کمالات و فضايل اهل بيت(ع) در نهج البلاغه (1)
اهل بيت عليهم السلام ساخته خداوندگار و مردم ساخته آنان
حضرت على عليه السلام در نامه اى به معاويه چنين مى نويسد:
إنّ قوماً استشهدوا في سبيل اللّه تعالى من المهاجرين والأنصار ـ و لكلّ فضل ـ حتّى إذا استشهد شهيدنا، قيل سيّد الشهداء… ولولا ما نهى اللّه عنه من تزكية المرء نفسه لذكر ذاكر فضائل جمّة، تعرفها قلوب المؤمنين، و لا تمجّها آذان السامعين، فدع عنك من مالت به الرمية؛ فإنّا صنائع ربّنا والناس بعد صنائع لنا…؛(1)
گروهى از مهاجران و انصار در راه خداوند شهيد شدند ـ و هر كدام فضيلتى داشتند ـ تا آن كه شهيد ما (حضرت حمزه عليه السلام) شربت شهادت نوشيد. پس به سرور و سالار شهيدان معروف شد و پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله هنگام نماز بر او شيوه خاصى را به كار برد و هفتاد تكبير را خواند.
مگر نمى بينى دست مردمان بسيارى در راه خداوند بريده شد و هر كدام فضيلت و مرتبتى داشتند؛ ولى هنگامى كه يكى از ما (حضرت جعفر بن ابى طالب عليه السلام) همانند آنان شد طيار (پرواز كننده) در بهشت و صاحب دو بال ناميده شد.
اگر خداوند از خودستايى باز نداشته بود، فضيلت ها و خوبى هاى فراوانى را برمى شمردم كه دل هاى مؤمنان با آن ها، آشناست و در گوش شنوندگان خوش آوا. پس آن چه را كه در آن سودى نيست رها كن (و آب در غربال مپيماى)؛ چرا كه ما ساخته و پرداخته پروردگارمان هستيم و بعد از آن، مردم همگى ساخته و پرورده هاى ما هستند.
و اين كه ما و شما درآميختيم و طرح خويشاوندى ريختيم، از شما دختر گرفتيم و به شما دختر داديم و مانند همتا و برابر با شما رفتار كرديم، عزّت و سربلندى ديرين و فضيلت ها و سرافرازى هاى پيشين را از ما باز نمى دارد، در حالى كه شما چنين شأن و مقامى را نداريد… .
پس ما يك بار براى خويشاوندى با پيامبر، به خلافت سزاوارتريم و ديگر بار براى طاعت و فرمانبردارى (دستور پيامبر در پيروى از ما) برتريم.
و آن گاه كه مهاجران در سقيفه بر انصار به نزديكى با پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله دليل آورده و پيروز شدند پس اگر موجب برترى همان است حق با ماست، نه با شما و اگر به دليل ديگرى است، پس هم چنان انصار برترند و ادعايشان پابرجاست.
اين نامه، برترى هايى از اهل بيت عليهم السلام را در بر گرفته است؛ برترى هايى با معانى ارزشمند كه داراى راز بزرگى است كه امير مؤمنان على عليه السلام مى فرمايد:
إنّا صنائع ربّنا والناس بعد صنائع لنا؛
ما ساخته و پرداخته پروردگارمان هستيم و بعد از آن، مردم همگى ساخته و پرداخته ما هستند.
اين جمله در نامه امام زمان عجل اللّه تعالى فرجه الشريف به شيعيان نيز آمده است، آن جا كه مى نگارد:
بسم اللّه الرحمن الرحيم
عافانا اللّه و إيّاكم من الفتن… ونحن صنائع ربّنا والخلق بعد صنائعنا…؛(2)
به نام خداوند بخشاينده ي مهربان
خداوند ما و شما را از شر بلاها و فتنه ها ايمن و عافيت بدارد، و روح و حقيقت يقين را به ما و شما ببخشايد و ما و شما را از بدى عاقبت باز بدارد.
ترديد بعضى از شما در دين به من رسيده است و از آن خبردار شده ام و هر دودلى و سرگردانى كه درباره ولىّ امر و امامان به شما روى كند به خاطر شما، غمگين مى شويم ـ نه براى خودمان ـ و موجب ناراحتى ما درباره ي شما مى شود، نه درباره ي خودمان؛ زيرا خداوند همواره همراه ماست و با وجود او به غير او نيازى نداريم و همواره حق و درستى همراه ماست. پس اگر كسى از ما عقب بماند ما را وحشت فرا نمى گيرد و همانا ما ساخته و پرداخته پروردگار خويشيم و تمامى مخلوقات پرورده ما هستند.
اى شيعيان دودل! شما را چه مى شود كه در شك و دودلى هستيد و در سرگردانى به سر مى بريد، آيا نشنيده ايد خداوند مى فرمايد:
(يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللّهَ وَأَطيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي اْلأَمْرِ مِنْكُمْ)؛(3)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از خداوند اطاعت كنيد و از پيامبر و اولى الامر خود اطاعت كنيد.
آيا شما آثارى را كه درباره امامانتان ـ درود و سلام بر گذشتگان و باقى ماندگان آنان باد ـ هست و ايجاد مى شود به شما رسيده است، نمى دانيد؟
آيا شما نمى بينيد چگونه خداوند پناه گاه هايى براى شما قرار داد تا به آن ها پناه ببريد و علامت هايى كه به وسيله ي آن ها هدايت شويد؛ از زمان حضرت آدم تا اين كه آخرين آن ها عليهم السلام پديدار گشت؟! هرگاه پرچم و علامتى ناپديد گشت پرچم ديگرى پديدار شد و هر گاه ستاره اى خاموش شد، ستاره فروزان ديگرى پديدار شد.
در توضيح اين سخن گهربار بايد بگوييم كه در واقع مى فرمايند:
هيچ شخصى نعمتى بر ما ندارد، بلكه فقط خداوند بزرگ و با عظمت به ما نعمت داده است. پس بين ما و خداوند در نعمتى الاهى هيچ واسطه اى نيست و مردم از همه طبقات ساخته و پرداخته ما هستند. ما، بين مردم و خداوند واسطه هستيم، و ما هستيم كه تمام نعمت ها را به مردم فرو مى ريزيم، و ما بندگان خدا هستيم و مردم بندگان ما هستند.
آن حضرت با اين گفتار به اين معنا اشاره كرده است كه «و هيچ گاه كسى كه نعمت از او بر مردم جارى شده است با مردم مساوى و برابر نيست».
شيخ كلينى رحمه اللّه در اين زمينه روايتى را نقل كرده است كه امام عليه الصلاة والسلام فرمود:
إنّ اللّه خلقنا فأحسن خلقنا، وصوّرنا فأحسن صورنا، وجعلنا عينه في عباده ولسانه الناطق في خلقه… وبعبادتنا عُبد اللّه ولولانا نحن ما عُبِد اللّه؛(4)
همانا خداوند ما را آفريد پس به بهترين شكل آفريد و ما را به بهترين صورت پرداخت. ما را بين بندگانش چشم، و زبان گوياى خود بين مردمان، و دست گشاده به رحمت و مهربانى بر بندگان خود، قرار داد، ما روى خداوند هستيم كه به سويش رو كنند و بابى كه به او دلالت مى كند، از جانب او همه چيز بخشيده و خزانه داران او در آسمان و زمين هستيم. به وسيله ما تمام درختان ميوه دار مى شود، و ميوه ها رسيده مى شود، و رودها روان مى گردد و به وسيله ما خداوند باران آسمان را فرو مى بارد و زمين گياهانش را مى روياند و به عبادت ماست كه خداوند پرستيده مى شود و اگر ما نبوديم هيچ گاه خداوند پرستش نمى شد.
كوتاه سخن اين كه امامان از اهل بيت عليهم السلام نعمت الاهى بر تمام مخلوقات هستند و نعمت در اين آيه به آنان تفسير شده است:
(يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللّهِ ثُمَّ يُنكِرُونَهَا)؛(5)
نعمت الاهى را مى شناسند سپس آن را انكار مى كنند.(6)
در آيه ديگر «نعيم» به آن بزرگواران تفسير شده است:
(ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذ عَنِ النَّعِيمِ)؛(7)
سپس در آن روز از نعمت پرسيده خواهيد شد.(8)
آرى، آنان واسطه هاى بين خداوند و تمام موجودات در آفرينش، علم، روزى و ديگر الطاف و بخشش هاى الاهى و نعمت ها هستند.
پس خداوند كننده اى است كه تمام هستى از اوست و امام، كننده اى است كه هستى به سبب اوست و اين همان ولايت و سرپرستى كليّه است.
پس آيا مى توان كسى را از اين اُمّت با خاندان حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله مقايسه كرد و سنجيد؟ و آيا مى شود كسى از خلايق با آنان هم سطح و مساوى شود؟
اهل بيت عليهم السلام و مقام عصمت
ناآلودگى و مصونيت از گناه از مهم ترين ويژگى هاى بارز در هر امام و پيامبر است كه بر اين امر دليل هاى فراوانى از قرآن، سنّت پيامبر و عقل بيان شده است. واضح ترين آيه قرآن در اين باره آيه اى است كه مى فرمايد:
(أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ)؛(9)
از خداوند اطاعت كنيد و از پيامبر و اولى الامر خود اطاعت كنيد.
اين آيه به گونه اى روشن بيان گر عصمت است؛ تا جايى كه فخر رازى و ديگر شك پردازان به دلالت آن اعتراف نموده اند؛ زيرا فرمانبرى از كسى كه اشتباه و آلودگى در او راه دارد، به صورت همه جانبه هرگز روا و شايسته نيست.
امير مؤمنان على عليه السلام گفتارى در شأن و مقام خاندان پيامبر عليهم السلام دارد كه اُمّت اسلامى را به پيروى و فرمانبردارى از آنان در همه حال دستور مى دهد، آن جا كه مى فرمايد:
اُنظروا أهل بيت نبيّكم، فالزموا سمتهم واتّبعوا أثرهم، فلن يخرجوكم من هُدى ولن يعيدوكم في ردى، فإن لبدوا فالبُدوا، وإن نهضوا فانهضوا، ولا تسبقوهم فتضلّوا، ولا تتأخروا عنهم فتهلكوا؛(10)
و به اهل بيت پيامبرتان نيك بنگريد، از آن سو كه گام برمى دارند، حركت نماييد و قدم جاى قدمشان بگذاريد، آن ها هرگز شما را از راه هدايت بيرون نمى برند و به پستى و هلاكت باز نمى گردانند. پس هر گاه سكوت كردند و خاموش بودند، خاموش باشيد و هر گاه برخاستند برخيزيد، از آن ها پيشى نگيريد كه گمراه مى شويد و از آنان عقب نمانيد كه به نابودى و هلاكت دچار مى شويد.
به راستى چگونه اهل بيت عليهم السلام پاك و مصون از اشتباه نيستند در حالى كه آن سان كه امير مؤمنان على عليه السلام خبر داده قلب و جانشان در بهشت است. آيا قلبى كه در بهشت باشد فكر اشتباه و گناه از آن مى گذرد تا چه رسد به اراده و انجام آن؟ آيا چنين قلبى دچار غفلت و فراموشى و ترديد و دودلى مى شود؟ آيا اين مصونيت از اشتباه، همان سفارشى نيست كه درباره لازمه امامت و مهترى است؟
آرى، پيامبر صلى اللّه عليه و آله همانند سفارشى كه درباره ي امير مؤمنان على عليه السلام در سخن سابق كرده و بعد از خودش به اُمّت دستور داده است كه از او پيروى كنند، درباره ي عمار نيز سفارش كرده است؛ هنگامى كه او را به پيروى از حضرت على عليه السلام در تمام اتفاقات و وقايع بعد از خودش و در هر حالتى فرا خواند.
گروهى از دانشمندان بزرگ روايتى را از علقمة بن قيس و اسود بن يزيد نقل كرده اند. آن دو مى گويند:
ابوايوب انصارى از جنگ صفين بازگشت. ما نزد او رفتيم و به او گفتيم: اى ابوايوب! خداوند تو را گرامى داشت كه حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله را به خانه تو نزول اجلال داد و شترش كنار خانه تو خوابيد. اين لطف و مرحمتى از جانب خداوند و براى بزرگداشت تو بود، تا آن كه به در خانه تو ايستاد و تمام مردم را رها نمود، حال تو با شمشير آمده اى و مسلمانان توحيدگوى را مى كشى؟
ابوايوب گفت: فلانى! هيچ گاه راهبر به مردمش دروغ نمى گويد، مسلّم است كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به ما دستور داد همراه على عليه السلام با سه گروه بجنگيم: ناكثين، قاسطين و مارقين.
ما با ناكثين كه همان ياران جمل و طلحه و زبير بودند جنگ نموديم و آنان را كشتيم، و اينك از جنگ با قاسطين، معاويه و عمروعاص مى آييم؛ مارقين كه همان صاحبان درختان گز و تنه هاى درخت خرما و درختان سبز خرما و ياران نهروان هستند، به خداوند سوگند! نمى دانم كجا هستند؟ ولى به يقين اگر خداوند بزرگ بخواهد به جنگ با آن ها خواهم رفت.
آن گاه گفت: از پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله شنيدم كه به عمار مى فرمود:
يا عمّار! تقتلك الفئة الباغية، وأنت إذ ذاك مع الحقّ والحقّ معك.
يا عمّار بن ياسر! إن رأيت عليّاً قد سلك وادياً وسلك الناس كلّهم وادياً غيره، فاسلك مع علي، فإنّه لن يدليك في ردى، ولن يخرجك من هدى.
يا عمّار! من تقلّد سيفاً وأعان به عليّاً ـ رضي اللّه عنه ـ على عدوّه قلّده اللّه يوم القيامة وشاحين من درّ، ومن تقلّد سيفاً أعان به عدوّ علي ـ رضي اللّه عنه ـ قلّده اللّه يوم القيامة وشاحين من نار؛
اى عمار! گروه ستمگر تو را خواهند كشت و تو در آن زمان همراه حق هستى و حق نيز همراه توست.
اى عمار پسر ياسر! هر گاه ديدى كه على در مسيرى مى رود و تمامى مردمان در مسير ديگرى غير از راه على در حركتند پس فقط با على همراه شو. زيرا او هيچ گاه تو را به هلاكت نمى اندازد و از راه درست و هدايت خارج نمى سازد.
اى عمار! هر كه شمشيرى به گردن آويزد و على را با آن بر دشمن او يارى رساند، خداوند روز قيامت دو گردنبند زيبا از درّ بر گردن او مى آويزد و هر كه شمشيرى بر گردن بگيرد و به دشمن على يارى رساند، خداوند روز قيامت دو گردنبند آتشين بر گردن او مى نهد.
ما گفتيم: اى اباايوب! بس است خداوند به تو رحمت كند، كافى است، خداوند به تو رحمت كند.(11)
پايه هاى دين و هدايت گران مردمان
امير مؤمنان على عليه السلام خاندان محمّد عليهم السلام را اين گونه توصيف فرموده است:
هم أساس الدين وعماد اليقين؛
آنان پايه استوار دين و ستون محكم يقين هستند.
اين عبارت بعد از اين گفتار آمده است كه فرمود:
هم موضع سرّه، إليهم يفىء الغالي وبهم يلحق التالي لا يقاس بآل محمّد عليهم السلام من هذه الاُمة أحد؛(12)
آنان جايگاه اسرار خداوندى هستند، افراط گران بايد به سوى آنان برگردند و عقب ماندگان بايد خود را به آنان برسانند، كسى از اين اُمّت با خاندان محمّد عليهم السلام مقايسه نمى شود.
گويى منظور حضرت اين است كه به راستى كسانى كه داراى اين ويژگى ها هستند و به اين فضايل و برترى ها رسيده اند همان ها اساس دين و ستون يقين هستند. افراط گران بايد به سوى آنان برگردند و عقب ماندگان بايد خود را به آنان برسانند.
امير سخن در جاى ديگرى مى فرمايد:
هم دعائم الإسلام وولائج الإعتصام، بهم عاد الحقّ إلى نصابه، وانزاح الباطل عن مقامه، وانقطع لسانه عن منبته؛(13)
آنان ستون هاى محكم اسلام و پناه گاه هاى اميد به لطف خدا هستند و به وسيله آنان حق و درستى به جايگاه خود باز مى گردد و باطل از مقام خود به پايين كشيده مى شود و زبانش از ريشه قطع مى گردد.
حضرت على عليه السلام در جاى ديگر خاندان پيامبر را اين گونه توصيف مى نمايد:
هم أزمّة الحقّ وأعلام الدين وألسنة الصدق، فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن، ورِدُوهُم ورودَ الهيم العطاش؛(14)
آنان زمامداران حق و درستى، پيشوايان دين و زبان هاى راست گو و حقيقت هستند، پس همانند قرآن، آنان را به بهترين احترام و منزلگاه فرود آوريد و به سان تشنگان سرگردان با اشتياق چشم حيات به آنان رو كنيد.
در اين فراز والا چند عبارت قابل توضيح است:
1. «افراط كاران و غاليان به آنان باز مى گردند و عقب ماندگان به آن ها بايد برسند».
منظور از اين عبارت، يعنى كه اهل بيت عليهم السلام ميزان سنجش بين تندروى و كندروى در دين هستند و شايد اين معنا همان معناى توصيف اهل بيت عليهم السلام باشد كه در روايت آمده است كه فرمودند:
ما جايگاه معتدلى هستيم كه هيچ گاه افراط گران با ما نيستند و هيچ رونده اى از ما پيشى نمى گيرد.(15)
2. «آنان زمامداران حق هستند».
منظور اين است همواره و در هر حال حق با آن هاست، هر جاى كه بگردند حق با آنان به چرخش درمى آيد و همواره پيامبر گرامى صلى اللّه عليه و آله درباره امير مؤمنان على عليه السلام مى فرمودند:
علي مع الحقّ والحقّ مع علي، يدور معه حيث دار، ولن يفترقا حتى يردا عليَّ الحوض؛(16)
على با حق و درستى است و درستى و حق همواره با على است؛ هر جاى كه برود او همراهش هست و هرگز از هم جدا نخواهند شد تا اين كه در كنار حوض به نزد من خواهند رسيد.
آن گاه امير مؤمنان على عليه السلام آن بزرگواران را به زبان گوياى راستى وصف مى كند و در واقع كه آيه شريفه ذيل را به آن بزرگواران تفسير مى نمايد، آن جا كه مى فرمايد:
(وَاجْعَلْ لي لِسانَ صِدْق فِي اْلآخِرينَ)؛(17)
و براى من در مردمان آينده زبان راستى قرار بده.
پي نوشت ها :
1- نهج البلاغه: 386.
2- الاحتجاج: 2 / 277، بحار الأنوار: 53 / 178.
3- سوره نساء: آيه 59.
4- الكافى: 1 / 144.
5- سوره نحل: آيه 85 .
6- ر.ك: الصافى فى تفسير القرآن: 303.
7- سوره تكاثر: آيه 8 .
8- ر.ك: الصافى فى تفسير القرآن: 573.
9- سوره نساء: آيه 62.
10- نهج البلاغه: 143.
11- تاريخ بغداد: 13 / 186 ـ 187، فرائد السمطين: 1 / 178، كنز العمال: 12 / 212، مناقب خوارزمى: 75 / 124، و آن چه نقل شد، طبق نقل تاريخ بغداد بود.
12- نهج البلاغه: 47.
13- همان: 357.
14- همان: 118.
15- الكافى: 1 / 1010.
16- از جمله راويان اين حديث خطيب بغدادى در تاريخ بغداد: 14 / 321، و هيثمى در مجمع الزوائد: 7 / 236 است.
17- سوره شعراء: آيه 84 .
منبع مقاله :
ميلاني، سيّدعلي؛ (1389)، اهل بيت عليهم السلام در نهج البلاغه، مرکز حقايق اسلامي، دوم