پژوهشي درباره ي صحابه و نقد حديث « أصحابي کالنجوم » (4)
تأملاتي در مفهوم حديث « أصحابي کالنجوم »
آيا صدور چنين سخني از سوي رسول خدا صلي الله عليه و آله امکان پذير است؟
آيا پس از رحلت آن حضرت، همه ي اصحاب در راه خير و صلاح گام بر مي داشتند؟
پژوهشي درباره ي صحابه و نقد حديث «أصحابي کالنجوم»(4)
پرسش هايي درباره مفهوم حديث
با توجّه به آن چه گذشت اکنون اين پرسش ها مطرح است:
آيا صدور چنين سخني از سوي رسول خدا صلي الله عليه و آله امکان پذير است؟
آيا پس از رحلت آن حضرت، همه ي اصحاب در راه خير و صلاح گام بر مي داشتند؟
آيا همه ي آنان شايستگي اين را داشتند که به آنان اقتدا شود؟
و آيا همه ي آن ها به راستي، هدايت گر بودند؟
اگر چنين بود؛ پس چرا خداوند فرمود:
(أَفَإن ماتَ أَو قُتِلَ انقَلَبتُم عَلي أَعقابِکُم)؛(1)
آيا اگر او (حضرت محمّد) بميرد يا کشته شود، شما به آيين جاهلي خود باز خواهيد گشت؟
در آيه ي ديگر فرمود:
( وَ مِمَّن حَولَکُم مِنَ الأَعرابِ مُنافِقُونَ وَ مِن أَهلِ المَدينَهِ مَرَدُوا عَلَي النِّفاقِ لا تَعلَمُهُم نَحنُ نَعلَمُهُم سَنُعَذِبُهُم مَرَّتَينِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلي عَذابٍ عَظيمٍ)؛(2)
و از ميان اعراب اطراف (مدينه) جمعي منافقند و برخي از اهل شهر مدينه نيز بر نفاق، پاي بندند که شما از نفاق آن ها آگاه نيستيد؛ ولي ما از آن ها آگاهي داريم، ما به زودي آنان را دو بار عذاب مي کنيم، آن گاه به عذاب سخت، باز گردانده مي شوند.
و آيات ديگري نيز در قرآن کريم وجود دارد که به وجود منافقان در ميان اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله تصريح مي کند.
از اين گذشته، آيا مي توان پذيرفت که رسول خدا صلي الله عليه و آله از آينده ي امّت اسلامي و حوادث بعد از خود، آگاهي نداشته است؟
هرگز و هرگز؛ چرا که پيامبر صلي الله عليه و آله از همه ي اتّفاقات آينده در ميان اصحاب و امّت خود تا روز رستاخيز، آگاهي داشت و به همين جهت، احاديث بي شماري در اختيار داريم که رسول خدا صلي الله عليه و آله در آن ها، از مسائل آينده ي مسلمانان، پرده برمي دارد.
آن حضرت در حديثي مي فرمايند:
ستفترق امّتي علي ثلاث و سبعين فرقه….؛(3)
امّت من به هفتاد و سه فرقه تقسيم مي شوند… .
پيامبر خدا و سرزنش برخي اصحاب
البته احاديث فراوان ديگري نيز در خصوص اصحاب پيامبر در دست است که نشان مي دهد تعداد زيادي از اصحاب به پريشان حالي مبتلا مي شوند و پس از پيامبر به افکار دوران جاهلي باز مي گردند و با ارتداد از دين، در زمره ي کفرورزان و زيان کاران قرار مي گيرند.
براي مثال مي توان به اين حديث که در صحيح بخاري آمده اشاره کرد.
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود:
أنا فرطکم علي الحوض و ليرفعنّ رجال منکم، ثمّ ليختلجنّ دوني، فأقول: يا ربّ! أصحابي.
فيقال: إنّک لا تدري ما أحدثوا بعدک؛
من پيشاپيش شما وارد حوض مي شوم، امّا برخي از شما کنار زده مي شويد و از من دور مي گرديد. من در اين هنگام مي گويم: پروردگارا! اينان اصحاب من بودند.
در پاسخ مي گويند: تو نمي داني که اينان پس از تو چه بدعتي نهادند. در حديث ديگري آمده است:
فأقول :سحقاً سحقاً لمن غيّر بعدي؛
من در اين هنگام مي گويم: از رحمت خدا دور باد، از رحمت خدا دور باد کسي که بعد از من، (دين) را تغيير داد.
در برخي احاديث مي خوانيم:
أنّهم ارتدّوا علي أدبارهم القهقري؛(4)
آن کاملاً به آيين گذشته ي خود بازگشتند.
در حديث ديگري رسول خدا صلي الله عليه و آله به اصحاب خود فرمود:
لا ترجعوا بعدي کفّاراً؛(5)
پس از من به کفر باز نگرديد.
در حديث ديگري فرمود:
الشرک فيکم أخفي من دبيب النمل؛(6)
شرک در ميان شما، از حرکت مورچگان پنهان تر است.
علاوه بر اين، رسول خدا صلي الله عليه و آله در موارد بسيار، مناسبت هاي گوناگون و اماکن متعدد، سخنان سرزنش آميزي را عليه اصحاب – چه به صورت فردي و چه به صورت گروهي- مطرح نموده است و مي توان اين احاديث را در کتاب هاي اهل سنّت مشاهده کرد.
با اين وصف، آيا معرفي تک تک اصحاب به عنوان ستارگان هدايت گر، سزاوار رسول خدا صلي الله عليه و آله هست؟
نگاهي به اعمال زشت برخي اصحاب
از اين گذشته، بسياري از اصحاب در مناسبت هاي گوناگون، به جهل، عدم درايت و خطاي فتواي خود اذعان کرده اند تا جايي که بزرگان اصحاب نيز از اين امر مستثنا نيستند … به همين خاطر، تخطئه و عدم پذيرش ديدگاه هاي يک ديگر، در ميان اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله رايج بوده است تا جايي که بر اساس کتاب هاي تاريخي در بسياري از موارد، تخطئه از حدّ اعتدال فراتر مي رفت و کار به تکذيب، نادان انگاري و کافر پنداري طرف مقابل، مي انجاميد.
با مراجعه به تاريخ اصحاب مشخص مي شود که آن ها خود را ستارگان هدايت گر نمي پنداشتند؛ بنابراين چگونه مي توان منزلتي را براي آن ها قائل شد که خود، آن را قبول نداشتند؟
ناسزاگويي، کتک زدن و تبعيد برخي اصحاب توسّط ديگر اصحاب، امري رايج بوده است تا جايي که در برخي موارد، حتّي خون يک ديگر را هم مباح مي دانستند.
با دقّت در تاريخ و کردار تک تک اصحاب متوجّه مي شويم که بسياري از آنان، در ارتکاب اعمال ضدّ اسلامي، يد طولايي داشته اند تا جايي که شراب خواري، شهادت و سوگند دروغ، انجام زنا، فروش شراب و بت، صدور فتواي نا آگاهانه و ديگر گناهان کبيره که به اصل شريعت و اجماع مسلمانان ثابت شده، در ميان آنان رواج داشته است.
اکنون به اختصار، به برخي از گناهان مذکور اشاره مي نماييم:
دروغ گويي برخي اصحاب
برخي اصحاب بزرگ و مشهور، در جريان فتنه ي جمل به دروغ گويي در مورد مسأله ي «حوأب» پرداختند و ديگران را نيز چون خود، به شهادت دروغ تحريک نمودند.(7)
جنايت خالد بن وليد
خالد بن وليد در زمان ابوبکر به قوم مالک حمله کرد و به قتل، غارت و اسير کردن آنان پرداخت. خالد بن وليد در اين حمله، رئيس قبيله يعني مالک بن نويره را به قتل رساند و همان شب -بدون توجّه به زمان عدّه- با همسر مالک ازدواج کرد تا جايي که عمر بن خطّاب عمل او را تقبيح کرد.(8)
مغيره و ارتکاب زنا
مغيرة بن شعبه مرتکب زنا شد و داستان آن به اختصار چنين است:
مغيرة بن شعبه با زني از قبيله ي قيس به نام اُمّ جميل دختر عمرو، زنا کرد و ابوبکره، نافع بن حارث و شبل بن معبد در تأييد ارتکاب اين زنا عليه مغيره شهادت دادند.
