آيا انسان معصوم، بشر نيست؟ (3)
روح القدس
الف) روح القدس در قرآن
قرآن كريم در بيان اين علم ويژه كه دارنده ي آن علم، به اراده ي خداوند متعال از «عصمت» مطلق برخوردار مي شود، الفاظ مختلفي به كار برده است.
در برخي موارد، آن را «روحاً من امرنا»: روحي كه تابع فرمان ماست، ناميده است. چنان كه در قرآن كريم مي خوانيم:
«وَ کَذلِکَ أَوْحَيْنَا إِلَيْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا مَا کُنْتَ تَدْرِي مَا الْکِتَابُ وَ لاَ الْإِيمَانُ وَ لکِنْ جَعَلْنَاهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا» (1).
در بعضي موارد آن را «روح القدس» ناميده است. خداوند متعال مي فرمايد: «وَ آتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَ أَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ» (2).
از اين آيات شريف و نظاير آن، مي توان دريافت كه: اولاً، آنچه كه از طريق وحي الهي بر پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و ديگر پيامبران (عليهم السلام) نازل گرديده، در واقع نوعي «علم الهي» است.
ثانياً، خداوند متعال اين علم را همچون نوري قرار داده است كه هريك از بندگان را كه بخواهد، بدان هدايت مي كند كه «وحي»، يكي از ابزارهاي تعليم الهي است. اما درباره ي آيه ي مورد بحث بايد گفت كه مطابق با آن آيه ي شريف، وحي الهي دربردارنده ي علمي است كه براي بيان تفاصيل «كتاب» و «ايمان» بر پيامبر نازل شده است.
ثالثاً، خداوند متعال اين علم را همچون نوري قرار داده است كه هريك از بندگان را كه بخواهد، بدان هدايت مي كند. خداوند متعال مي فرمايد: «يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ» (3).
مطابق با آيه ي فوق، اين نوع علم در باطن انسان جايگاهي ويژه مي يابد و همچون نور هدايتگري جلوه مي كند كه مي تواند هر يك از ما را همراهي كند. همچنان كه هر كس به همراه نور باشد، راه را گم نمي كند و هر كه چنين علمي به او الهام شده باشد نيز از اشتباه و خطا مصون است.
از اين رو قرآن كريم در مقام سخن از هدايت و ايمان، آن را نيز نور مي نامد و مي فرمايد: «أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ» (4).
و در جاي ديگر مي فرمايد: «کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ» (5).
و نيز مي فرمايد: «أَ وَ مَنْ کَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ» (6).
اين آيات شريف نيز بيان مي كنند كه جاي گرفتن ايمان در جان انسان و گشوده شدن سينه ي انسان به آن، همچون نوري است كه انسان آن را همراه خود مي كند تا راه را برايش روشن نمايد و او را از گمراه شدن باز دارد و چنين انساني به گمراهي دچار نخواهد شد.
و اين است معناي آنچه پيشتر بدان اشاره كه هرگاه در نفس انسان جاي گيرد و همراه و همگام شود، به يكي از نيروها و ابعاد نفس مبدل خواهد شد.
ب) روح القدس در احاديث و روايات
احاديث و روايات نقل شده از اهل بيت (عليهم السلام) در تفسير آيه ي «وَ کَذلِکَ أَوْحَيْنَا إِلَيْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا مَا کُنْتَ تَدْرِي مَا الْکِتَابُ وَ لاَ الْإِيمَانُ» (7) نيز به همين حقيقت اشاره دارد:
1. روايت معتبري كه ابوحمزه ثمالي در آن چنين آورده است:
از حضرت امام صادق (عليه السلام) درباره ي ماهيت علم (معصومين) پرسيدم كه آيا آن علم همانند علومي است كه انسان ها آن را از گفته هاي ديگران مي آموزند يا اينكه آن را از كتابي كه در اختيار شما (اهل بيت) قرار دارد مي آموزيد؟ حضرت فرمود:
مسئله بسي بزرگتر از اينهاست. آيا فرموده ي خداوند عزوجل را نشنيده اي: «وَ کَذلِکَ أَوْحَيْنَا إِلَيْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا مَا کُنْتَ تَدْرِي مَا الْکِتَابُ وَ لاَ الْإِيمَانُ».
سپس فرمود:
ياران شما درباره ي معناي اين آيه چه مي گويند؟ ايا عقيده دارند كه پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) را در ابتدا حالتي بود كه نمي دانست كتاب و ايمان چيست؟
عرض كردم: فدايت شوم، نمي دانم چه عقيده اي دارند.
پس فرمود:
بله، آن حضرت را در ابتدا حالتي بود كه نمي دانست كتاب و ايمان چيست تا اينكه خداوند متعال، آن«روح» را كه در قرآن ذكر شده، بر او برانگيخت و چون آن روح را به او وحي مي فرمود، علم را دريافت و آن روح همان است كه خداوند به هركه بخواهد، عطا فرمايد و چون خدا آن را به بنده اي عطا كند، آن بنده علم خواهد يافت. (8)
2. ابراهيم بن عمر در روايتي معتبر آورده است: به حضرت امام صادق (عليه السلام) عرض كردم: مرا از ماهيت علمي كه در نزد شماست، آگاه كن. آيا آن را از زبان يكديگر مي آموزيد يا اينكه از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم)، نوشته اي نزد شماست؟
حضرت فرمود:
مسئله ي مهم تر از اينهاست. آيا فرموده ي خداوند متعال در قرآن كريم را شنيده اي:
«وَ کَذلِکَ أَوْحَيْنَا إِلَيْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا مَا کُنْتَ تَدْرِي مَا الْکِتَابُ وَ لاَ الْإِيمَانُ».
عرض كرد: بله شنيده ام.
فرمود:
آن گاه كه خداوند آن روح را به ايشان عطا فرمود، آن حضرت به واسطه ي آن، «علم» پيدا كرد و آن روح، به هر بنده اي ملحق شود، آن بنده علم و فهم پيدا مي كند.
و منظور امام (عليه السلام) خودش بود. (9)
3. عبدالله بن طلحه گويد: به حضرت امام صادق (عليه السلام) عرض كردم:
يابن رسول الله، مرا از ماهيت علمي كه از آن سخن مي گوييد، آگاه كن. آيا آن علم از كتاب و نوشته است يا اينكه آن را از يكديگر روايت مي كنيد؟ كيفيت آن علم در نزد شما چگونه است؟
فرمود:
اي عبدالله! مسئله بزرگ تر و بااهميت تر از اينهاست. آيا كتاب خدا را خوانده اي؟
عرض كردم: بله، يابن رسول الله.
فرمود:
آيا اين آيه را نخوانده اي: «وَ کَذلِکَ أَوْحَيْنَا إِلَيْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا مَا کُنْتَ تَدْرِي مَا الْکِتَابُ وَ لاَ الْإِيمَانُ» آيا به گمان شما، پيامبر خدا را در ابتدا حالتي بود كه نمي دانست «كتاب» و «ايمان» چيست؟
عرض كردم: اين گونه به نظر مي رسد.
فرمود:
بله، آن حضرت از ابتدا در حالتي بود كه نمي دانست كتاب و ايمان چيست تا آنكه خداوند آن روح را به او وحي فرمود و او نيز آگاهي و علم يافت. آن، روحي است كه خدا به هر يك از بندگان برانگيزد، به واسطه ي آن علم و فهم يابد. (10)
علامه مجلسي در توضيح عبارت امام (عليه السلام) كه فرمود: «مسئله فراتر و بزرگ تر از اينهاست» آورده است:
گفته شده كه حضرت بدان جهت اين مسئله را مهم تر و بزرگ تر دانسته اند كه همه ي مردمان از علم و فهم معمول برخوردار هستند. پس حجت خدا را بايد علمي ويژه باشد كه خطا و ترديد بدان راه ندارد تا به واسطه ي آن، از عامه ي مردم ممتاز گردد. (11)
و مازندراني گويد:
اين عبارت بدان معناست كه علم ما، بسيار برتر و بزرگ تر از اينهاست؛ يعني كامل تر و فراتر و برتر از آنكه از زبان ديگران استنباط شود يا از كتاب و دست نوشته اي اقتباس گردد، بلكه آن علم، نتيجه و تأثير روحي است كه همراه ماست… . (12)
4. ابوبصير در حديثي صحيح گويد:
از حضرت امام صادق (عليه السلام) درباره ي فرموده ي خداوند تبارك و تعالي در قرآن كريم پرسيدم، آنجا كه فرموده است: «وَ يَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي» (13).
حضرت فرمود:
آن روح، مخلوقي است بزرگ تر از جبرئيل و ميكائيل كه با رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) همراه بود و با ائمه نيز همراه است و آن روح از ملكوت است. (14)
اين حديث، به حقيقت مهمي اشاره دارد و آن اينكه روح به عالم ملكوت تعلق دارد. در بخش نخست نيز در مبحث معناي ملكوت در قرآن كريم آن را بيان كرديم.
5. حضرت امام رضا (عليه السلام) فرمود:
خداوند عزوجل ما را با روح مقدس و مطهري از جانب خود مورد تأييد قرار داده است. آن روح، فرشته نيست و از ميان پيشينيان، جز با پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) با هيچ كس همراه نبوده است. آن روح، با ما ائمه نيز همراه است و ما را توفيق و امداد مي رساند و آن روح همانند ستوني از نور ميان ما و خداوند عزوجل قرار دارد. (15)
اين حديث به حقيقتي اشاره دارد كه در قرآن كريم ذكر شده مبني بر اينكه اين روح، ستوني را نور است. خداوند متعال مي فرمايد: «وَ لکِنْ جَعَلْنَاهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا» (16).
6. جابر جعفي در حديثي صحيح آورده است: حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) مي فرمايد:
اي جابر! خداوند متعال خلايق را بر سه گونه آفريد، چنان كه خود مي فرمايد: «وَ کُنْتُمْ أَزْوَاجاً ثَلاَثَةً * فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ *وَ أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ *وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ*أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ» (17). «سابقون»، رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) است. خداوند در بندگان خاص خود، پنج روح قرار داده است:
روح القدس، كه با آن به پيامبري برانگيخته مي شدند.
روح ايمان، كه به واسطه ي آن، از خداوند پروا مي كردند.
روح قوت كه به وسيله ي آن، توانايي عبادت خدا مي يافتند.
روح شهوت كه به واسطه ي آن به عبادت خدا اشتياق پيدا مي كردند و از معصيت روي گردان مي شدند.
و روح مدرج كه به واسطه ي آن، همانند مردم عادي (امور دنيوي خويش را) انجام مي دادند.
در مؤمنان كه اصحاب ميمنه هستند، نيز چهار روح قرار داده شده است: روح ايمان كه بر اثر آن، از خداوند پروا مي كنند، روح قوت و… . (18)
7. جابر در حديث ديگري گويد: از حضرت امام باقر (عليه السلام) پرسيدم: ماهيت علم عالمان چيست؟ فرمود:
اي جابر! در ميان پيامبران و اوصياي آنان، پنج روح وجود دارد:
روح القدس، روح ايمان، روح حيات، روح قوت و روح شهوت.
و آنان به وسيله ي روح القدس، هر آنچه را كه از پايين عرش تا زير خاك وجود دارد، مي شناسند.
سپس فرمود:
اي جابر! اين چهار روح، ممكن است دچار غفلت و فراموشي شوند؛ اما روح القدس هيچ گاه دچار بيهودگي و غفلت نمي گردد. (19)
8. مفضل بن عمر گويد: از حضرت امام صادق (عليه السلام) پرسيدم:
چگونه ممكن است كه امام، در حالي كه در منزل خويش آرميده و پوشش بر خود افكنده، از آنچه در اعماق زمين وجود دارد آگاه باشد؟ حضرت فرمود:
اي مفضل! خداوند تبارك تعالي، در پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) پنج روح قرار داد:
روح حيات كه به وسيله ي آن امور مادي خويش انجام مي داد.
روح قوت كه به وسيله ي آن (در راه خدا) پيكار و مجاهده مي كرد.
روح شهوت كه به وسيله ي آن مي خورد و مي آشاميد و با همسران خويش معاشرت مي كرد.
روح ايمان كه به وسيله ي آن ايمان آورده و عدالت برقرار نمود.
و روح القدس كه به واسطه ي آن وظيفه ي رسالت و پيامبري خودش را به انجام رسانيد.
هنگامي كه پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) رحلت فرمود، روح القدس به امام منتقل گرديد.
روح القدس نه مي آرامد و نه به غفلت و سرگرمي و بيخودي گرفتار مي گردد؛ اما روح هاي چهارگانه ديگر، مي خوابند و به غفلت و سرگرمي و بي خودي دچار مي شوند و او به واسطه ي روح القدس، باطن اشياء را مي ديد. (20)
9. زراره در حديثي آورده است: از حضرت امام باقر (عليه السلام) درباره آيه ي شريف: «وَ کَذلِکَ أَوْحَيْنَا إِلَيْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا مَا کُنْتَ تَدْرِي مَا الْکِتَابُ وَ لاَ الْإِيمَانُ وَ لکِنْ جَعَلْنَاهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا» سؤال كردم، حضرت فرمود:
از زماني كه خداوند آن روح را بر پيامبر خود (صلي الله عليه و آله و سلم) فرو فرستاد، ديگر به آسمان بازنگشته و در وجود ما جاي دارد. (21)
10. علي بن اسباط در حديثي صحيح آورده است:
در محضر حضرت امام باقر (عليه السلام) نشسته بوديم. مردي از اهالي هيت از حضرت درباره ي آيه ي شريف «وَ کَذلِکَ أَوْحَيْنَا إِلَيْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا» پرسيد. حضرت فرمود:
از زماني كه خداوند عزوجل آن روح را بر محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) فرو فرستاد، ديگر به آسمان بازنگشته و در وجود ما جاي گرفته است. (22)
11. محمد بن سنان (23) در حديثي صحيح به نقل از زياد بن ابي هلالي كوفي آورده است: احاديثي از جابر شنيده بودم كه دلم را به اضطراب افكنده و جانم را سخت به تنگ آورده بود. با خود گفتم: به خدا سوگند تا رسيدن به آرامش و اطمينان (از صحت احاديث) راه درازي نيست و من توانايي آن را دارم كه به نزد امام (عليه السلام) روم و از خود حضرت سؤال كنم. پس شتري تهيه كردم و راه مدينه را در پيش گرفتم و چون به مدينه رسيدم، از حضرت امام صادق (عليه السلام) اجازه ورود خواستم. حضرت اجازه فرمود و چون به من نگريست، بدون آنكه پرسشي كرده باشم، فرمود:
خداي رحمت كند جابر را كه به ما نسبت درست مي دهد و احاديث ما را صحيح نقل مي كند و خداوند لعنت كند مغيره را كه به ما نسبت دروغ مي دهد.
سپس فرمود: «روح رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در وجود ماست.» (24)
12. حلبي از حضرت امام صادق (عليه السلام) در بيان معناي آيه ي شريف «وَ يَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي» (25) چنين نقل كرده است:
خداوند تبارك و تعالي، احد و صمد است و صمد چيزي است كه كالبد ندارد. روح نيز يكي از مخلوقات اوست كه بينايي و قدرت و تأييد دارد و خداوند آن را دل پيامبران و مؤمنين جاي مي دهد. (26)
13. از حضرت امام صادق (عليه السلام) چنين روايت شده است:
در پيامبران و اوصياي آنان پنج روح وجود دارد: روح بدن، روح القدس، روح قوت، روح شهوت و روح ايمان. و در مؤمنين چهار روح وجود دارد: روح بدن، روح قوت، روح شهوت و روح ايمان و روح القدس در آنان وجود ندارد.
و در كافران سه روح وجود دارد: روح بدن، روح قوت و روح شهوت.
سپس فرمود:
روح ايمان تا زماني كه انسان مؤمن، گناه كبيره انجام نداده با او همراه است و اگر كبيره اي مرتكب شود، روح (ايمان) از او جدا مي گردد. هركه روح القدس در وجود او جاي گيرد، هرگز گناه كبيره مرتكب نخواهد شد. (27)
14. ابوبصير در حديثي صحيح چنين آورده است: به حضرت امام صادق (عليه السلام) عرض كردم:
فدايت گردم! مرا از معناي آيه ي شريف: «وَ کَذلِکَ أَوْحَيْنَا إِلَيْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا مَا کُنْتَ تَدْرِي مَا الْکِتَابُ وَ لاَ الْإِيمَانُ وَ لکِنْ جَعَلْنَاهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَ إِنَّکَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ *صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ أَلاَ إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ» آگاه كن.
حضرت فرمود:
اي ابوبصير! به خدا سوگند آن روح، مخلوقي است بزرگتر از جبرئيل و ميكائيل كه با رسول خدا همراه بود و او را از اخبار غيبي، آگاه مي كرد و تأييد مي نمود و با ائمه (عليهم السلام) نيز همراه است و آنان را نيز خبر مي دهد و تأييد مي كند. (28)
15. محمد بن مسلم در حديثي صحيح از امام باقر (عليه السلام) در بيان معناي آيه: «وَ کَذلِکَ أَوْحَيْنَا إِلَيْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا مَا کُنْتَ تَدْرِي مَا الْکِتَابُ وَ لاَ الْإِيمَانُ» آورده است كه حضرت فرمود:
(آن روح) يكي از مخلوقات خداوند و بزرگ تر از جبرئيل و ميكائيل است كه به رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) همراه بود و آن حضرت را از غيب خبر مي داد و او را تأييد مي نمود و پس از آن حضرت، با ائمه (عليهم السلام) همراه است. (29)
16. سماعة بن مهران گويد:
از حضرت امام صادق (عليه السلام) شنيدم كه فرمود:
روح (القدس) مخلوقي است بزرگ تر از جبرئيل و ميكائيل كه با رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) همراه بود و ايشان را ياري و راهنمايي مي كرد و پس از آن حضرت نيز با اوصياي او همراه است. (30)
روايات مذكور و نظاير آنها، جملگي بر اين حقايق اتفاق نظر دارند كه:
1. تمامي پيامبران الهي و اوصياي آنان، به واسطه ي روح القدس مورد تأييد قرار گرفته و ياري مي شدند.
2. روح القدس، يكي از مخلوقات خداوند متعال و بزرگ تر از جبرئيل و ميكائيل است.
3. علم و آگاهي پيامبران و اوصياء نسبت به همه چيز، از جمله ملكوت آسمان ها و زمين به واسطه ي روح القدس بوده و اين روح جزئي از ملكوت است.
4. روح القدس، با پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و پس از آن حضرت نيز با ائمه (عليهم السلام) همراه بوده است.
در متن احاديث مذكور، اختلافاتي نيز وجود دارد. از جمله آنكه برخي، روح القدس را با تمام پيامبران همراه مي دانند، چنان كه در حديث جابر آمده است: «پيامبران و اوصياء پنج روح دارند: روح القدس و…»؛ اما اغلب روايات مذكور آن را تنها به پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اختصاص مي دهند كه در ادامه به اين مسئله خواهيم پرداخت.
در اينجا چند پرسش مطرح مي شود كه هريك را به همراه پاسخ آن بيان مي كنيم:
پرسش نخست:
مطابق با روايات مذكور، روح القدس يك حقيقت غيبي است كه با انبياء و اوصياء همراه شده و آنان را هدايت و راهنمايي مي كند، يا اينكه بيان ديگري از همان نيروي روحي است كه آنان از آن برخوردار بوده اند؟
در پاسخ بايد گفت: اين دو احتمال با يكديگر منافاتي ندارند، به بيان ديگر، مانعي ندارد كه مخلوقي از مخلوقات در عين حال كه مستقل است، در انسان نيز تجلي و ظهور پيدا كند و در قالب يكي از نيروهاي او كه آثار و پيامدهاي معيني دارد، تبلور يابد. روشن ترين مثال در اين باره، «عقل» است كه همانند ديگر آفريده هاي خداوند، مخلوقي مستقل است.
حضرت امام صادق (عليه السلام) در حديثي صحيح مي فرمايند:
آن گاه كه خداوند عقل را آفريد، او را به سخن آورد. سپس به او فرمود: پيش آي، پس پيش آمد. سپس فرمود: بازگرد، پس بازگشت. پس خداوند متعال فرمود: به عزت و جلالم سوگند هيچ آفريده اي را نيافريدم كه در نزد من، از تو محبوب تر باشد و تو را كامل نمي گردانم، جز در كساني كه دوستشان دارم. من تو را فرمان مي دهم و تو را نهي مي كنم. تو را كيفر مي دهم و تو را پاداش مي بخشم. (31)
در عين حال، عقل يكي از مهم ترين نيروهاي انسان است كه به واسطه ي آن، انسان از ديگر مخلوقات متمايز مي شود و نيرويي مؤثر در تشخيص حق و باطل و خير و شر از يكديگر است و به وسيله ي آن انسان به پيشرفت هاي موجود دست يافته است.
عقلي كه انسان از آن برخوردار است، در واقع مظهر و تجلي همان حقيقت مستقل است كه در روايت فرق «عقل» ناميده شده و خداوند متعال آن را آفريده و به سخن آورده و فرموده است:
من تو را فرمان مي دهم و تو را باز مي دارم. تو را كيفر مي دهم و تو را پاداش مي بخشم.
بدين ترتيب، «روح القدس» نيز مي تواند چنين باشد؛ يعني روح القدس، افزون بر آنكه، مطابق با متن روايات پيش گفته، مخلوقي از مخلوقات خداوند متعال و بزرگ تر از جبرئيل و ميكائيل است، مي تواند در شخصيت پيامبر يا وصي او نيز ظاهر گردد و تجلي يابد. پس روح القدس، نيرويي روحاني و همانند ديگر نيروهاي موجود در آنان است كه به آنها علم و فهم الهام مي كند و از گمراهي در عرصه ي علم و عمل و رفتار باز مي دارد.
هر عبارتي همچون «… آن، در وجود ما قرار دارد» يا «در پيامبران، پنج نوع روح وجود دارد» و… كه در روايات پيشين آمده، به ماهيت «روح القدس» اشاره دارد و آن را يكي از مخلوقات خداوند متعال مي داند. چنان كه ماهيت «عقل» و «علم» و… نيز چنين است؛ يعني آنها مخلوقات مستقلي هستند كه در عين حال، در قالب نيروهايي در وجود انسان تجلي پيدا مي كنند.
روايات مذكور بدان معنا نيست كه «روح القدس» شخصيتي ناپيداست كه با پيامبر يا امام و يا انسان مؤمن همراه باشد و به آنان چيزي بياموزد يا آنان را راهنمايي كند و از گناه بازدارد، بلكه تعبير ديگري است از نيرويي دروني كه اين افراد از آن برخوردارند و به انان علمي را الهام مي كند كه به بخشي از وجود آنان و حالتي از حالات آنان تبديل مي گردد. هرچند ماهيت حقيقي اين نيرو، آفريده اي مستقل همانند ديگر آفريده هاي خداوند است.
نكته ي ديگري كه اين حقيقت را تأييد مي كند آن است كه در روايات مذكور، روح به درجات و انواع مختلفي همچون روح حيات، روح قوت، روح شهوت و… تقسيم شده است. بديهي است كه هيچ يك از اين مراتب روح، مقوله اي مستقل از وجود انسان نيستند، بلكه عبارتند از همين نيروها و غرايزي كه در هريك از ما وجود دارد و انسان هاي برگزيده، علاوه بر آن نيروها، از قواي ديگري نيز برخوردارند كه از جمله ي آنها، علم ويژه و آگاهي برتر است.
همچنان كه انسان مؤمن براي رويارويي با مصيبت ها و چيره شدن بر آنها، از ايمان عميق و راستين خود به خداوند متعال نيرو كسب مي كند. پيامبران نيز از عالم غيب كه با آن ارتباط مستقيم دارند، قدرتي به دست مي آورند كه هيچ يك از همنوعان آنها از آن بهره مند نيستند. پيامبران آن نيرو را به عنوان عاملي مؤثر در جوامع انساني به كار مي گيرند. سرچشمه ي آن نيرو، روح القدس است كه به پيامبران علم و آگاهي ويژه عطا مي كند، علمي كه تنها به انسان هاي برگزيده اختصاص دارد.
از اين رو، در روايات شريف پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه (عليهم السلام) تأكيد شده است كه روح ايمان، ممكن است دچار نوعي ضعف و سستي گردد و يا از انسان مؤمن جدا گردد و اين حالت زماني پديد مي آيد كه انسان، مرتكب گناه و معصيتي شود.
در حديثي معتبر از ابن بُكَير آمده است:
از حضرت امام باقر (عليه السلام) درباره ي معناي فرمايش پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كه مي فرمايد: «اگر انسان زنا كند، روح ايمان از وي جدا مي شود.» سؤال كردم، حضرت فرمود:
(منظور از روح ايمان) همان است كه در آيه ي شريف (وايدهم بروح منه) آمده و آن روح است كه از وي جدا مي گردد. (32)
روايات متعددي با اين مضمون وارد شده و بيانگر آن است كه گناه و معصيت، با روح ايمان كه مؤمن از آن بهره مند است، هماهنگي ندارد و هنگام ارتكاب گناه و پيروي از هواي نفس، در واقع نوع علم و آگاهي انسان تغيير مي كند كه موجب مي شود از اطاعت خداوند خارج شود و به پيروي از هوا و هوس رو كند.
علامه طباطبايي در شرح اصول كافي و در توضيح رواياتي كه بر تأييد انسان مؤمن از جانب روح تأكيد دارد، چنين آورده است:
خداوند متعال مي فرمايد: «أَ وَ مَنْ کَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا» (33)، و اين آيه بيانگر آن است كه خداوند براي «ايمان»، آثار و نتايجي مقدر فرموده كه بي ايماني و كفر آن را در برندارد و آن عبارت است از نوري كه در اعمال و رفتار بنده تجلي مي كند و به وسيله ي آن، بنده خير و نيكي را مي بيند و برمي گزيند و از شر و بدي دور مي شود و به واسطه ي آن، عوامل سود و زيان خويش را باز مي شناسد.
دليلي كه نشان مي دهد اين نور موجب رسيدن به درجات والايي از بصيرت مي شود آن است كه خداوند متعال مي فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ» (34). و اين نور كه نور بصيرت و ادراك است نيز همانند نور و روشنايي حسي و مادي كه انسان و حيوانات آن را درك مي كنند، از ويژگي هاي «حيات» محسوب مي شود و از نتايج حيات و زنده بودن است.
اين نوع حيات كه خداوند متعال آن را به انسان هاي مؤمن اختصاص داده است، حياتي ويژه و خاص است و با حيات عام كه مؤمنان و كافران، هر دو از آن برخوردارند، تفاوت دارد؛ بدين معنا كه انسان مؤمن از دو نوع حيات بهره مند است، ولي كافر تنها يك حيات دارد.
هر كه در اين معنا تأمل كند، درمي يابد كه انسان مؤمن، علاوه بر روحي كه ميان مؤمن و كافر مشترك است، از روح ديگري هم برخوردار است و اين حيات ويژه از آن روح تراوش مي شود و تفاوت ميان ويژگي ها نشانه ي تفاوت مبنا و اصل آن دو روح است.
اين نكته همان است كه از آيه ي «لاَ تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولئِکَ کَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ…» (35) برمي آيد و روايت مذكور نيز بدان اشاره مي كند. اين روح، با ملائكه تفاوت دارد، چرا كه خداوند متعال هر كجا كه از روح سخن مي گويد، آن را جدا از ملائكه مي داند؛ چنان كه مي فرمايد: «يُنَزِّلُ الْمَلاَئِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ» (36) و يا «يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلاَئِکَةُ صَفّاً» (37) و يا «تَنَزَّلُ الْمَلاَئِکَةُ وَ الرُّوحُ» (38) و ديگر آياتي كه نشان مي دهد اين روح، با فرشتگان و ملائكه ي فراخواننده ي به نيكي ها تفاوت دارد و از طرفي، با روح مشترك ميان مؤمنان و كافران نيز متفاوت است. البته ممكن است گفته شود كه اين روح، از لحاظ تعداد، با روح موجود در همه ي انسان ها تفاوتي ندارد، بلكه از لحاظ مرتبه و درجه متفاوت است، چنان كه در روايات، ميان روح حركت و روح شهوت تفاوت قائل شده اند، حال آن كه تفاوت آنها در مرتبه و درجه است و نه در تعداد. (39)
بدين ترتيب مشخص مي شود كه اختلاف ميان متن روايات در بيان روح القدس بدين ترتيب است كه گاهي آن را «همراه» معصومين و آگاه كننده و تأييدگر آنها مي شمارد و گاهي نيز آن را در وجود آنان مستقر مي داند.
خلاصه ي كلام آنكه در قرآن كريم و سنت شريف پيامبر اين حقيقت مورد تأييد قرار گرفته كه «روح القدس» نيرويي است كه به صاحب خود نوعي علم و آگاهي عطا مي كند و آن علم به مرتبه اي از درخشش و وضوح مي رسد، همچون يكي از نيروهاي متعدد وجود انسان تجلي مي كند. بنابراين همانند ديگر قواي وجودي انسان، اين قوه نيز يقيناً تأثير و نتيجه خواهد داشت، بدين معنا كه هر كه از بينايي برخوردار باشد و اراده كند كه ببيند، اگر مانع خارجي وجود نداشته باشد، يقيناً خواهد ديد و در چنين حالتي، بي تأثير بودن بينايي و نديدن، عقلاً امكان پذير نيست و در مورد ساير نيروهاي وجودي انسان نيز چنين است.
پرسش دوم:
برخي از احاديث بيانگر آن است كه روح القدس، به پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و امامان پس از ايشان اختصاص داشته است. از طرفي، آيات و رواياتي وجود دارد كه بر وجود اين روح قدسي در نزد پيامبران ديگر نيز دلالت دارد، چنان كه در آيه اي از قرآن، بر اين نكته تصريح شده است: «وَ آتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَ أَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ» (40). چگونه ممكن است كه هر دو اين روايات صحيح باشند؟
پاسخ اين پرسش در گفته هاي عده اي از بزرگان ذكر شده است و ما در اينجا، پاسخ علامه مجلسي (رحمه الله) را كه جامع تر است ذكر مي آوريم:
معناي اين دو گفته آن است كه روح القدس داراي انواع متعدد بوده است. بدين ترتيب، آن نوع كه در نزد رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه (عليهم السلام) وجود داشته، در نزد پيشينيان نبوده است.
پس نبايد از نظر دور داشت كه وقتي انواع و مراتب مختلفي را براي روح القدس قائل باشيم، ديگر منافاتي ندارد كه بگوييم آن روح پس از رحلت پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به امام منتقل شده و در عين حال، از زمان ولادت همراه امام بوده است. (41)
از طرفي مي توان گفت: تفاوت موجود، تعداد انواع روح القدس نيست، بلكه مراتب و درجاتي است كه ماهيت حقيقي روح در نزد انبياء و در نزد رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از آن برخوردار است و با هم تفاوت دارد و نتايج و آثار ظاهري آن در اين جهان با هم متفاوت است، بدين معنا كه روح القدس يك حقيقت واحد است كه شدت و ضعف و درجه ي تأثير آن در پيامبران با هم تفاوت دارد. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از والاترين و برترين مرتبه ي روح القدس برخوردار است و ديگر پيامبران نيز برحسب مقام و مرتبه خود از آن بهره مند هستند؛ زيرا مطابق با آيات شريف «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ» (42) و «وَ لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَى بَعْضٍ» (43) پيامبران داراي مراتب و مقامات مختلفي هستند و برخي از آنها بر گروهي ديگر برتري دارند.
در بخش هاي پيشين نيز با بيان روايات مختلف دريافتيم كه روح ايمان، به هنگام ارتكاب معصيت از سوي انسان مؤمن، تضعيف مي شود. بدين ترتيب مي توان دريافت كه ممكن است يك حقيقت واحد، شدت و ضعف پيدا كند، چنان كه ملكات و فضايل انساني نيز در نزد انسان ها داراي مراتب مختلف است. براي مثال، مرتبه «اجتهاد» در نزد همه ي مجتهدان يكسان نيست و يا ملكه ي «عدالت» در نزد همه ي كساني كه عادل محسوب مي شوند، در يك درجه و مرتبه ي واحد قرار ندارد، بلكه از لحاظ شدت و ضعف با هم متفاوت است. هر چند ماهيت اصلي آن حقيقت موجود در نزد همه، يكسان مي باشد. بدين ترتيب مي توان دريافت رواياتي كه بر انتقال روح القدس به امام (عليه السلام)، پس از رحلت پيامبر يا امام پيشين دلالت دارد و روايات ديگري كه روح القدس را از زمان ولادت امام معصوم، با او همراه مي داند، با يكديگر منافات ندارند.
با توجه به آنچه گفته شد، هماهنگي ميان اين دو مجموعه از روايات آشكار مي گردد، بدين معنا كه آنچه به هنگام رحلت معصوم پيشين، به معصوم پس از وي انتقال مي يابد، بالاترين درجه ي روح القدس است؛ اما آنچه كه از هنگام ولادت با هر يك از معصومين همراه مي باشد، مرتبه ي پايين تري دارد و ضعيف تر است كه علامه مجلسي نيز بدان اشاره فرموده اند.
پرسش سوم:
از آنجا كه در لحظه ي ولادت معصومين، روح القدس از جانب خداوند متعال به ايشان عطا مي گردد، پس معصومين در بهره مندي از آن، از خود اختياري ندارند و اين بدان معناست كه عصمت نيز غيرارادي است؛ زيرا از آثار روح القدس مي باشد. پس چگونه مي توان عصمت را اختياري دانست؟
در پاسخ بايد گفت:
1. آنچه در سؤال مطرح گرديد، مستلزم آن است كه خداوند متعال در افعال خويش مجبور بوده و اراده و اختيار نداشته باشد.
2. علم و آگاهي، به تنهايي علت تامه ي انجام عملي از سوي عالم نمي باشد، بلكه تنها يكي از مقدماتي است كه در كنار ديگر مقدمه ها، انسان را به نتيجه مي رساند و به تعبير علمي مي توان گفت كه علم، يكي از مبناهاي انجام عملي از سوي عالم است.
بنابراين، انسان معصوم به اراده و اختيار خويش از گناه اجتناب مي كند و نسبت دادن «مصون ماندن از گناه» در معصومين به «عصمت الهي»، همانند نسبت دادن اجتناب از گناه در غيرمعصومين به «توفيق الهي» است.
در عين حال، آنچه كه در كلام خداوند متعال آمده و در روايات نيز بر آن تأكيد شده و بيانگر تأييد از سوي روح القدس است، با اختيار منافات ندارد، زيرا نسبت دادن آن توفيقات به روح القدس، همانند نسبت دادن ياري مؤمن توسط روح ايمان و نسبت دادن گمراهي و فريب انسان توسط شيطان است كه هيچ يك از آنها موجب نمي شود كه انجام عملي را خارج از اختيار و اراده شخص بدانيم. (44)
پينوشتها:
1. و اين گونه، بر تو روحي از جانب خويش وحي نموديم، حال آنكه پيش از آن نمي دانستي كتاب و ايمان چيست و ما آن را نوري قرار داديم كه هر يك از بندگان خويش را كه خواهيم، بدان هدايت كنيم. (شوري: 52).
2. عيسي، پسر مريم را نشانه هاي آشكار داديم و او را به روح القدس تأييد و (ياري) كرديم. (بقره: 87).
3. خداوند، هركه را بخواهد، به نور خويش هدايت مي كند. (نور: 35).
4. آيا آن كس كه خداوند، سينه اش را به اسلام گشوده و به (واسطه ي) نوري از جانب پروردگارش (هدايت يافته)… (زمر: 22).
5. كتابي بر تو فرو فرستاديم تا مردمان را از تاريكي ها به سوي روشنايي رهنمون شوي. (ابراهيم: 1).
6. آيا آن كسي كه مرده اي بود و زنده اش كرديم و او را نور (هدايتي) قرار داديم كه به واسطه ي آن در ميان مردمان راه رود… (انعام: 122).
7. و اين گونه، بر تو روحي از جانب خويش وحي نموديم، حال آنكه پيش از آن نمي دانستي كتاب و ايمان چيست. (شوري: 52).
8. الكافي، ج1، ص273. بصائرالدرجات، ص460.
9. همان، ص 459. بحارالانوار، ج25، ص62.
10. بصائرالدرجات، ص458. بحارالانوار، ج25، ص59.
11. مرآة العقول، ج3، ص 173.
12. شرح اصول كافي و روضة كافي، ميرزا محمدصالح مازندراني، تهران: انتشارات مكتبة الاسلامية، 1384هـ، ج6، ص68.
13. از تو درباره ي روح مي پرسند: بگو: روح، تحت فرمان (و اراده ي) پروردگارم قرار دارد. (اسراء: 85).
14. الكافي، ج1، ص273. بصائرالدرجات، ص426.
15. بحارالانوار، ج5، ص 48.
16. اما آن را نوري قرار داديم كه هر يك از بندگانمان را كه خواهيم، بدان هدايت كنيم. (شوري: 52).
17. و (اي مردمان!) شما سه دسته ايد ياران دست راست، و كدامند ياران دست راست؟ و ياران چپ، و كدامند ياران چپ؟ و پيشي گيرندگان كه آنان مقربان (درگاه الهي هستند) (واقعه: 7-11).
18. بصائرالدرجات، ص445. بحارالانوار، ج25، ص53.
19. الكافي، ج1، ص 272. بصائرالدرجات، ص447.
20. الكافي، ج1، ص 272. بصائرالدرجات، ص454.
21. همان، ص 457.
22. همان، اين حديث در كافي (ج1، ص 273) نيز به نقل از اسباط بن سالم روايت شده است.
23. موثق بودن محمد بن سنان مورد اختلاف است. عده اي از بزرگان متقدم، متأخر و معاصر را موثق و قابل اعتماد دانسته اند و شيخ مفيد در الارشاد (ج2، ص 248) او را از اصحاب خاص و مورد اعتماد امام كاظم (عليه السلام) و از جمله شيعيان اهل علم و فقه و تقوا دانسته است.
24. بصائرالدرجات، ص459. بحارالانوار، ج25، ص 62.
25. از تو درباره ي روح مي پرسند، بگو: روح، تحت فرمان (و اراده) پروردگارم قرار دارد. (اسراء: 85).
26. بصائرالدرجات، ص462. بحارالانوار، ج25، ص 70.
27. بصائرالدرجات، ص 447. بحارالانوار، ج25، ص54.
28. بصائرالدرجات، ص455. بحارالانوار، ج25، ص 59.
29. بصائرالدرجات، ص457. بحارالانوار، ج25، ص 61.
30. بصائرالدرجات، ص456. بحارالانوار، ج25، ص60.
31. الكافي، ص10.
32. همان، ج2، ص 280.
33. آيا كسي كه مرده اي بود و زنده اش كرديم و او را نور (هدايتي) قرار داديم كه به واسطه ي آن در ميان مردمان راه برود همانند كسي است كه در تاريكي هاست و راه گريزي از آن ندارد؟… (انعام: 122).
34. آنان كه تقوا پيشه كردند، هرگاه انديشه اي شيطاني بر (ذهنشان) گذر كند، (خدا را) به ياد مي آورند و ديده (دلشان) بينا مي گردد. (اعراف: 201).
35. قومي را نيابي كه به خدا و روز واپسين ايمان آورده باشند و در عين حال، كساني را كه با خدا و رسول او مخالفت مي كنند- هرچند پدران يا پسران يا برادران و يا اقوام آنها باشند- دوست بدارند. (خدا) در دل چنين كساني ايمان نگاشته و آنان را با روحي از جانب خود تأييد نموده است. (مجادله: 22).
36. فرشتگان را با روح، بر هر يك از بندگان خود كه بخواهد، فرو مي فرستند. (نحل: 2).
37. روزي که روح و فرشتگان گروه گروه برمي خيزند. (نبأ: 38).
38. فرشتگان و روح در آن (شب) فرود مي آيند. (قدر: 4).
39. الكافي، ج2، ص657.
40. و عيسي، پسر مريم را نشانه هاي آشكار داديم و او را به روح القدس تأييد نموديم. (بقره: 87).
41. بحارالانوار، ج25، ص67.
42. برخي از آن پيامبران را بر گروه ديگر برتري داديم. (بقره: 253).
43. به راستي ما گروهي از پيامبران را بر گروه ديگر برتري داديم. (اسراء: 55).
44. الميزان، ج11، ص163.
منبع مقاله :
حيدري، سيدكمال، (1392)، عصمت در قرآن، تهران، نشر سخن، چاپ اول