اثبات پذیری معجزه
دیدگاه سنتی (در مغرب زمین) در مورد «اعجاز»، مبتنی بر «عقل گرایی کلاسیک» (در برابر عقل گرایی انتقادی) است. آنها معتقدند که دستیابی به حقیقتی یقینی و مطمئن، ممکن است و با شهود عقل یا تکیه بر قضایای اولیه ی متعارف، می توان به حقایق کلی دست یافت و سایر حقایق را به کمک قیاس استنتاجی – که استنتاج منطقی از شناخت حاصل از شهود و بینش بی واسطه است – به دست آورد. اینان هم چنین معتقدند که میان معرفت حقیقی از یک سو و باور عقیده ی محض از دیگر سو، تفاوت وجود دارد و آن این که مشخّصه ی معرفت حقیقی، در اثبات پذیری آن است.(1)
متفکران اسلامی و سنّت گرایان مسیحی، «معجزه» را اثبات پذیر می دانند و با استناد به متون دینی و گزارش های گزارشگران و اخبار متواتر، وجود «معجزه» را پذیرفته اند، اما در مقابل، بسیاری از اندیشمندان غربی، هم چون هیوم، اثبات «اعجاز» را رد می کنند. از نظر هیوم، معجزه، ذاتاً چنان نامحتمل است که هیچ شاهد تاریخی، هر چند محکم، وقوع آن را به طور قطعی و یقینی اثبات نمی کند و این شواهد تاریخی که بر وقوع اعجاز اقامه می شوند، فاقد معیارهایی هستند که بتوانند اطمینان انسان را به خود جلب کنند؛ چرا که بررسی های روان شناختیِ تاریخی وغیره نشان می دهد که در اشاعه و پیدایش چنین گزاره هایی، عواملی غیر از حقیقت جویی و بازگویی وقایع، نقش داشته اند. لذا می توان گفت که دلیل و شاهدی قوی و کافی برای اثبات وقوع اعجاز نداریم.
هیوم، تنها راهنمای انسان درباره ی امور واقع را «تجربه» می داند و در عدم اثبات پذیری معجزات می گوید:
در تمام تاریخ، هیچ معجزه ای یافت نمی شود که به وسیله ی تعدادی کافی از انسان هایی تصدیق شده باشد که واجد چنان فهم، فرهیختگی و آموزش خوب و بی چون و چرایی باشند که ما را مطمئن سازد که خودشان دستخوش هیچ گونه توهمّی نشده اند. انسان هایی که واجد چنان صداقتی یقینی باشند که آنها را ورای هر بدگمانی مبنی بر طرحی برای فریب دیگران قرار دهد.(2)
برهان هیوم بر اثبات ناپذیری وقوع معجزه
الف) تنها راهنمای ما برای استدلال درباره ی امور واقع و مرجع نهاییِ حل همه ی نزاع ها، «تجربه» است.
ب) شخص عاقل، عقیده ی خود را با دلیل هماهنگ می کند. لذا هر اندازه موضوع گواهی، از «تجربه» روزمره ی ما دورتر باشد، حصول اطمینان از وقوع آن، به دلیل محکم تری نیازمند است. این نیاز، در صورتی که موضوع گواهی، به جای شگفت انگیز و غیرمعمول بودن، آمیخته با اعجاز و مخالف با قانون طبیعت باشد، بسیار تشدید می شود، زیرا در این صورت، با تناقض غیرقابل اجتناب دو تجربه مواجه هستیم؛ پس به ناچار تجارب متضاد و مخالف با هم، مقایسه شده و طرف راجح، همراه با شک و تردید انتخاب می شود.
ج) اعتماد ما به گزارش شاهدان و گواهان، یک اصل تجربی است.
د) دلیل بر ضد «معجزه» در حاق واقع، به همان اندازه تمام است که برهان تجربی را بتوان تصور کرد، چون نقض قانون طبیعت، تجربه ی راسخ و غیر قابل تغییر این قوانین را اثبات کرده است.(3)
نقد سخن هیوم
از نظر سوین برن، برای تحقیق یک امر درگذشته، چهار نوع شاهد و دلیل وجود دارد:
1. از طریق حافظه و خاطره؛
2. از طریق گواهی شاهدانِ عینی و نقل قول تاریخی؛
3. از طریق آثار فیزیکیِ به جا مانده از نوع تحقیقاتی که در جرم شناسی معمول شده و گسترش یافته است؛
4. از طریق قوانین علمی و این که آن چه بنابر قوانین علمی، محال و نامحتمل به حساب می آید، می تواند معیار نقد و ارزیابی دلیل از سه نوع اول باشد.
او می گوید: هیوم از چهار نوع دلیل، تنها نوع دوم و چهارم را در نظر داشته و نوع چهارم آن را معیار نقد و طرد نوع دوم قرار داده، اما از دو نوع دیگر، سخنی به میان نیاورده است، که البته در خصوص نوع سوم، برای هیوم مقدور نبوده که از آن اطلاع داشته باشد، چون این رشته از روش تحقیق درمورد حوادث گذشته، در آن زمان به وجود نیامده بود.
خلاصه ی دلیل سوین برن
1. چهار نوع دلیل و شاهد داریم، نه دو نوع.
2. در صورت تعارض این دلایل، اصولی داریم که به کمک آنها می توانیم دلیلی را بر دلیل دیگر ترجیح دهیم؛ از جمله، این اصل که باید دلایل سازگار و منسجم را گرفت و بر غیر آن مقدم نمود. به عبارت دیگر: شواهد و دلایل، هر چند منسجم تر و هماهنگ تر باشند، بر دلیل یا دلایلی که فاقد انسجام بوده یا نسبت به دیگری از انسجام کمتری برخوردار باشند، مقدم می شوند.
3. دلایل از نظر میزان دقت و استحکام، متفاوتند و هر یک با توجه به رتبه و میزان استحکام خویش، طبقه بندی می شوند. لذا می توان ادراک کرد که دلیل مورد نظر ما در کدام طبقه و رتبه قرار دارد و از کدام نوع است و تا چه اندازه از دقت و وثاقت بهره مند است.(4)
احتمال دیگر بر اثبات ناپذیری معجزات، احتمال تبانی و احتمال خطای ناقلان است. هیوم پیرامون این موضوع می گوید:
اگر روحِ دین با عشق به حیرت انگیزی پیوند یابد، پایان عقل سلیم فرا می رسد. در این شرایط، گواهیِ انسانی، تمامی شایستگی خود را برای مرجع موثق بودن از دست می دهد. ممکن است به کذب داستان خود عالم باشد و با وجود این، با منت های صداقت به خاطر به وجود آوردن سببی چنین مقدّس، در آن اصرار بورزد.(5)
در نقد این سخن می توان گفت: بسیاری از معجزات به حد تواتر می رسند و شرط متواتر بودن یک خبر، عدم تبانی است. بنابراین، اگر احتمال تبانی درمورد واقعه ای باشد، موضوعاً از بحث خارج است، اما فرض بر این است که وقوع بسیاری از معجزات به حدّ تواتر رسیده است؛ بنابراین، احتمال خطای جمعی ناقلان و تبانی آنها محال به نظر می رسد و به عبارت دیگر درست است که ادراکاتِ تک تک افراد، علم آور نیست، اما وقتی که تعداد زیادی از افرادِ واجد صفات لازم برای شهادت، بالاتفاق ناظر واقعه ای باشند، احتمال خطای آنها بسیار کم می شود و در این صورت شهادت آنان علم آور است.
دلالت معجزه
1. دلالت معجزه بر وجود خدا
معجزات یا رخدادهای غیر عادی که در اثر «دعا» و نظیر آن حاصل می شود، از اموری هستند که به صورت مقدمه برای اثبات واجب، توسط برخی از متکلمانِ غربیِ مسیحی به کار رفته اند. به این بیان که نظیر حوادث یاد شده وجود دارد و این گونه حوادث، مبدأ و علت مادی و طبیعی ندارند؛ پس برای آنها علت و مُبدئی مادّی نیست و ناگزیر علت و مُبدئی غیرعادی که سبب پیدایش آنها باشد وجود دارد.
برخی از موحّدین، تلاش کرده اند که «معجزه» را به نقض قانون طبیعت تعریف نموده و از این طریق، مداخله ی خدا از اثبات نمایند.
استاد جوادی آملی در پاسخ این عده می گوید:
اول: کسانی که رخدادهای غیرمادی را نیازموده باشند و تجارب مربوط به این حوادث به صورت یقینی به آنها منتقل نشده باشد، می توانند در اصل وقایعِ یاد شده تردید نمایند.
دوم: بر فرض قبول حوادث یاد شده، استناد آنها به واجب در صورتی تام خواهد بود که اولاً: اصل علّیّت مورد اذعان بوده و معلول بودن حوادث یاد شده محرز باشد و ثانیاً: علّیّتِ همه ی راه های تصویر شده به استثنای علّیّت واجب ابطال شود.
طرح برهان به صورت یاد شده، موجب شده تا کسانی که در اصل علّیّت تردید دارند و از فهم و تفسیر عقلی آن عاجز هستند، آن را مورد نقد قرار دهند؛ چه این که بر فرضِ قبول علّیّت، چون راه های دیگری که در توجیه این گونه حوادث می تواند مؤثر باشد، ابطال نشده اند، برهان یاد شده هم چنان ناتمام است.(6)
جان هیک می گوید:
گفته شده که برخی رخدادهای خاص، از نوعی که بسیاری از افراد، خود شاهد آن بوده اند. نظیر «معجزات» و «اجابت دعا» وجود خداوند را ثابت می کند. بدون شک این احراز، از نظر روانی و روان شناسی، درست است که اگر یک رشته از رخدادهای مؤثر از این دست، به عین و عیان مشاهده شوند، مسلماً هر کسی را هر قدر هم شکّاک باشد، تکان می دهد و به سوی اعتقاد به وجود خداوند که مورد قبول همگان باشد و آنانی که چنان حوادثی را تجربه نکرده اند، اقامه نمود.
زیرا این دسته از افراد یا می توانند پیوسته در این گزارش ها شک کنند که دیوید هیوم دلایل آن را در مقاله ی «معجزات» بیان کرده یا این گزارش ها را می پذیرند، اما نوعی تفسیر مادی از آنها به عمل می آورند.(7)
2. دلالت معجزه بر نبوّت
همان طور که قبلاً اشاره شد، بسیاری از متکلمان و اندیشمندان اسلامی، ادعای نبوّت از جانب نبی (صلی الله علیه و آله و سلم) را داخل در معنای «معجزه» دانستند که این خود بیانگر آن است که «معجزه» بر صدق ادعای مُدّعیِ نبوّت دلالت می کند. در این مورد، متفکران «امامیّه»، «اشاعره» و «معتزله» اتفاق نظر دارند.
متفکران اسلامی
در بین اندیشمندان اسلامی، علاّمه حلّی پیرامون دلالت معجزه بر نبوّت می گوید:
معجزه همراه با ادعا، به نبی (صلی الله علیه و آله وسلم) اختصاص دارد؛ پس اگر معجزه ای به دست شخصی ظاهر شد و او ادعای نبوّت کند، صدق گفتار او را در می یابیم، زیرا اظهار معجزه به دست یک شخصِ کاذب، عقلاً قبیح است.(8)
تفتازانی در این باره می گوید:
و اما وجه دلالت ها، فهو انها به منزلة صریح التصدیق کما اذا ادعی احد انه رسول هذاالمَلِک فطو لب بالحجة، ان یخالف الملک عادته؛(9) اما وجه دلالت معجزه چنین است که خود منجر به منزله ی تصدیق صریح نبی است؛ هم چنان که اگر کسی ادعا کند فرستاده ی پادشاه است از او حجت مطالبه می شود؛ اگر چه این امر با روش پادشاه مخالف باشد.
دلایل عمده ی دانشمندان مسلمان بر دلالت «معجزه» بر صدق ادعای نبی (صلی الله علیه و آله و سلم) «برهان حکمت»(10) و «نقض غرض» است. یک تقریر از «برهان نقض غرض» به شرح ذیل است:
– در بحث خداشناسی، به اثبات رسیده که خداوند حکیم است؛
– در بحث نبوّت عامه ثابت شده که حکمت خداوند اقتضا می کند پیامبرانی به قصد هدایت بشر بفرستد؛
– مردم به گونه ای آفریده شده اند که ادعای نبوّت را از کسی که معجزه می آورد، سوء سابقه ندارد و برخلاف عقل سخن نمی گوید می پذیرند؛
– با توجه به مقدّمات مذبور، مدّعی نبوّت، که معجزه آورده و مردم سخنش را پذیرفته اند، اگر دروغ گو باشد، چون موجب گمراهی مردم می شود، باید خدا رسوایش کند، وگرنه به جهل افکندن مردم، «نقض غرض» و خلاف حکمت خواهد بود.
نتیجه: چون مدّعی نبوّتی معجزه آورده و خداوند رسوایش نمی کند، معلوم می شود که در مدّعای خود راستگوست.
در مقابل، برخی دیگر از متفکران اسلامی از جمله امام محمد غزالی «معجزه» را دالّ بر صدق مدّعی نمی دانند؛ او می گوید:
من به صدق حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و راستی حضرت موسی (علیه السلام) ایمان آورده ام، ولی این ایمان به صرف بروز معجزه که شق القمر و اژدها شدن عصاست، حاصل نگشته است، زیرا در آن چه به عنوان معجزه ظاهر می گردد، فریب نیز راه می یابد و ممکن است مردم در اشتباه و گمراهی واقع شوند و چیزی که چنین باشد، مورد وثوق نخواهد بود.(11)
بنابراین، در این که آیا «معجزه» نسبت به صدق گفتار نبی در نبوّت، ارزش معرفتی دارد یا خیر، بین مسلمانان اختلاف است، اما غالب مسلمانان، قول به دلالت را پذیرفته اند.
متفکران غربی
در دلالت «معجزه» بر نبوّت، بین سنّت گرایان مسیحی و بسیاری از نواندیشان آنها نیز اختلاف است. عمده ی سنت گرایان، با استناد به کتاب های مقدّسِ خود و دیگر ادّله، دلالت «معجزه» بر «نبوّت» را پذیرفته اند.
در این باره در «انجیل» آمده است: «عیسی بدو گفت: اگر آیات و معجزه ها نبینید، همان ایمان نیاورید».(12) این آیه و آیات مشابه، مورد استناد بسیاری از سنّت گرایان قرار گرفته و بر اساس آن، دلالت «معجزه» بر «نبوّت» را پذیرفته اند.
سوین برن با ذکر یک مثال می گوید:
مثلاً شخصی ادعا کند که از طرف پادشاهی که در کشور دوردست فرمان روایی دارد، پیغامی آورده است؛ برای تصدیق گفته این شخص لازم است که پیغام او بر پیش بینی حادثه ای باشد که اطلاع از آن، فقط در قدرت فهم کسی است که از نزد آن پادشاه آمده است؛ مثلاً او خبر دهد که در آینده ای نه چندان دور از طرف آن پادشاه، قاصدی با یک سری خصوصیّات خواهد آمد. دیگر آن که علامتی را نشان دهد که فقط در نزد آن پادشاه یافت می شود و تنها از او می توان به دست آورد، نه کسی دیگر.
چنان که از پل تیلیخ نقل شده، وی سه چیز را در تحقق «معجزه» شرط می داند و به نظر او اگر حادثه ای این سه شرط را داشته باشد، بر یک قدرت وحیانی و یک معنای دینی دلالت دارد که «نبوّت» هم می تواند از جمله آنها باشد. بنابراین، این عده و برخی دیگر از اندیشمندان غربی «معجزه» را راهنمای صدق قول «نبی» در نبوّتش می دانند. در مقابل اینان، بسیاری هم چون هیوم و دیگران، از آن جا که در امکان معجزه و اثبات پذیری آن تردید دارند، طبیعتاً آن را هم نمی پذیرند.
هیوم می گوید:
من هرگز در عمرم معجزه ای را نخوانده ام که منظور نظر آن، اثبات دیدگاهی جدید از دین نبوده باشد. معجزه ای نیست که در اسپانیا برای اثبات انجیل ساخته و پرداخته شده باشد، اما قدّیس فرانسیس اکساویر برای همان هدف، هزار معجزه کاملاً تأیید شده را در هند و چین ساخته و پرداخته است. این معجزات که در اسپانیا نیز کاملاً تصدیق شده اند، برای اثبات منشأ اثر بودن صلیب خاص یا اثر خاص ساخته شده اند که همیشه نکته ای تازه بوده یا دست کم مورد قبول عموم نبوده است.(13)
البته می توان گفت بیشتر کسانی که چنین دلالتی را نپذیرفته اند، «تجربه گرایان» بوده اند. آنان برای نقل های تاریخی، اعتباری قائل نیستند و وقوع آن و در نتیجه دلالت آن را بر «نبوّت» رد کرده اند.
نکته
از بررسی مباحث «معجزه»، چنین به نظر می رسد که معجزه تنها راه و اولین راه اثبات «نبوّت» به شمار نمی آید؛ بلکه صرفاً مؤیّدی است برای کسانی که نسبت به «نبوّت» یک نبی به یقین نرسیده اند؛ بنابراین در مورد شخصیّت های وارسته ای همچون پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و بیشتر انبیای الهی، در درجه ی نخست، صداقت و امانت داری و سایر ویژگی های فردی و کشف و شهودهای ایشان و… شناساننده نبوّت آنها بوده و در درجه ی دوم و در مرحله تأیید، از «معجزه» بهره برده اند. تردیدی در این نیست که اگر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) معجزه هم نمی آورد، باز هم حضرت علی(علیه السلام) و حضرت خدیجه (سلام الله علیها) و بسیاری از صحابه ی مخلص، ایمان می آوردند و اگر حضرت موسی (علیه السلام) آن همه معجزه آوردند، برای کسانی بود که در «نبوّت» آن حضرت به یقین نرسیدند؛ وگرنه جناب هارون به رسالت حضرت موسی (علیه السلام) ایمان آورد، بی آن که از او معجزه ای ببیند.
پی نوشت ها :
1- هانس البرات، «عقل گرایی انتقادی»، ترجمه ی رحمان افشار، کیهان، شماره 31، ص 22.
2- هیوم، درباره معجزات، ص 412.
3- محمد امین احمدی، تناقض نما یا غیب نمودن، ص 157.
4- همان، ص 183.
5- هیوم، همان، ص 414.
6- جوادی آملی، فلسفه دین (تبیین براهین اثبات خدا)، ص 247- 448.
7- جان هیک، فلسفه ی دین، ترجمه ی بهزاد سالکی، ص 72- 73.
8- علامه حلی، کشف المراد، ص 352.
9- قاضی عبدالجبار معتزلی، شرح المقاصد، ج5، ص 13- 14.
10- محمد جواد بلاغی، آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 3.
11- غلامحسین دینانی، منطق و معرفت در نظر غزالی، ص 92.
12- یوحنا، باب 4، آیه 48.
13- تفسیر جدید از مقاله ی «درباره ی معجزات»، کرس اسلوپک، ضمیمه کتاب تناقض نما یا غیب نمون.
منبع مقاله :
خسروپناه، عبدالحسین؛ (1388)؛ مسائل جدید کلامی و فلسفه دین(1)، قم: انتشارات بین المللی المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول