خانه » همه » مذهبی » روايات اهانت آميز نسبت به پيامبر خدا (3)

روايات اهانت آميز نسبت به پيامبر خدا (3)

روايات اهانت آميز نسبت به پيامبر خدا (3)

روزي پيامبر از کوچه هاي مدينه مي گذشت. زنان و بچه هايي که از مجلس عروسي بازگشته بودند با آن حضرت برخورد کردند. آنها دست مي زدند و آواز مي خواندند. پيامبر به ايشان فرمود: خداوند مي داند که شما محبوب ترين افراد

0050642 - روايات اهانت آميز نسبت به پيامبر خدا (3)
0050642 - روايات اهانت آميز نسبت به پيامبر خدا (3)

 

نويسنده: سيد مجتبي عصيري

 

17. پيامبري که آوازه خوانان، را محبوب ترين افراد مي داند!

در صحيح بخاري از انس بن مالک نقل شده است:
روزي پيامبر از کوچه هاي مدينه مي گذشت. زنان و بچه هايي که از مجلس عروسي بازگشته بودند با آن حضرت برخورد کردند. آنها دست مي زدند و آواز مي خواندند. پيامبر به ايشان فرمود: خداوند مي داند که شما محبوب ترين افراد نزد من هستيد! (1)

18. پيامبري در بستر و … !

به خداوند تبارک و تعالي پناه برده و از محضر رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) شرمنده و به پيش گاه مقدّسش عذر تقصير مي بريم که ناچاريم براي بيان زواياي پنهان جنايات جاعلان حديث به اين گونه فضاحت ها اشاره کنيم.
بدون هر توضيح و تفسير به متن اين روايات از عائشه دقّت کنيد:
من و پيامبر زير يک روانداز خوابيده بوديم که پدرم ابوبکر اجازه ورود خواست. پيامبر بدون آن که از جاي برخيزد، به او اجازه ورود داد، ابوبکر نيز وارد شد و پس از آن که پدرم کارش را انجام داد، بيرون رفت و ما همچنان خوابيده بوديم. پس از او عُمر اجازه ورود خواست. باز هم پيامبر بدون آن که وضع خود را تغيير دهد، به عمر اجازه ورود داد و همچنان در بستر، کار عُمر را نيز راه انداخت، عُمر نيز خارج شد و در اين هنگام عثمان آمد و اجازه ورود خواست، امّا اين بار پيامبر از جاي برخاست و نشست، لباس خود را بر بدن آراست و آن گاه اجازه ورود داد. عثمان وارد شده و پس از انجام کارش بيرون رفت. عايشه مي گويد: عرضه داشتم يا رسول الله، ابوبکر آمد و اجازه خواست، اجازه اش دادي و در همان بستر و با همان حالت کار او را انجام دادي. بعد از او عُمر آمد، باز هم در حالي که با من در يک بستر بودي خواسته اش را برآورده کردي و تا بيرون رفت از جاي خود تکان نخوردي. امّا چه شد که چون عثمان آمد لباس را بر تن آراستي و بر جاي نشستي؟ پيامبر فرمود: عثمان مردي است بسيار با شرم و حيا. ترسيدم از شدّت حيا حاجتش را نگويد و به مقصد نرسيده از در بيرون رود. (2)

19. پيامبري در بستر و …!

… و اي کاش به همين بسنده کرده بودند، در حالي که در روايت ديگري از کتاب صحيح مسلم مسأله به صورت شرم آورتري نقل شده است .
براساس اين روايت:
پيامبر با عايشه در يک بستر آرميده که ابوبکر و عمر اجازه ورود مي خواهند و پيامبر به همان حال به آنها اجازه ورود مي دهد و هر يک وارد شده و در حالي که پيامبر با عايشه خوابيده اند، پيامبر کار آنها را راه مي اندازد! و تنها زماني که عثمان اجازه ورود مي خواهد پيامبر به عايشه مي فرمايد: لباست را به خود بپوشان! (3) – اين جمله را به هنگام ورود ابوبکر و عُمر نمي بينيم (4) – و عثمان هم داخل مي شود و پيامبر در همان حال کار او را نيز راه مي اندازد. عايشه از پيامبر سؤال مي کند: چگونه است که از وارد شدن ابوبکر و عمر باکي نداشتي، امّا با وارد شدن عثمان هراسان شدي؟! پيامبر فرمود: آيا من حيا نکنم از مردي که فرشتگان الاهي از او شرم مي کنند!؟ (5)
حال با وجود چنين رواياتي آيا در ذهن مسلمانان معتقد به اين گونه روايات چه مي آيد؟ آيا عثمان موجود در اين روايات، ارزشمندتر و محترم تر است يا پيامبر اکرم ( صلي الله عليه و آله و سلم ) اين در حالي است که قرآن کريم درباره شرم و حياي پيامبر گرامي اسلام ( صلي الله عليه و آله و سلم ) چنين مي فرمايد:
« اي کساني که ايمان آورده ايد! در خانه هاي پيامبر داخل نشويد مگر به شما اجازه داده شود…، اين عمل، پيامبر را ناراحت مي نمايد، ولي از شما شرم مي کند، امّا خداوند را ( بيان ) حق شرم ندارد! (6)»
مطلب جالب ديگري که در اين گونه روايات به خوبي مشهود است آن که در روايتي که در بالا بيان گرديد، ابوبکر، عُمر و عثمان دقيقاً پشت سر هم به محضر پيامبر شرفياب مي شوند و اين نظم در بسياري از اين گونه روايات مراعات مي شود، يعني جاعلان اين گونه روايات کوشيده اند بدين وسيله خلافت و حکومت متوالي ايشان را در ذهن ها تداعي کرده وبه آن، اصالت و قداست بخشند. به عبارت ديگر کوشيده اند تا به مشکلي حساب شده رواياتي را جعل کنند که آمادگي ذهني براي پذيرش خلافت خلفاي سه گانه فراهم گردد.

20. پيامبر و همبستري با همسران خويش در ايام زنانگي!

آيا مي توان پيامبر گرامي اسلام ( صلي الله عليه و آله و سلم ) را در عملکردي کاملاً متضاد و مخالف نصّ صريح قرآن کريم تصوّر نمود که مباشرت با همسران را در ايّام حيض منع مي کند. آيه شريفه مي فرمايد: « در حالت قاعدگي، از همسران خود کناره گيري کنيد! و با آنها نزديکي ننمايد، تا پاک شوند! » (7)
امّا بنگريد که عايشه چه بي مهابا بر خلاف نص صريح قرآن کريم به رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) اتّهام وارد ساخته و مي گويد:
در حالي که من در ايام حيض به سر مي بردم، رسول خدا با من همبستر مي شد. (8)

21. پيامبري که مورد سِحر قرار مي گيرد!

خدا مي داند نقل اين سخنان سخت و دشوار است، امّا اگر نبود که بخاري در سه جا و مسلم در يک جا از کتاب خود اين روايت را از عايشه نقل مي کنند ما نيز به اين روايت نمي پرداختيم. در يکي از اين روايات چنين آمده است :
پيامبر را سِحر کردند، به طوري که در اثر سِحر، ادارک معمولي خود را از دست داده بود و کاري را که نکرده بود خيال مي کرد، انجام داده است. مثلاً مي پنداشت غذا خورده در صورتي که نخورده بود و خيال مي کرد نماز خوانده امّا نماز نخوانده بود و … اثر آن سِحر همچنان ادامه داشت تا اين که روزي پيامبر نزد من نشسته بود، فرمود: اي عايشه دو فرشته آمدند بالاي سر و پايين پاي من نشستند و حقيقت حال را به من خبر دادند. آن فرشته که بالاي سر من نشسته بود از فرشته پايين پا پرسيد: او را چه مي شود؟ فرشته ديگر جواب داد: سِحرش کرده اند! لبيد بن اعصم يهودي او را سِحر درختان خرما و … کرده و چند چيز ديگر که نام برد و گفت با مجموع اينها سِحر انجام گرفته است. فرشته پرسيد: کجاست؟ فرشته ديگر جواب داد: در چاه ذي اروان! آن گاه پيامبر با اصحاب خود بر سر چاه رفت و برگشت و گفت: اي عايشه! آب آن چاه آن قدر از اثر آن سِحر تغيير يافته بود که به رنگ حنا درآمده و شاخه هاي درخت هاي خرمائي که در حول و حوش آن بودند، همه به صورت سر شيطان درآمده بودند. (9)
در روايت ديگري مسأله به صورت زشت و وقيح تري آمده است:
آنقدر سِحر بر پيامبر تأثير گذاشته بود که گاه مي پنداشت با يکي از همسرانش همبستر شده در حالي که چنين نبود. (10)
تصوّر کنيد اگر پيامبري را در امور ساده و معمولي همچون خوردن، آشاميدن و همبستري با همسران خود به سحر و جادو متّهم نموديم، آيا خواهيم توانست وي را در امور مهمّي همچون وحي که به ملکوت و عالم ماوراء الطبيعه مرتبط مي گردد از اين اتّهام مبرّا سازيم؟ « فأين تذهبون؟! »

22. پيامبر و برتري عُمَر بر او ( موافقات عُمَر )!

احاديث جعلي و دروغين در شکستن و تنزّل شخصيت پيامبر بزرگ اسلام کم نيستند و متأسفانه اين دسته از روايات نزد اهل سنّت و وهّابيّت از جايگاه بسيار ويژه ايي برخوردار است؛ چرا که در اين جا علاوه بر پايين آوردن مقام حضرت رسول ( صلي الله عليه و آله و سلم ) در صدد شخصيت سازي و بالا بردن مقام عمر بن خطاب نيز مي باشند. بخشي از اين روايات را « موافقات عُمر » مي نامند. يعني رواياتي که در مقام تعارض، سخن عمر بر سخن پيامبر ترجيح داده و آياتي از قرآن نيز در تاييد نظر عمر نازل مي شود!
به عنوان نمونه در يکي از اين روايات آمده که عمر گفت:
من با پروردگارم در سه مسأله موافقت کردم: اوّل آن که به پيامبر گفتم: اي رسول خدا! چه مي شد ما مقام ابراهيم را جايگاه نماز ( مصلاّ ) قرار مي داديم؟ بعد از پيشنهاد من بود که اين آيه کريمه نازل شد: « وَ اتَّخِذُوا مِن مَقامِ إِبراهيمَ مُصَلِّي؛ از مقام ابراهيم، عبادتگاهي براي خود انتخاب کنيد! (11) » دوّم آن که در مسأله حجاب، من عرضه داشتم: اي رسول خدا بايد زنانت را امر کني تا در حجاب روند، زيرا اکنون همه کس از نيکان و بدان با آنها سخن مي گويند. پس از پيشنهاد من بود که آيه حجاب نازل شد. و سوّم آن که چون زنان پيامبر نسبت به وي حسادت و غيرت مي ورزيدند، من به آنها گفتم: اگر پيامبر شما را طلاق دهد، اميد است که خداوند همسراني بهتر از شما نصيبش فرمايد. پس از سخن من بود که خداوند اين آيه را نازل فرمود: « عَسَى رَبُّهُ إِن طَلَّقَكُنَّ أَن يُبْدِلَهُ أَزْوَاجًا خَيْرًا مِّنكُنَّ مُسْلِمَاتٍ مُّؤْمِنَاتٍ…؛ اميد است که اگر او شما را طلاق دهد، پروردگارش به جاي شما همسراني بهتر براي او قرار دهد، همسراني مسلمان، مؤمن … (12)» (13)
نکته بسيار عجيب در اين دسته از روايات آن است که عُمر مي گويد: در سه مورد، من با خداوند موافقت کردم و چون من اين جملات را گفتم، آيه نيز دقيقاً به همان شکل که من گفتم نازل گرديد!
آنچه در روايات فوق در مورد موافقات عُمر ملاحظه نموديد، سه مورد بيش نيست، امّا به تدريج، در گذر زمان و در راستاي فضيلت تراشي براي خلفا، اين تعداد در کتاب هاي مختلف افزايش يافته و طبق نقل سيوطي تا بيش از بيست مورد رسيده (14) که ما به سه موردي که در روايات بالا آمده بود بسنده نموديم.

23. پيامبري که نزديک است عُمَر به مقام او دست يابد!

در صحيح بخاري و مسلم از قول پيامبر اکرم ( صلي الله عليه و آله و سلم ) رواياتي نقل کرده اند که در آنها چيزي نمانده تا تنها وجه تمايز پيامبر اکرم ( صلي الله عليه و آله و سلم ) با ديگر انسان ها که نزول ملائک و وحي بر آن حضرت است (15) نيز به عُمر برسد. به عنوان مثال به اين روايت که به رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) نسبت داده اند، دقت نماييد:
در امّت هاي پيشين، مردماني بودند که فرشتگان بر آنان نازل شده و با آنان سخن مي گفتند. اگر بنا باشد در ميان امَت من نيز يک نفر با چنين خصوصيتي يافت شود آن شخص، حتماً عُمر خواهد بود! (16)
در همين راستا رواياتي نقل کرده اند مبني بر اين که: « هر نظري که عُمر داشت قرآن نيز بر همان اساس نازل مي شد. (17)» همچنين: « گفته ها و آراي تمام مردم يک طرف و گفته هاي عمر هم يک طرف که قرآن بر اساس آرا و نظرات او نازل مي گرديد. » (18)
و سرانجام، اين که از پيامبر اکرم ( صلي الله عليه و آله و سلم ) روايت کرده اند: « اگر من از ميان شما امّت مبعوث نشده بودم، حتماً عمر به نبوت مبعوث گرديده بود. (19) » و يا اين که : « تاکنون خورشيد بر شخصي بهتر از عمر طلوع نکرده است. (20) »
از جمله اخير چنين برداشت مي شود که « عُمر » از همه پيامبران، از جمله خاتم و سرآمد آنها بسي برتر و والاتر است.

24. پيامبري که از گوشت هاي حرام قرباني شده براي بت ها مي خورد!

روايت ديگري که با هدف و انگيزه شکستن شخصيت پيامبر و بالا بردن مقام و منزلت ديگران جعل گرديده حديثي است که بخاري از عبدالله، فرزند عمر بن خطّاب روايت مي کند:
رسول خدا با زيد بن نُفَيل در پايين منطقه « بَلدَح » (21) ملاقات کرد و اين زماني بود که هنوز بر آن حضرت وحي نازل نشده و به پيامبري مبعوث نگشته بود. در اين هنگام پيامبر سفره اي از خوراک گوشت بگسترد و به زيد تعارف کرد تا با او هم غذا شود. زيد از خوردن آن خودداري ورزيد و گفت: من از آنچه شما براي بت ها ذبح مي کنيد نمي خورم و جز آنچه با نام خدا ذبح شده باشد نخواهم خورد. (22)
دستاورد اين حديث دو چيز است:
الف: منزلت انساني و ديني زيد، پسر عموي خليفه دوّم بالاتر از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بوده است.
ب: منزلت و قداست پيامبر شکسته و نسبت به بسياري از افراد پايين تر جلوه داده شده است.
نکته جالب اين که علاوه بر اشکالات متعددي که در اين روايت وجود دارد، راوي اين حديث يعني عبدالله بن عمر کسي است که بعد از بعثت پيامبر به دنيا آمده، حال چنين کسي چگونه به صورت مستقيم و بدون واسطه از زمان قبل از ولادت خود حکايت مي کند؟!
و اين از اعجب عجايب، يا بهتر بگوييم از خنده دارترين طنزهاي روزگار است! (23)

25. پيامبري ناتوان در رعايت عدالت

از جمله روايات و احاديث دروغ شرم آوري که به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم که الگوي مساوات و عدالت است، بسته اند رواياتي است که آن حضرت را – العياذ بالله – فردي بي حيا معرفي کرده که بدون رعايت ارزش هاي اخلاقي حتّي قادر به رعايت عدالت و مساوات بين همسران خويش نبوده تا جايي که اين امر با اعتراض سرور زنان جهان، حضرت عليها السلام و ديگر همسران حضرت مواجه شده است.
بدون ترديد، هدف از جعل اين روايت نيز، تراشيدن فضيلتي براي عايشه است، چرا که او دختر ابوبکر است! حال، حتّي اگر در اين ميان خواسته يا نخواسته، فهميده يا نفهميده، پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم مورد تحقير قرار بگيرد!
بخاري و مسلم در صحيح خود از عايشه نقل کرده اند:
همسران رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم حضرت فاطمه عليها السلام را نزد حضرت فرستادند. عايشه مي گويد: فاطمه زماني نزد پيامبر آمد که من با پيامبر در بستر خوابيده بودم، فاطمه عليها السلم اجازه گرفت، داخل شد و عرض کرد: اي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم همسرانت مرا نزد شما فرستاده اند تا از شما بخواهم نسبت به رعايت عدالت بين آنها و عايشه دختر ابوقحافه، عدالت را رعايت نمايي! من ساکت بودم پيامبر به او فرمود: دخترم! آيا تو دوست نداري کسي را که من دوست دارم؟ عرض کرد: آري! حضرت فرمود: پس تو نيز عايشه را دوست بدار! (24)
در ادامه همين روايت آمده است:
زنان پيامبر بار ديگر، يکي ديگر از همسران حضرت، يعني زينب دختر جحش را واسطه قرار دادند تا از آن حضرت بخواهد عدالت را درباره ديگر همسران و عايشه رعايت کند. زينب هم نزد پيامبر مي رود، در حالي که با عايشه خوابيده اند. او هم پيام همسران پيامبر را به آن حضرت مي رساند تا اين که کار به فحش و ناسزا به عايشه مي رسد. عايشه هم براي دفاع از خودش بر مي خيزد و به زينب، فحش و ناسزا گفته و او را ساکت مي کند. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم سکوت کرده، تبسّم مي کند و فقط مي گويد: اين دختر ابوبکر است! (25)
اين حديث دلالت دارد که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بين همسرانس رعايت عدالت نمي کرد و به هر قيمتي شده ولو بي عدالتي و اهانت برخي نسبت به برخي ديگر عايشه را به جهت محبتي که به او داشت بر آنان مقدم مي داشت در حالي که اين روايت خلاف دستوري است که خداوند متعال بدان امر فرموده، چرا که خداوند سبحان مي فرمايد:
و اگر مي ترسيد عدالت را ( درباره همسران متعدد ) رعايت نکنيد، تنها يک همسر بگيريد. (26)
حال سؤال اين جاست اگر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به جهت پيروي از هواي نفس در محبت و عشق به عايشه در رعايت عدالت و مساوات ميان همسرانش به جهت پيروي از هواي نفس در محبت و عشق به عايشه ناتوان است پس چگونه بين مردم که انگيزه هاي بزرگ و فراواني در عدم رعايت مساوات بين آنها وجود دارد، رعايت عدالت خواهد کرد؟ و چه پاسخي در رعايت نکردن امر الاهي نسبت به همسران خويش که امر قرآني است خواهد داشت؟!
پس آن حضرت يا نبايد غير از عايشه، زن ديگري اختيار کند و يا بايد ديگران را طلاق دهد و تنها با عايشه بماند. وانگهي چگونه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اجازه مي دهد که دخترش فاطمه عليها السلام سرور زنان جهان، در حالي که با همسرش در بستر آرميده، بر او وارد شود! و بدون آن که برخيزد و بنشيند، در همان حال خوابيده با او حرف مي زند و مي گويد: دخترم! دوست نداري آن کس را که من او را دوست دارم؟ و همچنين وقتي همسرش زينب بر او وارد مي شود و مطالبه عدالت مي کند و کار به نزاع و فحش مي کشد، حضرت بدون آن که کمترين توجهي به کار خلاف آنها بکند، تبسّمي کرده و تنها مي فرمايد: اين دختر ابوبکر است!

26. پيامبري که قصد خودکشي دارد!

بخاري در صحيح خود روايت مي کند هرگاه وحي بر پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم براي مدّتي قطع مي گرديد، آن حضرت تصميم به خودکشي گرفته و براي عملي ساختن تصميم خود بالاي کوه مي رفت تا از بلنداي آن خود را به زير افکند، امّا هر بار جبرئيل آمده و از عملي شدن اين اقدام جلوگيري مي نمود.
بخاري چنين گويد:
وحي براي مدّتي قطع و پيامبر به همين جهت محزون گرديد و تا آن جا که ما خبر داريم اين عمل چندين بار تکرار گرديد و هر بار حضرت خود را به نوک قلّه کوهي مي رساند تا خود را از آن جا به زير پرتاب نمايد که هر بار جبرئيل آمده و عرضه مي داشت: اي محمد! تو در حقيقت فرستاده خدا هستي. با اين گفته جبرئيل حضرت قوّت قلب گرفته و از اين اقدام منصرف مي گرديد. (27)
اين همان پيامبري است که قرآن کريم در شأن او مي فرمايد: « وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ؛ و تو اخلاق عظيم و برجسته اي داري (28)»

انگيزه جعل روايات توهين آميز به پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم

غرض جاعلان اين گونه روايات از پايين آوردن شخصيت پيامبر گرامي اسلام به اندازه يک انسان عادي چند چيز مي تواند باشد:
1. پايين آوردن اعتبار سخنان والا و ارزشمند پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم تا با اين گونه روايات بتوانند بسياري از سخنان آن حضرت در بيان حقايق اسلام را از اعتبار ساقط کنند.
2. کسب ارزش و اعتبار لازم براي خلفا تا در بسياري از قصورات و تقصيراتي که از آنان سر مي زند با همين روايات قابل توجيه باشد.
3. فضيلت تراشي براي خلفا تا بدين شکل بتوانند قداست و مقامي براي آنها کسب کنند.
4. توجيه اعمال خلاف اخلاق حاکمان اموي که به سبب گرفتاري آنان به هرج و مرج شديد، فساد اخلاقي مفرط، عياشي، ميگساري، تشکيل مجالس شب نشيني، غنا و خوانندگي، رواج فوق العاده اي پيدا نموده بودند که نمونه هاي روشني از آن در تاريخ گزارش شده است.
بديهي است اين تناقض مي توانست لطمه بزرگي به کيان حکومت آنان وارد سازد، بنابراين لازم بود در اين مکتب، احاديثي به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نسبت داده شود که رفتار ايشان را در جانشيني پيامبر توجيه کرده و مشروع جلوه دهد تا ايراد و اشکالي بر آنان باقي نماند.
5. توجيه رفتار خلاف شرع سرسلسله حکومت اموي، معاويه در از بين بردن نام پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم که يکي از اهداف مهم، خطرناک و اسلام برانداز وي بود که در صدد محو و دفن نام آن حضرت در اذان بود. (29)
6. توجيه بدعت هاي خلفا به اين شکل که با ساختن اين احاديث اگر از خلفا درباره احکام خداوند عمل و يا سخني خلاف شريعت سر مي زد و طبق ميل خود، آن را کم و زياد مي کردند و يا بدعتي در دين مي گذاردند با همين روايات کار آنان را صحيح جلوه دهند.
همان چيزي که بعدها رنگ علمي به خود گرفت و نام اجتهاد بر آن گذارده شد و گفتند: اگر در موردي ديديم که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم حکمي صادر نمود و آن حکم در قرآن وجود ندارد، معلوم مي شود آن حکم ارتباط به وحي ندارد و از اجتهاد خود پيامبر سرچشمه گرفته است.
شما را به خدا چقدر زشت است اين سخنان! آيا وقاحت و زشتي در حق سيّد رُسُل و اشرف مخلوقات بيش از اين امکان دارد؟!
حال، اين گونه روايات به اصطلاح صحيح اهل سنّت را با اين کلام اميرمؤمنان در نهج البلاغه درباره رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مقايسه کنيد:
خداوند از همان زمان که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را از شير مادر گرفت، بزرگ ترين فرشته خويش را با وي همراه و به عنوان پاسباني از او همراه وي ساخت که در شب و روز پيامبر را به راه هاي بزرگي و بهترين اخلاق راهبري کند. (30)
اين سخن امام مذهب شيعه و آن سخنان راويانِ معتبر مکتب خلفا در موضوع مورد بحث ماست. حال، تو خود حديث مفصّل بخوان از اين مُجمَل.
آري نتيجه رها کردن مکتب اهل بيت عليهم السلام که مفسّران واقعي قرآن و صاحبان علوم و معارف الاهي هستند جز اين نمي تواند باشد.

پي نوشت ها :

1. عن أَنَسِ بنِ مَالِکٍ رضي الله عنه قال أبصَرَ النبي صلي الله عليه و آله و سلم نِسَاءً وَصِبيَاناً مُقبِلينَ عن عُرسَ فَقَامَ مُمتَنَاً فقالَ اللهُمَ أَنتُم مِن أَحَبِّ الناس أليّ.
الجامع الصحيح المختصر ( صحيح البخاري )، ج 5، ص 1985، حديث 4885، کتاب النِّکَاحِ، باب 75، بَاب ذَهَابِ النِّسَاء وَ الصِّبيَانِ إلي العُرسِ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفَي، الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن کثير، اليمامة – بيروت – 1407 – 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا.
2. أنَّ أَبَا بَکر استَاذَنَ علي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم وَ هُو مُضطَجِعٌ علي فَرّاشه لَابِسٌ مِرطَ عَائِشَةَ فَأَذِنُ لِأَبِي بَکر وَ هُوَ کَذَلِکَ فَقَضِي إليهِ حَاجَتَهُ ثُمَّ انصَرَفَ ثُمَّ استَأذَنُ عُمَرُ فَأذِنَ له و هو عَلي تِلکَ الحَالَ فَقَضَي أليه حَاجَتَهُ ثُمَّ انصَرَفَ قال عُثمَانُ ثُمَّ اِستَاذَنتُ عَلَيه فَجَلَسَ وقال لِعَائِشَةَ اجمَعِي عَلَيکِ ثِيَابَکِ فَقَضَيتُ إلَيه حَاجَتِي ثُمَّ انصَرَفتُ فقالَت عَائِشَةُ يا رَسُولَ الله مَالي لم أَرَکَ فَزِغَتَ لِأَبّي بَکر وُ عُمَرَ رَضيِ الله عَنهُما کَما فَزِعتَ لَعُثمَانَ قالَ رسولَ اللهِ صلي الله عليه و آله و سلم إِنَّ عُثمَانَ رَجُلٌ حَيِيِّ وَ إِنِّي خَشِيتُ إن آَذَنتُ لَه علي تِلکَ الحَالِ أَن لَا يَبلُغَ إلي فِي حَاجَتِهِ.
صحيحِ مسلم، ج 4، ص 1866، حديث 2402، کِتاب فضائِلِ الصَّحَابَةِ، باب 3، بَاب من فَضائِلِ عُثمَانَ بن عَفِّانَ، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري، الوفاة: 261، دار النشر، دار إحياء التراث العربي – بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي.
3. فَجَلَسَ وَ قال لِعَائِشَةَ اجمَعِي عَلَيکِ ثِيَابَک.
پيامبر نشست و به عايشه فرمود: اي عايشه لباست را به خود بپوشان!
4. اگر چه ابوبکر، پدر عايشه و مَحرم اوست امّا بودن عايشه با چنين وضعيتي در بستر رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) خلاف اخلاق اسلامي است؛ علاوه آن که اگر چنين توجيهي را درباره ابوبکر بپذيريم درباره عمر که هيچ نسبت محرميتي با عايشه ندارد، چه خواهند گفت؟!
5. أنَّ أَبَا بَکر اِستَاذَنَ علي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم وَ هُوَ مُضطَجِعٌ علي فِرَاشه لَابِسٌ مِرطَ عَائِشَةَ فَأَذِنَ لِأَبِي بَکر وَ هُوَ کَذلِکَ فَقَضَي إليه حَاجَتَهُ ثُمَّ انصَرَفَ ثُمَّ استَأذَنَ عُمَرُ فَأَذِنَ له و هُوَ عَلي تِلکَ الحَالَ فَقَضَي إلَيه حَاجَتَهُ ثُمَّ انصَرَفَ قال عُثمَانُ ثُمَّ استأذَنتُ عَلَيه فَجَلَسَ و قال لِعَائِشَةَ اجمَعِي عَلَيکَ ثِيابَک فَقَضَيتُ إلَيه حاجَتِي ثُمَّ انصَرَفتُ فقالَت عَائشَةُ يا رَسُولَ الله مَالي لَم أرَکَ فَزِعتَ لِأَبِي بَکر وَ عُمَرَ رَضي الله عَنهُما کَما فَزِعتَ لَعُثمَانَ قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سَلم إِنَّ عُثمَانَ رَجُلٌ حَيِيٌ وَ إِنّي خَشِيتُ إن أَذَنتُ لَه عَلي تِلکَ الحَالَ أَن لَا يَبلُغَ إلي في حَاجَتِهِ.
صحيح مسلم، ج 4، ص 1866، حديث 2402، کِتاب فَضائلِ الصَّحَابَةِ، باب 3، بَاب من فَضائِلِ عُثمَانَ بن عَفَّانَ، اسم المؤلف، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري، الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبدالباقي.
6. ( يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ… اِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِي مِنكُمْ وَاللَّهُ لَا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ ) سوره احزاب، آيه 53.
7. ( فَاعْتَزِلُواْ النِّسَاء فِي الْمَحِيضِ وَلاَ تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّىَ يَطْهُرْنَ) سوره بقره، آيه 222.
8. عَن عَائِشَةَ قالَت کنت أَغتَسِلُ أنا وَالنَّبِيُّ صلي الله عليه و آله و سلم مِن إناءٍ واحِدٍ کِلَانَا جُنُب و کان يَامُرُنِي فَأَتَّزِزُ فَيُبَاشِرُنِي وَ أنا حَائِضٌ و کان يُخرِجُ رَاسَهُ إليَّ وَ هُوَ مُعتَکِفٌ فَأغسِلُهُ وَ أنا حَائِضٌ.
الجامع الصحيح المختصر ( صحيح البخاري )، ج 1، ص 115، حديث 295، باب 5، بَاب مُبَاشَرَةِ الحَائِضِ، کِتاب الحَيضِ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، الوفاة، 256، دار النشر: دار ابن کثير، اليمامة – بيروت – 1407 – 1987، الطبعة الثالثة، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا.
9. عَن عَائِشَةَ رضي الله عنها قالت سُحِرَ النبي صلي الله عليه و آله و سلم و قال اللَّيتُ کَتَبَ الي هِشَامٌ أَنَّهُ سَمعَهُ وَ وَعَاهُ عن أبيه عن عَائِشَةَ قالت سُحِرَ النبي صلي الله عليه و آله و سلم حتي کانَ يُخَيِّلُ إليه أَنَّهُ يَفعَلُ الشِّيء و ما يَفعَلُهُ حتي کان ذات يَومٍ دَعَا وَ دَعَا ثُمَّ قال أَشعّرَت أَنَّ اللهَ أَفتانِي فيمَا فيه شِفائِي أتَاني رَجُلَانِ فَقَعَدَ أَحَدُهُمَا عِندَ رَاسي وَالآخَرُ عِندَ رِجلَيَّ فقال أَحَدُهُمَا لِلآخَرِ ما وَجَعُ الرَّجُل قال مَطبُوبٌ قال وَ مَن طَّبَّهُ قال لَبِيدُ بن الأَعصمِ قال فيمَا ذَا قال في مُشُطٍ وَ مُشَاقَةٍ وَ جُفِّ طَلعَة ذَکَرٍ قال فَأَيّنَ هو قال في بِئرِ ذَروَانَ فَخَرَجَ إلَيهَا النبي صلي الله عليه و سلم ثُمَّ رَجَعَ فقالِ لِعَائَشَةَ حينَ رَجَعَ نُخلُهَا کَأَنَّهُ رؤوسُ الشِّيَاطينِ فَقُلتُ اِستَخرَجتَهُ فقال لَا أمَّا أنا شَفَانِي الله وَ خَشيِتُ أَن يُثِيرَ ذلک علي الناس شَرّاً ثُمَّ دُفِنَت البِئرُ.
الجامع الصحيح المختصر ( صحيح البخاري )، ج 3، ص 1192، حديث 3095، کِتاب بَدءِ الخَلقِ، بَاب صِفَةِ إبليِسَ وَ جُنُودِه، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، الوفاة: 256، دار النشر، دار ابن کثير، اليمامة – بيروت – 1407 – 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا.
10. عَن عَائِشَةَ رضي الله عنها قالت کانَ رسول اللهِ صلي الله عليه و آله و سلم سُحِرَ حتي کان يَرَي أَنَّهُ يَاتِي النِّسَاء ولا يَاتِيِهِنَّ.
الجامع الصحيح المختصر ( صحيح البخاري )، ج 5، ص 2175، حديث 5432، کتّاب الطِّبِّ، باب 48، بَاب هل يَستَخرِجُ السِّحرَ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أَبو عبدالله البخاري الجعفي، الوفاة: 256، دار النشر، دار ابن کثير، اليمامة – بيروت – 1407 – 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا.
11. سوره بقره، آيه 125.
12. سوره تحريم، آيه 5.
13. قال عُمَرُ وَافَقتُ رَبِّي فيِ ثَلَاثٍ فقلتُ يا رَسُولَ اللهِ لو اتَّخَذنَا مِن مَقَامِ إبراهيمَ مُصَلّيً فَنَزَلَت ( وَاتَّخِذُوا مِن مَقامِ إبراهيمِ مُصَلِّيً ) وَ آيَةُ الَحِجَابِ قلتُ يا رَسُولَ الله لو أَمَرتَ نِساءَکَ أَن يَحتَجِبنَ فإنَه يُکَلِّمُهُنَّ البَرُّ وَالفَاجِرُ فَنَزَلَت آيَةُ الحِجَابِ وَاجتَمَعَ نِسَاء النَبي صلي الله عليه و آله و سلم في الغَيرَةِ عليه فقلت لَهُنَّ ( عَسَي رَبُّهُ إن طَلَّقَکُنَّ أَن يِبَدِّلَهُ أَزوَاجاً خَيراً مِنکُنَّ ) فَنَزَلَت هذه الآيَةُ.
الجامع الصحيح المختصر ( صحيح البخاري )، ج 1، ص 157، حديث 393، کتاب ابواب القبلة، باب 5، بَاب ما جاء في القِبلَة، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، الوفاة: 256، دار النشر، دار ابن کثير، اليمامة – بيروت – 1407 – 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا.
14. قد أوصلها بعضهم إلي أکثر من عشرين.
تاريخ الخلفاء، ج 1، ص 122، فصل في موافقات عمر، اسم المؤلف: عبدالرحمن بن أبي بکر السيوطي، الوفاة: 911، دار النشر: مطبعة السعادة – مصر – 1371 هـ – 1952 م. الطبعة: الأولي، تحقيق: محمد محي الدين عبدالحميد.
15. ( قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ؛ بگو : من انسني هستم همانند شما. به من وحي مي شود. ) سوره کهف، آيه 110.
16. عن أبي هُرَيرَةَ رضي الله عنه عن النبي صلي الله عليه و آله و سلم قال إنه قد کان فيمَا مَضَي قَبلَکُم من الأمَمِ مَحَدَّثُونَ وَ إِنَّهُ إن کان في أُمَّتي هذه منهم فإنه عُمَرُ بن الخَطَّابِ.
الجامع الصحيح المختصر ( صحيح البخاري )، ج 3، ص 1279، حديث 3282، کِتاب الأنبِيَاء، باب 52، باب حديث الغار، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، الوفاة، 256، دار النشر: دار ابن کثير، اليمامة – بيروت – 1407 – 1987، الطبعة : الثالثة، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا.
صحيح مسلم، ج 4، ص 1864، حديث 2398، کِتاب فَضائِلِ الصَّحَابَةِ، بَاب من فَضائِلِ عُمَرَ، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري، الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبدالباقي.
17. کان عمر يري الرأي فينزل به القرآن.
تاريخ الخلفاء، ج 1، ص 122، باب موافقات عمر، اسم المؤلف: عبدالرحمن بن أبي بکر السيوطي، الوفاة: 911، دار النشر: مطبعة السعادة – مصر – 1371 هـ – 1952 م، الطبعة: الأولي، تحقيق: محمد محي الدين عبدالحميد.
18. ما قال الناس في شيء و قال فيه عمر إلا جاء القرآن بنحو ما يقول عمر.
تاريخ الخلفاء، ج 1، ص 122، باب موافقات عمر، اسم المؤلف: عبدالرحمن بن أبي بکر السيوطي، الوفاة: 911، دار النشر، مطبعة السعادة – مصر – 1371 هـ – 1951 م، الطبعة: الأولي، تحقيق: محمد محي الدين عبد الحميد.
19. قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم لو لم أبعث فيکم لبعث عمر بن الخطاب.
فضائل الصحابة، ج 1، ص 428، حديث 676، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني، الوفاة، 241، دار النشر: مؤسسه الرسالة – بيروت – 1403 – 1983، الطبعة: الأولي، تحقيق: د. وصي الله محمد عباس.
20. سمعت رَسُولَ اللهِ صلي الله عليه و آله و سلم يقول ما طَلَعَت الشَّمسُ علي رَجُلٍ خَيرٍ من عُمَرَ.
الجامع الصحيح سنن الترمذي، ج 5، ص 618، حديث 3684، اسم المؤلف: محمد بن عيسي أبو عيسي الترمذي السلمي، الوفاة: 279، دار النشر، دار إحياء التراث العربي – بيروت، تحقيق: أحمد محمد شاکر و آخرون.
21. سرزميني بيرون از مکه در جهت مغرب اين شهر.
معجم البلدان، حموي، ج 1، ص 480، ماده « بلدح ».
22. أخبرني سَالِمٌ أَنَّهُ سمع عَبدَ الله يحدث عن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم أَنَّهُ لَقِيَ زَيدَ بن عمر بن نُفَيلٍ بِأَسفَلِ بَلَدَحٍ وَذَاکَ قبل أَن يُنزَلَ علي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم الوَحيُ فَقَدَّمَ إليِ رَسول اللهِ صلي الله عليه و آله و سلم سُفرَةً فيها لَحمٌ فَأَّبَي أَن يَاکُل منها ثُمَّ قال أني لَا آکُلُ مِمَّا تَذبَحُونَ علي أَنصَابِکُم ولا آکُلُ إلا مِمَّا ذُکِرَ اسمُ الله عليه.
الجامع الصحيح المختصر ( صحيح البخاري )، ج 5، ص 2095، حديث 5180، کِتاب الذَّبَائِحِ وَالصَّيدِ، بَاب ما ذُبِحَ علي النُّصُبِ وَ الأَصنَامِ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، الوفاة، 256، دار النشر، دار ابن کثير، اليمامة – بيروت – 1407 – 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا.
23. تقريب التهذيب، ج 1، ص 435، در شرح حال عبدالله بن عمر بن خطاب.
24. ثُمَّ إِنَّهُنَّ دَعَونَ فَاطِمَةَ بِنتَ رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فَأَرسَلَت إلي رَسول الله صلي الله عليه و آله و سلم تَقُولُ إِنَّ نِسَاءَکَ يَنشُدنَکَ اللهَ العَدلَ في بِنتِ أبي بَکرٍ فَکَلِّمَتهُ فقال يا بُنَيِّةُ ألا تُحِبِّبينَ ما اُحِبُّ.
الجامع الصحيح المختصر ( صحيح البخاري )، ج 2، ص 911، حديث 2442، کتاب 55، کِتاب الهِبَةِ وَفَضلِهَا، باب 6، بَاب قَبُولِ الهَدِيِّةِ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، الوفاة: 256، دار النشر، دار ابن کثير، اليمامة – بيروت – 1407 – 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفي ديبِ البِغا.
صحيح مسلم، ج 4، ص 1891، حديث 2442، کتاب 44، کِتاب فضائِلِ الصُّحَابَةِ، باب 12، بَاب في فَضلِ عَائِشَةَ، اسم المؤلف، مسلم بن الحجاج أَبو الحسين القشيري النيسابوري، الوفاة: 261، دار النشر، دار إحياء التراث العربي – بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبدالباقي.
25. قالت عَائِشَةُ فَأَرسَلُ أَزوَاجُ النبي صلي الله عليه و آله و سلم زَينَبَ بِنتَ جَحِشٍ زَوجَ النبي صلي الله عليه و آله و سلم وَهِيَ التي کانت تُسَاميني مِنهُنّش في المَنزَلَةِ عِندَ رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و لم أَرَ اَمرَأَةً قَطُّ خَيراً فيِ الدِّينِ مِن زينَبَ وَأتقَيَ لِلّهِ وَأٌصدَقَ حَديثاٌ وَ أَوصَلَ لِلرَّحِمِ وَأَعظَمَ صَدَقَةً وَ أَشَدَّ ابتِذالاً لِنَفسِهَا في العَمَلِ الَذي تَصَدَّقُ بِه وَ تَقَرَّبُ بِهِ إلي الله تَعالَي ما عَدَا سَورَةً من حد کانت فيها تُسرِعُ منها اَلفَيئَةَ قالت فَاستَأَذَنَت علي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم وَ رَسُولُ اللهِ صلي الله عليه و آله و سلم مع عَائِشَةَ في مِرطِهَا علي الحَالَةِ التيِ دَخَلَت فَاطِمَةُ عليها و هو بها فَأَذنَ لها رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فقالت يا رَسُولُ الله إنُّ أَزوَاجَکَ أَرسَلنَني ألَيکَ يَسأَلنَکَ العَدلَ في ابنةِ أبي قُحَافَةَ قالت ثُمَّ وَقَعَت بي فَاستَطَالَت علي و أنا أَرقُبُ رَسُولَ الله صلي الله عليه و آله و سلم وَ أَرقُبُ طَرفَهُ هل يَاذَنُ لي فهيا قالت فلم تَبرَح زَينَبُ حتي عَرَفتُ أَنَّ رَسُول الله صلي الله عليه و آله و سلم لَا يَکرَهُ أَن أَنتَصِرَ قالت فلما وَقَعتُ بها لم أَنشَبهَا حين أَنحَيتُ عليها قالت فقال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم وَ تَبَسَّمَ إِنَّهَا ابنَةُ أبي بَکر.
صحيح مسلم، ج 4، ص 1891، حديث 2442، کتاب 44، کِتَاب فَضَائِلِ الصَّحَابَةِ، باب 12، بَاب في فَضلِ عَائِشةَ، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري، الوفاة: 261، دار النشر، دار إحياء التراث العربي – بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبدالباقي.
26. ( فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُواْ فَوَاحِدَةً ) سوره نساء آيه 3.
27. وَفَتَرَ الوَحيُ فَترَةً حتي حَزٍنَ النبي صلي الله عليه و آله و سلم فِيمَا بَلَغَنَا حُزناً غَدَا منه مٍرَاراً کَي يَتَرَدَّي من رؤوس شوَاهِقِ الجِبَالِ فَکُلَّمَا أوفَي بِذِروَةِ جَبَل لِکَي يُلقَي مِنه نَفسَهُ تَبَدَّي له جِبرِيلُ فقال يا محمد إِنَّکَ رسول الله حَقًا فَيَسکُنُ لِذَلِکَ جَأشُهُ وَ تَقِرُّ نَفسُهُ
الجامع الصحيح المختصر ( صحيح البخاري )، ج 6، ص 2561، حديث 6581، باب 1، بَاب أوَّلُ ما بُدِيءَ بِهِ رسول اللهِ من الوَحي، کتاب 95، کِتاب التَّعبِيرِ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة، 256، دار النشر، دار ابن کثير، اليمامة – بيروت – 1407 – 1987، الطبعة: الثالثة، تحقق: د. مصطفي ديب البغا.
28. سوره قلم، آيه 4.
29. در ملاقاتي که مغيرة بن شعبه با معاويه داشت، مغيره به وي گفت: بني هاشم ديگر اقتدار خود را از دست داده و از ناحيه آنان خطري حکومت تو را تهديد نمي کند، چه بهتر که نسبت به آنان سخت گيري نکني و آنان را مورد بذل و محبّت قرار دهي. معاويه پاسخ داد: ابوبکر، عمر و عثمان آمدند و رفتند و از آنان جز نامي نمانده است ولي هر روز پنج مرتبه فرياد « أشهد أنَّ محمداً رسول الله » به گوش مي رسد، « فَأَيُّ عَمَلٍ يَبقَي مَعَ هَذَا لاَ أمَّ لَکَ!؟ لاَ وَاللهِ إلّا دَفنَاً دَفنَاً؛ اي بي مادر! با اين وضع، ديگر چه چيزي براي ما بني اميّه باقي مي ماند؟! به خدا سوگند تا نام پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را دفن نکنم و از زبان ها نياندازم، آرام نخواهم گرفت. »
الاخبار الموفقيات، ص 576، الزبير بن بکار، تحقيق سامي مکي العاني، قم، منشورات الشريف الرضي، 1416 ق – 1374 ش. الطبعة الاولي – مروج الذهب، مسعودي، ج 3، ص 454، شرح حوادث سال 212 – شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 5، ص 130 – النصائح الکافية، سيد محمد بن عقيل، ص 124.
روزي معاويه همين که صداي مؤذن را که شهادت به رسالت پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم مي داد را شنيد، با لحني اعتراض آميز گفت: « لله أَّبُوکَ يَا ابنَ عَبدالله، لَقَد کُنتَ عَالِي الهِمَّة، مَا رَضيتَ لِنَفسکَ إلاَّ أن يَقرِنَ إسمَکَ باسمِ رَبِّ العَالَمينَ؛ آفرين بر تو اي فرزند عبدالله، همّت بلندي داشتي! به کمتر از اين که نامت کنار نام خدا بيايد، رضايت ندادي.»
شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج10، ص 101.
از اين رو، محمد رشيد رضا از علماي بزرگ اهل سنّت، از زبان يکي از دانشمندان بزرگ غربي چنين نقل قول مي کند: « شايسته است مجسّمه معاويه را از طلا ساخته و در ميدان پايتخت کشور قرار دهيم.» از وي علّت اين سخن را پرسيدند، پاسخ داد: « لأنَّهُ هُوَ الَّذي حَوَّلَ نِظَاَمَ الحُکمِ الإسلامي عَن قَاعدَتهِ الدِيمُقرَاطيَّة إلَي عَصبيَّةِ الغَلَبٍ، وَلَولاَ ذَلِکَ لَعَمَّ الإسلامُ ألعَالَمَ کُلَّهُ، وَلکِنَّا نَحنُ الألمَانُ وَ سَائِرُ شُعُوب أرُوبَةً عَرَبَاً مُسلِمينَ؛ زيرا معاويه بود که سيستم حکومت اسلامي را از نظام دموکراسي به نظام استبدادي تبديل کرد؛ اگر معاويه اين کار را نکرده بود اسلام سراسر جهان را فرا گرفته بود و مردم آلمان و اسير کشورهاي اروپاي همه مسلماناني عرب بوديم. »
تفسير المنار، ج 11، ص 260، محمد رشيد رضا – الوحي المحمدي، ص 232، محمود أبو رية، ص 185 – مع رجال الفکر، ج 1، ص 299.
30. وَلَقَد قَرَنَ اللهُ بِهِ مِن لَدُن أَن کَانَ فَطيماً أَعظَمَ مَلَکٍ مِن مَلَائِکَتِهِ يُسلُکُ بِهِ طَرِيقَ المَکَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخلَاقِ العَالَمِ لَيلَهُ وَ نَهَارَه.
نهج البلاغه، خطب الإمام علي عليه السلام، ج 2، ص 157.

منبع مقاله :
عصيري، سيد مجتبي؛ (1389)، پيامبر وهابيت، قم: انتشارات رشيد، چاپ اول

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد