعهد در حد توان انجام پذیرفته است و اسلام توسط قشرهای مختلف مردم، در سرتاسر جهان پراکنده شده است.
و امروز روحانیت به عنوان وارثان پیامبر و پرچمداران علم و دانش و آگاه به مسائل اسلامی وظیفه دارند که به جاهلان بیاموزانند و مسؤولیت تعلیم شریعت و هدایت مردم را بپذیرند، این سخن نه موضوعی ارشادی و مستحب بلکه از واجباتی است که خداوند بر دوش عالمان نهاده است: «فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَیْهِمْ» (31) و براساس همین رسالت، حوزه علمیه شکل گرفته است، چنان که یادگرفتن علم و تفقّه بر مردمان واجب است، بر عالمان و فقیهان نیز لازم است که آن را احتکار نکرده و به دیگران بیاموزانند، روایات دینی نیز بر این تعهد الهی دلالت دارد از جمله، امام صادق (علیه السلام) میفرماید: «خداوند قبل از آنکه از جاهلان بر دانش آموزی پیمان بگیرد، از عالمان تعهد گرفته است که دانش خویش را به دیگران ببخشند، از آنکه دانش قبل از جهالت است. » (32)
و در روایتی دیگر از تبلیغ علم و دانش و آموزش معارف و شرایع به عنوان زکات علم عالمان، یاد شده که میبایست آن را اداء کنند. (33)
در این جهت باید اندیشید که برای هدایت و جذب نسل جوان، چه کردهایم و حوزه برای تربیت هزاران دانش آموز و دانشجو چه گام هایی برداشته است و راه ارتباط معقول، بین حوزه و مراکز آموزشی در سطح جامعه را در کجا باید جستجو کرد، و در سطح بالاتر برای هدایت ایرانیان خارج از مرزها و جذب غیر مسلمان به سوی مکتب، چه طرح هایی داریم.
استعمار از دیرباز در کشورهای اسلامی در حال فعالیت است و گروههایی تبشیری مسیحی، همگام با آن، برنامه ریزی میکنند. آنان برنامههای بسیاری از برای انحراف نسل جوان و تحمیل فرهنگ غربی آزمودهاند و با ظرافتهای ویژهای آن را به اجرا در میآورند. (34)
سیاست شستشوی مغزی، تبلیغ غیر مستقیم و جذب مزدوران بدون مزد و مواجب و به کار گرفتن نیروهای متفکر جوامع اسلامی در راه اهداف خود از برنامههای موفق آنان بوده است.
همچنین از برنامههای موفق آنان در بلاد اسلام، التقاط و درهم آمیختن اسلام با لائیزم بوده است؛ برنامهای که هم اکنون در ترکیه شاهد آنیم از آثار همین جریان است. دشمنان دین برای احتراز از درگیری مستقیم با مسلمانان و برانگیختن احساسات آنان، در صدد برآمدند ابزار کفر را در درون خانه مسلمانان پرورش دهند؛ به این معنی که با تربیت روشنفکران غرب زده و علاقه مند به فرهنگ غرب، در قلب جهان اسلام پایگاه زده و منابع خود را تأمین کنند، این دست پروردگان، ممکن است از مسلمانان متعصب و افرادی که اهل نماز و روزهاند هم باشند ولی تربیت آنان چنان است که بطور خودکار در خدمت اجانباند.
این کفر جدید از ابزاری همچون علم و فلسفه و تکنولوژی و دموکراسی سود جسته و با این وسایل درصدد است بین کفر و ایمان آشتی برقرار کند، این تجربه موفقی بوده است که دشمنان اسلام در راه حذف تدریجی اسلام از صحنه زندگی مسلمانان پیمودهاند.
هم اینک در جهت مبارزه با انقلاب اسلامی دشمنان دین همواره تلاش میکنند که آن را حرکتی ناموفق و شکست خورده معرفی کنند و یا مخدوش جلوه دادن آرمانهای نهضت اسلامی، اسلام را متهم سازند، نمونه آن را در عکس العمل غرب در برابر مسأله آزادی، حجاب، و پیامدهای آن مشاهده کردیم.
هم اکنون پس از فروپاشی کمونیسم و روی آوردن جمهوریهای مسلمان نشین استقلال یافته به سوی اسلام، دشمنان در تلاشاند که از نشر اسلام ناب در میان آنان جلوگیری کنند و از هر یک از آنها ترکیهای بسازند که بتواند در آینده همدوش غربیان با دین مبارزه کنند.
گزارش هیئت فرهنگی ایران به تاجیکستان حاوی نکات حساسی است، در بخشی از آن میخوانیم: «قبل از ما رفته بودند برای اینها گفته بودند که دختر ایرانی در نه سالگی ازدواج میکند و اگر کار نکند و کمک شوهرش نباشد، حق ندارد دانشگاه برود و در خروج از خانه حتماً باید با پوشیه حرکت کند والاّ حق ندارد در مجامع ظاهر شود.
لائیکها در آنجا فعالاند. امور فرهنگی کما فی السابق در دست لائیکهاست و کمونیست ها در مصادر امور هستند و سخت هم مواظباند که مبادا مسائل دینی در آنجا شیوع پیدا کند. یکی از راههایی که آمریکا در پیش گرفته است وجود انواع پوسترهای سخیف و کارت پستالهای وقیح بود با آرم امریکا و جهت انحراف ذهن و اندیشه نسل جوان تاجیک، تصاویر زنان لخت و آگهی های مستهجن تبلیغاتی فراوان به چشم میخورد. عربستان در آنجا سخت فعالیت میکند. (35)»
این مسائل وظایف و رسالت حوزه را در برابر مسلمانان جهان به ویژه مسلمانانی که تازه از زیر یوغ استعمار شرق رستهاند و نیازهای اقتصادی آنان را برای پذیرش فرهنگ غربی آماده کرده است، زیادتر میکند آن مرد مسلمان اسپانیائی – و به قول خودش – اولین شیعه آن دیار، میگوید:
«خداوند مسؤولیت سنگین آگاه کردن جهان کفر را بر دوش ایران گذاشته است. صحبت، فقط صحبت مسؤولیت نیست، صحبت وظیفه و اجبار است. الان، همان طور که امام گفتند، دنیا به ایران چشم دوخته، ایران الان نمی تواند نه یک قدم عقب برگردد نه خطا کند. چون نمی تواند خطا کند، ایران زیر ذره بین قریب یک میلیارد مسلمان است. ایران حکم بزرگتر خانواده را پیدا کرده است. و در این رابطه مسؤولیت دارد. ایران چه بخواهد و چه نخواهد قبلهگاه مسلمین شده است. » (36)
این مسائل گوناگون، ما را به برنامه ریزیهای بنیادین در جهت رفع نواقص داخل کشور اسلامی و سایر کشورها، محتاج تر میکند. امام امت بارها بر تربیت و اعزام مبلغ در حوزها تاکید کردند و رهبر انقلاب نیز در این مورد در دیدار با بزرگان حوزه و نمایندگان طلاب فرمودند: «از کشورهای مختلف میآیند از ما مبلغ میخواهند، نداریم. از داخل شهرهای ایران میآیند مبلغ میخواهند نداریم. امام جمعه میخواهند، نداریم… میگویند میخواهیم درس بخوانیم، من قبول ندارم برادران این روش را… من این را، والله، الهی نمی دانم. یک عده از مرجعیت بگذرید… از ریاست بگذرید… تبلیغ اولین کار ماست… میآیند (می گویند) آقا، یک محلی است اصلاً روحانی آنجا پایش نمی رسد… خوب، چرا نمی روید بمانید… خوب بروید توی ده بمانید چه اشکالی دارد. » (37)
دفاع از عدالت و ستم دیدگان
توحید و عدالت و ایجاد جامعه بر مبنای قسط و نفی تبعیضات ناروا از آرمانهای همه انبیاست. قرآن، عدالت و قسط را از غایات و اهداف رسالت فرستادگان خداوند بر میشمرد:
«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ» (38)
ما پیامبرانمان را با دلیلهای روشن فرستادیم و با آنها کتاب میزان را نیز نازل کردیم تا مردم به عدالت عمل کنند و آهن را که در آن نیرویی سخت و منافعی برای مردم است فرو فرستادیم.
بر همین اساس، انبیا در طول زندگی همواره با طواغیت و ملاء و مترفین و احبار و رهبان، که سبب ظلم و ستم و از عوامل ایجاد طبقات و ستم اجتماعی به شمار میرفتند، در نبرد بودهاند و عده بسیاری از پیامبران به دست دشمنان عدالت به شهادت رسیدند. اگر جامعه به حال خود رها گردد و پیامبران و مصلحان الهی برای دگرگونی و هدایت درست آن وارد عمل نشوند، جامعه به طبقات و امتیازات باطل دچار میشود و اموال و ثروتهای مسلمانان بازیچهی دست قدرتمندان میگردد. و همواره در برابر اقلیتی ثروتمند انبوهی فقیر و ستم دیده سر بر میآورند و حکومت مترفان و عیاشان در قالب و اشکال مختلف تشکیل شده و جامعه به شرک میگراید و در نهایت التقاطی نامریی از پیوند توحید فکری و شرک عملی در هم میپیچد و باطل در لوای حق، قدرت را به دست میگیرد.
امام امت – رحمه الله – در شرح این رسالت ظلم ستیزی انبیاء در بیان مبسوطی فرموده است: «خدای تبارک و تعالی میفرماید که ما انبیا را فرستادیم، بینات، آیات و میزان بهشان دادیم و فرستادیم « لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» غایت این است که مردم قیام به قسط بکنند و عدالت اجتماعی در بین مردم باشد. ظلمها از بین برود، ستمگریها از بین برود و ضعفا، بهشان رسیدگی شود، قیام به قسط شود. دنبال همین میفرماید: «وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ» تناسب این چی هست. تناسب این است که با حدید باید اینها انجام شود، با بینات و با حدید [و علیه] « فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ» یعنی اگر چنان چه شخصی یا گروهی بخواهد جامعه را تباه کنند حکومتی که حکومت عدل است قیام کنند، با بینات با آنها صحبت کنید، نشنیدند، با موازین عقلی، نشنیدند با حدید.
