طلسمات

خانه » همه » مذهبی » سيري در قرآن و قرآن پژوهي (2)

سيري در قرآن و قرآن پژوهي (2)

سيري در قرآن و قرآن پژوهي (2)

قرآن مجيد به توسط فرشته ي وحي، جبرئيل، از سوي خداوند و بر وفق آنچه در لوح محفوظ ثبت است، به عين الفاظ بر قلب [ = قواي درّاکه ] حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) وحي يا نازل شده است. وحي پديده اي است واقعي

0044893 - سيري در قرآن و قرآن پژوهي (2)
0044893 - سيري در قرآن و قرآن پژوهي (2)

 

نويسنده: بهاء الدين خرمشاهي

 

9) وحي و کيفيت نزول قرآن:

الف ) وحي:

قرآن مجيد به توسط فرشته ي وحي، جبرئيل، از سوي خداوند و بر وفق آنچه در لوح محفوظ ثبت است، به عين الفاظ بر قلب [ = قواي درّاکه ] حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) وحي يا نازل شده است. وحي پديده اي است واقعي و عيني و روحاني و عبارت است از ارسال پيام از سوي خداوند به پيامبران، و در مورد قرآن به حضرت خاتم الانبياء (صلي الله عليه و آله و سلم). قرآن پژوه معاصر، استاد محمد هادي معرفت، در تعريف وحي نوشته است: « وحي پديده اي است روحاني که در بعضي از مردم پديد مي آيد که با آن به خصايص روحي ممتاز مي گردند که آنان را سزاوار اتصال با « ملأ اعلي « مي گرداند، و اين با مکاشفه در باطن نفس است يا با شنيدن؛ که گيرنده ي وحي احساسي ناگهاني را درمي يابد که از خارج وجودش بر او نازل مي گردد و برخاسته از ضمير خود او نيست ». و مي افزايد که « وحي از مقوله ي ادراک وصف ناپذير است؛ و اين پديده ي روحاني را کسي که شايسته ي دريافت آن است درمي يابد. و جز او کسي نمي تواند ژرفناي آن را وصف کند، مگر آنکه به آثار و عوارضش از آن تعبير کند. ( التمهيد، 26/1 ). همو وحي را سه گونه مي داند: 1 ) به صورت رؤياي صادقه 2 ) به وساطت جبرئيل 3 ) به صورت مباشر ( بدون واسطه ) که مخصوصاً دو صورت اخير بر حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) فرود مي آمده است و در صورت اول در آغاز بعثت براي حضرت (صلي الله عليه و آله و سلم) پيش مي آمده است. شادروان راميار براي وحي مراحل هفت گانه شمرده است ( تاريخ قرآن، 112 ) و فرق آن را با الهام باز نموده است ( پيشين، 145 به بعد ) شادروان علامه طباطبايي مي نويسد: « آنچه از قرآن به دست مي آيد اين است که اين کتاب آسماني [ قرآن ] از راه وحي اي که به پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) شد و به دست آمده، و وحي يک نوع تکليم آسماني ( غير مادي ) است که از راه حس و تفکر عقلي درک نمي شود، بلکه با درک و شعور ديگري است که گاهي در برخي از افراد – به حسب خواست خدايي – پيدا مي شود، و دستورات غيبي يعني نهان از حس و عقل را از وحي و تعليم خدايي دريافت مي کند. عهده داري اين امر نيز نبوت ناميده مي شود ( قرآن در اسلام، 107 ) همچنين: « عقيده ي عمومي مسلمين – که البته ريشه آن همان ظواهر لفظي قرآن است – درباره ي وحي قرآن اين است که قرآن مجيد به لفظ خود سخن خداست که به وسيله ي يکي از مقربين ملائکه که موجوداتي آسماني هستند به پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرستاده شده است. نام اين ملک يا فرشته، جبرئيل و روح امين است. سخن خدا را تدريجاً در مدت بيست و سه سال به پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) رسانيده و به موجب آن به آن حضرت مأموريت داده شده که لفظ آن را بر مردم بخواند » ( پيشين، 90 ). به گفته ي مرحوم راميار، واقعيت وحي به انبيا به تواتر تاريخي رسيده است و مورد تأييد ياران ( و حتي دشمنان ) ايشان بوده است، ولو آنکه در تبيين و توجيه آن اختلاف نظر بسيار است ( تاريخ قرآن، 133 ). در حين نزول وحي به حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) احوال سنگين گوناگوني دست مي داده است نظير لرزيدن، در هواي سرد عرق ريختن، به حالت نزديک به بيهوشي و بهت درآمدن، و گاه قبل از فرارسيدن وحي، صدايي مانند زنگ ( جرس ) مي شنيده است. بهترين و کاملترين توصيف از آغاز شدن وحي در سيره ي ابن هشام آمده است ( ـــ سيرت رسول الله، 205/1 به بعد، « باب دوازدهم » ). پس از انقضاي هر نوبت از وحي، حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) الفاظ قرآن را که به نحوي روشن در خاطرش نقش بسته بوده است، به ياد مي آورده و به کاتبان وحي که عده ي آنان را چهل نفر از صحابه باسواد ( از جمله: خلفاي چهارگانه، ابي بن کعب، زيد بن ثابت، طلحه، زبير، سعد بن ابي وقاص ) ياد کرده اند، املاء مي فرموده اند و آنان با نوشت افزارهاي بسيار ابتدايي آن را مي نوشته اند، و سپس با نظارت مستقيم حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) بر مردم مي خوانده اند و حافظان حفظ مي کرده اند ( درباره ي حافظان اوليه ـــ تاريخ قرآن، راميار، 247 به بعد ).

