روايات اهانت آميز نسبت به پيامبر خدا (2)
9. پيامبري که ايستاده بول مي کند!
از همين دسته است، رواياتي که درباره پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم روايت کرده و گفته اند:
پيامبر به زباله دان فلان قبيله رفته و در آن جا ايستاده بول کرد. (1)
و در روايت ديگري آمده :
من و پيامبر پياده حرکت مي کرديم. آن حضرت، به زباله داني که کنار ديواري قرار داشت، رفت. آن گاه همان گونه که مردم مي ايستند، ايستاد و بول کرد. من از حضرت دوري گزيدم، امّا وي به من اشاره کرد تا به او نزديک شوم. من هم نزديک رفته و پشت سر ايستادم تا از کار خويش فراغت يافت. (2)
اين داستان تا جايي ادامه يافته که نووي در کتاب مجموع خود مي گويد:
اهالي شهر هرات افغانستان هر سال يک بار هم که شده ايستاده بول مي کنند تا اين سنّت نبوي را احيا کنند! (3)
جالب اين جاست، همين آقاياني که به پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم نسبت ايستاده بول کردن مي دهند، در رجال خود که همواره آن را بر کتاب هاي رجالي شيعه ترجيح داده و به رُخ علماي شيعه مي کشند، از آقاي عُقَيلي در رابطه با ترجمه سماک بن حرب آورده اند:
ايشان را روزي ديده اند که ايستاده بول مي کرده و به همين جهت روايت او ضعيف و غيرقابل اعتنا مي باشد. (4)
عجيب است! اگر راوي حتّي براي يک دفعه ايستاده بول کرده، ضعيف و نقل روايت از او ممنوع است، امّا چنين نسبت هايي به مقام شامخ آن حضرت رواست!
جالب تر آن که نووي در شرح صحيح مسلم نقل مي کند:
ابراهيم بن سعد کساني را که ايستاده بول مي نموده را از عدالت ساقط دانسته و شهادت آنان را قبول نمي کرده است! (5)
و جالب تر از همه زماني خواهد بود که همين آقايان درباره خود عمر بن خطاب هم روايت کرده اند وي هم ايستاده بول مي کرد.
در سنن ابن ماجه و سنن ترمذي از عمر آورده اند:
در حالي که من ايستاده بول مي کردم، پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم مرا مشاهده نمود و به من فرمود: ايستاده بول نکن و از آن پس من ديگر چنين نکردم. (6)
با توجه به اين دسته از روايات است که به خوبي انگيزه جعل و نسبت دادن آن روايات به ساحت مقدّس رسول خدا مشخص مي گردد که در پايان اين فصل و در بخش انگيزه هاي جعل اين گونه روايات به تفصيل خواهد آمد.
10. پيامبري که خادمش از همبستري وي آگاه است!
برخي براي اين که بر شهوتراني ها و آلودگي هاي گروهي از خلفاي جور، پوشش گذارده و هر آنچه آنان مرتکب مي شوند را صحيح جلوه دهند، تهمت هاي ناروايي به ساحت مقدّس رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم روا داشتند تا شايد به گمان خويش بتوانند اندکي از بزرگي آن حضرت کاسته و بر فضايل نداشته، ديگران بيافزايند.
به اين روايت توجه کنيد:
بخاري از انس به مالک روايت کرده است پيامبر در يک ساعت از شبانه روز با يازده تن از همسران خويش همبستر مي شد! راوي مي گويد: به انس گفتم: مگر پيامبر چنين قدرت و تواني داشت؟! او گفت: ما بر اين عقيده بوديم که حضرت نيروي سي نفر را داراست! (7)
اگر هدف از اين روايت آن گونه که برخي ادّعا نموده اند بيان حکم شرعي ( جواز همبستري با همسران متعدد ) مي بود، پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم مي توانست آن را به نحوي ديگر مثلاً با بيان کلمات، روايات و مواعظ خود بيان فرمايد، چنان که ديگر احکام و سنت ها را بيان مي فرمود و در آن صورت لازم نبود انس بن مالک به بيان آنها بپردازد، آن هم با چنين شکل قبيح و زشتي.
به علاوه، انس چگونه از حرمسراي حضرت ختمي مرتبت و از خصوصي ترين عمل زناشويي آن حضرت اين چنين آگاهي يافته که پيامبر در يک ساعت بر يازده همسرخويش وارد مي شده، و با همه آنان نيز همبستر مي شده و از سوي ديگر چگونه فهميده که آن حضرت توانايي سي نفر را در امر همبستري دارد؟
اکنون ما از انس بن مالک مي پرسيم: آيا خود پيامبر به او چنين اطلاعات زشت و سخيفي مي داده که حتّي از شخص معمولي بيان آنها سزاوار نيست؟ يا زنان پيامبر به او چنين خبرهايي داده بودند که حتّي براي زنان معمولي بيان آنها با مردان نامحرم سزاوار نيست؟ و يا آن که خود انس بن مالک، تجسّس مي کرده و از لاي درب منزل، خلوت کردن پيامبر با زن هايش را ديد مي زده است؟!
به هر حال ما از اين بهتان بزرگ به ساحت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم به خداوند سبحان پناه مي بريم. چگونه شخص عاقل مي تواند بپذيرد که صاحب رسالت، رسول اعظم صلي الله عليه و آله و سلم اين قدر بي پرده باشد که در حضور مردان و براي ديگران، سخناني به زبان آورد که يک انسان مؤمن معمولي هرگز چنين سخناني به زبان نمي آورد، چه رسد به اولين و برترين انسان روزگار!
در حالي که در بسياري از منابع روايي اهل سنّت حتّي از خود انس بن مالک و بسياري ديگر از صحابه روايت شده که آن حضرت از تمام مردم باحياتر بود. (8)
بايد گفت برخي ديگر از پيامبران الاهي نيز از تيغ تيز اتّهام جاعلان حديث در امان نمانده اند که از باب نمونه به مواردي از روايات کتاب صحيح مسلم و بخاري اشاره مي کنيم:
الف . آميزش حضرت سليمان با صد زن در يک شب!
بخاري و مسلم از ابوهريره روايت کرده اند:
حضرت سليمان به خدا سوگند ياد کرد که امشب سراغ صد زن خود رفته و با همه آنها همبستر خواهم شد تا هر يک از آنها پسري بزايد که در راه خدا بجنگد. فرشته اي بدو گفت: بگو: إن شاءَ الله!
ولي او نگفت. سليمان در آن شب با صد زن خويش همبستر گرديد، امّا هيچ يک از از آنها نزائيد مگر يک زن، آن هم نيمه اي از يک انسان را! ابوهريره مي گويد: پيامبر فرمود: اگر سليمان مي گفت: إن شاءَ اله، قَسَم او شکسته نمي شد و اميد برآورده شدن حاجتش بيشتر بود. (9)
آيا عقل، توانايي بشر را در آميزش با صد زن ولو شخصي بسيار نيرومند و توانا در آميزش باشد را بر مي تابد؟! گذشته از امکان زماني چنين امري در يک شب آيا بر پيامبري همچون حضرت سليمان ( عليه السلام ) جايز است تا از سر شب تا به صبح به جاي راز و نياز و ذکر الاهي، تنها به مجامعت با همسران خويش بپردازد؟! مهم تر آن که چه موجب مي شود تا پيامبري از پيامبران الاهي در برابر امر خدا مقاومت نموده و « ان شاء الله » نگويد؟! و يا اساساً معناي يک فرزند نيمه در روايت بالا چه مي باشد؟ و ديگر آن که ابوهريره در تعداد زنان سليمان به اضطراب افتاده، گاهي تعداد آنها را يکصد، گاه نود و گاه هفتاد تن نقل مي کند. (10)
ب. قطعه سنگي که لباس حضرت موسي ( عليه السلام ) را مي دزدد!
بخاري و مسلم از ابوهريره روايت کرده اند:
عادت بني اسرائيل بر آن بود که عريان غسل کرده و به عورت يکديگر نگاه مي انداختند، امّا حضرت موسي ( عليه السلام ) به تنهائي غسل مي نمود. به همين جهت بني اسرائيل با خود گفتند: قسم به خدا که علّت غسل نکردن موسي ( عليه السلام ) با ما آن است که او داراي مرض فَتق بيضه است. ابوهريره مي گويد: يک بار که موسي براي غسل رفته بود لباس هاي خود را به روي سنگي نهاد. سنگ، لباس هاي وي را برداشت و پا به فرار نهاد. حضرت موسي ( عليه السلام ) هم با سرعت در پي سنگ مي دويد و فرياد مي زد: « ثَوبِي حَجَر! ثَوبِي حَجَر!؛ اي سنگ، لباسم را بده! اي سنگ، لباسم را بده! » در همين حال بني اسرائيل نگاه به عورت موسي ( عليه السلام ) کردند و گفتند: قسم به خدا که در موسي عيبي وجود ندارد. در اين حال سنگ ايستاد تا اين که موسي آن را ديد و لباس هايش را گرفت و شروع کرد سنگ را زدن. سوگند به خدا اثر شش يا هفت ضربه موسي ( عليه السلام ) به روي سنگ باقي ماند… . (11)
اين در حالي است که روايت بالا حضرت موسي کليم الله – علي نبيّنا و آله و عليه السلام – را به نشان دادن عورت خويش در برابر مردم متهّم مي سازد، امري که منقصت اين پيامبر اولوالعزم را نشان داده و آن حضرت را از اين مقام ساقط مي کند. به خصوص آن که مردم، آن حضرت را عريان و برهنه ببينند که به دنبال سنگي که نه مي فهمد و نه مي شنود دويد و فرياد مي زند: « ثَوبِي حَجَر! ثَوبِي حَجَر! » از همه مهم تر آن که سپس در برابر ديدگان مردم همچنان عريان بايستد و سنگي را که نه داراي حس است و نه درک، مورد ضرب و شتم قرار دهد!
شما را به خدا، گذشته از هتاکي هاي اخلاقي به ساحت حضرت موسي ( عليه السلام ) آيا چنين روايتي قابليت هيچ توجيه عقلي و منطقي دارد؟!
آيا حتي اگر سنگ هم نه، بلکه باد، لباس حضرت موسي ( عليه السلام ) را با خود ببرد آيا اين مجوّزي براي مکشوف نمودن عورت در مقابل ديدگان مردم مي گردد؟ زيرا براي وي امکان داشت همان جا بماند تا لباسش را بياورند و يا ساتري غير از لباس بياورند. همچنان که هر صاحب عقلي اگر با چنين مشکلي مواجه گردد چنين عملي انجام مي دهد.
علاوه بر اين، فرار سنگ از معجزات و خوارق عاداتي است که به طور طبيعي محقق نمي گردد، مگر در مقام تَحَدّي و غلبه بر خصم، شبيه حرکت درخت از جاي خود در مکّه معظّمه براي رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) هنگامي که مشرکان اين پيشنهاد را کردند و آن هم صِرفاً به عنوان معجزه و تصديق دعوت و تثبيت نبوّت آن حضرت، در حالي که در داستان ساختگي بالا نه تنها مقام تحَدِّي و موقعيّت معجزه در کار نبوده، بلکه چنين داستاني جز رسوائي، فضاحت، تحقير و استخفاف پيامبري از پيامبران اولوالعزم الاهي را در بر ندارد.
و بر فرض آن که حضرت به بيماري فَتق مبتلا باشد آيا جز نقصان در فهم و ادراک و يا کاستي در مروّت که مي تواند خدشه در مقام نبوت ايجاد کند، بيماري فَتق نيز مي تواند نقصي براي نبوت به شمار آيد که لازم به چنين فضاحتي باشد؟ اين در حالي است که حضرت شُعيب ( عليه السلام ) چشمش و حضرت ايُّوب ( عليه السلام ) جسمش معيوب بود و بيماري براي هر يک از انبياي الاهي امري عادي و طبيعي به شمار مي رود.
شايد برخي بگويند داستان فوق، اشاره به همان آيه شريفه است که خداوند مي فرمايد: « اي کساني که ايمان آورده ايد! همانند کساني نباشيد که موسي را آزار دادند و خداوند او را از آنچه در حق او مي گفتند مبرّا ساخت و او نزد خداوند، آبرومند ( و گرانقدر ) بود! (12)»
در حالي که از اميرمؤمنان علي ( عليه السلام ) و ابن عباس روايت شده که شأن نزول آيه مورد نظر، اتّهام بني اسرائيل در موضوع قتل برادرش هارون است. برخي نيز گفته اند: در مورد قصّه زن فاحشه اي است که قصد فريفتن حضرت موسي ( عليه السلام ) را داشته و خداوند بدين وسيله حضرت موسي ( عليه السلام ) را از اين موضوع مبرّا ساخت و يا گفته شده : پس از آن که بني اسرائيل معجزات آن حضرت را مشاهده کردند در صدد اذيّت برآمده و نسبت سحر، کذب و جنون به آن حضرت دادند.
ج. سيلي زدن حضرت موسي ( عليه السلام ) به ملک الموت!
بخاري و مسلم در صحيح خود از ابوهريره روايت نموده اند:
ملک الموت براي قبض جان موسي ( عليه السلام ) آمد و به وي گفت: « أجِب رَبِّکَ!؛ دعوت پروردگارت را اجابت کن! » ابوهريره مي گويد: موسي چنان سيلي به چهره ملک الموت نواخت که چشم ملک الموت از کاسه چشم بيرون پريد. ملک الموت به سوي خداوند متعال بازگشت و عرضه داشت: تو مرا براي قبض روح بنده اي فرستاده اي که ميل به ميردن ندارد و چشم مرا چنين کرده است! سپس ابوهريره مي گويد: خداوند چشم ملک الموت را برگردانيد و به او گفت: برگرد نزد بنده من و به او بگو: اگر زندگي را مي خواهي دستت را بر پشت گاو نر بگذار به تعداد هر موئي که در زير دستت پنهان شده يک سال عمر خواهي نمود… (13)
آيا از خداوند سبحان شايسته است پيامبري را انتخاب کند که در هنگام غضب، مانند جبّاران به ديگران ضربه زند آن هم به ملک مقرّبي همچون ملک الموت؟ و مانند جاهلان، مرگ را ناپسند بدارد؟ و چگونه اين عمل بر موسي جايز مي باشد با وجودي که خداوند وي را به رسالتش برانگيخته و امين وحي خويش قرار داده، به مناجاتش برگزيده، و از پيامبران اولوالعزم خويش قرار داده است؟! از سوي ديگر گناه ملک الموت که رسول و مأمور خداوند است چه مي باشد؟!
11. پيامبري، عاشق ساز و آواز شيطاني و ابوبکر ناخشنود از اين کار!
با وجود آن که در قرآن کريم آمده است: « وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ؛ و بعضي از مردم سخنان بيهوده را مي خرند تا مردم را از روي ناداني، از راه خدا گمراه سازند و آيات الاهي را به استهزا گيرند. براي آنان عذابي خوارکننده است! (14)» و در روايات فراوان، مقصود از « لهو الحديث » را غنا و آوازه خواني تفسير کرده اند، (15) امّا آنان که کتاب صحيح بخاري را معتبرترين کتاب خود، پس از قرآن کريم مي دانند درباره رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) از عايشه چنين نقل مي کنند:
در حالي که دو کنيزک و دخترک آوازه خوان، شعرهاي جاهلي مي خواندند، پيامبر به اطاق من وارد شد. حضرت با ديدن اين صحنه هيچ عکس العملي از خود نشان نداد و بر بستر خويش آرميد! در اين هنگام ابوبکر وارد شد و به محض برخورد با اين صحنه به شدّت و تندي به من خطاب کرد: ساز و آواز شيطان آن هم در حضور پيامبر؟! (16) در اين هنگام رسول خدا به ابوبکر رو کرده و فرمود: اي ابوبکر! رهايشان کن و کاري به کارشان نداشته باش! هر قوم و گروهي عيدي دارند و امروز هم ( عيد قربان يا روز عرفه ) عيد ما مي باشد، بگذار بخوانند! بعد از اين جريانات و گفتگوها که پدرم از آنها غافل شد به کنيزکان اشاره کردم و آنها به سرعت از اطاق من خارج شدند. (17)
12. پيامبري، عاشق ساز و آواز شيطاني و عُمَر ناخشنود از اين کار!
در روايات فراواني در متون معتبر اهل سنّت، شياطين از حضور پيامبر هراسان نشده و فرار نمي کنند و آن حضرت از رقص و آواز لذّت مي برد و بدان گوش سپارده و به تماشا مي نشيند، امّا از آن جا که عُمر بن خطاب اصولاً انسان با تقوا، گريزان از رقص و آواز و داراي هيبت و غيرت ديني است به محض ورود وي همه شياطين با ديدنش هراسيده و سراسيمه پا به فرار مي گزارند!
به عنوان نمونه به يک مورد از اين گونه روايات بسنده مي کنيم.
ابوهريره روايت کرده است:
در آن هنگام که حبشيان در برابر پيامبر رقص شمشير مي کردند، عُمر از درب مسجد وارد شد، خم شد و به سوي سنگ ريزه هاي کف مسجد دست برد تا حبشيان را از اين کارشان باز دارد. پيامبر فرمود: عُمر رهايشان کن! بگذار بازي خود را ادامه دهند. (18)
با بررسي تک تک اين روايات، خواهيم ديد که در تمامي آنها پروژه تنزّل مقام و جايگاه بلند پيامبر گرامي اسلام ( صلي الله عليه و آله و سلم ) در دست اجرا بوده است. حال با وجود چنين روايات فراواني اگر شما به عنوان مثال بگوييد: پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) بارها در حق اميرمؤمنان علي ( عليه السلام ) فرموده است: « عليٌّ منِّي وَ أنَا مِن عليٍّ؛ علي از من و من از علي هستم. » شايد کساني بگويند: مگر خود پيامبر چه بوده که علي را به پيامبر تشبيه مي کنيد؟ امّا ابوبکر و عُمر را ببينيد که چه ارزش و شخصيت والايي داشته است!
نکته شگفت انگيزتر آن که تمام اين حوادث در مسجد النبي ( صلي الله عليه و آله و سلم ) و در برابر پيامبر اتفاق افتاده! رقص زنان حبشي، ساز و آواز دسته جمعي، رقص شمشير مردان حبشي نژاد. حال با اين توصيفات ارزش و اعتبار دومين مسجد عظيم اسلام که به دست پيامبر بنا شده چه مقدار خواهد بود؟!
13. پيامبري، عاشق شرکت در مجالس عروسي!
همچنين در قرآن کريم خطاب به شيطان مي خوانيم: « وُ استَفزِز مَنِ استَطَعتَ مِنهُم بِصَوتِکَ؛ هر کدام از آنها را مي تواني با صدايت تحريک کن! » در تفاسير آمده: مراد از صداي شيطان در اين آيه شريفه آوازه خواني و موسيقي مي باشد، امّا با اين وجود در سلسله رواياتي از کتاب صحيح بخاري و مسلم شاهد رواياتي در باب عروسي هاي مسلمانان هستيم که در آنها اعمالي از پيامبر گرامي اسلام ( صلي الله عليه و آله و سلم ) سرزده که نشان مي دهد آن حضرت عاشق شرکت در مجالسي بوده که در آنها صداي آوازه خوانان، مطربان و نوازندگان به گوش مي رسيده است.
کتاب نکاح صحيح بخاري، باب « ضَربُ الدَّف؛ تنبک زدن » و باب « شهودُ الملائکة بدراً؛ ديدن فرشتگان در جنگ بدر » مملو از اين گونه روايات است که ما به برخي از آنها اشاره مي کنيم:
ربيع دختر معوذ بن عفراء نقل مي کند:
روز عروسي من، پيامبر به خانه ما وارد شد و بر روي مکان اختصاصي من در کنارم نشست. دخترکان حاضر در مجلس، شروع به خواندن و دايره و تنبک زدن شدند. همه، شعرهاي معمول در عروسي ها را مي خواندند جز يکي که اين شعر را خواند: « فينا نبيٌّ يعلمُ ما في غَدٍ؛ در ميان ما پيامبري حاضر است که از حوادث آينده باخبر است. » امّا پيامبر به او فرمود: اين سخنان را رها کن و از آن شعرها که مي خواندي، بخوان! (19)
14. پيامبري که از دست عروس نامحرم شربت مي نوشد!
شگفت انگيزتر آن که در صحيح بخاري و مسلم روايتي از سهل ساعدي نقل شده که مي گويد:
پيامبر در مجلس عروسي ابواسيد ساعدي شرکت کرد. عروس نزد حضرت آمد و از شربتي که از شيريني خرما درست کرده بود براي پيامبر آورد و به نشانه احترامي که براي پيامبر قائل بود با دست خود به آن حضرت خورانيد. (20)
15. پيامبري که از نوبد ساز و آواز در مجلس عروسي ناخشنود است!
در روايت ديگري از عايشه نقل مي شود:
زني از زنان انصار را عروس کرده بودند و ما به مجلس عروسي او رفته بوديم. پس از بازگشت، پيامبر فرمود: آيا ساز و آوازي به همراه نداشتيد که در اين مجلس مورد استفاده قرار گيرد؟! انصار با ساز و آواز، مسرور و شادمان مي شوند، چرا نبايد آوازه خوان به همراه داشته باشيد؟! (21)
در روايت ديگري چنين نقل مي گردد که پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) به عايشه مي فرمايد:
شما که عروس را به خانه شوهرش فرستاديد، آيا به همراه او آوازه خوان فرستاديد يا نه؟ عايشه جواب مي دهد: نه! پيامبر مي گويد: ( بد کاري کرديد، زيرا ) انصار قومي هستند که از شعر، غزل و آوازه خواني لذّت مي برند. اي کاش چنين کاري را کرده بوديد! آن گاه پيامبر شعري را که بايد آوازه خوان در آوازش بخواند را تعيين مي کند و مي گويد: أتَيناکُم، أتَيناکُم، فَحَيَّانَا وَحَيَّاکُم ( ما نزدتان آمديم، ما نزدتان آمديم؛ اين کار، ما و شما را زنده کرد! ) (22).
آيا زشت تر و زننده تر از اين گونه روايات، روايت ديگري وجود دارد؟! رواياتي که همچون تيرهاي زهرآگين، قلب مطهّر پيامبر اکرم ( صلي الله عليه و آله و سلم ) و اهل بيت آن حضرت را نشان مي رود.
16. پيامبري که عايشه بر دوش، به تماشاي رقّاصه ها مي رود!
در روايت ديگري عايشه مي گويد:
روز عيدي بود، چند تن از مردمان سرزمين حبشه به شادماني و رقص مشغول بودند. اينان به مسجد آمده بودند و طبق رسوم خاص خود رقص شمشير مي کردند. من از پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) درخواست کردم و يا خود حضرت پيشنهاد کرد: آيا مايلي که رقص و شادماني آنها را تماشا کني؟ من هم اظهار تمايل کردم. پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) مرا به دوش گرفت و در حالي که صورت من به صورت او چسبيده بود داخل صحن مسجد شده و به تماشاي رقاصه هاي حبشي مشغول شديم و پيامبر مکرر مي فرمود: اي حبشي زادگان مشغول باشيد! اين صحنه آن قدر ادامه يافت و من همچنان بر دوش پيامبر بودم تا آن که خسته شدم، پيامبر که خستگي مرا احساس کرد فرمود: آيا کافي شد تو را؟ گفتم: بلي! فرمود: پس برو. (23)
پي نوشت ها :
1. أتَي رَسولُ الله صلي الله عليه و آله و سلم سُبَاطَةَ قَومٍ فَبَالَ قَائِماً.
الجامع الصحيح المختصر ( صحيح البخاري )، ج 1، ص 90، حديث 224، کِتَاب الوُضُوء، باب 62، بَاب البَول عِندَ سُبَاطَةِ قَومِ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيلَ أبو عبدالله البخاري الجعفي، الوفاة: 256، دار النشر، دار ابن کثير، القيامة – بيروت – 1407 – 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا.
2. رَأَيتُني أنا وَ النَّبيُّ صلي الله عليه و آله و سلم نَتَمَاشَي فَأَتَي سُبَاطَةَ قَومٍ خَلفَ حَائِطِ فَقَامَ کَما يَقُومُ أحَدُکُم فَبَالَ فَانتَبَذتُ منه فَأَشَارَ إليَّ فَجِئتُهُ فَقُمتُ عِندَ عَقِبِهِ حتي فَرَغَ.
الجامع الصحيح المختصر ( صحيح البخاري )، ج 1، ص 90، حديث 223، کتابُ الوُضُوء، باب 61، بَاب البَول عِندَ سُبَاطَة قَومٍ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، الوفَاةَ: 256، دار النشر: دار ابن کثير، اليمامة – بيروت – 1407 – 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا.
3. وصار هذا عادة لأهل هراة يبولون قياما في کل سنة مرة إحياء لتلک السنة.
المجموع، ج 2، ص 103، اسم المؤلف: النووي الوفاة: 676، دار النشر، دار الفکر – بيروت – 1997 م.
4. حدثنا جرير قال أتيت سماک بن حرب فوجدته يبول قائما فترکته و لم أسمع منه…
الضعفاء الکبير، ج 2، ص 178، اسم المؤلف: أبو جعفر محمد بن عمر بن موسي العقيلي، الوفاة، 322، دار النشر، دار المکتبة العلمية – بيروت – 1404 هـ – 1984 م، الطبعة: الأولي، تحقيق: عبدالمعطي أمين قلعجي.
الرفع و التکميل في الجرح و التعديل، ج 1، ص 81.
5. و کان إبراهيم بن سعد لا يجيز شهادة من بال قائما.
صحيح مسلم بشرح النووي، ج 3، ص 166، اسم المؤلف: أبو زکريا يحيي بن شرف بن مري النووي، الوفاة، 676، دار النشر، دار إحياء التراث العربي – بيروت – 1392، الطبعة : الثانية.
6. عن عُمَرَ قالَ رَآني رسول اللهِ صلي الله عليه و آله و سلم و أنا أبُولُ قَائِمًا فقال يا عُمَرُ لَا تَبُل قَائِمًا فما بُلتُ قَائِمًا بَعدُ.
سنن ابن ماجه، ج 1، ص 112، حديث 308، بَاب في البَولِ قَاعِداً، اسم المؤلف: محمد بن يزيد أبو عبدالله القزويني، الوفاة، 275، دار النشر: دار الفکر – بيروت، تحقيق : محمد فؤاد عبدالباقي.
الجامع الصحيح سنن الترمذي، ج 1، ص 17، حديث 12، باب 8، بَاب ما جاء في النَّهيِ عن البَولِ قَائماً، اسم المؤلف: محمد بن عيسي أبو عيسي الترمذي السلمي، الوفاة: 279، دار النشر، دار إحياء التراث العربي – بيروت، تحقيق: أحمد محمد شاکر و آخرون.
7. حدثنا محمد بن بَشَّارٍ قال حدثنا مُعَاذُ بن هِشَامٍ قال حدثني أبي عن قَتَادَةَ قال حدثنا أَنَسُ بن ماَلِک قال کان النبي صلي الله عليه و آله و سلم يَدُورُ علي نِسَائِهِ في السَّاعَةِ الوَاحِدَةِ مِنَ اللَّيلِ وَ النَّهَارِ وَ هُنَّ إِحدَي عَشرَةَ قال قلت لِأَنَسٍ أو کان يُطَيِقُهُ قال کنا نَتَحَدَّثٌ أنَّهُ أُعطِيَ قُوَّةَ ثَلَاثِينَ.
الجامع الصحيح المختصر ( صحيح البخاري )، ج 1، ص 105، ديث 265، کتاب 5، کتاب الغُسلِ، باب 12، بَاب إذا جَامَعَ ثُمَّ عَادَ وَمَن دَارَ علي نِسَائِهِ في غُسلٍ واحِدَ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، الوفاة، 256، دار النّشر: دار ابن کثير، اليمامة – بيروت – 1407 – 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا.
8. قال أنس کان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم أشد الناس حياء.
مسند أبي عوانة، ج 3، ص 52، اسم المؤلف: الإمام أبي عوانة يعقوب بن إسحاق الاسفرائني، الوفاة: 316هـ، دار النشر: دار المعرفة – بيروت.
9. عن أبي هُرَيرَةَ قال قال سُلَيمَانُ بن دَاوُدَ عَلَيهِمَا السَّلام لَأَطُوفَنَّ اللَّيلَةَ بِمائَة امرَأَة تَلِذُ کُلُّ امرَأةٍ غُلّاماً يُقَاتِلُ في سَبيلِ الله فقال له المَلَکُ قُل إن شاءَالله فَلم يَقُل وَنَسِيَ فَأَطُافَ بِهِنَّ ولم تَلَد مُنهُنَّ إلا امرَأَةٌ نِصفَ إنسَانٍ قال النبي صلي الله عليه و آله و سلم لَو قال إن شاء الله لم يَحنَث و کان أرجَي لِحَاجَتِه.
الجامع الصحيح المختصر ( صحيح البخاري )، ج 5، ص 2007، حديث 4944، کتاب النکاح، باب 8، قَولِ الرَّجُلِ لَأَطِوفَنَّ اللَّيلَةَ علي نِسَائِي، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن کثير، اليمامة – بيروت – 1407 – 1987، الطبعة : الثالثة، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا.
صحيح مسلم، ج 3، ص 1276، حديث 1654، باب 5، بَاب الاستِثنَاءِ، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري، الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبدالباقي.
10. با مراجعه به روايات متعددي که همين موضوع را در صحيح مسلم و بخاري نقل کرده اند اين امر مشخص مي گردد.
11. حدثنا أبو هُرَيرَةَ عن مُحَمَّد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فذکر أحاديثَ منها و قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم کانَت بَنُو إسرائِيلَ يفتَسِلُونَ عُرَاةَ يَنظُرُ بَعضُهُم إليِ سَواَةٍ بَعض و کان مُوسِي عليه السَّلام يَغتَسِلُ وَحدَهُ فَقَالوا والله ما يَمنَعُ مُوسَي أن يَغتَسِلِ مَعَناَ إلا أنَّهُ آدَرُ قال فَذَهَبَ مَرَّةً يَغتَسِلُ فَوَضَعَ ثَوبَهُ علي حَجَرٍ فَفَرَّ الحَجَرُ بِثَوبِه قالَ فَجَمَعَ مُوسَي بإثره يقول ثَوبي حَجَرُ ثَوبي حَجَرُ حتي نَظَرَت بَنُو إسرَائيلَ إلَي سَوَأةِ مُوسَي قالوا والله ما بِمُوسَي مِن بَأَسٍ فَقَامَ الحَجَرُ حتي نُظِرَ إلَيهِ قال فَأَخَذَ ثَوبَهُ فَطَفقَ بِالحَجَرِ ضَرباً قال أبو هُرَيرَةَ والله إنه بِالحَجَرُ نَدَبٌ سِتَّةٌ أو سَبعَةٌ ضَربُ مُوسِيَ بِالحَجَرِ.
صحيح مسلم، ج 1، ص 267، حديث 339، کتاب 3، کتاب الحَيضِ، باب جَوَازِ الاغِتِسَالِ عُريَاناً في الخَلوَةِ، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري، الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبدالباقي.
الجامع الصحيح المختصر ( صحيح البخاري )، ج 3، ص 1249، حديث 3223، کتاب 64، کيتاب الأنبِيَاءِ، باب 9، بَاب حديث الخَضِرِ مع مُوسَي، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، الوفاة، 256، دار النشر: دار ابن کثير، اليمامة – بيروت – 1407 – 1987، الطبعة : الثالثة، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا.
12. ( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ آذَوْا مُوسَى فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا وَكَانَ عِندَ اللَّهِ وَجِيهًا ) ( سوره احزاب، آيه 69 )
13. صحيح مسلم، ج 4، ص 1842، حديث، 2372، کتاب 43، کتاب الفَضَائِلِ، باب 42، بَاب من فَضائِلِ مُوسَي، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري، الوَفاة : 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبدالباقي.
14. سوره لقمان، آيه 6.
15. ر. ک: تفسير طبري، ج 21، ص 39؛ تفسيرقرطبي، ج 14، ص 51؛ تفسير ابن کثير، ج 3، ص 441، الدر المنثور، ج 5، ص 159.
16. در روايتي ديگر در همين کتاب مي گويد ابوبکر دو مرتبه گفت: اي بندگان خدا آيا به ساز و آواز شيطان رو آورده ايد؟!
17. عن عَائِشَةَ أَنَّ أَبَابَکرِ دخل عليها وَالنَّبيُّ صلي الله عليه و آله و سلم عِندَهَا يوم فِطرٍ أو أَضحيً وَعِندَهَا قَينَتاًنِ تُغَنيّانِ بِما تَقَاذَفت الأنصَارُ يوم بُعَاثٍ فَقالَ أبوبَکرِ مِزمَارُ الشَّيطُان؟! مَرَّتَينِ فقالَ النبيُّ صلي الله عليه و آله و سلم دَعهُمَا يا أَبَابَکرٍ إِنَّ لِکُلِّ قَومٍ عِيداً وَ إِنَّ عِيدَنَا هذا اليَومُ.
الجامع الصحيح المختصر ( صحيح البخاري )، ج 3، ص 1430، حديث 3716، کتاب فضائل الصحابة، باب 75، بَاب مَقدَمِ النبي وَ أَصحَابِهِ المَدينَةَ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن کثير، اليمامة – بيروت – 1407 – 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا.
18. عن أبي هُرَيرَةَ قال بَينَمَا الحَبَشَةُ يَلعَبُونَ عِندَ رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بِحِرَابِهِم إِذ دخل عُمَرُ بن الخَطَّابِ فَأَهوَي إلي الحَصبَاءِ يَحصِبُهُم بها فقال له رسولَ اللهِ صلي الله عليه و آله و سلم دَعَهُم يا عُمَرُ.
صحيح مسلم، ج 2، ص 610، ح 893، کِتَاب صَلَاةِ العِيدَينِ، باب 3، بَاب ما يُقرَاُ بِهِ في صَلَاةِ العيدَينِ، اسم المؤلف، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري، الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبدالباقي.
19. عَن الرُّبَيّعِ بِنتِ مُعوِّذٍ قالت دَخَلَ عَلَيَّ النبيُّ صلي الله عليه و آله و سلم غَدَاةَ بُنِيَ عَلَيً فَجَلَسَ عَلَي فَرَاشِيٍ کَمَجلِسِکَ مِنِّي وَ جُوَيرِيَاتٌ يَضرِبنَ بِالدُّفً يَندُبنَ مَن قُتِلَ مِن آبَائِهِنَّ يومِ بَدرٍ حتّي قالَت جَارِيَةٌ وَفِينَا نَبِيُّ يَعلَمُ ما في غدٍ فقالَ النبيُّ صلي الله عليه و آله و سلم لَا تَقُوِلي هَکَذَا وَقُوِلي ما کُنتِ تَقُولِينَ.
الجامع الصحيح المختصر ( صحيح البخاري )، ج 4، ص 1469، حديث 3779، کتاب المَغَازي، باب 9، بَاب شُهُود المَلَائِکَةِ بَدراً، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبوعبدالله البخاري الجعفي، الوفاة: 256، دار النشر، دار ابن کثير، اليمامة – بيروت – 1407 – 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا.
20. عن سَهلٍ قال لَمَّا عَرَّسَ أبو أسَيد السَّاعِديُّ دَعَا النبي صلي الله عليه و آله و سلم وَ أَصحَابَهُ فما صَنَعَ لهم طَعَاماً و لا قَرَّبَهُ إِلَيهِم إلّا امرَأَتَهُ آُمُّ اُسَيد بَلَّت تَمَرَاتٍ في تَورٍ مِن حِجَارَةٍ مِن اللَّيلِ فلما فَرَغَ النبي صلي الله عليه و آله و سلم من الطَّعَامِ أَمَانَتُهُ لهً أَمَانَتُهُ لَه فَسَقتُهُ تُتَحِفُهُ بِذلِکَ.
الجامع الصحيح المختصر ( صحيح البخاري )، ج 5، ص 1986، حديث 4887، کتاب التوحيد، باب 77، بَاب قيام المرأة علي الرجال في العرس وخدمتهم بالنفس، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبوعبدالله البخاري الجعفي، الوفاة: 256، دار النشر، دار ابن کثير، اليمامة – بيروت – 1407 – 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا.
21. عن عَائِشَةَ أنها زَفَّت امرَأَةً إلي رَجُل ِ مِن الأنصَارِ فقال نَبِيُّ اللهِ صلي الله عليه و آله و سلم يا عَائِشَةُ ما کان مَعَکُم لَهوٌ فإن الأَنصَارَ يُعجِبُهُم اللَّهوُ.
الجامع الصحيح المختصر ( صحيح البخاري )، ج 5، ص 1980، حديث 4867، کتاب النِّکَاحِ، باب 63، بَاب النِّسوَةِ اللّاتي يَهدينَ المَرأَةَ إلي زَوجِهَا، اسم المؤلف، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، الوفاة، 256، دار النشر: دار ابن کثير، اليمامة – بيروت – 1407 – 1987، الطبعة : الثالثة، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا.
22. عن بن عَبّاسٍ قال أنکَحَت عَائِشَةُ ذَاتَ قَرَابَةٍ لها من الأَنصَارِ فَجَاءَ رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فقال أَهدَيتُم الَفَتَاةَ قالوا نعمت قال أَرسَلتُم مَعَهَا من يُغَنِّي قالت لَا فقال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم إِنَّ الأَنصَارَ قَومٌ فيهِمِ غَزَلٌ فَلَو بَعَثتُم مَعَهَا من يقول: « أَتَينَاکُم أَتَينَاکُم فَحيَّانَا وَ حَيَّاکُم ».
سنن ابن ماجه، ج 1، ص 612، حديث 1900، کتاب النکاح، بَاب الغِنَاءِ وَالدُّفِّ، اسم المؤلف: محمد بن يزيد أبو عبدالله القزويني، الوفاة: 275، دار النشر، دار الفکر – بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبدالباقي.
23. عن عَائِشَةَ قالت… کانَ يومَ عيد يَلعَبُ السُّودَانُ بِالدَّرَق وَ الحَرابِ فَإمًا سَأَلتُ رَسُولَ الله صلي الله عليه و آله و سلم وَإِمَّا قالَ تَشتَهِينَ تَنظُرينَ قَقلتُ نعم، فَأَقَامَنِي وَرَاءهُ خَدِّي علي خَدِّهِ وهو يَقولُ ذُونَکُم يا بَنِي أَرِفدَةَ حتي إذا مَللَتُ قال حُسبُکِ قلت نعمت قال فَاذهَبي.
صحيح مسلم، ج 2، ص 609، حديث 892، کِتاب صَلاةِ العِيدَينِ، باب 3، بَاب ما يُقرَأُ بِهِ في صَلاةِ العِيدَينِ، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري، الوفاة، 261، دار النشر، دار إحياء التراث العربي – بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبدالباقي.
منبع مقاله :
عصيري، سيد مجتبي؛ (1389)، پيامبر وهابيت، قم: انتشارات رشيد، چاپ اول