کمالات و فضايل اهل بيت(ع) در نهج البلاغه (3)
اهل بيت عليهم السلام يكى از دو ثقل گران بها
حضرت على عليه السلام در پايان اين گفتار به «حديث ثقلين» كه به صورت متواتر از سوى شيعه و سنّى نقل شده است(1) اشاره مى فرمايند.
احمد بن حنبل از ابى سعيد خدرى اين گونه روايت مى كند: پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود:
إنّي قد تركت فيكم الثقلين، أحدهما أكبر من الآخر: كتاب اللّه عزّوجل، حبل ممدود من السماء إلى الأرض، وعترتي أهل بيتي، ألا إنّهما لن يفترقا حتّى يردا عليَّ الحوض؛(2)
من در ميان شما دو بار گران بها به جاى گذاشتم، يكى از آن ها از ديگرى بزرگ تر است: قرآن كتاب خداوند عزّ وجل كه ريسمان كشيده شده از آسمان به سوى زمين و ديگرى خاندان و اهل بيتم. پس آگاه باشيد! اين دو هيچ گاه از هم جدا نمى شوند تا آن كه كنار حوض نزد من مى آيند.
در حديث ديگرى كه ترمذى از جابر روايت كرده است، جابر گويد: رسول خدا صلى اللّه عليه و آله را در روز عرفه در حال حج ديدم كه بر شتر قصواى خود سوار بود و سخنرانى مى كرد، شنيدم كه مى فرمود:
يا أيّها الناس! إنّي تركتُ فيكم ما إن أخذتم به لن تضلّوا: كتاب اللّه و عترتي أهل بيتي؛(3)
اى مردم! من دو چيز ميان شما باقى گذاشتم، هر گاه به آنان چنگ بزنيد هيچ گاه گمراه نخواهيد شد: قرآن و خاندان و اهل بيتم.
و نيز زيد بن ارقم نقل مى كند: پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود:
إنّي تارك فيكم ما إن تمسّكتم به لن تضلّوا بعدي، أحدهما أعظم من الآخر: كتاب اللّه حبل ممدود من السماء إلى الأرض، وعترتي أهل بيتي، ولن يتفرقا حتّى يردا عليّ الحوض، فانظروا كيف تخلفوني فيهما؛(4)
همانا من در ميان شما چيزى به جاى گذاشته ام كه اگر به آن متمسك شويد هيچ گاه بعد از من گمراه نخواهيد شد، يكى از آن ها از ديگرى بزرگ تر است: كتاب خداوند كه ريسمان كشيده شده بين آسمان تا زمين است و خاندان و اهل بيتم كه هيچ گاه از هم جدا نمى شوند تا آن كه در كنار حوض بر من وارد مى شوند. پس نيك بنگريد و دقت نماييد چگونه بعد از من آنان را پاسدارى و نگهدارى مى نماييد.
حديث ديگرى را حاكم نيشابورى از زيد بن ارقم روايت كرده است. زيد گويد: هنگامى كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله آخرين حج خود را انجام دادند و به مدينه باز مى گشتند در غدير خم فرود آمدند و امر فرمودند كه زير درختان آن جا را جاروب كردند. آن گاه فرمودند:
كأنّي قد دعيت فأجبت، إنّي قد تركت فيكم الثقلين أحدهما أكبر من الآخر: كتاب اللّه تعالى و عترتي، فانظروا كيف تخلفوني فيهما، فإنّهما لن يتفرقا حتّى يردا عليّ الحوض؛
گويا به سوى خدا فرا خوانده شده ام و من نيز دعوت او را پذيرفتم. پس من در ميان شما دو چيز گران بها به جاى گذاشتم، يكى از آن ها از ديگرى بزرگ تر است: كتاب خدا قرآن و خاندانم اهل بيتم، پس نيك بنگريد چگونه بعد از من از آن ها پاسدارى مى نماييد، پس آن دو هيچ گاه از هم جدا نمى شوند تا آن كه نزد حوض بر من حاضر شوند.
آن گاه فرمودند:
اللّه عزّوجلّ مولاي، و أنا مولى كلّ مؤمن؛
خداوند عز وجل سرور و مولاى من است و من سرور و مولاى تمام مؤمنان هستم.
سپس دست على عليه السلام را گرفتند و فرمودند:
هر كه من سرور و مولاى او هستم، پس اين (على) مولا و سرور اوست. خداوندا! هر آن كه او را سرور و مولا قرار دهد، سرپرستى كن و هر كه با او دشمنى ورزد، با او دشمن باش!
حاكم نيشابورى پس از نقل اين حديث مى گويد: اين حديث بنابر مبناى بخارى و مسلم صحيح است.(5)
اهل بيت عليهم السلام و پرچم هاى برافراشته حق
«اهل بيت عليهم السلام پرچم حق هستند هر كس از آنان پيش بيافتد از دين خارج شده است و هر كس از آنان سرپيچى كند گمراه گشته است».
منظور از چنگ انداختن به خاندان پيامبر، همان پيروى و سرسپردگى به دستورات آن ها و راه يابى به هدايت آنان و آموختن از آن بزرگواران است و از اين رو هر كه از آنان پيشى گيرد، گمراه مى شود و هر كه عقب بماند به هلاكت مى افتد. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:
لا تسبقوهم فتضلّوا و لا تتأخروا عنهم فتهلكوا؛(6)
هيچ گاه از آنان پيشى نگيريد؛ زيرا گمراه مى شويد و هيچ گاه از آنان عقب نيفتيد، پس نگون بخت و هلاك مى شويد.
امير مؤمنان على عليه السلام در سخن ديگر در توصيف اهل بيت عليهم السلام مى فرمايد:
وخلّف فينا راية الحق، من تقدّمها مرق، ومن تخلّف عنها زهق، ومن لزمها لحق؛(7)
و در ميان ما پرچم برافراشته حق را به ارث گذاشت، كه هر كس از آن پيشى بگيرد از دين خارج مى شود و هر كه از آن روى گردان شود به هلاكت مى رسد و هر كس ملازم آن باشد، به ما خواهد پيوست.
البته پيش از اين پيامبر صلى اللّه عليه و آله اُمّت را در پيشى گرفتن و عقب افتادن از اهل بيت عليهم السلام باز داشته بود. پس در هر دو جهت، گمراهى و هلاكت است كه اين دو جهت در برخى از جملات و نقل هاى «حديث ثقلين» آمده است.
در سخن ديگرى پيامبر صلى اللّه عليه و آله خاندانش را به كشتى نوح عليه السلام تشبيه فرموده است.(8) در اين زمينه احمد بن حنبل روايتى را از ابوذر چنين نقل مى كند:
ابوذر در حالى كه دست در درگاه كعبه داشت گفت: از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله شنيدم كه مى فرمود:
ألا إنّ مثل أهل بيتي فيكم مثل سفينة نوح، من ركبها نجا، ومن تخلّف عنها هلك؛(9)
بدانيد و آگاه باشيد! خاندان من در ميان شما همانند كشتى نوح هستند هر كه سوار آن شود، نجات پيدا مى كند و هر كه روى گردان شود به هلاكت و نگون بختى مى رسد.
ابن حجر مكّى درباره «حديث سفينه» مى گويد:
اين حديث با سندهاى متعددى نقل شده كه برخى از اسناد، برخى ديگر را تقويت مى نمايد كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود:
إنّما مثل أهل بيتي كمثل سفينة نوح، من ركبها نجا؛
همانا خاندان من مانند كشتى نوح هستند، هر كه بر آن سوار شود، نجات مى يابد.
در روايت مسلم آمده است:
… ومن تخلّف عنها غرق؛
و هر كه از آن روى گردان شود، غرق مى گردد.
و در روايتى ديگر آمده است: هلاك مى گردد.(10)
اهل بيت عليهم السلام و حق سرورى و مهترى
امير مؤمنان على عليه السلام مى فرمايد:
ولهم خصائص حق الولاية وفيهم الوصيّة والوراثة؛(11)
ويژگى هاى خاصى تنها در آنان است: حق سرورى و ولايت و وصيّت و وراثت پيامبر نيز در ميان آن هاست.
يعنى امامت شرايط و ويژگى هايى دارد كه در غير آنان وجود ندارد كه به سه ويژگى مهم اشاره مى نماييم:
1 . عصمت
روشن شد كه در اُمّت اسلامى بعد از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله جز اهل بيت عليهم السلام هيچ معصومى وجود ندارد.
2 . علم و دانش
هم چنين روشن شد كه آنان جايگاه دانش الاهى هستند و تمامى مردم در اين موضوع از آنان بهره مى گيرند.
3 . وصيت و وراثت
هيچ كس در اين مطلب اختلافى ندارد كه همواره امير مؤمنان على عليه السلام وصى پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله بود.
در اين زمينه روايت هاى بسيار زيادى نقل شده است. پيامبر صلى اللّه عليه و آله از آغاز رسالت آن را اعلام كرده است؛ در حديث دار و در «يوم الانذار» آمده است كه آن حضرت به على عليه السلام اشاره كرد و فرمود:
إنّ هذا أخي ووصيّي وخليفتي فيكم؛
همانا اين (على بن ابى طالب) برادرم و وصى من و جانشين من در ميان شماست.
البته امامان بعد از او نيز يكى پس از ديگرى وصى هستند.
آنان ميراث دار پيامبرند؛ در جانشينى و سرورى، دانش و دارايى.
در اين زمينه درباره امام عليه السلام روايات بسيارى نقل شده است تا جايى كه اقرار برخى از ياران پيامبر را نيز روايت كرده اند.
در روايتى آمده است: از قثم بن عباس پرسيدند: چگونه على از پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله ارث مى برد، ولى شما ارث نمى بريد؟
پاسخ داد: زيرا او نخستين فرد از ماست كه به پيامبر پيوست و از همه ما بيشتر همراه او بود.(12)
اهل بيت عليهم السلام و شايستگان سرورى و امامت
حضرت على عليه السلام مى فرمايند:
إنّ أحق الناس بهذا الأمر أقواهم عليه وأعلمهم بأمر اللّه فيه، فإن شغب شاغب اُستعتب، فإن أبى قوتل؛(13)
همانا سزاوارترين مردم به امر خلافت و مهترى كسى است كه قوى ترين آن ها بر آن و داناترين آنان به دستورات الاهى باشد. پس اگر گمراه كننده اى از نادانى هياهو كند سرزنش مى شود و اگر سر باز زند با او به جنگ و كارزار مى پردازند.
بنابرآن چه گذشت دانستى كه چه كسى قوى ترين فرد بر خلافت و داناترين آنان به دستورات الاهى و نيز نزديك ترين آنان به پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله است؟ امير مؤمنان على عليه السلام مى فرمايد:
فنحن مرّة أولى بالقرابة وتارة أولى بالطاعة؛(14)
پس ما از جانبى به جهت خويشاوندى و نزديكى به پيامبر برتريم و از جانبى به جهت پيروى از آن حضرت والاتريم.
و در جاى ديگرى مى گويد:
أمّا الإستبداد علينا بهذا المقام ـ ونحن الأعلون نسباً والأشدّون برسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله نوطاً ـ فإنها كانت أثرة، سخت عليها نفوس قوم، وسخت عنها نفوس آخرين، والحكم اللّه والمعود إليه القيامة؛(15)
آن ظلم و خودكامگى كه نسبت به خلافت و مهترى، بر ما تحميل شد؛ در حالى كه ما را نسبت برتر و پيوند خويشاوندى با رسول خدا صلى اللّه عليه و آله استوارتر بود، جز خودخواهى و انحصارطلبى چيز ديگرى نبود كه گروهى آزمندانه به مسند خلافت و سرورى چنگ زده و چسبيدند و گروهى ديگر سخاوتمندانه از آن دست كشيدند، و داور واقعى و تنها دادگر خداوند است و روز واپسين تنها جاى بازگشت به اوست.
خطبه شقشقيه
امير مؤمنان على عليه السلام شايستگى خويش را به خلافت به صراحت و آشكارا در خطبه مشهورى به نام خطبه شقشقيه بيان فرموده است. آن جا كه مى فرمايد:
آگاه باشيد به خدا سوگند! پسر ابوقحافه (ابابكر)، جامه ي خلافت را به زور بر تن كرد، در حالى كه مى دانست جايگاه من نسبت به خلافت و جانشينى، چون محور آسياب است به آسياب كه دور آن حركت مى كند. او مى دانست كه سيل علوم از دامن كوهسار من جارى است و مرغان دور پرواز انديشه ها، به بلنداى ارزش من نمى توانند پرواز كنند. پس من رداى خلافت را رها كرده و دامن جمع نموده از آن كناره گيرى كردم و در اين انديشه بودم كه آيا با دست تنها براى گرفتن حق خود به پا خيزم يا در اين محيط خفقان زا و تاريكى كه به وجود آورده اند، صبر پيشه سازم (؛صبرى) كه پيران را فرسوده كند و جوانان را پير، و مردان با ايمان را تا روز قيامت و ملاقات پروردگار اندوهگين نگه مى دارد.
پس از ارزيابى درست؛ صبر و بردبارى را خردمندانه تر ديدم، پس صبر كردم در حالى كه گويا خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود و با ديدگان خود مى نگريستم كه ميراث مرا به غارت مى برند تا اين كه اوّلى به راه خود رفت و خلافت را بعد از خود به پسر خطّاب سپرد.
آن گاه حضرت على عليه السلام به شعرى از اَعشى مثل زد و فرمود:
شتّان ما يومي على كورها *** ويوم حيّان أخي جابر؛
مرا با برادر جابر ـ حيّان ـ چه شباهتى است؟ من همه روز را در گرماى سوزان كار كردم و او راحت و آسوده در خانه بود.
سپس حضرتش به رفتار ابوبكر اشاره مى كند و با شگفتى مى فرمايد:
شگفتا! ابابكر كه در دوران حيات خود از مردم مى خواست عذرش را بپذيرند، چگونه در هنگام مرگ، خلافت را به عقد ديگرى درآورد؟! هر دو از شتر خلافت سخت دوشيدند و از حاصل آن بهره مند گرديدند. سرانجام اوّلى حكومت را به راهى درآورد و به دست كسى (عمر) سپرد كه مجموعه اى از خشونت، سخت گيرى، اشتباه و پوزش طلبى بود. زمامدار مانند كسى بود كه بر شترى سركش سوار است، اگر عنان محكم كشد، پرده هاى بينى حيوان پاره مى شود و اگر آزادش گذارد، در پرتگاه، سقوط مى كند.
سوگند به خدا! مردم در حكومت دومى، در ناراحتى و رنج مهمى گرفتار آمده بودند و دچار دورويى ها و اعتراض ها شدند و من در اين مدت طولانى محنت زا و عذاب آور، چاره اى جز شكيبايى نداشتم تا آن كه روزگار او نيز سپرى شد.
حضرت على عليه السلام در فراز ديگر اين خطبه به چگونگى شكل گيرى شوراى عمر مى پردازد و مى فرمايد:
سپس عمر خلافت را در گروهى قرار داد كه پنداشت من همسنگ آنان هستم. پناه بر خدا! از اين شورا! در كدام زمان درباره صلاحيت من شك و ترديد شد و مرا با شخص اوّلينشان هم سنگ انگاشتند؟ تا امروز با اعضاى شورا برابر شوم كه هم اكنون مرا مانند آنان پندارند و در صف آنها قرارم دهند؟ ناچار باز هم كوتاه آمدم و با آنان هماهنگ گرديدم.
يكى از آن ها به خاطر كينه اى كه از من داشت از من روى برتافت و ديگرى، دامادش را بر حقيقت، برترى داد و آن دو نفر ديگر كه زشت است آوردن نامشان. تا آن كه سومى به خلافت رسيد، دو پهلويش از پرخورى باد كرده؛ هميشه بين آشپزخانه و دستشويى سرگردان بود و خويشاوندان پدرى او از امويان به پا خواستند و همراه او بيت المال را خوردند و بر باد دادند؛ چون شتر گرسنه اى كه به جان گياه بهارى بيفتد.
سپس به چگونگى بيعت مردم با حضرتش اشاره مى كند و مى فرمايد:
عثمان آن قدر اسراف كرد كه ريسمان بافته او باز شد و اعمال او مردم را برانگيخت و شكم باره گى او نابودش ساخت. روز بيعت، فراوانى مردم چون يال هاى پرپشت كفتار بود، از هر طرف مرا احاطه كردند تا آن كه نزديك بود حسن و حسين (عليهما السلام) را لگدمال كنند و رداى من از دو طرف پاره شد. مردم چون گله هاى انبوه گوسفند مرا در ميان گرفتند، امّا آن گاه كه به پا خاستم و خلافت را به دست گرفتم، جمعى پيمان شكستند، گروهى از اطاعتِ من سرباز زده و از دين خارج شدند و برخى از اطاعات حق سر برتافتند. گويا نشنيده بودند سخن خداى سبحان را كه مى فرمايد:
(تِلْكَ الدّارُ اْلآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي اْلأَرْضِ وَلا فَسادًا وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ)؛(16)
سراى آخرت را براى كسانى برمى گزينيم كه خواهان سركشى و فساد در زمين نباشند و آينده از آنِ پرهيزكاران است.
آرى، به خدا سوگند! آن را خوب شنيده و حفظ كرده بودند؛ امّا دنيا در ديده آن ها زيبا نمود، و زيور آن، چشم هايشان را خيره كرد.
سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و جان را آفريد! اگر حضور فراوان بيعت كنندگان نبود و ياران، حجّت را بر من تمام نمى كردند، و اگر خداوند از علما عهد و پيمان نگرفته بود كه برابر شكم باره گى ستمگران و گرسنگى مظلومان سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته، رهايش مى ساختم و آخر خلافت را به كاسه ي اول آن سيراب مى كردم، آن گاه مى ديديد كه دنياى شما نزد من از آب بينى بزغاله اى بى ارزش تر است.
راويان گويند: هنگامى كه خطبه امير مؤمنان على عليه السلام به اين جا رسيد، مردى از دهات عراق برخاست و نامه اى به دست امام عليه السلام داد، آن حضرت نامه را مطالعه فرمود، ابن عباس گفت: اى امير مؤمنان! چه خوب بود سخن را از همان جا كه قطع شد، آغاز مى كرديد.
امام عليه السلام فرمود:
هيهات يابن عبّاس! تلك شقشقة هدرت ثمّ قرّت؛
هرگز! اى پسر عباس! اين شعله اى از آتش دل بود، زبانه كشيد و فرو نشست.
ابن عباس گويد: به خدا سوگند! بر هيچ گفتارى مانند قطع شدن سخن امام عليه السلام اين گونه اندوهناك نشدم كه امام نتوانست تا آن جا كه دوست دارد به سخن ادامه دهد.
و هنگامى كه خلافت به او رسيد و حق به او بازگشت فرمود:
الآن إذ رجع إلى أهله ونقل إلى منتقله؛(17)
الآن حق به صاحبش داده شد و به جايگاه واقعى خود منتقل گشت.
مرگ با شناخت آنان شهادت است
حضرت على عليه السلام مى فرمايند:
من مات منكم على فراشه وهو على معرفة حق ربّه وحقّ رسوله وأهل بيته مات شهيداً، ووقع أجره على اللّه، واستوجب ثواب ما نوى من صالح عمله، وقامت النيّة مقام إصلاته لسيفه، فإنّ لكل شيء مدّة وأجلا؛(18)
هر كس در حالت عادى و بر رختخواب خويش بميرد در حالى كه شناخت كامل شايسته از پروردگار و پيامبر و خاندان او داشته باشد، به يقين شهيد از دنيا رفته است و پاداش و مزد او بر خداوند خواهد بود و هر آن چه نيت خوبى نموده است به جاى عمل او به حساب مى آيد، و همان نيت و انگيزه او، مانند آخته نمودن شمشيرش به حساب مى آيد. پس براى هر چيزى اندازه و مدتى است.
هر چند اين روايت در مورد حضرت مهدى عليه السلام است؛ ولى فقط در خصوص ايشان نيست؛ بلكه اين نتيجه و اثر درباره شناخت واقعى اهل بيت و خاندان پيامبر در هر زمان باشد، وجود دارد.
و از اين روست كه حضرت عليه السلام مى فرمايند:
ناصرنا ومحبّنا ينتظر الرحمة وعدوّنا ومبغضنا ينتظر السطوة؛(19)
يارى گر و دوست دار ما همواره منتظر مهربانى و رحمت الاهى است و دشمن كينه توز ما همواره منتظر عقوبت و گرفتارى.
در روايتى امام باقر عليه السلام مى فرمايند:
إنّ اللّه عزّوجلّ نصب عليّاً علماً بينه وبين خلقه، فمن عرفه كان مؤمناً ومن أنكره كان كافراً ومن جهله كان ضالاًّ، ومن نصب معه شيئاً كان مشركاً، ومن جاء بولايته دخل الجنّة؛(20)
همانا خداوند متعال على را به عنوان پرچمى بين خود و بندگانش قرار داد، پس هر كه او را بشناسد باايمان است، هر كه او را انكار نمايد كافر است، هر كه او را نشناسد گمراه است، هر كه همراه او چيز ديگرى را قرار دهد، همانا مشرك است و هر كه ولايت او را داشته باشد، همانا داخل بهشت مى شود.
در اين معنا روايات بسيارى از پيامبر گرامى اسلام صلى اللّه عليه و آله وارد شده است كه به روايت جاراللّه زمخشرى بسنده مى نماييم؛ همان كه رازى آن را در تفسيرش اين گونه آورده است:
صاحب كشاف از پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله اين گونه نقل كرده است كه حضرت فرمود:
من مات على حبّ آل محمّد مات شهيداً.
– ألا ومن مات على حبّ آل محمّد مات مغفوراً له.
– ألا ومن مات على حبّ آل محمّد مات تائباً.
– ألا ومن مات على حبّ آل محمّد مات مؤمناً مستكمل الإيمان.
– ألا ومن مات على حبّ آل محمّد بشّره ملك الموت بالجنّة ثمّ منكر ونكير.
– ألا ومن مات على حبّ آل محمّد يزفّ إلى الجنّة كما تزفّ العروس إلى بيت زوجها.
– ألا ومن مات على حبّ آل محمّد فتح له في قبره بابان إلى الجنّة.
– ألا ومن مات على حبّ آل محمّد جعل اللّه قبره مزار ملائكة الرحمة.
– ألا ومن مات على حبّ آل محمّد مات على السنّة والجماعة.
– ألا ومن مات على بغض آل محمّد جاء يوم القيامة مكتوباً بين عينيه: آيس من رحمة اللّه.
– ألا ومن مات على بغض آل محمّد مات كافراً.
– ألا ومن مات على بغض آل محمّد لم يشمّ رائحة الجنّة؛(21)
هر كس بر دوستى خاندان محمّد بميرد، شهيد از دنيا رفته است.
بدانيد و آگاه باشيد! هر كس بر دوستى خاندان محمّد بميرد، بخشيده شده از دنيا رفته است.
بدانيد و آگاه باشيد! هر كس بر دوستى خاندان محمّد بميرد، با توبه كامل از دنيا رفته است.
بدانيد و آگاه باشيد! هر كس بر دوستى خاندان محمّد بميرد، باايمان كامل و مؤمن از دنيا رفته است.
بدانيد و آگاه باشيد! هر كس بر دوستى خاندان محمّد بميرد، ابتدا فرشته مرگ او را به بهشت نويد مى دهد، سپس دو فرشته سؤال و جواب (منكر و نكير) سراغ او آيند.
بدانيد و آگاه باشيد! هر كس بر دوستى خاندان محمّد بميرد، به سوى بهشت مى رود؛ همان گونه كه عروس را با احترام و شادمانى به خانه شوهر مى برند.
بدانيد و آگاه باشيد! هر كه بر دوستى خاندان محمّد بميرد، خداوند در قبر او دو در به سوى بهشت باز مى نمايد.
بدانيد و آگاه باشيد! هر كه بر دوستى خاندان محمّد بميرد، خداوند قبرش را زيارتگاه فرشتگان رحمت خود مى نمايد.
بدانيد و آگاه باشيد! هر كه بر دوستى خاندان محمّد بميرد، بر دين واقعى و سنّت پيامبر از دنيا رفته است.
بدانيد و آگاه باشيد! هر كه بر كينه خاندان محمّد بميرد، روز قيامت او را مى آورند؛ در حالى كه بين دو چشمش نوشته شده است: اين شخص نااميد از رحمت و عطوفت خداوند.
بدانيد و آگاه باشيد! هر كه بر كينه خاندان محمّد بميرد، كافر از دنيا رفته است.
بدانيد و آگاه باشيد! هر كه بر كينه خاندان محمّد بميرد، هيچ گاه بوى بهشت به مشام او نمى رسد.
ما نيز مى گوييم:
خداوندا! ما را بر پيروى از محمّد و خاندان محمّد زنده بدار، و بر شناخت و دوستى آنان بميران، و ما را در گروه آنان محشور بدار، و شفاعت آنان را روزى ما قرار بده و به هر آن چه كه آنان را توفيق داده اى، توفيقمان ده، همانا تو شنوا وپذيرا هستى.
پي نوشت ها :
1- درباره اين حديث از جهت سند و دلالت طى سه جلد از كتاب بزرگ نفحات الأزهار في خلاصه عبقات الأنوار تحقيق و پژوهش گسترده اى شده است.
2- مسند احمد: 3 / 14.
3- صحيح ترمذى: 2 / 219.
4- همان: 2 / 220.
5- المستدرك على الصحيحين: 3 / 109.
6- نهج البلاغه: 143.
7- همان: 146.
8- گفتنى است كه درباره حديث سفينه در كتاب نفحات الأزهار في خلاصه عبقات الأنوار مفصل بحث كرده ايم.
9- المشكات: 523.
10- الصواعق المحرقه: 234.
11- نهج البلاغه: 47.
12- براى آگاهى بيشتر درباره حديث وصيّت و ميراث دارى، با سندهاى اهل سنّت ر.ك جلد سوم كتاب تشييد المراجعات وتفنيد المكابرات از همين نگارنده.
13- نهج البلاغه: 247.
14- همان: 386.
15- همان: 231.
16- سوره قصص: آيه 83 .
17- نهج البلاغه: 47.
18- همان: 283.
19- نهج البلاغه: 162.
20- الكافى: 1 / 437.
21- تفسير رازى: 27 / 165 ـ 166.
منبع مقاله: ميلاني، سيّدعلي؛ (1389)، اهل بيت عليهم السلام در نهج البلاغه، مرکز حقايق اسلامي،دوم.
منبع مقاله :
ميلاني، سيّدعلي؛ (1389)، اهل بيت عليهم السلام در نهج البلاغه، مرکز حقايق اسلامي، دوم