خانه » همه » مذهبی » علم کلام از منظر غزالی

علم کلام از منظر غزالی

علم کلام از منظر غزالی

غزالی پیش از فرار از مدرسه ی نظامیه بغداد و اشتغال به طریق تصوف از زمره ی بزرگترین متکلمان اشعری بود و در فن مناظره می توانست هر حریف قدرتمندی را شکست دهد. او در این راه بیش از همه وامدار استاد برجسته ی خود امام

0044329 - علم کلام از منظر غزالی
0044329 - علم کلام از منظر غزالی

 

نویسنده: مهدی کمپانی زارع

 

 


غزالی پیش از فرار از مدرسه ی نظامیه بغداد و اشتغال به طریق تصوف از زمره ی بزرگترین متکلمان اشعری بود و در فن مناظره می توانست هر حریف قدرتمندی را شکست دهد. او در این راه بیش از همه وامدار استاد برجسته ی خود امام الحرمین جوینی بود که در مناظره مهارت خیره کننده ای داشت. در لشکرگاه سلاجقه و بویژه در مجلس خواجه نظام الملک رسم مناظره رواجی داشت و این وزیر دانشمند از علما می خواست که در محضر وی با یکدیگر مناظره کنند و قدرت علمی خود را به وی و دیگران نشان دهند. در واقع این مناظرات نوعی زورآزمایی علمی بود که همیشه در آن طرفی پیروز و شخصی مغلوب می شد. پس از شکست طرف بازنده ی مناظره تا ساعت ها و روزها او مورد تمسخر اطرافیان طرف پیروز و دیگر مردم قرار می گرفت و شدیداً مورد اذیت و آزار واقع می شد. امری که در این مناظرات حضور نداشت حق طلبی و رعایت اخلاقیات بود و طرفین به داعی پیروزی حاضر بودند هم شخصیت خصم را بکوبند و هم از مقدمات فاسد به نتیجه ی مطلوب نائل گردند. اینها اموری بود که غزالی را پس از رها کردن نظامیه و تحول ژرف روحی اش از علم کلام و عمل مناظره بیزار می ساخت. منقول است که در سال های پس از تحول روحی غزالی شخصی به نام ابوبکر بن ولید وی را دعوت به مناظره کرد و غزالی صراحتاً بیان داشت که این کاری است که من آن را در عراق برای کودکان واگذاشته ام (1). وی بر سر تربت خلیل علیه السلام سوگند خورد که از سه کار دست بردارد: نزد هیچ سلطان نرود و مالی از سلطان نگیرد و با کسی مناظره نکند. فهم وجوه بیزاری وی از علم کلام و مناظره برای وی که سال های بسیاری از عمر خود را بدین امر مشتغل بود، جز با غور در آثارش میسر نمی شود. وی در رساله ی المنقذ من الضلال در باب علم کلام سخنان مهمی را بیان می کند. به اعتقاد وی غایت این دانش نگاهداری باورهای اهل سنّت و پاسبانی آن از آشوبگری اهل بدعت است. او در شکل گیری علم کلام در میان مسلمین نظری را مطرح می کند که موجب می شود او علم کلام را برای روزگار عُسرَت و مواجهه با اهل بدعت تجویز نماید. به بیان وی چون خدای متعال به بندگانش از زبان رسول خویش، عقیده ی حقی را ابلاغ کرد که صلاح دین و دنیاشان در آن است و قرآن و روایات نیز آن را بیان می کنند،‌ شیطان در اندیشه های بدِ اهل بدعت، مطالبی را القا کرد که خلاف سنت پیامبر صلی الله علیه و آله بود. پس خلق بدین بدعت ها روی آوردند و نزدیک بود که عقیده ی حق را بر اهلش پریشان جلوه دهند، از این رو خداوند متعال جماعت متکلمان را پدید آورد و انگیزه های آنان را جهت یاری سنت، به جنبش درآورد و آنان نیز با بیانی استوار به کشف حق پوشانی های تازه ی اهل بدعت که برخلاف سنتِ منقول بود، پرداختند. دانش کلام و متکلمان از اینجا به وجود آمدند. جماعتی از متکلمان به آنچه خدای متعال آنان را بدان مأمور ساخته بود،‌ قیام نمودند و به نیکویی دفاع از سنت کردند و از عقیده ای که از جانب مقام نبوت رسیده و مقبول واقع شده بود، حمایت کردند و بدعت هایی را که تازه به وجود آمده بود، تغییر دادند، اما در این دانش به مقدماتی اعتماد می کردند که از مخالفانشان دریافت کرده بودند و آنچه آنان را به تسلیم مجبور کرده بود، یا تقلید بود و یا اِجماع امت و یا تنها پذیرش از جانب قرآن و روایات. و بیشتر تلاش ایشان در بیرون آوردن تناقضات موجود در اندیشه مخالفانشان بود و اینکه آنان را با لوازم مُسَلماتشان توبیخ کنند. این روش متکلمان در مواجهه با کسانی که جز به ضروریات تسلیم نمی شوند، اساساً بی فایده بود. غزالی پس از این متذکر می شود که با فهم این امور علم کلام برای مقصود من بسنده نبود و برای دردم که از آن نالان بودم، شفادهنده نبود. هرچند در زمان پیدایش دانش کلام، متکلمان بر آن بودند که ورای دفاع از سنت به بحث در باب حقایق اشیاء بپردازند و در این راستا به بررسی جواهر و اعراض و احکام آن پرداختند، اما از آنجا که این کار غایت دانش شان نبود، سخنانشان در این زمینه به نقطه ای که مطلوب بود، نرسید و از آن، چیزی که تیرگی های سرگردانی را در اختلافات خلق از میان ببرد، به دست نیامد.
در احیاء علوم الدین نیز اهل اسلام را به این توجه می دهد که در استفاده از اندیشه ی متکلمان طریق مبالغه نپیمایند و متذکر این باشند که جایگاه علم کلام را در مقابله با خصم دین و اهل بدعت ببیند و نه بیشتر و از علم کلام به عنوان پاسبان و نگاهبان استفاده کنند و آن را دارو بدانند و نه غذا. به اعتقاد وی علم کلام از فنونی است که برای بازداشتن دل های عوام از پذیرش تخیّلات بدعت گذاران واجب کفایی است، و این وجوب به سبب بروز همین بدعت ها به وجود آمده است، همچنان که نیاز انسان به اجیر کردن راهنما و نگهبان در راه حج بر اثر وقوع ستمگری و راهزنی اعراب پدید آمده است، و اگر عرب بی رحمی های خود را ترک کند استخدام نگهبان از جمله شرایط سفر حجّ نخواهد بود، همچنین اگر بدعتگران یاوه سرایی های خویش را رها کنند، به موضوعاتی بیش از آنچه در دوران صحابه معمول بوده نیازی نیست. بنابراین اهل کلام باید حدود وظایف خود را در قبال دین بشناسند و موقعیت خود را نسبت به آن مانند موقعیت نگهبان در راه حجّ بدانند. نگهبانِ راه حج اگر قصدش تنها پاسداری از حاجیان باشد از حاجیان نیست و اهل کلام اگر منظورشان تنها مناظره و مدافعه باشد و در راه آخرت گام برندارند و به محافظت دل و اصلاح آن نپردازند، هرگز از جمله علمای دین به شمار نمی آیند، زیرا در این صورت متکلم از دین جز عقیده ای که عوام مردم نیز در آن با او مشارکت دارند چیزی در دست ندارد، و تنها به داشتن هنر مجادله و مدافعه از عوام ممتاز می باشد. غزالی بر آن است که معرفت خداوند سبحان و شناخت صفات و افعال او و همه آنچه در علم مکاشفه موجود است، از علم کلام به دست نمی آید و حتی ممکن است حجاب و مانع آنها نیز باشد. رسیدن به آنها تنها از طریق مجاهده ای که خداوند آن را مقدمه ی هدایت خود قرار داده امکان پذیر است. پس از بیان این مطلب وی پرسش مقدری را مطرح می کند به این شرح: تو حد متکلم را به نگهبانی از عقیده عوام در برابر آسیب یاوه گویی های بدعتگران محدود کردی، مانند حد نگهبان راه حج که وظیفه او پاسداری اموال و منسوجات حاجیان از غارت و دستبرد اعراب است. و حد فقیه را حفظ قانونی دانستی که حاکم به وسیله آن شر بعضی از متجاوزان را نسبت به بعضی از مردم برطرف کند، و این دو مرتبه نسبت به علم دین مرتبه هایی پست و نازلند، در حالی که علمای امّت که به فضل و کمال مشهورند همان فقیهان و متکلّمانند. در این باب چه می گویی؟ پاسخ غزّالی این است که علمای دین وجود خود را تنها وقف علم فقه نکرده بودند، بلکه به علمِ قُلوب نیز اشتغال داشته، مراقب احوال دل بوده اند و آنچه آنها را از تصنیف در این علم و تدریس آن بازمی داشت، همان چیزی بود که صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله را از نگارش و تدریس فقه مانع شد، با اینکه آنان فقیهانی بودند که از فنون مختلف دانش برخوردار و به علم فتاوی و حلال و حرام مشغول بودند. بنابراین فضیلت علمای دین به اعتبار دانستن علم فقه و کلام نبوده، بلکه به سبب دانش آنها به دقایق علوم باطن بوده و هم اینکه به مقتضای علم خود عمل می کرده اند و فقه را برای جلب رضای الهی می خواسته اند و در دین زهد می ورزیده اند، اگرچه شهرت آنها به اعتبار علم آنها در فقه و کلام بوده است. زیرا آنچه در پیشگاه خداوند مایه ی فضل و برتری است، غیر از آن چیزی است که در نزد خلق سبب آوازه و شهرت است (2).

پی‌نوشت‌ها:

1. مرآت الجنان، ج 3، ص 226.
2. احیاء علوم الدین، صص 25-26.

منبع مقاله :
کمپانی زارع، مهدی؛ (1391)، حیات فکری غزالی، تصحیح، ترجمه و تحقیق و نقد رساله المنقذ من الضلال، تهران: نگاه معاصر، چاپ اول.

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد