خانه » همه » مذهبی » آیه ی مباهله و شأن نزول آن (2)

آیه ی مباهله و شأن نزول آن (2)

آیه ی مباهله و شأن نزول آن (2)

همان طور که ملاحظه مى شود با این که ماجرا و سند این روایت یکى است، اما عالمان اهل سنّت، جواب سعد به معاویه را با شکل هاى مختلف ذکر کرده اند.

0039882 - آیه ی مباهله و شأن نزول آن (2)
0039882 - آیه ی مباهله و شأن نزول آن (2)

 

نویسنده: آیت الله سیّدعلی حسینی میلانی

 

تأمّلى در نقل گوناگون عالمان اهل سنّت

اینک یادآورى این نکته در روایت سعد وقاص قابل توجّه است.
همان طور که ملاحظه مى شود با این که ماجرا و سند این روایت یکى است، اما عالمان اهل سنّت، جواب سعد به معاویه را با شکل هاى مختلف ذکر کرده اند.
حتى یک راوى نیز این حدیث را در یک کتاب خود، به چندین شکل نقل کرده است. براى نمونه نسائى این روایت را با شکلى دیگر نیز از بکیر بن مسمار نقل مى کند. در این نقل بکیر مى گوید:
از عامر بن سعد شنیدم: معاویه به سعد بن ابى وقّاص گفت: چه چیز تو را از دشنام دادن پسر ابوطالب بر حذر مى دارد؟!
سعد گفت: تا سه فضیلتى را که پیامبر خدا صلى الله علیه وآله براى ایشان برشمردند فراموش نکرده ام هرگز به ایشان دشنام نمى دهم، فضایلى که یکى از آن ها براى من از بهترین نعمت هاى دنیا دوست داشتنى تر است. به او توهین نمى کنم تا وقتى به یاد دارم هنگامى که وحى (آیه ی تطهیر) نازل شد، پیامبر خدا صلى الله علیه وآله، على، دو پسرش و فاطمه علیهم السلام را زیر پوشش خود گرفت و گفت:

ربّ! هؤلاء أهل بیتی؛ أو أهلی؛

پروردگارا! اینان اهل بیت من یا- اهل من – هستند…(1)
نسائى شکل سومى از روایت را این گونه آورده است:
هنگامى که معاویه از على علیه السلام یاد کرد، سعد گفت: به خدا سوگند! یکى از آن سه ویژگى براى من از هر آن چه پرتو خورشید به آن مى تابد؛ دوست داشتنى تر است.
پیامبر صلى الله علیه وآله به هنگام جنگ تبوک به على علیه السلام گفت:

أما ترضى أن تکون منّی بمنزلة هارون من موسى إلاّ أنّه لا نبی بعدی؛

آیا خشنود نیستى که براى من هم چون هارون نسبت به موسى باشى با این تفاوت که پیامبرى بعد از من نمى آید؟
اگر این جمله را به من مى گفتند براى من از هر آن چه پرتو خورشید به آن مى تابد؛ دوست داشتنى تر است.
فضیلت دیگرى که اگر من داشته باشم برایم از دنیا و هر آن چه خورشید بر آن مى تابد دوست داشتنى تر است؛ این جمله پیامبر بود که حضرتش در نبرد خیبر درباره ی او فرمود:

لأعطین الرایة رجلاً یحبّ الله و رسوله یفتح الله على یدیه، لیس بفرّار؛

پرچم سپاه را به فردى خواهم داد که خدا و رسولش را دوست مى دارد. او کسى است که به یارى خداوند پیروز مى گردد و به دشمن پشت نمى کند.
فضیلت دیگر که اگر من داشته باشم برایم از هر آن چه خورشید بر آن مى تابد دوست داشتنى تر است این که دختر پیامبر همسرم باشد و فرزندان وى را داشته باشم.(2)
نسائى شکل چهارم روایت را بدین گونه نقل کرده است: سعد مى گوید:
روزى در جایى نشسته بودم که از على بن ابى طالب علیهما السلام بدگویى کردند. در پى این توهین من گفتم: از زبان رسول خدا صلى الله علیه وآله سه فضیلت در وصف وى شنیده ام که یکى از آن فضایل براى من از تمام دنیا بهتر است. من شنیدم که پیامبر خدا صلى الله علیه وآله فرمود:

إنّه منّی بمنزلة هارون من موسى إلاّ أنّه لا نبی بعدی؛

نسبت او به من هم چون نسبت هارون به موسى است، ولى بعد از من پیامبرى نمى آید.
هم چنین فرمود:

لأعطینّ الرایة غداً رجلاً یحب الله و رسوله ویحبّه الله و رسوله؛

فردا پرچم سپاه را به فردى خواهم داد که خدا و رسولش را دوست مى دارد و خدا و رسول هم او را دوست مى دارند.
سخن دیگر این که فرمود:

من کنت مولاه فعلی مولاه؛(3)

هر کس من مولاى او هستم، على نیز مولاى اوست.
شکل پنجم روایت را ابن ماجه نقل کرده است. وى مى گوید:
در یکى از سفرهاى حج معاویه، سعد نزد وى رفت. در این دیدار، سخن از على علیه السلام به میان آمد. معاویه به آن حضرت ناسزا گفت.
سعد از این کار معاویه خشمگین شد و گفت: تو (درباره ی این شخص به سبکى یاد کرده و) مى گویى: «هذا الرجل؛ این مرد» در حالى که من از رسول خدا صلى الله علیه وآله شنیدم که مى گفت:

من کنت مولاه فعلیّ مولاه؛

هر کس من مولاى او هستم، على مولاى اوست.
هم چنین از پیامبر صلى الله علیه وآله شنیدم که به على علیه السلام گفت:

أنت منّی بمنزلة هارون من موسى إلاّ أنّه لا نبی بعدی؛

نسبت تو به من هم چون نسبت هارون به موسى است جز این که بعد از من پیامبرى نمى آید.
هم چنین از پیامبر صلى الله علیه وآله شنیدم که مى گفت:

لاُعطینّ الرایة الیوم رجلاً یحبّ الله ورسوله؛

امروز پرچم سپاه را به کسى مى دهم که خدا و رسولش را دوست مى دارد.(4)
با توجّه به نقلِ مختلف عالمان اهل سنّت از این ماجرا مى گوییم:
اگر فرض شود تفاوت عبارات مربوط به ویژگى هاى سه گانه امیر مؤمنان على علیه السلام از روى عمد نبوده و در آن تحریفى صورت نگرفته باشد شکى نیست که راویان، الفاظ عبارت دشنام و ناسزا به امیر مؤمنان على علیه السلام را، به خصوص آن جا که داراى سندى واحد است، تحریف کرده اند.
در میان این روایات مشاهده مى کنیم که احمد بن حنبل، مسلم، ترمذى، نسائى و ابن عساکر،(5) این روایت را با سندى یکسان نقل کرده اند. به جز احمد، بقیه این روایت را این گونه آورده اند:
أمر معاویة بن أبی سفیان سعداً فقال: ما منعک أن تسبّ أباتراب؟! فقال: أما ما ذکرت ثلاثاً… سمعت…؛
معاویه به سعد امر کرد (که به امیرمومنان على علیه السلام دشنام دهد، اما هنگامى که او از این کار خوددارى نمود) به او گفت: چه چیز باعث شد که ابوتراب را دشنام ندهى؟!
سعد در پاسخ گفت: تا سه ویژگى را که از او یاد دارم… شنیدم که… .
اما احمد، تمام الفاظ ابتداى روایت را حذف و از لفظ «شنیدم» روایت را آغاز کرده است. گویى سعد بى هیچ مناسبتى از این ویژگى ها سخن گفته است.
حاکم نیشابورى نیز حدیث را با همین سند ذکر مى کند، اما با حذف عبارات ابتدایى و دو مورد از سه ویژگى، در نقل این روایت به ذکر فقط یک ویژگى بسنده کرده است!!
نسائى نیز با حذف این عبارات، چنین نقل مى کند:
إنّ معاویة ذکر علیَّ بن أبی طالب، فقال سعد…؛
هنگامى که معاویه از حضرت على علیه السلام یاد کرد، سعد گفت: …!!
نسائى، در نقل دیگرى این جمله را حذف و به جاى آن، این جمله را آورده است:
کنت جالساً فتنقصوا علی بن أبی طالب…؛
من در جایى نشسته بودم که از على بن ابى طالب علیهما السلام بدگویى کردند!!.
ابن ماجه نیز به گونه دیگر آورده، وى مى گوید:
قدم معاویة فی بعض حجّاته، فدخل علیه سعد، فذکروا علیاً، فنال منه، فغضب سعد وقال…؛
سعد در یکى از سفرهاى حج معاویه، نزد وى رفت. در این دیدار، سخن از على علیه السلام به میان آمد و معاویه به او ناسزا گفت، سعد از این کار خشمگین شد و گفت: … .
ابن کثیر نیز این بخش از روایت را که «معاویه به وى اهانت کرد و سعد خشمگین شد» حذف کرده است.(6)
جالب این که در کتاب الفضائل احمد بن حنبل چنین آمده است:
ذُکر علىٌّ عند رجل وعنده سعد بن أبی وقاص.
فقال له سعد: أتذکر علیّاً؟!
در حضور مردى از امیر مؤمنان على علیه السلام سخن به میان آمد. سعد به این فرد گفت: آیا از على یاد مى کنى؟!(7)
ابونعیم و برخى دیگر، اصل گفت و گوى میان سعد و معاویه را حذف کرده اند و گفته اند: سعد بن ابى وقّاص گفته است: رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمودند:
فی علی ثلاث خصال؛(8)
على داراى سه ویژگى است… .

توجیه نووى

با عنایت به آن چه طرح شد، دلیل تمامى این تحریفات و اختلاف روایات، مشخص است؛ چرا که این راویان، سعى نموده اند هر چند با دروغ و بى راهه روى بر اعمال ناشایست سَروَران خود سرپوش نهند.
البته برخى از این افراد، چون نووى از این مسئله پرده برداشته اند. وى مى گوید: علما مى گویند: روایاتى که از ظاهر آن ها برمى آید که در یکى از صحابه ایرادى وجود دارد؛ باید تأویل شوند.
آن ها گفته اند: در روایات افراد ثقه و مورد اعتماد از این گونه موارد نمى باشد مگر این که قابل تأویل هستند. هم چنان که عبارت معاویه نیز قابل تأویل است؛ چرا که در آن تصریح نشده که او به سعد فرمان داده به امیر مؤمنان على علیه السلام ناسزا بگوید. بلکه علّت ممانعت وى را جویا شده است. گویا او خواسته بپرسد: آیا خوددارى تو از روى ترس یا پرهیزکارى بوده، یا علّت دیگرى داشته است؟!
اگر از روى ورع و بزرگداشت وى بوده است، کار درستى کرده اى، ولى اگر علّت دیگرى مى داشت سعد جواب دیگرى مى داد.
این تأویل چنان است که گمان مى شود سعد، در میان گروهى بوده که همه آن ها به حضرتش دشنام مى داده اند، ولى سعد با آن ها همراهى نکرده و چون آن ها را نکوهش نموده، معاویه این سؤال را از وى پرسیده است.
هم چنین علما گفته اند: این روایت را مى توان به این مضمون تأویل نمود: چه چیز باعث شد رأى و اجتهاد على را خطا نشمارى و خطاى او و درستى رأى و اجتهاد ما را براى مردم آشکار نکنى؟(9)
مبارکفورى نیز در شرح این حدیث، توجیه نووى را آورده است.(10)

بررسى و نقد توجیه نووى

حال باید از خواننده حق جو پرسید: آیا نکاتى را که در این باره گفته شد، مى پذیرى؟
در پاسخ به این گفته نووى تذکر چند نکته شایسته است:
نخست آن که در صورتى که سخن گوینده اى را بتوان به گونه اى مقبول تأویل نمود، این امر به صحابه اختصاص ندارد.
دوم آن که اگر تأویل و تفسیر سخنان صحابه لازم است، پس چرا علماى مذکور این امر را در مورد همه ی صحابه عملى نمى کنند؟!
سوم آن که اگر تأویل و تفسیر روایاتى که از ظاهر آن ایرادى بر یکى از صحابه برداشت مى شود؛ لازم است، پس چرا این امر را توسعه داده و در مورد روایاتى که درباره ی فضایل امیر مؤمنان على گفته شده، اعمال مى کنند؟
چرا ظاهر این روایات را نادیده مى گیرند و از آن روى برمى تابند؟!
براى نمونه حدیث مباهله را ذکر مى کنیم. آنان نه تنها فضایل ذکر شده در این روایت را تأویل کرده اند، بلکه آن ها را وانهاده و حدیث را تحریف نموده اند!
چهارم آن که تأویل و درست انگاشتن حدیث و روایت در صورتى است که این امکان وجود داشته باشد. از این رو، این سخن علماى مذکور که «از این روایت برنمى آید که معاویه از سعد خواسته باشد به على علیه السلام ناسزا بگوید، بلکه علّت امتناع را پرسیده» سخن دروغى است؛ زیرا هم چنان که در بعضى از نقل ها گذشت با صراحت تمام، امر کردن معاویه، ناسزا گفتن او و یا بدگویى برخى افراد، از امیرمؤمنان على علیه السلام به چشم مى خورد.
شایان ذکر است که این قراین با وجود پاکسازى هایى است که در این نقل ها صورت پذیرفته است. با این وجود ابن تیمیه تصریح مى کند:
أنَّ معاویة أمر بسبّ علی؛(11)
معاویه دستور داد على را سبّ و ناسزا گویند.
وانگهى، خود مسلم و ترمذى متن روایت را به طور کامل نقل کرده اند، چنان چه قندوزى روایت را از مسلم و ترمذى این گونه نقل مى کند:
سهل بن سعد از پدرش چنین نقل مى کند:
أمر معاویة بن أبی سفیان سعداً أن یسبّ أبا التراب، قال: أما ما ذکرت ثلاثاً…؛
معاویه به سعد دستور داد که به ابوتراب دشنام دهد، ولى او در پاسخ گفت: تا هنگامى که سه فضیلت از او به یاد دارم… .(12)
پنجم آن که در بعضى از نقل ها این گونه آمده است: «سعد با خشم از معاویه جدا شد و سوگند یاد کرد به نزد او باز نگردد»!!
این رفتار سعد، گفته آنان را که: «گویا معاویه گفته، اگر این اقدام تو از روى ورع باشد… پس حق با توست» تکذیب مى کند و نادرست بودن این تأویل را تبیین مى کند.
به هر حال… آن چه گفته شد؛ نمونه اى از تلاش این افراد براى مستور نگه داشتن زشتى هاى سَروَران خود است.
آرى، این مرام و مسلک این گروه است. خداوند آن ها را با کسانى که از آن ها دفاع مى کنند و دوستشان دارند، محشور گرداند!!
ادامه دارد
ادامه دارد…

پی‌نوشت‌ها:

1- خصائص امیرالمؤمنین علیه السلام: 81 .
2- خصائص أمیر المؤمنین: 116.
3- همان: 49 و 50.
4- سنن ابن ماجه: 1 / 45.
5- تاریخ مدینة دمشق : 1 / 206، حدیث 271 شرح حال امیرالمؤمنین علیه السلام.
6- تاریخ ابن کثیر: 7 / 340.
7- فضائل على علیه السلام، احمد بن حنبل، نسخه خطى.
8- تاریخ ابن کثیر: 7 / 340، حلیة الأولیاء: 4 / 356.
9- المنهاج، شرح صحیح مسلم بن حجاج: 15 / 175.
10- تحفة الأحوذى، شرح جامع ترمذى: 10 / 156.
11- منهاجُ السنة: 5 / 45.
12- ینابیعُ الموده: 193.

منبع مقاله:
حسینی میلانی، علی؛ (1390)، نگاهی به تفسیر آیه ی مباهله (پژوهشی در تفسیر و شأن نزول آیه ی مباهله)، قم: الحقایق، چاپ اول

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد