نگاهي به درونمايه و محورهاي سوره ي زخرف
براي پاک کردن دلها
براي اينکه قلبهايمان نور ايمان را پذيرا شود، ناگزير بايد پليديهايي را که در آنها رسوب کرده، پاک سازيم. آيات قرآن، اين پليديها را يادآور شده، ما را تشويق مي کند تا قلبهايمان را از آنها پاکيزه گردانيم، قرآن، چگونگي اين کار را نيز به ما
نويسنده: آيت الله سيدمحمّدتقي مدرسي
مترجم: محمد تقدمي صابري
مترجم: محمد تقدمي صابري
نگاهي به درونمايه و محورهاي سوره ي زخرف
براي اينکه قلبهايمان نور ايمان را پذيرا شود، ناگزير بايد پليديهايي را که در آنها رسوب کرده، پاک سازيم. آيات قرآن، اين پليديها را يادآور شده، ما را تشويق مي کند تا قلبهايمان را از آنها پاکيزه گردانيم، قرآن، چگونگي اين کار را نيز به ما نشان مي دهد. گويا آيات سوره زخرف در اين راه جريان مي يابند، امّا چگونه؟
هدف اين کتابِ روشنگر که خداوند آن را قرآني عربي قرار داده (قرآن به زبان عربهاست و حقايق را به روشني آشکار مي سازد) پروراندن و به کمال رسانيدن خرد است و اين براي آنچه در کتاب اصلي (لوح محفوظ) جاي دارد، والاترين و دقيق ترين تعبير است. (آيات 1-4)
آيات وحي، يکي پس از ديگري مي آيند تا آدمي را از پيچيدگيهايي رواني آگاه سازند، که ناگزير بايد از آنها گذر کنيم (يا قفلهايي که بايد آنها را باز کنيم و يا بيماريهايي که بايد به درمان آنها بپردازيم و يا پليديهايي که بايد قلب را از آن پاک کنيم تا آماده پذيرش ايمان گردد). اين پيچيدگيها عبارتند از:
1- فريفتگي به اموال، ليک آيا پروردگار اين فريفتگان را بدون هشدار يا فرستادگاني که آنان را پند دهند، تنها بدان سبب که قومي اسرافکارند، رها مي سازد؟ آيا آنان پيش از آن که عذابي سخت، غرورشان را بشکند، بيم داده نمي شوند؟ همانگونه که اقوام نيرومندتر از آنان کشته گشتند و تنها سخناني شدند که بدانها پند گرفته مي شود. (آيات 5-8)
2- جدايي ميان پروردگارِ آسمان و زمين و باور اينکه پروردگار حق، کاري به دنياي ايشان ندارد. هرگاه از مشرکان پرسيده شود که آسمانها و زمين را چه کسي آفريده، چاره ندارند جز اينکه اعتراف کنند آنها را پروردگار توانا و دانا آفريده است. زمين نيز همانگونه است، پس همان پروردگار آن را گهواره اي ساخت و در آن راههايي نهاد، باشد که آنان به آرزوهايشان و پس از آن به خدايشان که زمين را نيکو آفريد و حتي اداره ي روزي آنان نيز به دست اوست، رهنمون شوند. آيا زندگي آنان بر آب تکيه ندارد؟ پس چه کسي آنان را به اندازه ي نيازشان از آسمانها فرود مي آورد؟ آيا نمي نگرند که خداوند چگونه زمين را به آب زنده مي دارد؟ پس از چه رو به اين حقيقت که همانگونه نيز آنان را پس از مرگ زنده مي دارد، راه نمي يابند؟
آفرينش زوجها از ديگر نشانه هاي تدبير پروردگار است. او وسايل حمل و نقل را آماده مي سازد، آيا تمام اين نشانه ها بر اين حقيقت رهنمون نيست که پروردگار آسمان، همان پروردگار زمين است؟ آيا اين نشانه ها، آنان را به اطاعت از پروردگار و سپاس بر نعمتهاي او فرا نمي خواند؟ پس هرگاه انسانها بر پشت چارپايان سوار مي شوند و يا بر کشتي ها مي نشينند، بايد خداي را تسبيح گويند که مرکبها را برايشان رام ساخته، در حالي که آنان را ياراي رام ساختن مرکبها نبود. (آيات 9-14) در پايان سوره نيز بار ديگر به اين حقيقت يادآوري شده است. (آيه 84)
3- مقدس شمردن اشياء و اشخاص، برخي از مردمان، بندگان را جزيي از پروردگار خويش مي سازند (آن بندگان را مقدس مي انگارند). آنان هنگامي در کفر خود زياده روي کردند که پنداشتند پروردگار براي خود دختراني برگزيده و براي آنان پسراني.
قرآن مي پرسد: آيا آفرينش خود را ديده اند؟ هرگز، قرآن مي گويد: سخن باطل آنان شهادتي بر خودشان است، اين سخن نوشته خواهد شد و از آن بازخواست خواهند شد… مشرکان، پرستش خدايان را با جبرالهي توجيه مي کنند، بدون اينکه دانشي نزد آنان باشد يا به کتابي الهي چنگ در زنند، بلکه اين را تنها از روي حدس و گمان و يا با پيروي از پدران خويش انجام مي دهند. (آيات 15-22)
قرآن، پيروي از پدران را بررسي مي نمايد و آن را از عادت خوشگذرانان مي داند؛ همانهايي که خداوند بيم دهنده اي را به هيچ شهري نفرستاد مگر اينکه مردمان آن به سنتهاي پوسيده خود سرسختانه آويختند و رسالتهاي پروردگار خويش را به چالش کشيدند، ليک آيا مردمان فرجام کار آن خوشگذرانان را در نمي نگرند که خداوند از آن انتقام کشيد؟ (آيات 23-25)
قرآن در اين پيرامون، از داستان ابراهيمِ پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مثالي پيش مي نهد (زيرا: 1- به چالش کشانيدن عادتهاي گذشتگان نمايان ترين جنبه ي رسالت ابراهيم (عليه السلام) است، اين مبارزه و چالش از پدر ابراهيم (عليه السلام) آغاز گشته، به قوم او پايان مي پذيرد. 2- او از پيامبران اولي العزمي است که در اين سوره به جز نوح (عليه السلام) از آنها يادي مي رود.)
اگر جاهليت عربي بر باورهاي پدران خود تکيه دارد، پس از چه رو بر باورهاي ابراهيم (عليه السلام)، که والاترين اين پدران است، تکيه نمي کند؟ همان ابراهيمي که پرچمدار توحيد و درهم شکننده ي بتهاست؟ چرا از او پيروي نمي کنند، در حالي که او توحيد را در پي خود سخن جاويدان کرد؟ هرگز؛ اينان نه از پدران، بل از هواي نفس خود پيروي مي کنند و کالاي دنيا آنها را از پيروي حق، فريفته ساخته، تا بدان جا که افسون را به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نسبت دادند. (آيات 26-30)
4- ارزشگذاري حقايق با سنجه هاي مادّي، مشرکان گفتند: چرا قرآن بر يکي از دو مرد بزرگ در مکه يا طائف فرود نيامده است؟ پروردگار آنان را نکوهش مي کند و مي پرسد: آيا آنانند که نعمتهاي خدا را تقسيم مي کنند؟ هرگز، بلکه اين پروردگار است که وسايل معاش را ميان آنان تقسيم مي کند و برخي از آنان از نظر امور مادّي بالاتر از برخي ديگر قرار مي دهد، نه بدان سبب که يکي نزد او ارزشمند است و ديگري خوار، بلکه پروردگار اين اختلافات مادّي را براي تنظيم زندگي اجتماعي قرارداده تا انسانها به يکديگر نيازمند گردند و در کارهاي خود، همکاري نمايند، امّا نعمت بزرگ، رحمت الهي است نه ثروتي که آن را انباشته مي سازند. (آيات 31-32)
چه بسيار اين دنيا نزد خدا ناچيز و بي ارزش است! اگر بر مؤمنان دشوار نمي آمد پروردگار، دنيا را به تمامي از آنِ کافران مي ساخت، چه، دنيا در نهايت کالايي بيش نيست، امّا آخرت بر جاي مي ماند و تنها از آنِ نيکوکاران است. (آيات 33-35)
5- دمسازاني بد، که کردار زشت آدمي را زيور مي بندند تا به چشم او نيکو درآيد. پروردگار بر هر جن يا انسي که از ياد او دل بگرداند و يا خود را به غفلت زند، دمسازي بد مي گمارد. (امّا هر که خداي را ياد کند، حقايق را خواهد ديد، زيرا شيطان از يادکرد خدا، مي گريزد.) هر که ياد خداي را ترک گويد، شيطان او را از راه هدايت باز مي دارد و گمراهي را براي او زيور مي بندد. اين انسان، هنگامي که نزد پروردگار خويش مي آيد، از نقش شيطان در گمراهي اش آگاه مي گردد و به او مي گويد: (کاش ميان من و تو فاصله ي خاور و باختر بود که چه بد دمسازي هستي!) و آن روز دوري جستن از شيطان چه سودي در برخواهد داشت، چه، آنان هر دو به سبب ستمي که روا داشته اند، در کيفري مشترک خواهند بود. (قرآن اينگونه با ياد خدا، وسوسه هاي شيطاني را درمان مي کند.) (آيات 36-39)
قرآن کساني را بيم مي دهد که از عذاب بي خبرند، چه در روزگار پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و چه پس از او، سپس فرمان مي دهد تا پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و پيروانش به وحي که شرافت آنان است (وحي شرافت است نه مال و مقام) چنگ درزنند، زيرا از آنان درباره ي وحي پرسيده خواهد شد. قرآن سپس، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را فرمان مي دهد تا از رسولاني که پيش از او فرستاده شده اند، جويا شود و سيره ي آنان را بررسي و کنکاش کند، آيا آنان مردمان را هرگز به سوي کسي غير از خدا فرا مي خواندند؟ و خداوندگاران زر و زور را مقدس مي شمردند؟ هرگز چنين نبود. قرآن از سيره موسي (عليه السلام) و عيسي (عليه السلام) (اينان در شمار پيامبران اولي العزمي هستند که به همراه ابراهيم (عليه السلام) و محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) در اين سوره از آنها ياد شده است.) مثالي پيش مي نهد. (آيات 40-45)
آن هنگام که پروردگار، موسي (عليه السلام) را با نشانه هاي آشکار به سوي فرعون و سران قوم او روانه ساخت، آنان بر او خنده زدند و هر اندازه که پروردگار، آيات خويش را به آنان مي نماياند، از موسي (عليه السلام) مي خواستند تا پروردگار خويش را بخواند و با او پيمان بستند که ايمان آورند، ليک هنگامي که عذاب از آنها برداشته شد، پيمان خويش گسستند و بر ارزشهاي ثروت و قدرت خويش، تکيه کردند.
فرعون در ميان قوم خويش غرورِ تعصب و شهوتِ ثروت و قدرت را برانگيخت و آنان را خوار داشت، قومش او را فرمان بردند، پروردگار نيز از آنان انتقام کشيد و براي آفريدگان عبرتشان قرار داد. (آيات 46-56)
جاهلان عرب نيز در برابر پيامبر خدا عيسي (عليه السلام) چنين موضعي داشتند و آن هنگام که پروردگار او را مثلي شايسته قرار داد، قوم پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، در اين مثل ستيزه گري کرده، گفتند: آيا خدايان ما بهترند يا او؟ آنان حق را مي شناختند، ليک به ستيزه گري روي آوردند، شايد از آن رو که بر ارزش ثروت و قدرت تکيه کردند و خدايان خود را که نماد ثروت و قدرت بودند، مقدس انگاشتند و فرزند مريم را که مثالي از پاکيزگي و پارسايي بود، خوار داشتند، آري عيسي بنده اي بود که پروردگار بر او منّت نهاد و او را براي بني اسرائيل، سرمشقي ساخت. (و به آنان فرمان نداد که او را پرستش کنند)
پروردگار، ستيزه گران را چنين بيم مي دهد که بر نابودي آنان توانست و مي تواند فرشتگان را در زمين جايگزين آنان گرداند تا او را پرستش کنند، آنگاه قرآن برخي از جنبه هاي عظمت عيسي (عليه السلام) را بيان مي دارد که او از نشانه هاي رستاخيز است و با دلايل آشکار و حکمت و سخني آمده که به اختلافات بني اسرائيل پايان مي دهد. عيسي (عليه السلام) بني اسرائيل را فرمان داد تا پروردگار جهانيان را يگانه دانند، ليک آنان از روي ستم و سرکشي در عيسي (عليه السلام) اختلاف ورزيدند، پس واي بر کساني که ستم کردند از عذاب روزي دردناک! (آيات 57-65)
پروردگار براي ما يادآور مي شود که در روز رستاخيز، ياران- جز پرهيزگاران- بعضي شان دشمن بعضي ديگرند (بر اين بنيان، شايسته است دوستان خويش را از ميان پرهيزگاران گزينش کنيم، آيات پيشين نيز به موضوع دمساز و قرين اشاره کردند.) قرآن نعمتهاي پروردگار در روز رستاخيز براي بندگان خويش را توصيف مي کند که فرشتگان با سلام و بشارت به پيشواز آنان مي روند و به بهشتشان فرا مي خوانند که بدانجا هر چه دلها آرزو کند و ديدگان را خوش آيد، هست و تمام اينها پاداشي است بر کرده هايشان. (آيات 66- 73)
امّا گنهکاران در دوزخ، جاودان خواهند بود، بدون اينکه از عذابش بر آنان کاسته گردد. گنهکاران به سبب ستمي که روا داشته اند در دوزخ از رحمت الهي نوميدند و آن هنگام که بزرگ فرشتگان دوزخ (مالک) را ندا مي دهند تا خداوند جانشان را بستاند، او پاسخ مي دهد که شما ماندگاريد، مالک مي گويد: قطعاً حقيقت را برايتان آورديم، ليک شما حقيقت را خوش نمي داشتيد. دوزخيان با حقيقت به ستيز برخاستند، پروردگار نيز در پاداش ستيزه گري آنان، کيفر جاودان را برايشان مقرر کرد. (آيات 74-79)
با اين بينش، سياق آيات حالت ستيزه گري را بررسي و درمان مي کند، اين حالت يکي از برجسته ترين گردنه هاي رواني در جاده ي ايمان است. قرآن سپس به بررسي و درمان ديگر حالاتي مي پردازد که مانع ايمان آوردن مي شود؛ مانند اين توهّم که خداوند راز و نجواي آنان را نمي شنود. پروردگار ما را يادآور مي شود که سخن آنها را مي شنود و فرشتگان گرامي او، مردمان را فراگرفته اند و آنچه بر زبان مي آورند، به ثبت مي رسانند. (آيه 80)
قرآن به درمان و بررسي حالت شرک بازمي گردد، آنجا که آدمي معمولاً براي فرار از سنگيني مسؤوليت به سايه ي شرک پناه مي برد، قرآن مي فرمايد: پيامبر فرزند پروردگار نيست، بلکه نخستين پرستندگان اوست. (آيه 81)
قرآن، اساس شرک را که بر پايه ي ناآگاهي از عظمت پروردگار استوار است، ويران مي سازد، سپس مي فرمايد: پروردگار آسمانها و زمين منزّه است از داشتن فرزندي مانند آنچه وصف مي کنند، آيا او پروردگار عرش عظيم و چيرگي نام نيست، پس فرزند به چه کار او آيد؟ (آيه 82)
قرآن، رسول خدا (و اهل رسالت) را فرمان مي دهد گويندگان اين سخن را رها کنند تا در ياوه گويي خود فرو روند و بدون داشتن هدفي خردمندانه در زندگي به بازي بپردازند تا اينکه در روز جزايي که بدان وعده داده شده اند، با پروردگار خويش ديدار کنند. (قرآن اينگونه مشرکان را بيم مي دهد که آنان زندگاني خويش را از هدفي درست تهي ساخته اند، همانگونه که از بينشي حقيقي خرد خود را.) (آيه 83)
قرآن بيان مي دارد که خداي آسمان، همان خداي زمين است و او سنجيده کاري داناست. (از اين رو جدايي ميان دين و سياست و عالم آفرينش و واقعيت حکم، روا نيست.) (آيه 84)
چگونه ثروت و قدرت را به خدايي گيريم، حال آنکه تمامي نيکيها نزد خداست؟! آيا آسمانها وزمين و آنچه در ميان آن دو است، از آنِ خدا نيست؟ اوست که به همه چيز برکت مي بخشد، پس آيا شايسته نيست که او را پرستش کنيم تا از برکات خود به ما ارزاني دارد؟ علم رستاخيز نزد خداست، پس آيا نبايد از او بهراسيم حال آنکه به سوي او باز مي گرديم؟ (آيه 85)
امّا مال و مقام و … [که از سوي کساني، شريک پروردگار پنداشته مي شوند] ارزنده ترين چيزي را که آدمي بدان نياز دارد، در دست ندارد و آن رهايي از آتش دوزخ است، اين شريکان از شفاعتي که نزد پروردگار است، بي بهره اند و شفاعت تنها از آنِ حق و اهل آن است. آن هنگام که تمامي آفريدگان اعتراف مي کنند خداوند آفريدگار آنان است، مشرکان از اين حقيقت روي مي گردانند. (ليک سزاوار نيست که مؤمنان از روي افسوس خوردن بر آنها، خويشتن را هلاک کنند.) هنگامي که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با پروردگار خويش نيايش نمود که: بار خدايا! اينان گروهي اند که نمي گروند، پروردگار او را فرمان داد تا از آنها روي برتابد و بگويد: «به سلامت» (و با آنان جنگ نکند)، زيرا آنان به زودي خواهند دانست که به چه بازگشتگاهي برخواهند گشت. (آيات 86-89)
منبع مقاله :
مدرسي، سيد محمدتقي؛ (1386)، سوره هاي قرآن: درونمايه ها و محورها، ترجمه: محمد تقدمي صابري، مشهد: مؤسسه چاپ آستان قدس رضوي، چاپ اول.
/ج