شما کدام یک از انبیاء را سراغ دارید که در امور اجتماعی به آن طور حادش شرکت نکرده و سردمدار نبوده است. موسی (علیه السلام) یک شبان بود. با عصایش به راه افتاد رفت سراغ فرعون، نمی آید توی بازار مسأله بگوید، مگر امکان دارد بدون دخالت در سیاست و دخالت در امور اجتماعی، در احتیاجات ملتها، قیام به قسط باشد… اگر بنی اکرم با سرمایه دارها کاری نداشت جنگ و کشتارپیش نمی آمد، اگر ایشان هم به سرمایه دارهای مکه و حجاز، کاری نداشت و توی مسجد مینشست و مسأله میگفت، جنگ پیش نمی آمد، کشتار نمی شد، عموی معظمش کشته نمی شد. » (39)
آری، چنین بود که پیامبر اسلام در مسیر عدالت اجتماعی و سیاسی کوشش ها کرد و در جبههی عملی با، زراندوزان و رباخواران مکه جنگید و در تشکیل حکومت نیز برنامه ریزی هایش، همواره به سود طبقات ضعیف در گردش بود. بیت المال و غنایم جنگی به عدالت تقسیم میشد و از آن در راه پر کردن خلاءهای فقر و از بین بردن ستم سود جست. و علی (علیه السلام) از وظایف مهم علماء را همین مبارزه با ستم و فقر اجتماعی بر میشمرد. حضرتش در علل به دست گرفتن حکومت از جانب خود میفرماید:
«و ما اخذ الله علی العلماء ان لایقاروا علی کظه ظالم و لا سغب مظلوم» (40)
اگر نبود وجود یاوران و اینکه خداوند از عالمان پیمان گرفته است که سیری ستمگران و گرسنگی ستمدیدگان را تحمل نکنند، من خلافت را قبول نمی کردم.
امیر مومنان خود، به عنوان هوشیارترین عالم زمان خویش، برای ایجاد عدالت و قسط بر کرسی خلافت پا نهاد و در این راه گامهای موثری برداشت، حقوق محرومان را از ظالمانی که به ناحق از بیت المال بهره برده بودند، به آنان بازگرداند.
امام حسین (علیه السلام) در بیانی پرشور، عالمان دنیاپرست و غافل را، بر سکوت و سازش در مقابل ستمگران و بی تفاوتی در مقابل پایمان شدن عدالت، که به منزله تقریر و تثبیت ظلم است، نکوهش میکند و در بیانی خطاب به آنان فرموده است:
«شما ای مردم سخنگو که زبانتان به ادای اندرز آماده است، مقام قیادت و امامت را خوار داشتید، حقوق ستمدیدگان را ضایع کردید و به زعم خود، حق خویش را به دست آوردید، نه مالی در راه هدف بخشیدید و نه جان را به خطر افکندید… هم اکنون میبینید که پیمان الهی توسط ستمکاران شکسته شده و میثاقهای پیامبر را ناچیز میشمارند و شما فریاد بر نمی آورید. کورها و کرها و لال ها و زمین گیران در تهی دستی به سر میبرند، اما شما با شکم سیر خود خرسندید و در پناه ظلمه آرمیدهاید و به سهل انگاری و چاپلوسی وقت میگذرانید. » (41)
این رسالت عالمان در امروز، از سنگین ترین وظایف روحانیت شمار میآید و مبارزه با ستم اجتماعی و اقتصادی و حمایت مظلومان میبایست در رأس برنامههای آنان قرار گیرد چرا که خداوند متعال آگاهی و اطلاع و قدرت اجتماعی را به آنان عنایت فرموده و سهل انگاری و بی تفاوتی حوزه در برابر ستم اجتماعی، تبعیض شکاف فقر و غنی، گناهی نابخشودنی است. در این راه میبایست در دو جبههی فکر و عمل ریشههای تبعیض و تفاوت، فقر و غنی، تکاثر و زراندوزی شناخته شود و در عمل نیز برنامه ریزی ها در جهت از بین رفتن تبعیض اجتماعی و سیاسی سیر کند و در همه جبهه گیریهای سیاسی و اقتصادی در سطح داخل و خارج، عدالت و قسط و حمایت از ستمدیدگان جهان محور همه برنامه ریزیها قرار گیرد.
قضاوت و دادرسی
قضاوت و داوری و حل مشکلات قضایی مردم از دیگر مناصب پیامبران خداست انبیاء هم چنان که در حل اختلافات فکری مردم مرجع و داورند، در رفع خصومات و تعارضهای حقوقی نیز ولایت دارند. در خطابات قرآن به عموم پیامبران و نیز در خطاب به افرادی خاص، به این منصب و جایگاه تصریح شده است: از جمله، در مورد حضرت داود:
« یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْكُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ» (42)
ای داود، ما تو را خلیفه روی زمین قرار دادیم، در میان مردم به حق داوری کن. در خصوص نبی خاتم به طور مکرر به جایگاه قضاوت و ولاء قضایی آن حضرت تصریح شده است.
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ» (43)
ای مؤمنان، از خدا اطاعت کنید و از رسول و اولوالامر (ائمه) خویش فرمان برید و چون در امری اختلاف کردید به خدا و پیامبر رجوع کنید.
این ولاء قضایی در آیاتی همانند آیه 65 و 105 سوره نساء مورد تاکید قرار گرفته است. پیامبر در زمان حکومت، خود به خصومتهای مدینه و اطراف آن، فیصله میداد و برای سرزمینهای دوردست افراد شایسته و لایق را ارسال میکرد.
حضرتش در این مورد، معاذبن جبل و علی ابن ابیطالب را به یمن اعزام داشت.
این منصب، از جانب ائمه (علیه السلام) در زمان غیبت بر عهده عالمان دانا و عارفان به کتاب و سنّت نهاده شده است، و حتی کسانی که منکر ولایت فقها بر امور رهبری کشور هستند. این ولایت را برای فقهاء و عالمان صلح تثبیت کردهاند.
مقبوله عمر بن حنظله، بر این ولایت و جایگاه عالمان تصریح دارد که در زمان نبودن امام معصوم در نصب قضا بردن داوری به نزد قاضیان جور، حرام و بمانند حکومت بردن به نزد طاغوت است و اموالی که صاحب حق از این راه به دست میآورد سُحت و نجس خواهد بود و میبایست داوری به نزد قاضی عارف و آشنای به حلال و حرام و فقه اهل بیت برده شود.
«انظروا الی من کان منکم قد روحی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فارضوا به حکما. » (44)
بنگرید، آن کسی که راوی احادیث ما باشد و نسبت به حلال و حرام خداوند عارف و آشنا باشد به حکومت و قضاوت برگزینید.
امام امت در لزوم اهمیت اشتغال روحانیت در امور قضایی فرمودهاند:
«من میخواهم به قشر روحانیون یک کلمه عرض بکنم که قضیهی قضاوت، محول به آنها به حسب شرع است… عرض من به قضات این است که کوشش کنند… به اینکه اگر با کوشش آنها مسأله قضاوت حل نشود تا آخر قضیه، قضاوت، زمین خواهد ماند، کوشش کنید که اولاً: علماء و اشخاص دانشمند را معرفی کنید و ثانیاً: آنهایی که متصدی امور قضایی هستند توجه کنند به این که مسأله مشکل و پر مسؤولیتی به عهده آنهاست، حتی مسؤولیت قضا از همه مسؤولیتی که در یک کشور است بالاتر است. (45)
حوزه در گذشته از آنجا که در ادارهی کشور دستی نداشت، خود را برای قضاوت و داوری جامعه، آماده نکرده بود، امروز که زمام امور مردم در دست حوزویان قرار گرفته است، روحانیت میبایست خود را برای اداره امور قضایی، آشنایی با رموز قضاوت وداوری، تربیت قاضی، پیش از پیش آماده سازد.
با وجود فعالیت ها و تلاشهای بسیار مسئولان مربوطه، هنوز کشور ما احتیاج به صدها قاضی مجرب و ورزیده دارد که حوزه با تلاش و برنامه ریزی منظم، خواهد توانست بسیاری از مشکلات قضایی جامعه را برطرف سازد. در این زمینه حوزه باید امکانات خود را در دو جبهه هدایت کند:
بُعد گشودن مشکلات فقهی قضا، تدوین قانون جامع و منطبق بر اسلام و شرایط موجود، تدوین قانون مجازاتها و حدود اسلامی، شرایط اجراء احکام نقش زمان و مکان در تغییر و تحول احکام جزایی، اختیارات حاکم اسلامی در مجازاتها و … لازم است گروهی در این مسائل متخصص شوند و با بهره گیری از علوم روز و دستاوردهای بشری و حقوق جهانی به تدوین قانون بپردازند.
بعد دیگر، در زمینه تربیت قاضی و دادیار و جلوگیری از تراکم پروندهها و تسریع در امر قضا است، در این زمینه میبایست بین دانشکدههای حقوق و مراکز قضایی ارتباط برقرار شود و با هماهنگی مراکز آموزشی حقوق و قضایی در حوزه و دانشگاه، در حل مشکلات قضایی تسریع گردد.
