تاریخمندی سنت
تاریخمندی سنت
حکایت روشنفکری جهان عرب، تلخ اما شنیدنی است؛ نمایانگر روح معذب، مشوش اما آرمانگرای عرب هاست.
روشنفکر عرب در طلب پیوستن به جهان کنونی است. نگاهش اما، مدام به سوی گذشته طلایی موهومش خیره است. مغاکی هولناک فرا روی او دهن می گشاید. از یک سو افسون زده گذشته خویش است؛ گذشته ای که دیگر در حکم سرابی است که سرانجام تشنگان افسون زده اش را به کام مرگ می فرستد، اما از سوی دیگر چون به آینده می نگرد، پرسش هایی مخوف در برابر او رخ می نمایانند و او ناتوان از یافتن پاسخی مناسب برای آن ها.
از پس این وحشت، نفرت و خشونت آمیخته با ترس سراسر وجودش را دربرمی گیرد. می کوشد با این خشونت و نفرت فاصله ها را کوتاه کند و گرهی را که به سرانگشت تأمل باز نشده به زور چنگ و دندان باز و یا پاره کند.
بی جهت نیست که از همان آغاز آشنایی و یا برخورد جهان عرب با جهان و تمدن غرب، خشونت بخشی از سرشت در زندگی جاری اش می شود و برخلاف بسیاری از مورخان اندیشه که رادیکالیسم را پدیده نوظهور اواخر قرن بیستم و زاییده شکست ایدئولوژی های چپ و یا افول ناسیونالیسم در جهان عرب می دانند از همان آغاز همزاد نواندیشی و اصلاح طلبی می شود.
پرسش از علل درماندگی و یا واپس گرایی جهان عرب در برابر پیشرفت تمدن غرب، پرسشی اولیه بود و بیش از آن که معطوف به معرفت و کشف حقیقت باشد، معطوف به قدرت است. این تصاویر تکه تکه شده، اما واقع نمایی از داستان نواندیشی در میان عرب هاست. آنان در پی جهان مدرن اند، اما برخلاف ایرانیان تحقق آن را از طریق اندیشه فلسفی نمی جویند. به تحلیل تاریخی دل بسته اند، می کوشند میراث گرانبارشان را به تیغ نقد تاریخی بسپارند. بی جهت نیست که در گستره نواندیشی جهان عرب، اندیشه و آموزه های فیلسوفانی چون لایب نیتس، کانت، هگل و هوسرل در قیاس با مکاتب شرق شناسانه و یا تاریخی حضور و نقش کمتری دارد.
اگر اسلام برای ما ایرانیان یکی از ارکان سه گانه هویت ایرانی کنونی ما را تشکیل می دهد، برای عرب ها اسلام به طور یک جا دین و هویت است. آنان مرزی میان عروبت و دیانتشان نمی بینند. از این رو نقد میراث اسلامی عربی، حکم نقد هویت آن ها را دارد. از این رو از همان آغاز پرسش از ماهیت، مشروعیت و اقتدار میراث که عموما در سازگاری با مفاهیم و دستاوردهای تمدن غربی خلاصه می شود دلمشغولی عمده متفکران جهان عرب بوده است. انبوه نوشته ها و پژوهش های چند دهه اخیر که غالبا با نام میراث و تجدد منتشر شده اند، گواه این مدعاست.
متفکران جهان عرب هریک به فراخور تخصص و معرفت خود به بررسی میراث (سنت) پرداختند، برخی از منظر جامعه شناختی، عده ای با گرایش مارکسیستی، پاره ای از دریچه نقد ادبی و زبانشناختی، بعضی نیز پا را از این فراتر نهاده، نظام فکری گسترده ای تدارک دیدند و از ابعاد مختلف به مطالعه و نقد میراث پرداختند. میراثی که به تصریح آنان پیش از هر چیز سرشتی عربی دارد. حسن حنفی، محمدعابد جابری، عبدالله عروی، محمد ارکون و طه عبدالرحمان از این جمله اند.
در مقابل کسان دیگری هستند که در طمع پی افکندن نظام های عریض و طویل فکری گرفتار نیامدند و تنها به حل پاره ای از معضلات اساسی فرهنگ و تفکر عربی اسلامی میان همت بستند و پژوهش های درخشانی را ارائه دادند. بی گمان عبدالمجید شرفی، متفکر نواندیش تونسی از عمده ترین آنهاست.
وی علاوه بر نگارش کتاب هایی چند از جمله: اسلام و مدرنیته (1)، نوسازی اندیشه دینی (2) و اسلام میان رسالت و تاریخ (3)، به تربیت شاگردانی همت گماشت که مهم ترین ویژگی شان این است که مرید استاد خود نیستند، سخت کوش و جسورند. جملگی فارغ التحصیل دانشکده ادبیات تونس و عرصه مشترک کاری فکری شان، اندیشه اسلامی است. آنان در این حوزه تاکنون توانسته اند پژوهش های عمده ای را به جامعه علمی ارائه دهند.
منصف عبدالجلیل(4)، وحید سعفی (5)، آمال قوامی (6)، محمد حداد (7) و محمد حمزه (8) از این حلقه اند.
باتوجه به آشنایی که نویسنده با نوشته ها و فعالیت های علمی این حلقه دارد، یقین دارد که رفته رفته در عرصه نقد اندیشه دینی به حلقه ای موثر و پرنفوذ در جهان عرب بدل خواهد گشت.
از ویژگی های مشترک این گروه آشنایی عمیقشان با متون اولیه اسلامی خاصه متون فقهی، کلامی، قرآن و حدیث است. چنان که پژوهش هایی که آنان منتشر کرده اند، غالبا به این حوزه ها اختصاص دارد.
حمادی ذویب از این حلقه است. وی نیز فارغ التحصیل دانشکده ادبیات تونس است. رساله دکترای وی با عنوان [مفهوم]سنت نبوی به منزله منبعی از منابع اصول فقه تا پایان قرن پنجم (9) زیرنظر عبدالمجید شرفی به عنوان استاد راهنما در سال 1993 دفاع و سرانجام در سال 2005 در قالب کتابی با عنوان سنت نبوی میان اصول [فقه] و تاریخ (10) در 352 صفحه منتشر شد و مورد بحث ما در این مقاله است.
وی پیش از این کتابی دیگر با عنوان مفهوم اجتماع، قیاس و عرف نزد عالمان اصول فقه تا پایان قرن ششم هجری (11) به رشته تحریر درآورده بود.
حمادی بوذیب در این کتاب به بررسی مفهوم سنت نبوی می پردازد که در عرصه قانونگذاری پس از قرآن، دومین منبع محسوب می شود.
غرض اصلی وی در این پژوهش مفصل، اثبات تاریخمندی سنت نبوی است. مراد وی این است که سنت نیز همانند مفاهیم دیگر، صبغه ای بشری دارد، محصولی فرهنگی و زاییده نیازهای انسانی و تابع الگوهای معرفتی است. از این رو این مفهوم نیز فرآیند تکاملی خود را پیموده و اکنون به مثابه اصلی مسلّم و مناقشه ناپذیر درآمده است.
حمادی ذویب در این کتاب می کوشد تا از فرآیند شدن این مفهوم، روایتی مستند را فراهم آورد. به نظر وی تا پیش از شافعی و عصر پدید آمدن مکاتب فقهی، واژه سنت مطابق فرهنگ و آداب و رسوم و سنن اجتماعی اعراب مسلمان حامل معانی متعددی بود. با آمدن شافعی در قرن دوم و احساس نیاز به منابعی تازه برای قانونگذاری، سنت به عنوان منبعی تازه و تکمیل کننده مطرح شد، چراکه نظام سیاسی که تا آن زمان بر پایه عرف سیاسی، قبیله ای، اجتماعی، فرمان می راند، مشروعیت خود را رفته رفته از دست می داد و نیازمند منابع تازه ای برای مشروعیت بخشیدن به خود بود که براساس آن بتواند رفتار و اعمال خود را نه از منظری عرفی یا قبیله ای (عملی که حاکمان اموی تا آن زمان انجام می دادند)، بلکه به لحاظ دینی توجیه کند.
پایه گذاری اصل سنت نبوی نخستین بار به دست شافعی (متوفای 204) در الرساله صورتبندی شد، اما تا نهایی شدن و بسط آن همچنان راهی طولانی را در پیش رو داشت.
تاریخ شریعت از نزاع جدی میان عالمان اصول (دست کم تا پایان قرن 5 هجری) بر سر دلالت و حدود و یا دامنه مشروعیت سنت حکایت می کند که مدعای فوق را به اثبات می رساند.
طی این دوره که تقریباً سه قرن به طول انجامید، تفسیرهای حقوقی رادیکال ابن حزم اندلسی از تعداد منابع حقوقی و نیز میزان مشروعیت آن ها در قانونگذاری از یک سو و نظریه پردازی های غزالی فقیه بلندپایه و رسمی حکومت سلجوقیان از سوی دیگر، علاوه بر آن اقتدار یافتن اهل حدیث که با تضعیف و طرد اهل رای و متکلمان عقلی مشرب همراه بود زمینه نهایی شدن سنت نبوی را به عنوان دومین منبع رسمی شرعی در قانونگذاری میسر ساخت.
حمادی ذویب می افزاید: قطعی شدن سنت نبوی، رسوخ و یک دست شدن مفهوم نص را در سنت و میراث اسلامی در پی داشت. خاصه بعد از نهایی شدن متن قرآن و مسلم انگاشته شدن توده عظیمی از اقوال و اعمال-که به زودی به نام حدیث شناخته شدند- و نیز مقبولیت یافتن اصول و قواعد جرح و تعدیل (که راویان حدیث را در جایگاه ابدی و مناقشه ناپذیرشان می نشاند).
این امر سبب شد تا نص از سیاق تاریخی خود جدا شده به مفهومی صلب و جاویدان بدل شود.
براساس آنچه گفته شد و نیز نادیده گرفتن بعد تاریخی متون درجه اول و درجه دوم (نصوص اصلی وشرح های آن)، میراث اسلامی یک سره از عرصه تاریخ و آگاهی بشری فراتر رفته، معنایی آرمانی پیدا کرد و از زمانی به بعد قادر نبود فراشد و تکامل فرهنگ و تمدن اسلامی را باز نمایاند. بی جهت نیست که شریعت اسلامی از قرن پنجم به بعد فروبسته شد و تقلید جایگزین اجتهاد شد.
جستن از دایره تنگ تقلید به نظر نویسنده کتاب، تنها از طریق نقد مفهوم سنت و به تبع آن مفهوم نص میسر است
پینوشتها:
1- الاسلام و الحداثه، تونس، 1990.
۲- تحدیث الفکر الاسلامی، نشر الفنک، دارالبیضاء، مغرب، 1998.
۳- الاسلام بین الرساله و التاریخ، دارالطلیعه، بیروت۲۰۰۱،.
۴- نویسنده کتاب الفرقه الهامشیه فی الاسلام (دارالمدی الاسلامی، بیروت، 2005. اصول الفقه بین ابن حزم و الاسدی (تونس، 1984).
۵- نویسنده کتاب العجیب و الغریب فی کتب تفسیر القرآن (تبرالزمان، تونس، 2001، القربان فی الجاهلیه و الاسلام (تبرالزمان، تونس 2003)
۶- نویسنده کتاب حریه المعتقد فی الاسلام نشر الفنک، دارالبیضاء، 1997.
۷- نویسنده کتاب محمد عبده قراه جدید فی الفکر الاصلاحی (دارالطلیعه بیروت، 2003)، حفریات تاویلیه فی الخطاب الاصلاحی العربی (دارالطلیعه، بیروت 2002)
۸- نویسنده کتاب الحدیث النبوی و منزلته فی الفکر الاسلامی المعاصر (تونس، 1990، 1991).
۹- السنه اصلا من اصول الفقه الی نهایه القرن الخامس الهجری، تونس 1993.
۱۰- السنه بین الاصول و التاریخ. المرکز الثقافی العربی، دارالبیضاء، 2005.
۱۱- الاجماع و القیاس و العرف عند الاصولیین حتی القرآن السادس الهجری، المرکز القومی البیدا غوجی، تونس، 1998
منبع مقاله: / هفته نامه / خردنامه / 1384 / شماره 87
/م