طلسمات

خانه » همه » مذهبی » تدبر در سوره ي مبارکه ي آل عمران (1)

تدبر در سوره ي مبارکه ي آل عمران (1)

تدبر در سوره ي مبارکه ي آل عمران (1)

هر يک از سوره هاي قرآن کريم، به عنوان مصداق تام و رسمي سخن حکيمانه، داراي دو ويژگي اساسي است: نخست، انسجام سخن؛ دوم، هدايتي بودن سخن؛ در کتاب آموزش تدبر در سوره هاي قرآن کريم «3»، در ارائه تدبر هر سوره

01277 - تدبر در سوره ي مبارکه ي آل عمران (1)
01277 - تدبر در سوره ي مبارکه ي آل عمران (1)

 

مجري: علي صبوحي طسوجي

 


هر يک از سوره هاي قرآن کريم، به عنوان مصداق تام و رسمي سخن حکيمانه، داراي دو ويژگي اساسي است: نخست، انسجام سخن؛ دوم، هدايتي بودن سخن؛ در کتاب آموزش تدبر در سوره هاي قرآن کريم «3»، در ارائه تدبر هر سوره بخشي مستقل براي تبيين هر يک از اين دو ويژگي اساسي در نظر گرفته شده است، گفتني است سوره هاي مورد بحث در اين کتاب، غالباً چند فصلي هستند:

انسجام سخن در سوره هاي قرآن کريم

اقتضاي حکمت متکلم آن است که منسجم سخن بگويد و اجزاء کلام او از هم گسسته و در هم ريخته نباشد. عقل سليم چنين حکم مي کند که سخن منسجم از سخن پراکنده، با اجزاي بي ربط و درهم بهتر است؛ پس اگر چنين است، بايد اقرار کنيم که اولين و والاترين سخن منسجم، کلام خداي سبحان در قرآن کريم است. خلافِ اقرار به حکمت اعلاي خداي متعالي است، که انسجام را براي سخن خويش، کمال بدانيم و در عين حال، کلام حضرتش را از انسجام بي بهره تلقي کنيم، به ويژه آنکه ذات پاکش در قرآن نورانيش، هر گونه اختلاف و ناهماهنگي را از ساحت کلام خويش دور دانست و آن را لايق نطق پرحجاب بشر معرفي کرد، پس چرا بشري که به اقتضاي جهل و جهالت، از ناهماهنگي و پراکندگي در سخن گفتن مبرا نيست، سخن خداي منزه از هر نقص و عيب را، منزه از در هم ريختگي و ناهماهنگي نمي داند؟ علت اين پندار، تدبر نکردن در قرآن است، چه اينکه خدا فرمود: « أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفًا كَثِيرًا » *
انسجام در هر يک از سوره هاي قرآن کريم با توجه به چهار محور زير بررسي مي شود:
1. پيوستگي: منظور از پيوستگي، ارتباط ادبي، اسلوبي و محتوايي آيات سوره است. با بررسي پيوستگي آيات، سطحي از انسجام سوره، کشف؛ و به تبع آن، گسست هاي ادبي، اسلوبي و محتوايي نيز آشکار مي گردد؛ بدين ترتيب، سوره کلام بندي مي شود.
2. هم بستگي، مراد از هم بستگي، ارتباط و اشتراک ظاهري کلام هاي سوره است. با مطالعه هم بستگي کلام ها، سطحي ديگر از انسجام سوره، کشف؛ و به دنبال آن، مرزهاي فقدان هم بستگي نيز مشخص مي شود؛ بدين ترتيب، سوره فصل بندي مي شود.
3. تناسب: منظور از تناسب، نسبت ظواهر فصل هاي سوره با يکديگر است. با مطالعه تناسب آخرين سطح از انسجام سوره نيز کشف مي شود.
4. هماهنگي: هماهنگي، مفهومي در عرض مفاهيم سه گانه بالا نيست. توضيح: با بررسي پيوستگي، سير پيوسته آيات مرتبط يک کلام به دست مي آيد، اما قله واحد آنها، يا به ديگر بيان غرض واحدشان کشف نمي شود. کشف غرض واحد يک کلام، منوط به بررسي هماهنگي آيات آن است؛ هم چنين با مطالعه هم بستگي، سير کلام هاي هم بسته يک فصل مشخص مي شود، اما غرض واحد فصل به دست نمي آيد. کشف غرض واحد يک فصل، مستلزم بررسي هماهنگي کلام هاي آن است؛ بر همين منوال، با مطالعه تناسب، سير متناسب فصل هاي يک سوره کشف مي شود، اما غرض واحد سوره به دست نمي آيد. نيل به غرض واحد سوره، نيازمند بررسي هماهنگي فصل هاي آن است؛ بنابراين منظور از هماهنگي، هم هدفي يا هم غرضي است که در سطح آيات يک کلام، متدبر را به غرض واحد کلام؛ در سطح کلام هاي يک فصل، متدبر را به غرض واحد فصل؛ و در سطح فصل هاي يک سوره، او را به غرض واحد سوره مي رساند. اگر هر کلام، فصل يا سوره چند فصلي را به يک مثلث تشبيه کنيم، پيوستگي آيات، هم بستگي کلام ها يا تناسب فصل ها، به منزله قاعده اين مثلث؛ و هماهنگي آيات، کلام ها يا فصلها، به منزله قله اين مثلث است.

تذکر مهم:

کشف هماهنگي و نيل به غرض واحد سوره هاي چند فصلي از عهده تدبر خارج است، زيرا رسيدن به غرض واحد در چنين سوره هايي مستلزم استفاده از دلالت هاي التزامي غير بين است و آن هم نيازمند تسلط بيشتر بر معارف و قواعد عقلي بوده و فعاليتي عمومي نيست. لزوم بهره گيري از دلالت هاي التزامي در اين سطح ناشي از فاصله غرض واحد سوره هاي چند فصلي با ظاهر آيات سوره است. توضيح آنکه، غرض کلام به طور مستقيم، مبتني بر ظواهر آيات است و با دلالتهاي تطابقي به دست مي آيد؛ غرض فصل، تنها با يک واسطه ( يعني غرض کلام ها ) مبتني بر ظواهر الفاظ است و اين واسطه با توجه به اشتراکات ظاهري کلام ها قابل جبران است، بنابراين غرض فصل با استفاده از دلالتهاي تطابقي، يا التزامي بين قابل استفاده است؛ اما غرض سوره ي چند فصلي با دو واسطه ( يعني غرض کلام ها و غرض فصل ها ) مبتني بر ظواهر الفاظ است و به همين دليل، رسيدن به آن، غالباً نيازمند استفاده از دلالت هاي التزامي غير بين نيز هست و اين از عهده عموم خارج است و تخصص خاص خود را مي طلبد، از اين رو به سطحي بالاتر، مانند تفسير تدبري واگذار شده است و در آموزش تدبر « 3 » و « 4 »، تنها به بيان سير هدايتي در سوره هاي چند فصلي بسنده مي شود.

1- انسجام سخن در سوره مبارکه آل عمران

1-1- کلامهاي سوره مبارکه آل عمران

012771 - تدبر در سوره ي مبارکه ي آل عمران (1)
نمودار شماره 1- کلامهاي سوره آل عمران

2-1- فصلهاي سوره مبارکه آل عمران

012772 - تدبر در سوره ي مبارکه ي آل عمران (1)
نمودار شماره 2- فصلهاي سوره آل عمران

2- هدايتي بودن سخن در سوره مبارکه آل عمران

علامه طباطبايي (رحمه الله) درباره فضاي نزول اين سوره مي فرمايند: اين سوره در حالي بر پيامبر اعظم (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شده است که حکومت ايشان تا حدودي استقرار يافته، اما هنوز به طور کامل تثبيت نشده بود، از اين رو در اين سوره مطالبي درباره غزوه احد، مباهله با نصاراي نجران، مسئله يهود، تشويق مؤمنان عليه مشرکان و دعوت ايشان به صبر و مصابره ( صبر اجتماعي ) و مرابطه ( تشکيل و تقويت اجتماع ) آمده است و همه اينها مي فهماند که اين سوره در روزگاري نازل شده است که مسلمانان با تمام قوا و همه ارکان خود، به دفاع از مرزهاي دين مبتلا بوده اند. از سويي با محاجه و مجاويه با يهود و نصارا، در برابر شکست و شکاف ناشي از فتنه ايشان مقاومت مي کردند؛ و از سويي ديگر به نبرد با مشرکان مي پرداختند و در حال جنگ و فقدان امنيت زندگي مي کردند، زيرا در آن هنگام آوازه اسلام بلند شده بود و همه دنيا عليه اسلام شوريده بودند: از طرفي يهود و نصاري و مشرکان عرب و از جانب ديگر روم و عجم و غير ايشان؛
آنگاه نقش هدايتي سوره را اينگونه تبيين مي کنند: خداي سبحان در اين سوره حقايقي از دين را به مؤمنان يادآوري مي کند، که به واسطه آن جانشان آرام گيرد و زنگار شبهات و وساوس شيطاني و تسويلات اهل کتاب از قلبشان زدوده شود؛ و براي ايشان بيان مي دارد که اگر دين را تشريع نموده و جمعي از بندگانش را بسوي آن هدايت نموده، همه بر طبق راه و سيره جاريه و سنت دائمي خود بوده است، يعني سنت علل و اسباب؛ بنابراين مؤمن و کافر هم طبق همين سنت علل و اسباب زندگي مي کنند، يک روز دنيا به کام کافر و روزي ديگر به کام مؤمن است، چون دنيا ميدان امتحان است و امروز روز عمل و فردا روز جزاست.(1)
افزون بر توضيحات بالا، توجه به حجم زياد آيات مربوط به جنگ احد در اين سوره مبارکه نشان مي دهد که اين سوره پس از شکست مسلمانان در جنگ احد نازل شده است. همين آيات مي فهماند که اين شکست از جهات متعددي فضاي جامعه اسلامي را آشفته و مضطرب کرده بود. ناراحتي از دست دادن عزيزان و بزرگان، پرسش ها و شبهات فراوان درباره حقانيت دين و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و مسائلي مانند آن بسياري از مسلمانان را مي آزرد. آنچه بر تلاطم اين درياي مواج مي افزود، سوء استفاده اهل کتاب از شرايط پيش آمده بود. آنان که هميشه مترصد فرصتي براي تضعيف ايمان مسلمانان و قواي اجتماعي آنان بودند، پس از شکست به مقصود خود دست يافته بودند و از هيچ تلاشي براي استفاده از اين فضا به سود خود فروگذار نمي کردند. بخش زيادي از آيات ابتدايي سوره که به نحوي به محاجه با اهل کتاب پرداخته است، به همين منظور در اين فضا ايراد شده است. بر اين اساس عناصر اصلي تشکيل دهنده فضاي اين سوره عبارت است از:
1. سستي و ناباوري و ضعف ايمان و شبهات ناشي از شکست احد در ميان مؤمنان ( با استناد آيات 121 تا 190 )
2. فرصت طلبي و سودجويي بدخواهاني مثل اهل کتاب ( با استناد به آيات 1 تا 120 )
با توجه به مطالب پيش گفته مي توان گفت که اين سوره مبارکه با طرح مسائل و معارفي متناسب با نيازهاي چنين شرايطي، زمينه آماده سازي مؤمنان براي محاجه با يهوديان و مسيحيان و نبرد با مشرکان را فراهم مي کند تا در نهايت به ثبات هرچه بيشتر نظام اسلامي بيانجامد.
علامه طباطبايي (رحمه الله) در خصوص انسجام و ارتباط مقاطع مختلف سوره در راستاي غرض واحد آن مي فرمايند: به نظر مي رسد اين سوره وحدت نزول دارد، زيرا آيات دويست گانه آن از ابتدا تا انتها اتساق و انتظامي آشکار دارند؛ و به بياني ديگر آيات آن متناسب و اغراض آن مرتبط است.(2) طبق ديدگاه ايشان، غرض سوره « دعوت مؤمنان به توحيد کلمه در دين و صبر و ثبات در حمايت از رهبري » است و اين مهم را از راه هشدار دادن نسبت به موقعيت حساس مسلمانان به خاطر رويارويي با دشمناني چون يهود و نصاري و مشرکان، پيگيري مي کند، زيرا آنان با يکديگر متحد شده و براي خاموش کردن نور الهي با دست و زبان، عزم خود را جزم کرده بودند.(3)
با توجه به بيانات علامه طباطبايي (رحمه الله) و آنچه درباره فضاي سوره گفته شد، غرض سوره بدين بيان قابل طرح است: « تثبيت نظام اجتماعي و وحدت مسلمانان، از طريق مقاوم سازي آنان در برابر دشمنان و متهاجمان فرهنگي و نظامي »؛ مراد از دشمنان و متهاجمان فرهنگي، اهل کتاب و منظور از دشمنان نظامي، مشرکان هستند. سوره مبارکه اين غرض را در دو فصل تأمين مي کند. فصل نخست، آيات 19 تا 120، با محوريت خنثي سازي فعال تهاجمات فرهنگي و فتنه جويي هاي اهل کتاب؛ و فصل دوم، آيات 121 تا 189، با محوريت تحليل الهي شکست مؤمنان در جنگ احد به منظور جلوگيري از ايجاد ضعف و فتور در مؤمنان. سوره مبارکه افزون بر اين دو فصل، داراي طليعه و خاتمه هم هست. طليعه اين سوره، آيات 1 تا 18 و خاتمه آن، آيات 190 تا 200 است.

1-2- طليعه. آيات 1 تا 18

تهديد کافران فرصت طلب که بي توجه به محکمات توحيدي قرآن، در جستجوي تأويل متشابهات آن هستند

گفته شد که غرض اين سوره مبارکه « تثبيت نظام اجتماعي و وحدت مسلمانان، از طريق مقاوم سازي آنان در برابر دشمنان و متهاجمان فرهنگي و نظامي » است. سوره در فضايي در صدد تأمين اين غرض بوده است که کافران فرصت طلب با استفاده از فرصت پيش آمده ( شکست مؤمنان در جنگ احد )، در پي تضعيف ايمان و اجتماع مؤمنان و رخنه در صفوف متحد ايشان بوده اند. آنان براي اين منظور راهي جز فتنه جويي مبتني بر قرآن نداشتند، زيرا در غير اين صورت مؤمنان توجهي به آنان نمي کردند؛ به همين دليل، بي توجه به محکمات توحيدي قرآن، به متشابهات قرآن کريم روي آورده، در جستجوي تأويل آن برآمده و فتنه جويي مي کردند. از اين رو طليعه اين سوره پس از طرح اصل نزول قرآن و هدف از آن و تهديد کافران به آن، آيات قرآن را به محکم و متشابه تقسيم کرده و ضمن توصيه مؤمنان به تبعيت از محکمات آن، کافران فتنه جو را به خاطر تمسک به تأويل متشابهات تهديد مي کند. بر اين اساس، اين طليعه از دو جهت به تأمين غرض سوره خدمت مي کند: نخست، آماده سازي مؤمنان براي مقابله با جريان تهاجمات؛ دوم، مقابله با متهاجمان فتنه جو و تهديد آنان.

1-1-2- کلام 1. آيات 1 تا 6

اجمالي از نزول قرآن کريم و تهديد کافران به آن

آيات شش گانه ابتداي سوره بيان گر اجمالي از نزول قرآن و تهديد کافران به آن است. علامه طباطبايي (رحمه الله) در خصوص اين آيات و وجه طليعه بودن آن مي فرمايند: اين آيات از طريق براعت استهلال، شامل اجمالي از محتواي تفصيلي سوره است. آيه نخست از حروف مقطعه است که توضيح آن در کتب تفسيري آمده است. آيه دوم به منزله آغاز کلام با بياني کلي است که غرض از آن استنتاج مي شود، چنانکه آيات پنجم و ششم به منزله تعليل بعد از بيان است. پس امر براعت استهلال با دو آيه سوم و چهارم تمام مي شود. بنابراين خلاصه معني اين شش آيه چنين است: همانا بر مؤمنان واجب است که به ياد داشته باشند خدايي که به او ايمان آورده اند، در الوهيتش يگانه است و بر خلق و تدبير، قيموميت حيات دارد. در سلطنتش مغلوب نمي گردد و جز آنچه او بخواهد و اجازه دهد، چيزي واقع نمي شود؛ پس آنان آنگاه که به اين حقيقت متذکر شدند، مي فهمند که همان خدا، نازل کننده کتابي هدايت کننده به حق و فرقاني جداکننده بين حق و باطل است و نيز مي فهمند که خداي متعالي در فرستادن اين کتاب و هدايت خلق به سوي حق و جدا سازي حق از باطل، همان روشي را جاري ساخته که در عالم اسباب و ظرف اختيار جريان داده است. پس هر کس به اختيار خود ايمان آورد، به پاداش عمل خود مي رسد و هرکس هم کفر بورزد، به کيفر رفتار خود خواهد رسيد، براي اينکه خداي سبحان، عزيز و داراي انتقام است:(4) الم« 1 » اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَي الْقَيومُ« 2 » مراد از اين آيه بيان قيام تام و تمام خدا بر امر ايجاد و تدبير است، بنابراين نظام موجودات با همه اعيان و آثارش تحت قيوميت خداست، آنهم نه تنها قيمومت در تأثير، نظير قيمومتي که اسباب طبيعي فاقد شعور در مسببات دارند، بلکه قيمومتي با حيات که مستلزم علم و قدرت است، پس علم الهي در آن نافذ است و چيزي از آن مخفي نمي ماند و قدرت او بر آن مهيمن است و جز آنچه او بخواهد و اجازه دهد، چيز ديگري واقع نمي شود.(5) نَزَّلَ عَلَيكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَينَ يدَيهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ« 3 » مِنْ قَبْلُ هُدًى لِلنَّاسِ وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَاللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقَامٍ« 4 » ذکر تورات و انجيل در اين آيه و در ابتداي سوره، خالي از تعريض به يهود و نصاري نيست، که در اين سوره درباره آنان و جريانات تولد عيسي (عليه السلام) و نبوت و رفع او سخن گفته خواهد شد.(6) مراد از فرقان، مطلق معارف اصلي و فرعي است که از طريق وحي بر انبياء (عليهم السّلام) نازل شده است، اعم از کتاب و غير آن؛(7) خداي متعالي در آيه 4، علّت عذاب کافران را عزيز و صاحب انتقام بودن خود بيان کرد، اما اين تعليل نيازمند ضميمه اي است که معني آن را تمام کند، زيرا ممکن است، کفر برخي از کافران، از شکست ناپذيرِ صاحب انتقام مخفي بماند و او به عذاب و انتقام ايشان مبادرت نورزد، از اين رو تعليل آيه 4 با اين بيان ادامه مي يابد:(8) إِنَّ اللَّهَ لَا يخْفَى عَلَيهِ شَيءٌ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ« 5 » هُوَ الَّذِي يصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحَامِ كَيفَ يشَاءُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ« 6 » آيه شريفه ششم معني دو آيه گذشته را ترقي مي دهد، چون در آن دو آيه آمده بود: خداي متعالي کافران به آيات خويش را عذاب مي کند، زيرا او عزيزِ منتقمِ عالم به نهان و آشکار است، پس در امر خويش مغلوب نمي گردد و هميشه غالب است؛ و در اين آيه مي فرمايد: حقيقت مطلب بالاتر از اين است و آن کس که به آيات خدا کفر مي ورزد و با فرمان او مخالفت مي کند، خوارتر و پست تر از آن است که بتواند با استقلال و قدرت خود و بي هيچ اذني از جانب خداي سبحان، به آيات او کفر بورزد، بلکه اگر هم به آيات خدا کافر مي شود، به خاطر اذني است که خدا به او داده است. يعني خداي سبحان امور عالم را به گونه اي تنظيم فرموده است که نتيجه اش پديد آمدن موجوداتي داراي اختيار و به نام انسان باشد، تا زمينه آزمايش و امتحان فراهم گردد و هرکس بخواهد به اختيار خود ايمان آورد و هرکس خواست به اختيار خويش کفر بورزد، پس هر دو طايفه هرچه بخواهند، وقتي مي خواهند که خداي رب العالمين هم خواسته باشد، پس هيچ کفر و ايمان و سرنوشت ديگري نيست، مگر آنکه با تقدير الهي است و خداي سبحان يگانه کسي است که همواره بر امر خود غالب و در اراده خود قاهر و بر خلق خويش مسلّط است.(9) مراد از جمله: « يُصَوِّرُكُمْ فِي الأَرْحَامِ كَيْفَ يَشَاء » هم همين است، يعني خداي سبحان اجزاي وجود شما را در آغاز خلقت به نحوي قرار داده است که در آخر هر مسيري شما را به آنچه مي خواهيد برساند و خواستن شما به مقدار اذن او دخالت دارد، نه اينکه علّت حتمي رسيدن به هدف باشد.(10) اگر فقط تقدير جاري در انسان را ذکر کرد، ( نه تقدير عمومي که در سراسر عالم جاري است ) براي اين بود که آن تقدير عمومي را فقط بر مورد انسان تطبيق دهد و نيز براي اين بود که کنايه و تعريضي بر مسيحيان باشد. آنان که گفتند مسيح خداست. خواست تا در آخر آيات مورد بحث، حق مطلب را در مورد مسيح بيان کند، چون نصارا نمي توانند اين معنا را انکار کنند که مسيح (عليه السلام) هم مانند ساير انسانها در رحم مادر خود تکون يافته، و قبول دارند که آن حضرت خودش، خود را خلق نکرده است.(11) مراد از جمله « لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ » نيز آن است که هدايت خلق بعد از ايجاد ايشان و انزال کتاب و فرقان و اتقان تدبير با عذاب کافران اموري است که راهي جز استناد آن به خدايي مدبر نيست و چون جز خداي متعالي خدايي نيست، پس او کسي است که انسانها را هدايت مي کند و او کسي است که کتاب و فرقان نازل مي کند و او کافران به آياتش را عذاب مي کند؛ همه اين امور از هدايت و انزال و انتقام و تقدير، به خاطر عزت و حکمت اوست.(12)

2-1-2- کلام 2. آيات 7 تا 18

آيات محکم و متشابه و مقابله با فتنه جويي مبتني بر متشابهات

به دنبال طرح اجمالي آيات مربوط به نزول وحي در کلام نخست، کلام دوم طليعه با نگاهي تفصيلي از نزول قرآن کريم خبر داده و آيات آن را به دو دسته محکمات و متشابهات تقسيم مي کند و به مقابله با فتنه جويي مبتني بر متشابهات مي پردازد.

مطلب 1. فتنه جويان در جستجوي متشابهات و آگاهان، تابع محکمات:

اين مطلب پس از تقسيم آيات قرآن کريم به محکم و متشابه، به دو گروه از انسانها در قبال آيات محکم و متشابه اشاره کرده و زيغ قلب يا عدم زيغ را عامل پيروي از متشابهات و محکمات معرفي مي کند: هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ آري کتاب مشتمل بر آيات محکم و آيات متشابه است و آيات متشابه به آيات محکم بر مي گردد، يعني مراد از معني آن، با کمک آيات محکم مشخص مي شود، چون آيات محکم، ام الکتاب يعني مرجع و ريشه کتاب هستند. بنابراين محکمات، محکم با الاصاله و متشابهات، محکم با المحکم هستند.(13) ادامه آيه حال انسانها را نسبت به تلقي محکم و متشابه قرآن توصيف مي کند و مي فهماند که برخي از انسانها، قلبي متزلزل و منحرف و مضطرب دارند، که براي فتنه جويي و تأويل طلبي از متشابهات قرآن تبعيت مي کنند و برخي از ايشان راسخ در علم اند و قلبي مستقر دارند، که محکمات قرآن را مي گيرند و به متشابهات آن ايمان مي آورند، اما مستقلاً به آن عمل نمي کنند و از خدا مسئلت مي کنند که قلبشان را پس از هدايت منحرف نکند(14) فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيغٌ فَيتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا يذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ« 7 » رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ« 8 » اين دعاي آنها از آثار رسوخشان در علم است، چون آنان به مقام پروردگارشان آگاه اند و يقين دارند که ملک تنها از آن خداست و آنان مالک هيچ چيز براي خود نيستند، پس ممکن است بعد از رسوخ در علم، قلبشان دچار انحراف و تزلزل شود، از اين رو از خداي خويش مي خواهند که قلبشان را پس از هدايت منحرف نسازد و از جانب خويش رحمتي به ايشان عطا کند که اين نعمت را براي ايشان باقي بدارد و آنان را براي سير در مسير هدايت و سلوک در مراتب قرب ياري نمايد.(15) رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيوْمٍ لَا رَيبَ فِيهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يخْلِفُ الْمِيعَادَ« 9 » اين سخن ايشان به منزله تعليلي براي درخواست رحمت در آيه قبل است. آنان مي دانند که برپايي نظام خلقت و دعوت دين و تلاش انسان در مسير وجود، همه و همه مقدمه جمع انسانها در روز قيامت است، روزي که جز رحمت خدا فريادرسي نيست، از اين رو از خداي خود طلب رحمت مي کنند.(16)

مطلب 2. شکست حتمي کافران دنياگرا در مقابل اراده خدا:

پيش از اين گذشت که مسلمانان به هنگام نزول اين سوره، در داخل، گرفتار توطئه هاي منافقاني بودند که در ميان جماعتشان رخنه کرده بودند و برخي از ساده لوحان هم آنچه را منافقان و يا دشمنان اسلام به منظور واژگونه کردن امور و تباه ساختن دعوت اسلام شايع مي کردند، باور نموده و دچار وسوسه مي شدند؛ و از خارج نيز گرفتار بودند، زيرا همه دنيا که يا مشرک بودند، يا يهود و يا نصارا، عليه دعوت اسلام قيام کرده و براي خاموش کردن نور دين و ابطال دعوت مسلمين و بي اثر کردن تلاشهاي آنان دست به دست هم داده بودند و به هر وسيله ممکن ( از دست و زبان ) تمسک مي کردند.(17) همچنين گفته شد که غرض اين سوره دعوت مسلمانان به توحيد کلمه و صبر و ثبات است، تا از اين راه امورشان اصلاح شود و فسادهاي داخلي و هجوم هاي خارجي مرتفع گردد.(18) مطلب پيشين تعريضي به منافقان و افراد منحرف القلب بود و مسلمانان را توصيه مي کرد که در آنچه از معارف دين فهميده بودند، پايداري و ثبات قدم به خرج دهند و در آنچه حقيقت آن را درک نکرده اند و بر ايشان مشتبه است، ايمان و تسليم داشته باشند و خاطر نشان مي ساخت که هر فتنه اي گريبان مسلمانان را بگيرد و نظام سعادتشان را مختل سازد از ناحيه پيروي متشابهات و طلب تأويل کتاب خدا است، که اگر چنين کنند ديني که براي هدايت آنان نازل شده، وسيله ضلالت و بدبختيشان مي شود و اجتماعشان مبدل به افتراق شده و نظامشان مختل مي گردد؛ و اينک در اين آيات به بيان حال مشرکان و کفار پرداخته و مي فرمايد: بزودي شکست خواهند خورد و نمي توانند خداي را به ستوه بياورند و در طغيان خود پيروز نمي شوند.(19) آنگاه علّت اين معنا را ذکر نموده و مي فرمايد: علّت ضلالت آنان و مشتبه شدن امر بر ايشان، آن است که لذائذ دنيا در نظرشان جلوه کرده و چنين گمان کرده اند که مال و اولادي که نصيبشان شده است، مي تواند از خداي سبحان بي نيازشان سازد و در اين پندارشان سخت اشتباه کردند، زيرا خداي سبحان بر امر خويش غالب است و اگر مال و اولاد و امثال اينها مي توانست کسي را ذره اي و لحظه اي از خدا بي نياز سازد، فرعونيان و امتهاي ستمگر صاحب شوکت و قدرت را بي نياز مي ساخت، ولي خدا گريبان آنان را به جرم گناهانشان گرفت و هلاکشان کرد. اين ياغيان نيز همان سرنوشت را خواهند داشت و به زودي گرفتار خواهند شد. پس بر مؤمنان واجب است که از خدا بترسند و از اينگونه لذائذ مادي پروا داشته باشند تا به اين وسيله به سعادت دنيا و ثواب آخرت و رضوان پروردگارشان نائل آيند:(20) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِي عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيئًا وَأُولَئِكَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ« 10 » کافران آيات ما را تکذيب مي کنند و مي پندارند که اموال و اولادشان آنها را از خدا بي نياز مي کند و سخت در اشتباه اند، چون هيچ گاه و در هيچ چيز کسي از خدا بي نياز نيست، چنانکه آيه بعد بر اين حقيقت دلالت دارد.(21) كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِآياتِنَا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَاللَّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ« 11 » اين آيه از پافشاري کافران در تکذيب آيات الهي حکايت مي کند …(22) قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلَى جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهَادُ« 12 » ارتباط اين آيه با آيات پيشين بدين وجه است که اين آيه بيانگر غلبه بر مشرکان و حشر آنان در جهنم است، در حالي که آيه گذشته از اظهار قدرت و عزّت ايشان با اموال و اولاد خبر مي داد.(23) قَدْ كَانَ لَكُمْ آيةٌ فِي فِئَتَينِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَأُخْرَى كَافِرَةٌ يرَوْنَهُمْ مِثْلَيهِمْ رَأْي الْعَينِ وَاللَّهُ يؤَيدُ بِنَصْرِهِ مَنْ يشَاءُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصَارِ« 13 » ظاهر سياق آن است که اين آيه خطاب به « الَّذِينَ كَفَرُواْ » و ادامه فرمايش رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در آيه پيشين باشد: « سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ… * قَدْ كَانَ لَكُمْ … ». گفتني است اين آيه قابل انطباق بر واقعه بدر است.(24) خلاصه معني آيه چنين است: شما اي مشرکان! اگر از صاحبان چشم و بصيرت بوديد، ماجراي بدر براي عبرت گرفتن و پي بردن به غلبه حق کافي بود و مي فهميديد که خداي متعالي هر که را بخواهد ياري مي کند و مغلوب مال و ولد نمي شود. شما در روز بدر ديديد که مؤمنان مجاهد در راه خداي سبحان، گروهي اندک و ضعيف بودند که حتي يک سوم گروه جنگجوي کافران نمي شدند و از نظر قدرت با آنان قابل مقايسه نبودند. تنها سيصد و سيزده نفر بودند که جز شش زره و هشت شمشير و اسب چيز ديگري نداشتند، در حالي که لشکر مشرکان نزديک به هزار جنگ جو بودند که تجهيزات و قدرت نظامي و سواران و جمال و هيبت جنگي زيادي داشتند، اما خداي متعالي مؤمنان را بر قتل و ذلّت دشمنانشان ياري کرد و آنان را در چشم آنان زياد کرد به گونه اي که آنان به چشم مؤمنان را دو برابر مي ديدند و ملائکه مؤمنان را ياري کردند و تعزز مشرکان به اموال و اولاد سودي به حالشان نبخشيد و جمع و کثرت و قوتشان آنان را از خدا بي نياز نکرد.(25) گفتني است، « إِنَّ فِي ذَلِكَ … » در انتهاي آيه، تتمه کلام خداي سبحان خطاب به رسول خويش (صلي الله عليه و آله و سلم) است و نه ادامه کلام آن حضرت خطاب به کافران؛(26)

مطلب 3. تبيين مظاهر دنياگرايي و دعوت مردم به شئون بندگي:

اين آيات به منزله بيان و شرح حقيقت حال مطلبي است که در آيات پيشين مطرح شد: « إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَن تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُم مِّنَ اللّهِ شَيْئًا … »؛ از آنجا دانسته شد که کافران مي پندارند که اموال و اولاد، آنها را از خدا بي نياز مي کند و يا عذاب خدا را از ايشان دور مي گرداند؛ اين آيه بيان مي دارد که سبب اين پندار خام کافران اين است که در حب اين مشتهيات غوطه ورند و به سبب توجه به آنها از مهمات اخروي خود غافل اند و امر بر ايشان مشتبه شده است، زيرا اينها متاع حيات دنيا است و جز مقدميت براي رسيدن به حُسن عاقبت در پيشگاه خداي متعالي ارزش ديگري ندارد؛ افزون بر اينکه اينان در اين حب و اشتها، نوآوري و ابتکاري نداشته اند، بلکه خداي متعالي اين علاقه را به طور غريزي در انسانها نهاده است، تا بدينوسيله حيات در زمين براي نوع بشر ميسّر گردد.(27) خداي سبحان حيات زميني را براي انسانها مقدر کرده است که آن را وسيله اي براي آخرت خويش قرار دهند و از متاع دنيا براي تمتع اخروي خويش برگيرند، نه براي اينکه به زينت و زخرف دنيا به صورت استقلالي نظر کنند و ماوراء آن را فراموش کنند و در عين سير به سوي خدا، راه را به جاي مقصد بگيرند،(28) اما اين غافلان اين وسايل آشکار الهي را که مقدمات و راههايي براي رسيدن به رضوان خداي سبحان است، اموري مستقل و محبوبي ذاتي پنداشته اند و گمان کرده اند که آنها را از خدا بي نياز مي کند، در نتيجه همين نعمات براي آنها تبديل به نقمات شده است و همين قربات الهي، وبال آنها گشته است.(29) به طور کلّي اين آيات در مقام بيان اين مطلب است که کافران هرچند آيات الهي را تکذيب کردند و نعماتي را که خدا براي وصول به رضوان در اختيار آنها قرار داده بود به نقمات تبديل کردند و با اعتماد به آن، از پروردگارشان استغنا ورزيدند و مقام او را فراموش کردند، اما نمي توانند خدا را به عجز درآورند و بر او غالب شوند، پس به زودي خدا آنان را با همان اعمالشان گرفتار مي سازد و بندگان مؤمن خويش را بر آنان غلبه مي دهد و آن کافران را به جهنم و بدترين جايگاه روانه مي گرداند:(30) زُينَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ« 14 » دو نکته در فهم معني آيه: 1. فاعل تزيين مطرح شده در اين آيه نفس يا شيطان است؛(31) 2. در اين آيه حب فطري و غريزي مشتهيات مراد نيست، بلکه مراد غوطه ور شدن در حب اين مشتهيات است که به شيطان مستند است.(32) * قُلْ أَؤُنَبِّئُكُمْ بِخَيرٍ مِنْ ذَلِكُمْ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَأَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ« 15 » اين آيه در مقام بيان « وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ » در آيه پيشين است و در آن به جاي شهوات فانيه باطله، اموري را بر مي شمرد که خير انسان در آن اسيت، چون باقي است و حسنه اي حقيقي و بدون بطلان است و اينها اموري است که در خواص و آثار مطلوب براي انسان، با شهوات پيش گفته مجانست دارد، جز آنکه خالي از قبح و فساد است و انسان را از بهتر وانمي گذارد و اينها بهشت و ازواج پاک و رضوان خدا است.(33) قابل توجه است که « وَاللّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ » در اين آيه براي توجيه فرقي است که خداي متعالي در قيامت بين مؤمن و کافر قائل مي شود، چون لذات و نعمات در قيامت مختص بندگان مؤمن است، برخلاف دنيا که نعمات آن مشترک بين مؤمن و کافر است، اما فرق در قيامت گزاف نيست، چون خداي سبحان به بندگان خود بصيرت کامل دارد و فرق ميان اين دو گروه را مي بيند که همان تقوي است و همين تقوا را در آيه بعد تعريف و توصيف مي فرمايد.(34) الَّذِينَ يقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ« 16 » الصَّابِرِينَ وَالصَّادِقِينَ وَالْقَانِتِينَ وَالْمُنْفِقِينَ وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحَارِ« 17 » خلاصه معني اين دو آيه اين است: بندگان مؤمن و متقي خدا فقر و فاقت و عدم بي نيازي خود از خداي متعالي را ابراز مي دارند و اين را با عمل صالح تصديق مي کنند، اما کافر به شهوات دنيا مشغول شده و خود را از خدا بي نياز مي پندارد و آخرت و عاقبت امر خويش را فراموش مي کند.(35)

مطلب 4. شهادت خدا، ملائکه و عالمان، به توحيد:

شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ« 18 » آيات پيشين اين کلام بيان کرد که جز خداي سبحان، خدايي نيست و هيچ چيز کسي را از او بي نياز نمي کند و آن چيزهايي را که انسان بي نياز کننده از خدا مي پندارد و در زندگي به آنها اعتماد مي کند، جز زينت و متاعي نيست که خداي متعالي آن را آفريده است تا در مسير رسيدن به بهتر از آن مورد استفاده قرار گيرد که اين جز با تقوي ميسر نيست و به ديگر بيان نعمات الهي در اين دنيا بين کافر و مؤمن مشترک است، اما در آخرت به مؤمن اختصاص دارد؛ و خداي متعالي در اين آيه شهادت مي دهد که آنچه در آيات پيشين بيان شد، حق است و جايي براي ترديد در آن نيست.(36) پس خداي عزيز شهادت مي دهد بر اينکه جز او خدايي نيست و چون خدايي جز او نيست، هيچ چيز کسي را از او بي نياز نمي کند، مال يا ولد يا غير اينها از زينتهاي حيات و يا سببي از اسباب؛ زيرا اگر چيزي بي نياز کننده از خدا باشد، همان الهي به غير از خدا و يا متکي بر الهي غير از خدا است، در حالي که خدايي جز او نيست.(37) او اينگونه شهادت مي دهد در حالي که قائم به قسط و حاکم به عدل در خلق خويش است، او امر عالم را با خلق اسباب و مسببات و القاء روابط ميان آنها تدبير کرده و همه را در حال برگشت به سوي خويش قرار داده است و در مسير برگشت آنها نعمتهايي قرار داده است که انسان در دنيا و براي آخرت از آنها بهره برد ولي به آنها اعتماد نکند؛ پس خدا اينگونه شهادت مي دهد و او شاهد عادلي است.(38) « لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ » از آنجا که ابتداي آيه شامل شهادت خدا و ملائکه و اولوا العلم بود، اين جمله آمده است تا مانع از خطورات غير لايق به ساحت کبريايي خداي سبحان شود، بنابراين موضع اين قول موضع ثناء بر خداي سبحان است و از اين رو با دو وصف عزيز و حکيم تمام شده است.(39)
ادامه دارد…

پي‌نوشت‌ها:

* سوره ي نساء، آيه 82.
1- الميزان، ج3، ص5.
2- الميزان، ج3، ص5.
3- همان.
4- همان، ص6.
5- همان، ص9.
6- همان.
7- همان.
8- همان، ص13.
9- همان.
10- همان.
11- همان.
12- همان، ص14.
13- همان، ص20.
14- همان، ص23.
15- همان، 29.
16- همان، 30.
17- همان، 88.
18- همان، 89.
19- همان.
20- همان.
21- همان، ص90.
22- همان، ص91.
23- همان، ص92.
24- همان.
25- همان، ص93.
26- همان، ص95.
27- همان.
28- همان، ص96.
29- همان.
30- همان، ص99.
31- همان، ص102.
32- همان، ص106.
33- همان.
34- همان، ص107.
35- همان، ص108.
36- همان، ص113.
37- همان.
38- همان.
39- همان، ص117.

منبع مقاله :
طرح راهنماي مربي تدبر در سوره هاي قرآن کريم 3 و 4، دبيرخانه ي شوراي عالي انقلاب فرهنگي، دبيرخانه ي شوراي تخصصي توسعه فرهنگ قرآني، بهار 1388

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد