خانه » همه » مذهبی » قدسي بودن قرآن (1)

قدسي بودن قرآن (1)

قدسي بودن قرآن (1)

نخستين مباني مفسّران، منزلت آسماني قرآن و قدسي بودن آن است. مقصود از قدسي بودن قرآن، آن است که قرآن از طرف خداست و بشر و ديگر مخلوقات، هيچ گونه دخالتي در ايجاد آن ندارند و حق است و باطلي در آن راه ندارد؛

01957 - قدسي بودن قرآن (1)
01957 - قدسي بودن قرآن (1)

 

نويسنده: حجت الاسلام دکتر سيدرضا مؤدب

 


نخستين مباني مفسّران، منزلت آسماني قرآن و قدسي بودن آن است. مقصود از قدسي بودن قرآن، آن است که قرآن از طرف خداست و بشر و ديگر مخلوقات، هيچ گونه دخالتي در ايجاد آن ندارند و حق است و باطلي در آن راه ندارد؛ قداست داشتن به معناي پاک و مطهر بودن نيز مي باشد، به گونه اي که نقدي در آن وارد نمي شود، برخلاف متون غير مقدس که نقد پذيرند.
اثبات قدسي بودن قرآن نزد مفسّران، بسيار مهم بوده و مي باشد. با اثبات اين مطلب، مفسّران در مقام تبيين و تفسير کلام الهي اند و مي خواهند از متن قرآن، مراد و مقصود متکلّم وحي، يعني خداوند را دريابند و آن را منبع معارف و شناخت دين اسلام، قرار دهند. بر مبناي همين اعتقاد است که مفسّران در فهم قرآن، تلاش فراوان مي کنند تا مقاصد و اهداف آن را دريابند و بر اساس آن بايدها و نبايدهاي زندگي اسلامي را تعيين کنند. قدسي بودن قرآن، ملازم الهي بودن الفاظ قرآن، سلامت نص و حکيمانه بودن آن است که براي تبيين آن، بررسي مطالب زير ضروري است:

الهي بودن الفاظ قرآن

براي الهي بودن الفاظ قرآن، نخست برخي از آيات، روايات و اقوال مفسران ذکر مي شود و در ادامه به بررسي برخي از شبهات در اين خصوص پرداخته مي شود:

آيات

قرآن وحي الهي است که براي بشر فرستاده شده و الفاظ و عبارات آن از سوي خداوند متعال نازل شده است. ظهور برخي از آنها از جعل يا نزول يا وحي يا تحدي و جمع قرآن ياد شده، بر الهي بودن قرآن دلالت دارد که تعدادي از آن آيات چنين است:
1- ( وَ الْکِتَابِ الْمُبِينِ‌ * إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ‌ ) ، ( سوگند به کتاب مبين ( و روشنگر ) که ما آن را قرآني فصيح و عربي قرار داديم، شايد شما ( آن را ) درک کنيد!
زمخشري در مورد معناي جعلناه ، مي گويد: « يعني صيرناه و خلقناه » . (2) طبرسي نيز مي نويسد: « اي انزلناه » . (3)
2- ( وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ‌ * نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ‌ * عَلَى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ‌* بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ )‌؛ (4) مسلّماً اين ( قرآن ) از سوي پروردگار جهانيان نازل شده است! روح الامين آن را نازل کرده است… بر قلب ( پاک ) تو، تا از انذار کنندگان باشي! آن را به زبان عربي آشکار ( نازل کرد ) !
در آيه ياد شده از نزول قرآن به واسطه جبرئيل امين بر قلب پيامبر (ص) سخن به ميان آمده است، فرشته اي که امين خداست و هيچ تغييري در وحي نداده و آن را بدون هيچ گونه زيادتي يا نقصاني بر قلب محمد (ص) فرود آورده و الفاظ قرآن در قلب و دل او تثبيت شده است. (5) علّامه طباطبايي در اين خصوص مي گويد:
قرآن مجيد به لفظ خود، سخن خداست که به وسيله يکي از مقربين ملائکه که موجوداتي آسماني هستند، به پيغمبر اکرم فرستاده شد. (6)
همو در استناد به آيه ي ( نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ ) معتقد است که قرآن سخن خداست که از راه تکليم به پيامبر (ص) رسيده (7) و پيامبر (ص) آن را با تمام وجود تلقي کرده و نه از راه شنيدن تنها؛ زيرا خداوند مي فرمايد: ( فَأَوحي إِلي عَبدِهِ مَا أَوحي * مَا کَذَبَ الفُؤَادُ مَا رَأيَ * أَ فَتُمَارُونَهُ عَلَى مَا يَرَى‌ )؛ (8) در اينجا خداوند آنچه را وحي کردني بود به بنده اش وحي نمود. قلب ( پاک او ) در آنچه ديد هرگز دروغ نگفت. آيا با او درباره ي آنچه ( با چشم خود ) ديده مجادله مي کنيد؟!
3. ( تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ‌ * وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ‌ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ‌ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ‌ * فَمَا مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ‌ )؛ (9) کلامي است که از سوي پروردگار عالميان نازل شده است! اگر او سخني دروغ بر ما مي بست، ما او را با قدرت مي گرفتيم، سپس رگ قلبش را قطع مي کرديم، و هيچ کس از شما نمي توانست از ( مجازات ) او مانع شود!
4. ( وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ‌ ) ؛ (10) مسلّماً اين ( قرآن ) از سوي پروردگار جهانيان نازل شده است!
5. ( إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ‌ ) ؛ (11) ما آن را قرآني عربي نازل کرديم، شايد شما درک کنيد ( و بينديشيد ) !
6. ( وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْنَاهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً )؛ (12) و ما قرآن را بحق نازل کرديم؛ و بحق نازل شد؛ و تو را، جز بعنوان بشارت دهنده و بيم دهنده، نفرستاديم!
7. ( وَ کَذلِکَ أَنْزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً وَ صَرَّفْنَا فِيهِ مِنَ الْوَعِيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِکْراً ) ؛ (13) و اين گونه آن را قرآن عربي [ = فصيح و گويا ] نازل کرديم، و انواع و عيدها ( و انذارها ) را در آن بازگو نموديم، شايد تقوا پيشه کنند؛ يا براي آنان تذکّري پديد آورد!
8. ( وَ کَذلِکَ أَنْزَلْنَاهُ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ وَ أَنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يُرِيدُ ) ؛ (14) اين گونه ما آن [ = قرآن ] را به صورت آيات روشني نازل کرديم؛ و خداوند هر کس را بخواهد هدايت مي کند.
9- ( کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْکَ مُبَارَکٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَ لِيَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبَابِ‌ ) ؛ (15) اين کتابي است پر برکت که بر تو نازل کرده ايم تا در آيات آن تدبّر کنند و خردمندان متذکّر شوند!
10- ( هذَا کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ مُصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَ مَنْ حَوْلَهَا ) ؛ (16) اين کتابي است که ما آن را نازل کرديم؛ کتابي است پربرکت، که آنچه را پيش از آن آمده، تصديق مي کند؛ ( آن را فرستاديم تا مردم را به پاداش هاي الهي، بشارت دهي، ) و تا ( اهل ) امّ القري [ = مکّه ] و کساني را که گرد آن هستند، بترساني!
11- ( هذَا کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ‌ ) ؛ (17) اين کتابي است پر برکت، که ما ( بر تو ) نازل کرديم؛ از آن پيروي کنيد، و پرهيزگاري پيشه نمائيد، باشد که مورد رحمت ( خدا ) قرار گيريد!
12- ( ‌وَ کَذلِکَ أوحينا اليک قُرْآناً عَرَبِيّاً ) ؛ (18) و اين گونه قرآن عربي [ = فصيح و گويا ] را بر تو وحي کرديم… .
13- ( نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْکَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ‌ ) ، (19) ما بهترين سرگذشت ها را از طريق اين قرآن – که به تو وحي کرديم – بر تو بازگو مي کنيم؛ و مسلّماً پيش از اين، از آن خبر نداشتي!
14- ( أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ… ) ؛ (20) اين قرآن بر من وحي شده، تا شما و تمام کساني را که اين قرآن به آنها مي رسد، بيم دهم ( و از مخالفت فرمان خدا بترسانم ) … .
15- ( وَ اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْکَ مِنْ کِتَابِ رَبِّکَ لاَ مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً ) ؛ (21) و آنچه را از کتاب پروردگارت به تو وحي شده تلاوت کن! هيچ چيز سخنان او را دگرگون نمي سازد؛ و هرگز پناهگاهي جز او نمي يابي!
16- ( أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لاَ يُؤْمِنُونَ‌ * فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ کَانُوا صَادِقِينَ‌ ) (22)، يا مي گويند: « قرآن را به خدا افترا بسته » ، ولي آنان ايمان ندارند. اگر راست مي گويند سخني همانند آن بياورند!
17- ( أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِينَ‌ ) (23)؛ آنها مي گويند: « او به دروغ اين ( قرآن ) را ( به خدا ) نسبت داده ( و ساختگي است ) ! » بگو: « اگر راست مي گوييد، شما هم ده سوره ي ساختگي همانند اين قرآن بياوريد؛ و تمام کساني را که مي توانيد – غير از خدا – ( براي اين کار ) دعوت کنيد! »
18- ( أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِينَ‌ ) ؛ (24) آيا آنها مي گويند: « او قرآن را به دروغ به خدا نسبت داده است »؟! بگو: ( اگر راست مي گوييد، يک سوره همانند آن بياوريد؛ و غير از خدا، هر کس را مي توانيد ( به ياري ) طلبيد! »
19- ( وَ إِنْ کُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ … ) (25) و اگر درباره ي آن چه بر بنده ي خود [ = پيامبر ] نازل کرده ايم شک و ترديد داريد، ( دست کم ) يک سوره همانند آن بياوريد… .
20- ( قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً ) (26)
بگو: « اگر انسانها و پريان ( جن وانس ) اتفاق کنند که همانند اين قرآن را بياورند، همانند آن را نخواهند آورد؛ هر چند يکديگر را ( در اين کار ) کمک کنند.
21- ( أَ فَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَفاً کَثِيراً ) ؛ (27) آيا درباره ي قرآن نمي انديشند؟! اگر از سوي غير خدا بود، اختلاف فراواني در آن مي يافتند.
22- ( لَا تُحَرَّک بِهِ لِسَانَکَ لِتَعجَلَ بِهِ * إِنَّ عَلَينَا جَمعَهُ وَ قُرآنَهُ ) ؛ (28) زبانت را به خاطر عجله براي خواندن آن [ = قرآن ] حرکت مده، چرا که جمع کردن و خواندن آن بر عهده ي ماست!
طبرسي در تفسير آيه ياد شده، آورده است که پيامبر (ص) به دليل علاقه فراوان به دريافت آيات به هنگام نزول وحي از طرف خداوند متعال، به واسطه جبرئيل، عجله مي کرد و زبان خود را حرکت مي داد و خداوند از پيامبر (ص) مي خواهد که عجله نکند؛ زيرا مي فرمايد: ما خود حافظ و جمع کننده کلمات الهي هستيم. (29) در ادامه آيه آمده است: ( فَإِذَا قَرَأنَاهُ فَاتَّبِع قُرآنَهُ ) ؛ (30) پس هرگاه آن را خوانديم، از خواندن آن پيروي کن.
سپس مي فرمايد: ( ثُمَّ إِنَّ عَلَينَا بَيَانَهُ ) ؛ (31) سپس بيان ( و توضيح ) آن ( نيز ) بر عهده ماست.
علامه طباطبايي در خصوص اين آيه مي گويد: آيه ي ياد شده همسان آيه ( وَ لاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْکَ وَحْيُهُ ) ؛ (32) است که در آن، به پيامبر (ص) خطاب شده است که به هنگام نزول وحي آسماني تعجيل نکند. (33)
بنابراين، نزول الفاظ قرآن، جمع، تلاوت، بيان و تفصيل معاني آن، همه بر عهده خداوند است؛ همو که قرآن از سوي او نازل شده است.
روايات
در رواياتي از معصومين (عليهم السلام) از عبارات قرآن به عنوان کلام و قول الهي ياد شده که بيان گر الهي بودن الفاظ قرآن است، مانند:
1. از پيامبر اسلام (ص) روايت شده است که برتري کلام خدا بر ديگر کلام ها همچون برتري خود خدا بر مخلوقاتش مي باشد: « فَضلُ القُرآنِ عَلَي سَائِرِ الکَلَامِ کَفَضلِ اللهِ عَلَ خَلقِهِ » . (34)
2. در روايتي که صدوق نقل مي کند که فردي خدمت حضرت علي (ع) آمد و پرسيد: « اني قد شککت في کتاب الله المُنزل. قال له ثکلتک أُمک و کيف شککت في کتاب الله المنزل… فهذا وحي و هو کلام الله… » . (35)
3. امام صادق (ع) نيز در پاسخ سؤالي در خصوص جايگاه و منزلت قرآن آن را کلام خدا و وحي الهي مي داند که هيچ گونه باطل و سستي در آن راه ندارد: « هُوَ کَلَامٌ اللهِ وَ قَولُ اللَّهِ وَ کِتَابُ اللَّهِ وَ وَحيُ اللَّهِ وَ تَنزِيلُهُ، و هُوَ الکِتَابُ العَزيزُ لَا يَأتِيهِ البَاطِلُ مِن بَينِ يَدَيهِ » . (36)
4. عن فضيل بن يسار قال سألت الرضا (ع) عن القرآن. فقال لي: « هو کلام الله » . (37)

ديدگاه مفسّران

عموم مفسّران قرآن، در الهي بودن نصّ قرآن، ترديد ندارند و الفاظ و عبارات آن را از طرف خداوند متعال مي دانند که براي هدايت بشر ارسال شده است. (38) مفسّران در ذيل آيات آغازين سوره نجم: ( وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى‌ * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى‌ ) ؛ (39) به مطالبي اشاره کرده اند (40) که برخي از آنها چنين است:
1. شيخ طوسي از نخستين و بزرگترين مفسّران در ذيل آيه ي شريفه ياد شده مي فرمايد: « آنچه پيامبر (ص) به عنوان قرآن مي فرمايد، وحي الهي است و او از پيش خود سخن نگفته است ». (41)
2. شيخ الاسلام طبرسي نيز مي فرمايد: « پيامبر (ص) هر چه از قرآن مي گويد، وحي الهي است که به واسطه جبرئيل بيان مي فرمايد » . (42)
3. فخر رازي نيز مي گويد:
وقتي خدا مي فرمايد: « وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الهَوي » ؛ گويا سائلي مي پرسد، چگونه پيامبر (ص) نطق مي کند آيا از راه اجتهاد است؟ سپس گفته مي شود که پيامبر (ص) به واسطه وحي از طرف خدا، سخن مي گويد. (43)
4. زمخشري هم مي گويد: « آنچه پيامبر از قرآن آورده، از پيش خود نيست و کلام و وحي الهي است که از طرف خدا بيان مي دارد ». (44)
5. علامه طباطبايي هم در ذيل آيه ياد شده مي فرمايد:
به قرينه مقام در آيه که خطاب آيه بر مشرکين است و آنها درصدد تکذيب پيامبر (ص) و قرآن بودند، خداوند در آيه ي شريفه، بيان مي دارد که قرآن وحي الهي است که از طرف خداوند بر پيامبر (ص) نازل شده. (45)
6. آية الله معرفت نيز در بحث نزول جبرئيل بر پيامبر گرامي اسلام (ص) و چگونگي آن مي گويد:
خداوند با واسطه ملک خود، وحي الهي را بر پيامبر(ص) نازل مي کرد و آن حضرت مطالب وحي شده را با قلب خود دريافت مي نمود و گاهي او را مي ديد و به او نزديک مي شد و ميزان اين نزديکي با عبارت « قَابَ قَوسَينِ أَو أَدنَي » بيان شده است. (46)

نادرستي دخالت شيطان

الفاظ قرآن، الهي مي باشد و شيطان و هيچ نيروي ديگري غير از فرشته وحي به دلايل زير در آن دخالت نداشته است:

الف) روايات

وحي الهي به صورت کامل و با الفاظ الهي در اختيار پيامبر (ص) قرار مي گرفت و آن حضرت به هنگام دريافت وحي و با سلامت کامل و به دور از هر گونه دخالت شيطان، آن را تلقي مي نموده است. در پرسشي که از زراره از امام صادق (ع) مي نمايد، بدين نکته اشاره شده است. وقتي وي مي پرسد به هنگام نزول وحي، پيامبر (ص) چگونه از دخالت شيطان ايمن بود، آن حضرت در پاسخ مي فرمايد:
إِنَّ اللَّهَ إِذا اتَّخَذَ عَبداً رَسُولاً أَنزَلَ عَلَيهِ السَّکِينَةَ وَ الوَقَارَ فَکَانَ الَّذِي يَأتِيهِ مِن قِبَلِ اللهِ مِثلَ الَّذِي يَرَاهُ بِعَينِهِ؛ (47)
خداوند بر پيامبرش (ص) سکينه و وقار مي فرستد و آن چنان او را از هرگونه خطا مصون مي دارد که خودِ حقيقت را مي بيند.
روايات ديگري نيز وجود دارد که در مقام بيان فرق بين رسول، نبي و امام است و بيان مي دارد که رسول به هنگام دريافت وحي، جبرئيل را از نزديک مي بيند و با او تکلم مي کند که چنين ويژگي، زمينه هر گونه دخالت شيطان را از بين مي برد، مانند روايت ابن محبوب از احول: « سألت أبا جعفر (ع) عن الرسول و النبي و المحدث، قال: الرسول الذي يأتيه جبرئيل قبلاً فيراه فيکلّمه » . (48)
و همين طور روايت زراره از امام باقر (ع): « قال: الرسول الذي يسمع الصوت ويري في المنام ويعاين الملک » . (49)

ب) آيات

دخالت شيطان به هنگام نزول قرآن، با آياتي نظير آيات زير ناسازگار است:
1. ( إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى‌ )؛ (50) آنچه مي گويد چيزي جز وحي که بر او نازل شده نيست!
2-. ( إِنَّ کَيْدَ الشَّيْطَانِ کَانَ ضَعِيفاً )؛ (51) زيرا که نقشه ي شيطان، ( همانند قدرتش ) ضعيف است.
3. ( وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لاَ نَبِيٍّ إِلاَّ إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْکِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَکِيمٌ‌ )؛ (52) هيچ پيامبري را پيش از تو نفرستاديم مگر اين که هرگاه آرزو مي کرد ( و طرحي براي پيشبرد اهداف الهي خود مي ريخت ) ، شيطان القائاتي در آن مي کرد؛ اما خداوند القائات شيطان را از ميان مي برد، سپس آيات خود را استحکام مي بخشيد؛ و خداوند عليم و حکيم است.
طبرسي ذيل اين آيه مي گويد:
ان الرسول متي تمنّي بقلبه بعض ما يتمنّاه من الامور، وسوس اليه الشيطان بالباطل يدعوه اليه و ينسخ الله ذلک و يبطله… و اما الاحاديث المروية في هذا الباب فهي مطعونة و مضعفة عند أصحاب الحديث. (53)
علامه طباطبايي در ذيل آيه ي فوق، يادآور مي شود که « القائات شيطاني که مي تواند امور را فاسد کند مثل بقيه امور در ملک خدا، بدون اذن خدا، واقع نمي شود. » (54)
4-. ( مَا کَانَ لِي عَلَيْکُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلاَ تَلُومُونِي وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ مَا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ مَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي کَفَرْتُ بِمَا أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ‌ ) ؛ (55) و شيطان، هنگامي که کار تمام مي شود، مي گويد: « خداوند به شما وعده ي حق داد؛ و من به شما وعده ( باطل ) دادم، و تخلّف کردم! من بر شما تسلّطي نداشتم، جز اينکه دعوتتان کردم و شما دعوت مرا پذيرفتيد! بنابر اين، مرا سرزنش نکنيد؛ خود را سرزنش کنيد! نه من فريادرس شما هستم، و نه شما فريادرس من! من نسبت به شرک شما درباره ي خود، که از قبل داشتيد، ( و اطاعت مرا همرديف اطاعت خدا قرار داديد ) بيزار و کافرم! » مسلّماً ستمکاران عذاب دردناکي دارند!
شيطان بيان مي دارد که سلطه ي او متفرع بر اتباع و تولي است و بر مؤمنان و به ويژه بر پيامبر (ص) به هنگام دريافت وحي، سلطه ندارد، چنان که در آيه ي ( إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَکَّلُونَ‌ )؛ (56) نيز بدان اشاره شده است.

ج) عصمت پيامبر (ص)

پيامبر (ص) از هر گونه خطا و لغزش عمدي و سهوي، به دور و معصوم بوده که لازمه ي آن عصمت در مقام وحي است که اساس شريعت مي باشد؛ بنابراين، پيامبر (ص) به هنگام دريافت وحي، با علم و يقين و بدون هيچ گونه اضطراب (57) و با اطمينان خاطر وحي را دريافت مي نموده است.
علامه طباطبايي نيز در اين خصوص بر عصمت پيامبران تأکيد دارد و راه وحي را مصون از خطا مي داند و مي فرمايد:
روشن شد که تکوين و آفرينش هرگز در کار خود خطا نمي کند، پس مواد دين آسماني از راه وحي به مردم تعليم مي شود و در طول اين مسافت، دچار هيچ گونه خطا و اشتباهي نخواهد شد. (58)
همو بيان مي دارد که عصمت در مورد پيامبر (ص) سه مرحله دارد: مقام دريافت وحي، نگهداري و تبليغ و تعليم (59)؛ آيات قرآن از جمله آيه ي ( فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْکُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ‌ ) ؛ (60)
دال بر عصمت پيامبر اسلام در همه مراحل از جمله، تلقي وحي دارد و آنها مبعوث شده اند تا مردم را به حق هدايت کنند و غرض الهي جز با عصمت، محقق نمي شود.

د) عقل و قاعده لطف

عقل نيز حکم مي کند که بر طبق قاعده ي لطف، وحي از هرگونه دخالت شيطان مصون بماند تا هدف نزول که هدايت است، محقق شود.

هـ) خرافي بودن غرانيق

عموم مفسران فريقين، به ويژه مفسران شيعه، دخالت شيطان را نادرست دانسته و غرانيق را يک اسطوره ذکر کرده اند که در اينجا به برخي از اقوال آنها اشاره مي شود.
آية الله معرفت در اين مورد از قصّه ورقه بن نوفل ياد مي کند و آن را اسطوره خرافي مي داند؛ زيرا پيامبر (ص) را برتر از آن مي داند که به هنگام وحي، دچار تزلزل و ترديد گرديد. او انسان کامل و معصوم است و محتواي قصّه نيز بر عدم صحّت آن دلالت دارد. ايشان معتقد است احتمال التباس و خطا در وحي آسماني ممکن نيست و در اين زمينه به قاعده لطف استناد مي جويد. (61) ايشان هم چنين از اسطوره « غرانيق » به نقل از تفاسير طبري (62) و سيوطي (63) ياد مي کند و آن را از نظر سند و متن نادرست مي داند. (64) علامه طباطبايي در اين خصوص مي نويسد:
ادلّه قطعي بر عصمت پيامبر (ص)، نادرستي چنين مطلبي را ثابت مي کند و لازم است ساحت پيامبر (ص) از مانند چنين لغزشي تنزيه شود، به ويژه اين که در گزارش تاريخي اين داستان، بدترين و زشت ترين جهل به پيامبر (ص) نسبت داده شده است. (65)
علامه طبرسي در ذيل آيات نخستين سوره مدثر (66) بر سلامت وحي الهي به هنگام نزول آن تأکيد دارد و آن حضرت را مطلّع از براهين روشن به هنگام نزول وحي مي داند. وي در خصوص خطاب ( قُم فَاَنذِر ) (67) به عدم هراس پيامبر (ص) از شيطان اشاره مي کند؛ زيرا او پيامبر الهي بوده و مي بايد مردم را انذار کند. همو مي گويد:
خداوند متعال بر رسولش، وحي نمي فرستاد مگر به همراه براهين روشن و دلايل آشکار، به گونه اي که او بداند هر آنچه بر او وحي مي شود، تنها از طرف خداوند است. بنابراين پيامبر(ص) نياز ندارد تا گواهي از بيرون او را مطلع کند و او هيچ گونه هراسي در اين خصوص به خود راه نداده است. (68)
بدين جهت، روايات « غرانيق » نزد مفسّرانِ حديث شناس، ضعيف و نادرست هستند. (69) سيوطي نيز در اين مورد مي نويسد:
پيامبر نه تنها از دخالت شيطان به هنگام دريافت وحي مصون بود، بلکه جبرئيل هم در ارائه کلمات قرآن دخالت نداشت و او از طرف خداوند مأموريت داشته که لفظ و معنا را به او برساند. (70)
سيوطي با ذکر برخي از اقوال در خصوص اين که آيا جبرئيل هم لفظ و هم معناي آيات را براي آن حضرت آورده يا تنها معاني را آورده، قول نخست را صحيح مي داند. (71) گر چه برخي از معاصران دخالت جبرئيل را در الفاظ قرآن مطرح کرده اند، (72) با توجه به امين بودن جبرئيل و اين که او تنها پيام خدا را مي رسانده، چنين نظري صحيح نيست و مخالف آيات قرآن کريم و ادله ياد شده است. (73)

پي‌نوشت‌ها:

1- زخرف، آيات 2-3.
2- الکشاف، ج4، ص 236.
3- مجمع البيان، ج9، ص 61.
4- شعراء، آيات 192-195.
5- مجمع البيان، ج7، ص 320.
6- قرآن در اسلام، ص 72، ذيل عنوان وحي قرآن.
7- همان، ص 102، ذيل عنوان « کيفيّت وحي » .
8- نجم، آيات 10-12.
9- حاقه، آيات 43-47.
10- شعراء، آيه ي 192.
11- يوسف، آيه ي 2.
12- اسراء، آيه ي 105.
13- طه، آيه ي 113.
14- حج، آيه ي 16.
15- ص، آيه ي 29.
16- انعام، آيه ي 92.
17- انعام، آيه ي 155.
18- شوري، آيه ي 7.
19- يوسف، آيه ي 3.
20- انعام، آيه ي 19.
21- کهف، آيه ي 27.
22- طور، آيات 33 و 34.
23- هود، آيه ي 13.
24- يونس، آيه ي 38.
25- بقره، آيات 24-23.
26- اسراء، آيه ي 88.
27- نساء، آيه ي 82.
28- قيامت، آيات 17-16.
29- مجمع البيان، ج10، ص 600.
30- قيامت، آيه ي 18.
31- همان، آيه ي 19.
32- طه، آيه ي 114.
33- الميزان في تفسير القرآن، ج20، ص 109.
34- بحارالأنوار، ج 89، ص 19.
35- توحيد، ص 264.
36- بحارالأنوار، ج 89، ص 117 و أمالي صدوق، ص 326.
37- تفسير عياشي، ج1، ص 6.
38- الإتقان في علوم القرآن، ج1، ص 156 ( في کيفيّة الإنزال و الوحي ) .
39- نجم، آيات 4-3: او از سر هوي و هوس سخن نمي گويد، آن قرآن جز وحيي نيست که بر او وحي مي شود.
40- روض الجنان، ج 18، ص 160؛ کنزالعرفان، ج 12، ص 469؛ تفسير صافي، ج 5، ص 85؛ تفسير نمونه، ج 22، ص 481؛ جامع البيان، ج 27، ص 25؛ روح المعاني، ج 14، ص 46؛ التحرير و التنوير، ج 27، ص 100 و المنير، ج 27، ص 100.
41- التبيان في تفسير القرآن، ج 9، ص 421، ذيل آيه ي 3 نجم.
42- مجمع البيان، ج 9، ص 261.
43- مفاتيح الغيب، ج 28، ص 235.
44- الکشاف، ج 4، ص 418.
45- الميزان في تفسير القرآن، ج19، ص 27.
46- التمهيد في علوم القرآن، ج1، ص 61.
47- تفسير عياشي، ج2، ص 201 و بحارالأنوار، ج18، ص 262.
48- کافي، ج1، ص 176، باب الفرق بين الرسول و النبي، ح3.
49- همان، ح1.
50- نجم، آيه ي 4.
51- نساء، آيه ي 76.
52- حج، آيه ي 52.
53- مجمع البيان، ج7، ص 146.
54- الميزان في تفسير القرآن، ج14، ص 393.
55- ابراهيم، آيه ي 22.
56- نحل، آيه ي 99.
57- التمهيد في علوم القرآن، ج1، ص 76.
58- قرآن در اسلام، ص 98.
59- همان، ص 99.
60- بقره، آيه ي 213.
61- التمهيد في علوم القرآن، ج1، ص 84-78.
62- جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج17، ص 131، ذيل آيه ي 52 حج.
63- الدرالمنثور، ج6، ص 65، ذيل آيه ي 52 حج.
64- التمهيد في علوم القرآن، ج1، ص 90-85.
65- الميزان في تفسير القرآن، ج14، ص 396، ذيل آيه ي 52 حج ( بحث روايي ).
66- مدثر، آيه ي 2: ( يَا أَيُّهَا المُدَّثِّرُ، قُم فَأَنذِر ) .
67- همان.
68- مجمع البيان، ج 10، ص 579، ذيل آيه ي نخستين سوره مدثر.
69- مجمع البيان، ج7، ص 145، ذيل آيه ي 52 حج.
70- الإتقان في علوم القرآن، ج1، ص 159-157 ( في کيفيّة الإنزال ) .
71- همان.
72- زبان قرآن، فراستخواه، ص 305؛ مجله کيان، ش 4، ص 12 و دانشنامه قرآن و قرآن پژوهي، مدخل « وحي » .
73- شعراء، آيه ي 192: ( وَ إنَّهُ لَتَنزِيلُ رَبِّ العَالَمِينَ ) ؛ تکوير، آيات 21-19: ( إِنَّهُ لَقَولُ رَسُولٍ کَرِيمٍ … مُطاعٍ ثَمَّ أَمينٍ. )

منبع مقاله :
مؤدب، حجة الاسلام دکتر سيد رضا؛ (1393)، مباني تفسير قرآن، قم: انتشارات دانشگاه قم، چاپ سوم.

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد