طلسمات

خانه » همه » مذهبی » وحدت اسلامی یا وفاق تشیع و تسنن در سخنان امام علی (ع)(2)

وحدت اسلامی یا وفاق تشیع و تسنن در سخنان امام علی (ع)(2)

وحدت اسلامی یا وفاق تشیع و تسنن در سخنان امام علی (ع)(2)

3- علی علیه السلام، بزرگ ترین عامل عزت و سرافرازی امتهای پیشین را اتحاد و اتفاق آنان می داند و بالاترین عامل شکست و ذلت و سقوط ایشان را تفرقه و جدائی و اختلاف آنها بیان می کند؛ در آنجا می فرماید: «از وبال و کیفرهائی که در اثر کردار زشت و اعمال ناپسند، به امت های پیشین رسید، برحذر باشید و حالات آنها را در نعمت و نقمت بیاد آورید؛ تا شما مانند کیفر دیدگانشان نشوید.»

1a43547a b086 42c8 aef3 d31a4b38a3bf - وحدت اسلامی یا وفاق تشیع و تسنن در سخنان امام علی (ع)(2)
SA3414 - وحدت اسلامی یا وفاق تشیع و تسنن در سخنان امام علی (ع)(2)
 


 

نویسنده: سعید خو محمّدی

 

3- علی علیه السلام، بزرگ ترین عامل عزت و سرافرازی امتهای پیشین را اتحاد و اتفاق آنان می داند و بالاترین عامل شکست و ذلت و سقوط ایشان را تفرقه و جدائی و اختلاف آنها بیان می کند؛ در آنجا می فرماید:
«از وبال و کیفرهائی که در اثر کردار زشت و اعمال ناپسند، به امت های پیشین رسید، برحذر باشید و حالات آنها را در نعمت و نقمت بیاد آورید؛ تا شما مانند کیفر دیدگانشان نشوید.»
هنگامی که در تفاوت حال خوب و بدشان فکر کردید، به کارهائی بچسبید که موجب عزّت و شوکت ایشان گشت. دشمنانشان رانده و دور شدند، عافیت به سوی آنها کشیده شد، نعمت خدا در اختیارشان بود و رشته کرامتشان پیوستگی یافت.
و آن امور که موجب عزت و شوکتشان گشت: دوری گزیدن از تفرق و پراکندگی و همّت گماشتن و توصیه و ترغیب یکدیگر به رعایت اتحاد و اتفاق بود. از هر امری که ستون فقراتشان را می شکست و قدرتشان را سست می کرد، اجتناب ورزیدند، مانند کینه توزی، بخل، حسادت، ناهمفکری، پشت کردن و دوری گزیدن از یکدیگر…
بنگرید چه حالی داشتند هنگامی که با هم مجتمع بودند، هدف و آرمانشان یک چیز بود، دلهاشان هماهنگ و موافق، دستها و شمشیرهاشان در یک مسیر بود، بصیرتی کافی داشتند و تصمیم ها در یک جهت بود. آیا وقتی چنین بودند، فرمانروای اقطار جهان و مالک رقاب عالمیان نبودند؟ و باز توجه کنید آخر کار چه حالی داشتند هنگامی که میان آنها تشتّت و پراکندگی پیدا شد. اختلاف کلمه و ناهمدلی پیدا کردند، به گروه های مختلف تقسیم شدند و با یکدیگر به جنگ برخاستند. آن هنگام خداوند حکیم، خلعت دولت و کرامت از تنشان بیرون کرد. نعمت فراوان خویش، از ایشان بگرفت و سرگذشت و داستانشان را برای عبرت گیرندگان شما به جای گذاشت.
از سرگذشت فرزندان اسماعیل و پسران اسحاق و بنی اسرائیل (فرزندان یعقوب) عبرت گیرید و چه اندازه مثالها به هم نزدیک.
دوران پراکندگی و تشتّت عرب را وقتی که زیر سلطة دولت های ایران و روم بودند، در نظر مجسّم کنید، که چگونه آنان را از کشتزارهای متعدد، از کنار رود دجله و فرات و مواضع سبز و خرم بیرون راندند و به جائی که جز علف کوهی نروید و تندباد بوزد و زندگی به سختی گذرد،‌کوچ دادند و ایشان را در آن بیابانها، مسکین و بینوا، با شتران زخم دار همنشین کردند (شغلشان ساربانی و خوراکشان شیر شتر و لباسشان پشم شتر بود) خوارترین امت ها بودند و در بی حاصل ترین سرزمین ها جایگزین. نه کسی داشتند که آنان را به حق دعوت کند و در پناهش روند و نه سایة الفت و اتحادی داشتند که به عزت و شوکتش تکیه نمایند. اوضاع مضطرب، نیروها پراکنده و کثرتی متفرق بودند. گرفتار بلائی دشوار و در نادانی غوطه ور بودند، دخترها را زنده به گور می کردند، بتها را می پرستیدند، رشته خویشاوندی را بریده و غارت همه جانبه بود.
سپس بنگرید به نعمت هایی که خداوند متعال، هنگام بعثت پیغمبر اسلام به آنان ارزانی داشت. اطاعت آنان را با آئین خود پیوند داد و با دعوتش آنها را متحد ساخت. آن هنگام نعمت الهی پر و بال کرامت خود بر آنها بگسترد و سیل تنعم به سوی آنان جاری شد و آئین حق با تمام برکاتش آن ها را دربرگرفت، در ناز و نعمت فرو رفتند و زندگانی خوش و خرمی پیدا کردند. در سایه قدرت کامل، امورشان استوار و در کنف عزتی پیروز قرار گرفتند، حکومتی ثابت و پایدار نصیبشان گردید، حاکم و زمامدار جهانیان شدند و سلاطین روی زمین گشتند، مالک و فرمانفرمای کسانی شدند که قبلاً بر آنها حکومت می کردند و قوانین و احکام را دربارة کسانی به اجرا گذاردند که قبلاً محکوم قوانین آنها بودند. کسی قدرت در هم شکستن نیروی آنانرا نداشت و احدی خیال مبارزه با آنان را در سر نمی پروراند.
ولی به هوش باشید و بدانید که شما از ریسمان خداوند دست کشیده و با تجدید رسول جاهلیت (که همان تفرق و تعصب است) دژ محکم الهی را در هم شکسته اید.
خداوند بر این امت منت نهاد که پیوند الفت و اتحاد، بین آنان ایجاد نمود که در سایه اش زندگی کنند و در پناهش آسایش گزینند، الفت و اتحاد نعمتی است که احدی نمی تواند بهائی برایش تعیین کند، زیرا از هر بهائی افزونتر و از هر گرانقدری، گرانقدرتر است. (1)
چنانکه خداوند متعال فرمود:
«خداوند میان دلهای ایشان الفت داد، تو اگر تمام اموال روی زمین را در این راه انفاق می کردی، نمی توانستی میان دلهای ایشان، ایجاد الفت کنی، ولی خدا میان آنها ایجاد الفت کرد که او توانا و حکیم است». (2)
4- خداوند به مردمی که با یکدیگر اختلاف و دوگانگی هیچ گونه خیر و سعادتی عطا نمی کند، نه به گذشتگان داده است، نه به حاضرین و نه به آیندگان خواهد داد.
علی علیه السلام دراین باره می فرماید:
خداوند سبحان، به هیچ کس از پیشینیان و بازماندگان آنها در اثر تفرق و جدائی خیری عطا نکرد. (3)
مردمی که در اثر افکار موهوم، با هم کیشان و برادران خود قهر نموده، صفا و صمیمیّت زندگی را به کدورت و نقار تبدیل می کنند، به خیال خام خویش، می خواهند از این راه بهره ئی برگیرند و سودی ببرند.
علی علیه السلام، با کمال صراحت و صداقت به ایشان گوشزد می کند که پندار شما باطل است و راهی که می روید خلاف مقصود است، شما سرانجام به هدف و نتیجه ای می رسید که آنرا نمی خواهید و ضدمطلوب شماست. بیدار شوید و بخود آئید.
5- هر چند مردمی، اتحاد و انفاق را دوست نداشته باشند و قلباً به آن معتقد نباشند و آنرا ناخوش دارند، باز هم اگر با هم کیشان خود توافق و تراضی کنند، برای آنها بهتر است و به خیر و صلاحشان نزدیکتر، تا آنکه به اختلاف و تفرق گرایند. علی علیه السلام در این باره می فرماید:
از تلوّن در دین خدا بپرهیزید، زیرا اجتماع کردن بر امر حقی که آنرا ناخوش و ناپسند می دارید، بهتر است از پراکندگی و اختلاف در امر باطلی که آنرا دوست می دارید. (4)
یعنی دین اسلام را که همان دین منتخب الهی است به شعبه ها و گروه های مختلف تقسیم نکنید. هرچند از هم کیشان خود ناراضی باشید و خط مشی نپسندید، زیرا سازش با همان مردم و همان خط اصیل، با کراهت و عدم رضایت، بهتر است از اینکه از هم کیشان خود جدا شوید و خط مشی دیگری انتخاب کنید، یعنی در این صورت سکوت کردن و رفتن به راه حق منتخب خویش، بهتر است از جبهه مخالف گفتن و رو در رو ایستادن، در صورتی که نتوانید آنان را به راه حق بکشانید.
در اینجا اگر بگوئید: متاسفانه پدران و اجداد گذشته ما، سخن امیرمؤمنان را نشنیدند و فرقه سازی کردند و اسلام واحد را به بیش از هفتاد شعبه تقسیم کردند و ما اکنون به سوء عاقبت و وبال کردار زشت آنها گرفتار شده ایم؛ در پاسخ باید عرض کنم: اولاً اختلاف سلیقه و برداشت های متفاوت از قرآن و سنت، غیر از مذهب سازی و ایجاد اختلاف است، نکند که ابوحنیفه و شافعی و مالک و احمد و همچنین خلفاء راشدین، با یکدیگر آنقدر اختلاف نداشتند که پیروان آنها دارند. ثانیاً بر فرض اینکه ائمة اربعه مثلاً قصد مذهب سازی داشته اند. ما نباید در این زمان نبش قبر کنیم و مسائل اخلاقی مرده را زنده کنیم و مطرح سازیم. در سطور آینده در این باره بیشتر توضیح می دهم.
6- دربارة زیان تفرق و اختلاف و مبارزه با کسی که می خواهد شق عصای مسلمین کند و میان آنها پراکندگی ایجاد نماید، علی علیه السلام، آخرین سخن را می گوید و با کمال صراحت، فتنه انگیز و تفرقه افکن را مستوجب قتل می داند، حتی از خودش شروع می کند و نه تنها تفرقه افکندن عینی و موجود را سزاوار چنین عقوبتی می داند، بلکه حتی کسی را که شعار تفرقه دهد سزاوار قتل می داند. در این باره چنین می فرماید:
«رای اکثریت بزرگان اسلام را پیروی کنید که دست خدا بر سر جماعت است. از تکروی و کناره گیری بپرهیزید که کناره گیرنده از جماعت نصیب شیطان است، چنانکه گوسفند کناره گیرنده از گله و چوپان نصیب گرگ. بدانید و آگاه باشید: هر کس شعار تفرقه دهد سزاوار قتل است، او را بکشید، هرچند این شعار از زیر عمامه و از دهان من خارج شود.» (5)
پیداست که شعار تفرقه موجب فتنه می شود و خداوند سبحان در قرآن کریمش فرموده است:
«و الفتنه اشد من القتل» (6)
فتنه انگیزی از کشتن بدتر است، زیرا فتنه انگیزی مردم را زجرکش می کند، البته تشخیص شعار فتنه انگیز به عهدة فقیه عادل است.
7- کسانی که تفرقه می افکنند و گروه تراشی می کنند، ممکن است به خیال واهی خویش کردار زشت خود را توجیه کنند و از آیات قرآن هم برای آن دلیل بیاورند. لیکن علی علیه السلام، عمل و توجیه آنان را به نحو بارز و مشخص مجسم نموده، می فرماید:
آن مردم برای ایجاد تفرقه مجتمع و متحد می شوند. از جماعت مسلمین جدا می گردند. گویا ایشان پیشوای قرآنند، نه آنکه قرآن امام و پیشوای ایشان باشد. (7)
در این جمله امام علیه السلام به نکتة دقیق و لطیفی اشاره می کند: کسانی که قرآن را وحی منزل الهی می دانند و به آن استناد می کنند، می بایست ذهن خود را از مسموعات و خواندنیهای پیشین بشویند و با ذهنی صاف و طبیعی و پاک، در برابر حقایق قرآن قرار گیرند و سپس برداشت خود را از حقایق قرآن، با عقاید و مذهب دیگر، تطبیق دهند، تا معلوم شود، چه مقدار از آن عقاید و مذاهب، مطابق قرآنست و چه مقدار مخالف، و کسانی که بر عکس عمل می کنند، یعنی برای مذهب سازی و ایجاد تفرقه جمع می شوند و عقیده و نظر می سازند و سپس می خواهند آیات قرآن را با عقیده خود تطبیق دهند و توجیه کنند، اینان در حقیقت عقیده و نظر خود را بر قرآن تحمیل نموده و می خواهند عقیدة آنان امام باشد و قرآن ماموم و تابع.
8- زمانی که دیگران در لابراتوارها برای تشریح و آزمایش نشستند و در سمینارها برای بررسی و تحقیق و در کلاسها و آکادمیها برای بحث و تدریس و نتیجه آن شد که بر اعماق دریاها و فضای لایتناهی مسلط شدند، دنیا را روشن کردند، دردها و دواها را شناختند و تمام جهان را با انتقال صدا و صوت و رنگ به یکدیگر متصل ساختند، برخی از مسلمین در مجالس نشستند و در بهشتی بودن یا دوزخی بودن برخی از صحابة پیغمبر صلی الله علیه و آله بحث و تحقیق کردند؛ صحابه ای که چهارده قرن پیش مرده اند و خداوند مکان آنان را در بهشت یا دوزخ معین کرده و اکنون هم یا معذبند و یا متنعّم. گاهی نتیجة اینگونه مباحث، پیدا شدن آرائی متعدد بود و گاهی به مجادله و منازعه هم می رسید، در صورتی که هیچ یک از طرفین بحث، مدعای خود را به سند تاریخی و روائی معتبری مستند نمی کرد و شاید مدارک اصیل و معتبر مباحث اینان، نزد همان بیگانگانی بود که در کلاس ها و آکادمیها، بحث و تحقیق می کردند. آخر اگر مدعای ایشان مستند به اصل صحیح و معتبری می بود که در یک مساله چند قول پیدا نمی شد. منشا پیدا شدن اقوال مختلف، یا مجعول و مخدوش بودن سند است یا اعمال تعصب و تبعیت از تقلید؛ و احساس تعجب اینجا بود که هر یک از شیعه و سنی که مثلاً به بحث و جدل می پرداختند، چون محقق نبودند، قبول داشتند که اگر سنی هم در خانواده و محیط تشیع بزرگ می شد، امروز مانند شیعه فکر می کرد و بلکه مانند شیعه استدلال می نمود و همچنین شیعه اگر در محیط سنّت رشد می کرد، امروز مانند سنّی فکر می کرد. با وجود این هر یک از آنها بر عقیده خود تا آخرین لحظه عمر اصرار و پافشاری می کرد، و تعجب بیش تر در این بود که مدارک صحیح و معتبری که مورد قبول طرفین است ایشانرا از این مباحث منع می نمود.
موضوع مقال ما نهج البلاغه است، لذا ادلة خویش را از این کتاب شریف می آوریم:
الف) علی علیه السلام، دربارة عثمان و قاتلین او اظهار نظری می کند و هر دو طرف را مرتکب لغزش و خطا می داند: عثمان را استبدادگر و قاتلینش را ناشکیبا و کم تحمّل می خواند و در آخر می فرماید:
«خداوند میان مستبد و کم تحمّل حکومت می کند.» (8)
یعنی شما مکان آنها را در بهشت یا دوزخ معین نکنید که این کار را خدا کرده است.
ب) در نامه ای که به عثمان بن حنیف نوشته است، به مناسبتی از مزارع فدک یاد می کند و می نویسد:
«آری، از تمام زمین های زیر آسمان تنها فدک در اختیار ما بود. قومی سخاوت کرده و قومی بخل ورزیدند و خدا بهترین داور است (میان ما که سخاوت کردیم و دیگرانی که بخل کردند و از ما گرفتند) مرا به فدک و غیرفدک چکار؟ که جایگاه حتمی انسان گور است. فردا در آنجا پنهان می شود. در تاریکی قبر اخبار و‌ آثار انسان محو و ناپدید می گردد. گودالی که هر چند وسیعش گیرند و دست گورکن گشادش کند، ریزش سنگ و کلوخ فشارش دهد و رخنه ها و گشادیهایش را مسدود کند.» (9)
ج) دربارة خوارج هنگامی که بر او خروج کرده و به مبارزه اش برخاستند می فرماید:
«من حکومت خدا را دربارة شما انتظار دارم.» (10)
د) پس از جنگ جمل دربارة عایشه اظهار نظری می کند و در آخر می فرماید:
با وجود آنچه گفتم، عایشه احترام نخستینش را دارد و حسابش با خداست. (11)
در نامه ای که به معاویه نوشته است، این جمله را یادآور می شود که:
«حتّی یحکم الله بیننا و هو خیر الحاکمین» (12)
تا خدا میان من و شما حکم کند و او بهترین داور است.
پس در صورتی که خود امیرمؤمنان علیه السلام، داوری نسبت به عایشه و معاویه و عثمان و گیرندگان فدک را به خدا واگذار می کند و داوری خدا را بهتر از داوری من و شما می داند، چرا ما باید وقت خود را صرف کنیم و به مباحثی که به ما مربوط نیست، بپردازیم. ما باید در اعمال و اقوالی که موجب بهشتی شدن و دوزخی شدن انسان می شود بحث کنیم و موازین و معیارهای اسلامی را در کیفر و پاداش بشناسیم و سپس عمل کنیم، که این مهمتر است و لازمتر.

پی نوشت ها :
 

1- واحذروا ما نزل بالامم قبلکم من المثلات بسوء الافعال و ذمیم الاعمال… نهج البلاغه، خطبة 192، ص 296.
2- سوره ی انفال/ 63.
3- و ان الله – سبحانه- لم یعط احداً بفرقه خیراً ممّن مضی، و لا ممّن بقی، نهج البلاغه، خطبة 176، ص 255.
4- فایاکم و التلون فی دین الله فانّ جماعه فیما تکرهون من الحق… نهج البلاغه، خطبه 176، ص 255.
5- والزاموا السواد الاعظم فانّ یدالله علی الجماعه … خطبة 127، ص 184.
6- سوره ی بقره/ 191.
7- فاجتمع القوم علی الفرقه و افترقوا عن الجماعه…خطبة 147، ص205.
8- استأثر فاساء الاثره و جزعتم فاساتم الجزع، خطبة 30، ص 73.
9- بلی کانت فی ایدینا فدک من کل ما اظلّته السماء … رساله 45، ص 417.
10- حکم الله انتظر فیکم، نهج البلاغه، خطبه 40، ص 83.
11- و لها بعد حرمتها الاولی و الحساب علی الله تعالی، نهج البلاغه، خطبه 156، ص 128.
12- نهج البلاغه، مکتوب 55، ص447.
 

منبع: نشریه النهج شماره 15-16

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد