دعوت در سياست خارجي اسلام
1. وجوب دعوت
مسلمانان و رهبر اسلامي، بايد کفار را دعوت به اسلام و پذيرش توحيد و نبوت حضرت محمد بن عبدالله صل الله عليه و آله و ديگر مسائل اعتقادي اسلام بنمايند.
بنابراين، « دعوت »، يعني درخواست پذيرش اسلام توسط مسلمانان از افراد غير مسلمان. درخواست کننده اصطلاحاً « داعي » ناميده مي شود و « داعي » در دعوت خود بايد قصد قربت داشته باشد؛ يعني اين عمل را به منظور جلب رضايت خدا و به عنوان يک تکليف الهي انجام بدهد. در غير اين صورت مورد قبول خداوند نمي باشد.
دعوت از احکام منصوصه ي اسلام و جزء ضروريات دين است؛ يعني در مورد آن آيه و دستور صريح و روشن در قرآن مجيد آمده است و مسأله اي نيست که به طور غير مستقيم توسط اجتهاد مجتهدان استنباط شده باشد. و لذا اهميت بسياري دارد. فقها معمولاً وقتي از جهاد بحث مي کنند، دعوت را نيز در « کتاب جهاد » مي آورند. چون آن را به عنوان عمل واجب قبل از جهاد مسلحانه عليه کفار ظالم تلقي مي کنند. روايات و احاديث مربوط به دعوت در کتاب هاي حديثي نيز جزء کتاب جهاد گنجانده شده است و محدثان و فقيهان کتاب جداگانه و مستقلي براي آن باز نکرده اند، اما با توجه به مسائل متعدد مربوط به بحث دعوت، شايسته است به طور جداگانه و مستقل مطرح شود.
همان طور که گفته شد در تقسيم بندي فقهي دعوت جزءِ مسائل عبادي است يعني بايد به قصد قربت به خداوند انجام پذيرد. و اکنون نصوص مربوط به دعوت را در قرآن ملاحظه مي کنيم:
« اُدْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ؛ (1)
[ مردم را ] با حكمت و موعظه ي نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و مناظره کن با آنان، با نيکوترين روش؛ به راستي که خداوند نسبت به آنان که گمراه شدند داناتر و او به حال هدايت يافتگان نيز داناتر است. »
خداوند در اين آيه، با کلمه ي امر « اُدعُ إِلي … » وجوب دعوت را اعلان داشته است. با توجه به اين که صيغه امر، دلالت بر وجوب مأمور به دارد ( به جز آن مواردي که با قرينه، استثنا شده باشد ) و نيز با توجه به سيره و سنت سياسي پيامبر اسلام که مسأله ي دعوت را در سر لوحه ي برنامه هاي خود قرار داده بود، وجوب دعوت براي مسلمانان، محرز و مسلم مي باشد. تنها مسأله اي که مي تواند مورد اختلاف نظر بين فقها قرار گيرد، واجب کفايي و يا عيني بودن آن است؛ چون در تکاليف اسلامي، دو نوع وجوب ملاحظه مي شود؛ يکي وجوب عيني نام دارد که به شخص مکلف، عيناً واجب است و با انجام دادن ديگران از ذمه ي او ساقط نمي شود؛ مانند تکليف نماز و … که هر کس خودش بايد آن را به جا آورد.
ديگري واجب کفايي است و آن بر همه ي مسلمانان واجب است، اما اگر عده اي از ايشان آن را به جا آوردند، از ديگران نيز کفايت مي کند و لازم نيست فرد فرد مسلمانان آن را انجام دهند؛ مانند « رباطه »، يعني مرزداري و حفاظت از سر حدات اسلامي. رباطه بر هر فرد مسلمان بالغ و عاقلي واجب مي باشد؛ اما وجوب آن « کفايي » است.
در مسأله ي دعوت نيز ممکن است ما آن را يا واجب کفايي و يا واجب عيني بدانيم. اما نظر مشهور فقها بر اين است که واجب کفايي است. چنان که خود جهاد مسلحانه با دشمنان اسلام واجب کفايي است.
هيچ مسلماني حق ندارد قبل از آن که کفار را به پذيرش اسلام دعوت کند با آنان جنگ و جهاد نمايد. دعوت، امر واجبي است که بايد قبل از شروع جهاد صورت بگيرد و اين نظر همه ي فقها مي باشد. شيخ بهايي از فقهاي دوران صفويه، در کتاب « جامع عباسي » در اين باره مي گويد:
« قبل از جهاد، انجام سه امر واجب است: اول دعوت به اسلام است، زيرا ابتدا به قتال با کفار جايز نيست مگر بعد از آن که امام يا نايب او، ايشان را به شهادتين و اقرار به وحدانيت خداي تعالي و عدل او و نبوت حضرت محمّد صل الله عليه و آله و سلم و امامت حضرت امير مؤمنان و اولاد معصوم ايشان عليهم السلام و جميع شرايع و احکام آن، دعوت کند و اگر بي آن که امام، کفار را دعوت به اسلام نمايد، مسلماني يکي از ايشان را بکشد، معصيت کرده است، اما قصاص و ديه بر او نيست.
اين دعوت، براي جماعتي لازم است که دعوت به ايشان نرسيده باشد و به بعثت رسول الله صل الله عليه و آله عالم نبوده باشند. اما جماعتي که دعوت به ايشان رسيده باشد و عالم به دعوت و بعثت رسول الله صل الله عليه و آله باشند، لازم نيست، ليکن سنّت ( مستحب ) است. » (2)
فقيه بزرگ شيعه علامه ي حلّي (ره) نيز در کتاب ارزشمند « تبصرة المتعلمين » از « دعوت » به عنوان مرحله ي قبل از جهاد ياد کرده است. (3)
يکي ديگر از آيات قرآن که وجوب دعوت از آن استفاده مي شود آيه ي شريفه ي زير است:
« … فَلِذلِکَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَ لاَ تَتَّبِعْ أَهْوَائَهُمْ؛ (4)
… بنابراين، به دعوت بپرداز و همان گونه كه مأمورى استقامت كن و از هوس هاى آنان پيروى نکن. »
اين آيه، با لحني بسيار تند و قاطع دستور « دعوت » مي دهد و آن را به عنوان يک مأموريت الهي که بايد انجام پذيرد مطرح مي سازد و بديهي است که تخلف از اين فرمان الهي با اين صراحت، گناه خواهد بود و امتثالش واجب.
يکي ديگر از آيات دعوت، اين آيه ي شريفه است که مي فرمايد:
« وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صَالِحاً وَ قَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ؛ (5)
كيست خوش گفتارتر از آن كس كه به سوى خدا دعوت نمايد و كار نيك كند و گويد: من [ در برابر خدا ] از تسليمشدگانم. »
همين طور آيه ي 108 سوره ي يوسف نيز در زمينه ي دعوت مي باشد:
« قُلْ هذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي وَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِينَ؛
بگو راه من اين است كه مردم را با بصيرت و شناخت به سوي خدا دعوت کنم و هر کس نيز از من تبعيت کند اين گونه خواهد بود و خداوند پاک و منزه است و من نيز از مشرکان نيستم. »
با توجه به منطوق و مفهوم اين آيات قرآني، وجوب دعوت براي مسلمانان، امري مسلم مي باشد و دولت اسلام بايد سياست خارجي و روابط خود با ملل و کشورهاي بيگانه را بر اين اساس، تنظيم نمايد و استوار سازد. رسالت و نقش سفارت خانه هاي دولت اسلامي در کشورهاي کافر، در درجه ي اول « دعوت » رسمي آن دولت و ملت به اسلام مي باشد. و اساساً منظور از ارسال سفير همين است چنان که پيامبر معظم اسلام صل الله عليه و آله و سلم چنين کردند.
پيامبر گرامي اسلام صل الله عليه و آله و سلم، آن زمان به اکثر ملل عالم و سران آن ها نامه نوشت و قاصد و سفير فرستاد و آنان را به اسلام و توحيد دعوت کرد که در اين درس با تعدادي از اين دعوت ها آشنا خواهيم شد.
2. اسلوب دعوت
چنان که گفته شد، « دعوت » مرحله ي قبل از شروع جهاد ابتدايي و آزادي بخش مي باشد. دعوت موج تبليغات توحيدي و اسلامي است که توسط مسلمانان عليه کفر و شرک در کشوهاري کفر پيشه انجام مي گيرد در واقع نقطه ي اوج مبارزه ي عقيدتي اسلام، دعوت است که خود آن منجر به جهاد آزادي بخش مي شود.
در اسلام، تحميل عقيده نيست، بلکه تبليغ عقيده است. قرآن کريم مي فرمايد:
« لاَ إِکْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى … ؛ (6)
در دين هيچ اجبارى نيست و راه از بيراهه بخوبى آشكار شده است پس، هر كس به طاغوت كفر ورزد و به خدا ايمان آورد، به يقين، به دستاويزى استوار چنگ زده است … .»
لذا نمي توان گفت، اسلام مي خواهد پيروان ساير مکاتب و اديان را به قدرت اسلحه از ميان بردارد و به زور سلاح، عقيده خود را تحميل نمايد، بلکه مطلب درست برعکس است. مسلمانان موظفند نخست به تبليغ اسلام و دعوت مردم به پذيرش آن، بپردازند و در اين راه، اين دشمنان خدا و مردم هستند که با ايجاد مانع، برخورد فرهنگي و سياسي مسالمت آميز را، تبديل به برخورد نظامي مي کنند و مسلمانان نيز در مقام دفاع بر مي آيند و بدين وسيله جهاد آزادي بخش اسلامي آغاز مي شود.
يک نويسنده اسلامي، اين مسأله را به صورت زير ترسيم کرده است:
« جهاد آزادي بخش نخست با يک جريان نيرومند تبليغاتي که از جامعه ي اسلامي به حرکت در مي آيد پديدار گشته و مواضع اعتقادي و پايگاه هاي ايدئولوژيک خصم را که بر کشوري دوگانه فرمان روايي دارد، در هم مي کوبد و بخش اعظم جامعه سياسي او را ضمن يک تجزيه ي حيرت آور انقلابي، به خود ملحق مي نمايد.
بنابر همين خاصيت انقلابي و انهدامي مبارزه ي اعتقادي است که خصم براي فرار از سرنوشت محتوم، به دست و پا مي افتد و از ميدان عقيدتي، به صحنه پيکار نظامي مي گريزد و جهاد آزادي بخش با اين ترتيب به مبارزه ي نظامي مسلمانان با خصم، تغيير شکل پيدا مي کند؛ با آن که جهاد آزادي بخش به واسطه خوي فطري ستمکاران و طبقات حاکمه ي کافر کيش، بالضرور و در زماني کوتاه از صورت جدال عقيدتي بيرون آمده و به پيکار نظامي مي انجامد، جز زدودن موانعي که در راه آگاهانيدن توده هاي مردم و بيدار کردن و گروانيدنشان به معتقدات و نظم اجتماعي عادلانه، ايجاد شده است، نمي باشد. » (7)
لازم به يادآوري است که بر اساس اجماع فقهاي شيعه، جهاد ابتدايي و آزادي بخش « با وجود امام عادل يا نايب او در صورت دعوت شدن، واجب مي شود. » (8)
تا اين جا مطالبي که گفته شد کلياتي درباره ي بحث « دعوت » بود، اما براي آگاهي از کم و کيف آن و شناخت اسلوب و شيوه دعوت، بحث خود را بازتر مي کنيم تا نتايج بيشتري به دست آيد. و براي اين منظور، عناوين ذيل را بررسي خواهيم کرد.
الف) نوع دعوت؛
ب) اصولي که بايد به آن دعوت کرد؛
پ) قواعد و شيوه ي دعوت؛
ت) نمونه هايي از ارسال سفير و دعوت جهاني پيامبر صل الله عليه و آله و سلم.
الف) نوع دعوت
آن چنان که از قرآن کريم و سيره ي انبيا، خاصه پيامبر خاتم و ائمه ي اطهار عليهم السلام بر مي آيد « دعوت » به اسلام به دو صورت مي باشد: دعوت علني و دعوت سري.
تشخيص مورد زماني و يا شخصي آن با خود پيامبر و امام بوده است که مثلاً چه زماني دعوت آشکار و چه هنگامي دعوت سري و مخفي کنند و يا چه کساني را آشکارا و چه کساني را مخفيانه به اسلام دعوت نمايند تا بيشتر مؤثر واقع شود؛ اما جايز بودن دعوت مخفي و يا آشکار، هر دو جاي هيچ بحثي نيست. « مؤمن آل فرعون » که به رسالت حضرت موسي ايمان آورده بود، مدت ها ايمان خود را پنهان و کتمان داشته بود و دعوت مخفي مي کرد و ايمان آوردن « آسيه » همسر فرعون نيز شايد از تأثيرات همين دعوت باشد.
پيامبر گرامي اسلام صل الله عليه و آله و سلم نيز زماني در خانه ي ارقم بن ابي الارقم به طور مخفي دعوت مي کرد و زماني در کنار خانه ي کعبه به صورت آشکار.
ائمه ي معصومين عليهم السلام نيز گاهي از شيوه ي تقيه و مخفي کاري استفاده مي کردند و گاهي از شيوه ي دعوت آشکار.
پيامبران گذشته نيز چنين بودند؛ گاهي دعوتشان سرّي بود و گاهي آشکار.
خداوند در قرآن مجيد از زبان حضرت نوح عليه السلام شيوه ي برخورد و دعوت آن حضرت با قوم خود را چنين نقل مي فرمايد:
« إِنَّا أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَى قَوْمِهِ أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ … قَالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلاً وَ نَهَاراً فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعَائِي إِلاَّ فِرَاراً وَ إِنِّي کُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيَابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْبَاراً ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهَاراً ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْرَاراً … ؛(9)
ما نوح را به عنوان رسول خود به سوي قومش فرستاديم تا آن ها را انذار و هشدار دهد پيش از آن که عذاب دردناک، آنان را فراگيرد.
… نوح گفت: پروردگارا! من قوم خود را شب و روز [ به آيين تو ] دعوت کردم اما دعوت من جز بر گريز و فرار آنان نيفزود و من هر گاه آنان را به غفران و آمرزش تو دعوت کردم، انگشتان خود را در گوش هاشان قرار داده و ردايِ خويشتن بر سر کشيدند و اصرار ورزيدند و هر چه بيشتر بر کبر خود افزودند و سپس من آنان را آشکارا [ به توحيد ] دعوت نمودم … .»
اين ها آياتي چند از قرآن کريم هستند که « اسلوب و نوع دعوت » را- که آشکار باشد يا سري- مشخص مي کنند و اين که چه اصول اخلاقي و رواني بايد در آن رعايت شود.
بنابراين، از مجموع اين مطالب مي توان چنين نتيجه گرفت که نوع دعوت، محدود نمي باشد، بلکه طبق اقتضاي حال « داعي » بايد خودش نوع دعوت خود را انتخاب کند؛ در اين مورد با سنجش دقيق شرايط مکاني و زماني و نيز موقعيت اشخاص مورد دعوت، تصميم مقتضي گرفته خواهد شد.
ب) مباني و اصولي که بايد به آن دعوت کرد
در بحث دعوت چيزي که بايد معلوم گردد اين است که داعي به چه چيزي دعوت مي کند ؟ اصول و مباني مورد تبليغ و دعوت چيست ؟ جواب سؤال اين است که دعوت کننده، بايد مردم را به توحيد و اسلام دعوت نمايد؛ يعني اعتقاد به وحدانيت و يگانگي خدا و نبوت حضرت محمد بن عبدالله صل الله عليه و آله و اطاعت از اوامر و دستورهاي خدا و پيامبر ( اعتقاد به خدا و عمل به قوانين فردي و اجتماعي- الهي اسلام ).
امام سجاد عليه السلام ضمن يک حديث مفصل، مباني و اصول مورد دعوت را چنين بيان مي فرمايد:
« … مردي از قريش به محضر علي بن الحسين عليه السلام وارد شد و از او پرسيد که روش و شيوه ي دعوت به اسلام چگونه است ؟ حضرت پاسخ داد: اگر خواستي کسي را به اسلام دعوت نمايي چنين بگو: بسم الله الرحمن الرحيم؛ من تو را به خداي يگانه و بي همتا و به دين او دعوت مي کنم. و خلاصه ي دين خدا در دو چيز جمع مي باشد: اول، شناخت و معرفت خدا، دوم، رفتار و عمل بر طبق رضايت او. شناخت خدا به اين صورت حاصل مي شود که او را به اين صفات بشناسي: يگانگي، مهرباني و رحمت، عزت و علم، قدرت و چيرگي بر تمام اشيا و موجودات، قادر بر نفع و ضرر و قاهر و مسلط بر همه چيز، ديده ها او را نمي بينند و او ديده ها را مي بيند، لطيف و آگاه، و اين که محمد صل الله عليه و آله فرستاده و بنده ي اوست، و آن چه که از جانب خدا آورده حق و غير آن هر چه باشد، باطل است.
اگر کفار را به اين صورت دعوت به اسلام کرديد و آن را پذيرفتند، در دسته ي مسلمانان وارد مي شوند و قوانين اسلام، مانند ديگر مسلمانان، شامل حال آنان نيز مي گردد. » (10)
شيخ حر عاملي، نويسنده ي وسائل الشيعه، پس از نقل اين حديث مي گويد:
« اين بهترين شيوه ي دعوت به اسلام است. »
طبق مفاد اين حديث شريف، دعوت بايد از « توحيد » شروع شود؛ يعني داعي بايد ابتدا تارهاي عنکبوتي و خرافي شرک را در ذهن کفار، با دعوت به توحيد و يگانه پرستي، پاره سازد و او را از خواب بي خبري و غفلت، بيدار نمايد و با مبدأ آفرينش، يعني آفريدگار تواناي اين جهان، آشنا کند و سپس دين پاک محمد صل الله عليه و آله و سلم را به عنوان دين حق خدا و عادلانه ترين نظم اجتماعي و سياسي به او عرضه نمايد. بدين وسيله پندارهاي شرک آلود و نظام هاي اجتماعي بر پايه ستم و ضد قسط را از اساس ويران نمايد، چرا که فشرده و خلاصه ي اسلام، همان شعار کوبنده و نجات بخش: « لا اِلَهَ اِلاّ وَ مُحَمَّدٌ رَسوُلُ الله » مي باشد. اگر کسي اين دو شعار آسمان را گردن نهد و از عمق وجود بپذيرد، عليه عوامل و مظاهر کفر و شرک و ستم، و انحطاط و ذلت، تبعيض و فساد، خواهد شوريد؛ هر چند که مظهر اين آلودگي ها خودش بوده باشد.
خداوند به موسي دستور مي دهد: به سوي فرعون برو و او را به اسلام و توحيد دعوت کن! منظور اين است که ابتدا سعي شود بُعد معنوي و الهي وجود فرعون، عليه بعد خاکي و شيطاني او برانگيخته شود، اگر فرعون در اثر شدت فساد، قابل و پذيراي پند و موعظه نبود، عليه او قيام قهرآميز شود.
شيوه ي اسلام، در دعوت به اسلام همين است و خاتم پيامبران نيز ابتدا ملل و اقوام عالم و سران و رهبران آن ها را با ملايمت و نامه، دعوت به پذيرش اسلام نمود.
براي بيشتر روشن شدن مطلب و اين که شيوه ي دعوت چيست و مباني مورد تبليغ و دعوت چه مي باشند ؟ چند نمونه از نامه هاي رسول خدا صل الله عليه و آله و سلم را که به سران و پادشاهان آن روز فرستاده و از يک موضع تبليغي برتر، آنان را به پذيرش اسلام و توحيد دعوت کرده، در اين جا مي آوريم:
براي درک عمق و عظمت و جهت گيري تهاجمي اين نامه ها، لازم است که جو سياسي حاکم بر فضاي آن روزها و کشورها را در نظر بگيريم.
مثلاً با در نظر گرفتن ميزان نخوت و خودخواهي و قدرت خسرو پرويز شاه آن روز ايران، مي توان دريافت که پيامبر اسلام در نامه ي خود علاوه بر نفي مقام پادشاهي، تا چه اندازه قدرت او را تحقير کرده است. همچنين در مورد « هرقل » امپراتوري روم و ديگر ملوک و رؤساي قبايل آن زمان نيز توجه به اين مطلب ضرورت دارد.
پيامبر صل الله عليه و آله و سلم از روستاي بي نام و نشان « يثرب » و مدينه ده ها نامه دعوتگرانه و آمرانه به سران سلاطين و پادشاهان آن زمان در نقاط مختلف دنيا نوشته و توسط سفيران ويژه ارسال داشته است تا بتواند اسلام و پيام خدا را به گوش همه ي جهانيان برساند.
پيامبر اسلام صل الله عليه و آله و سلم با اين که فاقد قدرت نظامي بود، در دعوت خود از هيچ قدرتي هراس به دل راه نداده و از سران هندوستان و ايران گرفته تا روم و اروپا و آفريقا و … نامه نوشته و قاطعانه آنان را به پذيرش اسلام دعوت کرده است متن نامه آن حضرت به « خسرو پرويز » کسري، شاه آن روز ايران چنين است:
« بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ. مِن مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللهِ إلي کَسري عَظيمِ فارسِ. سَلامٌ عَلي مَن اِتَبَعَ الهُدي وامَنَ بِالله وَ رَسُولِهِ وَ يَشهَدَ أن لا اِلهَ اِلّا اللهِ وَحدَهُ لا شَريکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ وَ رَسُولُهُ أدعوُکَ بِدعايَهِ الإسلام، فَإنّي أنّا رَسُولُ اللهِ إلي النّاسِ کافَّةً, لأنذِرَ مَن کانَ حَيَاً وَ يَحِقَّ القَولَ عَلي الکافِرينَ أَسلِم تَسلِم، فَإن أبَيتَ فَعَلَيکَ إثم المَجُوسِ؛ (11)
به نام خداوند بخشنده مهربان؛ ( نامه اي است ) از محمد فرستاده ي خدا به کسري، بزرگ ملت فارس ( ايران ). سلام بر کسي که از راه هدايت پيروي نمايد و به خدا و پيامبرش ايمان بياورد و گواهي دهد به اين که خدايي جز الله نيست و او يگانه و بي شريک است، و گواهي دهد به اين که محمد پيامبر و بنده ي خداست. من تو را به پذيرش و پياده کردن اسلام دعوت مي کنم. چرا که من پيامبر خدا براي تمام بشر هستم. وظيفه دارم زنده ها را انذار و هشدار بدهم و قول حق را بر کافران آشکار گردانم، مسلمان شو تا در سلامت و امان باشي، اگر اسلام را قبول نکني، گناه ضلالت و انحراف تمام مجوسي ها بر ذمه ي تو خواهد بود. محمد رسول الله. »
اين نامه ي شکننده و قاطع به يکي از قدرتمندترين افراد آن روز در سطح جهان، نوشته شده است و همين نامه هدايت بخش، موجب خشم جهنمي خسرو پرويز شاه عياش آن زمان گرديد و نامه را پاره نمود؛ چرا که او با پذيرش چنين دعوتي، کيان سلطنت استبدادي و ضد انساني خود را در خطر مي ديد و در تمام عمر خود، اولين بار بود که مي ديد او را شاهنشاه خطاب نمي کنند، بلکه به او دستور نيز مي دهند.
يکي ديگر از نامه هاي بسيار پر اهميت آن حضرت، نامه دعوتي است که به قيصر امپراتور روم فرستاده است:
« بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيم، من مُحمَّد بنِ عَبدِ الله إلي هرقل عَظيم الرُّوم سَلامٌ عَلي مَنِ اتَّبعَ الهُدي، امّا بَعد فَانّي أدعُوکَ بِدِعايَة الإسلام، أسلم تسلِم، يُوتِکَ اللهُ أَجرکَ مَرَّتَينِ فَان تَولَيت فَإنّما عَلَيکَ إِثم ألاَريينَ وَ يا أهل الکِتابِ تَعالوا اِلي کَلِمه سَواءٍ بَينَنا وَ بَينَکُم، اَلّا نَعبُدَ اِلّا الله وَ لا نَشرکَ بِهِ شَيئاً وَ لا يَتّخِذ بَعضُنا أَرباباً مِن دُونِ اللهِ فَان تَولَّوا فَقُولُوا اشهدُوا أنّا مُسلمُونَ؛ (12)
به نام خداوند بخشنده ي مهربان؛ از محمد بن عبدالله به هرقل، بزرگ سرزمين روم. سلام بر کسي که از راه هدايت پيروي نمايد؛ اما بعد من تو را به پذيرش و پياده کردن اسلام دعوت مي کنم. مسلمان شو تا در سلامتي و امان باشي، و خدا تو را دو برابر پاداش دهد. اگر نپذيرفتي گناه مسيحيان و اروپاييان بر ذمه ي تو خواهد بود و اي اهل کتاب! بياييد به سوي کلمه اي که ميان ما و شما مشترک است و آن اين که جز الله کسي را نپرستيم و کسي را به او شريک قرار ندهيم و نيز بعضي از ما انسان ها بعض ديگر را به جاي خداي يگانه، ارباب خود قرار ندهيم؛ پس اگر دوست داريد بگوييد که شاهد باشيد ما مسلمان هستيم. محمد رسول الله. »
شايان ذکر است که قلمرو امپراتوري روم، در آن زمان از اروپا تا شمال آفريقا و قسمتي از خاورميانه گسترده بود و پيامبر اسلام، امپراتور چنين نظام قدرتمندي را قاطعانه دعوت به پذيرش اسلام مي کند و اين خود نشان دهنده ي حقانيّت اسلام مي باشد. اساساً آن روز دو ابر قدرت زمان، ايران و روم بودند و اکثر کشورهاي کوچک عالم، باج پرداز آن دو به شمار مي رفتند.
يادآوري اين نکته نيز لازم به نظر مي رسد که : برخي از سران ممالک آن روز به دعوت پيامبر اسلام پاسخ مثبت داده و مسلمان شدند؛ مانند نجاشي، رهبر حبشه ( اتيوپي ) و مقوقس، حاکم مصر و سرباتک حاکم هندوستان و… .
براي آگاهي بيشتر از دعوت ها و نامه هاي سياسي پيامبر گرامي اسلام صل الله عليه و آله و سلم به کتاب ارزشمند مکاتيب الرسول مراجعه شود.
نتيجه اي که از تمام اين دعوتنامه ها مي گيريم اين است که محور دعوت، همانا توحيد خداوندي و نبوت حضرت محمد صل الله عليه و آله و سلم و عمل به اسلام از نظر فردي و اجتماعي مي باشد؛ يعني همان چيزي که در نامه هاي پيامبر به عنوان « دعاية الاسلام » مطرح شده است، و لذا سياست خارجي دولت اسلامي و شيوه ي کار سياسي سفرا در کشورهاي بيگانه، بايد بر اين اساس استوار باشد؛ يعني رسميت دادن به دعوت اسلامي در منطقه مورد مأموريت خود.
پ) قواعد و شيوه ي دعوت
يکي از مسائل مهم ديگري که بايد در مسأله دعوت روشن شود، « قواعد و شيوه ي دعوت » مي باشد. منظور از قواعد دعوت نکات اساسي و ريشه اي است که در برنامه هاي دعوت بايد آن ها را اساس شيوه ي کار قرار داد. ضرورت رعايت برخي از اين قواعد، عامل روان شناسي و برخي ديگر اجتماعي و برخي نيز اقتصادي است.
خداوند در سوره ي نحل، آيه ي 125، خطاب به پيامبر اسلام برخي از قواعد مربوط به شيوه ي دعوت را بيان مي فرمايد:
« ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ؛
با حكمت و موعظه ي حسنه و نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به [ شيوهاى ] كه نيكوتر است مجادله نماى و خداوند نسبت به حال گمراهان و هدايت يافتگان داناتر است. »
پس، طبق مضمون اين آيه ي شريفه، قواعد مهم شيوه ي دعوت عبارتند از: حکمت، پند نيکو و نيکوترين جدل.
خداوند در آيه ي ديگري از قرآن مجيد مي فرمايد:
« انّ الله لا يَستَحيي اَن يَضرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوقَها… ؛ (13)
خداوند در تفهيم حقايق دين باکي ندارد از اين که به پشه مثل بزند و يا فوق آن… .»
اين روش، همان « روش تمثيل » است؛ روش تمثيلِ نمايشي و مجسم سازي، رساترين روش ادبي و زيباترين شيوه ي بيان حقيقت مي باشد و خدا قرآن را با اين روش نازل کرده، در مسأله ي دعوت نيز بايد از روش تمثيل استفاده کرد.
قاعده ي ديگري که بايد در دعوت مدنظر قرار بگيرد مسأله « عمل » مي باشد. تبليغ و دعوت منهاي عمل ارزشي ندارد.
امام صادق عليه السلام به ياران خود مي فرمود:
« کُونوُا لَنا دعاةً بِغَير اَلسِنَتِکُم. »
يعني، ما را با غير زبان هايتان تبليغ کنيد و مردم را « با غير زبان » به اسلام دعوت نماييد. « دعوت با غير زبان » يعني دعوت با عمل. اين همان چيزي است که اصطلاحاً « دعوت صامت » ناميده مي شود. چون دعوتي بي سروصدا و ساکت اما پر تأثير است. صداقت هر کسي را مي توان در اعمال او ديد، اما اقوال و گفتار هرگز قادر به بيان اين معنا نمي باشند.
خداوند نيز در قرآن مجيد مي فرمايد:
« وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صَالِحاً وَ قَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ؛ (14)
كيست خوش کلام تر از آن كس كه به سوى خدا دعوت نمايد و كار نيك كند و گويد: « من [ در برابر خدا ] از تسليمشدگانم. »
اين آيه نيز « عمل صالح » را جزءِ شرايط دعوت در داعي معرفي مي کند؛ پس نتيجه مي گيريم که قواعد دعوت، در عناوين ذيل خلاصه مي شوند:
1. حکمت 2. موعظه حسنه 3. نيکوترين جدل 4. تمثيل 5. عمل صالح يا دعوت بدون زبان.
ت) نمونه هايي از دعوت جهاني پيامبر صل الله عليه و آله و سلم
از جمله شيوه هاي تبليغ و دعوت رسول خدا صل الله عليه و آله و سلم اين بود که اشخاصي را به عنوان سفير خويش به سوي اقوام و ملل و حضور رؤسا و ملوک کشورها مي فرستاد و طي نامه اي آنان را به پذيرش اسلام دعوت مي کرد.
نخستين سفير پيامبر اسلام صل الله عليه و آله و سلم شخصي به نام « مصعب بن عمير » بود. مصعب، اين جوان تازه مسلمان- که در اثر ضمير نوراني و ذکاوت، مسلمان شده و از خانواده کافر خويش جدا گشته بود- در حالي که تنها فرزند پدر و مادر نيز محسوب مي شد. مصعب از طرف پيامبر به عنوان اولين سفير اسلام به مدينه ( يثرب ) اعزام شد و آنان را دعوت به اسلام نمود. شخص پيامبر نيز يک بار به عنوان دعوت عازم شهر طائف شد و کفار و ستمکاران آن حضرت را سنگباران کرده و مورد آزار و اذيت قرار دادند.
همراه با اوج انقلاب و گسترش اسلام نيز سفراي زيادي به کشورهاي دور و نزديک فرستاد و سران و مردم آن کشورها را به اسلام دعوت نمود. اکنون اسامي عده اي از سفراي پيامبر را در اين جا ذکر مي کنيم:
1) « عبدالله بن حذافه سهمي »، سفير پيامبر به ايران و دربار کسري ( پادشاه ايران ) بود. کسري ( خسرو پرويز ) از ناراحتي و شدت استکبار، عبدالله بن حذافه را تحقير نمود و نامه پيامبر را پاره کرد.
2) « حاطب بن ابي بلتعه »، سفير اسلام در مصر و براي دعوت « مقوقس » بود. مقوقس به او احترام زيادي قايل شد و اسلام را پذيرفت و هدايايي نيز خدمت پيامبر فرستاد.
3) « دحيه ي کلبي »، دحية بن خليفة الکلبي همراه ابوسفيان و چند نفر ديگر به عنوان سفير اسلام به روم اعزام شدند و نامه ي دعوت پيامبر را به قيصر رساندند.
4) « عمرو بن اميه »، سفير پيامبر در حبشه ( اتيوپي ).
5) « سليط بن عمرو »، سفير پيامبر براي دعوت پادشاه يمامه هوزة بن علي الحنفي.
6) « عمروبن عاص »، سفير پيامبر در سرزمين « عمان ».
7) «حرملة بن زيد »، پيامبر صل الله عليه و آله و سلم در سال نه هجري هنگام جنگ تبوک يک « هيأت سفرا » براي دعوت مردم شهر ساحلي « ايله » ( در کنار درياي سرخ ) و حومه ي آن و نيز بزرگشان « يوحنابن روبه » اعزام داشت. اين هيأت متشکل از حرمله، زيد و حريث بن زيد و اُبيّ و شر حبيل بود.
8) « مهاجربن ابي اميه »، سفير پيامبر در قسمتي از اراضي يمن و دربار پادشاهان حمير.
9) « خالد بن وليد »، سفير پيامبر در همدان ( شهري بوده در نزديکي درياي عمان ). خالد شش ماه در آن جا اقامت داشت و مردم را دعوت به اسلام مي کرد اما کسي نمي پذيرفت.
10) « علي بن ابي طالب »، سفير بعدي پيامبر در همدان شد. پس از اقامت علي بن ابي طالب در همدان همه اهالي در عرض يک روز اسلام را قبول کردند. (15)
11) « حذيفة بن يمان »، سفير اسلام در سرزمين هندوستان و دربار حاکم آن جا به نام « سرباتک ». از قرار معلوم سرباتک تحت تأثير قرار گرفت و مسلمان شد. (16)
12) « عبدالله بن عوسجه »، سفير پيامبر در ميان قبيله ي حارثة بن قريظ.
13) « جرير بن عبدالله بجلي »، سفير پيامبر در ميان قبايل ذي الکلاع الحميري.
بنابراين ، پيامبر اسلام صل الله عليه و آله و سلم دين را از سياست جدا نمي دانسته، بلکه رسالت همان اصلاح سياست و هدايت امور سياسي جامعه در کانال و مسير صحيح مي باشد. در بعضي موارد به ويژه دستورهايي از پيامبر صادر شده که تأکيد ويژه اي بر تلفيق مسائل و مسؤوليت هاي عبادتي و سياسي دارد. يکي از اين موارد نامه اي است که حضرت به اولين سفير اسلام در مدينه ( مصعب بن عمير ) داده است. او که به عنوان سفير پيامبر در مدينه اقامت داشت، مردم را به اسلام دعوت مي کرد؛ رسول خدا صل الله عليه و آله و سلم طي نامه اي دستور فرمودند که مصعب نماز جمعه نيز اقامه کند:
« اَمّا بعد، فَانظُر اليَوم الذي تَجهرُ فيه اليهودُ بالزبوزِ لَسبتهم، فَاجمَعُوا نساءَکُم و ابنائکم فاذا مال النهارعن شطره عند الزوال من يوم الجمعه فتقربوا الي الله برکعتين؛ (17)
اما بعد، همچنان که مي بيني يهوديان در روز شنبه تظاهر به زبور مي کنند، ظهر روزهاي جمعه شما نيز زنان و فرزندان خود را جمع کنيد و با خواندن دو رکعت نماز به خدا تقرب جوييد. »
مصعب در مدينه، سفير سياسي پيامبر و مبلغ اسلام و امام جمعه و معلم قرآن و عقايد نيز بود. در کلاس هاي ويژه اي که تشکيل مي داد، به تازه مسلمانان يثرب قرائت قرآن ياد مي داد. سفراي ديگر حضرت نيز بنا به اقتضاي موقعيت خود چنين بودند.
وقتي پدر و مادر سرمايه دار مصعب از اسلام او باخبر شدند، مدتي وي را زنداني ساختند و … مصعب اولين نماز جمعه را در مدينه به پا داشت. او در سن چهل سالگي در جنگ بدر به شهادت رسيد.
3. مراحل دعوت
دعوت، خود مرحله و حلقه اي از استراتژي کلي اسلام در جهت نشر فرهنگ اسلامي خود و ابطال آيين هاي شرک و کفر و نظام هاي ستمگر حاکم بر ممالک است. سفراي اسلام با به کار گرفتن اصل دعوت در سياست خارجي اسلام، وحدت کاذب جامعه شرک و ستم زده را تجزيه کرده و زمينه ي سلطه ي جائرانه ي حاکمان ناحق را تضعيف مي کنند. به دنبال اين مسأله، حکام کافر و ظالم براي جلوگيري از انديشه ها و اعتقادات آزادي بخش اسلامي ممانعت قاهرانه اي به عمل مي آورند؛ يعني با توسل به زور و سلطه جلو دعوت اسلامي را مي گيرند و مردم تحت سلطه خود را با ارعاب از گرايش به اسلام باز مي دارند.
نمونه ي اين واقعيت همان خسرو پرويز به اصطلاح شاهنشاه ضد خدا و خلق ايران ساساني است که نامه ي دعوت پيامبر را پاره کرد. اسلام نيز موضع دفاعي به خود مي گيرد و سلاح را با سلاح پاسخ مي دهد، و بدين وسيله جهاد آزادي بخش در سطح جهاني شروع مي شود.
و لذا مي توان گفت: دعوت در ابتدا مسالمت آميز است و حالت ابلاغ اسلام را دارد، اما اگر ستمگران مانع تبليغ اسلام به توده هاي مردم بشوند، به ناچار بايد آن ها را با توسل به قدرت و قهر از سر راه برداشت.
اين مسأله در برخي از نامه هاي پيامبر که به پادشاهان نوشته، مشاهده مي شود؛ به عنوان مثال در نامه اي که به جَيفَر و عبد جلندي پادشاهان عمان نوشته، آنان را تهديد نموده است که اگر اسلام را نپذيرند و مانع تبليغ آن به مردم گردند، لشکريان اسلام « پادشاهي و سلطنت آنان را سرنگون خواهند ساخت. »
( … وَ إِن أَبَيتُما أَن تُقرِاّ بِالإسلام فَإن مِلکَکُما رائِل عَنکُما وَ خَيلي تَحِلُّ بِساحَتِکُما و تَظهَرُ نُبُوّتي عَلي مُلکِکُما. ) (18)
بنابراين، دعوت داراي دو مرحله اساسي:
1. تبليغ مسالمت آميز؛
2. برخورد قهرآميز و مسلحانه با جلوگيري کنندگان از تبليغ اسلامي.
پينوشتها:
1. نحل (16) آيه ي 125.
2. جامع عباسي، ص 155 ( کتاب جهاد ).
3. تبصرة المتعلمين، ص 80.
4. شوري (42) آيه ي 15.
5. فصلت ( 41) آيه ي 33.
6. بقره (2) آيه ي 256.
7. جلال الدين فارسي، حقوق بين الملل اسلامي، ص 14.
8. المختصر النافع في الفقه الاماميه، ص 133.
9. نوح (71) آيه ي 1-9.
10. وسائل الشيعه، ج11، ص 31، کتاب جهاد العدو، باب 11.
11. مکاتيب الرسول، ص 90.
12. همان، ص 105.
13. بقره (2) آيه ي 25.
14. فصلت (41) آيه ي 33.
15. مکاتيب الرسول، ص 192.
16. همان، ص 38.
17. مکاتيب الرسول، ص 239.
18. مکاتيب الرسول، ص 147.
منبع مقاله :
شکوري، ابوالفضل؛ (1377)، فقه سياسي اسلام، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ دوم