پژوهشي درباره ي صحابه و نقد حديث « أصحابي کالنجوم » (2)
سخنان بزرگان اهل سنت در حديث « أصحابي کالنجوم »
پژوهشي درباره ي صحابه و نقد حديث «أصحاب کالنجوم» (2)
سخنان روشن
حقيقت اين است که گروه بسياري از دانشمندان و پيشوايان حديثي، تفسيري، اصولي و رجالي اهل سنّت به صراحت، حديث «النجوم» را با تمام متون و سندهايش ضعيف دانسته اند؛ به گونه اي که جاي هيچ گونه شک و ترديدي نمانده که اين حديث از درجه اعتبار و استناد ساقط است.
اينک عين عبارات برخي از عالمان اهل سنّت را درباره حديث «النجوم» با نگاهي گذرا به شرح حال آنان مي آوريم.(1)
1.احمد بن حنبل شيباني و نگاهي به شرح حال او
احمد بن حنبل شيباني متوفاي سال 241 هجري حديث «النجوم» را صحيح و معتبر نمي داند. اين ديدگاه را گروهي از دانشمندان اهل سنّت نقل کرده اند؛ براي نمونه ابن امير الحاج در کتاب التقرير و التحبير في شرح التحرير، ابن قدامه در کتاب المنتخب و امير پادشاه حنفي در التيسير في شرح التحرير.(2)
همه کتاب هاي رجالي به شرح حال احمد بن حنبل پرداخته اند. ذهبي درباره ي او مي نويسد:
احمد بن حنبل شيخ الاسلام و آقاي مسلمانان در عصر خود بود. وي حافظ و حجّتي براي مسلمانان بود.
علي بن مديني درباره او مي گويد: به راستي خداوند اين دين را در روزگاري که قبايل عرب بعد از رسول خدا صلي الله عليه و آله مرتد شدند، به دست ابوبکر صدّيق و در روز محنت به دست احمد بن حنبل تأييد کرد.
ابو عبيده نيز درباره ي او اظهار نظر کرده است. وي مي گويد: علم به چهار تن پايان يافت که فقيه ترين آنان احمد بن حنبل بود.
ابن معين به نقل از ابن عياش درباره احمد بن حنبل چنين مي گويد: علما مي خواستند من همانند احمد بن حنبل بشوم، به خدا سوگند، من همانند او نشدم.
همام سکوني نيز درباره ي او سخن گفته است. وي مي گويد: احمد بن حنبل نظير خود را نديده است.
محمّد بن حماد طهراني گويد: از اباثور شنيدم که مي گفت: احمد بن حنبل از ثوري عالم تر- يا فقيه تر- است.(3)
2 . ابوابراهيم مزني و نگاهي به شرح حال او
از دانشمندان ديگري که حديث «النجوم» را صحيح ندانسته ابوابراهيم مزني شاگرد و مصاحب شافعي است. وي متوفاي سال 264 هجري است. حافظ ابن عبدالبّر سخن او را چنين نقل مي کند:
مزني درباره گفتار پيامبر خدا صلي الله عليه و آله :«أصحابي کالنجوم» مي گويد:
اگر اين حديث صحيح باشد به اين معناست که در آن چه اصحاب از پيامبر صلي عليه و آله نقل کرده اند و مواردي که براي آن شاهد مي گيرند مي توان به آن ها اقتدا کرد؛ بنابراين، همه اصحاب مورد اعتماد و در آن چه از پيامبر نقل مي کنند، امين هستند. به نظر من معناي حديث فقط همين است.
اما مواردي که اصحاب از ديد و نظر خود سخن گفته اند: اگر در نزد خود مورد قبول بود؛ برخي از آنان برخي ديگر را خطاکار نمي دانستند و يک ديگر را انکار نمي کردند، و کسي از آنان به سخن صحابي ديگر مراجعه نمي کرد. پس تدبّر کن و بينديش!(4)
آن چه براي بحث ما مفيد است عبارتي است که مي گويد: «اگر اين روايت صحيح باشد». اما قضاوت درباره ي معنايي را که از حديث «النجوم» بيان کرده به محققان حديث شناس واگذار مي نماييم.(5)
اينک نگاهي گذرا به شرح حال ابو ابراهيم مزني داريم با اين سخن که همه شرح حال نويسان از او تمجيد کرده اند.(6)
يافعي درباره ي او مي نويسد: فقيه و امام ابوابراهيم اسماعيل بن يحيي مزني مصري شافعي، مردي زاهد، عابد، مجتهد، مناظره گر و ژرف نگر در معاني دقيق بود و جمع زيادي نزد او به تحصيل علم مشغول بودند.
شافعي درباره ي او مي گويد: مزني ياور مذهب من است.
وي پيشواي شافعي ها و آشناترين آن ها به طرق و فتواهاي شافعي و آن چه از او نقل مي کنند، مي باشد. کتاب هاي بسياري نگاشته و در نهايتِ پارسايي بود و در زهد و احتياط، راه سختي را مي پيمود، دعايش مستجاب مي شد و هيچ يک از اصحاب شافعي، خود را از او مقدم نمي دانستند، او متصّدي غسل دادن امام شافعي شد.
3. ابوبکر بزّار و نگاهي به شرح حال او
حافظ ابوبکر بزّار نيز در حديث «النجوم» طعن و ايراد وارد کرده و جهات ضعف آن را آشکار ساخته است. حافظ ابن عبدالبرّ مي نويسد:
محمد بن ابراهيم بن سعيد با قرائت به من نقل کرد که محمّد بن احمد بن يحيي نقل کرده که ابوالحسن محمّد بن ايّوب رقي گويد: ابوبکر احمد بن عمرو بن عبدالخالق گويد: از او درباره حديث هايي که در دست عموم مردم است و از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله نقل مي کنند پرسيدم که مي گويند: پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود:
إنّما مثل أصحابي کمثل النجوم – أو أصحابي کالنجوم – فأيّها اقتدوا اهتدوا؛
همانا مثل اصحاب من به سان ستارگان است – يا اصحاب من مانند ستارگانند – به هر يک از آنان اقتدا کنيد راه مي يابيد.
اين گفتار به طور صحيح و به روايت درست از پيامبر صلي الله عليه و آله نرسيده است. اين حديث را عبدالرحيم بن زيد عمّي، از پدرش، از سعيد بن مسيّب، از ابن عمر، از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل کرده است و در برخي از جاها عبدالرحيم از پدرش، از ابن عمر نقل کرده و سعيد بن مسيّب را حذف کرده است.
از سويي ضعف اين حديث از طرف عبدالرحيم بن زيد است؛ چرا که علماي حديث از نقل حديث او خودداري کرده اند.
از سوي ديگر اين گفتار از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله ناشناخته است و با آن حضرت تناسبي ندارد؛ زيرا که با سندهاي صحيح از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله حديثي نقل شده که فرمود:
عليکم بسنّتي و سنه الخلفاء الراشدين المهديين بعدي عضوا عليها بالنواجد؛
بر شما باد که از سنّت خلفاي راشدين هدايت يافته بعد از من پيروي کنيد و در اين راه استوار باشيد.
اگر حديث عبدالرحيم ثابت شود، اين حديث با آن تعارض دارد؛ در صورتي که حديث عبدالرحيم ثابت نشده است و ديگر معارضه اي نيست.
از طرف ديگر، پيامبر خدا صلي الله عليه و آله اختلاف پس از خود را جايز نمي داند و خداوند داناتر است.(7)
در اين سخن بزّار از چند جهت بر حديث «النجوم» ايراد وارد مي شود و درباره حديث «عليکم بسنّتي و سنّة الخلفاء الراشدين المهديين» در نوشتاري جداگانه بحث شده است.(8)
پس از بيان ديدگاه ابوبکر بزّار نگاهي کوتاه به شرح حال او داريم. وي متوفاي سال 292 هجري است. شرح حال نويسان پيرامون او مطالبي بيان کرده اند. ذهبي در تذکرة الحفاظ مي نويسد:
حافظ علّامه ابوبکر احمد بن عمرو بن عبدالخالق بصري نگارنده مسند کبير و کتاب معلل. او از افرادي چون هدبة بن خالد، عبدالاعلي بن حماد، حسن بن علي بن راشد، عبدالله بن معاويه جمحي، محمّد بن يحيي بن فياض زماني و هم طبقه هاي آنان حديث شنيده است.
راوياني چون عبدالباقي بن قانع، محمّد بن عباس نجيح، ابوبکر ختلي، عبدالله بن حسن، ابو الشيخ و افراد کثيري از او حديث نقل کرده اند.
وي در پايان زندگي خويش به شهر اصفهان، شام و نواحي ديگر مهاجرت کرد تا علم و دانش خود را پخش نمايد. دارقطني شرح حال او را نوشته و پس از تمجيد او مي گويد: بزّار فرد مورد اعتمادي است که گاهي خطا مي نمايد و به حافظه خود تکيه مي نمايد.(9)
4 .ابن عدي و نگاهي به شرح حال او
از دانشمندان ديگري که حديث «النجوم» را آورده حافظ ابو احمد عبدالله بن عدي معروف به ابن قطّان است. او در کتاب الکامل که درباره راويان ضعيف و کساني که مورد خدشه و قدح واقع شده اند و روايات ساختگي آنان نگاشته شده است – در ضمن شرح حال جعفر بن عبدالواحد هاشمي قاضي و حمزه نصيبي – آن سان که – ان شاء الله – به زودي در گفتار حافظ زين عراقي خواهد آمد – به آن مي پردازد.
اينک نگاهي گذرا به شرح حال ابن عدي داريم. دانشمندان درباره او تمجيد فراواني کرده اند. سمعاني درباره او مي نويسد:
حافظ ابو احمد عبدالله بن علي بن محمّد گرگاني معروف به ابن قطان حافظ دوران خويش است. وي به اسکندريه و سمرقند مهاجرت کرد و وارد شهرهاي ديگر شد و اساتيدي را درک کرد. وي حافظ متقن بود که همانندي در زمان خود نداشت. حمزة بن يوسف سهمي گويد: از دار قطني در خواست کردم که کتابي درباره محدّثان ضعيف بنگارد. گفت: آيا کتاب ابن عدي را نداري؟
گفتم: آري.
گفت: همان کتاب بس است و چيزي به آن افزوده نمي شود.
ابن عدي در سال 365 هجري در گذشت.(10)
5.ابوالحسن دارقطني و نگاهي به شرح حال او
از دانشمنداني که حديث «النجوم» را تضعيف کرده، حافظ دارقطني متوفاي سال 385 هجري است. حافظ ابن حجر عسقلاني گويد: وي در کتاب غرائب مالک به اين حديث اشاره کرده و آن را تضعيف نموده است (11) که متن گفتار او خواهد آمد.
سيره نويسان از ابوالحسن دارقطني با تعظيم فراوان ياد کرده اند. ابن کثير در اين باره مي نويسد:
حافظ بزرگ علي بن عمر بن احمد بن مهدي بن مسعود بن دينار بن عبدالله دارقطني، استاد علم جرح و تعديل از عصر خود تا زمان ما بود. وي راويان بسياري را ديده بود، او نگارنده و منتقد ماهر يگانه دوران و پيشواي عصر خود در رجال شناسي و علم و جرح و تعديل بود و کتاب ارزشمندي در اين زمينه تأليف و جمع آوري کرد. از روايات بسياري آگاهي داشت و در علم درايه اطلاع تمام داشت.
کتاب او بهترين کتاب در اين زمينه بوده و مشهور است؛ نه از پيشينيان به اين تأليف پيشي گرفته اند و نه از آيندگان بدين شکل خواهند توانست کتابي بنگارند، مگر اين که از درياي علم او ياري طلبند و به سان او عمل کنند.
وي کتاب ديگري به نام العلل دارد. در اين کتاب به درستي، موارد و اصطلاحات حديثي را بيان کرده است. کتاب ديگر او الافراد است که کسي را توان فهم آن نيست، مگر اين که از حافظان يگانه و پيشوايان نقدگر و بزرگان دانش و ژرف نگر باشد… .
دارقطني از دوران کودکي با حافظه سرشار، فهم تيز و درياي ژرف توصيف مي شد.
حاکم نيشابوري درباره او گويد: نظير دارقطني ديده نشده است. ابن جوزي گويد: دارقطني علوم و فضايلي را در خود گردآورده بود که حديث شناسي، علم قراآت، علم نحو، فقه، شعر را با پيشوايي، عدالت و صحّت عقيده جمع کرده بود.
از دارقطني پرسيدند: آيا فردي نظير خود را ديده اي؟
پاسخ داد: درباره يک فن گاهي افرادي ديده ام که از من برتر بودند؛ ولي در فنون و علوم گوناگوني که من دارم کسي را نديده ام.
6.ابن حزم اندلسي و نگاهي به شرح حال او
يکي ديگر از عالماني که با صراحت حديث «النجوم» را تکذيب و بر بطلان آن حکم کرده ابن حزم اندلسي در گذشته سال 465 هجري است. وي با صراحت بيان داشته که اين حديث ساختگي است. گروهي از دانشمندان اهل سنّت اين مطلب را از او نقل کرده اند.
ابوحيّان به هنگام نقل اين حديث مي گويد:
حافظ ابومحمّد علي بن احمد بن حزم در نوشتاري که در ابطال رأي و قياس و استحسان و تعليل و تقليد دارد، چنين مي نويسد: اين خبري دروغين، ساختگي و باطل است و هرگز صحيح نيست.(12)
شرح نگاران به شرح حال ابن حزم اندلسي پرداخته اند. ابن حجر عسقلاني درباره او مي نويسد:
او فقيه، حافظ، ظاهري مذهب (13) و نويسنده ي کتاب هاي فراواني است. وي جدّاً از قدرت حفظ بالايي برخوردار بود و احاديث فراواني را در حفظ داشت؛ ولي به دليل اطميناني که به حافظه اش داشت، در سخن گفتن بي پروا بود؛ نظير اظهار نظر در جرح و تعديل افراد و تبيين نام راويان. از اين رو تصوّرات زشتي نسبت به او ايجاد مي شد.
صاعد بن احمد ربعي درباره ي او مي گويد: در ميان همه ي اندلسي ها، ابن حزم در علوم، جامع تر و از معارف سرشارتر بود. با وجود اين، ابن حزم در دانشِ بيان مهارت داشت، از علوم بلاغت بهره مند بود و به سيره و انساب نيز آشنا بود.
حُميدي او را اين گونه وصف مي کند:
وي حافظ حديث بود و قدرت استنباط احکام را از کتاب و سنّت داشت. در علوم بسياري متخصص و عامل به علمش بود. در ذکاوت، سرعت حافظه، تديّن و کرامت نفس همانند او را نديدم. وي در روايات و حديث شناسي بسيار توانمند بود.
تاريخ نويسان اندلسي، ابو مروان ابن حِبّان نيز به توصيف او پرداخته و او را اين گونه معرفي مي کند:
ابن حزم در حديث، فقه، نسب و ادبيات متخصص بود؛ افزون بر اين که از انواع دانش هاي قديمي نيز آگاهي داشت. البتّه تخصص هاي او به دور از اشتباه نبود؛ زيرا با جرأت در پي تمام فنون رفته بود.(14)
شرح حال ابن حزم در ديگر کتاب هاي اهل سنّت نيز آمده است.(15)
7.احمد بن الحسين بيهقي و نگاهي به شرح حال او
از ديگر دانشمندان اهل سنّت که حديث «النجوم» را تضعيف کرده، حافظ ابوبکر بيهقي در گذشته سال 457 هجري است. آن سان که حافظ ابن حجر عسقلاني نقل کرده وي در کتاب المدخل حديث «النجوم» را تضعيف کرده است.(16)
کتاب هاي رجالي اهل سنّت از ستايش بيهقي مملو است. ابن تغري بردي گويد: احمد بن حسين بن علي بن عبدالله حافظ ابوبکر بيهقي در سال 384 هجري ديده به جهان گشود. وي در علم حديث و فقه يگانه دوران خويش بود، کتاب هاي بسياري به رشته تحرير در آورد و نصوص امام شافعي را در ده مجلد جمع آوري کرد و در جمادي الثاني در نيشابور ديده از جهان فرو بست.(17)
8 . ابن عبدالبرّ و نگاهي به شرح حال او
دانشمند ديگري که به بررسي و نقد حديث «النجوم» پرداخته حافظ ابوعمر ابن عبدالبرّ درگذشته سال 463 هجري است. وي در اين باره مي نويسد:
ابو شهاب حناط از حمزه جزري از نافع نقل مي کند که ابن عمر گويد: پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود:
إنّما أصحابي مثل النجوم فأيّهم أخذتم بقوله اهتديتم؛
همانا اصحاب من مانند ستارگان هستند، به گفتار هر يک عمل کنيد هدايت يافته ايد.
اين اسناد صحيح نيست و از نافع کسي روايت نمي کند که بتوان به گفتار او احتجاج کرد. اين حديث را با سند ديگري بزّار نقل کرده است. در آن سند آمده است: احمد بن عمر، از عبد بن احمد، از علي بن عمر، از قاضي احمد بن کامل، از عبدالله بن روح، از سلام بن سليم، از حارث بن غصين، از اعمش، از ابي سفيان نقل مي کند که جابر گويد: پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود:
أصحابي کالنجوم بأيّهم اقتديتم اهتديتم؛
اصحاب من به سان ستارگانند، به هر يک اقتدا کنيد هدايت يافته ايد.
ابو عمرو گويد: بر اين اسناد هيچ دليل و حجّتي قائم نشده است؛ چرا که حارث بن غصين فرد مجهول و ناشناخته اي است.(18)
با اين سخن، نگاهي اجمالي به شرح حال ابن عبدالبرّ داريم. سيره نويسان با احترام تمام به شرح حال او پرداخته اند. ذهبي درباره او مي نويسد:
وي امام، حافظ و شيخ الاسلام کشور مغرب بود. در ربيع الثاني سال 368 هجري ديده به جهان گشود و در دوران کودکي به تحصيل علم حديث پرداخت و در حفظ حديث و دقّت و ژرف نگري سروَر دوران خويش گرديد.
ابووليد باجي گويد: در اندلس کسي هم چون ابوعمر در علم حديث نبود.
ابن حزم گويد: کتاب التمهيد نگارش دوست ما ابوعمر است. من در علم کلام بر محور فقهِ حديث کسي را همانند او سراغ ندارم تا چه رسد که از او بهتر باشد.
ابن سکره نيز درباره او اين گونه ابراز کرده است: از ابووليد باجي شنيدم که مي گفت: ابوعمر حافظ ترين فرد کشور مغرب بود.
حميدي نيز درباره او سخن گفته است. وي مي گويد: ابوعمر فقيه، حافظ، کثير الحديث، عالم به قراآت و اختلاف قرآن، داراي علوم حديث و رجال، بزرگ شده ي علم حديث که در نظريات فقهي به اقوال شافعي تمايل داشت.(19)
9.علي بن حسنن ابن عساکر و نگاهي به شرح حال او
يکي ديگر از بزرگان علماي اهل سنّت که حديث «النجوم» را تضعيف کرده، حافظ ابوالقاسم ابن عساکر است که متن سخن او در ضمن سخن منّاوي خواهد آمد. عدّه اي از شرح حال نويسان با ستايش و تعريف به شرح حال او پرداخته اند. يافعي او را اين گونه توصيف مي کند:
فقيه، امام، محّدث زبردست، حافظ ژرف نگر و ضابط، داراي علوم گسترده، شيخ الاسلام و محدّث شام، ياور سنّت نبوي، برکَننده بدعت ها، زينت حافظان، درياي موّاج علوم، رئيس محدّثان، به پيشوايي او اقرار شده، عارفِ ماهر، مورد اعتماد در دين، ابو القاسم علي بن حسن هبة الله بن عساکر؛ همو که در دوران خود به شأن والا مشهور بود و در بين معاصرينش همانند او ديده نشد.
او جامع بين علوم معقول و منقول و تميز دهنده بين حديث درست از نادرست بود. او از محدّثان دوران خود بود و از بزرگان فقهاي شافعي به شمار مي رفت. در علوم حديث پيشرفت کرده و بدين علم شهرت يافت. او حافظ دينداري بود که علم شناخت متون و سندها را با هم گرد آورد….(20)
10. ابن جوزي و نگاهي به شرح حال او
دانشمند ديگري که حديث «النجوم» را نپذيرفته، حافظ ابن جوزي است. وي در کتاب العلل المتناهيه مي نويسد:
نعيم بن حماد از عبدالرحيم بن زيد عمي، از پدرش، از سعيد بن مسيّب نقل مي کند که عمر بن خطّاب گويد:
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود: از پروردگارم درباره مواردي که اصحابم اختلاف خواهند کرد پرسيدم.
خداوند به من وحي نمود:
يا محمّد! إن أصحابک عندي بمنزلة النجوم في السماء، بعضها أضوأ من بعض فمن أخذ بشيء ممّا عليه من اختلافهم، فهو علي هدي؛
اي محمّد! به راستي اصحاب تو در پيشگاه من به سان ستگارن در آسمان هستند که برخي از آنان از برخي ديگر نوراني تر و درخشنده تراند. پس هر کس به موردي که آنان اختلاف دارند عمل کند راه يافته است.
حافظ ابن جوزي پس از نقل اين حديث مي گويد: اين حديث صحيح نيست؛ چرا که نعيم بن حماد از راوياني است که مورد جرح و قدح قرار گرفته است. يحيي بن معين گويد: عبدالرحيم، راوي ديگر اين حديث، دروغ گو است.(21)
از طرفي، شرح حال نويسان با تمجيد شاياني از ابن جوزي ياد کرده اند. ابن خَلّکان در توصيف وي گويد:
ابوالفرج عبدالرحمان بن ابوالحسن علي بن محمّد بن علي بن عبيدالله بن عبدالله بن حمّادي بن احمد بن محمّد بن جعفر جوزي، از فقهاي حنبلي، واعظي که به جمال الدين حافظ لقب يافته بود. وي علامه دوران خود و پيشواي زمان خويش در علم حديث و صناعتِ وعظ و سخنراني بود و کتاب هايي در فنون گوناگون تأليف کرده است.(22)
او در سال 597 هجري در گذشت.
11. ابن دحيه و نگاهي به شرح حال او
حافظ ابن دحيه در گذشته 633 هجري نيز بر حديث «النجوم» ايراد گرفته و صحّت آن را نفي کرده است. حافظ زين العراقي مي نويسد: ابن دحيه پس از نقل حديث «أصحابي کالنجوم» مي نويسد:
اين حديث صحّت ندارد.(23)
شرح حال نويسان با تمجيد و ثنا از ابن دحيه ياد کرده اند. جلال الدين سيوطي در حسن المحاضره درباره او مي نويسد:
امام، علامه و حافظ بزرگ ابو الخطّاب عمر بن حسن حديث شناسي که براي آن علم اهميّت به سزايي قائل بود. وي بهره فراواني از علم لغت و ادبيات عرب برده بوده که آثاري از او بر جاي مانده است. وي در مصر اقامت گزيد، و تربيت شاهزاده را عهده دار بود و در مدرسه کامليه به تدريس مشغول شد.(24)
12. ابوحيّان اندلسي
دانشمند و حافظ ديگري که حديث «النجوم» را زير سؤال برده حافظ ابوحيّان اندلسي متوفاي سال 745 هجري است. وي پژوهش ارزنده اي پيرامون اين حديث دارد. به لحاظ فوايدي که اين پژوهش دارد عين سخن او را مي آوريم:
زمخشري گويد: اگر بگويي: چگونه قرآن بيان گر هر چيزي است؟ در پاسخ مي گويم: منظور آن است که قرآن همه موارد امور ديني را بيان کرده و روشن ساخته است؛ چرا که برخي از آن موارد را تصريح نموده و برخي ديگر را به سنّت ارجاع داده است، آن جا که به پيروي و فرمان بري از رسول خدا صلي الله عليه و آله امر کرده و فرموده است:
( وَما يَنطِقُ عَنِ الهَوي )(25)
او پيامبري است که از هوا و خواسته خويش سخن نمي گويد.
از طرفي، به اجماع و اتّفاق نظر ترغيب و تشويق نموده است، آن جا که مي فرمايد:
( وَ يَتَّبِع غَيرَ سَبيلِ المُؤمِنينَ )(26)
و چنين فردي از غير راه مؤمنان پيروي مي کند.
و از سوي ديگر رسول خدا صلي الله عليه و آله براي امّت خود، پيروي از اصحاب و اقتدا به آثار آنان را پسنديده است، آن جا که مي فرمايد:
أصحابي کالنجوم بأيّهم اقتديتم اهتديتم؛
اصحاب من به سان ستارگان هستند به هر کدام اقتدا کنيد، هدايت خواهيد يافت.
در اين راستا امّت اسلامي کوشيدند و راه هاي قياس و اجتهاد را پيمودند و سنّت، اجماع، قياس و اجتهاد به تبيين کتاب مستند شد و از اين روي قرآن مجيد بيان گر هر چيزي شد.(27)
ابو حيّان اندلسي پس از نقل سخن زمشخري مي نويسد:
وي مي گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله براي امّت خود، پيروي از اصحاب را پسنديده است؛ تا آن جا که حديث «النجوم» را نقل مي کند؛ در صورتي که پيامبر خدا صلي الله عليه و آله چنين سخني را نفرموده و اين حديث، حديثي جعلي و ساختگي است که به هيچ وجه از آن حضرت صادر نشده است.
حافظ ابو محمّد علي بن احمد بن حزم در نوشتاري که در ابطال رأي، قياس، استحسان، تعليل و تقليد نگاشته، چنين مي گويد: اين خبري دروغين، ساختگي و باطل است و هرگز از رسول خدا صلي الله عليه و آله صادر نشده، بزّار صاحب مسند اسناد آن را ذکر کرده است. وي مي گويد: درباره روايتي که در دست عامه مردم است پرسيديد که از پيامبر صلي الله عليه و آله روايت شده که فرمود:
إنّما مثل أٌصحابي کمثل النجوم – أو کالنجوم – بأيّها اقتدوا اهتدوا؛
همان مثل اصحاب من مثل ستارگان – يا هم چون ستارگان – هستند، به هر کدام اقتدا کنند هدايت خواهند يافت.
اين حديث به سند صحيحي از پيامبر صلي الله عليه و آله به ما نرسيده است؛ بلکه آن را عبدالرحيم بن زيد عمّي، از پدرش، از سعيد بن مسيّب از ابن عمر، از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل کرده است. ضعف حديث از ناحيه عبدالرحيم است؛ چرا که عالمان درباره نقل روايات او سکوت کرده اند.
از طرفي، اين سخن از شخص رسول خدا صلي الله عليه و آله منکر و ناشناخته و ثابت نشده است و آن بزرگوار، اختلاف اصحاب را پس از خود روا نمي داند.
ابو حيّان اندلسي پس از نقل سخن بزّار مي نويسد: ابن معين درباره عبدالرحيم بن زيد مي گويد: او فردي دروغ گو و خبيثي است که اعتباري ندارد.
بخاري هم مي گويد: او متروک است.
البته حمزه جزري نيز اين روايت را نقل کرده است که او نيز فرد ساقط و متروک است.(28)
نگاهي به شرح حال ابو حيّان اندلسي
اينک نگاهي کوتاه به شرح حال ابوحيّان اندلسي متوفاي 745 هجري داريم. شرح حال نويسان با مدح و ثناي فراوان از او ياد کرده اند. ابن عماد مي نويسد:
امام، اثير الدين ابوحيّان لغت شناس، مفسّر، محدّث، نحوي، قاري، تاريخ نگار و اديب عصر خود بود. او به طلب علم حديث روي آورد و به بهترين وجه آن را فرا گرفت و در علوم تفسير، ادبيات عرب، قرائت، ادب، تاريخ به تحصيل مشغول شد و نامش مشهور شد و آوازه او در همه جا پيچيد و بزرگان معاصرينش از او علوم را فرا گرفتند و در دوران زندگي او، پيشرفت کردند.
صفدي در توصيف او مي گويد: هر گز در بين اساتيد خود کسي که بيش از او اشتغال داشته باشد نديده ام؛ زيرا او را نديدم مگر اين که يا تسبيح مي گفت، يا مي نوشت و يا مشغول مطالعه کتابي بود.
وي در نقل، ضابط و مسلّط و آگاه به لغت بود. او پيشواي مطلق در علوم نحو و تصريف بود. بيشتر زندگي خويش را براي اين فن سپري کرده بود؛ به گونه اي که در گوشه و کنار زمين کسي به پايه او نمي رسيد. وي مهارتي فراوان در علوم تفسير، حديث و شرح حال مردم و سرگذشت آنان؛ به خصوص مردم کشور مغرب داشت.
ادفوي گويد: ابوحيّان ضابط، راست گو، حجّت و داراي عقيده اي سالم بود.(29)
13.شمس الدين ذهبي و نگاهي به شرح حال او
شمس الدين ذهبي درگذشته سال 748 هجري در چند جا از کتاب ميزان الاعتدال به حديث «النجوم» ايراد گرفته است.
يکي از آن موارد، در شرح حال جعفر بن عبدالواحد هاشمي قاضي است. وي در آن جا پس از نقل سخنان عالمان درباره جرح او مي نويسد: از مطالب فاجعه آميز او روايتي است که از وهب بن جرير، از پدرش، از اعمش، از ابو صالح نقل مي کند که ابو هريره مي گويد: پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود:
أصحابي کالنجوم من اقتدي بشيء منها اهتدي؛(30)
اصحاب من مانند ستارگان هستند هر کس به چيزي از آن اقتدا کند هدايت يافته است.
ذهبي در مورد ديگر در ترجمه زيد عمّي پس از نقل اين حديث مي گويد: اين حديث باطل است.(31)
اينک نگاهي کوتاه به شرح حال ذهبي داريم. همه کتاب هاي رجالي و راوي شناسي با ستايش و ثناي فراوان از او ياد کرده اند. ابن تغري بردي در توصيف ذهبي مي گويد:
شيخ، امام حافظ، مورّخ، صاحب تأليفات مفيد، شمس الدين ابوعبدالله ذهبي شافعي از حافظان مشهور است.
وي احاديث فراواني را شنيده و به شهرهاي بسياري سفر کرده است. او نويسنده، مؤلف، مصنف، و تاريخ نگار است. احاديث را تصحيح کرده و در علم حديث و علوم وابسته به آن مهارت و تخصص داشت. به اصول دست يافته و آن را پردازش کرده است و قرائت هاي هفت گانه را بر گروهي از اساتيد قراآت خوانده است.(32)
14 . تاج الدين ابن مکتوم و نگاهي به شرح حال او
دانشمند ديگري که به حديث «النجوم» ايراد گرفته تاج الدين ابن مکتوم در گذشته سال 749 هجري است. وي با استشهاد به سخن استادش ابوحيّان از کتاب البحر المحيط – که پيش تر گذشت – متن گفتار او را در کتاب خودش مي آورد.(33)
گفتني است ابن مکتوم دانشمندي است که هر سيره نويسي به شرح حال او پرداخته به نيکي از او ياد کرده است. جلال الدين سيوطي درباره او مي نويسد:
احمد بن عبد القادر بن احمد بن مکتوم تاج الدين ابو محمّد قيسي دانشمندي که علوم فقه، نحو و لغت را در خود جمع کرده و کتاب تاريخ النجاة و الدر اللقيط من البحر المحيط را نگاشته است. وي در ماه ذي حجه سال 682 هجري پا به جهان نهاده و در سال 749 ديده از جهان فرو بست.(34)
15 . ابن قيم الجوزيه و نگاهي به شرح حال او
دانشمند ديگري که به حديث «النجوم» ايراد گرفته ابن قيّم الجوزيه درگذشته سال 751 هجري است. وي در بحث رد ادلّه مقلّدين در چهل و پنجمين وجه آن مي نويسد:
مقلّدين مي گويند: در صحّت تقليد، حديث مشهور «اصحاب من مانند ستارگانند به هر کدام اقتدا کرديد، هدايت يافته ايد» کفايت مي کند. اين دليل چندين پاسخ دارد:
يکم. اين حديث از طريق اعمش، از ابوسفيان، از جابر؛ و از حديث سعيد بن مسيب، از ابن عمر؛ و از طريق حمزه جزري، از نافع، از ابن عمر نقل شده است و هيچ يک از اين ها ثابت نشده است.
ابن عبدالبرّ گويد: محمّد بن ابراهيم بن سعيد براي ما نقل کرد که ابوعبدالله بن مفرج به آن ها گفته است که محمّد بن ايّوب صموت گويد: بزار به ما گفت: و اما روايتي که از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل مي شود که فرموده است: «اصحاب من مانند ستارگان هستند به هر کدام از آنان اقتدا کنيد هدايت يافته ايد» اين گفتار از رسول خدا صلي الله عليه و آله به طريق صحيح نرسيده است.(35)
اينک نگاهي گذرا به شرح حال ابن قيّم الجوزيه داريم. در بيشتر کتاب هاي شرح حال نويسي از او تمجيد شده است. ابن کثير در حوادث سال 751 هجري مي نويسد:
شب پنجشنبه سيزدهم ماه رجب به هنگام اذان عشا صاحب ما شيخ امام، علامه شمس الدين امام الجوزيه ديده از جهان فرو بست. وي تحصيلات خود را با علم حديث آغاز کرد و به علم و دانش مشغول شد و در علوم متعددي از جمله علم تفسير، حديث، کلام و فقه تبحّر يافت. او زيبا قرائت مي کرد و اخلاق نيکويي داشت، بيشتر مهرورزي مي نمود، به کسي حسادت نمي ورزيد و کسي را اذيت نمي کرد، پشت سر کسي غيبت نمي نمود و از کسي کينه به دل نداشت.(36)
16. زين عراقي
حافظ ديگري که حديث «النجوم» را نپذيرفته، حافظ زين الدين عراقي متوفاي سال 806 هجري است. وي در اين باره مي گويد:
حديث «أٌصحابي کالنجوم بأيّهم اقتديتم اهتديتم» را دارقطني در کتاب الفضائل نقل کرده است. اين حديث را ابن عبدالبرّ در جامع بيان العلم از طريق خودش از حديث جابر روايت کرده و گويد: بر صحّت اين اسناد هيچ حجّت و دليلي قائم نيست و نمي تواند دليل باشد؛ زيرا که حارث بن غصين يکي از راويان آن، فرد مجهول و ناشناخته اي است.
از طرفي، عبد بن حميد در مسند و ابن عدي در الکامل از روايت حمزة بن ابي حمزه نصيبي، از نافع، از ابن عمر اين حديث را با متن «بأيّهم أخذتم» به جاي «اقتديتم» نقل کرده است و اين اسناد به سبب حمزه، ضعيف است؛ چرا که وي به دروغ گويي متّهم است.
از سوي ديگر، بيهقي نظير اين حديث را در المدخل از حديث عمر و ابن عبّاس نقل کرده و از طريق ديگر به طور مرسل آورده و گويد: متن اين حديث مشهور؛ ولي اسناد آن ضعيف است و در اين باره سندي ثابت نشده است.
بزّار نيز آن را از روايت عبدالرحيم بن زيد عمّي، از پدرش، از ابن عمر روايت کرده و گويد: اين حديث ناشناخته است و صحيح نيست.
ابن حزم نيز درباره اين حديث اظهار نظر کرده است. وي مي گويد: اين حديث دروغ، ساختگي و باطل است.
بيهقي درباره اين حديث گويد: بخشي از معناي حديث «أصحابي کالنجوم» را حديث ابو موسي – که مسلم نيشابوري آن را روايت کرده – مي رساند. در آن حديث پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرموده است:
النجوم أمنة لأهل السماء…. و أصحابي أمنة لأمتي…؛(37)
ستارگان براي آسمانيان ايمني بخشند…. و اصحاب من براي امّت من امان هستند…
اينک نگاهي اجمالي به شرح حال زين الدين عراقي داريم. همه معجم نويسان شرح حال او را با ستايش و تعريف فراوان آورده اند.
ابن عماد در حوادث سال 806 هجري مي نويسد:
در اين سال حافظ زين الدين عبدالرحيم بن عراقي شافعي که حافظ عصر خود بود… ديده از جهان فرو بست.(38)
17 . ابن حجر عسقلاني و نگاهي به شرح حال او
حافظ شهاب الدين ابن حجر عسقلاني نيز حديث «أصحابي کالنجوم» را زير سؤال برده و در تضعيف آن چنين مي گويد:
اين حديث را دارقطني در کتاب المؤتلف از روايت سلام بن سليم، از حارث بن غصين، از اعمش، از ابوسفيان، از جابر به صورت حديث مرفوعه نقل کرده است، با اين عنايت که سلام، از نظر روايت، فرد ضعيفي است.
از طرفي، دار قطني اين حديث را در غرائب مالک از طريق حميد بن زيد، از مالک، از جعفربن محمّد، از پدرش، از جابر نقل کرده است. در اين حديث آمده است:
فبأيّ قول أٌصحابي أخذتم اهتديتم، إنّما مثل أصحابي مثل النجوم من أخذ بنجم منها اهتدي؛
پس هر گفتار از اصحاب مرا بگيريد هدايت خواهيد يافت؛ چرا که مثل اصحاب من مثل ستارگان هستند، هر کس ستاره اي را برگزيند هدايت مي يابد.
آن گاه دارقطني گويد: نقل اين حديث از مالک ثابت نشده است و راويان پايين تر از مالک نيز مجهول و ناشناخته اند.
از سوي ديگر، اين حديث را عبد بن حميد و دارقطني در کتاب الفضائل از حديث حمزه جزري، از نافع، از ابن عمر نقل کرده اند؛ با اين عنايت که راوي شناسان حمزه را به وضع و جعل حديث متّهم کرده اند.
قضاعي نيز اين حديث را در مسند الشهاب از حديث ابوهريره روايت کرده است که يکي راويان آن سند، جعفربن عبدالواحد هاشمي است که راوي شناسان او را تکذيب کرده اند.
ابن طاهر نيز اين حديث را از روايت بشر بن حسين، از زبيربن عدي، از انس روايت کرده است که بشر نيز به کذب متّهم است.
بيهقي نيز اين حديث را در المدخل از روايت جويبره، از ضحاک، از ابن عباس روايت کرده است. گفتني است که جويبر فرد متروکي است. از طرفي، همين حديث را از روايت جويبر، از جواب بن عبدالله به صورت مرفوعه آورده است که حديث مرسل خواهد بود.
بيهقي پس از اين مي گويد: اين متن مشهور است؛ ولي همه سندهاي آن ضعيف هستند.
آن گاه در المدخل روايتي را از عمر به صورت مرفوعه نقل مي کند که پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود:
سألت ربّي فيما يختلف فيه أصحابي من بعدي.
فأوحي إليّ: يا محمّد ! أنّ أصحابک عندي بمنزله النجوم في السماء بعضها أضوأ من بعض، فمن أخذ بشيء ممّا هو عليه من اختلافهم فهو عندي علي هدي؛
از پروردگارم درباره اختلاف اصحابم پس از خودم پرسيدم.
خداوند به من وحي فرمود: اي محمّد! به راستي که اصحاب تو در پيشگاه من به سان ستارگان در آسمان هستند که برخي از برخي ديگر نوراني تر هستند. پس هر کس مطلبي را از آن ها اخذ کند؛ هر چند اختلافي باشد، در نزد من بر هدايت خواهد بود.
آن گاه در ذيل اين حديث گويد: يکي از راويان آن عبدالرحيم بن زيد عمّي است که از نظر راوي شناسان فرد متروکي است.(39)
اينک نگاهي گذرا به شرح حال ابن حجر عسقلاني داريم که در کتاب هاي سيره نويسي با تمام تکريم و تعظيم از او ياد شده است.
جلال الدين سيوطي درباره او مي نويسد:
ابن حجر عسقلاني پيشواي حافظان در عصر خويش بود. وي قاضي القضاتي بود که از همه سرزمين ها براي شاگردي او مي آمدند و در دوران او هيچ حافظي جز او نبود. وي کتاب هاي بسياري را نگاشت که موارد ذيل را مي توان نام برد: شرح بخاري، تعليق التعليق، تهذيب التهذيب، تقريب التهذيب، لسان الميزان، الاصابه في معرفة الصحابه، نکت ابن الصلاح، رجال الأربعه و شرح آن و الألقاب.(40)
18 . ابن همام و نگاهي به شرح حال او
کمال الدين محمّد بن عبد الواحد سيواسي معروف به ابن همام حنفي متوفاي 861 هجري، از پيشوايان بزرگ حنفي ها درباره حديث «أصحابي کالنجوم» تصريح کرده که حديث ناشناخته اي است.(41)
سيره نويسان با تجليل و احترام خاصّي به شرح حال او پرداخته اند. ابن عماد در حوادث سال 861 هجري مي نويسد:
در اين سال کمال الدين محمّد بن عبدالواحد بن عبد الحميد بن مسعود سيواسي اسکندري معروف به ابن همام حنفي، امام و علامه ديده از جهان فرو بست.
در بغية الوعاة آمده است:
ابن همام در علوم فقه، اصول، نحو، تصريف، معاني، بيان، تصوّف، موسيقي و ديگر علوم، علاّمه اي محقق و مناظره کننده اي صاحب نظر بود. وي همواره مي گفت: من در علوم معقول از هيچ کس تقليد نمي کنم…(42)
19 . ابن امير الحاج و نگاهي به شرح حال او
عالم ديگري که به نقد حديث «أصحابي کالنجوم» پرداخته، شمس الدين محمّد بن محمّد معروف به ابن امير الحاج حنفي متوفاي 879 هجري است. وي وهن و سستي اين حديث را آشکار ساخته است، آن جا که مي گويد:
درباره معارض بودن هر کدام از اين دو حديث «أصحابي کالنجوم» و «بخشي از دين خود را از عايشه بگيريد» گفته شده اين دو حديث دلالت مي کنند که پيروي از هر صحابه و عايشه جايز است؛ گر چه پيروي از آن ها با گفتار ابوبکر و عمر يا خلفاي چهارگانه مخالف باشد.
در اين باره مي گوييم: حديث «أصحابي کالنجوم»، حديث ناشناخته اي است؛ بنابر آن چه ابن حزم در رساله الکبري گفته: اين حديث دروغ، جعلي و باطل است و اگر بنا را بر کلام ابن حزم نگذاريم اين حديث با سندهايي از عمر، عبدالله بن عمر، جابر، ابن عباس و انس با متون گوناگوني نقل شده است. نزديک ترين متن، به متن ياد شده، متني است که ابن عدي در الکامل و ابن عبد البرّ در کتاب بيان العلم از ابن عمر نقل کرده اند. او مي گويد: پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود:
مَثل أصحابي مثل النجوم يهتدي بها، فأيّهم أخذتم بقوله اهتديتم؛
مثل اصحاب من مثل ستارگان هستند، به گفتار هر يک عمل کنيد هدايت يافته ايد.
دار قطني و ابن عبدالبرّ نيز از جابر اين گونه نقل کرده اند. جابر گويد: پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود:
مثل أصحابي في أمّتي مثل النجوم فبأيّهم اقتديتم اهتديتم؛
مثل اصحاب من در امت من همانند مثل ستارگانند. پس به هر کدام از آن ها اقتدا کرديد، هدايت يافته ايد.
آري، هيچ يک از اين روايات از طريق صحيح نرسيده؛ از اين رو احمد بن حنبل گفته است: اين حديث، حديث صحيحي نيست.
بزّار نيز اين حديث را از پيامبر صلي الله عليه و آله از طريق صحيح نمي داند، مگر اين که بيهقي در کتاب الاعتقاد گويد: اين حديث با سندي متصل و غير قوي و در حديث ديگر که سند منقطع است به ما رسيده است. البته حديثي صحيح، بخشي از مفاهيم اين حديث را تأييد مي کند که همان حديث ابوموسي است که به طريق مرفوعه نقل شده است.(43)
اينک نگاهي به شرح حال ابن امير الحاج داريم. دانشمندان بزرگ اهل سنّت او را ستوده اند. ابن عماد گويد:
شمس الدين محمّد بن محمّد بن محمّد بن حسن معروف به ابن امير الحاج حلبي از دانشمندان بزرگ حنفي ها در حلب بوده است. وي پيشوايي دانشمند، نگاره اي که کتاب هاي ارزشمند و مشهوري را تأليف کرده است. بزرگاني پاي درس او نشسته و به شاگردي او افتخار کرده اند. وي در پنجاه و چند سالگي در ماه رجب در شهر حلب ديده از جهان فرو بست.(44)
20 .حافظ سخاوي و آشنايي با او
دانشمند ديگري که درباره حديث «أصحابي کالنجوم» اظهار نظر کرده، حافظ سخاوي است. وي در اين باره مي گويد:
حديث «اختلاف امّتي رحمه؛ اختلاف امت من رحمت است» را بيهقي در کتاب المدخل از سليمان بن ابوکريمه، از جويبر، از ضحاک، از ابن عباس نقل مي کند. ابن عباس گويد: روزي پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود:
مهما أوتيتم من کتاب الله فالعمل به لا عذر لأحدٍ في ترکه، فإن لم يکن في کتاب الله فسنّة منّي ماضية، فإن لم يکن سنّة منّي فما قال أصحابي. إنّ اصحابي بمنزلة النجوم في السماء فأيّما أخدتم به اهتديتم، و اختلاف أٌصحابي لکم رحمة؛
هر چه از کتاب خدا به شما داده شده بدان عمل کنيد! هيچ کس در ترک آن، عذر و بهانه اي ندارد. اگر موضوعي در کتاب خدا نبود در آن باره سنّتي از من جاري شده است. و اگر درباره آن موضوع سنّتي نيز جاري نشده باشد، آن چه اصحاب من گويند پذيرفته است؛ چرا که اصحاب من به منزله ستارگان در آسمان هستند. پس هر کدام را گرفتيد، هدايت يافته ايد و اختلاف اصحاب من براي شما رحمت است.
حافظ سخاوي پس از نقل اين حديث مي گويد: اين حديث را طبراني و ديلمي در مسند خود با همين سند نقل کرده اند.
گفتني است که يکي از راويان اين حديث جويبر است که به طور جدّ در نقل حديث فرد ضعيفي است. از طرفي، روايت ضحّاک از ابن عبّاس منقطع است؛ يعني بين ضحّاک و ابن عبّاس فاصله ي طبقه اي وجود دارد.(45)
اينک با مراجعه به برخي از کتاب هاي شرح حال نويسي نگاهي گذرا به شخصيت حافظ سخاوي داريم. بيشتر کتاب هاي رجالي و تاريخي به شرح حال او پرداخته اند.
ابن عماد در حوادث سال 902 هجري مي نويسد:
در اين سال بود که حافظ شمس الدين ابو الخير محمّد بن عبدالرحمان بن محمّد بن ابي بکر بن عثمان بن محمّد سخاوي ديده از جهان فرو بست. وي در علوم فقه و عربي، قراآت، حديث و تاريخ مهارت يافت و در علوم فرائض، حساب، تفسير، اصول فقه، ميقات و ديگر علوم شرکت جست.
چيزهايي را که او خوانده و از او شنيده شده به گونه اي زياد است که قابل شمارش نيست. او از گروه فراواني که بيش از 400 تن هستند، علم را فرا گرفته است و دانشمندان بسياري به او اجازه فتوا، تدريس و املاء داده اند. موارد بسياري از علوم را از استاد خود ابن حجر عسقلاني شنيده است؛ به گونه اي که علم جرح و تعديل پس از او به سخاوي رسيده است تا جايي که گفته شده است: پس از ذهبي در علم رجال کسي – جز سخاوي – نبوده که راه و روش او را بپيمايد.(46)
21 . ابن ابي شريف شافعي و نگاهي به شرح حال او
دانشمند ديگري که حديث «أصحابي کالنجوم» را زير سؤال برده، کمال الدين ابن ابي شريف شافعي در گذشته 906 هجري است. وي در اين ديدگاه از استاد خود حافظ شهاب الدين ابن حجر عسقلاني پيروي کرده است. آن سان که – ان شاء الله – به زودي به هنگام نقل سخن منّاوي خواهيم آورد.
گفتني است که شرح حال نگاران به شرح حال ابي شريف پرداخته اند. ابن عماد درباره او گويد:
کمال الدين ابو المعالي محمّد بن امير ناصر الدين محمّد بن ابي بکر علي بن ابي شريف مقدسي شافعي مري، سبط شهاب الدين عميري مالکي مشهور به ابن عوجان. او شيخ الامام، شيخ الاسلام و پادشاه دانشمندان بزرگ بود.(47)
22.جلال الدين سيوطي و نگاهي به شرح حال او
دانشمند ديگري که به نقد حديث «أصحابي کالنجوم» پرداخته حافظ جلال الدين سيوطي متوفاي 911 هجري است. وي در کتاب الجامع الصغير في احاديث البشير النذير حرف «ض» را – که نشانه ضعيف بودن است – روي آن حديث گذاشته است.(48)
اينک نگاهي گذرا به شرح حال او داريم.
ابن عماد در حوادث سال 911 هجري مي نويسد:
در اين سال بود که حافظ جلال الدين سيوطي شافعي محدّث بزرگ، پژوهش گر، ژرف نگر، نگارنده کتاب هاي ارزشمند و سودمند ديده از جهان فرو بست.
شاگرد او داوودي گويد: سيوطي از داناترين دانشمند عصر خويش به علم حديث و فنون آن بوده است.(49)
23 . علي متقي هندي و نگاهي به شرح حال او
دانشمند ديگري که بر حديث «أصحابي کالنجوم» ايراد گرفته، شيخ علي متقي هندي متوفاي 975 هجري است. وي در کتاب کنز العمّال و منتخب آن، نقل کرده که حافظ جلال الدين سيوطي اين حديث را ضعيف دانسته است.(50)
شرح حال نويسان با بزرگداشت و تعظيم فراواني به شرح حال او پرداخته اند. ابن عماد مي نويسد:
علي متقي بن حسام الدين هندي مکّي از دانشمندان عامل و بندگان شايسته خدا بود. داراي بعد عظيمي از پارسايي، پرهيزگاري و کوشش در عبادت و کنار گذاشتن کارهاي زشت بود. وي کتاب هاي متعددي نوشته و داراي مقامات فراواني بود. متقي هندي پس از آن مدّت بسياري در مکه مکرّمه مجاورت نمود در آن جا از دنيا رفت.(51)
24. علي قاري و آشنايي با او
شيخ علي قاري مکّي نيز به صراحت به نقد حديث «أصحابي کالنجوم» پرداخته است. وي مي گويد: ابن ربيع گويد: بدان سانن که جلال الدين سيوطي در کتاب تخريج احاديث الشفاء آورده حديث «أصحابي کالنجوم» را ابن ماجه نقل کرده است. البته من با جست و جويي که در کتاب سنن ابن ماجه کردم، اين حديث را در آن نيافتم.
از طرفي، ابن حجر عسقلاني نيز در کتاب تخريج احاديث رافعي در باب ادب القضاء آورده و به تفصيل درباره آن سخن گفته و يادآور شده که اين حديث، ضعيف و واهي است. فراتر اين که از ابن حزم نقل کرده که اين حديث ساختگي و باطل است.
ولي از بيهقي نقل کرده که وي گفته است: حديثي را مسلم نيشابوري نقل کرده که مفيد بخشي از معاني حديث مذکور است؛ همان بخش از حديث مسلم که گويد: پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود:
النجوم أمنة لأهل السماء … و أصحابي أمنة لأمّتي…؛(52)
ستارگان براي آسمانيان ايمني بخشند… و اصحاب من براي امّت من امان هستند… .
ابن حجر گويد: بيهقي درست گفته است. اين حديث گوياي صحّت تشبيه صحابه به ستارگان است؛ ولي در اقتدا به آن ها، ظهوري ندارد.
آري، ممکن است از معناي هدايت يافتن به وسيله ستارگان، اقتدا نيز به نظر آيد.
شيخ علي قاري در ذيل اين سخن مي گويد: به نظر مي رسد که هدايت يافتن، فرع اقتدا کردن است.
آن گاه شيح علي مي افزايد: ظاهر حديث به فتنه هايي اشاره دارد که پس از انقراض صحابه رخ داد که سنّت ها نابود شدند، بدعت ها آشکار گشتند و ستم در گوشه و کنار زمين گسترش يافت.
سپس شيخ علي قاري گويد: ابن سبکي در شرح ابن الحاجب، در بحث عدالت صحابه اين حديث را آورده؛ ولي به ابن ماجه نسبت نداده است.
ابن اثير در کتاب جامع الاصول به صورت مرفوع از ابن مسيّب از عمربن خطاب نقل کرده که پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود:
سألت ربّي…؛
من از پروردگارم در خواست کردم…
آن گاه پس از نقل آن گفته که اين حديث از احاديثي است که رزين در تجريد الاصول نقل کرده است و او (ابن اثير) در اصول ياد شده بر آن آگاهي نيافته است.
صاحب المشکات نيز آن را ذکر نموده و گفته است: اين حديث را رزين نقل کرده است.(53)
اينک نگاهي گذرا به شرح حال شيخ علي قاري داريم. محبّي درباره او چنين مي نويسد:
علي بن محمد بن سلطان هروي معروف به قاري حنفي ساکن شهر مکّه يکي از صدرنشينان علم، يگانه عصر خويش، داراي روشي شگفت در پژوهش و تنقيح عبارت هاست که شهرت او در تعريف ويژگي هاي او بس است. نام او مشهور و آوازه او بلند است. او کتاب هاي بسيار ارزشمندي به رشته تحرير در آورد که ارزشمندترين و بزرگ ترين آن ها اثر چند جلدي او شرحي است که بر المشکات نگاشته است.
25 . عبدالرؤوف منّاوي و آشنايي با او
دانشمند ديگري که حديث «أصحابي کالنجوم» را نقد کرده، عبد الرؤوف منّاوي در گذشته سال 1029 هجري است. وي اين حديث را از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله نقل مي کند که آن حضرت فرمود:
سألت ربّي فيما يختلف فيه أصحابي من بعدي…؛
از پروردگارم درباره مواردي که اصحاب من پس از من اختلاف مي کنند پرسيدم…
وي در شرح اين حديث چنين مي گويد:
اين حديث را سجزي در کتاب الابانه عن اصول الديانه، ابن عساکر دمشقي در تاريخ مدينة دمشق در شرح حال زيد حواري؛ هم چنين بيهقي و ابن عدي از عمر بن خطاب نقل کرده اند.
ابن جوزي در کتاب العلل مي گويد: اين حديث، صحيح نيست؛ چرا که يکي از راويان آن نعيم، مورد جرح قرار گرفته است و راوي ديگر آن عبدالرحيم است که ابن معين درباره او گفته: عبدالرحيم دروغ گوست.
در ميزان الاعتدال آمده است: اين حديث باطل است.
ابن معين هم چنين ابن حجر در تخريج المختصر گويند: اين حديث، حديث غريبي است. در اين باره از بزّار پرسيدند، گفت: اين حديث از رسول خدا صلي الله عليه و آله از طريق صحيحي نرسيده است.
کمال بن ابي شريف در اين باره مي گويد: کلام استاد ما – ابن حجر- اقتضا دارد که اين حديث مضطرب است.
آن گاه منّاوي مي افزايد: به نظر مي رسد که طبق نظر نگارنده، ابن عساکر اين حديث را نقل کرده و در اظهار نظر درباره آن، سکوت کرده است؛ در حالي که چنين نيست؛ چرا که ابن عساکر پس از نقل حديث گويد: ابن سعد گويد: زيد عمي ابوحواري در نقل حديث ضعيف بوده و ابن عدي درباره او گويد: همه افرادي که او از آن ها حديث، نقل مي کند و کساني که از او، حديث نقل مي کنند از نظر نقل روايت ضعيف هستند.(54)
اکنون به اجمال به شرح حال منّاوي مي پردازيم. برخي از شرح حال نويسان با شگفتي و احترام ويژه به شرح حال او پرداخته اند. محبّي درباره منّاوي چنين مي نگارد:
عبد الرؤوف بن تاج العارفين بن علي بن زين العابدين ملقّب به زين الدين حدادي منّاوي قاهري شافعي پيشواي بزرگ، حجّت ثبت اسوه، داراي آثار مشهور بود.
بي ترديد دانشمند بزرگ عصر خويش بود. وي پيشوا، فاضل، زاهد، عابد، متواضع و فروتن در برابر خدا و بسيار ارجمند بود. او با اعمال نيک به خدا تقرّب مي جست و شکيبا و راست گويي که پيوسته مشغول به اذکار بود؛ به گونه اي که در شبانه روز به يک وعده غذا بسنده مي کرد. او در عصر خويش به علوم و معارف متفاوت با تخصص هاي آن ها دست يافت که از معاصرين او چنين نبودند… .(55)
26. شهاب خفاجي و نگاهي به شرح حال او
شيخ شهاب الدين خفاجي متوفاي سال 1096 هجري در شرح شفاء به ضعف حديث «أصحابي کالنجوم» اذعان کرده است. آن گاه در ردّ ابوذر حلبي – که به آوردن قاضي عياض حديث را در شفاء به گونه اي قطعي، اعتراض کرده – به دفاع از قاضي عياض پرداخته است.
شرح حال خفاجي در کتاب هاي رجالي آمده است. محبّي درباره او گويد:
شيخ احمد بن محمد بن عمر، قاضي القضاة ملقّب به شهاب الدين خفاجي مصري حنفي، داراي آثار مشهور و يکي از افراد دنيا که بر مهارت و برتري او اتفاق نظر شده است. او در عصر خود بدر آسمان دانش و ستاره افق نثر و نظم، سرآمد نويسندگان و رئيس مصنفان بود. پرتو شهرتش، گيتي را در برگرفت و نامش چون ضرب المثل بر سر زبان ها افتاد.
همه ي کساني که زمان او را درک کرده اند – که برخي از آن ها را ديده و وصف برخي ديگر را شنيده ايم – به يکّه تازي او در عرصه ي تقرير، نگارش و زيبايي قلم، اقرار مي کنند. هيچ يک از افراد مذکور به گرد پاي او نمي رسند و حتّي چنين ادّعايي را نيز مطرح نمي کنند؛ اين در حالي است که برخي مردم، مدّعي فضايلي هستند که در وجود آن ها به چشم نمي خورد.
وي به نگارش کتاب هاي فراوان، جذّاب و مورد قبولي پرداخت که در اقصي نقاط کشور يافت مي شود….(56)
27 .قاضي بهاري و نگاهي به شرح حال او
قاضي محبّ الله متوفاي 1119 هجري در نفي حجّيت اجماع شيخين (ابوبکر و عمر) و خلفاي چهارگانه مي نويسد:
در روايات آمده است: «به دو خليفه ي بعد از من؛ يعني ابوبکر و عمر، اقتدا کنيد» و «بر شما باد به سنّت من و سنّت خلفاي راشدين…». بايد گفت: اين احاديث، تنها مقلّدين را مورد خطاب قرار مي دهند و صلاحيت خلفا را براي تقليد از ايشان گوشزد مي کنند؛ چرا که اهل اجتهاد با ديدگاه خلفا به مخالفت برمي خاستند و برخي مقلّدان نيز از غير خلفا تقليد مي کردند.
درباره معارضه ي دو حديثِ «اصحاب من هم چون ستارگانند» و حديث «نصف دينتان را از حميرا (عايشه ) اقتباس کنيد» با حديث اقتدا – که در المختصر آمده است – بايد گفت که آن دو حديث، ضعيف هستند.(57)
شرح حال بهاري در منابع رجالي اهل سنّت آمده است. زرکلي مي گويد
محبّ الله بن عبد الشکور بهاري هندي، به قضاوت اشتغال داشت و از بزرگان شهر بهار به شمار مي رفت. بهار شهر بزرگي است که در شرق «بورب» هند قرار گرفته است.
بهاري در منطقه اي به نام «کَرَه »به دنيا آمد و بعدها بر مسند قضاوت «لکنهو» و آن گاه شهرستان «حيدرآباد» دکن تکيه زد. بهاري در سال هاي بعد به صدارت ممالک هند رسيد و به دريافت لقب «فاضل خان» مفتخر شد، اما اندکي بعد از دنيا رفت.
از جمله کتاب هاي او مي توان به: مسلم الثبوت في أصول الفقه، الجوهر الفرد، سلّم العلوم في المنطق و رساله اي اشاره نمود.(58)
28. قاضي شوکاني و نگاهي به شرح حال او
قاضي شوکاني متوفاي سال 1250 هجري در بحث اجماع مي نويسد:
حديثِ «أصحاب من هم چون ستارگانند به هر کدام که اقتدا کنيد هدايت مي شويد» بدين معناست که سخن تک تک اصحاب، حجّيت دارد.
انتقادات گسترده اي عليه اين حديث، مطرح شده است؛ زيرا در ميان رجال آن، نام «عبدالرحيم عمي از پدرش» وجود دارد که هر دو در نقل روايت بسيار ضعيف هستند تا جايي که ابن معين مي گويد:9
عبدالرحيم دروغ گوست و بخاري و ابو حاتم مي گويند: وي متروک است.
اين حديث، طريق ديگري نيز دارد و در آن، نام حمزه نصيبي به چشم مي خورد که او نيز در نقل حديث بسيار ضعيف است.
بخاري مي گويد: احاديث حمزه نصيبي، ناشناخته است.
ابن معين مي گويد: وي پشيزي نمي ارزد.
ابن عدي مي گويد: عموم روايات وي، جعلي و ساختگي است.
اين حديث از طريق جميل بن زيد نيز -که فردي ناشناخته به شمار مي رود- روايت شده است.(59)
شرح حال شوکاني در منابع رجالي اهل سنّت نقل شده است. زرکلي درباره او مي نويسد:
محمّد بن علي بن محمّد بن عبدالله شوکاني از علما و فقهاي مجتهد يمن بود که در صنعاء زندگي مي کرد. وي در «هجره» شوکاني (از توابع خولان يمن) به دنيا آمد و در صنعاء پرورش يافت.
شوکاني در سال 1229 هجري به عنوان قاضي صنعاء منصوب شد و هنگامي از دنيا رفت که حاکم اين شهر بود. وي تقليد را حرام مي دانست و 114 جلد کتاب از خود بر جاي نهاد… .(60)
29 .محمّد صديق حسن خان و نگاهي به شرح حال او
محمّد صدّيق حسن خان در گذشته سال 1307 هجري پس از ذکر حديث «النجوم» به بيان يک جمله در مسأله عدالت صحابه اکتفا مي کند و مي گويد:
اين سخن که «اصحاب من هم چون ستارگانند» مورد انتقادهاي گسترده قرار گرفته است.(61)
شرح حال صدّيق حسن خان در کتاب هاي رجالي اهل سنّت آمده است. زرکلي مي گويد:
ابوطيّب محمّد صدّيق خان حسن بن علي بن لطف الله حسيني بخاري قنوجي، از چهره هاي نوگراي نهضت اسلامي به شمار مي رود. وي در «قنوج» هند به دنيا آمد، همان جا پرورش يافت و در «دهلي» به فراگيري علم پرداخت. صدّيق حسن براي گذران زندگي به «بهوپال» رفت و ثروتي عظيم به دست آورد.
وي در شرح حال خود مي نويسد: در بهوپال، رحل اقامت افکند و همان جا مسکن گزيد. و در همان جا به کسب مال مشغول شد، به مقام وزارت نايل آمد، نماينده ي پارلمان شد و به تأليف و نگارش کتاب پرداخت.
وي با ملکه ي بهوپال ازدواج نمود و به دريافت لقب «نوّاب» جناب بهادرشاه، مفتخر شد.
تأليفات وي بالغ بر شصت و چند کتاب است که به زبان هاي عربي، فارسي و هندي نگاشته شده است.(62)
حديث «النجوم» و ديدگاه عالمان ديگر
خاطر نشان مي شود که انتقاد از حديث «النجوم» به علماي مذکور منحصر نمي شود؛ بلکه بسياري از علماي ديگر نيز بر ضعف اين حديث، صحّه گذاشته اند، از جمله:
ابن ملقّن،
ابن تيميه،
جلال محلي،
ابونصر سجزي،
ابوذر حلبي،
احمد بن قاسم عبادي،
سبکي،
ابن إمام کامليه، نويسنده ي منهاج الأصول
مولوي نظام الدين، نويسنده ي صبح صادق في شرح المنار.
فرزندش مولوي عبدالعلي بحر العلوم نويسنده شرح مسلّم الثبوت.
و از علماي متأخّر:
محمّد ناصر الدين اَلباني.(63)
و سيد محمّد بن عقيل علوي.(64)
بلکه مي توان گفت که همه ي علماي گذشته و حال – که ارتکاب اشتباه از سوي اصحاب را جايز مي دانند و عدالت و عصمت همه ي آنان را نمي پذيرند- حديث «النجوم» را ضعيف مي دانند. شايان ذکر است که نام برخي از اين علما را در مقدمه ي اين کتاب، ذکر کرديم.
تکميل بحث
در لابه لاي اين کتاب، روشن شد که برخي طريق هاي حديث «النجوم»، حديث ديگري را نيز در بر دارد. در اين حديث آمده است که پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود:
اختلاف أُمّتي رحمة؛
اختلاف امّت من، رحمت است.
برخي محدّثان اهل سنّت سندهاي هر دو حديث را ضعيف دانسته اند. بنابراين، جا دارد که در اين جا بخشي از سخنان محدّثان را پيرامون اين حديث نيز نقل کنيم.
حافظ عراقي مي گويد:
بيهقي در رساله الأشعريه خود به صورت تعليق، اين حديث را ذکر کرده و آن را در المدخل به صورت مسند از حديث ابن عباس، چنين آورده است که پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود:
اختلاف أصحابي لکم رحمة؛
اختلاف اصحاب من، براي شما رحمت است.
آن گاه حافظ عراقي مي گويد: اِسناد اين حديث، ضعيف است.(65)
حافط محمّد طاهر هندي در گذشته سال 986 هجري(66) در المقاصد مي نويسد:
حديث «اختلاف امّت من رحمت است» را بيهقي در ضمن حديثي طولاني به صورت مرفوع از ضحّاک از ابن عباس نقل مي کند و در بخشي از آن آمده است که پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «اختلاف اصحاب من، براي شما رحمت است.»
طبراني و ديلمي نيز اين حديث را به شيوه ي بيهقي نقل کرده اند.
گفتني است که نقل ضحّاک از ابن عبّاس، به صورت منقطع است. عراقي مي گويد: اين حديث، مرسل و ضعيف است.(67)
دانشمند معاصر محمّد ناصر الدين اَلباني نيز ضمن ذکر سخنان تعدادي از علما درباره اين حديث، آن را بي پايه و اساس مي داند.(68)
اکنون که سخنان بزرگان اهل سنّت در ردّ، تضعيف و جعلي دانستن حديث «اصحاب من هم چون ستارگانند» را مورد اشاره قرار داديم، به بررسي سندها و راويان اين حديث نيز مي پردازيم تا به تفصيل از سخنن پيشوايان اهل سنّت درباره آن آگاه شويم.
پي نوشت ها :
1- گفتني است مطالبي که در تکريم و بزرگداشت علماي اهل تسنّن نقل مي شود، براي نشان دادن اهميّت و جايگاه آنان در بين اهل تسنّن در جهت تکذيب حديث ساختگي «النجوم» است، و گرنه اين تأييدات مورد قبول شيعيان نيست.
2-التقرير و التحبير: 99/3 ، التيسير في شرح التحرير: 243/3، سلسله الاحاديث الضعيفه و الموضوعه: 79/1
3-براي آگاهي بيشتر درباره ي احمد بن حنبل: ر.ک. تاريخ بغداد : 412/4، حليه الأولياء: 161/9، طبقات الشافعيّه: 27/2-63، تذکرة الحفاظ: 17/2، وفيات الأعيان: 47/1، شذرات الذهب: 96/2، النجوم الزاهره: 304/2…
4-جامع بيان العلم و فضله: 923/2
5-الباني يکي از معاصران مي گويد: به نظر مي رسد که متون اين حديث بر خلاف معنايي است که مزني از آن برداشت کرده است؛ بلکه منظورسخناني است که صحابه طبق رأي خود گفته اند.
بنابراين، معناي حديث، دليل ديگري بر جعلي و ساختگي بودنِ حديث بوده و سخن پيامبر خدا صلي الله عليه و آله نيست؛ چرا که چگونه ما مي توانيم تصور کنيم که پيامبر خدا صلي الله عليه و آله به ما اجازه اقتدا به هر صحابي بدهد با اين که در بين آنان عالم، متوسط در علم و کم دانش… وجود دارد؟! سلسله الاحاديث الضعيفه و الموضوعه: 82/1.
6-براي آگاهي بيشتر در اين باره ر.ک: وفيات الأعيان: 196/1، مرآة الجنان: 177/2 و 178، طبقات الشافعيه: 93/2 و 109، العبر: 28/2 ، حسن المحاضره: 307/1
7-جامع بيان العلم و فضله: 923/2 و 924. ر.ک: اعلام الموقعين: 232/2، البحر المحيط في تفسير القرآن: 528/5 و… .
8-ر.ک: سنّت پيامبر يا سنّت خلفا؟! سلسله پژوهش هاي اعتقادي شماره 23 از همين نگارنده.
9-براي آگاهي بيشتر از شرح حال او ر.ک: تاريخ بغداد: 334/3، تذکرة الحفاظ: 228/2، شذرات الذهب: 209/2، تاريخ اصفهان: 104/1، ميزان الاعتدال: 59/1، العبر: 92/2.
10-براي آگاهي بيشتر در شرح حال او ر.ک: الانساب، نسب جرجاني، تذکرة الحفاظ: 161/3، شذرات الذهب: 51/3، مرآة الجنان: 381/2، العبر:337/2… .
11-الکاف الشاف في تخريج احاديث الکشاف: 603/2.
12-البحرالمحيط في تفسير القرآن: 528/5، ر.ک: سلسلة الأحاديث الضعيفه و الموضوعه: 78/1.
13-اين مذهب فرقه اي از اهل تسنّن است که به ظواهر الفاظ روايات عمل مي کنند و هيچ گونه تأويل و توجيهي را قبول ندارند.
14-لسان الميزان: 239/4-241.
15-براي آگاهي درباره ابن حزم ر.ک: نفح الطيب: 364/1، العبر: 239/3، وفيات الأعيان: 7/3-13، تاج العروس: 245/8، لسان الميزان: 198/4.
16-الکاف الشاف في تخريج احاديث الکاشف: 604/2.
17-براي آگاهي بيشتر در شرح حال بيهقي ر.ک: شذرات الذهب: 304/3، طبقات الشافعيه: 168/4، العبر 242/3، النجوم الزاهره: 77/5، وفيات الأعيان: 57/1 و 58، تذکره الحفاظ: 309/3.
18-جامع بيان العلم و فضله : 924 و 925.
19-براي آگاهي بيشتر در شرح حال او ر.ک: وفيات الأعيان: 63/6، مرآة الجنان: 89/3، المختصر: 187/2و 188، العبر : 255/3، تذکرة الحفاظ: 349/3، تاج العروس : 37/3.
20-براي آگاهي بيشتر درباره او ر.ک: طبقات الشافعيه: 273/4، المختصر: 59/3، وفيات الأعيان: 471/2، العبر: 212/3، مرآة الجنان: 393/3، تتمة المختصر: 124/2، معجم الادباء: 773/13 و 78، البداية و النهايه : 294/12.
21-العلل المتناهيه في الاحاديث الواهيه : 283/1 و ر.ک: فيض القدير: 101/4.
22-براي آگاهي بيشتر در شرح حال او ر.ک: البداية و النهايه: 28/13، وفيات الأعيان: 321/2و 322، تتمة المختصر: 118/2، الأعلام: 89/4 و 90.
23-تخريج احاديث المنهاج، بيضاوي: 85.
24-براي آگاهي بيشتر در شرح حال او ر.ک: بغية الوعاة: 218/2، شذرات الذهب: 160/4، وفيات الأعيان: 121/3، حسن المحاضره: 355/1.
25-سوره ي نجم: آيه ي 3
26-سوره نساء: آيه ي 115
27-تفسير الکاشف: 603/2 و 604.
28-البحر المحيط في تفسير القرآن: 527/5 و 528.
29-براي آگاهي بيشتر از شرح حال او ر.ک: الدرر الکامنه: 302/4، فوات الوفيات: 555/2، بغية الوعاة: 280/1 و 281، البدر الطالع: 288/2، طبقات القراء: 285/2، نفح الطيب: 289/3، شذرات الذهب: 145/6 و 146، النجوم الزاهره: 111/10.
30-ميزان الاعتدال: 141/2 و 142.
31-همان: 152/3.
32-براي آگاهي بيشتر در شرح حال او ر.ک: الدرر الکامنه: 336/3-338، طبقات الشافعيه: 216/5، فوات الوفيات: 370/2-372، البدر الطالع: 110/2 و 112، الوافي بالوفيات: 163/2-168، شذرات الذهب: 153/6، النجوم الزاهره: 182/1، طبقات القراء: 71/2.
33-الدر اللقيط من البحر المحيط چاپ شده در حاشيه البحر المحيط في تفسير القرآن: 527/5.
34-براي آگاهي بيشتر از شرح حال او ر.ک: الدرر الکامنه: 174/1، حسن المحاضره: 47/1، طبقات القرّاء:70/1، الجواهر المضيئه في طبقات الحنفيه: 75/1.
35-اعلام الموقعين: 231/2 و 232.
36-براي آگاهي بيشتر در شرح حال او ر.ک: الدرر الکامنه: 400/3-403، البدر الطالع: 143/2-146، الوافي بالوفيات: 270/2-272، بغية الوعاة: 62/1 و 63، تاريخ ابن کثير: 234/14.
37-تخريج احاديث المنهاج، بيضاوي: 86-81. گفتني است که به زودي تضعيف اسناد بيهقي در المدخل بيان خواهد شد؛ همان حديثي که از ابن عبّاس نقل شده و حديث «اختلاف» را در بر مي گيرد.
38-براي آگاهي بيشتر درباره او ر.ک: طبقات القراء: 382/1، الضوءاللامع: 171/4-178، البدر الطالع: 354/1-356، شذرات الذهب: 55/7 و 56.
39-الکاف الشاف في تخريج أحاديث الکاشف: 603/2 و 604.
40-براي آگاهي بيشتر در شرح حال او ر.ک: حسن المحاضره: 363/1-316، البدر الطالع: 87/1-92، الضوء اللامع: 36/2-40، شذرات الذهب: 270/8-273 و منابع ديگر.
41-التحرير بشرح أمير بادشاه حسيني: 243/3، بحث اجماع.
42-براي آگاهي بيشتر از شرح حال او ر.ک: البدر الطالع: 201/1 و 202، حسن المحاضره: 474/1، بغية الوعاة: 166/1-169، هدية العارفين: 201/2، التيسير في شرح التحرير: 4/1 و 3 ، شذرات الذهب: 298/7و منابع ديگر.
43-التقرير و التخيير في شرح التحرير: 99/3، ر.ک: التيسير في شرح التحرير: 243/3.
44-براي آگاهي بيشتر از شرح حال او ر.ک: الضوء اللامع: 210/9، شذرات الذهب: 328/6، البدر الطالع: 254/2 و منابع ديگر.
45-المقاصد الحسنه في بيان کثير من الأحاديث المشتهرة علي الألسنه: 46.
46-براي آشنايي با شرح حال او ر.ک: شذرات الذهب: 15/8-17، مفاکهة الخلّان: 178/1، الضوء اللامع: 2/8-32، البدر الطالع: 184/2، النور السافر: 16 و منابع ديگر… .
47-براي آگاهي بيشتر از شرح حال او ر.ک: الضوء اللامع: 64/9-67، البدر الطالع: 243/2 و 244، الانس الجليل: 288/2، مفاکهة الخلّان: 126/1، 175 و 211، شذرات الذهب: 29/8 و منابع ديگر.
48-الجامع الصغير: 282/2، حرف سين، شماره 4603.
49-براي آگاهي بيشتر از شرح حال او ر.ک: حسن المحاضره: 335/1و 344، البدر الطالع: 328/1، 335، شذرات الذهب: 51/8، 55، مفاکهة الخلّان: 294/1 و منابع ديگر.
50-کنز العمّال: 104/1،کتاب الايمان و الاسلام ، باب دوم في الاعتقاد بالکتاب و السنة، حديث 913، منتخب کنز العمّال: 117/1 و 118، کتاب الايمان و الاسلام، باب دوم، الاعصام بالکتاب و السنة.
51-براي آگاهي بيشتر از شرح حال او ر.ک: النور السافر: 315-139، سبحة المرجان: 34، شذرات الذهب: 379/8، ابجد العلوم: 895 و منابع ديگر.
52-ر.ک: صفحه ي 60از همين کتاب.
53-المرقاة في شرح المشکاة: 523/5، گفتني است که در شرح الشفاء: 423/3 و 424 نيز به ضعف اين حديث اعتراف کرده است و هم چنين اين حديث را در الموضوعات الکبري: 372 نيز آورده است.
54-فيض القدير: 101/4.
55-براي آگاهي بيشتر از شرح حال او ر.ک: خلاصة الاثر: 412/2 -416، البدر الطالع: 357/1 الاعلام : 75/8 و 76 و منابع ديگر.
56-براي آگاهي بيشتر از شرح حال او ر.ک: خلاصه الأثر: 31/1-333، ريحانة الألباء: 272-309، الأعلام: 227/1 و 228 و منابع ديگر رجالي.
57-مسلّم الثبوت، بشرح الأنصاري: 231/2.
58-براي آگاهي بيشتر از شرح حال او ر.ک: سبحة المرجان: 76-78، ابجد العلوم : 905، کشف الظنون، هدية العارفين، ايضاح المکنون و الاعلام: 169/6.
59-إرشاد الفحول: 126.
60-براي آگاهي بيشتر از شرح حال شوکاني ر.ک: البدر الطالع: 214/2 و 225، أبجد العلوم: 877، الأعلام: 190/7 و 191 و ديگر کتاب ها.
61-حصول المأمول من علم الأصول: 56.
62-براي آگاهي بيشتر از شرح حال او ر.ک: الاعلام: 36/7 و 38، أبجد العلوم: 939، أيضاح المکنون: 10/1 و ديگر کتاب ها.
63-سلسلة الأحاديث الضعيفة و الموضوعة: 78/1.
64-النصائح الکافيه: 181-182.
65-المغني عن حمل الأسفار (چاپ شده در حاشيه ي إحياء علوم الدين): 27/1.
66-براي آگاهي از شرح حال او ر.ک: شذرات الذهب: 410/8، النور السافر: 261 و أبجد العلوم: 224/3.
67-تذکرة الموضوعات: 90 و 91.
68-سلسله الأحاديث الضعيفة و الموضوعة: 76/1-78.
منبع مقاله :
حسيني ميلاني، علي، نقش شورا در امامت، هيئت تحريريه ي انتشارات الحقايق ، قم-انتشارات الحقايق، چاپ سوم /1390