جهاد و الزامات اخلاقي آن
مترجم: سيد محمد صادق خرازي
شايد در دوران معاصر هيچ کلمه اي از واژگان اسلامي به اندازه ي جهاد تحريف، مورد اتهام و سوء تفاهم قرار نگرفته باشد و اين امر نه تنها به سبب رسانه هاي غرب است که همواره به دنبال صفت ها و برچسب هاي اهريمني و برداشت هاي کليشه اي مي گردند بلکه مسلمانان افراطي نيز که چنين نمونه هايي را براي منصفانه نشان دادن تبليغات آنان و برداشت هاي مخدوش از اين واژه ايجاد مي کنند، به همان اندازه مسئول اند. اکنون اين واقعيت که استفاده از کلمه ي جهاد در غرب جاذبه ي تبليغاتي ايجاد کرده و گروهي از نويسندگان براي اين که عده ي بيش تري را جذب نوشته هاي خود بنمايند سعي دارند از اين کلمه در عناوين کتاب هاي خود استفاده کنند، به اين ماجرا دامن زده است. براي اين که معناي جهاد را توضيح دهيم، لازم است زمينه را از تمام سوء تفاهم هاي متداول که متأسفانه پيوسته ادامه دارد، پاک کنيم.
در زبان عربي واژه ي جهاد از ريشه ي جهد به معناي مبارزه با تلاش فراوان گرفته شده و در معاني اسلامي اين تلاش و مبارزه بايد در راه خدا صورت گيرد. هر انساني اعم از زن و مرد که به اين امر مبادرت کند، مجاهد ناميده مي شود که در رسانه هاي غربي به جنگجوي مقدس برگردان شده است و خود کلمه ي جهاد نيز جنگ مقدس خوانده مي شود. يادآوري اين نکته که مرحله ي مبارزه با آشفتگي روحي در هنگام تفکر و سير و سلوک صوفيانه نيز مجاهده ناميده مي شود، محدوديت ترجمه ي اين واژه را نشان مي دهد.
براي اين که به اهميت جهاد در اسلام و تمدن اسلامي پي ببريم، ابتدا بايد بين معني عمومي و مصطلح آن و مفهوم کلامي (الهياتي) و قضايي آن تفاوت بگذاريم. اين اصطلاح در معناي نخست خود براي هر نوع تلاشي که ارزشمند محسوب شود به کار مي رود و در اين مفهوم با معناي کلي کلمه ي “Crusade” در زبان انگليسي مترادف است. در اين جا “Crusade” به معناي جنگ هاي صليبي مسيحيت غرب عليه مسلمانان و يهوديان در فلسطين در قرون وسطي نيست. به همين ترتيب که در زبان انگليسي مي گويند براي ريشه کن کردن فقر يا بيماري به “Crusade” (مبارزه) نيازمنديم، در زبان هاي فارسي و عربي نيز مي توان گفت که گروه يا نهادي دولتي مثلاً براي ساخت مسکن براي نيازمندان به جهاد دست زده است. در ايران امروز سازماني به نام جهاد سازندگي وجود دارد که در لفظ، معني تلاش فراوان مي دهد و عملکرد آن ساخت خانه براي نيازمندان و ديگر فعاليت هاي مشابه است. همچنين، در تاريخ غرب جنگ هايي با عنوان جنگ هاي صليبي رخ داده است که مورد حمايت پاپ نبوده است؛ مانند جنگ هاي صليبي قرون وسطي که نمونه ي مشابه آن جنگ هايي است که مسلمانان عنوان جهاد بر آن ها نهادند، بدون اين که از شرايط جهاد در قوانين اسلامي برخوردار و يا حتي به تأييد علماي مذهبي رسيده باشند. دست آخر اين که در غرب جنگ صليبي [مبارزه] همان اهميت جهاد را در اسلام دارد، به شرط اين که هر دو اصطلاح در جاي خود به کار گرفته شود. در واقع، در هزار سال گذشته و دوره ي معاصر، غرب بسيار بيش تر از جهاد اسلامي، تحت عنوان مبارزه براي مسيحيت و يا «مأموريت هاي فرهنگي» و يا برقراري ايدئولوژي هاي مختلف، از کمونيسم گرفته تا کاپيتاليسم، در کشورهاي مختلف جنگ به راه انداخته است.
همان طور که بايد بين جنگ هاي صليبي قرون وسطي که با قبول و رهبري کليسا صورت گرفته بود و معناي کلي جنگ هاي صليبي که در زبان هاي اروپايي به کار مي رود، تمايز قائل شويم، بايد بين استفاده ي معمول از واژه ي جهاد با جهاد اسلامي تفاوت بگذاريم. علاوه بر اين تقسيم بندي دوگانه، درک مفهوم جهاد در متن اسلام و با توجه به اعمال پيروان آن از اهميت بسياري برخوردار است. براي فهميدن اين معناي دقيق تر، لازم است به معناي ريشه ي اين واژه در مفهوم تلاش و مبارزه در راه خدا بازگرديم. در اين مرحله بايد گفت که بر اساس اسلام، تمامي زندگي يک جهاد محسوب مي شود؛ زيرا نوعي تلاش براي زندگي کردن بر مبناي اراده ي الهي و انجام اعمال مثبت و مخالفت با بدي هاست. ما در جهاني زندگي مي کنيم که نابرابري و آشفتگي هم در درون و هم بيرون از روح و جان ما وجود دارد. براي اين که زندگي متعادلي را بر مبناي تسليم به اراده ي خداوند و پيروي از دستوراتش به وجود آوريم، لازم است که پيوسته در اين راه به جهاد مشغول باشيم و اين درست مانند شرايط دريانوردي است که براي راست نگه داشتن سکان کشتي و ادامه ي حرکت به سوي مقصدي که خود انتخاب کرده، به تلاش مداوم نيازمند است. صبح برخاستن در حالي که نام خدا بر لب جاري است، نمازخواندن، زندگي توأم با پرهيزگاري و عدالت در سراسر روز، انجام صحيح وظايف و مواظبت از خانواده وسلامت خود انسان نيازمند جهاد در اين سطح از معناي اين کلمه است. از ان جا که اسلام تمايزي بين حوزه هاي مذهبي و غيرمذهبي قائل نيست، کل چرخه ي زندگي يک مسلمان مستلزم جهاد است تا تمامي اجزاء و بخش هاي آن متناسب با موازين الهي شود. جهاد برخلاف نمازهاي شرعي و روزه از ارکان دين نيست، اما ما براي انجام عبادات بي ترديد نيازمند نوعي جهاد هستيم. پنج مرتبه در روز به طور مرتب نماز خواندن در سراسر زندگي، بي ترديد بدون تلاش فراوان (جهاد) از سوي ما ممکن نيست. اوليا نيز که همواره در نمازند، نيازمند به جهاد براي کنار کشيدن از عبادت و روزه هستند. به همين ترتيب، براي مؤمنان معمولي روزه گرفتن از سپيده تا غروب، بي ترديد نوعي جهاد است که تلاش فراوان انسان براي اطاعت از اراده ي خداوند را ضروري مي نمايد. اين امر در مورد تمامي عبادات صادق است.
اگر کسي بخواهد زندگي صادقانه و شرافتمندانه اي داشته باشد، جهاد در زمينه ي معاملات نيز ضرورت مي يابد. نه تنها عبادات انسان بر رابطه ي انسان با خدا تأثير مستقيم مي گذارد، بلکه ساير اعمال و رفتارهاي انسان نيز بر روح تأثير مي گذارد و به همين دليل است که بايد بر اساس اخلاقيات و انصاف باشند. اما روح تنها از اعمال نيک و منصفانه تأثير نمي پذيرد. به همين دليل براي برخورداري از زندگي شرافتمندانه و مطابقت اعمال روزانه با قوانين الهي و موازين اخلاقي اسلام، پيوسته بايد در جهاد بود. بسياري از مردم ساده دل در جهان اسلام سعي دارند حتي در شرايط سخت و دشوار، زندگي شرافتمندانه اي داشته باشند و کار روزانه ي خود را نوعي جهاد مي دانند. من از بسياري از رانندگان تاکسي در ايران و جهان عرب شنيده ام که بايد زندگي گسترده و خانواده ي بزرگي را با چهارده ساعت کار در شبانه روز تأمين مي کردند و مي گفتند که هر روز براي آن ها نوعي جهاد به شمار مي رود. داشتن يک زندگي متعادل در جهاني آشفته و زندگي کردن بر مبناي اصول اخلاقي در جامعه اي که وسوسه هاي بسياري براي انحراف و گمراهي وجود دارد، خود نوعي جهاد است. همچنين غلبه بر ناآگاهي و سعي در به دست آوردن برترين نوع دانش که همان معرفت خدا محسوب مي شود، بالاترين جهاد است. به همين ترتيب، به طور کلي مي توان گفت که زندگي مسلمانان خود يک جهاد است و آرامشي که انسان در طلب آن است نيز در نتيجه ي تعادلي به وجود مي آيد که جهاد در راه خدا و تلاش براي رفتار کردن بر اساس اراده ي خداوند، سازنده ي آن است. اين گفته ي پيامبر (صَلَّي الله عَلَيهِ و آله) را که «جهاد تا روز قيامت ادامه دارد» بايد در معني کلي جهاد تعبير کرد که بر شرايط کلي انسان در اين جهان ناقص تأثير مي گذارد.
علاوه بر اين مفهوم کلي جهاد که زندگي را شامل مي شود، علماي اسلامي در طي قرون و بر اساس گفته ي پيامبر بعد از جنگ بدر که براي بقاي جامعه ي نوپاي اسلامي بسيار حياتي بود، دو نوع جهاد قائل شده اند. علي رغم اهميت اين جنگ که در آن اهل مکه که هنوز بت پرست بودند، سعي در شکست جامعه ي نوبنياد اسلامي در مدينه را داشتند، پيامبر بعد از پيروزي فرمود: «شما از جهادي کوچک تر به جهادي بزرگ تر رهنمون شده ايد». و هنگامي که از او پرسيدند اين جهاد بزرگ تر [اکبر] چيست؟ گفت: «اين جهاد عليه نفس اماره ي خود شماست». در زبان عربي اکبر به معناي بزرگ تر يا بزرگ ترين است و به همين دليل نبرد دروني انسان براي پاکسازي روح از کاستي ها و زدودن غفلت، ناداني و تمايل به بدي از نفس انسان و آماده سازي آن براي پذيرش اکسير ذکر الهي، روشنايي و دانش، جهاد اکبر محسوب مي شود. تنها مبارزان معنوي که آماده هستند نفس خود را در برابر بارگاه الهي قرباني نمايند، جهاد اکبر مي کنند. به همين ترتيب، جهاد ظاهري يا جنگ و مبارزه نيز بر تمام مسلمانان واجب نيست بلکه براي آنان که از لحاظ بدني و ذهني توانايي آن را دارند، واجب است. رسيدن به جهاد معنوي نيز بر تمام مسلمانان واجب نيست بلکه بر کساني واجب شده است که از لحاظ معنوي و توان ذهني آمادگي دارند و از اراده ي معنوي لازم براي ادامه دادن راه خداوند و تقواي لازم براي پيروي اين مسير برخوردارند. در پرتو اين معني از جهاد اکبر مي توان گفت که بزرگ ترين «مبارزان معنوي» در اسلام اوليا بوده اند که وسايل جنگي شان به جاي شمشير، نماز و تسبيح بوده است. تصوف به طور کلي به اين جهاد اکبر پرداخته است که مترادف آن در مسيحيت ارتدوکس «نبرد روحاني» است و بسياري از صوفيان در مسيحيت غرب از آن نام برده اند. در اين ميان از خردمندان بودايي و هندو نامي به ميان نمي آوريم؛ زيرا که مترادف هاي بسياري براي آن مي توان يافت.
در مورد جهاد اصغر يا نبردهايي که در رسانه هاي غربي جهاد خوانده مي شود، بايد نخست به تفاوت بين نبردها و جنگ هايي اشاره کرد که در عربستان عليه بت پرستي در اوايل اسلام و دوره هاي بعد صورت مي گرفت.
در عربستان به بت پرستان فرصت پذيرش اسلام و يا جنگ با مسلمانان داده مي شد؛ زيرا بر اساس تعاليم اسلامي خدا نمي خواست چنين شکل تمام عياري از بت پرستي عربستان پيش از اسلام پابرجا بماند. اين امر شبيه به استدلال مسيحيان از دلايل ريشه کن کردن مذاهب رو به زوال يوناني – رومي و مذاهب شمال اروپاست که پس از قدرت گرفتن مسيحيت صورت گرفت. اما حتي در عربستان چنين جهادي عليه يهوديان و مسيحيان، براي گرويدن آنان به اسلام صورت نگرفت؛ همچنين بعدها در خارج از عربستان نيز يهوديان، مسيحيان، زرتشتيان و هندوها مجبور به تغيير دين نشدند. در تاريخ اسلام بعضي از حاکمان به سرزمين هاي غيراسلامي هجوم بردند و حتي از آن با نام جهاد ياد کردند؛ در حالي که هيچ حکم قضايي ازسوي علما اعلام نشده بود تا چنين جنگ هايي جهاد براي تغيير مذهب اين مردمان به اسلام محسوب شود. آنچه در طي قرون ديدگاه شرق شناسان غربي و جدليان مسيحي را در اين مورد تشکيل داده، درست نيست. در زمان حيات پيامبر طبق اصل «در دين هيچ اجباري نيست» (بقره، 256) جهاد خارج از عربستان براي مجبور کردن اهل کتاب به تغيير دين منع شده بود. به همين ترتيب، جهاد عليه ديگر مسلمانان براي سلطه بر آنان نيز حرام است.
در واقع تقريباً تمامي علماي شيعه و بيش تر علماي سني به خصوص در دوران معاصر معتقدند که جهاد تنها براي دفاع است و نمي تواند آغازگر باشد. تا جايي که به شيعه ي دوازده امامي مربوط مي شود، در طي اين قرون و حتي تا زمان حال، تمامي علماي برجسته ي فقه اسلامي تأکيد داشته اند که جهاد [ابتدايي] در زمان غيبت معصوم که در اسلام شيعي به معني پيامبر و امامان است، حرام است، مگر اين که براي دفاع باشد. در اسلام تسنن، در طول تاريخ بعضي از علما حکم جهاد را به منظور حمله نيز اعلام کرده اند و توجيه آنان اين بوده است که «بهترين دفاع، حمله است». اما از دهه 1950 با فتواي شيخ الازهر زمان، محمود شلتوت، که مهم ترين و تأثيرگذارترين مقام مذهبي جهان اسلام بود، کل جامعه ي اهل تسنن نيز در اين موضوع با اهل تشيع هم داستان شد. علماي برجسته ي جهان تسنن، با اين عقيده موافق اند که جهاد براي دفاع مجاز است و هرگاه موجوديت جامعه ي اسلامي تهديد شود، بر کل جامعه ي اسلامي واجب مي شود. آيه ي قرآني: «با کساني که با شما جنگ مي کنند، در راه خدا بجنگيد و تعدي مکنيد. زيرا خدا تعدي کنندگان را دوست ندارد» (بقره، 190) کاملاً نشان مي دهد که در چه شرايطي جهاد مجاز شمرده مي شود. لازم به يادآوري است که در دو قرن گذشته تمامي کساني که عليه مهاجمان يا اشغالگران خارجي وارد جنگ شده اند، چه در غرب آفريقا، چه در الجزيره، بوسني و کوزوو، فلسطين، کشمير و يا فيليپين و خلاصه تمامي آنان که از جهاد سخن گفته اند، آن را به شکل دفاعي اعمال نموده اند. هيچ جهاد اسلامي در کشورهاي غيراسلامي صورت نپذيرفته است و افرادي که در غرب به نام جهاد، ترور و وحشت به راه مي اندازند، از اصطلاحي مقدس سوء استفاده مي کنند و البته هيچ مقام مذهبي مهم و معتبري تلاش هاي آنان را جهاد، در معناي فقهي و اعتقادي نمي داند.
اين مبحث به طور طبيعي اين پرسش را به دنبال دارد که چه کسي مي تواند حکم جهاد دهد. در نظريه هاي قديم اهل تسنن که بر اساس موجوديت دولت اسلامي بود، حاکم جامعه ي اسلامي با مشورت علما و بر مبناي اعتقادي و فقهي مي توانست حکم جهاد دهد. در صورتي که دولت اسلامي معتبري وجود نداشت، علماي مذهبي يا بهتر بگوييم مفتي ها از اين قدرت برخوردار مي شدند. گرچه هر مسلماني به تنهايي در برابر خداوند مسئول است و مقام کشيشي در اسلام وجود ندارد، اما هر فردي، تنها به حکم مسلمان بودن و برخورداري از قدرت سياسي و يا نظامي، نمي تواند حکم جهاد دهد. اعلام جهاد در مفهوم اسلامي آن به همان اندازه با حکم جهاد گروه هاي تندروي اسلامي که همه روزه در گوشه و کنار جهان اعلام مي شود، متفاوت است که اعلام جنگ صليبي عليه خطاکاري ها و شرارت ها از سوي رهبران سياسي و اجتماعي غرب و اعلام جنگ صليبي از سوي پاپ اوربان دوم (1) در سال 1095 م، با هم متفاوت اند.
جهاد شرعي نبايد بر مبناي خشم و نفرت صورت گيرد و چشم انسان را بر عدالت ببندد. قرآن مسلمانان را از اين بابت با صداقت تمام برحذر مي دارد: «دشمني با گروهي ديگر وادارتان نکند که عدالت نورزيد» (مائده، 8). نارضايتي مي تواند موجب خشم و نفرت شود، اما نبايد مبناي انتقام جويي چشم بسته قرار گيرد. جهاد نبايد عليه بي گناهان صورت گيرد و حتي با دشمن بايد با عدالت و مهرباني رفتار کرد. انسان بايد: «همواره به نيکوترين وجهي پاسخ ده، تا کسي که ميان تو و او دشمني است، چون دوست مهربان تو گردد» (لقمان، 34). از همه مهم تر اين که جهاد بايد براي حقيقت و حقيقت صرف صورت گيرد نه اين که بر مبناي خشم، نفرت يا انتقام باشد. به لحاظ سنتي حتي جهاد ظاهري در ذهن مسلمانان با بلند همتي، بخشش و بي طرفي و با تمامي فضايل جوانمردي همراه بوده است.
در کتاب اول مثنوي مولوي داستاني هست در مورد سرور جهادگران در راه خدا، علي بن ابي طالب (عَلَيه السَّلام) که در تفهيم جهاد از ديدگاه اسلامي، بسيار روشنگر است. علي در نبردي تن به تن با يکي از دشمنان بزرگ اسلام که جنگاوري قدرتمند بود، توانست بر حريفش غلبه کند و او را بر زمين بيفکند. حريف به عنوان آخرين نشانه ي نفرت بر صورت علي تف کرد که علي بلافاصله از روي سينه ي او بلند شد و شمشيرش را غلاف کرد. جنگاور متعجب شد و از علي (عَلَيه السَّلام) علت رفتارش را پرسيد. علي پاسخ داد که تا آن لحظه براي حق مي جنگيده است؛ اما زماني که او به صورتش تف کرد، او عصباني شد و نبرد را رها کرد زيرا نمي خواست به دليل خشم و غضب شخصي بجنگد. مولوي مي گويد:
او خدو انداخت در روي علي *** افتخار هر نبي و هر ولي…
و علي (عَلَيه السَّلام) پاسخ مي دهد:
گفت من تيغ از پي حق مي زنم *** بنده ي حقم نه مأمور تنم
شير حقم، نيستم شير هوا *** فعل من بر دين من باشد گوا
عمل اين کهن نمونه ي اعلاي تمامي مجاهدان راستين اسلام که منجر به تغيير باور دشمنش شد، بايد درس عبرتي براي کساني باشد که به نام اسلام اعمالي را به نام جهاد دنبال مي کنند که در اصل بر مبناي خشم و غضب است، همچنين بايد براي کساني درس عبرت باشد که در غرب، خشم مقدس مسلماناني را که سعي دارند بر مبناي عدالت از سرزمين و مذهبشان دفاع کنند، به چالش مي کشند. علي رغم کج روي هاي موجود که بعضي از افراطيان به نام جهاد داده اند، با نظر به تاريخ اسلام، نمونه هاي بسياري از جوانمردي را مي بينيم که برترين نمونه ي آن، چنان چه اشاره شد، علي (عَلَيه السَّلام) است. همچنين جنگاوران قهرماني نظير صلاح الدين را مي بينيم که جوانمردي اش حتي در ميان دشمنان غربي ضرب المثل شده بود. در دوران معاصر نيز مي توان به شخصيت هايي همچون امير عبدالقادر، عبدالکريم، عمر مختار در شمال آفريقا، شيخ شامل در قفقاز، برلوي در ايالات غربي هند، و يا حتي احمد شاه مسعود در جنگ اخير افغانستان عليه شوروي که کمي قبل از تراژدي يازدهم سپتامبر 2001 آمريکا، ترور شد، اشاره کرد. تمامي اين شخصيت ها نه تنها مؤمن و پرهيزگار بودند، بلکه ابعاد معنوي اسلام را درک کرده و از اوليا محسوب مي شدند.
شرايط جنگ
تمامي جنگ ها جهاد محسوب نمي شود. اسلام اصولي را در مورد جنگ به طور کلي، اعلام کرده است که الزاماً شامل آنچه جهاد خوانده مي شود، نيست. نخست اين که تمامي جنگ ها بايد براي دفاع صورت بگيرند و مسلمانان، همان طور که قبلاً ذکر شد، نبايد آغازگر و تحريک کننده ي جنگ باشند: «باکساني که با شما جنگ مي کنند، در راه خدا بجنگيد وتعدي مکنيد، زيرا خدا تعدي کنندگان را دوست ندارد» (بقره، 190). اگر قرآن نيز همانند انجيل از جنگ عليه دشمنان سخن مي گويد، بايد اين مطلب را در نظر داشت که اسلام در سرزميني پديدار شد که پيوسته بين قبايل مختلف آن جنگ و درگيري در جريان بود. با اين حال قرآن بعد از اين که به مسلمانان فرمان مي دهد تا عليه دشمنانشان مبارزه کنند، مي افزايد: «مگر کساني که به قومي که ميان شما و ايشان پيماني است، مي پيوندند. يا خود نزد شما مي آيند درحالي که از جنگيدن با شما ملول شده اند… پس هر گاه کناره گرفتند و با شما نجنگيدند و به شما پيشنهاد صلح کردند، خدا هيچ راهي براي شما بر ضد آنان نگشوده است» (نساء، 90). جنگ براي اجتناب از آزار و اذيت و ظلم و ستم و يا حفظ ارزش هاي مذهبي و محافظت ضعفا از ستم، صورت مي گيرد. گرچه قرآن حکم توراتي «چشم در برابر چشم» را ذکر کرده است، اما توصيه مي کند که از انتقام چشم بپوشيم و احسان پيشه کنيم: «و هرکه از قصاص درگذرد، گناهش را کفاره اي خواهد بود»، (مائده، 45). همچنين جنگ نبايد به طور نامحدود ادامه يابد و به محض اين که دشمن تقاضاي صلح کند، بايد پايان پذيرد: «و اگر بازايستادند، خدا آمرزنده و مهربان است» (بقره، 192).
اين حکم از اهميت بسيار بالايي برخوردار است که زندگي انسان هاي بي گناه نبايد با جنگ نابود شود. قرآن در اين باره مي فرمايد: «هرکس، کسي ديگر را نه به قصاص قتل کسي يا ارتکاب فسادي بر روي زمين بکشد، چنان است که همه ي مردم را کشته باشد» (مائده، 32). پيامبر به وضوح حمله به زنان و کودکان و حتي کشتن جانوران و نابود کردن درختان را در طول جنگ منع کرده است. برخورد بزرگوارانه ي او با سخت ترين دشمنانش در زمان فتح مکه، عيني ترين الگو براي پيروانش است. به همين ترتيب تا به امروز مسلمانان نوع برخورد سخاوتمندانه و عادلانه ي عمر را به هنگام فتح بيت المقدس با شکست خوردگان و احترامي را که او براي مکان هاي مذهبي مسيحيان قائل بود، به خاطر دارند. نيازي به يادآوري نيست که تمامي مسلمانان از چنين اصولي در تاريخ اسلام پيروي نکرده اند. همچنان که يهوديان، مسيحيان، هندوها يا بودايي ها نيز از احکام مذاهبشان پيروي نکرده اند. اما در اين جا نکته ي مهم هم براي ناظران غربي هم براي بسياري از مسلمانان که اميد خود را از دست داده اند و در اين نااميدي اعمال بي رحمانه اي انجام مي دهند، اين است که تعاليم اسلام را به عنوان يک مذهب در اين موارد به خاطر بياورند. ذات انسان هرچه باشد، يافتن دلايلي براي اين که چرا مسلمانان از تعاليم مذهبشان در مورد جنگ پيروي نمي کنند، کار مشکلي نيست. مطلب قابل ملاحظه آن است که در طي قرون بسياري از ارزش هاي اين جوانمردي معنوي دنبال شده است و شاهدان آن را مهاجمان غربي، از شواليه هاي قرون وسطي گرفته تا افسران فرانسوي در الجزيره، تشکيل مي داده اند.
در جهان امروز با اختراع وسايل و شيوه هاي جديد جنگاوري، اختراع سلاح هاي کشتار جمعي که خسارت هاي غيرنظامي مهارنشده اي به جا مي گذارد و بمب هايي که بين جنگجويان و زنان و کودکان تمايزي قائل نمي شوند، معضل جديدي پديدار شده است. حال گرچه تمدن اسلامي اين فنّاوري وحشتناک را اختراع نکرده است و مسئله ي کلي جنگ که تمامي جمعيت غيرنظامي را نيز شامل مي شود، هيچ ارتباطي به تمدن اسلامي ندارد، اما تمدن اسلامي نيز با اين فناوري در زمين رو به روست که ممکن است در هوا و دريا نيز مستقر شوند. اين شرايط چالش عظيمي را براي مسلمانان فراهم ساخته است. همچنان که مسيحياني که در تلاش اند در غرب بر اساس تعاليم مسيح زندگي کنند و حتي بسياري از انسان گرايان غيرمذهبي نيز با اين شرايط رو به رو هستند. کاملاً واضح است که در چنين موقعيتي از تاريخ انسان است که مسلمانان فرا خوانده شده اند تا در دفاع از آنچه مذهبشان در مورد جهاد به آنان آموخته و قوانين و شرايطي که براي هر نوع جنگ اعلام کرده است، بسيار هوشيار باشند. به علاوه، در اين دنيايي که وسايل جنگي غيرانساني و فراانساني در دست قدرت هايي است که صحنه ي جهاني را به دست دارند، هر مسلماني که خودش را در برابر خدا مسئول مي داند، به ويژه هنگامي که عملي را به نام اسلام انجام مي دهد، بايد بسيار مراقب باشد. گرچه دفاع از خود، از سرزمين خود و مذهب خود و غلبه بر ظلم و ستم از وظايف مذهبي است، اما قوانين جنگ و به ويژه حمايت از بي گناهان، رفتار غيرتهاجمي با غيرجنگجويان و برخورد عادلانه با دشمن، همچنان بخش مهمي از مذهب را تشکيل مي دهد که نمي توان به بهانه ي پاسخ دادن به هر نوع اعتراض يا بي عدالتي، آن را کنار گذاشت. اگر کسي اين احکام را ناديده بگيرد، ديگر اعمال و گفتارش مطابق با اسلام نيست و در واقع بيش از دشمنانش دين را در معرض تخريب قرار مي دهد.
پي نوشت :
1- Urban II.
منبع مقاله :
نصر، سيد حسين، (1385)، قلب اسلام، ترجمه ي سيد محمد صادق خرازي، تهران: نشرني، چاپ چهارم