ب ) نزول:

نزول قرآن مجيد عبارت است از فرود آمدن وحي به تفاريق، از مصدر وحي ( خداوند ) به مهبط وحي ( قلب حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) ) در طي مدت بيست و سه سال از « ليلة القدر » ( شبي از شب هاي فرد دهه ي آخر رمضان سال اول بعثت، تا اندکي پيش از وفات آن حضرت (صلي الله عليه و آله و سلم) ). در قرآن مجيد، نزول وحي چون به خداوند نسبت داده شود، « انزال » و « تنزيل » ناميده مي شود. نخستين سوره اي که بر حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شده است، سوره ي علق ( اقرأ ) است. بعضي گفته اند ابتدا فقط پنج آيه ي اول اين سوره نازل شده است. بعضي از محققان هم بر آنند که نخستين سوره ي کامل که نازل شده است، فاتحة الکتاب ( سوره ي حمد ) است. ( التمهيد، 1 /93-98 ). آخرين سوره اي که نازل شده است، سوره ي نصر است. بعضي از قرآن پژوهان گفته اند که قرآن بتمامه در « ليلة القدر » به صورت « جمله واحدة » ( يکباره ) از لوح محفوظ به بيت العزّه يا بيت المعمور ( در آسمان چهارم ) نازل شده، و سپس نجوماً يا منجماً يعني بخش بخش و به تفاريق در طول مدت 23 سال به تفصيل نزول يافته است. ( بحارالانوار، 253/18-254 ). ملامحسن فيض گفته است مراد از اين [ دو نحوه ي نزول ] « نزول معناي قرآن به قلب پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است… سپس در طول بيست [ و سه ] سال، هر بار که جبرئيل بر او ظاهر شده و وحي آورده و الفاظ آن را بر حضرت مي خوانده است، بخش بخش از باطن قلب او به ظاهر زبانش نزول مي يافته است » ( مقدمه ي نهم از تفسير صافي ).
علامه طباطبايي هم بر آن است که حقيقت قرآن، يعني کتاب مبين در يک شب ( ليلة القدر ) بر قلب رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شده و سپس همين قرآن بعد از آنکه تفصيل يافت، تدريجاً در طي مدت دعوت نبوي، نزول يافته است ( الميزان، ذيل تفسير آيه ي 185 بقره ). نزول تدريجي قرآن، نظر به چند علت يا حکمت داشته است: 1) رخ دادن پيشامدهايي که دستوري وحياني يا الهي مي طلبيد 2 ) کساني پرسشي داشتند که جواب اقتضا مي کرد. 3 ) تشريع حکمي در موقع مناسب و معين لازم مي نمود. 4 ) پايدار ساختن پيامبر ( فرقان، آيه ي 32 ). 5 ) ايجاد روحيه ي ثبات قدم در مؤمنان و مجال دادن به کافران يا تازه ايمان آوردگان تا براي ترک عقايد باطله و عادات رذيله و ايجاد عقايد و عبادات و آداب درست به جاي آن؛ همچنين سير از نرمش و مماشات با کفار به جهاد با آنان ( تاريخ قرآن، راميار، 200-204 ). نزول قرآن مجيد، چند آيه به چند آيه بوده است که تعداد اين آيات را 3 تا 5 گفته اند. ( پيشين، 201 ).

10 ) جمع و تدوين قرآن:

مراد از جمع و تدوين قرآن اين است که چگونه وحي بيست و سه ساله که به صورت 3 تا 5 آيه اي نازل مي شد، نهايتاً به صورت مدون بين الدفتين و « مصحف » ( مانند کتاب امروزي ) درآمد. کهنترين منبع اين بخش مهم از سرگذشت يا « تاريخ قرآن » در احاديث اهل سنت و نيز تا حدودي احاديث شيعه است. چنانکه حاکم در مستدرک گفته است جمع و تدوين قرآن سه مرحله دارد: الف ) زمان حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) ب ) زمان ابوبکر. ج ) زمان عثمان. الف ) « زمان حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) » . در سراسر عصر نزول عصر وحي و حيات پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، قرآن به صورت مکتوب ولي پراکنده بود، يعني صحيفه – صحيفه. و چنانکه اشاره شد با نوشت افزارهاي ابتدايي و بر روي چيزهايي نظير تکه هاي چرم، استخوان هاي شانه و دنده ي گوسفند و شتر، چوب درخت خرما که پوست آن را کنده بودند، سنگ هاي صاف و صيقلي و قطعاتي از حرير و اندکي نيز کاغذ نوشته شده بود. در اين مرحله، مهم اين بود که بسياري از صحابه قرآن را حفظ بودند. سوره هاي قرآن کامل بود و حتي نام داشت، اما تا پايان حيات رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) مجموع بين الدفتين نبود. مهمترين عللي که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را از جمع نهايي و « کتاب ساختن » قرآن باز مي داشت دو واقعيت بود:1 ) باب وحي باز بود و در هر وهله از وحي، آياتي نازل مي شد که حضرت (صلي الله عليه و آله و سلم) به کاتبان وحي مي فرمود: اين آيه يا آيات را در فلان سوره بين کدام آيه ها قرار دهيد. 2 ) ديگر آنکه به گفته ي خطابي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) همواره در انتظار نسخ احتمالي بعضي از احکام قرآن يا نسخ تلاوت قسمتي از آن بود. ( ترجمه ي اتقان، 200/1 ). لذا تا وحي به پايان نمي رسيد، امکان تدوين و مصحف سازي نبود. بعضي برآنند که مراد از جمع قرآن در عصر رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) همان حفظ آن در دلها بوده است. ( تاريخ قرآن، راميار، 211 ). جمع در زمان رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) را اصطلاحاً تأليف گويند ( پيشين، 213 ). در سراسر ايام نزول وحي و کتابت قرآن، پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نظارت همه جانبه داشتند و نوشتن و خواندن و حفظ ( از بر کردن ) آن را تعليم مي دادند يا تشويق مي کردند. در زمان حيات ايشان، سي و هفت نفر حافظ تمامي قرآن بودند. ( پيشين، 255 ). تعداد کاتبان وحي در عصر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) – که گاه حافظان قرآن هم بوده اند – و کساني که براي خود نسخه اي بر مي گرفتند، به بيش از پنجاه نفر مي رسيده است ( پيشين، 280 ). نتيجه ي يک چنين همت و نهضت عظيمي اين بود که قرآن به هنگام رحلت رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) [ سال يازدهم هجري ] به تمامي و چنانکه در آخرين عرضه [ دوره کردن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) قرآن را و عرضه داشتن قرائت خود بر جبرئيل در هر سال يک بار و در سال وفات دو بار ] تثبيت شده بود، تأليف و گردآوري شود. در اين دوره بود که قرآن به معناي درست کلمه تأليف شد ( پيشين، 281؛ نيز ترجمه ي اتقان، 201/1، 205 ).
ب ) « در زمان ابوبکر » رويداد يمامه ( سرکوب ابوبکر، شورشيان برگشته از اسلام، از جمله متنبّيان [ پيامبران دروغين ] را که به جنگ هاي ردّه معروف است ) که در آن عده اي کثير از حافظان قرآن ( تا هفتاد نفر هم گفته اند ) کشته شدند. تکان عظيمي در جامعه ي نوپاي اسلامي ايجاد کرد. به پيشنهاد عمر، ابوبکر خليفه ي وقت پذيرفت که بايد براي حفظ قرآن اقدام عاجل به جمع و تدوين آن کرد. براي اين کار، زيد بن ثابت را که از پرکارترين و جوانترين کاتبان وحي و حافظان قرآن و داراي مصحفي اختصاصي بود، انتخاب کرد. شايد دليل انتخاب زيد با وجود جواني اش، اين بود که « عرضه ي اخير » ( آخرين دوره و مقابله ي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) قرآن را با جبرئيل ) را کتابت کرده بود. زيد همه ي نوشته هاي پراکنده ي قرآني را جمع کرد و هر آيه ي قرآني را ولو آنکه ده ها حافظ و ده ها نوشته، مؤيد و مطابق آن بود، با اخذ حداقل دو شاهد ( يکي کتابت، يکي از حفظ ) مي پذيرفت. قرآن جمع و تدوين زيد همچنان متشکل از صحيفه ها بود و به صورت مصحف نبود و سرانجام آن را در جعبه اي نهادند و کسي را مأمور حفظ و نگهباني آن کردند. اين گردآوري، 14 ماه و حداکثر تا وفات ابوبکر در سال 13 هجري طول کشيد. اين نسخه را طبق وصيت ابوبکر در اختيار عمر نهادند. پس از عمر نيز طبق وصيتش آن را در اختيار دخترش حفصه – همسر رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) – قرار دادند.
ج ) « جمع در زمان عثمان » ). عثمان در سال 24 ق به خلافت رسيد. در زمان او با فتوحات شگرف مسلمانان و رفتن قرآن به سرزمين هاي تازه گشوده، اختلافات و مشکلاتي براي قرائت کلمات قرآن پيش آمده بود. و اين زنگ خطر تازه اي براي عثمان بود که کار ناتمام رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) و دو خليفه پيش از خود را به سرانجام برساند و قرآن و جامعه ي اسلامي را از خطر پراکندگي برهاند. او انجمني مرکب از زيد بن ثابت و سعيد بن عاص و عبدالله بن زبير و عبدالرحمن بن حارث تشکيل داد. اين هيأت با همکاري دوازده نفر از قريش و انصار ( که حضرت علي (عليه السّلام) برکار آنان به نوعي نظارت و اشراف داشت و آنان را به واضح و خوانا نوشتن تشويق مي فرمود تاريخ قرآن، راميار، 423 ) کار استنساخ نسخه ي نهايي را آغاز کردند. نخستين کاري که کردند اين بود که تمام نوشته هاي زمان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را گرد آوردند. سپس نسخه ي کتابت زيد در زمان ابوبکر را که نزد حفصه محفوظ بود، به امانت گرفتند. قرار بر اين بود که هر وقت سه تن همکار زيد با او در کتابت کلمه اي اختلاف يافتند، به لهجه ي قريش کتابت کنند. به اين ترتيب کار تدوين متن نهايي، بر مبناي صحايف بازمانده از رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) و نسخه هاي اختصاصي از جمله نسخه ي محفوظ نزد حفصه و نسخه ي خود زيد، و با تکيه به حفظ حافظان و شهادت شاهدان، پيش رفت و « مصحف امام » يعني مصحف نمونه و رسمي و نهايي که معروف به مصحف عثماني بود، در فاصله ي چهار يا پنج سال از 24 ق تا قبل از سال 30 هجري، سرانجام يافت و از روي آن پنج يا شش نسخه ي عيناً استنساخ شد. دو نسخه در مکه و مدينه نگه داشته شد و سه يا چهار نسخه ي ديگر همراه با يک حافظ قرآن که نقش معلم و راهنماي درست خواني را داشت، به مراکز مهم جهان اسلام يعني بصره، کوفه، شام و بحرين ارسال شد. سپس عثمان دستور داد تمام کتبيه ها و نوشته ها، استخوانها، پوستها، سنگ هاي نازک سپيد، چرمها، حريرها و نظاير آن که آيات قرآني بر آنها نوشته شده بود و صحابه براي تدوين متن نهايي تقديم نهايي تقديم داشته بودند، با آب و سرکه جوشانده و محو شود. بعضي از محققان گفته اند که اين آثار پراکنده را سوزاندند يا به نحو ديگري محو کردند تا ريشه نزاع و اختلاف به کلي از بين برود و به اصطلاح « توحيد نص » [ = مصحف امام= مصحف عثماني ] ميسر گردد. ( تاريخ قرآن، راميار، 407-431 ). اين مصحف با خطِّ ابتدايي کوفي و فاقد نقطه بود، تا چه رسد به اعراب و نشانه هاي حرکت حروف. و در طيِّ يک دو قرن بعد، مصاحفي که از روي آنها استنساخ شد به تدريج نقطه و نشان پيدا کرد. ( براي تفصيل بيشتر و اطلاع از کيفيت ساير نسخه هاي همزمان با مصحف امام از جمله مصحف منسوب به حضرت علي (عليه السّلام) و ابن مسعود و ساير صحابه، و دلايل درستي کار عثمان و تأييد حضرت علي (عليه السّلام)از عملکرد او و پذيرفتن ائمه ي اطهار (عليه السّلام) همين مصحف عثماني را نگاه کنيد به مقاله ي « تحريف ناپذيري قرآن » ).

11 ) قرائت وقرّاء بزرگ:

در فرهنگ بشري، هيچ خط از خطوط وابسته به زبان هاي معروف نيست که نشان دهنده ي تلفظ کامل فصحاي آن زبان باشد. پديد آمدن لهجه و گويش ها در درون هر زبان هم امري طبيعي و ناگزير است. از سوي ديگر، خطها در جنب کاستيها، کژيهايي هم دارند، يعني امکان تصحيف نويسي يا تصحيف خواني. در خطِّ عربي فارسي که اصولاً همان خطِّ قرآني است که از کوفي به نسخ و سپس در ايران به نستعليق تکامل و تحول يافته است، چندين حرف يا گروه حرف هست که تفاوتشان با يکديگر فقط در يک نقطه است و در قديم تا قرن ها اين نقطه ها را به کتابت در نمي آوردند. بعدها هم که رعايت آنها شايع شد، همچنان امکان تصحيف نويسي و تصحيف خواني وجود داشت، و همچنان وجود دارد. به اين دلايل و دلايل ديگر اختلاف قرائت در هر متني، به ويژه در هر متن کهني پيش مي آيد. حتي در ديوان حافظ، که متعلق به قرن هشتم هجري و در واقع هشت قرن جوانتر و جديدتر از قرآن مجيد است، اختلاف قراآت فراواني رخ داده است. در قرآن مجيد هم به طريق اولي همين مسأله و مشکلات پيش آمد. فتوحات پياپي در زمان خلفاي راشدين و گسترش عظيم امپراتوري اسلام، نشان داد که مردم غير عرب در تلفظ کلمات قرآن تا چه حد لحن ( غلط خواني ) و تصحيف و تحريف دارند. عثمان با احساس مسئوليت هر چه تمامتر، کار خلفاي پيشين را دنبال گرفت که شمه اي از کار و کارنامه ي او را شرح داديم. با وجود نهايت و احتياط و امانت داري و امعان نظر و مشورت و دقت، اختلاف قراآت در قرآن مجيد هم راه يافت، و نمي شد راه نيابد. و در واقع از آن زاده شد. در حيات و حضور خود پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نيزگاهي تفاوت دو تلفظ نزد ايشان مطرح مي شد و حضرت يکي يا گاه هر دو را تصويب مي کردند. و حديث سبعة اَحرُف ( اينکه قرآن هفت وجه مقبول دارد ) ناظر به همين معناست. يعني حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) براي رفع عسر و حرج، و تا زماني که قرآن همه گير شود و هيچ صاحب لهجه اي خود را از آن يا آن را از خود بيگانه نيابد در اين باب چندان سخت نمي گرفت، و اختلاف تلفظ ها را، تا حدي که مخل معني نبود، خطير يا خطرناک نمي يافت. علل عمده ي اختلاف قراآت چند امر بود. از جمله: 1 ) اختلاف لهجات. چنان که مثلاً تميمي ها به جاي « حتي حين » « حتي عين » مي گفتند. 2 ) نبودن اعراب در خطِّ عربي و مصاحف امام؛ تا آنجا که ابوالاسود دؤلي به رهنمود حضرت علي (عليه السّلام) اقداماتي در اين باب صورت داد ولي کمال و تکميل آن دو سه قرن به طول انجاميد. 3 ) نبودن اعجام يا نقطه و نشان در حروف. براي رفع اين نقيصه در اواخر قرن اول، در عهد حجاج بن يوسف، کوشش هايي به ميان آمده ولي کمال و تکميل آن نيز تا آخر قرن سوم طول کشيده است. 4 ) اجتهادات فردي صحابه و قاريان و به طور کلي قرآن پژوهان که هر يک استنباط نحوي و معنايي و تفسيري خاصي از يک آيه و کلمات آن داشته اند. 5 ) دور بودن از عهد اول و مهد اول اسلام – مکه و مدينه. 6 ) نبودن علائم سجاوندي و وقف و ابتدا و هرگونه فصل و وصلي که بعدها علم قرائت و تجويد عهده دار تدارک آن شد. نمونه ي معروفي که از اين کمبود زاده شد و اختلاف نظر کلامي و قرآن پژوهي دامنه دار و درازآهنگي در ميان فريقين پديد آورد، وقف يا عدم وقف بر سر کلمه « الله » يا « العلم » در آيه ي هفتم سوره ي آل عمران است که شيعه پس از « الله » وقف نمي کند لذا راسخان در علم را داناي تأويل قرآن مي داند ( براي تفصيل ـــ « تأويل » ). از اواخر قرن دوم و اوايل قرن سوم نهضت تدوين قراآت درگرفت و بسياري از قرائت شناسان بر آن شدند که از ميان انواع قراآت، صحيحترين آنها را برگزينند و ثبت کنند. نخستن کساني که به اين کار همت گماشتند هارون بن موسي ( 201 -291 ق ) و ابوعبيد قاسم بن سلام ( 157-224 ق ) بودند که فرد اخير، بيست و پنج تن قاري ثقه را شناسايي و قراآت ايشان را ثبت و ضبط کرد که قاريان هفت گانه ( قرّاء سبعه ) از آن جمله بود. يک قرن بعد، ابوبکر بن مجاهد ( 245-324 ) که قرآن پژوه برجسته اي بود، در سال 322 ق از ميان قاريان بسيار قرّاء سبعه را برکشيد، که از آن پس مرجع طراز اول قرائت قرآن شناخته شدند. بعدها سه قاري بزرگ ديگر نيز بر اين عده افزوده شدند ( =قرّاء عشره ). البته قاريان چهارده گانه و بيست گانه هم در تاريخ علم قرائت مشهورند؛ ولي قاريان دهگانه کساني هستند که سند روايت آنان از طريق تابعين تابعين، به تابعين و از آن طريق به صحابه، اعم از کاتب وحي و حافظان قرآن يا ديگران، و سپس به رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي رسد. سند روايت بقيه قراء به اين روشني نيست و يا در کتب معتبر مربوط به اين علم ثبت نشده است.
در اينجا لازم است به بعضي اصطلاحات علم قرائت اشاره کنيم. قرائت يعني علم به کيفيت اداي کلمات قرآن و شناخت اختلاف آنها به حسب راويان ( منجد المقرئين،3 ). مُقري ( از مصدر اقراء ) يعني قرآن شناس و قرائت شناسي که اين اختلاف ها را به طريق شفاهي فرا گرفته باشد و بشناسد و بيان کند. سنت شفاهي، يعني استماع از استادان پيشين و حفظ سينه به سينه در قرائت اهميت شاياني دارد. مقري بايد در عربيت و نحو و لغت و تفسير و روايت و درايت مهارت داشته باشد. آموزندگان و قاريان، قرآن را نزد او يا بر او مي خوانند. قاري، قرائت شناس مبتدي را گويند که حداقل سه گروه از قراآت را جدا جدا بشناسد. قاري مُنتهي ( با سابقه و ماهر ومجرب ) آن است که اکثر قراآت را بشناسد ( پيشين ). با اين تعاريف في المثل خواجه حافظ که قرآن را از بر، در چهارده روايت مي خوانده است و داناي نحو و لغت و تفسير و قرآن پژوه برجسته اي است، مُقري به شمار مي آيد، نه قاري. پس هر مقري، قاري است، ولي هر قاري، مقري نيست. نمونه اي از اختلافات قراآت قرآني را که فقط در سوره ي کوچک حمد ( فاتحه ) رخ داده است ياد مي کنيم: مَلک يوم الدين، همچنين مليک يوم الدين، و نيز مالکُ يوم الدين بجاي مالکِ يوم الدين خوانده اند. دال در الحمد، با حرکات سه گانه خوانده شده است. و غير الضالين، به جاي ولاالضالين. اختلاف قراآت طبق ثبت التيسير اثر ابوعمرو داني، در حدود 1100 مورد، اعم از مهم يا غير مهم است و بيشتر از دو سوم آنها به ادغام يا اظهار يا حاضر / غايب خواندن صيغه ي مضارع ( به اختلاف « يـ » يا « تـ » بر سر فعل مضارع ) مربوط مي شود. بعضي ديگر از منابع مهم و چاپ شده مربوط به قرائت و اختلاف قراآت قرآني عبارتند از: الحجة للقراء السبعة، اثر ابوعلي فارسي؛ همچنين الحجة في علل القراآت السبع تأليف همو؛ الکشف عن وجوه القراآت السبع اثر مکي بن ابي طالب ( 2 مجلد )؛ حجة القراآت، اثر ابوزرعه عبدالرحمن بن زنجلة؛ النشر في القراآت العشر، اثر ابن الجزري ( 2 مجلد ) غاية النهاية في طبقات القراء، اثر همو، تفاسير قديم شيعه مخصوصاً تبيان شيخ طوسي و مجمع البيان شيخ طبرسي در تفسير هر بخش از آيات قرآني، به بحث مستوفا در باب قرائت و اختلاف قراآت مي پردازد. از ديگر آثار شيعه اماميه در عصر جديد: القراآت القرآنية، اثر عبدالهادي الفضلي ( که به قلم دکتر محمدباقر حجتي به زبان فارسي ترجمه شده است )؛ کتاب جامع چهارده روايت در قرائت قرآن مجيد، ترجمه و تدوين دکتر محمد جواد شريعت؛ و مجلد دوم التمهيد اثر آيت الله معرفت.

« قراء هفتگانه و دهگانه »:

از قراء سبعه عده کثيري نقل کرده اند، ولي قرآن پژوهان و قرائت شناسان بعدي، روايت دو تن از راويان هر قاري را که از نظر ضبط و صحت سند و طول ملازمت و آموزش نزد قاريان يا مقريان هفتگانه، دقيق تر و پذيرفتني تر بوده است، به اصطلاح استاندارد کرده اند، لذا چهارده روايت پديد آمده است. در اينجا اسامي قاريان هفتگانه و راويان چهارده گانه آنها را که صاحبان چهارده روايت اند نقل مي کنيم: 1 ) عبدالله بن عامر دمشقي ( م 118 ق ). راوي اول او: هشام بن عمار؛ راوي دوم: ابن ذکوان 2 ) عبدالله بن کثير مکي ( 45 -120 ق )، راوي اول: البزي، احمد بن محمد ( 170-243 ق )؛ راوي دوم ابوعمرو محمد بن عبدالرحمن ملقب به قُنبُل 291-195 ق ). 3 ) عاصم بن ابي النجود ( 76-128 ق ). راوي اول: حفص بن سليمان ( 90-180 ق )؛ راوي دوم شعبة بن عيّاش ( 95-194 ق ). 4 ) زَبان بن علاء= ابوعمرو بصري ( 154-68 ق ). راوي اول: حفص بن عمر الدوري ( م 246 ق )؛ راوي دوم: ابوشعيب سوسي، صالح بن زياد ( 190-261 ق ). 5 ) حمزة بن حبيب کوفي ( 80-156 ق ). راوي اول: خلاد بن خالد کوفي= ابوعيسي شيباني ( 142-220 ق )؛ راوي دوم: خَلَف بن هِشام ( 150-220 ق ). 6 ) نافع بن عبدالرحمن مدني ( 70-169 ق ). راوي اول: وَرش، عثمان بن سعيد مصري ( 110-197 ق )؛ راوي دوم: قالون، عيسي بن مينا ( 120-220 ق ). 7 ) کسائي، علي بن حمزة ( 119-189 ق ). راوي اول: ليث بن خالد ( م 240 ق )؛ راوي دوم: حفص بن عمر الدوري ( که راوي ابوعمرو بصري يعني زبّان بن علاء هم بوده است ). چون سه تن بر اين قاريان هفتگانه ( قراء سبعه ) اضافه شود قاريان دهگانه ( قراء عشره ) به دست مي آيد. 8 ) خلف بن هشام ( 150-229 ق ). راوي اول: اسحاق ( ابويعقوب اسحاق بن ابراهيم بغدادي ) ( م 286 ق )؛ راوي دوم: ادريس، ابوالحسن بن عبدالکريم. 9 ) يعقوب بن اسحاق ( 117-205 ق ). راوي اول: رُوَيس، محمد بن متوکل ( م 234 ق ). راوي دوم: روح، ابوالحسن روح بن عبدالمؤمن هذلي ( م 234 ق ). 10 ) ابوجعفر يزيد بن قعقاع ( م 130 ق ). راوي اول: عيسي، ابوالحارث عيسي بن وردان مدني ( م 160 ق )؛ راوي دوم: ابن جماز، سليمان بن مسلم ( م ب 170 ق ) ( براي تفصيل بيشتر ــــ التيسير داني،4-7؛ النشر، ابن جزري، 99/1-174؛ ترجمه ي الاتقان، 246/1؛ چهارده روايت، محمد جواد شريعت، مقدمه ). قرآن پژوهان و اصوليان شيعه درباره ي حجيت قراآت هفتگانه و دهگانه بحث کرده اند. آيت الله خوئي اعلي الله مقامه – در پايان دو فصل پرباري که درباره ي قراآت و قراء دهگانه نوشته اند آورده اند: « در نماز، قرائت بر وفق هر قرائتي که در زمان اهل بيت (عليهم السّلام) متعارف بوده است، جايز است. ( البيان، 183 ).

12 ) تحريف ناپذيري قرآن:

نظرگاه رسمي و حتي اجماعي اهل سنت و شيعه ي اماميه، اعتقاد به عدم تحريف قرآن مجيد است. اما بعضي از بزرگان اهل سنت، از قرون پنجم و ششم به بعد، به شيعه تهمت زده اند که قائل به تحريف قرآنند. با تأسف بايد گفت اين تهمت بر مبناي بعضي از اقوال و آثار غير مسؤولانه بعضي از محدثان و قرآن پژوهان شيعه زده شده است. به عبارت ديگر، قول به تحريف قائلاني در ميان شيعه ي اماميه داشته است. در بعضي از آثار متقدمين از جمله در کافي ( کتاب الحجة، 228/1 ) و در تفسير عياشي و بصائر الدرجات و غيبت نعماني و تفسير او، احاديثي حاکي از قول به تحريف قرآن مجيد وارد شده است. قريب به تمامي اين گونه اقوال را علامه مجلسي، موافقانه در بحارالانوار، مجلد 92، ذيل بابي به نام « ما جاء في کيفية جمع القرآن » گرد آورده است. همچنين بعضي از اخباريان از جمله بزرگاني چون حر عاملي و ملامحسن فيض کاشاني و سيد نعمت الله جزايري در بعضي ازاقوالشان که دو پهلوست، سخناني حاکي از محتمل شمردن تحريف آورده اند. از همه غريب تر و فاجعه بارتر اين است که حاج ميرزا حسين معروف به محدث نوري ازشاگردان شيخ مرتضي انصاري، و صاحب مستدرک الوسائل که از بزرگترين محدثان شيعه در قرن چهاردهم هجري است، و بزرگاني چون حاج عباس قمي، و شيخ آقابزرگ تهراني صاحب الذريعة شاگرد او هستند، کتابي در اثبات تحريف به نام فصل الخطاب في تحريف کتاب رب الارباب نوشته است که به صورت چاپ سنگي کراراً به طبع رسيده است. اين کتاب انعکاس عظيمي در جهان اسلام و تشيع يافته است و مي توان گفت شيعيان در ايران و عراق و شبه قاره هند، در رد و تخطئه او کوشاتر از اهل سنت بوده اند. او در اين کتاب، دلايل عقلي و نقلي ( احاديث ) بسياري در اثبات نظر خود آورده است و گويا انگيزه ي او در تدوين اين کتاب اين بوده است که چرا نام ائمه ي اطهار (عليه السّلام) که به خيال او حتي در کتاب آسماني اهل کتاب وارد شده است، در قرآن کريم نيست و به امامت و ولايت آنان تصريح نشده است. از همان عصر تأليف اين کتاب ( سال 1292 ق ) بسياري از محققان رد و نقضهاي مستدلي به صورت کتاب و رساله و مقاله در تخطئه کتاب او و نظرگاه او نوشته اند. در عصر حاضر، چند تن از فضلاي معاصر در نفي تهمت تحريف از دامان شيعه ي اماميه و نيز در رد کتاب فصل الخطاب، کتابهاي ارجمندي تأليف کرده اند که عناوين آنها عبارت است از صيانة القرآن عن التحريف، نوشته ي آيه الله خويي در کتاب البيان في تفسير القرآن ( 213-254 )؛ صيانة القرآن من التحريف، نوشته ي محمد هادي معرفت؛ حقائق هامة حول القرآن الکريم، نوشته ي سيد جعفر مرتضي عاملي؛ التحقيق في نفي التحريف عن القرآن الشريف، نوشته ي سيد علي حسيني ميلاني؛ اکذوبة تحريف القرآن بين الشيعه و السنه، نوشته ي رسول جعفريان ( ترجمه ي فارسي اش: افسانه تحريف قرآن ). اعلام و بزرگان شيعه ي اماميه از شيخ صدوق و شيخ مفيد و شيخ طوسي و سيدمرتضي و شيخ طبرسي گرفته تا آيات عظام و مراجع تقليد شيعه در عصر حاضر چون آيت الله بروجردي، آيت الله ميلاني، آيت الله خويي، آيت الله گلپايگاني و امام خميني، همه بالصراحه، هم از سوي خود و هم به عنوان سخنگو و نماينده ي شيعه بالصراحه اعلام و اثبات کرده اند که سخن ساده انديشان و ناآگاهان شيعه و سني در قول به تحريف قرآن، اعتبار و اساس تاريخي ندارد و اجماعي علما و ضروري دين و مذهب است که قرآن مجيد، بدون يک کلمه کم و زياد همان است که بر رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شده و با نظر و نظارت اکيد ايشان، کتابت و سپس در عصر عثمان جمع و تدوين و استنساخ نهايي يافته است. و حضرت اميرالمؤمنين و ساير ائمه اطهار، (عليهم السّلام)، نيز همين جمع يعني مصحف عثماني را صريحاً و کراراً تأييد فرموده اند. ( براي تفصيل ــــ مقاله « تحريف ناپذيري قرآن » در همين کتاب ).

13 ) مکي و مدني:

قرآن پژوهان اعم از اهل سنت يا شيعه براي شناخت سوره ها ( و آيات ) مکي و مدني سه قاعده و يا معيار نهاده اند: 1 ) قاعده ي مکاني: آنچه در مکه ( و پيرامون آن ) نازل شده، ولو بعد از هجرت، مکي است. و آنچه در مدينه ( و پيرامون آن ) نازل شده است، مدني است. 2 ) قاعده ي ناظر به انسانها: آنچه خطاب به اهل مکه باشد ( غالباً با « ايها الناس » يا « يا بني آدم » مکي است، و آنچه خطاب به اهل مدينه باشد ( غالباً با خطاب « يا ايها الذين آمنوا » ) مدني است. 3 ) قاعده ي زماني که محققان آن را جامع و مانع تر شمرده اند، اين است که آيات و سوره هايي که پيش از هجرت نازل شده است مکي است، و آيات و سوره هايي که پس از هجرت فرود آمده است مدني است؛ چه در مکه نازل شده باشد، چه در مدينه يا در سفرها و غزوات ( ترجمه ي اتقان، 46/1-47؛ مناهل العرفان، 186/1-187؛ تاريخ قرآن، راميار، 601-603 ). شناخت مکي و مدني. سماعي است و ملاک همان است که از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و صحابه و تابعان به ما رسيده است. بعضي نيز معيارهايي ديگر وضع کرده اند. از جمله:

الف ) « مشخصات سوره هاي مکي »:

1) هر سوره اي که کلاً دارد ( و اين کلمه فقط در نيمه ي دوم قرآن آمده است ) 2 ) هر سوره اي که سجده دارد. 3 ) سوره هايي که در آغاز آن حروف مقطعه ( مانند « الم » و « الر » که بحثش گذشت ) آمده است ( جز بقره و آل عمران، و درباره ي رعد اختلاف است. ) 4 ) هر سوره اي که قصص انبيا و امت هاي پيشين دارد ( جز بقره ). 5 ) هر سوره اي که قصه آدم و ابليس دارد ( جز بقره ). 6 ) سوره اي که يا ايها الناس دارد و يا ايها الذين آمنوا ندارد ( جز سوره ي حج ) 7 ) سوره هاي مفصل يعني سوره هاي کوتاه اواخر قرآن. مرحوم صبحي صالح پس از برشمردن همين ضوابط يا مشخصات، و با قيد اين تصريح که اين ضوابط « نشانه هاي قطعي » نيست، پنج نشانه ي ديگر براي سوره ها يا آيات مکي بر مي شمارد: 1 ) کوتاهي آيات و سوره ها و ايجاز آنها و شدت و گرمي تعبير آنها، و تجانس آوايي و موسيقايي. 2 ) دعوت به اصول ايمان به خداوند و روز قيامت و تصوير و توصيف بهشت و دوزخ. 3 ) دعوت به تمسک به اخلاق کريمه و استقامت در راه خير. 4 ) مجادله با مشرکان و نفي احوال و انديشه هاي آنان. 5 ) فراواني سوگند، بر وفق اساليب عرب.

ب ) « مشخصات سوره هاي مدني »:

1 ) هر سوره اي که در آن حدود ( احکام ) و فرايض و قوانين اجتماعي و مدني آمده است. 2 ) هر سوره اي که در آن اذن جهاد و احکامش آمده است. 3 ) هر سوره اي که در آن ذکر منافقان آمده است. ( جز عنکبوت ) ( مناهل العرفان، 189/1-191؛ تاريخ قرآن، راميار، 605-607 ). صبحي صالح نشانه هاي ديگري هم براي شناخت سوره هاي مدني برمي شمارد. 1 ) مجادله با اهل کتاب و دعوتشان به عدم غلو در دينشان. 2 ) طول اکثر سوره ها و بعضي آيات و اطناب آنها و اسلوب تشريعي آنها. 3 ) تفصيل براهين و ادله در مورد حقايق ديني ( مباحث في علوم القرآن، 183-184 ). از اقوال مشهور اين است که سوره ها و آياتي که به اصطلاح شعرگونه تر يا شاعرانه ترند مکي اند، از جمله سوره هاي پرشور آخر قرآن.
سوره هاي قرآن از نظر مکي و مدني به چهار دسته تقسيم مي شوند: 1 ) سوره هاي مکي. 2 ) سوره هاي مدني. 3 ) سوره هاي مکي با آياتي مدني. 4 ) سوره هاي مدني با آياتي مکي. بعضي فهارس که در عصر جديد براي آيات و کلمات قرآن تدوين شده است، از جمله المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکريم، تدوين محمدفؤاد عبدالباقي، و فرهنگ آماري کلمات قرآن کريم، تأليف دکتر محمود روحاني مکي [ =م ] بودن هر آيه را با علامت نامبرده، تعيين کرده اند. منبع اخير حتي آيات مستثنيات ( مکي در مدني و مدني در مکي ) را هم با جدول هاي صريح و روشن نشان مي دهد. طبق آمار و جداول فرهنگ آماري کلمات قرآن کريم ( 39/1 ) « 4468 آيه ي مکي با 45653 کلمه و 1768 آيه ي مدني با 32154 کلمه در قرآن مجيد وجود دارد. يعني هفتاد و يک و شش دهم درصد آيات قرآن مکي، و بيست و هشت و چهاردهم درصد آن مدني است » . همچنين در فرهنگ آماري علاوه بر ضابطه هاي جديد و جدا از آنچه از منابع ديگر نقل کرديم ( 627/1 )، فهرست الفاظ و ماده هايي که آيات متضمن آنها مکي يا مدني است، آمده است ( 631/1 به بعد ). قرآن پژوهان فوايدي براي شناخت مکي و مدني برشمرده اند: 1 ) چون سوره ها و آيات مکي زماناً بر آيات مدني مقدم است، لذا معيار خوبي براي تعيين ناسخ و منسوخ و خاص و عام و مطلق و مقيد و نظاير آن دارد ( التمهيد، 99/1؛ تاريخ قرآن، راميار، 603 ). 2 ) شناخت تاريخ تشريع و حکمت تدريجي بودن آن. 3 ) اطمينان به سلامت و مصونيت قرآن از تغيير و تحريف که از اهتمام عظيم مسلمانان صدر اول به امر قرآن و همه شئون کوچک و بزرگ آن بر مي آيد که حتي آياتي را که در سفر يا حضر، در شب يا روز، در تابستان يا زمستان و در بستر يا در حالت عادي بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شده تعيين کرده اند ( مناهل العرفان، 188/1؛ تاريخ قرآن، راميار، 603 ). قرآن پژوهان همچنين از سوره هاي مکي که حکم مدني و سوره هاي مدني که حکم مکي دارند ( يعني با آنها معامله سوره هاي مکي مي شود ) سخن گفته اند ( مباحث…، صبحي صالح، 173-174 ).

14 ) ناسخ و منسوخ:

نسخ در لغت به معناي ابطال و ازاله است و در اصطلاح علوم قرآن عبارت است از « رفع تشريع سابق که ظاهراً مقتضي دوام بوده به تشريع لاحق، به نحوي که جمع آنها يا ذاتاً يا به دليل تنافي آشکار يا به دليل خاصي از اجماع يا نص صريح ممکن نباشد » ( التمهيد، 270/2 ) يا ساده تر: « رفع حکم شرعي، به دليل شرعي ». ( مناهل العرفان، 72/2 ) يا « پايان يافتن تعبد مؤمنان به قرائت يک آيه يا حکم مستفاد از آن به هر دو » ( تفسير بيضاوي ). خود قرآن مجيد به وقوع نسخ در قرآن تصريح دارد. چنانکه مي فرمايد: « هر آيه اي را که نسخ کنيم يا فروگذاريم، بهتر از آن يا همانندش را درميان آوريم » ( بقره، 106 ). همچنين: « و چون آيه اي را جانشين آيه ديگر سازيم و خدا داناتر است که چه فرو فرستاده است گويند تو دروغزني. چنين نيست، بلکه اکثرشان نمي دانند » ( نحل، 101 ). همچنين: « خداوند هرچه را بخواهد مي زدايد يا مي نگارد، و ام الکتاب نزد اوست » ( رعد، 39 ) از نظر قرآن پژوهان مسلمان، اعم از اهل سنت و شيعه، نسخ هم در قرآن و هم در سنت رواست، و نسخ قرآن به قرآن، و قرآن به سنت و سنت به سنت و سنت به قرآن جايز است. و سابقه دارد ( براي تفصيل ــــ تفسير ابوالفتوح رازي، ذيل آيه ي 106 بقره ). بعضي نيز مانند يهوديان، منکر نسخ هستند و ايراد آنان به نسخ اين است که مي گويند خداوند عالم مطلق و علام الغيوب است و همه کليات و جزئيات گذشته و حال و آينده را مي داند، چرا حکمي مي فرستد که بعد آن را تغيير دهد؟ در پاسخ گفته اند: خداوند عالماً و عامداً حکم اول را مي فرستد و خود مي داند که آن موقت و زماندار است، اگر چه اين زمانداري آن بر بندگان يا حتي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) پوشيده باشد. سپس چون زمان آن سر رسيد، حکم دوم را که متضمن تبديل اعم از تشديد يا تضعيف حکم اول است، فرو مي فرستد، موارد نسخ در قرآن بسيار است از جمله تبديل عده ي زنِ شوهرمرده از يک سال ( بقره، 240 ) به چهار ماه و ده روز ( بقره، 234 )؛ يا مسأله تغيير و تحول قبله از بيت المقدس به سوي کعبه ( بقره، 144 )؛ يا پرداخت صدقه اي پيش از نجوا با پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) که حکم آن در آيه 12 سوره ي مجادله، و نسخ آن بلافاصله در آيه ي بعدي همان سوره آمده است؛ يا تبديل وجوب نماز شب به استحباب که حکم آن در اوايل سوره ي مزمل، و نسخ آن در آخرين آيه ي همان سوره آمده است؛ سيوطي بر آن است که 19 مورد نسخ صريح در قرآن مجيد وارد شده است ( ترجمه ي اتقان، نوع چهل و هفتم، 69/2 به بعد ). زرقاني 22 آيه ي مشهور به منسوخه بودن را مشروحاً ياد کرده و توضيح داده است مناهل العرفان، 151/2-165 ). نسخ فقط در احکام که معروض امرو نهي است و همه از آيات محکمات است رخ مي دهد، نه در قصص و اخبار يا متشابهات. مگر آنکه يک نهي، در لباس نفي و به صورت خيري وارد شده باشد. قرآن پژوهان براي نسخ، انواعي شمرده اند: 1 ) نسخ حکم و تلاوت با هم ( مانند آيات مجعولي که اهل سنت قائلند که ابتدا وحي شده و سپس حکم و تلاوت آنها با هم نسخ شده است. اين مورد را شيعه نمي پذيرد ). 2 ) نسخ حکم و ابقاي تلاوت ( مانند آياتي که پيشتر ياد شد، و نسخ اصطلاحي و مشهور همين است ). 3 ) نسخ تلاوت و ابقاي حکم ( مانند آيه ي مجعول معروف به آيه ي رجم؛ اين مورد را هم شيعه نمي پذيرد ) بعضي از مهمترين آثار ( چاپ شده ) درباره ي نسخ عبارتند از: 1 ) کتاب الناسخ و المنسوخ اثر ابوعبيد قاسم بن سلام ( م 224 ق ) از اهل سنت که به کوشش جان برتون انتشار يافته است. 2 ) کتاب الناسخ والمنسوخ، اثر ابن متوج بحراني، از علماي اماميه در قرن نهم هجري )، شرح سيد عبدالجليل حسيني قاري، که با ترجمه و تعليق محمد جعفر اسلامي انتشار يافته است. 3 ) الناسخ و المنسوخ تأليف ابن العتائقي ( م 890 ق )، تحقيق عبدالهادي الفضلي که در مقدمه ي آن 73 کتاب در زمينه ي ناسخ و منسوخ معرفي شده است.
منبع مقاله :
خرمشاهي، بهاء الدين؛ (1389 )، قرآن پژوهي (1)، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ چهارم.

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد