خدا و پيچيدگي طبيعت
هنگام شروع کردن به نگارش مقاله دو آيه ازکتاب مقدس به خاطرم رسيد: « آسمان ها گواه عظمت پروردگارند، و چرخ دليل صنع بديع اوست » ، « احمق پيش خود مي گويد خدايي وجود ندارد ».
نويسنده: جان ويليام کلاتس(1) (2) عالم وراثت
هنگام شروع کردن به نگارش مقاله دو آيه ازکتاب مقدس به خاطرم رسيد: « آسمان ها گواه عظمت پروردگارند، و چرخ دليل صنع بديع اوست » ، « احمق پيش خود مي گويد خدايي وجود ندارد ».
جهان ما به قدري پيچيده و تودرتو است که امکان ندارد تصادفي و خود به خود به وجود آمده باشد. دستگاه بغرنج آفرينش عالم، وجود خالق فوق العاده عاقل و عالمي را ايجاب مي کند و تصادف کور نمي تواند اين جهان را به وجود آورده باشد. البته علوم در مشاهده و دريافت شگفتي هاي خلقت به ما کمک مي کنند و از اين رو در راسخ کردن ايمان ما به پروردگار عالم مؤثر هستند.
يکي از مسائل بغرنج طبيعت وجود يک نوع علاقه و رابطه ي اجباري است که در ميان پاره اي از موجودات مشاهده مي شود. يکي از اين روابط رابطه اي است که ميان نبات يوکا (3) ( نباتي است در امريکاي جنوبي ) و مگس يوکا وجود دارد. گل يوکا سرش به سمت پايين است و مادگي، يعني قسمت ماده گل، از بساک، يعني قسمت نر، پايين تر است. کلاله، يعني قسمتي ازگل که بايدگرده به آن وارد شود، به شکلي است که ورود گرده بدان به خودي خود امکان ندارد.گرده ي يوکا به وسيله ي مگس ماده ي يوکا کمي بعد از غروب آفتاب به مادگي حمل مي شود. بدين ترتيب که مگس مزبور قسمتي ازگرده را از بساک در دهانش مي گيرد و به سوي گل ديگر پرواز مي کند و تخمدان گل را پاره کرده، چند دانه تخم خود را در آن مي گذارد، و سپس روي آن را با گرده اي که آورده است مي پوشاند. گل دانه هاي زيادي مي دهد که قسمتي از آن را کرم هاي نوزاد مگس مي خورند و قسمتي ديگر گل هاي تازه توليد مي کند.
ميان انجير خوراکي و چند نوع زنبور کوچک نيز نظير همين رابطه موجود است. خوشه هاي درخت انجير بر دو نوعند: تعدادي هم گل هاي نر دارند و هم گل هاي ماده، و تعدادي ديگر فقط گل هاي ماده دارند. اما همه اين گل ها به وسيله ي زنبورهاي ماده تلقيح مي شوند. بدين ترتيب که مدخل اين گل ها در نتيجه ي وجود پوشش هاي مختلف به قدري صعب العبور است که حشره به زحمت مي تواند به داخل آنها راه يابد، و غالباً بال هاي او در راه اين کار پاره مي شوند. بعد ازورود به داخل گل، اگر گل از آن هايي باشد که هم قسمت نر دارند و هم ماده، زنبور ماده تخمگذاري مي کند و خود مي ميرد. تخم ها بچه مي دهند و زنبورها بزرگ مي شوند، زنبورهاي نر مي ميرند و زنبورهاي ماده ازگل بيرون رفته، به سوي گل هاي ديگر به پرواز درمي آيند، اما قبل از خروج از داخل گل با گرده آغشته مي شوند تا آن را به گل هاي ديگر ببرند. اگرگل ديگرکه زنبور بر آن مي نشيند مثل اولي باشد، عمل فوق تکرار مي شود، و اگر گل تازه فقط ماده باشد، به علت عمق زياد اين نوع گل زنبور بدون آن که بتواند تخم گذاري کند مي ميرد؟ ولي با وجود اين که حشره نتوانسته است تخم گذاري کند،گل ماده را با گرده نر که با خود داشته تلقيح کرده است. در نتيجه، اين گل بزرگ و تبديل به انجير رسيده ي کامل مي شود. نخستين درختان انجير که به امريکا آورده شد، تا زماني که زنبور مخصوص مزبور را نيز به امريکا نياوردند، ميوه ندادند. از آن پس درختان ميوه دادند و انجير جزو مال التجاره هاي امريکا شد.
تلقيح درگل هايي که به گل زندان معروفند، بسيار شگفت انگيز است. نوعي ازاين گل ها موسوم به «آدمک در منبر » دو نوع خوشه ي گل دارد: نر و ماده. تلقيح اين گل به وسيله ي يک مگس کوچک انجام مي گيردکه از مدخل گل وارد اندرون آن مي شود و بعد خود را زنداني مي بيند. علاوه بر اين که مدخل گل بسته مي شود و مگس نمي تواند از آن بيرون برود، جدارهاي منبر شکل داخلي نيز مومي و لزج هستند و به مگس امکان پيدا کردن جاي پا نمي دهند. از اين رو، مگس داخل گل ديوانه وار تقلا مي کند و روي بدنش به گرده آغشته مي شود. اندکي بعد مدخل گل باز مي شود و مگس مي تواند بيرون برود. اگر بعداً به داخل گل نر وارد شود عمل فوق تکرار مي شود، و اگر وارد گل ماده شود غالباً نمي تواند از آن بيرون برود و با تقلاي ديوانه وارخود گل ماده را تلقيح مي کند، و چون نبات به بيرون رفتن آن علاقه مند نيست مگس در همان جا مي ميرد، در صورتي که نبات به بيرون رفتن مگس ازگل نر علاقه داشت.
آيا اين شواهد بر وجود خدايي دلالت نمي کند. خيلي مشکل و نامعقول است که روابط وکارهاي مزبور را تصادفي بپنداريم. همه ي آن ها نتيجه ي توجه و قدرت و تدبير حکيم و قادر متعال است و بس.
شواهد زيادي از اين قبيل مي توان ذکرکرد، مخصوصاً در مواردي که بشر نفهميده و نسنجيده براي تغيير سير طبيعت و تعديل آن کوشيده است. مثلاً هنگاهي که نخستين مهاجران اروپا به استراليا آمدند، جز دينگو(4) ( سگ وحشي ) حيوان پستاندار ديگري نديدند. و چون به شکار خرگوش علاقه مند بودند، در سال 1859 تامس اوستين (5) بيست وچهار عدد خرگوش از اروپا به استراليا آورد. اما اين کار به ضرر جزيره تمام شد، زيرا در جزيره دشمن طبيعي براي خرگوش وجود نداشت و خرگوش ها به شکل غيرمترقبه توالد و تناسل کردند و در اندک مدتي شماره ي آن ها فوق العاده زياد شد. تمام مراتع گوسفندان را چريدند و خسارات زيادي وارد آوردند. نخست اهالي استراليا خواستند با ايجاد نرده هايي در اطراف مراتع از خسارت خرگوش ها جلوگيري کنند، و در ايالت کوينزلند (6) بيش از ده هزارکيلومتر نرده براي دفع خرگوش کشيده شد، ولي تأثيري ند اشت، زيرا خرگوش ها از وسط نرده ها رد مي شدند و به کار خود مي پرداختند.
آن وقت حکومت خواست با تعيين جايزه براي شکار خرگوش، از عد ه آن ها بکاهد. اين هم سودي نبخشيد. تا اين که در سال هاي اخير در ميان خرگوش ها ويروس يا ميکروب خيلي کوچکي پخش کردند. اين ويروس در ميان خرگوش ها مرضي به نام ميکزوماتوزيس(7) توليد مي کند و باعث هلاک آن ها مي شود. بدين ترتيب از ازدياد روزافزون خرگوش جلوگيري شد. با وجود اين که شنيده مي شود عده اي از خرگوش ها در برابر اين ويروس مقاومت پيدا کرده اند، در ده سال اخير منافع زيادي حاصل اهالي شده و خيلي از تپه ها و مراتع که سابقاً بدون علف بوده اکنون سرسبز شده اند و بر منافع گوسفندداران در سال هاي 1953 – 1952 بيش از هشتاد و چهار ميليون دلار افزوده شد ه است.
ممکن است ما نيز در امريکا مسئله خرگوشي داشته باشيم. نوع خرگوش بومي امريکا غير از نوع خرگوش اروپايي است. خرگوش اروپايي فقط در جزيره سان خوان (8) که در سواحل واشينگتن واقع شده وجود دارد، و به وفور توالد و تناسل مي کند. تا سال 1900 ، خرگوش اروپايي فقط در جزيره سان خوان بود، ولي در اين اواخر بعضي باشگاه هاي شکار اين نوع را به برخي از ايالات ممالک متحد وارد کرده اند، چون انتقال خرگوش دم سفيد امريکايي از ايالتي به ايالت ديگر مثل سابق مشکل بوده است. اما نتيجه ي خطرناکي پيش آمد، زيرا خرگوش سان خوان به سرعت زاد و ولد کرده، سراسر امريکا را مثل استراليا پرکرده است. براي جلوگيري از ازدياد فوق العاده خرگوش اروپاي کميسيون شکار امريکا شکار آن را در تمام فصول آزاد کرد، در صورتي که شکار خرگوش امريکايي و ساير حيوانات فقط در بعضي از فصول مجاز است.
قابل توجه اين است که ويروس خرگوش در اروپا نيز خيلي مفيد واقع شد، بدين ترتيب که يک پزشک فرانسوي که خرگوش ها به گياهان باغچه ي او خسارت مي زدند، چند خرگوش را با تله گرفت و بعد از تزريق ويروس رهاشان کرد. در نتيجه پس از اندک مدتي در مملکت فرانسه وکشورهاي مجاورش عده خرگوش فوق العاده کاهش يافت. اگر چه بعضي مي گويند کاهش عده خرگوش باعث شده قسمتي ازگوشت خوراکي مردم کاسته شود، ولي منافع حاصل ازکاهش عده خرگوش به مراتب بيشتر از خسارتي است که از وجود آن به مردم مي رسيد.
در بدو مقاله چند شاهد که دلالت بر وجود خدا دارد ذکر کرديم. موضوع اخير نيز دليل تدبير و حکمت عاليه ي پروردگار است که در ميان موجودات موازنه ي دقيق برقرار کرده است و هر وقت بشر بخواهد اين موازنه را از بين ببرد خود را در معرض خطر قرار مي دهد. بنابراين بشر بايد در اين قبيل کارها احتياط کامل را مرعي دارد. عقل و ذکاوت بشر خيلي کمتر از آن است که بتواند بر حکمت خالق احاطه پيدا کند.
پينوشتها:
1- John William Klotz.
2- دکتر در فلسفه از دانشگاه پيتسبرگ، داراي درجه ي B.D. از سمينار کونکورديا، استاد زيست شناسي و فيزيولوژي و علوم طبيعي در دانشسراي عالي کونکورديا از 1945، عضو جمعيت مطالعات وراثت، متخصص در وراثت چند نوع حشره.
3- Yucca.
4- Dingo.
5- Thomas Austin.
6- Queensland.
7- Myxomatosis.
8- San Juan.
منبع مقاله :
آلن، فرانک؛ (1340)، اثبات وجود خدا، گردآورنده: کلوور مونسما، جان، مترجمان: احمد آرام، سيد مهدي امين، علي اکبر صبا، عبدالعلي کارنگ و علي اکبر مجتهدي، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ هشتم