طلسمات

خانه » همه » مذهبی » عقل گرايي تأويلي در علم کلام

عقل گرايي تأويلي در علم کلام

عقل گرايي تأويلي در علم کلام

«عقل» از کلماتي است که در ادبيات و سنت اسلامي کاربردهاي مختلف و معاني متفاوتي دارد. در مقابل واژه هاي مختلف مانند جهل، جنون، نفس، عشق، هوي، امام، قياس و نقل، به کار مي رود که معاني متفاوتي از آن به دست مي آيد.

01007 - عقل گرايي تأويلي در علم کلام
01007 - عقل گرايي تأويلي در علم کلام

 

نويسنده: محمد صفرجبرئيلي

 


در آغاز، بيان توضيح کوتاهي درباره سه واژه «عقل»، «تأويل» و «عقل گرايي» ضروري به نظر مي رسد.

1. عقل

الف. تعريف

«عقل» از کلماتي است که در ادبيات و سنت اسلامي کاربردهاي مختلف و معاني متفاوتي دارد. در مقابل واژه هاي مختلف مانند جهل، جنون، نفس، عشق، هوي، امام، قياس و نقل، به کار مي رود که معاني متفاوتي از آن به دست مي آيد. (1) مقصود اين نوشتار، عقل در مقابل «نقل» است. به علاوه در بحث از عقل، تعبيرهايي همچون: عقل الهي، عقل بشري، عقل جزوي، عقل کلي، عقل استدلال گر، عقل شهودگر، عقل ظاهربين، عقل واقع نگر، عقل نظري، عقل عملي و … مورد استفاده قرار مي گيرد. (2)
مشهورترين معاني لغوي آن، «منع» و «جلوگيري کردن» است. (3)
در اصطلاح نيز تعريف هاي متعددي براي آن ذکر شده است. (4) از جمله آن ها عبارتند از:
1. انسان را از انحراف از راه راست منع مي کند. (5)
2. قوه اي که آمادگي قبول علم و آگاهي را دارد. (6)
اين دو معنا و تعريف، مورد تأييد روايت ها نيز هست. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) فرموده است:
ما کسب احدٌ شيئاً افضل من عقل يهديه الي هدي او يرُّدُه عن ردي (7)
و يا فرموده است:
ان العقل عِقالٌ من الجَهلِ. (8)

ب. جايگاه عقل

در مکتب حيات بخش اسلام، عقل جايگاه ويژه اي دارد. قرآن کريم آيات بسياري را به عقل اختصاص داده است. (9) در روايت هاي معصومان (عليهم السلام) نيز مطالب بسيار مهم و ارزنده اي درباره عقل بيان شده است. (10)
خداوند متعال در آيات بسياري مردم را به تفکر، تعقل و تدبر در آيات آفاق و انفس دعوت فرموده و در موارد احقاق حقايق به استدلال عقلي آزاد پرداخته و اعتبار حجت عقلي، استدلالي و برهاني آزاد را مسلم مي شمارد؛ برخلاف برخي اديان نمي گويد که اول حقانيت معارف اسلامي را بپذيريد، سپس به استدلال عقلي پرداخته و معارف ديني را از آن ها استتناج کنيد، بلکه با اعتماد کامل به واقعيت خود مي گويد، به احتجاج عقلي پرداخته، حقانيت معارف نامبرده و تصديق و ايمان به آن ها را از نتيجه ي دليل به دست آوريد نه اينکه اول ايمان بياوريد و بعد به قيد مطابقت آن دليل اقامه کنيد.
امام صادق (عليه السلام) درباره جايگاه معرفتي عقل فرموده است:
آغاز و شروع هر چيز و نيرو و آباداني آن به هيچ سودي بدون آن به دست نمي آيد عقل است، که خدا آن را زينت و نوري براي بندگانش قرار داده است. آنان در پرتو عقل، آفريدگار خود را شناخته اند و دانسته اند که آفريده او و تحت تدبير اويند. خداوند باقي است و آنان فاني اند. از راه ديدن آسمان و زمين، خورشيد و ماه، شب و روز به استدلال عقل پرداخته و بر وجود آفريدگار مدبر، ازلي و ابدي استدلال مي نمايند و به کمک عقل، نيک را از بد بازشناخته و مي دانند که ناداني، مايه ظلمت و دانايي، عامل نور است … (11)
با توجه به حمايت فوق العاده متون اسلامي از عقل و عنايت قرآن و تأکيدهاي اخبار و احاديث، مي توان گفت که اصالت عقل در شناخت و کسب معرفت و حجيت آن در دستيابي به معرفت راستين مورد تأييد اسلام است. (12)
در برخي احاديث اهل بيت (عليهم السلام)، علاوه بر نهي از اتکا و استناد به عقل در استنباط احکام ديني، تصريح شده است که دين و شريعت الهي در دسترس عقل قرار ندارد (13) و بايد آن را از طريق وحي و کلام معصوم (عليهم السلام) به دست آورد.
در جمع بين اين دو دسته از حديث ها مي توان گفت که در نگاه ائمه اهل بيت (عليهم السلام)، نه عقل به عنوان تنها وسيله معرفت ديني پذيرفته شده است و نه به طور کلي فاقد اعتبار و بي ارزش به شمار رفته است؛ چنانکه گقته مي شود، عقل حجت لازم هست، ولي کافي نيست. (14)
نقش اثباتي معرفت عقلي، به صورت في الجمله و موجبه جزئيه مطرح است. برخي از معرفت هاي ديني مانند اثبات وجود خدا، برخي از صفات جمال و جلال، اثبات ضرورت شريعت، دلالت معجزه بر راست گويي پيامبر و مانند آن، جز از طريق عقل قابل اثبات نيست. در باب مستقلات و ملازمات، عقليه نقش تعيين کننده اي دارد و در باب تربيت و اخلاق نيز ياريگر دين است؛ ولي در فهم ملاک هاي احکام شرعي به ويژه در باب عبادات، نقش معرفتي عقل بسيار محدود است، چنانکه در تشخيص موارد و مصاديق حسن و قبح نيز نقش محدودي دارد.
بنا به نظر محققان از اماميه، عقل نسبت به برخي از معارف، «معيار و ميزان»، نسبت به برخي ديگر، «مصباح» و در مواردي نيز «مفتاح» شريعت است؛ (15) و هر يک از آن سه مورد به تأييد حديث ها و روايت ها نيز رسيده است. (16)
پس حديث هايي که از اتکا و استناد به عقل در دين شناسي نهي کرده، مربوط به فهم ملاک هاي احکام شرعي و ناظر به تشخيص مصاديق و موارد حسن و قبح افعال است که اتفاقاً هر دو خارج از حيطه مسائل و مباحث کلامي است.
به علاوه اينگونه حديث ها در مقام نقد و رد روش برخي از مذاهب اسلامي است که در فهم کتاب و سنت، به قياس و استحسان دست زده و به اصطلاح تفسير به رأي و اجتهاد به رأي (17) کرده اند که نمونه آشکار آن رد کلام معتزله و فقه حنفيه به چشم مي خورد و لذا بيشتر روايت هاي نهي، به نهي از قياس ناظر است.
امام سجاد (عليه السلام) فرموده اند:
ان دين الله لا يصاب بالمقاييس. (18)
و يا امام حسين (عليه السلام) فرموده است:
من وضع دينه. علي القياس لم يزل الدهر في الارتماس. (19)

ج. گستره عقل

به طور قطع، عقل ويژگي ها، امتيازها و توانايي هايي دارد اما علي رغم آن، محدوديت نيز دارد و از توان دستيابي به تمام جوانب حقيقت برخوردار نيست. عقل هر چند مي تواند مسائل اعتقادي و اخلاقي و کليات ( مسائل عملي ) را به دست آورد، ولي خود مي داند که ادراک ذات حق تعالي، منطقه ي ممنوعه است و هيچ مدرکي به آنجا دست ندارد؛ همانگونه که کنه صفات حق تعالي که عين ذات او است نيز منطقه ممنوعه ي ديگري براي عقل است؛ چنانکه مصالح خصوصي جزئيات در دسترس آن قرار ندارد، از شعاع آن خارجند.
به تعبير خواجه نصير طوسي:
حکمي که به مقتضاي عقل بود بالذات جز بر موضوعات کلي نبود. (20)
اين محدوديت عقل مورد تأييد روايت هاي متعددي نيز هست.
1. از امام صادق (عليه السلام) پرسيدند: آيا مردم با وجود عقل از غير آن بي نيازند؟ امام در پاسخ فرمود:
آدم خردمند به دليل عقلي که خداوند پايه زندگي و زيور برازندگي و رهيابي او ساخته، مي داند که خدا حق است و پروردگار وي او است و مي داند که براي خالقش دوست داشتن، کراهت، طاعت و معصيتي است که تنها با عقل خودش نمي تواند آن ها را دريابند بلکه دريافت و فهم آن ها جز با طلب علم ممکن نيست و اگر به وسيله علمش به اينها نرسد، عقلش او را سودي نمي دهد، پس واجب است بر عاقل و خردمند، طلب علم و ادب نمايد که بدون آن قوام و استواري نمي ماند. (21)
از اين روايت فهميده مي شود که عقل خود مي يابد که توان درک و فهم همه چيز را ندارد و به فراگيري و آموزش نيازمند است.
2. به فرموده ي امام معصوم (عليه السلام)، (22) خدا بر بشر دو حجت دارد که آن دو مکمل يکديگرند؛ اگر عقل باشد و انبيا نباشند، بشر به تنهايي راه سعادت خود را نمي تواند طي کند و اگر انبيا باشند و عقل نباشد، باز انسان راه سعادت خود را نمي پيمايد. عقل و نبي ( وحي ) هر دو با يکديگر يک کار را انجام مي دهند. (23) بنابراين، عقل حجت لازم است هر چند کافي نيست. (24) به تعبير ديگر، عقل شرط لازم است ولي شرط کافي نيست، زيرا محدوده نياز بشر که در دين بدان پرداخته شده به مراتب بيش از محدوده درک عقل است و عقل توان درک همه چيز را ندارد؛ به مصالح و مفاسد تمام احکام آگاه نيست، چرا که اساساً درک عقل به تجربه منوط است و عقل در بسياري از مسائل غيب و شهود از جمله مسائل مربوط به آخرت تجربه اي ندارد، لذا در اين زمينه ها نمي تواند چراغ راه باشد. (25)
3. در روايتي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) فرموده است:
اَلا وَ مَثَلُ العَقلِ کمَثَلِ السِّراج في وسط البيت. (26)
اين تشبيه زيبا بيانگر محدوديت عقل است چرا که عقل در وجود آدمي مانند چراغ است در خانه؛ چراغ در عين اينکه روشن کننده است، شعاعش محدود است. نمي تواند همه چيز را نشان دهد، بلکه چيزهايي را نشان مي دهد که در پرتو آن قرار مي گيرند. حقايق عالم هستي نيز همين گونه اند؛ برخي در شعاع عقل قرار دارند، در موارد ديگر عقل آدمي نيازمند کساني فراتر از انسان عادي است تا او را به آن حقايق متوجه کنند و آن ها را در دسترس او قرار دهند.

د. نسبت عقل و نقل

هر يک از عقل و نقل ( وحي ) يا قطعي است يا ظني. در صورتي که يکي قطعي باشد و ديگري ظني، طبيعي است که دليل قطعي – خواه عقل باشد و يا نقل – مقدم است. اما اگر هر دو قطعي باشند، تعارض آن دو ممکن نيست (27) و بر فرض وقوع آن، علاج پذير نخواهد بود. يعني همان طوري که تعارض بين دو دليل عقل قطعي و يا دو وحي قطعي (28) ممکن نيست و بر فرض وقوع، علاج ندارد؛ تعارض بين دليل «عقل قطعي» و «وحي قطعي» نيز محال و بر فرض وقوع، علاج ندارد و درمان معارضه ممتنع است، چون بازگشت تعارض هريک از دليل هاي قطعي با ديگري به اين است که در واقع يک دليل قطعي با خودش معارض باشد. (29)

محل نزاع

حجيت و اعتبار عقل يا به عنوان «منبع» استنباط و استدلال در کنار کتاب و سنت مطرح مي شود؛ و يا «ابزار» و وسيله براي استخراج، استنباط و استدلال از کتاب و سنت است. به تعبير ديگر، ابزاري براي کشف مفاد و مدلول صحيح و درست کتاب و سنت است.
آنچه که توان منبع بودن را دارد همان عقل قطعي است که به اتفاق اماميه حجت است، وگرنه عقل ظني مانند قياس، استحسان و مصالح مرسله که از نظر اهل سنت حجيت دارند، مورد نظر هيچ دانشمند پيرو مذهب امامي نيست. (30) اما عقل ابزاري اعم از عقل قطعي و ظني است.
آنچه که مورد نزاع بين عقل گرايان و نص گرايان شيعي است، صورت اول يعني عقل به عنوان منبع است.

2. تأويل (31)

اين کلمه از اول ( آل ) يؤولُ به معناي بازگشت دادن است و در اصطلاح عبارت است از:
ارجاع کلام و برگرداندن آن از معناي ظاهريش به معنايي که ظاهراً مخفي و پنهان است. (32)
مسئله تأويل در اصول عقايد به جهت تطابق متشابهات قرآن و حديث با قوانين نظري و مقدمه هاي عقلي براي تقديس خداي متعال و تنزيه او از صفات امکاني و نقائص کوني مطرح شد، زيرا حمل کلام بر معناي موضوعٌ له آن مثلاً در مورد وجه، يد، جنب، ساق، عين، اذن و … مستلزم تجسيم، تشبيه و انسان مانند انگاري خداوند است.

ديدگاه ها

درباره رويکرد تأويلي نسبت به ظواهر و متون ديني، سه ديدگاه عمده وجود دارد: (33)
الف. ديدگاه افراطي، از آن معتزله است؛
ب. ديدگاه تفريطي، از آن ظاهرگرايان و اهل حديث است؛
ج. ديدگاه اعتدالي، از آن اماميه است.
البته چنانکه بعداً گفته مي شود، عقل گرايان امامي مذهب و در رأس آنان شيخ مفيد بيشتر به اين ديدگاه پايبند هستند.

3. عقل گرايي

الف. تعريف

عقل گرايي عنوان عامي است که بر هرگونه نظام فکري و فلسفي که نقش عمده و اساسي را به عقل مي دهد، اطلاق و در مقابل نظام هاي فکري مانند «ايمان گرايي»، «نص گرايي»، «شهود گرايي» و «تجربه گرايي» مطرح مي شود. آنچه اينجا مورد نظر است، «عقل گرايي» در مقابل «نص گرايي» است که مقصود از آن نظام و يا مکتب فکري است که در برابر معارف وحياني بر نقش قوه عقل نيز در کسب معرفت تأکيد دارد و علاوه بر ارج و حرمتي که براي عقل قائل است، آن را ابزار و وسيله اي براي کسب شناخت و معرفت مي داند و درصدد است تا گزاره هاي کلامي را با استدلال عقلاني تبيين کند. پيروان اين روش فکري با اعتقاد به هماهنگي بين عقل و نقل مي گويند: همانگونه که وحي منبع معرفت انسان است، عقل نيز از منابع معرفت و شناخت انساني است؛ همچنين عقل و نقل ( وحي ) هر دو از حقيقت عيني و خارجي گزارش مي کنند. از اين رو، گزارش آن ها با يکديگر هماهنگ است. (34)
اما ممکن است در مواردي بين اين دو منبع معرفت، تعارض پيش آيد، در آن صورت کداميک را بايد انتخاب کرد؟ پيروان برخي از مکتب ها مانند «اشاعره» بيشتر به گزينش نقل تمايل دارند؛ (35) «اهل حديث» نيز عقل را به حساب نمي آوردند تا در صورت تعارض بين عقل و نقل آن را مقدم بدارند؛ (36) عقل گرايان شيعه، نقل را بر اساس عقل، تأويل مي برند و لذا اگر در موردي ظاهر دليل نقلي با دليل عقلي مبرهن هماهنگ نبود، خود دليلي عقلي به منزله دليل لبي متصل يا منفصل است که مي توان با آن در ظاهرِ نقل تصرف کرد. (37)

ب. ويژگي روش عقل گرايي

ويژگي عمده و اصلي اين روش، «اعتدال» و «ميانه روي» آن است؛ لذا شيخ مفيد را که بنيان گذار اين روش است، مؤسس «کلام ميانه» نام نهاده اند که در مقابل « کلام متقدم» يعني عصر دوم حضور و نص گرايي شيخ صدوق و «کلام فلسفي» نوبختي ها به پاخاسته است. (38) او با هدف اصلاح استدلال هاي عقلي و متکلمان پيشين ( نوبختي ها ) و روي آوردن به روشي ميان استدلال عقلي و تفسير ادله نقلي به طرح، تأسيس و تبيين اين روش اقدام کرد. (39)
روش اعتدال شيخ مفيد را مي توان از مقايسه آراي او و نوبيختيان در مسائل مربوط به «وعيد» و «امامت» به دست آورد. وجه عدول او از مواضع نوبختي ها گاه استدلال هاي عقلي و پرهيز از مواضع افراطي و گاه پيروي از اخبار ائمه اهل بيت (عليهم السلام) است. (40)
با توجه به اين ويژگي (41)مي توان رويکرد و روش عقل گرايي را چنين تعريف کرد:
تبيين اجتهادي و کاويدن ظرايف اصول دين با بهره مندي از قواعد و سنن قابل قبول عقلي و مأثورات ديني به دور از تأثر از انديشه هاي فلسفي و عرفاني. (42)

ج. سير تاريخي عقل گرايي

چنانکه گفته شد، در دوره غيبت تا پيش از شيخ مفيد تفکر نص گرايي اهل حديث حاکم بود. (43) نص گرايان در مسايل کلامي به استفاده از عقل توجهي چندان نداشتند و خيلي به کاربرد آن معتقد نبودند؛ هر چند آن را نيز نفي نمي کردند. کار آنان به رديافت حديث، نقل آن و حداکثر تبويب و تنظيم آن خلاصه مي شد. شيخ مفيد براي گشودن راه استدلال و برهان و کاربرد عقل به تلاش گسترده اي دست زد. او حد و حدود عقل را در کلام و اعتقادها مشخص کرد و پيامدهاي زيانبار تفکر حديثي صرف را گوشزد نمود.
هرچند يک قرن پيش، ابن قبه رازي ( م قبل از 319) نيز با همين رويکرد به مباحث کلامي مي پرداخت، اما با توجه به سيطره نص گرايي، و برخوردار نبودن از موقعيت ممتاز، موفقيت شيخ مفيد را در پي نداشت.
روش عقل گرايي که توسط شيخ مفيد تأسيس شد به واسطه شاگردان برجسته او ادامه يافت. سيد مرتضي با الذخيره و کتاب ها و رساله هاي کلامي بسيار، ابو صلاح حلبي ( 447 ق) با تقريب المعارف، کراجکي ( 449 ق) در کنز الفوائد، شيخ طوسي با تمهيد الاصول و ديگر آثار کلامي خود، در همين راستا قدم برداشتند. عبدالجليل قزويني صاحب کتاب النقض خود را پيرو اين گروه و متعلق به اصوليه عقل گرايان استدلالي مي داند. (44) اين روش به دست سديد الدين حمصي رازي با المنقذ من التقليد ادامه يافت. نجم الدين ابو القاسم جعفر بن حسن بن سعيد ( 676 هـ) مؤلف المسلک في اصول الدين از آخرين کساني است که در اين دوره پايبندي خود را به اين روش حفظ کرده است. (45)
البته موافقت در روش به معناي هماهنگي کامل آراي آنان در همه مسائل نيست، هرچند در مسائل اصولي و بنيادي معمولاً اتفاق نظر دارند. (46)
در ادامه اين سير، خواجه نصير الدين طوسي ( م 672) با توجه به زمينه هاي پيش آمده و با عنايت به سابقه و پيشينه گذشته آن و به تأسيس روش «خردگرايي فلسفي» پرداخت.

د. آثار و دستاوردها

روش عقل گرايي تأويلي توانست حداقل دو اثر و دستاورد عمده و ماندگار براي کلام شيعه به بار آورد: (47)
1. تثبيت هويت و استقلال کلام شيعه؛
2. ابداع و تأسيس روش منطقي در جمع عقل و نقل.
يکي از عواملي که تصور وامدار بودن کلام شيعي به کلام اعتزال را در پي داشت، (48) عدم استقلال و برخوردار نبودن کلام شيعي از هويتي مشخص و نظامي مدون بود. شيخ مفيد که کاملاً به اين نکته آگاه بود، توانست اين کمبود را جبران کند و کلام شيعي را که قبلاً اساس و بنيانش توسط ائمه اهل بيت (عليهم السلام) و صحابه بزرگواري مانند هشام بن حکم، عبدالعظيم حسني، فضل بن شاذان و ديگران پي ريزي شده بود، به شکلي منظم و بديع و در عين حال مستقل از معتزله و ديگر مکتب هاي کلامي رايج آن عصر درآورد.
قبل از او متکلمان شيعي يا به عقل گرايي معتزلي گرايش داشتند – مانند نوبختي ها- و يا نص گرا و کم توجه به عقل بودند – مانند شيخ صدوق- هر چند کساني که روش اعتدال بين آن دو را داشتند نيز بوده اند، اما شيخ مفيد که سرآمد عقل گرايان است، با ابداع روش عقل گرايي تأويلي با ضوابط و معيارهاي برگرفته از قرآن و سنت، به ابداع روش معتدل و فراگير در جمع ميان عقل و نقل توفيق يافت.

پي‌نوشت‌ها:

1- ر.ک: علامه حلي، نهاية المرام في علم الکلام، ج2، صص 222-229 ( متن و پاورقي )، مقدمه علي عابدي شاهرودي بر شرح اصول کافي ملاصدرا، صص 30-38؛ مهدي محقق، هزار و پانصد يادداشت، صص 65 و 66.
2- ر.ک: حکمت و انديشه ديني، صص 21 و 22، برخي از آن را ببينيد در «التعريفات» جرجاني، صص 151 و 152 و مبسوط آن را ببينيد در لغت نامه دهخدا 10، صص 1602 و 1603، همچنين ر.ک: شرح المصطلحات الفلسفيه، صص 216-224.
3- المفرادات في غريب القرآن، ص 342. اصل العقل الامساک و الاستمساک کعقل البعير بالعقال…
4- ر.ک: حکمت و انديشه ديني، صص 22 و 23، تعريف هاي ديگر را به ويژه نسبت به اقسام مختلف آن بيبينيد در: دهخدا، ج10، صص 16002 و 16003؛ شرح المصطلحات الفلسفيه، صص 213-216.
5- جرجاني، التعريفات، ص 152. يمنع ذوي العقول من العدول عن سواء السبيل.
6- المفردات، صص 341 و 342. يقال للقوه المتهيئة لقبول العلم.
7- همان، ص 342.
8- بحار الانوار، ص 117، ح19.
9- علامه طباطبايي مي نويسد: در قرآن بيش از سيصد آيه هست که مردم را به تفکر و تذکر و تعقل دعوت کرده است و يا به پيامبر (صلي الله عليه و آله) استدلال را براي اثبات حقي و يا از بين بردن باطلي مي آمورد. ر.ک: علامه طباطبايي، الميزان، ج5، ص 255.
10- شيعه در اسلام، صص 78، 79؛ علامه طباطبايي، الميزان، ج5، ص255.
11- الاصول من الکافي، ج1، ص 29.ان اول الامور و مبدأها و قوتَها و عمارتُها التي لا ينتفع الا بِهِ، العقل الذي جعله الله زينتةً لخلقه و نوراً لهم فبالعقل عرف العباد خالقهم و انهم مخلوقون و انّه المدبّرهم و اَنهم المدبَّرون و انّه الباقي و هم القانون و استدلّوا بعقولهم علي مارأوا من خلقه من سمائه و ارضه و شمسه و قمره و ليله و نهاره و بان له و لهم خالقاً و مدبراً لم يزل و لا يزول و عرفُوا به الحسن من القبيح و انَّ الظلمة في الجهل و انّ النور في العلم فهذا مادلّهم عليه العقلُ.
12- ر.ک: آيت الله عبدالله جوادي آملي، منزلت عقل در هندسه معرفت ديني، صص 43 و 56.
13- بحار الانوار، ج2، ص 303. ان دين الله لا يصاب بالعقول اتلناقصه و الآراء الباطله و المقاييس الفاسده و لا يصاب الا بالتسليم. فمن سلّم لنا سَلِم و من اهتدي بنا هدي.
14- ر.ک: آيت الله عبدالله جوادي آملي، منزلت عقل در هندسه معرفت ديني، صص 19 و 27.
15- ر.ک: آيت الله جوادي آملي، دين شناسي، ص 141؛ شريعت در آينه معرفت، صص 211-214. قرآن در قرآن، ص 448. در عين حال ببينيد ديدگاه ايشان را در: آيت الله عبدالله جوادي آملي، منزلت عقل در هندسه معرفت ديني، صص 51 و 52.
16- ر.ک: آيت الله عبدالله جوادي آملي، سرچشمه انديشه، ج4، صص 106-108. برخي از اين روايت ها در ادامه بحث از گستره عقل خواهند آمد.
17- شيخ مفيد خود از مخالفان اين روش است و حتي کتابي درنقد عالم شيعي که گرايش به اين روش داشته است با عنوان «النقص علي ابن الجنيد في اجتهاد الرأي» نوشته است.
18- ر.ک: بحار الانوار، ج2، ص 303.
19- ر.ک: همان، ص 302. کسي که قياس را پايه دينش قرار دهد پيوسته سر در زير آب گمراهي دارد.
20- اساس الاقتباس، ص 442 و ر.ک: آيت الله عبدالله جوادي آملي، دين شناسي، صص 171 و 172. منزلت عقل در هندسه معرفت ديني، صص 56-59.
21- الاصول من الکافي، ج1، ص 29.هل يکتفي العباد بالعقل دون غيره؟ قال (عليه السلام) ان العاقل لدلالة عقله الذي جعله الله قوامه و زينته و هدايته علم اَن الله هو الحق و انّه هو ربه و علم ان لخالقه محبّة و انّ له کراهية و انّ له طاعة و انّ له معصيةً، فلم يجد عقله يدُلّه علي ذلک و علم انه لا يوصل اليه الا بالعلم و طلبه و انه لا ينتفع بعقله ان لم يصب ذلک بعلمه فوجب علي العاقل طلب العلم و الادب الذي لا قوام له اِلّا بِهِ.
22- الکافي، ج1، ص 16. امام موسي بن جعفر (عليه السلام): اِنَّ الله علي الناس حجتين، حجة ظاهرة و حجه باطنه. فاما الظاهرة فالرسل و الانبياء و الائمه (عليهم السلام) و اما الباطنةُ فالعقول.
23- مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 23 ( انسان کامل )، ص 186.
24- علي رباني گلپايگاني، درآمدي بر علم کلام، ص 169.
25- درس هاي از کلام جديد، ص 283.
26- شيخ صدوق، علل الشرايع، ص 98؛ آيت الله ملکي ميانجي، توحيد الاماميه، ص 28.
27- صورت هاي مختلف تعارض عقل و وحي را ببينيد در: نقد و نظر، شماره 3 و 4، ص 194.
28- وحي قطعي از سه خصوصيت برخوردار است.
– قطعي الصدور باشد. صدور آن از معصوم به طور يقين ثابت شده باشد.
– قطعي الدلاله باشد. دلالت آن بر محتواي خود به نص محکم و قطعي باشد و هيج احتمال مجاز و اراده خلاف محتواي درباره او نداشته باشد.
– در مقام بيان باشد. ( جهت صدور ) بيان ان مطلب براي ابلاغ حکم واقعي و صحيح باشد. نه اينکه به عنوان تقيه و مانند آن صادر شده باشد. ر.ک: قبسات، ش 35، ص8. تسنيم، ج1، صص 156 و 157؛ تفسير موضوعي، ج1، ( قرآن در قرآن )، ص 391.
29- جهت اطلاع بيشتر ر.ک: رسائل شيخ انصاري، فرائد الاصول، ج1، ص 18؛ ايت الله عبدالله جوادي آملي، سرچشمه انديشه، ج4، صص 96-105؛ آيت الله ملکي ميانجي، توحيد الاماميه، صص 39 و 44؛ نقد و نظر 3 و 4، صص 194-201. مرحوم شيخ انصاري مي نويسد: و الذين يقتضيه النظر، و فاقاً لاکثر اهل النظر، انه کلما حصل القطع من دليل عقلي فلا يجوز ان يعارضه دليل نقلي و ان وجد ما ظاهره المعارضه فلابد من تأوليه ان لم يکن طرحه، و کلما حصل القطع من دليل نقلي مثل القطع الحاصل من اجماع جميع الشرايع علي حدوث العالم زماناً فلا يجوز ان يحصل القطع علي خلافه من دليل عقلي مثل استحالة تخلف الاثر عن الموثر و لو حصل منه صورة برهان کانت شبهه في مقابلة البديهه، لکن هذه لا يتأتي في العقل البديهي و لا الفطرة الخالي من شوائب الاوهام. همان، ص 18.
30- ر.ک: بحوث في علم الاصول، ج4، ص 119.
31- براي اطلاع بيشتر از تأويل و جهات قرآني، فلسفي و کلامي و حديثي آن ر.ک: دانشنامه جهان اسلام، ج6، صص 313-338؛ همچنين: الکلام المقارن، صص 93 و 94؛ علامه طباطبايي، الميزان، ج3، صص 23-49.
32- مجمع البحرين، ج5، ص 312، ارجاع الکلام و صرفه عن معناه الظاهري الي معني اخفي منه. ر.ک: جرجاني، التعريفات، ص50. صرف اللفظ عن معناه الظاهر الي معني يحتمله اذا کان المحتمل الذي يراه موافقاً بالکتاب و السنه.
33- در بحث از خردگرايي معتزله از اين سه ديدگاه به تفصيل سخن گفته خواهد شد.
34- ر.ک: عقل و وحي، صص 38 و 39؛ آيت الله عبدالله جوادي آملي، دين شناسي، ص 126.
35- از نظر متفکر اشعري، عقل مستمع خوبي است، نه متکلم، و هرگز قدرت بيان چيزي را از خود ندارد. آيت الله جوادي آملي، دين شناسي، ص 140.
36- اينان جمود بر ظواهر ديني را- حتي در اصول اعتقادات- وجهه همت خويش کرده اند و هرگونه تعمق و تدبر يا انديشه عقلي در معاني ديني را به شدت محکوم و مردود مي دانند. همان، ص 125.
37- همان، ص 148. معتزله نيز مانند شيعه اهل تأويل است، هر چند در مواردي حدود و ثغوري گسترده تر براي آن قائلند.
38- برخي نيز او را ميان حديث گرايي ابن بابويه و اعتزال بصري عقل گرانه تر سيد مرتضي قرار مي دهند. مارتين مکدرموت، انديشه هاي کلامي شيخ مفيد، ص6.
39- ر.ک: دائرة المعارف بزرگ اسلام، ج12، ص 324؛ آيت الله جعفر سبحاني، سيماي فرزانگان، ص 450.
40- همان 10، ص 165. جاي جاي «اوائل المقالات» بيانگر اين نکته است.
41- ر.ک: مقدمه اي بر فقه شيعه، صص 42 و 43؛ تاريخ فقه و فقهاء، ص 145؛ المعالم الجديده، ( شهيد صدر )، ص 25. اين ويژگي در فقه اين مکتب نيز جريان دارد. چرا که شيخ مفيد همان گونه که در کلام، روشي ميانه ميان حديث گرايي شيخ صدوق و عقل گرايي فلسفي نوبختي ها بوجود آورد، در فقه نيز مشرب فقهي جديدي را بر اساس قواعد و اصول منظم پايه گذاري کرد. اين شيوه راه ميانه اي بين روش «حديثي» شيخ صدوق و شيوه «قياسي» ابن جنيد بود. او از اين شيوه استادش ابن جنيد نيز با شدت توأم با احترام انتقاد کرده و با برهان قوي آن را رد مي کرد و کتاب هايي مانند «النقض علي ابن جنيد في اجتهاد الرأي» را در همين جهت نگاشت.
42- ر.ک: علي ملکي ميانجي، «علامه مجلسي اخباري يا اصولي»، يادنامه علامه مجلسي، ج2، ص 298.
43- ر.ک: عقل و وحي، ص 163؛ سيد حسين مدرسي طباطبايي، مکتب در فرايند تکامل، ص 173. فصلنامه شيعه شناسي، ش6، ص 26 مقاله «عقل از ديدگاه اخباريان شيعه».
44- ر.ک: کتاب نقض، ص 1 مقدمه کتاب.
45- او در مقدمه کتاب خود مي نويسد: فانه لما کان الخوض في تحقيق العقائد من انفس الفوائد و اعزّ الفرائد و جب علي کل ذي فطنة ان يصرف رويته الي استخراج حقائق ها و کشف غوامضها و دقائق ها… نجم الدين ابو القاسم جعفر بن حسن بن سعيد حلي، المسلک في اصول الدين، ص 33.
46- چنانکه قطب الدين راوندي ( 573 ق ) در رساله اي اختلاف بين مفيد و مرتضي را در حدود 95 مسئله بيان کرده است و افزوده است استيفاء در اين بحث کتاب را به درازا مي کشاند. رضي الدين ابن طاووس، کشف المحجة، ف30، ص 64.
47- با توجه به نقش کليدي و اساسي شيخ مفيد در به انجام رساندن اين آثار تفصيل آن را به هنگام بحث از شيخ مفيد وا مي گذاريم.
48- علي رغم تلاش متکلمان شيعي از شيخ مفيد تاکنون، متأسفانه هنور مستشرقان و اسلام شناسان غربي همان تلقي را از کلام شيعي دارند. مايکل کوک ( متولد 1940 م ) معتقد است: اماميه، کلام را از معتزله گرفته است، هرچند در موارد زيادي با هم فاصله گرفتند. ر.ک: مايکل کوک، امر به معروف و نهي از منکر در انديشه اسلامي، ج1، ص 368 فصل دهم «زيديه» و همچنين اقاي سيد حسين مدرسي طباطبايي در: مکتب در فرايند تکامل، ص 213. نقد را ببينيد در: نگارنده، «تأملي در مکتب در فرايند تکامل»، قبسات، ش 45.

منبع مقاله :
جبرئيلي، محمد صفر؛ (1389)، سير تطور کلام شيعه، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول.

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد