نگاهي به درونمايه و محورهاي سوره ي رعد
نشانه هاي طبيعت، راهي فراسوي ايمان
اين سوره به سوره ي رعد نامبردار شد، چه، آيه اي محوري در آن جاي گرفته که ما را از راهبرد عمومي سوره آگاه مي کند، اين راهبرد از گذار نشانه هاي هستي ما را به ايمان و هدايت مي رساند. رعد، حالتي در طبيعت است که اسباب و
نويسنده: آيت الله سيدمحمدتقي مدرسي
مترجم: محمد تقدمي صابري
مترجم: محمد تقدمي صابري
نگاهي به درونمايه و محورهاي سوره ي رعد
اين سوره به سوره ي رعد نامبردار شد، چه، آيه اي محوري در آن جاي گرفته که ما را از راهبرد عمومي سوره آگاه مي کند، اين راهبرد از گذار نشانه هاي هستي ما را به ايمان و هدايت مي رساند. رعد، حالتي در طبيعت است که اسباب و اهداف خود را دارد، ليک، تنها نشانه هاي طبيعي نيست، بلکه ممکن است نشانه اي باشد که ما را به خدا و رزق و روزي او براي بندگان، رهنمون شود.
به رغم اينکه هنگام شنيدن بانگ رعد مي هراسيم، ليک پروردگار بدين بانگ، ما را از موضعي ارزنده آگاه مي کند و آن اين که رعد، نشانه اي از نشانه هاي پروردگار است، همانگونه که آسمانها و زمين اينگونه اند و طبيعت معبودي شايان ترس و پرستش نيست، بلکه آفريده اي از آفريدگان خداست که آن را در اختيار ما نهاده تا از آن بهره ببريم و طبيعت حاکم نيست بلکه رعد، آسمانها و زمين از بيم خدا، او را تسبيح مي گويند.
طبيعت از روزگاراني دور، خدايي دروغين بوده که برخي از مردم به سبب سترگي، آن را مي پرستيده اند و مردماني بوده اند که خورشيد، ماه، ستارگان و … را به پرستش مي گرفتند. امروزه نيز همچنان آثار پرستش گذشتگان به چشم مي خورد، براي نمونه واژه ي اطلس براي خداي زمين و آپولو بر خداي آسمان، دلالت دارد.
اگر خداي را پرستيدي، او همه چيز را بنده ي تو مي گرداند. در حديثي قدسي آمده است: «اي بنده ي من! مرا فرمانبردار باش تا تو را به سان خود يا نمونه اي از خود کنم و همانگونه که من به چيزي مي گويم باش و مي باشد تو نيز چنين کني.»
امّا اگر خداي را نپرستيدي، بر طبيعت چيره نمي گردي، بلکه او بر تو سروري خواهد کرد و تا آن هنگام که خداي را دروغ انگاري و او را انکار کني، طبيعت بر تو چيره خواهد ماند.
بر اين بنيان، هدف از يادکرد نشانه هاي خداوند در طبيعت، ذات آنها نيست، بلکه هدف، ژرفا بخشيدن به روح ايمان به پروردگار در قلب آدمي و نشاندن درخت يقين در آن است. راه و روند طبيعت چکيده اي از زندگاني آدمي است! براي نمونه، برخي دانشمندان بر آنند که طبيعت رو به نابودي است يا پيوسته در حال کاستي است، آيا اين ويژگي طبيعت، بر اين گواه نيست که عمر ما نيز اينگونه است؟ اگر به علت وجود موانع روحي و رواني، نپذيرفتيم که عمر ما در حدّ معيّني به پايان مي رسد، آيا اين بدان معني نيست که سرانجام ناگزير با نابودي خورشيد، زمين و ماه، عمر ما نيز به پايان مي رسد؟ و اين در صورتي است که عمر خود را به اندازه عمر خورشيد و ماه بدانيم! (آيات 1-2)
سياق عمومي سخن، سرشت نظم موجود در هستي را به ياد ما مي آورد و اين که در اين نظام، دلالتي روشن بر قدرت پروردگار سبحان به چشم مي خورد.
همانگونه که در کليّت زندگي پندي نهفته است در جزئيات آن نيز پندهاي ديگري يافت مي شود.
جزئيات آيات پروردگار، عهده دار آگاه کردن غافلان است، اين آگاهي براي کساني است که حق را مي شنوند و خود به گواهي مي ايستند، ليک به رغم فراواني نشانه هاي خداوند و پراکندگي آن در گوشه و کنار هستي، آدمي همچنان بر اين ترديد باقي است که آيا خداوند توانايي زنده ساختن مردگان را دارد؟
به هر روي، مشکل موجود در آدمي، شيوه ي تفکر حاکم بر خرد است، اگر اين شيوه درست باشد، او قادر خواهد بود درست بينديشد به گونه اي که در راه رسيدن به معرفتي که او را به حکمت مجهز مي کند، دربند حجابي نمي گردد. قرآن کريم از راه بيان آيات اين سوره، در پي اصلاح شيوه ي تفکر آدمي است، ليک ابتدا از نيروهايي آگاهش مي سازد که بر او فشار مي آورند، همانگونه که قرآن، براي ما طبيعت را از نو به تصوير مي کشد و ما را متوجه آن مي سازد. گويا که ما، پيش از اين آن را نديده ايم. (آيات 3-7)
سپس سوره، برخي صفات خداي را برمي شمرد؛ او به آنچه هر ماده اي (در رحم) بار مي گيرد، داناست و جزئيات زندگي جنين و صفات آن را مي داند، همانگونه که هر گفتار نهان و آشکاري را و از کسي که خود را در تاريکاي شب پنهان دارد و يا در روشناي روز آشکارا حرکت کند، آگاه است و علم او امور پنهان و آشکار را فراگرفته است. (آيات 8-10)
از ديگر نشانه هاي خدا اين است که او بر هر انساني، فرشتگاني گماشته که او را از گزندها پاس مي دارند، پس هرگاه اجل انسان فرا رسد، فرشتگانِ پاسدارِ او، با مرگ، تنهايش مي گذارند و او را ياراي آن نيست که بدون اراده ي پروردگار، زياني را از خود دور، يا بهره اي را از آنِ خود سازد. (آيات 11)
از نشانه هاي ديگر خدا اين است که رعدها و صاعقه ها را که همراه ابرهاي پربار مي آيند، به آدمي مي نماياند تا او از کيفر خداي بهراسد يا رحمت او را خواهش کند. پس رعد که از روي سپاس خداي را تسبيح مي گويد، ما را از درون تکان داده، سترگي پروردگار جبّار را به يادمان مي آورد، فرشتگان نيز او را از بيم، تسبيح مي گويند، آيا پس از اين آيات و نشانه ها، آدمي به پروردگار خويش کافر گشته، به او شرک مي ورزد؟ (آيات 12-14)
همچنين اين سوره از تفاوت مؤمنانِ به خدا و کافرانِ به او پرده برمي گيرد؛ آنان تفاوتي همانند بينا و نابينا و يا نور و ظلمت دارند. مؤمن هرگاه به خداي پيوند گيرد از ناچيز به چيزي شايان اشاره بدل مي شود و از آن رو که خداوند بر هر چيزي چيره بود، تمام اشياء به خواست او پابرجا هستند. پس هر اندازه، ايمان عميق تر باشد، انسان نيز بزرگتر خواهد بود. (آيات 15-18)
در اين سوره، پروردگار ويژگيهاي رفتاري و رواني مؤمنان را برمي شمرد و از برجسته ترين اين صفات، وفاکردن به پيمان الهي، وابستگي به جبهه ي رسالت، دشمني با غير اين جبهه، ترس از خدا در همه ي احوال، ترس از کارنامه ي سياه کردار، صبر در سختيها، برپاداشتن نماز، انفاق نهان و آشکار و خوي والاست. (آيات 19-24)
سپس قرآن صفات کافران را عرضه مي دارد، اين صفات نقطه ي مقابل ويژگيهاي مؤمنان است و نخستين آنها، پيمان شکني است، همانگونه که سياق سخن اشاره به روزيِ خدايي دارد که بازداشتن از آن، در اختيار خود اوست. همچنين دلهاي مؤمنان با ياد خدا آرام مي گيرد و بدين سبب در دنيا زندگاني خوب و در آخرت خوش سرانجامي دارند. (آيات 25- 29)
سپس قرآن در آيات بعد، بدين حقيقت اشاره دارد که رسالت محمّدي، دنباله رسالتهاي پيامبران، تکميل آن و چيره بر آن است. سنتهاي الهي يکسان هستند و در ديگر ملتها و نسلها جاري مي گردند و بر فرستادگان الهي تکليفي جز اين نيست که اگر کافران، خداي را منکر شدند، آنها بر او توکل کنند.
آيات قرآن يادآور مي شوند کفر کافران در اساس به رسالت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نيست، بلکه آنان به خودِ خدا کفر مي ورزند و اگر خداوند خواسته ي آنان را که خواهان نشانه هايي بيشتر بودند، پاسخ مي گفت، جز بر ستيزه جويي و تکبّر آنان افزوده نمي شد. آيا نشانه اي برتر از اين قرآن، که اگر مقدّر مي بود کوهها بدان روان يا مردگان بدان به سخن درآيند، اينگونه مي شد؟ مصيبتهاي کوبنده ي بسياري بر پيشينيان آنها فرود آمد، ليک پند نمي گيرند و اگر خواهان هدايت با نشانه هاي پروردگار بودند، به اين مصيبتهاي کوبنده هدايت شده، پند مي گرفتند.
پس از اين، قرآن مي پرسد: آيا خداوند مراقب اشخاص است، حال چه خير به دست آورند چه شرّ، يا شريکان؟ آيا شريکان خداوند را باخبر مي سازند و به او وحي مي کنند؟
نيرنگ ننگين کافران و آراستگي آن در نهادشان و بازداشتن از راه خدا، اصلي ترين سببي است که خداوند آنان را گمراه ساخت و هر که خداي او را گمراه گرداند، رهبري نخواهد يافت. امّا پايان کار کافران يا کيفر دنيوي و يا عذاب اُخروي است و امّا پايان کار مؤمنان؛ آنان پايگاهي بهتر و جايگاهي برتر دارند. (آيات 30-35)
آنگاه آيات قرآن بيان مي دارند که موضع مردم در برابر کتاب خدا سه گونه است: يا به کلّ آن ايمان مي آورند يا در حدّ مصلحت به آن ايمان مي آورند و يا بدان کفر مي ورزند. به مناسبت سخن از گروههاي مردم و جهت گيري آنان در برابر قرآن، پروردگار مي فرمايد که قرآن به زبان عربي است و عربي بودن آن، تعصّبي براي جاهليت عربي نيست، قرآن به زبان عربي است، امّا با بسياري از نابخرديهاي عربي به مخالفت برخاسته است. همچنين قرآن، به علت همنشيني با فرهنگ جاهلي رايج در آن روزگار، از ارزشهاي خود، عقب نمي نشيند. (آيات 36-38)
امّا آيات پاياني سوره، يادآور مي شود کارها به دست پروردگار است و اراده ي مطلق او پا را از تقدير و سنّت ها فراتر مي گذارد و او آنچه را بخواهد محو مي کند يا پابرجا مي دارد و مگر گزاردن پيام، بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) تکليف ديگري نيست، چه، خداوند است که انسانها را بازخواست مي کند و او اختيار دارد کيفر دهد يا آن را به تأخير اندازد. (آيات 39-43)
منبع مقاله :
مدرسي، سيد محمدتقي؛ (1386)، سوره هاي قرآن: درونمايه ها و محورها، ترجمه: محمد تقدمي صابري، مشهد: مؤسسه چاپ آستان قدس رضوي، چاپ اول.
/ج