وحدت حمل در تناقض از منظر فيض كاشاني
چكيده:
از زماني كه حمل اولي ذاتي مقبوليت يافته است، وحدتي به وحدات هشتگانه تناقض افزوده شده است كه از آن با عنوان « وحدت حمل » ياد مي شود. فيض كاشاني در اشاره به « وحدت حمل » مزبور، حمل اولي را مسي به « هوهو » و حمل شايع را مسمي به « ذو هو » خوانده است! اين سخن وي قابل قبول نيست. غير قابل قبول بودن اين سخن را زماني مي توان بيش از پيش دريافت كه دريابيم تهانوي و زنوزي مقسم حمل اولي و شايع را « حمل مواطات » يا همان « حمل هوهو » مي دانند. اما اين اشتباه وي بي شك ريشه يا ريشه هايي در آثار فيلسوف و منطق دان برجسته پيش از وي يعني ملاصدرا دارد كه در اين مقال به جستجوي اين ريشه با ريشه هاي احتمالي خواهيم پرداخت.
كليدواژه ها: وحدت حمل، حمل شايع، حمل هوهو، حمل ذوهو، حمل مواطات، فيض كاشاني.
فيض كاشاني در باب وحدت حمل افزوده شده به وحدات هشتگانه تناقض در عين اليقين مي نويسد: « هو فيها [=التقابل بالإيجاب و السلب في القضايا] مشروط بالثمان وحدات المشهورة، و مع زيادة وحدة الحمل، فيما قد تغاير فيه الحمل، كالقضايا الطبيعية. مثل قولنا: الجزئي جزئي، و الجزئي ليس بجزئي. فإنّ الاوّل إنّما يصدق بالحمل الذاتي الاوّلي، المسمي ب « هوهو »، و هو ما يكون الموضوع فيه عين المحمول. و الثاني إنّما يصدق بالحمل المتعارف المسمي ب « ذوهو »، و هو ما يكون الموضوع فيه من أفراد المحمول و جزئياته. »(2)
همان گونه كه وي مي گويد، گزاره ي « جزئي جزئي است » به حمل اولي ذاتي صادق است و گزاره « جزئي جزئي نيست » به حمل شايع. او در اين زمينه كاملاً پيرو ملاصدرا است و اين سخن وي را مي توان دقيقاً برگردان عباراتي چون اين عبارت ملاصدرا دانست كه « الجزئي مثلاً جزئي بالحمل الذاتي ليس بجزئي، بل كلي بالحمل المتعارف »(3). اما آيا مي توان اين دو گزاره، يا به عبارت دقيق تر حمل اولي ذاتي و حمل شايع صناعي، را چنان كه وي مي گويد، به ترتيب حمل « هوهو »و « ذوهو » ناميد؟!
اگر اين سخن درست باشد بايد گزاره « جزئي جزئي نيست » را حمل « ذو هو » بدانيم! اين در حالي است كه محمول در حمل « ذو هو » بنابراين، سخن خواجه طوسي كه « المحمول بذلك الحمل [= حمل « ذوهو »] لا يحمل علي الموضوع وحده باالمواطاة، بل يحمل مع لفظ ذو، كما يقال الجسم ذو بياض »(4)، بايد همواره با لفظ « ذو » همراه باشد. پس روشن است كه نمي توان چنين گزاره اي را حمل « ذو هو » دانست، در حالي كه اين گزاره به وضوح مبتني بر حمل شايع صناعي است. لذا تسميه ي حمل شايع صناعي از سوي فيض كاشاني به حمل « ذو هو » پذيرفتني نيست.
از سوي ديگر مي دانيم كه « حمل هو هو » همان « حمل مواطات » است(5) و كساني چون محمد علي تهانوي و مدرس زنوزي « حمل مواطات » را مقسم حملي اولي و شايع قرار داده اند.(6) پذيرش سخن ايشان عملكرد فيض كاشاني را به چالش خواهد كشيد. زيرا در اين صورت حمل شايع را نيز بايد قسمي از « حمل هوهو »دانست و در برابر « حمل ذو هو »، نه « حمل ذو هو ».
ملكيان با تكيه بر اين سخن ابن سينا كه « فلا يحمل حمل المحمول علي الموضوع؛ و إنما غرضنا هاهنا مما يحمل هو ما كان علي سبيل المواطاة »(7) مقسم قرار دادن « حمل مواطات » در تقسيم حمل به اولي و شايع از سوي زنوزي را چنين توجيه نموده است كه:« هرگاه « حمل » به طور مطلق به كار رود، حمل مواطات مراد است، چرا كه اين حمل در منطق كاربرد دارد. بنابراين، « حمل اشقاق » را حتماً بايد با قيد اشتقاق به كار برد. بر اين اساس در تقسيمات حمل كه مقسم بدون قيد آورده مي شود. در واقع، حمل مواطات تقسيم مي شود…در بيشتر موارد « حمل » به طور مطلق مقسم اين تقسيم [تقسيم به حمل اولي و شايع] قرار مي گيرد و مراد همان حمل مواطات است، زيرا همين حمل در منطق كاربرد دارد.(8)
با پذيرش اين دليل حتي مي توان نشان داد كه پيش از فيض كاشاني نيز مقسم حمل اولي و شايع همان « حمل مواطات » بوده است. زيرا پيشينيان ايشان نيز « حمل » را به عنوان مقسم براي تقسيم مزبور به طور مطلق به كار برده اند. به طور مثال محقق دواني در اين باب مي گويد: « الحمل… علي قسمين (احدهما) حمل اولي و (ثانيهما) حل متعارف؛ فمطلق الحمل يشملهما. »(9) حال حتي نمي توان براي صحه نهادن بر سخن فيض كاشاني به تقدم زماني وي بر تهانوي و زنوزي نيز استناد نمود.
پس محرز است كه فيض كاشاني در تسميه ي حمل اولي و شايع به « حمل هو هو » و « حمل ذوهو » دچار خطا شده است. اما همچنان جاي اين پرسش باقي خواهد ماند كه چرا چنين خطايي از او سرزده است؟ فيض كاشاني، خود، چندان به منطق نپرداخته است و به احتمال زياد در اين زمينه نيز تابع منطق دانان پيش از خود بوده است. لذا بايد منشأ اين اشتباه از سوي وي را در كتب منطق دانان پيش از وي جستجو نمود. زيرا بسيار محتمل است كه در اين بحث به دليل بي توجهي يا تعجيل ناشي از تبعيت صرف دچار لغزش شده باشد. از آنجا كه وي داماد و شاگرد ملاصدراست و همچنين بر اين اساس كه ملاصدرا را بيش از هر فيلسوف ديگري از وحدت حمل در رفع تناقض بهره گرفته است. لذا متون ملاصدرا را در كشف علت احتمالي لغزش فيض كاشاني در اين زمينه مورد بررسي قرار مي دهيم.
احتمال نخست: سوء برداشت از كتاب منطقي ملاصدرا
ملاصدرا در دو كتاب منطقي خويش با عناوين اللمعات المشرقية في الفنون المنطقية و التنقيح في المنطق مي گويد: « إذا قلنا ج ب فج موضوع و ب محمول و القول حمل متواطيء و يسي حمل علي هو و هو هو أو اشتقاق و يسمي حمل في هو و ذو هو. و الحمل إما ذاتي أولي أو عرضي متعارف و الذاتي ما يكون الموضوع عين المحمول ذاتاً و عنواناً… و العرضي ما يكون من أفراده. »(10)
شايد اين كه ملاصدرا بلافاصله پس از تقسيم « حمل » به متواطي و اشتقاقي به تقسيم آن به اولي و شايع مبادرت ورزيده است، براي كسي كه عجولانه به اين متن مراجعه نمايد، چنين خطايي را رقم بزند كه حمل متواطي معادل حمل اولي و حمل اشتقاقي معادل حمل شايع است. اما اين احتمال بسيار ضعيف است. زيرا اولاً طرح اين مبحث توسط ملاصدرا در اين موضع از اين دو كتاب به عنوان مقدمه اي براي ذكر وحدت حمل نيست، در ثاني در عبارت فيض كاشاني در اين زمينه از گزاره هاي طبيعيه به عنوان گزاره هايي كه از طريق وحدت حمل سعي مي شود از آنها رفع تناقض گردد، ياد شده است، در حالي كه در اين موضع از سخن ملاصدرا در اين دو كتاب اين نكته خاطر نشان نشده است.
اساساً بايد سخن فيض كاشاني را برگرفته از اين عبارت ملاصدرا دانست كه: « و من أحكام هذا التقابل [=التقابل بالايجاب والسلب] أيضا أن تحققه في القضايا مشروط بثمان وحدات مشهورة مع زيادة وحدة هي وحدة الحمل في القضايا الطبيعية. »(11)
اين عبارت، درست همانند آنچه فيض كاشاني گفته است، در باب « تقابل ايجاب و سلب » است. ملاصدرا در اين عبارت وحدت حمل، به عنوان وحدتي افزوده شده به وحدت هاي هشتگانه لازم در تناقض را، به نحوي منحصر به قضاياي طبيعيه نموده است. اين امر مي تواند به خوبي ذكر قضاياي طبيعيه از سوي فيض كاشاني در اشاره به وحدت حمل را توجيه نمايد. اما به رغم شباهت هاي فراوان سخن فيض كاشاني با اين بيان ملاصدرا، همچنان جاي اين پرسش است كه چرا فيض كاشاني حمل اولي را معادل « هوهو » و حمل شايع را معادل « ذوهو » دانسته است، زيرا هيچ گونه ردّ پايي از حمل « هوهو » و « ذوهو » در اين موضع از سخن ملاصدرا يافت نمي شود.
احتمال ديگر: دو معنايي وحدت حمل در آثار ملاصدرا
احتمال ديگري براي اين اشتباه فيض كاشاني در كار است و آن اين است كه ملاصدرا « وحدت حمل » افزوده شده به وحدات هشت گانه در مبحث تناقض را به دو معنا در آثار خويش به كار برده است: 1. وحدت حمل مواطاتي و اشتقاقي. 2. وحدت حمل اولي و شايع. كاملاً محتمل است كه فيض كاشاني بدون توجه به دو معنايي « وحدت حمل » و در برخورد به اين دو معنا از آن، چنين گمان كرده باشد كه حمل اولي همان حمل مواطاتي و حمل شايع همان حمل اشتقاقي است. اكنون براي آن كه اين ادعا بدون دليل باقي نماند اين دو معنا از « وحدت حمل » را در آثار ملاصدرا پي گيري مي نماييم.
معناي نخست: وحدت حمل مواطاتي و اشتقاق
همان گونه كه مي دانيم سهروردي برهان عينيت « وجود » را نمي پذيرد. او در اثبات ادعاي خويش دليلي اقامه نموده است كه يكي از مقدمات آن به زعم ملاصدرا از اين قرار است. « إن الوجود لو كان حاصلاً في الأعيان، لكان موجودا، فله أيضا وجود، و لوجوده وجود آخر إلي غير النهاية ».(12) ملاصدرا در ردّ اين مقدمه مي گويد: « إن أريد بالموجود هذالامعني، أي ما يقوم به الموجود، يلزم أن يكون الوجود معدوما بهذالمعني. فإن الشيء لا يقوم بفنسه، كما أن البيضا ليس بذي بياض. إنما الذي هو ذو بياض شيء آخر، كالجسم أو المادة، و کونه معدوما بهذالمعني لا يوجب اتصاف الشيء بنقيضه، لان نقيض الوجود هو العدم أو اللاوجود، لا المعدوم او اللاموجود، و قد عتبرت في التناقض وحدة الحمل مواطاة أو اشتقاقاً. »(13)
همان گونه كه مي بينيد، يكي از اصولي كه ملاصدرا در ردّ اين مقدمه سهروردي به كار مي گيرد « اعتبار وحدت حمل مواطات و اشتقاق در تناقض است ». او به همين نكته در المسائل القدسية نيز اشاره نموده است.(14) از برخي عبارات ديگر ملاصدرا مي توان توضيحات مشروح تري در اين خصوص به دست آورد. براي مثال به اين سخن وي كه در باب « تقابل ايجاب و سلب » گفته است، توجه نماييد: « الإيجاب و السلب لا يجتمعان في شيء و لا يصدقان معا و كذا لا يرتفعان و لا يكذبان معا و الفرق بين هذين القولين فيها أن الاول بحسب الحمل بالاشتقاق و يقال له وجود في و الثاني بحسب الحمل المواطي و يقال له حمل علي فاجتماع البياض و الابياض في موضوع واحد ممتنع و كذا صدق الأبيض و الاألبيض علي ذات واحدة و كذلك ارتفاع البيضا و الابياض عن موضوع واحد و كذب الأبيض و اللاأبيض عليه محال. »(15)
همان گونه كه پيداست، ملاصدرا در اين عبارت « اجتماع و ارتفاع » را براي اشاره به زماني به كار برده است كه در گزاره ي « حمل اشتقاقي » در كار است و « صدق و كذب » را براي زماني كه در گزاره ي « حمل متواطي » داريم. او با برقراري اين تمايز، بار ديگر بر لزوم وحدت حمل اشتقاقي و مواطاتي در بحث تناقض تأكيد ورزيده است. ملاصدرا در جاي ديگر نيز به تمايز ميان « اجتماع » و « صدق » چنين اشاره مي نمايد: « لمفهوم واحد نقيضاً من طريق حمل هو هو و نقيض من طريق حمل ذو هو فاستيقن أن المتناقضين من طريق حمل الاشتقاق كما استحال اجتماعهما بحسب الحمل الاشتقاقي في موضوع واحد؛ فكذلك يستحيل صدقهما مواطاة علي موضوع واحد. »(16)
معناي دوم: وحدت حمل اولي و شايع
ملاصدرا علاوه بر « وحدت حمل اشتقاقي و مواطاتي »، از وحدت حمل ديگري در باب تناقض نيز ياد نموده است. براي نمونه به اين سخن وي در پاسخ به « مسأله ي وجود ذهني » توجه نماييد: « كثيراً ما يصدق و يكذب محمول واحد علي موضوع واحد، بل مفهوم واحد علي نفسه بحسب اختلاف هذين الحملين كالجزئي و اللامفهوم و اللاممكن بالإمكان العام و اللاموجود بالوجود المطلق و عدم العدم و الحرف و شريك الباري و النقيضين و لذلك اعتبرت في التناقض وحده أخري سوي الشروطات الثمانية المشهورة و تلك هي وحدة الحمل فالجزئي مثلاً جزئي بالحمل الذاتي ليس بجزئي، بل كلي بالحمل المتعارف و مفهوم الحرف حرف بالاول اسم بالثاني. »(17)
همان گونه كه مي بينيم نظر وي در اينجا معطوف به « وحدت حمل شايع و اولي » است. عبارت هاي ديگر وي در اين زمينه از اين قرار اند: « قد يصدق معني علي نفسه بأحد الحملين و يكذب عنها بالآخر »،(18) « قد يصدق معني علي نفسه بأحد الحملين و يكذب عنها بالآخر »،(19) « قد يصدق الشيء علي نفسه بأحد الحمل و يكذب عنها بالآخر »، (20) « الشيء ربما يصدق و يكذب علي نفسه بالحملين »(21) و « بعض المفهومات قد يكذب علي نفسه بالحمل المتعارف فيصدق نقيضه عليه مع أنه قد يصدق علي نفسه كسائر المفهومات بالحمل الأولي الذاتي. »(22)
چرا ملاصدرا در بحث از اين معناي وحدت حمل همواره از اصطلاحات « صدق » و « كذب » استفاده نموده است؟ اگر دقت وي در بكارگيري و تمايز ميان اين دو اصطلاح با دو اصطلاح « اجتماع » و « ارتفاع » را آن گونه كه در معناي نخست بدان اشاره نمود، در اين معنا نيز دخيل بدانيم، بايد چنين نتيجه بگيريم كه وي در طرح معناي دوم از وحدت حمل، تنها گزاره هاي مبتني بر « حمل مواطات » را در نظر داشته است. اين عملكرد ملاصدرا مي تواند مهر تأييدي بر رويكرد تهانوي و زنوزي در مقسم قرار دادن « حمل مواطات » در تقسيم ثنائي اولي و شايع باشد.
ملاصدرا نه تنها به عنوان مقدمه اي بر « مسأله ي وجود ذهني »، بلكه در مبحث « تقابل سلب و ايجاب » نيز به اين معنا از وحدت حمل اشاره نموده است. او مي گويد: « و من أحكام هذا التقابل أيضا أن تحققه في القضايا مشروط بثمان وحدات مشهورة مع زيادة وحدة هي وحدة الحمل في القضايا الطبيعيعة؛ لأن بعض المفهومات- قد يكذب علي نفسه بالحمل المتعارف فيصدق نقيضه عليه مع أنه قد يصدق علي نفسه- كسائر المفهومات بالحمل الأولي الذاتي. »(23)
نتيجه گيري
فيض كاشاني به اشتباه در اشاره به وحدت حمل در باب تناقض حملي اولي را مسمي به « هوهو » و حمل شايع را مسمي به « ذوهو » خوانده است.سرچشمه اين اشتباه در اين است كه اساساً دو معنا از وحدت حمل در متون صدرايي به عنوان وحدت حمل افزوده شده به وحدات هشتگانه در تناقض معرفي شده است: 1. وحدت حمل مواطاتي و اشتقاقي؛ 2. وحدت حمل اولي و شايع. ملاصدرا همواره در اشاره به حمل اشتقاقي از دو اصطلاح « اجتماع » و « ارتفاع » بهره گرفته است، در حالي كه اشاره به حمل مواطاتي از دو اصطلاح « صدق » و « كذب » استفاده نموده است. همين امر مي تواند تأييدي بر اين حقيقت باشد كه وي مقسم حمل اولي و شايع را، چنان كه تهانوي و زنوزي و ملكيان گفته اند، « حمل مواطات » مي داند، زيرا در اشاره به وحدت حمل به معناي دوم نيز از اصطلاحات « صدق » و « كذب » بهره مي گيرد.
پينوشتها:
1. استاديار دانشگاه بيرجند.
2. عين اليقين، ج1، صص 141-140.
3. الحكمة المتعالية في الاسفار العقلية الاربعة، ج1، صص 294-293.
4. شرح الاشارات و التنبيهات، ج1، ص 31.
5. براي قول خواجه طوسي در اين باب رك: همان، ج1، ص 30.
6. رك: كشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج1، ص 717؛ رساله حمليه، صص 10-9.
7. رك: المدخل، ص 28.
8. « اقسام حمل و احكام آنها »صص 56-54.
9. حاشية المحقق الدواني علي حاشية الشريف الجرجاني علي شرح القطب، ص 272.
10. اللمعات المشرقية في الفنون المنطقية، ص 7؛ التنقيح في المنطق، ص 201.
11. الحكمة المتعالية في الاسفار العقلية الاربعة، ج2، ص 109.
12. المشاعر، ص 13.
13. همان.
14. المسائل القدسية،ص 197.
15. الحاشية علي الهيات الشفا، ص 41.
16. الحكمه المتعالية في الاسفار العقلية الاربعة، ج7، ص 196.
17. همان، ج1، صص 294-293.
18. الشواهد الربوبية في المناهج السلوكية، ص 28
19. المسائل القدسية، ص 229.
20. مفاتيح الغيب، ص 111.
21. اللمعات المشرقية في الفنون المنطقية ص 20؛ التنقيح في المنطق، ص 214.
22. الحكمة المتعالية في الاسفار العقلية الاربعة، ج2، ص 109.
23. همان.
منابع و مآخذ:
1. « اقسام حمل و احكام آنها »، ملكيان، محمدباقر، معارف عقلي، شماره 5، بهار 1386، صص 68-53.
2. التنقيح في المنطق، در: مجموعه رسائل فيضي صدر المتألهين ملاصدرا، تحقيق و تصحيح حامد ناجي اصفهاني، تهران، انتشارات حكمت، چاپ اول، 1375، صص 236-193.
3. الحاشية علي الهيات الشفاء، ملاصدرا، قم، انتشارات بيدار، بي تا.
4. حاشية المحقق الدواني علي حاشية الشريف الجرجاني علي شرح القطب، در: شروح الشمسية (مجموعه ي حواشي و تعليقات)، دواني، محمد بن اسعد، قم، انتشارات مدين، چاپ اول، 1427ق/2007م، صص 286-256(بخش دوم).
5. الحكمة المتعالية في الاسفار العقلية الاربعة، ملاصدرا، بيروت، دار احياء التراث، چاپ سوم، دوره نه جلدي، 1981م.
6. شرح الاشارات و التنبيهات، طوسي، قم، نشر البلاغه، چاپ اول، دوره ي سه جلدي، 1375.
7. الشواهد الربوبيّة في المناهج السلوكيه ي ملاصدرا، تصحيح و تعليق سيدجلال الدين آشتياني، مشهد، المركز الجامعي للنشر، چاپ دوم، 1360.
8. رساله حمليه، مدرس زنوزي، علي، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1363.
9. عين اليقين، فيض كاشاني، محمد، بيروت، چاپ اول، دوره ي دو جلدي، 1428ق.
10. كشاف اصلاحات الفنون و العلوم، تهانوي، محمدعلي، بيروت، مكتبة لبنان ناشرون، چاپ اول، دوره دو جلدي، 1996م.
11. اللمعات المشرقية في الفنون المنطقية ملاصدرا، تصحيح دكتر مشكاة الديني، تهران، انتشارات آگاه، چاپ اول، 1362.
12. المدخل، در: منطق الشفاء ابن سينا، مقدمه ي دكتر ابراهيم مدكور، تحقيق سعيد زايد و ديگران، قم، مكتبة آية الله المرعشي، دوره چهار جلدي، 1404ق.
13. المسائل القدسية، در: سه رسائل فلسفي ملاصدرا، مقدمه و تصحيح و تعليق سيدجلال الدين آشتياني، قم، دفتر تبليغات اسلام، 1387.
14. المشاعر، ملاصدرا، به اهتمام هانري كربن، تهران، كتاب طهوري، چاپ دوم، 1363.
15. مفاتيح الغيب، ملاصدرا، مقدمه و تصحيح محمد خواجوي، تهران، مؤسسه تحقيقات فرهنگي چاپ اول 1363.
منبع مقاله :
به کوشش شهناز شايان فر؛ (1392)، فيض پژوهي (مجموعه مقالاتي در معرفي آرا، احوال و آثار ملامحسن فيض كاشاني)، تهران: نشر خانه کتاب، چاپ اول