مرغ انجیر خوار و گلها
یک روز صبح برای گردش به جاده ی آفتابگیری بروید و جزئیات عجیب ساختمان گلی را تماشا کنید و به آواز دلنشین مرغ سینه سرخ گوش دهید و لانه ی پیچ درپیچ مرغ انجیرخوار را به دقت نظاره کنید و آن وقت بگوییدکه آیا این تصادفی است که گل با تهیه ی شیره ی شیرین حشرات را دور خود جمع می کند تا حشرات نیز به نوبه ی خود وسیله ی تلقیح و باروری آن باشند؟ آیا این اتفاقی است که دانه های ریزگرده وارد تخمدان گل می شود و آن را تلقیح می کند و درنتیجه بذر لازم برای تولید نبات وگل در سال بعد را به وجود می آورد؟ آیا منطقی تر نیست بگوییم که تمام این کارها را دست نامرئی خدا، به میانجیگری قوانینی که ما تازه آن ها را درمی یابیم، انجام می دهد؟ آیا مرغ سینه سرخ فقط به خاطر جفتش آواز می خواند یا خدا نیز از آواز او خوشش می آید و می داند که این آواز بشر را نیز محظوظ می کند؟ هر سحرگاه هزاران مرغ به عنوان تسبیح و تقدیس زبان به نغمه سرایی می گشایند، اما گوش بشر از فهم و درک آن ها عاجز است. این آوازهای دلنشین و نغمه های روح پرور مرغان که همواره گوش جان انسان را می نوازند خود نیز از جمله ی نعمت های آفریدگارند.
از آشیانهی مرغ انجیرخوار چه می دانید؟
مهارت ایجاد این شاهکار هنر را چه کسی به او آموخته است؟
چرا تمام لانه ها روی یک نمونه ساخته می شوند؟
اگر کسی بگوید که این مهارت مرغ انجیرخوار « غریزی » است، جواب مبتذلی خواهد بود که ابداً درخور آن سؤال نیست!
غریزه چیست؟
بعضی ها می گویند که غریزه رفتار غیراکتسابی یا معلومات و مهارتی است که بدون تحصیل وکارآموزی به دست می آید.
آیا منطقی تر نیست آنها را کاری خدایی بدانیم که با اصولی که ما اطلاع ناچیزی درباره ی آن داریم به آن ها تعلیم داده شده است؟
بلی، من به خدا ایمان دارم؟
به خدایی که نه تنها قادر متعال و آفریدگار و پروردگارکاینات است، بلکه خدایی است که به احسن و اشرف مخلوقات خود یعنی بشر علاقه ی خاصی دارد.
این ایمان راسخ من تنها زاییده ی تعلیمات دینی نیست، بلکه نخست با مشاهده ی شگفتی های طبیعت از طریق علمی و بعد با توجه به خدا و حضور او درجان خودم،که از راه تجربه به آن وقوف یافته ام، حاصل شده است.
پیرامون بشر همیشه پر از سؤالات بی جواب بوده است، و هرگاه که خواسته جوابی برای این سؤالات پیدا کند، متوسل به ایجاد فرضیه هایی شده که اغلب آن ها بدون آن که جواب سؤالی را بدهند، مردود و متروک شده، یا به کلی تغییر شکل داده اند. فقط درپاره ای از موارد این فرضیه ها مفید به نظر رسیده است. با وجود این، با گذشت زمان، پاسخ این سؤالات یکی پس از دیگری پیدا می شود. متأسفانه گسترش دامنه ی دانش عملی نه تنها به شناختن خدا کمک نکرده، بلکه جمعی تصورکرده اند که با کشف یک مجهول و فهم یک معنی، مسئله ی نیاز به وجود خدا از بین می رود؟ در صورتی که تمام افراد انسانی باید این مطلب را دریابند که کشف حقایق و قوانین خود دلیل محکمی است بر این که در ورای این جهان عقلی کلی و حکمتی متعالی وجود دارد.
اگر ما در آزمایشگاه یک قطره آب حوض و موجودات فراوان آن را، روی یک صفحه شیشه، نگاه کنیم، یکی از عجایب بزرگ طبیعت را مشاهده خواهیم کرد. آن جا آمیبی را خواهیم دید که به آرامی درکنار موجودی حرکت می کند و ناگهان آن را احاطه می کند و پس از هضم کردن و جذب کردن، فضولات آن را از بدن خود بیرون می ریزد. اگر مدت بیشتری توجه کنیم، خواهیم دید که آمیب خود را دراز می کند و بالاخره به دو قسمت تقسیم می شود و دو آمیب جوان و کوچک به وجود می آید. این جا فقط یک سلول تمام فعالیت های حیاتی را برای بقای خود انجام می دهد، در صورتی که حیوانات بزرگ، برای انجام این مراحل، به هزاران و بلکه میلیون ها سلول احتیاج دارند. مسلم و بدیهی است که این جانور کوچک زاییده ی تصادف نیست، بلکه نیرویی مافوق تصادف خالق این جانور عجیب و بی اندازه کوچک است.
درهیچ قسمت از علوم جریان قوانین طبیعی بر روی پدیده ها به اندازه ی زیست شیمی آشکارا دیده نمی شود. در آن جا اسرار عمل هضم غذا و همانندسازی دلیل بزرگی بر وجود خداست. ولی حالا این موضوع را چنین تعریف می کنند: « این دو عمل واکنش های شیمیایی هستند که هر واکنش تحت کنترل مخمر مخصوصی قرار دارد.»
اما مگر این تعریف می تواند دست خدا را از جهان خود کوتاه کند؟(3)
کسی که صورت پذیری این واکنش ها و تحت کنترل فلان مخمر واقع شدن را مقررکرده، کیست؟ یک نگاه اجمالی به واکنش هایی که به شکل دوری انجام می یابند، و همچنین رابطه ی این واکنش ها با سایر قوانین طبیعی، ثابت می کند که ممکن نیست این واکنش ها صرفاً نتیجه ی تصادف باشد. شاید این جا بیشتر از سایر موارد بشر متوجه می شود که خدا با اصولی که خودش همراه با آفرینش حیات وضع کرده، کار می کند.
اگر به آسمان نگاه کنیم، از مشاهده ی نظم و ترتیب گسترش ستارگان بی اختیار سخت متعجب خواهیم شد. شب ها و فصل ها و سال ها و قرن های متوالی است که اجرام سماوی در آسمان روی خطوط معین در حرکتند، و به قدری منظم در مدارهای خود گردش می کنند که خسوف و کسوف را از چندین قرن قبل می توان پیش بینی کرد. آیا باز هم کسی پیدا می شود که بگوید این اجرام مواد کهکشانی متراکمی هستند که بنا بر تصادف ایجاد شده و در آسمان ها سرگردانند؟ اگر حرکت ستارگان منظم و مدارشان معین نبود، مردم چگونه می توانستند با استفاده از آن ها در وسط دریاها و صحاری خشک زمین و جاده های بی نام و نشان آسمان جهت یابی کنند و با اطمینان به محل و مدار ستارگان راه خود را در خشکی و دریا بیابند؟ با آن که بعضی از اشخاص به وجود خدای بزرگ توانا ایمان ندارند، ولی آن ها نیز به این امر معترفند که سیر اجرام فلکی تابع عوامل و قوانین معینی است و ستارگان نمی توانند بنا بر تصادف از مدار خود خارج شوند و در میان فضا سرگردان بمانند.
مشاهده ی قطره ای آب که در زیر میکروسکوپ می بینم و دورترین ستاره که با تلسکوپ تماشا می کنم، مرا به حیرت و اعجاب وامی دارد. به اندازه ای نظم و ترتیب در عالم طبیعت وجود داردکه ممکن است برای آن قوانین محکم و ثابت وضع کنند و حکم هر پدیده را پیش از حدوث آن عرضه دارند. این که بشر عمر خود را برای کشف قوانین طبیعی صرف می کند، فقط از این جهت است که به وجود و صحت آن قوانین مطمئن است، و بدون این اطمینان تفحصات علمی بی فایده خواهد ماند. اگر فرض کنیم که پیدایش پدیده ها نه تابع قوانین بلکه تابع تصادف باشند، آن گاه همه ی تجربه ها بی فایده خواهد شد، زیرا در تکرار تجربه ای معین نتایج مختلف به دست خواهد آمد و به معلومات بشر چیزی افزوده نخواهد شد. پس، در پشت این نظم باید قادر متعالی باشد، چون بدون وجود یک حکمت عالیه وجود نظم و ترتیب امکان پذیر نیست. در همه جا قدرت خدایی مشهود است و هر قانون طبیعی که کشف می شود با صدای بلند می گوید: « خدا واضع من است؛ آدمی تنها مرا اکتشاف می کند ».
همانگونه که دلایل علوم واقعی روشن و واضح است، حضور خدا نیز در سراسر زندگی روزانه من واضح است. ما می توانیم از ستارگان عکسبرداری کنیم و نقشه ی مدارهای آن ها را ترسیم نماییم، یا از یک آمیب در روی شیشه میکروسکوپ عکس برداریم، ولی حضور خدا را با ترتیب فوق نمی توانیم ثابت کنیم. فقط کسی می تواند خدا را از نزدیک مورد آزمایش قرار دهد و حضور او را درک کند که به حضور خدا در همه جا ایمان داشته باشد. و در این صورت او همواره خدا را درکنار خود حس خواهدکرد. اگرکسی نخواهد به میکروسکوپ یا عکس آمیب نگاه کند، خواهد گفت که آمیب اصلاً وجود ندارد و شاید دلایلی هم برای این ادعا بتراشد، ولی اگر او در میکروسکوپ نگاه کند و آمیب را ببیند، عقیده ی وی عوض خواهد شد و دلایلش از بین خواهد رفت. در مورد خدا هم جریان چنین است: تا زمانی که کسی از توجه به خدا امتناع می ورزد و درکارهای خدا فارغ از شایبه و غرض نمی نگرد، با صدای بلند خواهدگفت که خدا وجود ندارد. ولی وقتی که یک لحظه، و فقط یک لحظه، به سوی او بازگردد، او را به چشم جان خواهد دید و دیگر دم از انکار وی نخواهد زد. البته این یک تجربه شخصی است، و اگرکسی نخواهد متوجه خدا شود با هیچ دلیل و برهانی نمی توان او را قانع کرد. خدا برکسی که در طلب اوست ظاهر خواهد شد.
بلی، من به خدا ایمان دارم- خدایی که وجود من و جهان را آفریده است. من، چه درباطن و چه در پیرامون خود، همه جا او را در حال تجلی می بینم.
پینوشتها:
1- Cecil Boyce Hamann.
2- دارای درجه ی B. S. از دانشگاه تیلور، M. S. و دکترای فلسفه از دانشگاه پردیو، معاون سابق دانشگاه پردیو، عضو کالج گرینویل دانشگاه کنتاکی و دانشکده ی پزشکی دانشگاه سن لویی، از سال1946 استاد زیست شناسی و رئیس قسمت علوم و ریاضیات کالج آسبوری، عضو انستیتوی اوکریج مخصوص مطالعات هسته ای و متخصص در طبقه بندی انگل های حیوانی.
3- « وَقَالَتِ الْیهُودُ یدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ یدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ ینْفِقُ كَیفَ یشَاءُ … » ( مائده: 64 )؛ یعنی: « جهودان گفتند دست خدا به زنجیر بسته است، به زنجیر بسته باد دست های آنان و لعنت باد بر آنان بدانچه گفتند، بلکه دست های او باز است و چنان که می خواهد می بخشد ».
منبع مقاله :
آلن، فرانک؛ (1340)، اثبات وجود خدا، گردآورنده: کلوور مونسما، جان، مترجمان: احمد آرام، سید مهدی امین، علی اکبر صبا، عبدالعلی کارنگ و علی اکبر مجتهدی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هشتم