هنگامي که شاهد چهارم يعني زياد بن سميه -يا زياد بن أبيه- براي اداي شهادت، حاضر شد، عمر بن خطّاب به او فهماند که به گونه اي غير صريح و در لفّافه، شهادت دهد تا مبادا مغيره در اثر مجازات، خوار گردد.
آن گاه عمر درباره ي مشاهدات زياد از وي پرسيد: آيا ديدي که مغيره داخل و خارج مي کرد همان گونه که ميل را در سرمه دان، داخل و خارج مي کنند؟
زياد گفت: نه.
عمر گفت: الله اکبر، اي مغيره! برخيز و شهود را حد بزن.
در اين هنگام ، مغيره بر خاست و هر سه شاهد را حد زد.(9)
شراب فروشي سمرة بن جندب
سمرة بن جندب در زمان عمر بن خطّاب به شراب فروشي پرداخت و عمر پس از شنيدن اين خبر گفت: خداوند فلاني را هلاک کند… .(10)
بت فروشي معاويه
بت فروشي معاوية بن ابوسفيان، در المبسوط اين گونه آمده است:
از مسروق چنين نقل شده: معاويه چند مجسّمه مسي را براي فروش به هندوستان فرستاد.
مسروق با ديدن اين محموله گفت: به خدا سوگند، اگر مطمئن بودم که معاويه مرا نمي کشد، اين محموله را غرق مي کردم، امّا از اين مي ترسم که مرا شکنجه دهد و گمراهم نمايد. به خدا سوگند، نمي دانم معاويه چگونه انساني است؟! انساني که شيطان، کارهاي زشتش را براي او زيبا جلوه داده، يا انساني که از آخرت ناميد گشته و به کامجويي در دنيا مي پردازد؟! (11)
شراب خواري عبدالرحمان بن عمر
ابو شحمه عبدالرحمان بن عمر بن خطّاب در زمان خلافت پدرش و به هنگام حکومت عمروعاص بر مصر، در اين سرزمين، باده نوشيد.
عمر، فرزند خود را از مصر فرا خواند و در مدينه، بر او حد جاري کرد. عمر وعاص نيز در مصر، اين فرزند عمر را -که بيمار شده بود- حد زد و آن گاه او را به زندان افکند تا آن که در اثر اجراي حد در حال بيماري، جان سپرد.(12)
ناداني برخي از بزرگان اصحاب
برخي از بزرگان اصحاب، احکام شرعي و حتي معاني واژگان عربي را نمي دانستند و ناآگاهانه درباره ي اين احکام و واژگان، سخن مي گفتند.
با آن که واژه ي «کلاله» در قرآن آمده و پيامبر صلي الله عليه و آله نيز معناي آن را براي مردم، تبيين کرده بود، امّا چنان که مشهور است ابوبکر معناي اين واژه را نمي دانست؛ وي در پاسخ به سؤالي پيرامون معناي اين واژه گفت:
من درباره «کلاله» ديدگاهي دارم که اگر درست باشد به فضل خداي يکتا و بي همتاست و اگر نادرست باشد بر آمده از من و شيطان است و خداوند از او بيزار است….(13)
خيانت معاويه در فروش کالا
معاوية بن ابوسفيان، کالاها را فزون تر از وزن آن مي فروخت؛ براي مثال در کتاب الموطأ آمده است:
مالک، از زيد بن اسلم، از عطاء بن يسار اين گونه نقل مي کند:
معاويه يک ظرف آبخوري طلا و يا ديناري را به بيشتر از وزن آن فروخت.
در اين هنگام ابودرداء گفت: از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم که چنين چيزي را نهي مي کرد مگر آن که هر کالايي به اندازه ي وزن خود فروخته شود.
معاويه به او گفت: من در اين کار، اشکالي نمي بينيم.
ابودرداء گفت: اگر انصاف داشته باشيد مي بينيد که من معاويه را از کلام رسول خدا صلي الله عليه و آله مطلع مي کنم، امّا او ديدگاه خودش را به من عرضه مي دارد. اي معاويه! من در سرزميني که تو حضور داري سکني نخواهم گزيد.(14)
اقدام زيد بن ارقم
زيد بن ارقم دست به کاري زد که به قول عايشه اگر توبه نمي کرد، اين کار، جهاد او در رکاب رسول خدا صلي الله عليه و اله را تباه مي ساخت.
برخي محدّثان، فقها و مفسّران از امّ يونس نقل کرده اند که امّ بحنه کنيز اُمّ ولد زيد به ارقم، به عايشه همسر پيامبر صلي الله عليه و آله گفت: اي امّ المومنين! آيا زيد بن ارقم را مي شناسي؟
عايشه گفت: آري.
امّ بحنه گفت: من غلامي را به هشتصد (درهم يا دينار يا…) به صورت نسيه به زيد بن ارقم فروختم، امّا وي به پولش نياز داشت، بنابراين قبل از سررسيد، آن غلام را به ششصد (درهم يا دينار يا…) از او خريداري کردم.
عايشه گفت: چه بد خريد و فروشي انجام داده اي! به زيد بگو که اگر توبه نکند، جهاد خود با رسول خدا صلي الله عليه و آله را تباه ساخته است.
امّ بحنه گفت: مي توانم آن دويست (درهم يا دينار يا…) را رها کنم و ششصد (درهم يا دينار يا…) را بگيرم؟
عايشه گفت : آري، زيرا قرآن مي فرمايد:
(فَمَن جاءَهُ مَوعِظَةٌ مِن رَبِّهِ فَانتَهي فَلَهُ ما سَلَفَ)(15)
و اگر به کسي پند و اندرزي از جانب پروردگارش رسد و (از ربا خوردن) خودداري کند، آن چه گذشته، از آنِ اوست.
توطئه عايشه و حفصه
عايشه و حفصه عليه زينت بنت جحش دست به توطئه زدند. در روايتي آمده است:
عايشه گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله در نزد زينت بنت جحش عسل مي خورد و مدّتي نزد او مي ماند؛ من و حفصه توافق کرديم که با ديدن رسول خدا صلي الله عليه و آله به او بگوييم: مَغافير (16) خورده اي؟
رسول خدا صلي الله عليه و آله پس از شنيدن سخنان هر يک از ما فرمود: نه، بلکه نزد زينت بنت جحش، مقداري عسل خورده ام، امّا ديگر از آن عسل نخواهم خورد و تو نيز کسي را از اين ماجرا باخبر نکن.(17)
حديث «النجوم» و سخن پاياني
کوتاه سخن اين که آيات کريمه ي قرآن، احاديث نبوي و کتاب هاي تاريخ و فقه، بر بطلان حديث «النجوم» صحّه مي گذارند و نشان مي دهند که رسول خدا صلي الله عليه و آله اقتدا به تک تک اصحاب را فقط به خاطر هم نشيني و همراهي با آن حضرت، جايز نمي داند؛ چرا که در ميان اصحاب آن بزرگوار، افراد فاسق، منافق و مجرم هم حضور داشته اند.
بنابراين، علاوه بر ضعف همه ي راويان و طُرُق حديث «النجوم»، معنا و مفهوم اين حديث هم بر جعلي بودن آن صحّه مي گذارد.
گروهي از علماي حديث همانند بزّار -که در صفحات پيشين، سخن او را نقل کرديم. ابن قيم(18) و ابن حزم(19)، بطلان مفهومي حديث «النجوم» را به صراحت بيان کرده اند.
اهل بيت و ستارگان هدايت
البته در کتاب هاي اهل سنّت و منابع معتبر روايي آنان، احاديثي از قول پيامبر صلي الله عليه و آله نقل شده است که ما به مضمون آن ايمان داريم، به مفهوم آن، عمل مي کنيم و هيچ ايرادي را بر اين دسته از احاديث، وارد نمي دانيم؛ از جمله احاديث مذکور مي توان به احاديث ذيل اشاره نمود:
رسول خدا صلي الله عليه و آله مي فرمايد:
النجوم أمان لأهل السماء و أهل بيتي أمان لأمّتي؛(20)
ستارگان، امنيت را براي اهل آسمان به ارمغان مي آورند و امنيت امّت من نيز بر عهده ي اهل بيت من است.
در حديث ديگري رسول خدا صلي الله عليه و آله مي فرمايد:
النجوم أمان لأهل السماء، فإذا ذهب النجوم ذهب أهل السماء، و أهل بيتي أمان لأهل الأرض، فإ ذا ذهب أهل بيتي ذهب أهل الأرض؛(21)
ستارگان، امنيت را براي اهل آسمان به ارمغان مي آورند و با نابودي ستارگان، اهل آسمان نيز نابود مي شوند؛ اهل بيت من نيز امنيت اهل زمين را تأمين مي کنند و در صورت فقدان اهل بيت من، اهل زمين نيز از بين مي روند.
در سخن زيباي ديگري رسول خدا صل الله عليه و آله مي فرمايد:
النجوم أمان لأهل الأرض من الغرق و أهل بيتي أمان لأمّتي من الاختلاف، فإذا خالفتهم قبيله اختلفوا فصاروا حزب إبليس؛(22)
ستارگان مانع از غرق شدن اهل زمين مي شوند و اهل بيت من نيز از اختلاف امّتم جلوگيري مي کنند. بنابراين، اگر قبيله اي با آنان مخالفت کنند، دچار اختلاف خواهند شد و در زمره ي حزب شيطان قرار خواهند گرفت.
شيعيان از آن رو چنين اعتقاداتي را مي پذيرند که اين اعتقادات، به آيات قرآن و احاديث متواتر رسول خدا صل الله عليه و آله تکيه دارد، عصمت ائمه ي اهل بيت (يعني حضرت علي و يازده فرزند ايشان عليهم السلام) از طريق کتاب و سنّت به اثبات رسيده است. اهل بيت در هيچ يک از احکام، با هم اختلافي نداشته اند، منتهاي تلاش خود را براي اجراي شريعت مقدس اسلام به کار گرفته اند و … .
در پايان باز همان پرسش را تکرار مي کنيم و مي گوييم:
آيا صدور چنين حديثي از سوي پيامبر خدا صلي الله عليه و آله امکان پذير است؟
در پاسخ بايد گفت: هرگز… چرا که تأمّل در سخنان و ديدگاه هاي پيشوايان اهل سنّت پيرامون اين حديث و دقّت نظر در سندها و متن آن، به وضوح بيان گر اين حقيقت است که حديث مذکور با همه ي الفاظ و سندهاي آن، جعلي و باطل بوده و تمسّک و استناد به آن جايز نيست.
خوانندگان گرامي ملاحظه کردند که ما در اين مبحث، تنها و تنها به معتبرترين منابع حديثي، تاريخي، زندگينامه ها و ديگر کتاب ها، استناد نموديم و به نقل گفته هاي مشاهير بزرگ و پيشوايان حديث، تفسير، اصول و تاريخ اهل سنّت، اکتفا کرديم.
از خداي سبحان در خواست مي کنيم که اعمال ما را براي حضرتش، خالص گرداند و ما را در شناخت و پيروي از سنّت راستين و اقتدا به کساني که شايسته اقتدا هستند، ياري نمايد.
و صلي الله علي سيدنا محمّد الهادي الأمين و آله المعصومين و الحمد الله ربّ العالمين.
پي نوشت ها :
1-سوره ي آل عمران: آيه ي 144
2-سوره توبه: آيه 101
3-اين حديث را گروهي از محدّثان، نقل کرده اند، مقبلي در العلم الشامخ مي نويسد: حديث «تقسيم امّت به هفتاد و سه فرقه…» با روايات متعدد نقل شده است و اين روايات، يک ديگر را تأييد و تقويت مي کنند؛ به گونه اي که در نتيجه ي مفهومي آن ترديدي باقي نمي ماند. تاريخ المذاهب الأسلاميه: اثر محمّد ابوزهره: 11.
4-صحيح بخاري، باب في الحوض: 87/4 و 88 و ديگر صحاح و کتاب هاي حديثي.
5-إرشاد الفحول: 76.
6-الجامع الصغير: 303/2، حرف شين، شماره 4934. منّاوي مي گويد: امام احمد بن حنبل در مسند و هم چنين ابويعلي ين حديث را از قول ابونفيسه نقل کرده اند. هم چنين احمد بن حنبل و طبراني آن را از ابوموسي روايت کرده و ابونعيم اصفهاني آن را در حليه الأولياء از قول ابوبکر نقل کرده است. فيض القدير: 229/4.
7-اين داستان، مشهور است و همه ي تاريخ نويسان از جمله طبري، ابن اثير، ابن خلدون، مسعودي، ابوالفداء و ديگران آن را نقل کرده اند.
8-اين داستان نيز مشهور و در همه ي تواريخ، سيره ها و کتاب هاي کلام، موجود است و از جمله موارد انتقاد از ابوبکر بن ابي قحانه به شمار مي رود.
9-وفيات الأعيان: 364/6، تاريخ الطبري: 168/3-170، البدايه و النهايه: 93/7 و 94 . همان گونه که پيداست اين داستان از دو جهت با متون شرعي و احکام ضروري اسلام، تعارض دارد.
10-صحيح بخاري: 774/2 و 775 کتاب البيوع، باب لا يذاب شحم الميته، حديث 2110 و ديگر کتاب ها.
11-المبسوط في الفقه الحنفي: 46/24 ، کتاب الإکراه.
12-شرح نهج البلاغه: 104/12-106، همان گونه که پيداست اين داستان از چند جهت با متون شرعي، تعارض دارد.
13-همه مفسّران و علماي کلام اين سخن را نقل کرده اند.
14-الموطأ: 634/2، کتاب البيوع، باب بيع الذهب بالفضه تبراً و عيناً، حديث 33.ر.ک: شرح الموطا، سيوطي: 135/2 و 136.
15-تفسير ابن کثير: 335/1، الدّر المنثور: 645/1، اين ماجرا در هر دو کتاب مذکور، در تفسير آيه ي 275 سوره ي بقره که به تحريم ربا مي پردازد، نقل شده است، ابن کثير اضافه مي کند:«اين داستان، مشهور است». ابن اثير در جامع الاصول، المرغيناني در کتاب هداية و کاشاني در بدائع اين ماجرا را نقل کرده اند.
16-مغافير و مغافر، جمع مغفور است و به معناي نوعي صمغ بدبوست که از برخي درختان فرو مي ريزد.
17-اين حديث را مي توان در صحاح و ديگر کتاب هاي روايي مشاهده نمود.
18-إعلام الموقعين 231/2 و 232.
19-ر.ک: سلسله الأحاديث الضعيفة و الموضوعة: 83/1. ابن حزم مي گويد: محال است که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمان اطاعت از همه ي اصحاب را صادر کرده باشد.
20-ذخاير العقبي: 49 تحت عنوان «ذکر أنّهم أمان لأمّة محمّد صلي الله عليه و آله »أحياء الميت : 68 به نقل از برخي پيشوايان حديث.
21-ذخائر العقبي: 49.إسعاف الراغبين (چاپ شده در حاشيه نور الأبصار): 130 که در هر دو منبع از قول احمد بن حنبل، روايت شده است.
22-احياء الميت: 85 به نقل از حاکم نيشابوري، إسعاف الراغبين: 130. در اين منبع متن حديث تا کلمه «الإختلاف» آمده است و گويد: «حاکم نيشابوري اين روايت را به شرط رعايت شروط مورد نظر بخاري و مسلم، صحيح دانسته است.»
منبع مقاله :
حسيني ميلاني، علي، نقش شورا در امامت، هيئت تحريريه ي انتشارات الحقايق ، قم-انتشارات الحقايق، چاپ سوم /1390