حکومت و نظارت بر اجراء احکام الهی
رهبری سیاسی جامعه و نظارت بر اجراء قوانین شریعت از دیگر منزلتهای رسولان خداست. در آیات متعددی از قرآن، از به قدرت رسیدن انبیاء و رهبری مردم توسط آنان یاد شده است، از جمله دربارهی ابراهیم و خاندانش:
«فَقَدْ آتَیْنَآ آلَ إِبْرَاهِیمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَیْنَاهُم مُّلْكًا عَظِیمًا» (46)
ما به خاندان ابراهیم، کتاب و حکمت دادیم و فرمانروایی بزرگ ارزانی داشتیم.
دربارهی یوسف:
«وَكَذَلِكَ مَكَّنِّا لِیُوسُفَ فِی الأَرْضِ یَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَیْثُ یَشَاء» (47)
«این چنین یوسف را در آن سرزمین مکانت دادیم، هر جا که میخواست جای میگرفت. »
در مورد پیامبر اسلام، مسأله روشن تر از این است که دربارهی آن بحث شود. خداوند مردم را به اطاعت آن حضرت دعوت میکند و این اطاعت، مطلق اوامر پیامبر در همهی زمینههای عبادی و اجتماعی و سیاسی را در بر میگیرد.
حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) عملاً تشکیل حکومت داد، و احکام و حدود خدا و قوانین جزایی و اقتصادی و سیاسی اسلام را جامعه عمل پوشید. و با دشمنان نظام اسلامی به نبرد پرداخت، بعد از آن، حضرت علی (علیه السلام) نمونهای از حکومت حق را به نمایش گذاشت و سایر ائمه نیز، در حد امکان برای برپایی نظام اسلامی تلاش کردهاند.
در عصر غیبت امام معصوم، این ولایت و جایگاه والای رهبری، به عالمان متعهد و خداترس و عارف به حلال و حرام الهی واگذار شده است و آنان میبایست برای ادارهی امور جامعه و اجرای قوانین خدا در تلاش باشند.
امام حسین (علیه السلام) در این باره میفرماید:
«بِأَنَّ مجاری الامور و الاحکام علی ایدی العلماء بالله الامناء علی حلاله و حرامه» (48)
همانا سررشته همه امور در دست عارفان به خداوند و عالمان به دستورات اوست همانهایند که برحلال و حرام خدا امیناند.
و امیر المؤمنین (علیه السلام) دانشمندانی که به دستورات خداوند از دیگران آگاهتر و بر ادارهی امور از مدیریت و قدرت اجرایی بهتری برخوردارند، را سزاوارتر برای به دست گرفتن حکومت معرفی میکند:
«أَحَقَّ النَّاسِ بِهذَا الْأَمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَیْهِ، وَأَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللهِ وَلاَ یَحْمِلُ هذَا الْعَلَمَ إِلاَّ أَهْلُ الْبَصَرِ والصَّبْرِ وَالْعِلْمِ بِمَوَاضِعِ الْحَقِّ» (49)
سزاوارترین مردم برای حکومت آنانند که در ادارهی آن توانا و آشناتر از دیگران به دستورات خدا باشند؛ این دانش و آشنایی را تحمل نمی کند جز صاحبان بینش و بصیرت و صبر و علم به جایگاههای حق.
از بیانات علی و امام حسین (علیه السلام) روشن شد که مقصود از علماء نه هر مدّعی دانش، بلکه عارفان به دستورات خدا و با قوانین شریعتاند. آنان که در دشواریها صبر و تحمل ورزند و در فتنههای سهمگین و اختلاط حق و باطل، حق را از باطل بازشناسند، بر حلال و حرام خدا امین بوده و بر ادارهی امور و رهبری جامعه توانا باشند و مطامع و لذاید و ثروتهای ناروای دنیا آنان را مجذوب نساخته باشد، در این صورت، حق تصرف در امور جامعه و رهبری مردم را دارند.
علمای واجد شرایط، وظیفه دارند برای ایجاد حکومت اسلامی تلاش کنند. زیرا تنها در سایهی نظام اسلامی و قدرت اجتماعی است که خواهند توانست احکام الهی را اجراء کرده و شعائر خدا را زنده نگه دارند، با بدعتها و باطلها و منکرها بستیزند و ارزشهای متعالی، آرمانهای الهی و فرایض و حدود، نماز و روزه و حج را زنده نگه دارند و در سطح وسیع عزت اسلام و ذلّت کفر و نفاق و استکبار را به نمایش بگذارند.
امام امت در تبیین این مسأله فرمودهاند:
«ائمه و فقهای عادل موظفاند که از نظام و تشکیلات حکومتی برای اجرای احکام الهی و برقراری نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم استفاده کنند، صرف حکومت برای آنان جز رنج و زحمت چیزی ندارد، منتهی چه بکنند… مأمورند انجام وظیفه کنند، موضوع ولایت فقیه مأموریت در انجام وظیفه است. » (50)
معنای امین در حدیث «الفقهاء امناء الرسول» به این است که فقهاء تمام اموری را که اسلام مقرر داشت به طور امانت اجراء کنند؛ نه اینکه تنها مسأله بگویند.
مگر امام، مسأله گو بود و تنها بیان قانون میکرد… وظیفهی مهم پیامبران اجرای احکام بوده و قضیهی نظارت و حکومت مطرح بوده است.
امام رضا (علیه السلام) … در روایت میفرماید، فقهاء امنا رسل هستند… تا نگذارند اسلام مندرس شود و احکام آن تعطیل شود. چون فقهای عادل در کشورهای مسلمان نشین حکومت نداشته و ولایتشان برقرار نشده اسلام مندرس گشته و احکام آن تعطیل شده است» (51)
بنابراین، فقیهان مبارز و مجاهد لازم است در حرکتهای اجتماعی تا مرحله استقرار نظام اسلامی و حفظ آن تلاش کنند و مسائل دیگر آنان را از صحنه مبارزات اجتماعی دور نسازد.
چه بسیار از نهضتهای بزرگ، که علماء اسلام به هدف برپایی نظام الهی به راه انداختند و تا مرز پیروزی نهایی پیش رفتند ولی بر اثر عدم تشکل و سازماندهی و یا سلطه فرهنگ انزواطلبی و یا اختلافات درونی، صحنه را ترک کردند و میدان را برای رقبای اسلام خالی گذاشتند، نتیجه آن شد که اسلام از صحنه جامعه به کنار رفته است و همهی عرصههای حیات و تکاپو از آن سلب شده است.
انقلاب اسلامی عراق و انقلاب مشروطیّت در ایران نمونهای از آن است.
امام امت، بارها ما را به عبرت گیری از سرنوشت مشروطیت توجه دادهاند؛ از جمله فرمودهاند که:
«در جنبش مشروطیت، همین علماء در رأس بودند، اصل مشروطیت اساسش از نجف به دست علما و در ایران به دست علما، شروع شد و پیش رفت… و لکن بعد از آن که (پیروز) شد دنباله اش گرفته نشد، مردم بی طرف بودند، روحانیون هم رفتند هر کس سراغ کار خودش، از آن طرف عمّال قدرتهای خارجی، به خصوص آن وقت انگلستان، در کار بودند که اینها را از صحنه خارج کنند یا به ترور و یا به تبلیغات، گویندگان و نویسندگان آنها کوشش کردند به اینکه روحانیون را از دخالت در سیاست خارج کنند و سیاست را بدهند به دست … . فرنگ رفتهها و غربزدهها و شرق زدهها» (52)
در عصرها، یک بار دیگر روحانیت قدرت را تجربه کرد و انقلاب اسلامی به رهبری روحانیون متعهد و یاران امام به پیروزی رسیدند، در آغاز انقلاب بر اثر وجود جو ناسازگار و آماده نبودن روحانیت در مدیریت، امام امت اجازه نمی دادند که علمای بزرگ در پستهای اجرایی قرار گیرند. و آن را به مصلحت روحانیون نمی دانستند، ولی بعد از آنکه امام، احساس کردند که داستان مشروطیت تکرار میشود و مهمانان ناخوانده و غربزدگان به سفره انقلاب گرد میآیند به روحانیت اجازه دادند که وارد میدان شوند و در سنگرهای اجرایی حکومت انجام وظیفه کنند (53)، بدخواهان بسیار تلاش کردند با حربه انحصارطلبی و ترور، علماء را از صحنه خارج کنند ولی پایداری بزرگان علم، مانع از موفقیت دشمن گردید. امام، هوشیارانه خطر را احساس کرده و در پشت شایعههای ضد روحانیت، انگشتان توطئه را به مردم مینمایاندند. از جمله فرمودهاند:
«اخیراً اگر روحانیون، ملت، خطباء، نویسندگان، روشنفکران متعهد سستی بکنند و از قضایای صدر مشروطیت عبرت نگیرند، به سر این انقلاب آن خواهد آمد که به سر انقلاب شروطه آمد. امروز دشمنان انقلاب بیشتر از آن روز و دشمنهای مشروطه هستند… اگر چنانچه همه ما، همه شماها، همه ملت، و خصوصاً روحانیت و خطباء در صحنه نباشیم و حاضر نباشیم در قضایایی که میگذرد، مطمئن باشید که با عدم حضور شما بر سر انقلاب همان خواهد آمد… که بر سر مشروطه آمد. » (54)
نتیجه بحث
از آنچه تاکنون گفته شد چند مطلب را میتوان نتیجه گرفت:
1-مهمترین مسؤولیت حوزویان در امورذیل خلاصه میشود:
تبیین، گسترش و حفاظت مکتب و اجرای دستورات آن.
از اینجا میتوان جایگاه حوزه را ترسیم کرد و برای انجام این رسالت خطیر کاستیها و نقایص را شناخت و برنامههای لازم را در جهت ایجاد تحول و تکامل در نظام حوزه ارائه کرد.
2- مشخص شدن قلمرو کار حوزویان، اعتراض برخی از محافل مبنی بر نابجا بودن دخالت روحانیت در امور کشوری را پاسخ میدهد و روشن خواهد شد که این دخالت نه از روی هوس و یا خارج از شؤون حوزه که در راستای عمل به تکالیف الهی صورت میپذیرد.
3- مسؤولیت حوزویان تنها خواندن فقه و اصول موجود نیست بلکه اینها مقدمه بوده و قرار گرفتن عالمان در پستهای قضایی و ارشاد و هدایت و مدیریت از واجبات اصلی آنان است.
4- وظیفه کنونی حوزه در برابر نظام اسلامی. از آنچه گفته شد میتوان نتیجه گرفت که آنچه نظام اسلامی به دنبال آن است در حقیقت به انجام رساندن رسالت انبیاء در عصر حاضر است. بر این اساس یکی از مسؤولیتهای مهمّ حوزه پشتیبانی و حمایت از نظام مقدس جمهوری اسلامی است. این مهم را میتوان به دو شکل انجام داد:
الف – با قرار گرفتن در پستهای اجرایی و گذاشتن از هم آمال و آرزوهای حوزوی و عشق به تحصیل و تدریس و قبول مسؤولیت عظیم اجتماعی.
ب – ادامهی حضور در مراکز حوزوی و اشتغال به بحث و تدریس و تحقیق و گرم نگه داشتن مراکز علمی شیعه. وظیفهی این جمع عظیم در برابر نظام اسلامی نه بی تفاوتی و انزوا بلکه نظارت و همسویی با جریان کشور است. این قشر عظیم میبایست یاور و بازوی نظام اسلامی در حل مشکلات آن باشند و شرعاً نمی توانند بی تفاوت و نظاره گر باشند.
البته، این را تشویق نمی کنیم که حوزه به عنوان روحانیت دولتی درآید و همانند «الازهر» دنباله روی حکومت باشد زیرا مقام حوزه برتر از این است که در چارچوب تشکیلات دولتی بگنجد باید عظمت و استقلال دیرینه خود را حفظ کند، ولی این مطلب به معنای کناره گیری و یا غرور کاذب و ادامه روند گذشته نیز نخواهد بود، بلکه باید برنامه ریزیهای و تلاشهای حوزه باید در جهت کارگشایی معضلات نظام اسلامی و حمایت از اسلام و ترویج آن به کار رود. مرحوم شهید بهشتی در بحثی، پیرامون این جایگاه روحانیت فرمودهاند:
«روحانیت آگاه و متعهد، حداقل در حد نظارت همه جانبه تمام عیار به عنوان معتمدان ملت در جریان کارهای کشور برای همیشه نظارت خواهد کرد. »
همین معنی را رهبر انقلاب در دیدار با نمایندگان طلاب فرمودند:
«این حوزه نسبت به نظام جمهوری اسلامی تکالیفی دارد که با تکالیف او قبل از انقلاب به شدت متفاوت است، اصلاً کار ما متحول شده است، یک طبیعت دیگری، کانّه به وجود آمده است. »
سپس در موضعگیری و رابطه علما نسبت به حکومت فرمودند: حوزه در برابر نظام اسلامی سه جور موضع گیری میتواند داشته باشد:
یک موضع گیری که یعنی عضو دولت باشد، ما، در معارف شیعی خودمان و یا در واقعیات درخشان حوزههای علمی شیعی خودمان چنین چیزی نداریم. حوزه علمیه یک دستگاه علمی روحانی است. سازمانی از سازمانهای دولتی نباید باشد و نمی تواند شود. حتی آن دولت اگر دولت جمهوری اسلامی باشد. حوزه علمیه اگر بخواهد بماند و رشد کند و بالندگی داشته باشد نمی تواند عضوی از همین دولت، حتّی، باشد.
موضع دوم، موضع بی تفاوت است… این خطاست، زیرا دستگاه جمهوری اسلامی دستگاه عدل اسلامی است، دستگاه ولایت است… و منتهی است به عنصر روحانی … اگر علما کنار کشیدند به تدریج جمهوری اسلامی غیر اسلامی خواهد شد.
وجه دیگری لازم است و آن این است که جدا باشند اما همراه باشد، و برای نظام اسلامی یک پشتیبان باشد… پشتیبان، نه پشتیبانی که در گفتگو و سخنرانی از مسؤولین این نظام تمجید و تعریف شود… پشتیبان به معنای حقیقی کلمه، یعنی خوراک فکری بدهد، توجیه او را بکند، تربیت و انسان سازی لازم را برای اداره این نظام با عظمت حوزه علمیه باید بکند… باید دایم تولید کند، باید کتاب تولید بکند، آدم و عالم تولید کند، متدین تولید کند، فکر تولید کند… (55)
به امید اینکه خداوند ما را توفیق دهد تا در هر عصر و زمان، مسؤولیت خویش را شناخته و به آن عمل کنیم.
والسلام
پینوشتها:
1. مجموعه مقالات، ص 124.
2. تحف العقول. ص 182.
3. نهج البلاغه، خطبه 16 «وَ ما اَخَذَ اللهُ عَلی العُلَماء»، «پیمان هایی که خداوند بر عالمان گرفته است… ».
4. اصول کافی، ج 1، ص 16.
5. من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 302؛ وسائل الشیعه، ج 18، ص 65؛ مستدرک الوسائل، طبع جدید، ج 17، ص 287.
6. «الحیاة» ج2/ 280.
7. عواید الایام فی بیان قواعد الاحکام، ص 262.
8. ولایت فقیه، ص 80 (قم، انتشارات آزادی).
9. سوره النحل، آیهی 44.
10. همان، آیهی 64.
11. شریعتی، خودسازی انقلابی، ص 63.
12. ر. ک: بحارالانوار، ج 2، ص 88؛ کتاب «الغیبه» شیخ طوسی، ص 177، طبع نجف.
13. ختم نبوت، ص 7.
14. سنتهای تاریخ در قرآن، ص 89.
15. مجلهی حوزه، شمارهی 25، ص 15 به نقل از الفتاوی الواضحه.
16. همراه با تحول اجتهاد، ص 11.
17. سوره بقره، آیه 211.
18. همان، آیهی 75.
19. سوره حدید، آیه 27.
20. سورهی بقره، آیه 176.
21. سورهی مائده، آیه 46.
22. همان، آیه 48. مفسران یکی از معنای «مهیمن» را ممیز حق و باطل و تنزیه، ذکر کردهاند. این مطلب بر رسالت تنزیه زدایی قرآن نسبت به کتابهای پیشین دلالت دارد.
23. صحیفه نور، ج 1، ص 236.
24. اصول کافی، ج 1، ص 38.
25. احتجاج طبرسی، ج 2، ص 17.
26. اصول کافی، ج 1، ص 54.
27. اصول کافی، ج 1، ص 32؛ بحارالانوار، ج 2، ص 92.
28. سورهی مائده، آیه 99.
29. نهج البلاغه، خطبه اول، ترجمه دکتر سید جعفر شهیدی.
30. سورهی یوسف، آیه 108.
31. سورهی توبه، آیه 122.
32. اصول کافی، ج 1، ص 40.
33. همان مدرک.
34. در برنامه فرماندرالوگارد و مبلغ مسیحی، دکتر میللر، مسؤول سیاست آموزشی استعمار در سرزمین نیجریه برنامههایی از جمله، آموزش الفبای لاتین، تأسیس مدرسه و دانشکده برای تربیت فرزندان مسلمانان و تربیت حکمرانان آینده و جایگزینی فرهنگ غربی به جای فرهنگ اسلامی برای جلوگیری از انقلاب اسلامی به چشم میخورد. ر. ک: هفته نامه بعثت، سال 12، شماره 52، مسلسل 628، ص 4.
35. روزنامه کیهان، 26 اسفند 70، شمارهی 14434.
36. مجله زن روز، شمارهی 1353، ص 12.
37. جزوهی «ضرورت تحول در نظام مدیریت حوزه» ص 18. نشر دفتر تبلیغات اسلامی.
38. سورهی حدید، آیه 25.
39. صحیفه نور، ج 15، ص 148.
40. نهج البلاغه، خطبه 16، «الکظه»: به معنای «تخمه» و اشاره به «السغب» به معنای شدت گرسنگی است.
«قارّ»: تقریر و امضا و سکوت، معنی میدهد و دلالت دارد که سکوت علما در برابر تبعیضهای ناروای اقتصادی، به معنای امضای اوضاع ناعادلانه است و آنان در این جرم شریکند.
41. تحف العقول، ص 182.
42. سورهی ص، آیه 26.
43. سورهی نساء، آیه 59.
44. فروع کافی، ج 7، ص 412.
45. صحیفهی نور، ج 14، ص 215.
46. سورهی نساء، آیهی 54.
47. سورهی یوسف، آیهی 56.
48. مستدرک الوسائل، طبع جدید، ج 17، ص 316.
49. نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه 173.
50. ولایت فقیه، ص 92.
51. همان مدرک.
52. صحیفه نور، ج 15، ص 202.
53. در این باره، ر ک به: کشف الاسرار، ص 208.
«در جستجوی راه، از کلام امام»، دفتر 8، ص 322؛ «او به تنهایی یک ملت بود»، ص 304.
مرحوم شهید بهشتی در این باره میفرماید:
شاید ماه تیر 58 بود که 6 یا 7 ماه از تشکیل شورای انقلاب میگذشت، خدمت امام عرض کردم، مسؤولیتهای فراوانی به دوش ماها بوده و اگر اجازه میدهید فعلاً کارها دارد راه میافتد ما برویم سراغ آن مسؤولیت ها. امام فرمودند: نه! شما و دوستانتان حتماً بمانید و حضور داشته باشید.
54. صحیفهی نور، ج 15، ص 203.
55. جزوهی «ضرورت تحول در نظام مدیریت حوزه»، ص 18.
منبع مقاله :
جمعی از نویسندگان؛ (1371)، کاستی ها و بایستهها، قم: روابط عمومی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول