خانه » همه » مذهبی » بيداري هندويي

بيداري هندويي

بيداري هندويي

معتقدات و اعمالي که در فصلهاي پيشين ذکر شد همچنان بر زندگيِ هندو در دنياي نو حاکم است، اما پيشرفتهاي انجام شده در سده هاي نوزدهم و بيستم، باعث بروز بعضي تغييرات در هندوئيسم شده است. سده ي نوزدهم موجبات پيدايش

033691 - بيداري هندويي
03369 - بيداري هندويي

 

نويسنده: سيبل شاتوک
مترجم: محمد رضا بديعي

 


معتقدات و اعمالي که در فصلهاي پيشين ذکر شد همچنان بر زندگيِ هندو در دنياي نو حاکم است، اما پيشرفتهاي انجام شده در سده هاي نوزدهم و بيستم، باعث بروز بعضي تغييرات در هندوئيسم شده است. سده ي نوزدهم موجبات پيدايش نهضتهاي بيداريِ ديني و اصلاح طلبي را در هندوئيسم فراهم آورد و موجد کوششي نو براي تعريف دِهرَمَه ي هندو در ارتباط با ساير دينهاي دنيا گرديد. اين نيازِ به تعريف کردن در سده ي بيستم نيز ادامه يافت تا موقعي که به صورت بخشي از ساختار ناسيوناليسم هندي در آمد. در حال حاضر، موضوع تعريف هندوئيسم با پيامدهاي هويت هندو، هم در مرزهاي شبه قاره و هم در ديگر کشورهاي سراسر جهان، گره خورده است. دهرمه ي هندويِ جديد نيز به واسطه ي لزوم سازگار شدن با محيطهاي اجتماعي در اين عصر شهرگرايي و مهاجرت جهاني، تغيير شکل يافته است.
سده ي نوزدهم باعث بروز يک دوره ي بيداريِ ديني و اصلاح طلبي در زندگي ديني هندو شد. در طي اين دوره، هندوها آگاهانه شروع به تعريف کردن سنت ديني خود کردند. تعريف کردن، براي متمايز ساختن يک سنت از سنت ديگر از ضروري ترينِ کارهاست، و در تاريخِ آسياي جنوبي، دينهايي مانند آيين بودا و اسلام از مدتها پيش، خود را به عنوان چيزي جدا از سنت برهمني (1) متمايز ساخته بودند، بنابراين در گذشته روند کلي به اين گونه بوده که هندوها لزومي براي تعريف کردن احساس نمي کرده اند. در سده ي نوزدهم، زير سيطره ي بريتانيا، بعضي از هندوها احساس کردند که لازم است به نحوي آگاهانه آيين خود را تعريف کنند. آنها زير تأثير عوامل متعددي مانند فشارهاي مبلغان مذهبي مسيحي، تجربه ي مسافرت به انگلستان، تحصيل در مدارس بريتانيا و بودن در سرزميني که هيچ کدام از بنيادهاي نظام فرهنگي هندو حضور نداشت، قرار گرفتند. آموزش غربي با خود تصوري از يک وجه تمايز ميان دين و عادات اجتماعي به همراه آورد که، به نوبه ي خود، انتقاد کردن از عادات «اجتماعي» را که مجاز تلقي نمي شد، امکان پذير ساخت؛ اگر چه اين عادات به واسطه ي نهادهاي ديني از قدرت و اقتدار اشباع شده بودند. اين وضع، زمينه را براي اصلاح ديني فراهم کرد، اما رهبران اين اصلاحات تمايلي به طرد هندوئيسم و عوض کردن آن با سنتهاي غربي نداشتند، آنها فقط مي خواستند عادات نکوهيده ي منتسب به يکي از اديان بزرگ جهان را حذف کنند. رهبران نهضتهاي اصلاح طلب از بابت ارثيه ي ديني هندوئيسم، بويژه از بابت فلسفه ي مترقي وداها و اوپانيشادها سخت به خود مي باليدند. بنابراين، اصلاحات با يک بيداريِ دينيِ مبتني بر توجه به متون کهن توأم شد.
033691 - بيداري هندويي

تنديس رام موهان روي در کالج گرين بريستول

براموساماج (2)

نخستين نهضت اصلاح طلبانه براموساماج بود که در 1828 توسط رام موهان روي (3) (1772-1833) نضج گرفت. روي از يک خانواده ي برهمن بنگالي برخاسته بود، از دانشگاهي وابسته به مسلمانان فارغ التحصيل شده بود، و در کمپاني بريتانيايي هند شرقي در کلکته کار مي کرد. در دوران تحصيلش در دانشگاه، درباره ي هر دو فلسفه ي شرق و غرب به تحقيق پرداخت و در جريان نهضت اصلاح طلبانه ي خود به انديشه هايي از اوپانيشادها، ادويته ويدانته ي شونگکره، الهيات صوفيانه ي اسلامي (4)، توحيد گرايي (5) و (Deism (6 گرايش پيدا کرد. او به يک خداي فارغ از اديان و مذاهب، خالقي متعالي که به خاطر ماهيت وصف ناپذيرش غير قابل شناخت است، اعتقاد داشت. او فکر مي کرد که همه ي اديان، به رغم تفاوتهايي که در اعمال ظاهري شان مشاهده مي شود، همين تصور را در هسته ي مرکزي دارند. از اين رو، او طرفدار تسامح (7) بود و معتقد بود که تمام اديان در اصل يکي هستند. روي بر خرد و اخلاق تأکيد مي کرد، و اعتقاد داشت از راه خرد و مشاهده ي جهان طبيعيِ خلق شده توسط خدا، شخص مي تواند خدا را بشناسد و قوانين اخلاقي کلي را درک کند.
رام موهان روي تعاليم اوپانيشادها و براماسوتره ها (8) را عالي ترين حکمت تلقي مي کرد و مي خواست هندوئيسم را با حذف جنبه هاي انحطاط اخلاقي که به آيين مزبور در قرنهاي بعدي افزوده شده بود، تهذيب کند. او در برابر عاداتي مانند ازدواج با کودکان و سَتي، که هيچ کدامشان در دين منبعث از اوپانيشادها مبنايي ندارند، به مبارزه برخاست. او اعمال مربوط به برگزاري مناسک پورانه اي و تنتره اي، بويژه نيايش در برابر تنديس را محکوم کرد. در واقع، او علاقه ي چنداني به دين رايج نشان نمي داد و صرفاً مفهوم اوپانيشادي خدا را به مثابه ي يک مطلق غير شخصي قبول داشت. مناسک مرتبط با برامو ساماج، از روي آيين و مراسم مسيحيت الگو برداري شده بود. جلسات شامل خواندن بخشهايي از اوپانيشادها، پند و موعظه، و سرودهاي مقدس مي شد. روي در ضمن براي رواج آموزش عملي غربي در هند کوشش کرد. چندي بعد از درگذشت روي، ميان اعضايي که از انداختن ريسمان مقدس بر شانه امتناع ورزيدند تا به اين وسيله ابراز عقيده کنند که هيچ نوع نابرابري بين کاست هاي بالا و پايين وجود ندارد و اعضايي که به سلسله مراتب کاستي معتقد بودند، شقاق و جدايي افتاد.
اين شقاق و مسائل مربوط به گروه، منعکس کننده ي پايگاه اعضا در نظم اجتماعي بود. ازدواج با کودکان و سَتي، تا قبل از قرن بيستم اساساً از عادات کاست بالا (9) بود. طرد خداشناسيِ عامه پسند به نفع يک برهمن غير شخصي (10)، نظرِ يک نخبه ي تحصيل کرده است، نه نظر روستايي متوسطي که براي او خداي شخصي مهمترين بخش تجربه ي ديني است. براموساماج به برهمناني که زياد متعصب نبودند و به طبقه ي نوخاسته، طبقه ي متوسط شهري، متوسل شد. اعضا زياد نبودند، اما نهضت با تمايز قايل شدن ميان عادات اجتماعي، براي شروع کار زمينه سازي کرد و آنگاه مردم را براي اصلاح عادات اجتماعي، تحت عنوان اخلاق ديني «صحيح» (11) فرا خواند. اين طرز انتقاد با تعريف هندوي متعصب به مبارزه برخاست.

آريا ساماج (12)

دومين نهضت اصلاح طلبانه با عنوان آريا ساماج در 1875 م. توسط دايانادا سروسواتي (13) (1824-1883م.) بنياد نهاده شد. برخلاف براموساماج، که برتري علم و برخي از جنبه هاي اخلاقي غربي را پذيرفته بود، آريا ساماج معتقد بود که وداها عالي ترين منبع علم و اخلاق در دنياست. حتي متون بعدي سنسکريت کم ارزش بودند، وحي حقيقي (14) عبارت بود از سرودهاي مقدس ريگ ودا. آريا ساماج از ارثيه ي کهن هندوئيسم با افتخار الهام مي گرفت و به طور فعال در برابر تلاشهاي هيئتهاي مذهبي مسيحي و مسلمان به مخالفت برخاست.
براساس سرودهاي اوليه ي ودايي، آريا ساماج، ستايش از يک خداي غير شخصي و طرد عادات «خرافي» (15) مانند ستايش تنديس، اعتقاد به تجسدها (16) اعتقاد به اسطوره هاي حماسي پورانه ها، و اعمال پورانه اي مانند زيارت را تبليغ مي کرد. هيچ کدام از اينها، جزو تعاليم ناب وداها نبودند. دايانادا فعالانه براي اصلاحاتي اجتماعي مانند حذف ازدواج با کودکان براي کاستن از تعداد بيوه زنان، رخصت دادن به ازدواج انتخابي تا قراردادي، و حمايت از آموزش دختران و پسران، تلاش ورزيد. او باور داشت که مدرسه وسيله اي است براي آموزش دادن مردم، تا بتوانند هندوهاي خوبي شوند و نيز وسيله اي است براي ايجاد وحدت ملي. براي تحقق بخشيدن به اين هدفهاي آموزشي، آريا ساماج مدرسه هايي به نام گوروکولا (17) در سراسر سرزمين هند ايجاد کرد. در اين مدرسه ها سنسکريت، سمبل زباني ارثيه ي هند، و هندي، که دايانادا آن را به عنوان يک زبان ملي تبليغ مي کرد، تدريس مي شد.
تأکيد بر زبان هندي گواه بر پيوستگيهاي منطقه اي آريا ساماج بود. اين تأکيد در شمال هند بسيار موفقيت آميز بوده است، و در آنجا حتي در ميان کساني که براي دومين بار از مسيحيت و اسلام به دين آبا و اجدادي خود گرويده بودند، با موفقيت توأم گرديد. تجليل از ارثيه ي ودايي در هويت هندي افتخار آفرين بود و نهضت براي پيشبرد کار خود در قرن نوزدهم به صنف تجار و هندوهاي مقيم افريقاي جنوبي و فيجي (18) متوسل شد. اما، مانند مورد براموساماج، از جانب توده هاي مردم که براي آنها زندگيِ ديني عبارت بود از دعا و عبادت و تجربه اي خصوصي از خدا، عکس العملهاي اندکي ابراز شد. با اين همه، به رغم محدود بودن اعضا، نهضت در برقرار کردن يک حلقه ي ارتباط ميان هندوئيسم و هويت ملي که به خط مشي سياسي جديد گرايش يافته بود، مؤثر بوده است.

هيئت تبليغي راما کريشنا (19)

آريا ساماج و براموساماج، دو نهضت اصلاح اجتماعي بودند که از ميان قشر وابسته به طبقه ي بالاي فارغ التحصيل شده از مدارس اروپا پديد آمدند. يک عامل مؤثر جداگانه نيز از سنت مذهبي بنگالي از خلال تجربيات راماکريشناي مقدس و شاگردش ويوه کانادا (20) به وجود آمد. راما کريشنا (1836 – 1886 م.) در يک خانواده ي برهمن ويشنوي زاده شد و به عنوان يک روحاني در معبدي مختص بانو – خدا، کالي، در نزديکي کلکته خدمت مي کرد. او وقتش را صرف اعمال مذهبي نظير مراقبه و خواندن سرودهاي مقدس براي بانو – خدا مي کرد و موقعي که تجليات کالي را مشاهده مي کرد دچار حالاتي خلسه وار مي شد. سرانجام، اين مجذوبيت خلسه آميز براي دعا و عبادت، ضرورتاً موجب شد تا روحاني ديگري را براي انجام دادن امور معبد برگزيند. راما کريشنا به زندگي در محوطه ي معبد ادامه داد و با راهنمايي دو گورو در مسير معنوي خويش به پيشروي پرداخت. نخستين گورو يک بانوي برهمن بود که به وي شيوه هاي تنتره اي منضبط بودن براي تسلط داشتن بر احساسات و هدايت کردن نيروهاي داخل بدن را آموخت. دومين معلم، يک سادهو بود که راه و رسم مراقبه براي تجربه کردن احساس همساني (21) بين خويشتن و برهمن را به وي ياد داد. براماکريشنا تجليات بسياري از خدايان، از جمله عيسي مسيح را مشاهده کرده بود. او درباره ي مسيحيت و اسلام به تحقيق و تفحص پرداخت، و از تعاليمشان تبعيت نمود تا زماني که احساس کرد که به هدف غايي هريک از اين دو آيين رسيده است. در روند تجربه اش، پايان هر کدام از دو مسير يکسان بود، بنابراين فتوا داد که همه ي اديان صحيح هستند و آنها فقط مسيرهاي متفاوتي را براي رسيدن به هدف نهايي يکسان برمي گزينند.
راماکريشنا در دوران زندگي خود به عنوان يک قديس شناخته مي شد و پيروان بسيار داشت. در ميان اينها يکي هم نارندرانات داتّا (22) بود، عضو جوان براموساماج، که بعد از ديدار با راماکريشنا، يک سيناسين (23) گرديد و نام ويوه کانادا را براي خويش برگزيد. سِوامي ويوه کانادا (1863-1902 م.) تأثيري شگرف بر رشد هويت هندوي مدرن هم در آسياي جنوبي و هم در دنياي غرب داشت. او در 1893م. براي شرکت در پارلمان جهاني اديان (24) در شيکاگو به ايالات متحده رفت، و توصيفي که وي درباره ي هندوئيسم در آن گردهمايي بيان کرد، به صورت پايه اي براي اکثر تعابير غربي از دين براي بيشتر سالهاي قرن بعدي در آمد. ويوه کانادا مطلب مهمي را به سمع شنوندگان خود رساند و به يک چهره ي سرشناسِ خلق الساعه در ايالات متحده تبديل شد. مردم چنان مجذوب تعاليمش گرديدند که او در 1895 م. براي تسهيم کردن آرا و افکارش با امريکاييان، انجمن ويدانته (25) را در نيويورک بنياد نهاد. تشويقي که از ويوه کانادا به عمل آمد، باعث شهرتش در سراسر عالم شد و در هنگام بازگشت به هند از او يک قهرمان ملي ساخت. کاميابي وي موجد افتخاري بزرگ در ميان هندوهايي شد که، براي نخستين بار، دريافته بودند که غربي ها دينشان را علناً تحسين کرده اند – به جاي اينکه به آنها گفته باشند که دين مزبور يک دين عقب مانده است و بايد به نفع دينِ مسيحيِ «مدرنتر» از آن صرف نظر شود – به واسطه ي تلاشهاي ويوه کانادا، هندوئيسم به مثابه ي يک دين جهاني، براساس مقام و منزلتي يکسان نظير يهوديت، مسيحيت، اسلام، و آيين بودا، کسب احترام کرد.
فلسفه ي ويوه کانادا بر ادويته ويدانته مبتني بود. او اعتقاد داشت که خدا موجودي سراسر – فراگير (26) است و هدف زندگي بايد ادراک همساني شخص با الوهيت باشد. از روي اين هدف زندگي، ويوه کانادا برنامه هاي اجتماعي را تدوين ساخت. از آنجا که خدا در همه هست، نمي تواند مقام و منزلت بالا يا پاييني وجود داشته باشد. تلاش براي ادراک خدا در خويش و ديگران به دلسوزي براي همه ي مردم مي انجامد. هيئت تبليغي راماکريشنا در 1897 م. براي ياري رساني به مردم از راه آموزش، اصلاحات اجتماعي، و کمک به بيماران تأسيس شد. اين هيئت توسط گروهي از راهبان که کالجها، دبيرستانها، و بيمارستانها را اداره مي کنند، هدايت مي شود. در زمان سازماندهيِ آن، اين نظام راهبانه (27) در هند منحصر به فرد بود، زيرا که زندگي اعضايش معطوف به خدمات جهاني بود تا زيستن در انزواي مرتاضانه (28). اين نظام، هندوئيسمِ «نو – ويدانته ي» (29) ويوه کانادا را تعليم مي داد، که بر انديشه ي تسامحِ هندو تأکيد داشت. همه ي فرقه هاي هندوئيسم و، در واقع، همه ي اديان ديگر براي رسيدن به هدفي يکسان، مسيرهاي متفاوتي را انتخاب مي کنند. از اين نظريه به خاطر ساده کردنِ افراطيِ سنتهاي هندو انتقاد شده است، اما در نظر طبقه ي شهري تحصيل کرده در انگلستان، که نيازمندِ راهي براي متعادل ساختن ميراث سنتي خود با دنياي مدرن بودند، سخت جاذبه داشت.
انگيزه ي اصلاحات ديني در قرن نوزدهم امر تازه اي نبود. بسياري از شاعر – قديسان بزرگ نيز از تمايزهاي نظام کاستي، تحقير کردن زنان، و آداب و مناسک فاقد محتوا به انتقاد برخاسته بودند. ولي اين شاعران انتقاداتشان را به مسائل داخلي محدوده ي قلمرو زندگيِ مذهبي معطوف کرده بودند. آنها سعي داشتند خاطرنشان کنند که نظام کاستي و جنسيت در ارتباط شخص با خدا از عوامل تعيين کننده نيستند، و ديگر اينکه عبادت واقعي ارزش بيشتري از مناسک روحاني مآبانه (30) دارد. شاعران براي اصلاح نظم اجتماعيِ فراسويِ حوزه ي اعمال ديني، کوششي نمي کردند. در قرن نوزدهم، اصلاحگران در قبال عاداتي اجتماعي که ديگر پذيرفتني به نظر نمي رسيد، شروع به انتقاد کردند، اگر چه عموماً درباره ي آنها گمان مي شد که از مجوز شرعي برخوردارند. اين گونه مخالفتها نسبت به سنت توسط نوعي بيداريِ مذهبي مرتبط با مکاشفه هاي مندرج در وداها و اوپانيشادها تقويت مي شد. متون مقدس کهن به صورت منبعِ دين « ناب » و اخلاق در آمد که از آن براي محکوم کردن عاداتي اجتماعي که مجوز نصي (31) نداشتند و با انديشه هاي ودايي سازگار نبودند، استفاده مي شد. اندک اندک، شاعر – قديسانِ قرون وسطايي به عنوان پيشاهنگان اصلاحگران سده ي نوزدهم و بيستم در صحنه پديدار شدند و انتقاداتشان از نهادهاي مذهبي، نظم اجتماعي گسترده تري را در برگرفت. اکنون، قاطبه ي هندوها به قديساني مانند کبير.(32) کسي که با سنت به مبارزه برخاست، به عنوان اصلاحگران اجتماعي نظر دارند.

هندوئيسم و ملي گرايي

هندوئيسم نقشي حياتي در پيشبرد ملي گراييِ هندي ايفا کرد. ملي گرايي مستلزم داشتن يک مديريت مرکزي و مفهومي از هويت مشترک به مثابه ي يک مجموعه است، تا جايگزين هويت شخصي و محلي شود. قانونِ بريتانياييِ معمول در هند، لزوم مديريت متمرکز شده را براي ملي گراييِ جديد تصريح کرده بود، اما ايدئولوژي و مسلکي که توده هاي مردم را گرد هم مي آورد، مبتني بر اصطلاح مشترک هندوئيسم بود. به رغم زبانها و فرهنگهاي متنوع، با وجود خدايان و نحله هاي گوناگون، هندوئيسم نمادها و آرمانهايي را که در ميان مناطق مختلف و طبقات اجتماعي شبه قاره از گيرايي و جذابيت برخوردار بود، تجهيز ساخت. اين ارتباطِ ميان هويت هندي و هويت هندو بعد از استقلال هند برقرار مانده است، تا جايي که در نهضتهاي سياسي و اجتماعي نقشي ايفا مي کند.

نهضت استقلال

رهبران نهضت براي استقلالِ هند از قيد سلطه ي بريتانيا از عادات و آرمانهاي هندو براي بسيج حمايت توده هاي مردم سود جستند. آنان بر دگربودگيِ (33) اتباع انگلستان به عنوان پيروان ديني بيگانه تأکيد مي کردند و قوانين حکومت را که سنن ديرينه را دستخوش تغيير ساخته بود، به منزله ي حملاتي عليه دين هندو مي دانستنند. از اين رو، به عنوان مثال، موقعي که حکومت راه و رسم سَتي را غير قانوني اعلام کرد و دستور داد که زنان بيوه مي توانند دوباره ازدواج کنند، بسياري از هندي ها قوانين جديد را به مثابه ي توطئه ي مسيحيت براي برانداختن هندوئيسم تلقي کردند؛ اگر چه اعضاي براموساماج و آرياساماج براي تصويب و اجراي همين اصلاحات، مصرانه با حکومت مذاکره کرده بودند. تعبير اذيت و آزار از سوي اديان بيگانه به ايجاد مفهومي از وحدت در ميان هندي هايِ هندو کمک کرد.
بي. جي. تيلک (34) (1856 – 1920) از هندوئيسم به مثابه ي منبعي از جذابيت عامه پسند در تلاشهايش براي متحد ساختن مردم به صورت گروه هاي ملي گرا، بويژه در منطقه ي بومي اش، ماهه راشتره، سود جست. او با درج مقالاتي در روزنامه ها، به زبان مراتي (35)، يک زبان محلي، با لوايح قانوني حکومتِ استعماري بريتانيا که با سنتهاي فرهنگي در تضاد بود، به مخالفت برخاست. وي از جشنهاي مذهبي سنتي به عنوان فرصتهايي براي سخنرانيهاي ميهني و آموزش سياسي توده هاي وسيع مردم استفاده مي کرد. او جشن گِني شه را به عنوان وسيله اي براي انتشار دادن يک ملي گراييِ خاص هندو، دوباره رواج داد. وي از انجمنهاي حمايت از گاو (36) که جذابيتي عمومي در هند داشت، طرفداري مي کرد. از ديدگاه بسياري از مردم، گاو نمادي از هندوئيسم بود؛ گاو به عنوان مظهري از باروري و سخاوت طبيعت، به منزله ي يک مادر – نماد (37) در سراسر مناطق فرقه گرا مقدس شمرده مي شد. کمال مطلوب هندو در مورد نکُشتن (اهيمسه) (38) به گسترده ترين شکل، در اعتقاد به اينکه شخص نبايد به گاوها آسيبي وارد کند، به کار گرفته مي شد، از اين رو علاقه به حمايت از گاو در برابر دشمانش، بريتانيايي ها و مسلمانان گوشت گاوخوار، يک متحدکننده نيرومند محسوب مي شد.
تيلک همچنين ماجراي زندگي شيواجي (39)، رئيس بزرگ قبيله ي ماهه راشتره اي را که پيروزمندانه با مغول ها جنگيد، توصيف کرد. درست همان گونه که شيواجي مغول ها را بيرون راند، همان گونه نيز بريتانيايي ها بايد بيرون رانده شوند . تيلک جشنواره اي به افتخار زادروز شيواجي، براي تبليغ نمونه ي آرماني سواراج (40)، خود – فرمانروايي (41)، پديد آورد. خودِ تيلک به عنوان يک صورت تناسخ يافته (42) شيواجي تلقي مي شد، و برخي از مردم حتي وي را اوه تاره اي از ويشنو تصور مي کردند، که مانند راما يا کريشنا، براي دوباره ميزان کردن ترازوي عدالت در دنيا ظاهر مي شود.
يکي از تأثيرهاي جانبي استفاده از داستانهاي نمادين قهرمانان هندو که از روزگاران کهن باقي مانده بودند، به وجود آمدن يک نوع ملي گرايي بود که به طور تلويحي ضداسلامي و ضدبريتانيايي به نظر مي رسيد؛ نمونه اي مشابه در نهضتهاي ادبي بنگالي در همان دوره پديد آمد. بر ادبيات بنگالي نوعي ملي گرايي راز گونه حاکم بود که بر گذشته ي هند، بويژه عمليات راجپوت (43) رزمنده اي که با مسلمانان متجاوز جنگيد، متکي بود. مسلمانان در ادبيات مزبور نمادي از همه ي فرمانروايان بيگانه بودند و اصولاً جانشيناني براي بريتانيايي ها تلقي مي شدند، اما، با گذشت زمان، کل مسلمانان به هيئت افرادي اهريمني در آمدند.
يک مضمون ديگر در ادبيات بنگالي عبارت بود از انگاره ي هند (44) به منزله ي سرزميني مقدس، که به صورت يک بانو – خدا مجسم مي شد. کمال مطلوب پرستش فداکارانه نسبت به کالي به مادرِ هند (45)، برت ماتا (46)، واگذار شد. مادر هند نمادي وحدت بخش بود، خداي مادرانه ي همه ي کودکان هندوي خويش بود. اما در اينجا، نيز، محلي براي ساير اديان وجود نداشت؛ سرزمين مقدس که بانو – خداي هندو (47) بود. موهندس گاندي (1869 – 1948م.) براي اضافه کردن اديان ديگر، بويژه اسلام، به خاطر استقلال هند، تلاش کرد، اما او نيز براي اشاعه ي پيام ملي خويش از زبان هندوئيسم بهره جست.

033692 - بيداري هندويي

تصوير گاندي
گاندي به مثابه ي رهبري که زندگيِ سنتي قديس وار خود را با آرزوهاي يک ملتِ خواستار رهايي از قيد سلطه ي بيگانه درآميخته، بود. در عرصه ي سياست پديدار شد. بزرگترين پيروزي اش بسيج کردن توده هاي وسيع مردم در روند نهضت استقلال بود. او در مردم حس مشترک مسئوليت پذيري را در قبال سرنوشت کشورشان برانگيخت و هويت فردي را به صورت جزئي از هويت ملي در آورد. نفوذ و اعتبار وي، از مقامش به عنوان يک سادهو، يک انسان مقدس، که مطابق دهرمه ي هندو زندگي مي کند، نشئت مي گرفت. اعتقاد بر اين است که يوگا به بدن، ذهن و خودِ کيهان نيرو مي بخشد. گاندي، به عنوان يک يوگاگر (48)، با تأسي از عادات سنتي مراقبه، روزه گرفتن، خاموشي گزيدن، تجرد، و آزار نرساندن به ديگر موجودات، قدرت و اعتبار يک آموزگار مذهبي را پيدا کرده بود؛ او به صورت گورويِ توده ها درآمده بود. او همچنين از سرمشقهاي مذهبي در مبارزه اش به خاطر استقلال استفاده کرد. وي براي آموزش مردم و اعتراض به قوانين به سير و سفر مي رفت. او بر طبق عقيده ي منبعث از هندوئيسم که بر اجتناب ورزيدن از آسيب رساندن به ساير موجودات (اهيمسه) مبتني است، مبارزه ي توأم با عدم خشونت را تبليغ مي کرد. وي هدف از استقلال را ايجاد رام راجيه (49)، «قلمرو رامه » (50)،حاکميت نظام دهرمه ايِ مرتبط با رامه در رامه يانه (51)، مي دانست. گاندي در ضمن هندوئيسم را با کار اجتماعي به وسيله ي کمال مطلوب سارودايا (52)، «تعالي دادن همگان» (53)، مربوط ساخت. او انديشه ي سنتي دهرمه را به عنوان وظيفه ي افرادِ خانواده و جامعه براي به حساب آوردن وظيفه در جهت کشور هند و کل اتباع آن بسط داد.
در 1947 م. شبه قاره ي هند استقلال يافت؛ اما اين امر به آن معني نبود که شبه قاره به عنوان يک کشور واحد شده است. اين شبه قاره به خاطر ايجاد کشور مسلمانِ پاکستان در دو ناحيه که اکثر جمعيت آنها را مسلمانان تشکيل مي دادند، تجزيه گرديد. بعداً، پاکستان شرقي به صورت کشور بنگلادش در آمد. اين تجزيه باعث مهاجرت ميليونها نفر هندو و مسلمان از خانه هايشان گرديد و روند مهاجرت با خونريزي هاي وحشتناک توأم شد. از دست دادن خانه و زندگي، سرزمينهاي مادري، و وسايل امرار معاش، زمينه هاي ناخشنودي و تلخکامي را در ميان مرزهاي هر دو کشور فراهم آورد. در سالهاي بعد، حملات خشونت آميز ادواري ميان جوامعِ هر دو اديان بر اساس احساس هويتهاي جداگانه ي ناشي از مذهب، به طور بسيار شديد تداوم داشته است.
تعارض ميان هندوها و مسلمان ها، صرفاً زننده ترين نمونه از وضعيتي است که آن را فرقه گرايي (54) مي نامند. فرقه گرايي به معني تعريف کردن منافع اجتماعي و سياسي، به واسطه ي دلبستگي اساسي به جوامع مذهبي است.
اين جدايي توأم با زمينه هاي مذهبي، ممکن است در عين حال يک جدايي توأم با زمينه هاي فرقه اي باشد. اعضاي يک گروه از يک زبان مشترک استفاده مي کنند و هميشه شناخت آنهايي که مانند «ديگري» به گروه مزبور وابسته نيستند، آسان است. از اوايل قرن بيستم، عمل تفويض امتيازات و حضور در دولت به گروه هاي واجد اکثريت، به اين تفرقه انگيزي کمک کرده است. افزون بر اين،، ضعيف، براي حفظ کردن امتيازاتش به ضعيف ماندن ترغيب شده است. اين امر جداييهاي طبقاتي را تداوم مي بخشد و به مردم مي آموزد بسان گروه هاي متعصب بينديشند، نه به عنوان يک ملت.

هيندوتِوا (55)

قانون اساسي هند، حکومت کشور را براساس داشتن حکومتي غير ديني (56) تعريف مي کند. اما امتيازاتِ حمايتي (57) براي گروه هاي گوناگون اقليت قايل مي شود، از اين رو، آنها به رغم جمعيت محدودشان از قدرت و فرصتهاي مناسب برخوردار خواهند بود. برخي از اين گروه ها به اقليتهاي دينيِ نظيرِ اسلام، مسيحيت، آيين سيک، و آيين جين (58) وابسته اند. ديگر گروه ها جزو جوامع کاستي پست محسوب مي شوند که به طور سنتي در پايين ترين حد سلسله مراتب اجتماعي قرار داشتند. بنابراين، به عنوان مثال، دولت بخش معيني از مشاغل دستگاه اداري را به کاست هاي نجس (59)، که اکنون داليتس (60) (“ستمديده”) ناميده مي شوند، اختصاص داده است.
اين شيوه ي اختصاص دادن مشاغل و قدرت سياسي به گروه هاي اقليت، باعث بروز برخوردها و منازعاتي شده است. بسياري از هندوها احساس مي کنند که آنها به عنوان اکثريت بايد بر حسب اعتقاداتشان از يک کشور منسجم و سازمان يافته برخوردار گردند و به اقليتها، به عنوان گروه هاي کوچک درون کشور، نبايد اجازه داده شود که رفتار و نحوه ي برخوردي تبعيض آميز داشته باشند. نزاع و اختلاف ناشي از کمبود مشاغل براي هر دو دسته ي کارگران ماهر و غير ماهر، اوضاع را وخيمتر کرده است. در طي سالهاي گذشته چندين سازمان براي احقاق حقوق بيشتر هندو و تبليغ براي ايجاد يک کشور هندو تشکيل شده اند.
يکي از قديمي ترين اين سازمانها، هندو ماهاسابها (61) بود، که در 1906م. براي محافظت از راه و رسم زندگي هندو تشکيل شد. اعضاي سازمان مزبور تلاشهاي سياسي براي آشتي کردن با اقليتها را، مغاير با منافع هندوها مي دانستند. پذيرش انديشه هاي غير مذهبي غربي و دادن امتيازات «زياده از حد» به مسلمانان براي حفظ وحدت در جريان مبارزات استقلال طلبي، به مثابه ي خيانتهاي به يادگار مانده از هندوها تلقي مي شد. سازمان مزبور در دهه ي 1920 م. مجدداً تحرکي تازه پيدا کرده بود. در آن زمان وي.دي. سواکار (62) يکي از رهبران، اصطلاح هيندوتِوا را براي توضيح ارتباط ميان دين و هويت ملي ابداع کرد. هيندوتِوا به معناي «هندوئيت (63)» از ديدگاه سواکار، هندو کسي است که نياکانش در هند مي زيسته اند و هند را به عنوان سرزميني مقدس و مهد دينِ تلقي مي کند. او، در اين تعريف، هندوئيسم فرهنگي را نتيجه ي فعاليت مردم هند مي داند. اين هويت فرهنگي، پيروان آيين سيک، بودا، و جين را فرا مي گيرد، زيرا که اديان آنها در هند نضج گرفته اند، اما شامل مسيحيت و اسلام نمي شود.
ويشوا هندو پاريشاد (64) (و.ه.پ)، که در 1964 م. بنياد نهاده شد، با نفوذترين سازماني است که براي ايجاد نمونه ي آرماني يک کشور هندو تلاش مي ورزد. و.ه.پ. رهبران ديني تمام فرقه هاي مختلف هندو، و از جمله نمايندگاني از خارج هند را دور هم گرد مي آورد. اين سازمان براي احياي مجدد دهرمه ي هند در سراسر جهان مي کوشد. مطابق ديدگاه و.ه. پ، اصطلاح «هندو» در مورد « تمام کساني که به آن معتقدند، از ارزشهاي ابدي زندگي تبعيت مي کنند و به آنها توجه دارند – هم از لحاظ اخلاقي و هم از لحاظ معنوي – و در برت (65 ) هند رشد يافته اند قابل اطلاق است ». سازمان، براي تقويت کردن جامعه ي هندو از راه يکپارچه ساختن آن کوشاست. اين امر با نوسازي معابد، ساختن مدارس، تشويق براي يادگيري سنسکريت، حمايت از گاوها، کوشش به خاطر تعالي بخشيدن کاست هاي عقب مانده، و مبارزه ي فعالانه براي تغيير کيش معتقدان ساير اديان تحقق پذير است.
و. ه. پ يک نهضت صرفاً محافظه کار نيست. با آنکه سازمان مزبور نمونه ي آرماني يک جامعه ي هندو را ارائه مي دهد، در عين حال معتقد است که قوانين دهرمه اي دوران باستان در مورد اخلاق و رفتار بايد با توجه به نيازهاي زمان در حالِ تحول، دوباره تدوين و تنظيم شوند. کاربرد چنين ديدگاهي در تلاشهايي که براي به حساب آوردن کاست هاي عقب مانده يا نجس انجام مي پذيرد، آشکار است. در حالي که يک زمان به چنين افرادي اجازه داده نمي شد به داخل معابد وارد شوند، اکنون و.ه.پ فعالانه آنان را ترغيب مي کند که در هنگام برگزاري مناسک هند شرکت کنند.
در دهه ي 1980 و 1990 م. وجهه ي ملي و. ه. پ بيشتر شد. در حوزه ي سياست، افزايش تصاعدي در حمايت انتخاباتي از اعضاي وابسته به حزب بهاراتياجانتا (66) (بي.جي.پي)، که از مرام ناسيوناليستي هندويِ و. ه. پ استفاده مي کند، جذابيت کاملاً گسترده ي حزب را نشان مي دهد. اين افزايش حمايت، و پيامد بهره گيري از آرمانهاي و. ه. پ در حوزه ي سياست، ناشي از اتخاذ راهبردهاي عمليات مؤثر به طور چشمگير است. يکي از اين راهبردها راهپيمايي فداکارانه براي وحدت (67) بود که در 1983 م. برگزار شد. اين اقدام عملاً متضمن سه راهپيمايي بزرگ بود، که با شرکت دسته هاي متعدد کوچک، رژه ي سوارکاران ايالتهاي تابع، سراسر شبه قاره را در نورديدند. نقطه ي تلاقي آنها در نگاپور (68) با نقطه ي تلاقي سه رود مقدس در الله آباد قابل مقايسه بود.
راهپيماييها از رويِ نظم و ترتيبِ طرز حرکت همراهانِ شرکت کننده در جشن معبد الگوبرداري شد. هر کدامشان داراي يک ارابه ( در اين مورد يک واگن بر يک گاري که بايد حمل يا کشيده شود، ترجيح دارد) بود که يک مجسمه از برت ماتا، يک کوزه ي بزرگ پر شده از آب رود گنگ، و کوزه اي کوچک پر شده از آب مقدس محلي را حمل مي کرد. برت ماتا، با همه ي بانو – خدايان محلي مورد پرستش در هند همتراز انگاشته مي شود، و در واقع او، به عنوان تجسم سرزمين خودش، تمام جاهاي مقدس را در درون خويش گنجانيده است. به همين نحو، همه ي آبهاي مقدس در هند، سرانجام از گنگ سرچشمه گرفتند. از اين رو، هم مادرِهند و هم آب گنگ، نمادهاي وحدت هندو به شمار مي آيند. اين وحدت (69) با شرکت بين المللي در راهپيماييِ فداکارانه براي وحدت از مرزهاي شبه قاره فراتر رفت. راهپيمايي کوچکي از کشور بوتان (70) به داخل هند انجام گرفت و به يکي از گروه هاي اصلي پيوست. يک هيئت نمايندگي از برمه از رود مقدسشان آب به همراه آورد، و عده اي ديگر نيز از جزيره ي موريس (71)، پاکستان، و بنگلادش آب مقدس آوردند.
و. ه. پ براي ايجاد يک هندوئيسم مدرن، به عنوان دين ملي در هند تلاش مي ورزد. وحدت به عنوان منبعي از قدرت براي کمک به هندوها تلقي مي شود، تا بدين وسيله هندوها بتوانند در برابر تهديد نيروهاي بيگانه که با تبليغ اديان خود مي خواهند موجبات تغيير کيش آنان را فراهم سازند، مقاومت کنند و همچنين با مشکلات داخلي ناشي از اختلافات در ميان خودشان به مقابله برخيزند. مخالفت با سنتهاي بيگانه – يعني، مسيحيت و اسلام – يکي از مضامين سازمان مزبور بوده است. اين مضمون، هنگامي که هندوها يکي از مساجد مسلمانان، به نام مسجد بابري را در ايوديه (72) در دسامبر 1992 م. تخريب کردند، نقشي عمده ايفا کرد.
مسجد بابري در 1528م. توسط يکي از اطرافيان پادشاه مغول نژاد، بابر، بنا گرديد. مطابق سنتِ مسلمانان، مسجد مزبور در محل يک معبد قديميِ هندو که براي گراميداشت خاطره ي زادگاه رامه، قهرمان رامه يانا، بنا گرديده بود، ساخته شد. پيش از استقلال، مسلمان ها در داخل مسجد و هندوها در خارج آن به عبادت و نيايش مي پرداختند. در 1947م. دولت هند مسجد را به روي دو جامعه ي مسلمان و هندو بست. آنگاه، در 1949م. به هنگام شب، تنديسي از رامه در مسجد قرار داده شد و اين شايعه در شهر پيچيد که خدا براي باز پس گرفتن معبدش ظهور کرده است.
آشوبهايي که به وقوع پيوست، توسط پليس سرکوب شد و مسجد همچنان بسته ماند.
در سال 1984م. ويشنو هندو پاريشاد، موضوع باز پس گرفتن محل معبد را به عنوان جزئي از نهضت ملي گرايانه ي خود دنبال کرد. آنها همراه با تصاويري از رامه و سيتا (73) به سوي ايوديه راهپيمايي کردند، و سپس از آنجا در حالي که پيوسته تظاهرات و سخنراني مي کردند، به طرف پايتخت، دهلي، رهسپار شدند. پس از گذشت چند سال ديگر، موضوع معبد مسجد در خط مشيِ حزبي احزاب مختلف مطرح بود و به صورت سوژه ي اصلي حزب بهاراتيا جاناتا در آمد. داستان رامه به عنوان يک کمال مطلوب سياسي طنين ويژه اي دارد. رامه، پادشاهِ ملکوتي، صاحب دهرمه، بود که بر عصري طلايي فرمانروايي داشت. خودِ گاندي، انگاره ي رام راجيا (74) «حکومت رامه » (75) را به منزله ي جامعه ي آرماني احيا کرده بود. يک حزب سياسي که مي توانست خودش را با انگاره ي رامه ي بزرگ و سلطنت شريف وي هماهنگ سازد، از جاذبه اي نيرومند در سراسر هند برخوردار مي شد.
قدرت انگاره ي رامه در خلال سالهاي 1987 تا 1988 م. هنگامي که سريال تلويزيونيِ رامه يانه نمايش داده مي شد و ميليونها نفر در هند و ديگر کشورها هر يکشنبه براي ديدن آنها تلويزيون خود را روشن مي کردند، آشکار شد. محبوبيت سريال مزبور ممکن است الهام بخش سياستمداران براي تجديد کردن تأکيداتشان بر روي انگاره ي رامه و قلمرو او در ايوديه شده باشد. در 1989 م. و. ه. پ راهپيمايي هايي را براي حمل آجر به ايوديه و ساختن معبدي نو در زادگاه رامه سازمان داد. اين آجرها از روستاهاي سراسر هند و ديگر حاميان، در ايالات متحده، کانادا، جزاير کاراييب، و افريقاي جنوبي فرستاده مي شد. مسئولان دولتي به راهپيمايان رخصت ندادند تا مسجد بابري را تخريب کنند، اما مقداري از آجرها را براي ايجاد فونداسيون در يک گودال خارج از مسجد استفاده کردند. تلاش براي خراب کردن مسجد در 1990م. بعد از دو تحول سياسي، شدت گرفت: اول، منازعه ي جاري ميان هند و پاکستان بر سر کنترل ناحيه ي کشمير، باعث پديد آمدن موجي از خشونتهاي تازه شد و دوم، دولت هند براي افزايش تعداد اماکن اختصاصي داده شده به کاست هاي عقب مانده جهت ايجاد مؤسسات آموزشي و دستگاه هاي اداري تلاش مي کرد. و. ه. پ راهپيمايي آييني ديگري را به سوي ايوديه تدارک ديد، تا اينکه با ساختن يک معبد جديد، چند دستگي و اختلافي را که بر اثر آشوبهاي مربوط به مقابله با اختصاص دادن اماکن به کاست ها پديد آمده بود خنثي کند. در طي اين راهپيمايي، ال. کي. ادواني (76)، رهبر بي. جي. پي (77)، نقش رامه ي بزرگ را ايفا کرد. دولت ملي براي حمايت از سکيولاريسم کشور و راهپيمايي اجازه نداده بود که کسي به مسجد نزديک شود. در نتيجه، بي. جي. پي در پارلمان به حمايت خود از دولت پايان داد و رهبراني که به مقابله با نهضت برخاسته بودند، قدرت خود را از دست دادند. اشتهار ناشي از راهپيمايي ايوديه، موجبات پيروزي بي. جي. پي را در انتخابات فراهم ساخت و در 1992م. و. ه. پ و بي. جي. پي زمام امور دولت ايالتي را در يوتارپرادش (78) به دست گرفتند. در سال 1992م. و. ه. پ و بي. جي. پي تظاهراتي را در ايوديه سازمان دادند و مسجد را تخريب کردند.
دولت مرکزي اين تخريب را محکوم کرد. دستور رئيس جمهور براي جلوگيري از کار دولت ايالتي يوتارپرادش به موقع اجرا گذاشته شد و دولتهاي وابسته به بي. جي. پي در سه ايالت ديگر از کار برکنار شدند. سازمانهاي هندو مانند و. ه. پ، که در عمليات ايوديه بسيار مؤثر عمل کرد، فعاليتشان ممنوع شد. علاوه بر اين، دولت مرکزي اظهار داشت که مسجد دوباره تجديد بنا خواهد شد، اما اغتشاش به ايوديه محدود نبود. خشونتهاي فرقه اي در اکثر شهرهايي مثل کلکته و بمبئي به وقوع پيوست که بيشتر مصايب ناشي از آن، دامنگير مسلمانان شد. در عکس العمل نسبت به اين اعمال، مسلمانان نيز در پاکستان و بنگلادش به مراکز کسب و کار هندي ها و معابد هندوها حمله بردند و باعث شورش و بلوا شدند. در بريتانيا، با بمبهاي آتش زا به معابد و مراکز فرهنگي هندوها، به يک مسجد و يک نفر روحانيِ سيک (79) حمله کردند. مسلمانان سياهپوست نيز براي اعتراض در برابر سازمان ملل در نيويورک به تظاهرات پرداختند.
تخريب مسجد و انعکاسهاي بين المللي در قبال اين عمل، نشان مي دهد که ارتباط ميان دين و هويت ملي بسيار نيرومند است. اما پيامد ناشي از حوادث نيز حاکي از آن است که اعتقاداتي که برخي از مردم را به سوي ارتکاب اعمال خشونت آميز سوق مي دهد، جنبه ي عمومي ندارد. بيشتر هندوها تخريبِ اين مسجد را محکوم کردند. آنها طرز رفتار گاندي را در مورد عدم خشونت به مثابه ي يک کمال مطلوب متعالي يادآوري مي کنند، که يکي از مشخصه هاي حقيقي عظمت هندوئيسم است. به نظر مي رسد عکس العمل در قبال خشونت بعد از تخريب مسجد بابري، جاذبه ي عمليات سياسي مبتني بر فرقه گرايي را ضعيف کرده است. سياستمداران متکي بر لفاظيِ « ما بر ضد آنها » (80) از 1992م. به بعد در مبارزات انتخاباتي دچار شکست شده اند.

هندوئيسم جهاني

انعکاسهاي منازعات ايوديه در لندن و نيويورک، گستره ي جهاني هندوئيسم مدرن را نشان مي دهد. در خلال قرنهاي نوزدهم و بيستم، هندوها از سرزمين خود در سراسر جهان پراکنده گشتند و اکنون در همه جا به کار و زندگي مشغولند. تجربيات کساني که در « پراکندگي » (81) زيسته اند بر طرز تعريفشان از هندوئيسم اثر نهاده است. سنتهايي که به نظر هندوها، در آن هنگام که جزئي از جريان اصلي بودند جزو امور مسلم فرض مي شدند، معاني تازه اي به خود گرفتند و با محيطهاي جديد هماهنگ شدند. در همين زمان، هماهنگ سازيها و ارزيابيها، دنياي خارج را براي جنوب آسيا، به صورت يک صافي درآورد و بر روند تحولات در هندِ مادر (82) تأثير نهاد.
در عصر جديد در ميان هندوها دو موج مهاجرت به وجود آمده است. نخستين موج در خلال قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم به وقوع پيوست. در قرن نوزدهم، جست و جو براي کار، باعث مهاجرت هندي ها به برمه ( ميانمار)، سري لانکا، مالزي، افريقاي جنوبي، مجمع الجزاير فيجي، و وست اينديز گرديد. در دهه ي 1920م. تقريباً دو ميليون هندي در خارج (بيشتر در مستعمرات و قلمروهاي بريتانيا) به سر مي بردند، بيشتر اين مهاجران کارگران قراردادي بودند. مهاجران مزبور، به رغم تبعيض، فقدان امکانات آموزشي، و ميزان بالاي مرگ و مير، در کسب و کارشان در محيطهاي جديد موفق بودند. آنان معمولاً در جوامع قومي (83) به سر مي بردند تا بتوانند از سنتهاي مادري خود پيروي کنند. معابدي ساخته شد و روحانيوني ( نه لزوماً برهمن ها ) براي برگزاري مناسک سنتي استخدام گرديدند. اعمالي که در بر گيرنده ي طيف کامل سنتهاي قومي است، قبلاً توصيف شد.
دومين موج، که در واقع در دهه ي 1960م. شدت گرفت و تا امروز نيز ادامه دارد، از طبقه ي متوسط تحصيل کرده ي شهري پديد آمد. اين جماعت شهري همچنان در حال مهاجرت به مراکز شهري ايالات متحده، بريتانياي کبير، کانادا، و مراکز اقتصادي آسيا مانند سنگاپور هستند. آنها متخصصان، پزشکان، مهندسان، و برنامه سازان کامپيوتر هستند که به اين علت که در هند براي فارغ التحصيلان دانشگاه ها و مدارس عالي شغل کافي وجود ندارد، در جست و جوي به دست آوردن فرصتهاي اقتصادي اند. برخلاف مهاجران پناهنده از اروپاي شرقي و جنوب شرقي آسيا، اين هندوهاي وابسته به طبقه ي متوسط در محله هاي قومي (84) سکونت اختيار نکرده اند. آنها در نواحي حومه اي در جاهايي که مدارس خوب براي فرزندانشان وجود دارد، سکني مي گزينند. اکثر اين مهاجران بسرعت در کشورهاي جديد داراي پايگاه اجتماعي طبقه ي متوسط مي شوند. علت اين امر آن است که آنها دانش آموختگان خوبي هستند و با زبان انگليسي آشنايي دارند. هندي هاي شرق که در ايالات متحده زندگي مي کنند، در تاريخ اين کشور به عنوان موفقترين جامعه ي مهاجر شهرت يافته اند.
اين مهاجران در طي نخستين سالهاي اقامت در سرزمين جديد خود، تمام حواسشان را معطوف به موفقيت اقتصادي کردند و از بابت فقدان امکانات براي زندگي مذهبي نگران نبودند. با اين همه، آنها براي برخورداري از هويت فرهنگي احساس نياز مي کردند و تعدادي «مراکز فرهنگي» در جاهايي که هندي ها مي توانستند، گرد آيند بنياد کردند. معنايي گسترده از هويت مشترک هندي وجود داشت که تمام بخشهاي فرهنگي منطقه اي را در ميان مهاجران در دهه ي 1960م. تعالي داد. اگر يک مرکز فرهنگي، فيلمي بنگالي نشان مي داد، حتي آنهايي که با زبان بنگالي آشنايي نداشتند، از اينکه فرصت پيدا کنند که چيزي «هندي» تماشا کنند، احساس مسرت مي کردند.
به محض اينکه مهاجران به تشکيل خانواده پرداختند، احساس کردند که شديداً به نهادهاي ديني محتاجند؛ دين وسيله اي است براي انتقال دادن ارزشهاي فرهنگي به کودکان، و بسياري از هندي ها از بابت اينکه فرزندانشان در جوامع غربي ممکن است دچار عادات بد شوند و حتي تغيير کيش داده و مسيحي شوند، نگران بودند. در هند، مادربزرگها و پدربزرگها، عامل عمده اي براي آموزش مذهبي کودکان محسوب مي شوند. آنها بچه ها را همراه خود به زيارتگاه ها و معبدها مي برند و برايشان داستانهايي درباره ي قديسان و خدايان نقل مي کنند. اما نسل مادربزرگ و پدربزرگ در خانواده هاي مهاجران در حال اضمحلال است. افزون بر اين، فرا گرفتن آداب يک دين در کشوري که عمل کردن به آن براي همه، جزو امور روزمره است، با فرا گرفتن آن در کشوري ديگر که فقط عده ي معدودي از هم کيشان در آنجا مقيمند، کاملاً فرق مي کند. در کشورهاي غربي، نه تعطيلات ملي مختص هندوها معمول است، نه سادهوهاي سيار، تا ديگران را از معرفت معنوي مستفيض گردانند، و نه نقالان دوره گرد هستند تا داستانهايي ازحماسه هاي بزرگ نقل کنند. از اين رو، پدران و مادران بايد دريابند که چگونه يک سنت را که اکثرشان هرگز، واقعاً آگاهانه براي تعريف آن به کودکان در حال رشد در يک محيط فرهنگي متفاوت نکوشيده اند، تشريح کنند.
معابد به صورت مراکز اصليِ حفظ سنت درآمدند. با اين همه درست در موقعي که جوامع مهاجران شروع به گردآوري پول براي ايجاد معابد کردند، پذيراي تغييرات متعددي در سبک معماري در محيطهاي جديد خود گرديدند. نخستين معابد را بناهاي بازسازي شده، غالباً کليساها، تشکيل مي دادند. بعداً، جوامع مهاجران به جمع آوري پول براي ساخت معابد با سبک معماري سنتي پرداختند. بسياري از اين معابد کپي برداريهاي ناقصي از روي معابد هند هستند که از اسلاف معابد جديد محسوب مي شوند. اما اين معابد پراکنده به نحوي بي مانند از وحدت روحاني برخوردارند. در تلاشي به خاطر برآورده ساختن نيازهاي معنوي جوامع مختلف مهاجر هندي تبار، در معابد به جاي قرار دادنِ فقط يک خداي اصلي و ملتزمين مربوط به او، تنديس و تصاوير متعددي از ديگر خدايان را نيز قرار داده اند. بنابراين، ديدن شيوا و ويشنو که در کنار هم توسط بسياري از بانو – خدايان و ديگر ايزدان محلي احاطه شده اند، منظره اي کاملاً عادي است. معبد شري ونکته شوارا (85) در کاليفرنياي جنوبي دو محل همجوار براي عبادت دارد. مجتمع اصلي به ويشنو اختصاص دارد و در آن تصاوير چند مظهر از خدا نهاده شده است، اما شيوا، همسرش پارواتي، و گِني شه در مجتمع دوم، کاملاً آن سوي ديوار معبد، اقامت دارند. تنديسها و تصويرهاي اين معابد پراکنده را صنعتکاران سنتي در هند ساخته اند و توسط روحانيون کهنسال برهمن نصب شده اند. حتي در چند معبد سعي کرده اند با نصب کردن تنديسهايي از مرمر سفيد براي شمالي ها و از مرمر سياه براي جنوبي ها، مجموعه اي از هر دو نوع تنديسهاي متعلق به شمال و جنوب هند ترتيب دهند.
زندگي و اقامت در يک سرزمين غير هندو، در عين حال باعث بروز تغييراتي در تقويمهاي معبد شده است. به جاي اينکه جشنها را مطابق تقويم قمري هند در تاريخ دقيقشان برگزار کنند، غالباً در تعطيلات آخر هفته به آنها مي پردازند. برگزاري جشنها در تعطيلات آخر هفته براي کساني که در آنها شرکت مي کنند، کار را آسانتر مي سازد، مخصوصاً در موقعي که بايد براي رسيدن معبد راه دور و درازي را طي کنند. بسياري از معابد همواره در تعطيلات آخر هفته به طور مرتب مراسم دعا و نيايش برگزار مي کنند، چون که در اين ايام عده ي زيادي براي زيارت به معبد مي روند. معابد در عين حال کمپها و کلاسهايي براي آموزش دهرمه ي هندو و ارزش آن، و ياد دادن زبانهاي هندي به کودکان داير کرده اند. بچه ها مي گويند، به مفهومي از احساس آرامش و تعلق خاطر به تجربياتي که در اين کمپها کسب کرده اند، رسيده اند؛ زيرا در محيطي کاملاً هندو آموزش مي بينند که در آن هيچ نيازي براي توضيح علت آنچه انجام مي دهند يا توجيه آنچه باور دارند، حس نمي کنند. حتي در يک کشور غربي «سيکولار»، در مدارس، تقويم مسيحي حاکم است ( تعطيلات يکشنبه ها، تعطيلات کريسمس و عيد پاک ) و کودکان از اين بابت احساس مي کنند که با همکلاس خود کاملاً برابر نيستند. ميل و اشتياق به حفظ سنتهاي فرهنگي براي نسل بعد، باعث تأسيس کلاسهاي آموزش موسيقي و رقص هندي شده است. بسياري از معابد تالارهايي براي اجراي کنسرت و نمايش و آشپزخانه هايي مختص طبخ غذا براي جشنهاي جامعه ي هندو دارند، از اين رو، معابد هم اماکني براي انجام دادن فرايض مذهبي محسوب مي شوند و هم جاهايي براي برگزاري امور تفريحي و نمايشي.
روند توجيه و تبيين هندوئيسم، با ياري صنعتِ رو به رشد ادبيات آموزشي امکان پذير شده، و بيشتر کتابهاي مربوط به آن در سايه ي حمايت ويشنو هندو پاراشاد به چاپ رسيده است. اين، براي تشکيلاتي که مي خواهد دهرمه ي هندو را بهبود بخشد و مانع گرويدن به اديان ديگر شود، يک اقدام منطقي است. اما اين اقدام در عين حال بدين معني است که هندوئيسم «درست آيين» (86) توسط گروهي خاص تعريف شده است. و. ه. پ در هند اساساً يک تشکيلات شهريِ وابسته به طبقه ي متوسط است، اما چون جمعيت مهاجر نيز جزو طبقه ي متوسط است، تعابير و برداشتهايشان از هندوئيسم، با نيازهايشان متناسب است.
بسياري از عناصر زندگي ديني مورد توجه سنت قومي، در جوامع پراکنده ي هندو در ساير کشورها، در حال فراموشي هستند. در کشورهاي غربي، به خدايان معابد فقط هداياي گياهي پيشکش مي شود. بانو – خدايان روستا که آنها را با خون قرباني تسکين دهند يا خنک گردانند، وجود ندارند، و سنتهاي راهپيمايي و روشهاي شفا دادن سنتي، که در جوامع هندوي نخستين کارگران مهاجر ديده و رعايت مي شد، معمولاً پس از استقرار جوامعِ دومين موج، رو به فراموشي نهاده اند. اين امر انعکاسي است از خاستگاه هاي متفاوت طبقاتي مهاجران.
استقرارِ نهادهاي مذهبي هندو در سرزمينهاي خارجي با برخي از مسائل جديد توأم گرديده است. يکي از اين گونه مسائل، کمبود ارتباط ميان هندوهاي خارج از کشور با جامعه ي اصلي هندوي داخل کشور بوده است. مسائل جزئي در مورد شلوغي و سرو صدا در طول شبهاي جشن و شکايت همسايه هاي ساکن در خانه هاي مسکوني نزديک معابد در هنگام برگزاري مراسم وجود داشته، و مسائل عمده اي نيز در ارتباط با اعتراض مسيحيان شهر، از ترس اينکه مبادا در وسط محله شان بناي يک راجنيشپورام [87] جديد را شروع کنند، ديده شده است. چنين مسائلي معمولاً از طريق مذاکره حل شده اند. هندوها، دارند در مي يابند که بايد اطلاعاتي درباره ي دين خود در اختيار ديگران بگذارند، به طوري که همسايگانشان دين آنها را با بت پرستي عصر جديد يکسان تلقي نکنند، و غربي ها هم دارند پي مي برند که هندوئيسم يک آيين و سنت متفاوت است و چند تصوير افراطي که در رسانه هاي جهاني به نام اين آيين انعکاس يافته اند، جنبه ي کلي و عام ندارند.
موضوع ديگر در مورد مؤسسات پراکنده ي هندوها در خارج از هند، حمايت از معبد است. واداشتن مردم به کمک مالي براي پروژه ي ساخت يک معبد بسي آسانتر است تا متقاعد ساختن آنها به کمکهاي مرتبِ ضروري، براي هزينه هاي نگهداري از معبد. در هند، هزينه ي نگهداري معابد از راه در آمد دولت از فروش زمين تأمين مي شود، اما در ساير کشورها تأمين چنين هزينه هايي به همت اعضاي وابسته به معابد متکي است. و در اينجاست که مشکل فرقه گرايي دوباره پديدار مي شود. به محض به وجود آمدن جوامع مهاجر، تمايلي براي تقسيم کردن جوامع مزبور به بخشهاي کوچک برحسب جنبه هاي منطقه – فرهنگي در ميان اعضا به وجود مي آيد. حالت اوليه ي وحدت معابد که در نخستين موج مهاجرت به وجود آمده بود، از سوي گروه هاي کوچکتر در حال فروپاشي است. گجراتي ها مي خواهند معبدي با خدايان منطقه ايِ متعلق به خود داشته باشند، تا در آنجا سرودهاي مذهبي را به زبان گجراتي بخوانند، و بنگالي ها نيز خواستار معبد خاص خويشند. چنين تمايلي براي ايجاد تقسيم بندي در سراسر جهان به وجود آمده است. در تورنتو، کانادا، ميان تاميلي هايي که از تاميل نادو آمده اند و تاملي هايي که از سري لانکا آمده اند، کشمکش وجود دارد. تاميلي هاي سري لانکايي مهاجران تازه واردي هستند که در همين سالهاي اخير به تورنتو آمده اند، اما اکنون تعدادشان از هندوهايي که از تاميل نادو آمده اند، بيشتر شده است، از اين رو، تازه واردها دارند همه چيز معبدي را که به هر دو گروه متعلق است، تغيير مي دهند. اين فرقه گرايي در حال سست کردن اصل حمايت از مراکز مذهبي است، زيرا جوامع مهاجر، قبل از آنکه به فکر تأمين مخارج نگهداري از معابد باشند، در انديشه ي آنند که با بناي اين گونه اماکن بر تعداد آنها بيفزايند.
مشکل ديگر از شکاف ميان نسل پدران و مادران و فرزندانشان ناشي مي شود. کودکان در بين دو فرهنگ به سن رشد مي رسند. بسياري از اين جوانان به ميراثِ هندي خود، بي اندازه افتخار مي کنند، اما اينان نيز زير تأثير رسانه ي فرهنگي مدارسي که بيشتر وقتشان در آنها سپري مي شود، قرار مي گيرند. با به سن رشد رسيدن در جوامع غربي، اين جوانان غالباً از برخي از اعمال سنتي هندوئيسم، بويژه عبادت در برابر تنديس، احساس ناراحتي مي کنند. رفتن به معبد در تعطيلات آخر هفته و گذراندن چند روز در اردوگاههاي تابستاني، با زيستن در سرزميني که از حضور جسماني خداياني که نقشهاي اسطوره اي ايفا مي کنند، تقدس پيدا کرده يکسان نيست. اکثر هندي هاي بزرگ شده در امريکا، نوعي ويدانته ي جديد (88) هندوئيسم را، با تأکيد بر يک برهمن غير شخصي، ترجيح مي دهند.
اما بتدريج سرزمينهاي خارج از هند به وسيله ي هندوئيسم، جنبه ي تقدس پيدا مي کنند. عبادت کنندگان در ايالات متحده مي توانند رودخانه هاي مي سي سي پي و ميسوري را جايگزين گنگ و يامنه (89) سازند، و همين طور به آبهاي شمال امريکا جنبه اي تقدس آميز بدهند. آنان تنديسهاي گلي گِني شه و ديگر خدايان را در طي راهپيمايي در خيابانهاي کشورهاي اروپايي و امريکايي گردانيده و در رودخانه هاي محلي غرق کرده اند. معابد بزرگ اروپا و ايالات متحده، با معماري سنتي و تنديسهاي متبرکشان، دارند به صورت اماکن زيارتي در مي آيند. و يک لينگم شيوا در گلدن گيت پارکِ (90) سان فرانسيسکو به معرض نمايش درآمده است.
سنگ گنبد شکل نصب شده در تقاطع يک سه راه، در پارک مزبور، توجه برخي از هندوهايي را که غالباً در آنجا قدم مي زنند، به خود جلب مي کند. آنها متوجه شده اند که اين سنگ قبلاً در آنجا وجود نداشته است و فوراً دريافته اند که سنگ مزبور حالت يک لينگم را دارد، که تجسمي است از شيوا. مطلب به گوش ديگران مي رسد و براي ديدار از آن به پارک مي آيند و گل و ميوه نثارش مي کنند. جماعتي که از شاکتي ماندير (91) (معبد) واقع در سان فرانسيسکو به آنجا مي آيند، فوراً مراسم عبادي منظمي را در پارک برگزار مي کنند، و اندک اندک سنگ مزبور را با خمير چوب صندل مي پوشانند و با تاجهاي گل تزيين مي کنند. اين لينگم به صورت محلي زيارتي براي هندوهاي مقيم بي اِريا (92) درآمده است. چنانکه معلوم شد، اين لينگم در اصل يک خطرنما (93)، يا سنگ مانع، بود که اهالي شهر آن را به پارک آورده بودند. وقتي اهالي شهر دريافته بودند که اين سنگ از معنايي مذهبي برخوردار است، با کمک يکديگر آن را به محلي دنج آوردند، زيرا مجاز نيست اشياي مذهبي در جاهايي که جزو املاک شهرند، قرار داده شوند.
خاستگاه هندوئيسم مدرن که جوامع شهري سراسر دنيا مشترکاً در آن سهيم هستند، در نوشته هاي آرماني اصلاحگراني است که در قرن نوزدهم به تعريف و توصيف دين خود پرداختند. آنان به ميراث فلسفه ي ودايي براي اصول دين خود که بايد با دنياي جديد هماهنگ مي شد، روي آوردند. احترام و توجه مجدد نسبت به خرد مطرح در متون مقدس کهن، به استقرار هندوئيسم به مثابه ي يک دين بزرگ جهاني، همتراز با مسيحيت و اسلام، کمک کرد. اين امر، به نوبه ي خود، به پيشرفت ملي گرايي ياري رسانيد، به طوري که هندوئيسم براي مردم، يک زبان مشترک تدارک ديد تا در آنان مفهومي از هويت مشترک، به عنوان يک ملت به وجود آورد. اما اگرچه اين هويت ملي ايجاد شده است، جنوب آسيا به صورت يک منطقه ي برخوردار از تنوع فرهنگي بزرگ باقي مي ماند و نيروهاي مختلف در حال اثربخشي بر هندوئيسم مدرن هستند.

پي‌نوشت‌ها:

1. Brahmanical tradition.
2. Brahom Samaj.
3. Ran Mohan Ray.
4. Islamic Sufi theology.
5. Unitarianism.
6. خدا پرستي بدون اعتقاد به پيغمبران و ديگر موضوعات ديني.م.
7. Tolerance.
8. Brahma Sutras.
9. High – caste.
10. Impersonal Brahman.
11. Correct religious ethics.
12. Arya Samaj.
13. Dayananda Sarasvati.
14. True revelation .
15. Superstitious practices.
16. Belief in incarnations.
17. Gurukulas.
18. Fiji.
19. Ramakirshna Mission.
20. Vivekananda.
21. Identity.
22. Narendranath Datta.
23. Sannyasin.
24. The World Parliament of Religions.
25. Vedanta Society.
26. All -Pervasive.
27. Monastic order.
28. Ascetic isolation .
29. Neo – Vedanta.
30. Priestly ritual.
31. Scriptural sanction.
32. Kabir.
33. Otherness.
34. B.G. Tilak.
35. Marathi.
36. Cow Protection Societies.
37. Mother – symbol.
38. Ahimsa.
39. Shivaji.
40. Svaraj.
41. Self – rule.
42. Reincarnation.
43. Rajput.
44. The image of India.
45. Mother India.
46. Bharat Mata.
47. Hidu Goddess.
48. Yogin.
49. Ram Rajya.
50. The Kingdom of Rama.
51. Ramayana.
52. Sarvodaya.
53. The uplift of all.
54. Communalism.
55. Hindutva.
56. Secular.
57. Protective privileges.
58. Jainism.
59. Untouchable castes.
60. Dalits.
61. Hindu Mahasabha.
62. V.D.Savakar.
63. Hinduness.
64. Vishva Hindu Parishad .
65. Bharat.
66. Bharatiya Janata Party.
67. The Sacrifice for Unity.
68. Nagpur.
69. Unity.
70. Bhutan.
71. Mauritius.
72. Ayodhya.
73. Sita.
74. Ram Rajya.
75. The rule of Rama.
76. L.K.Advani.
77. B.J.P.
78. Uttar Pradesh.
79. Sikh gurudwara.
80. Us versus them.
81. Diaspora.
82. Mother India.
83. Ethnic communities.
84. Ethnic ghettoes.
85. Shri Venkateshwara.
86. Orthodox.
87. راشنيشپورام يک جامعه ي مذهبي بود که در نزديکي شهر آنتولوپ، ايالت اريگون، از سوي پيروان يک گوروي هندي بنياد نهاده شد. اين جامعه به قدري بزرگ بود که قادر بود در دوران انتخابات تغييراتي در فرمانداري شهر پديد آورد. برخي از رهبران سرانجام به رفتار جنايتکارانه متهم شدند و بيشتر اعضا جامعه را ترک گفتند.
Neo – Vedanta .88.
89. Yamuna.
90. Golden Gate Park.
91. Shakti Mandir.
92. Bay Area.
93. Bollard.

منبع مقاله :
شاتوک، سيبل؛(1388)، آئين هندو، ترجمه ی محمدرضا بديعي، تهران: مؤسسه ی انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد