معناي تأويل و تفسير در اصول فقه
تعريف تأويل
در کتب اصول فقه، ميان تعريف « تأويل » و تعريف « لفظ مؤوَّل » اختلاف به چشم مي خورد؛ تعريفي که در ذيل « تأويل » آمده با تعريفي که در ذيل « لفظ مؤوَّل » ارائه شده، سازگار نيست. ما ضمن ارائه ي هر دو تعريف، به نقد و بررسي آن ها پرداخته و در نهايت، سعي مي کنيم که تعريف نسبتاً جامعي را ارائه دهيم.
اصوليون در تعريف تأويل گفته اند:
« تبيين مراد شارع با منصرف کردن لفظ از معناي ظاهري اش به معناي محتمل ديگر، از روي دليلي که اين معنا را بر معناي ظاهري ترجيح دهد. » (1)
« برگزيدن معناي محتمل و مرجوح بر معناي ظاهر و راجح از روي دليل. » (2)
با توجه به دو تعريف مذکور و تعاريف مشابه آن، عناصر زير در تحقق تأويل، دخيل به نظر مي رسد:
الف) لفظي که مورد تأويل واقع مي شود، حتماً در معنايي ظهور دارد، ولي آن معنا مراد شارع نيست.
ب) معنايي که به اعتقاد تأويل کننده، مراد شارع است، ضرورتاً بايد معنايي باشد که لفظ از نظر وضع يا استعمال، آن را بپذيرد؛ بنابراين، تأويل شامل حمل لفظ بر معنايي که لفظ به کلي از آن بيگانه است نمي شود.
پ) از آن جا که معناي ظاهر از لفظ، حجت است، انصراف لفظ از آن معنا به معناي ديگر نياز به دليلي دارد.
اصوليون در تعريف لفظ مؤول گفته اند:
مؤول لفظي است که في نفسه معنايش روشن نبوده و به دليل ظنّي، (3) بر معنايي حمل شود که به احتمال قوي، آن معنا مراد شارع است. (4)
« مؤول به الفاظ خفي، مشکل و مُجملي گفته مي شود که خِفا، ابهام و اجمال آن ها، با دليل ظني برطرف شده باشد. » (5)
ملاحظه مي کنيم که با توجه به تعاريف دسته ي اول، محدوده ي تأويل به الفاظ ظاهر منحصر مي شود و شامل تأويل در الفاظ حفيّ، مشکل، مجمل و متشابه نمي شود؛ زيرا اين الفاظ، فاقد ظهور هستند، در حالي که با توجه به تعاريف اصوليون از « لفظ مؤوَّل »، تأويل شامل الفاظ مذکور نيز مي شود.
با عنايت به دو تعريفي که از « تأويل » و « مؤول » ارائه شده است، مي توان تأويل را اين گونه تعريف کرد: تأويل عبارت است از حمل لفظ بر معنايي که در آن ظهور ندارد، از روي دليل ظنّي.
با اين تعريف، لفظ يا کلامي که مورد تأويل قرار مي گيرد، اعم است از اين که قبل از تأويل در معنايي خاص ظهور داشته يا ظهور نداشته باشد؛ بنابراين، « تأويل » هر دو دسته از الفاظ، يعني واضح الدلاله و غير واضح الدلاله را شامل مي شود.
فرق تأويل با تفسير
در اصطلاح اصول، تفسير و تأويل، هر دو، تبيين مراد شارع از لفظي است که لفظ مذکور به تنهايي در آن ظهور ندارد، با اين تفاوت که « تأويل »، تعيين و تبيين مراد شارع از روي دليل ظنّي است، ولي « تفسير »، تعيين و تبيين مراد شارع از روي دليل قطعي است؛ (6) يعني چنانچه خفا و ابهام يک لفظ با دليل قطعي برطرف شود، آن لفظ را مفسّر گويند، نه مؤول؛ بنابراين، « تأويل »، احتمالي بيش نيست، نهايت، يک احتمال قوي است.
بعضي از علماي لغت نيز به همين مطلب اشاره کرده، گفته اند: « تأويل »، ظنّ به مراد متکلم است، ولي « تفسير »، قطع به آن و به تعبير ديگر، « تأويل »، بيان يکي از محتملات لفظ است، اما « تفسير »، بيان مراد متکلم. (7)
پينوشت:
1. فتحي دريني، المناهج الاصوليه في الاجتهاد بالرأي في التشريع الاسلامي، ص 189؛ ر.ک: فخر رازي، المحصول في علم الاصول، ج 1، ص 463.
2. عبدالکريم زيدان، الوجيز في اصول الفقه، ص 341.
3. مراد، ادله اي چون خبر واحد، قياس و… است، در برابر خبر متواتر، نص قرآن و…
4. محمد عبيدالله اسعدي، الموجز في اصول الفقه، ص 124.
5. عبدالله نسفي، کشف الاسرار (شرح المصنف علي المنار)، ج 1، ص 205.
6. ر.ک: همان، ص 204؛ الموجز في اصول الفقه، ص 124.
7. سعيد خوري شرتوتي، اقرب الموارد في فصح العربيه و الشّوارد، ذيل ماده ي « اَوْل ».
منبع مقاله :
شاکر، محمدکاظم؛ (1376)، روش هاي تأويل قرآن: معناشناسي و روش شناسي در سه حوزه روايي، باطني و اصولي، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ سوم