تحلیل شرک انگاری اعتقاد به مقامات الهی امامان(ع) بر پایه اوصاف قرآنی مشرکان (2)
2- نقد دیدگاه شرک زدایی از مشرکان(2)
در برابر آیات صریحی که در بخش پیش آورده شد، عده ای با استفاده از برخی آیات، سعی در شرک زدایی از مشرکان دارند. نمونه ای از این شرک زدایی و فروکاستن شرک مشرکان را در بیان نویسنده کتاب مکتب در فرآیند تکامل ذکر کردیم. در بیان ایشان، مشرکان، شرکای خدا را در عین حفظ نظام طولی، نوعی مظهر و مجلای اتم صفات الهی می دانستند:
بتها و الهه ها، هر یک مظهر و مجلای اتم یکی از خصائص و اوصاف و افعال الهی از زیبایی و مهر و خشم و خلق و رزق و مانند آن و نمودهای خارجی آن اوصاف، مانند عشق و جنگ و باران و غیره، بوده و به این دلیل واسطه انجام آن امور و با تفویض الهی و به نحو ترتیب طولی، منشأ وقوع آن چیزها در جهان هستند؛ اما منشأیت آنان موجب کوچک شدن و تنزل رتبه خدای بزرگ نیست؛ زیرا خداوند هم واهب ذات آنان و هم واهب تواناییهای آنان است.
وهابیان نیز توجیه دیگری از فروکاستن شرک مشرکان مطرح کرده اند؛ به موجب این بیان، شرک مشرکان تنها به جهت انجام پاره ای اعمال عبادی برای غیر خدا- آن هم به انگیزه تقرب به خداوند- بوده است و هیچ ایرادی در سایر شئون توحید نداشته اند. (1)
اینگونه شرک زدایی ها- بیشتر- با هدف شرک معرفی کردن پاره ای از اعتقادات یا اعمال جاری مسلمین صورت می گیرد. در این بخش ادله مورد استناد ایشان را نقد و بررسی می کنیم.
1-2) آیات بیان گر توحید ذاتی مشرکان
این دسته از آیات- که اصطلاحاً از آنها به (لئن سألتهم) تعبیر می شود- با مضمون پرسش از مشرکان درباره شئون و صفات الهی و اعتراف ایشان به خداوند و صفات او، همگی سیاق واحدی دارند. محورهای این پرسش ها عبارتند از: «خالق آسمان و زمین»، (2) «خالق آسمان و زمین و تسخیر کننده ماه و خورشید»، (3) «خالق انسان»، (4) و «فرو فرستاننده باران». (5)
هم چنین در دو مورد، از اوصاف بیشتری سؤال شده است:
«قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ مَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ مَنْ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَ فَلاَ تَتَّقُونَ»؛ (6)
(بگو: کیست که از آسمان و زمین به شما روزی می بخشد؟ یا کیست که حاکم بر گوشها و دیدگان است؟ و کیست که زنده را از مرده بیرون می آورد و مرده از از زنده خارج می سازد؟ و کیست که کارها را تدبیر می کند؟ خواهند گفت: خدا. پس بگو: آیا پروا نمی کنید؟)
«قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهَا إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ * سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَ فَلاَ تَذَکَّرُونَ * قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ * سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَ فَلاَ تَتَّقُونَ * قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُوَ یُجِیرُ وَ لاَ یُجَارُ عَلَیْهِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ * سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّى تُسْحَرُونَ»؛ (7)
(بگو: اگر می دانید [بگویید] زمین و هر که در آن است به چه کسی تعلق دارد؟ خواهند گفت: به خدا. بگو: پس آیا عبرت نمی گیرید؟ بگو: پروردگار آسمانهای هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ کیست؟ خواهند گفت: خدا. بگو: آیا پرهیزگاری نمی کنید؟ بگو: فرمانروایی هر چیزی به دست کیست؟ هماو که پناه می دهد و در پناه کسی نمی رود؟ خواهند گفت: خدا. بگو: پس چگونه دستخوش افسون شده اید؟)
در سوره یونس به تدبیر امر و مالکیت سمع و ابصار اشاره شده است و در سوره مؤمنون به صورت کامل- به مالکیت خداوند بر هر چیز و اولویت پناه الهی بر هر پناه دیگر اشاره شده است که در نگاه اول به نظر می رسد نوعی تعارض میان این دسته از آیات با آیات بیان گر شرک ذاتی مشرکان وجود دارد. (8)
2-2) وحدت مصداقی آیات
در مقام جمع میان آیات، می توان احتمالات گوناگونی را مطرح کرد؛ مثلاً حمل مصداقهای این آیات به گروههای مختلفی از مشرکان؛ بدین معنا که گروهی از ایشان شرک ذاتی داشته اند و گروهی دیگر نه. اما دقت در این دو دسته از آیات، نشان می دهد که نمی توان آنها را مربوط به دسته های گوناگون مشرکان دانست؛ زیرا درباره گروه واحدی سخن می گویند.
قرینه روشن این امر، وحدت سیاق و ضمایر در آیات سوره مؤمنون است. در این سوره، پس از آیات (لئن سألتهم)، بلافاصله به شرک ذاتی و ربوبی همین مشرکان پرداخته شده است. (9) در سوره زخرف نیز پس از آیه (لئن سألتهم)، به شرک ذاتی و جز قرار دادن برای خداوند اشاره می شود. (10)
3-2) اولویت بیان الهی بر سخن مشرکان
دقت در مدلول این آیات نشان می دهد که دسته نخست از آیات، اخبار الهی نسبت به اعتقادات مشرکان و جعل اولاد و انداد و آلهه مستقل توسط ایشان و دسته دوم، مشتمل بر پرسش از مشرکان و پاسخ آنهاست. واضح است که پاسخ مشکران شامل جنبه های گوناگونی است و نمی توان آن را لزوماً نشان دهنده اعقتاد آنها دانست؛ اما اخبار الهی از اعتقاد مشرکان، قطعی است. به این ترتیب- پیشاپیش- می توان اولویت را به دسته نخست از آیات داد که بیانگر شرک ذاتی مشرکان هستند؛ زیرا منطوق آنها بیان الهی است.
4-2) تفسیر صحیح آیات (لئن سألتهم…)
پاسخ هایی که در این آیات- از سوی مشرکان- مطرح شده اند، مطابق با فطرت الهی انسان هستند؛ مشروط بر آنکه دل از زنگار زدوده شود. برخی تعابیری که در ادامه آیات آمده اند نیز چنین تلویحی را در بردارند؛ تعبیر (فأنی تسحرون)- با توجه به معنای سِحر- (11)
تعبیر (افلا تذ کرون)- که در هنگام فراموشی مطلب و یادآوری آن به کار می رود- و تعبیر (افلاتتقون)- که به پروا از حقیقتی مغفول اشاره دارد- نشان می دهند که مشرکان در این امر بر خلاف واقعیت می اندیشند.
در روایات اهل بیت (علیهم السلام) نیز این معنا به صورت صریح (درباره این آیات) وارد شده است:
– قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)
کُلُّ مَولُودٍ یُولَدُ عَلَی الفِطرَةِ یَعنِی المَعرِفَةَ بِأَنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَالِقُهُ کَذَلِکَ قَولُهُ: (وَلَئِن سَأَلتَهُم مَن خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرضَ لَیَقُولُنَّ اللهُ)؛ (12)
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هر مولودی بر فطرت زاده می شود؛ یعنی بر معرفت اینکه خداوند عز وجل آفریننده اوست. این چنین است قول خداوند: «و اگر از آنها بپرسی که چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟ مسلماً خواهند گفت: خدا. بگو: ستایش از آن خداست؛ ولی بیشترشان نمی دانند».
– عن أبی عبدالله (علیه السلام) فی قول الله:
(وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ) قال کان ذلک معاینة الله فأنساهم المعاینة و أثبت الإقرار فی صدورهم ولو لا ذلک ما عرف أحد خالقه و لارازقه وهو قول الله: (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ)؛ (13)
امام صادق (علیه السلام) درباره قول خداوند: «و هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا؛ گواهی دادیم تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این [امر] غافل بودیم»، فرمود: آن معاینه و رویت خداوند بوده است. سپس خداوند آن معاینه را از یاد ایشان برد و اقرار و اعتراف به آن را در سینه هایشان استوار نمود؛ که اگر این چنین نبود، هیچ کس خالق و رازق خویش را نمی شناخت. و این قول خداوند است: «و اگر از آنان بپرسی: چه کسی آنان را خلق کرده است؟ مسلماً خواهند گفت: خدا. پس چگونه [از حقیقت] بازگردانیده می شوند؟».
– قال سألت ابا جعفر الثّانی (علیه السلام): ما معنی الواحد؟ فقال اجماع الالسن علیه بالوحدانیه کقوله تعالی: (ولئن سألتهم من خلقهم لیقولن الله)؛ (14)
از امام جواد (علیه السلام) پرسیدم: معنای واحد چیست؟ فرمود: اتفاق زبان ها بر او به یگانگی؛ همانند قول خداوند متعال: «و اگر از آنان بپرسی: چه کسی آنان را خلق کرده است؟ مسلماً خواهند گفت: خدا».
روشن است که زبان های ظاهری بر وحدانیت خداوند اجماعی ندارند؛ برخلاف زبان های فطری که همگی خدای واحد را می خوانند.
این گونه معنا نمودن آیات، در بیان مفسران نیز آمده است؛ از جمله این که پاسخ نقل شده از مشرکان، پاسخ اولیه و ظاهری ایشان نیست؛ بلکه پاسخی است که اگر از سر انصاف بی اندیشند، ارائه خواهند داد. (15)
به این ترتیب شرک ذاتی مشرکان و اعتقاد ایشان به استقلال آلهه (خدایان) خود از خداوند، در بیان قرآن روشن گردید؛ امری که مخالف با فطرت توحید جوی هر انسانی است.
5-2) تلبیه مشرکان
مهمترین شاهد تاریخی و حدیثی در بحث شرک زدایی از مشرکان صدر اسلام، همان بیان نویسنده کتاب است:
و [آلهه مشرکان] به نحو ترتیب طولی، منشأ وقوع آن چیزها در جهان هستند اما منشأییت آنان، موجب کوچک شدن و تنزل رتبه خدای بزرگ نیست؛ زیرا خداوند هم واهب ذات آنان و هم واهب تواناییهای آنان است (تملکه و ما ملک)؛ بخشی از شعار عرب جاهلی در تلبیه حج، به ضبط هشام بن محمد بن سائب کلبی. (16)
منظور از شعار عرب جاهلی- بر اساس مدارک حدیثی و تاریخی- تلبیه گروهی از مشرکان هنگام حج است که می گفتند: «لبیک لا شریک لک إلا شرکا هو لک تملکه و ما ملک». (17)
نویسنده از این عبارت برداشت نموده است که شرکای خداوند- از دید مشرکان- در ذات، کمالات و دارایی ها وابسته به خداوند هستند و هیچ استقلالی از خود ندارند. اما بر اساس تحلیل صحیح و مبنایی لغت «شرک» که به معنای «خلط دو ملک» است، (18) نمی توان کسی را هم مملوک فردی دانست و هم شریک او؛ به عبارت دیگر هرگز بین مالکیت مالک بر یک مال و مالکیت فردی برتر از آن مالک (املک) خلطی رخ نداده است و هر یک در رتبه خویش قرار گرفته اند. این مطلب عقلی، در بیانات دینی نیز راه گشای مالکیت مخلوقات در عین املکیت خداوند است. (19)
بنابراین، در عبارت «تلبیه مشرکان»، نوعی تناقض وجود دارد و آنچه این تناقض را آشکارتر می سازد- و راه را بر فروکاستن شرک مشرکان با کمک آن می بندد- محاجه ای است که در قرآن کریم با این مشرکان شده است؛ بر اساس مدارک شیعه و سنی، آیه بیست و هشتم سوره روم در محاجه با ایشان نازل شده است. (20) این آیه، همان گونه که پیش از این آورده شد، نشان می دهد که شرکای خیالی مشرکان، در واقع شریک های حقیقی و مستقل از خداوند- که خدا از استبداد آنها در ملک مشترک خائف است- بوده اند و تنها در مقام لفظ، مملوک خدا خوانده می شدند. این اعتراف لفظی، تناقص میان قول و اعتقاد مشرکان را آشکار می سازد و قرآن کریم نیز به همین وسیله، با آنها احتجاج می کند. در نتیجه، ماهیت واقعی اعتقاد مشرکان، استقلال شرکا از خداوند؛ اعتقادی که منجر به برابر قراردادن آن شرکا با خدا (فیهِ سَواءٌ) و ترس خداوند از آنها (تَخَافُونَهُمْ کَخِیفَتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ) می شود. این اعتقاد- به صراحت- با مملوک و عبد نامیدن آنها تناقض دارد. (21)
3- اعتقاد مشرکان از دیدگاه علامه طباطبایی (ره)
نویسنده کتاب مکتب در فرآیند تکامل در تأیید دیدگاه خود، به تفسیر المیزان نیز استشهاد می کند که البته این استشهاد برای دفاع از قائل بودن مشرکان به نظام طولی صحیح نیست. علامه طباطبایی (ره) در المیزان مباحثی را درباره اعتقاد مشرکان مطرح نموده اند؛ از جمله ذیل آیات ابتدایی سوره رعد (22) که مورد استناد نویسنده کتاب قرار گرفته است. طبق این بحث، بت پرستان خداوند را تنها واجب الوجود و خالق کل موجودات می دانستند؛ اما می پنداشتند که شئون گوناگون ربوبیت به آلهه (خدایان) تفویض شده است. (23)
ممکن است تصور شود که مراد علامه از تفویض (بر خلاف بار معنایی اولیه آن)، واگذاری در عین حفظ نظام طولی باشد؛ اما خود ایشان، این بیان مجمل را ذیل آیات سوره مؤمنون تشریح می کنند که خلاصه آن بدین شدح است:
– مشرکان برای خدا اولادی قائل بودند. این اولاد از طریق اشتقاق از خدا به وجود آمده اند و خود نیز نوعی خدا- در برابر خدای اصلی- هستنند؛ (24)
– تدبیر هر یک از خدایان- در شئونی از امور دنیا که به ایشان تفویض شده است- به صورت کاملاً مستقل از مفوض اولیه است صورت می گیرد؛ (25)
– مشرکان، خدایان خود را واجب الوجود نمی دانستند و خداوند را رب الأرباب می شمردند. (26)
– ظاهراً علامه می خواهد میان ظواهر دو دسته از آیات ظاهراً متعارض درباره اعتقاد مشرکان جمع نماید؛ بدین معنا که با تفکیک مالکیت از ربوبیت، مشرکان را معتقد به خالقیت تامه الهی و در نتیجه مالکیت او بر همه ممکنات می داند. به این ترتیب خدا از نظر مشرکان مالک و خالق همه اشیاء بوده است؛ اما ربوبیت مخلوقات را به خدایانی دیگر- به نحوی که بیان شد- تفویض نموده است. (27)
مطابق تصریح علمه طباطبایی (ره)، مشرکان با قول به استقلال خدایان از مفوض اولیه و هم چنین استقلال در تدبیر خدایان، به هیچ وجه قائل به نظام طولی نبوده اند و حتی نتیجه اعتقاد ایشان، کوچک شدن و تنزل رتبه خدای بزرگ بوده است. این گونه است که در چنین آیاتی، با تسبیح خداوند، او از چنین نقص و تنزلی تنزیه می شود. (28)
4- شفاعت و تقرب جویی مشرکان
یکی دیگر از مباحث مهم در اعتقادات مشرکان، مسأله شفیع انگاشتن خدایان و معبودان و نیز عبادت غیر- با هدف تقرب به خداوند- است. دو آیه از قرآن کریم بر این موضوع دلالت دارند:
«وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لاَ یَضُرُّهُمْ وَ لاَ یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لاَ یَعْلَمُ فِی السَّمَاوَاتِ وَ لاَ فِی الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ»؛ (29)
«أَلاَ لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی مَا هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لاَ یَهْدِی مَنْ هُوَ کَاذِبٌ کَفَّارٌ». (30)
وهابیان بدینوسیله معتقدان به شفاعت خواهی از اولیای الهی را مشرک می دانند و آنها را به کفار و مشرکان صدر اسلام تشبیه می نمایند. (31)
1-4) آلهه مستقل، شفیعان بارگاه خداوند
با تأملی در قرآن کریم مصادیق شفیعان مشرکان روشن می شود؛ سه بت «لات»، «عزی» و «مناه»- که تماثیلی برای دختران خداوند بوده اند- در زمره این شفیعان هستند. (32) قرآن کریم این سه بت را- از دیدگاه مشرکان- دختران خداوند می نامد (33) و به شرایط شفاعت ایشان نیز اشاره می کند. (34) از دیگر شواهد روشن این مطلب (شفیع دانستن خدایان مستقل در درگاه الهی) آیاتی از سوره انبیاست. (35) در این سوره پس از استدلال به عدم امکان وجود خدایان مستقل و فساد آسمانها و زمین در این صورت، به بحث اتخاذ اله توسط مشرکان اشاره شده است؛ سپس خداوند را از نسبت دادن ملائکه به عنوان دختران او تنزیه می کند و به نفی الوهیت و شرایط شفاعت ایشان می پردازد.
2-4) شفاعت و تقرب استقلالی
با تأمل در شفیعان مشرکان و نیز اعتقادات ایشان درمی یابیم که منظور آنها از شفاعت یا تقرب به خدا، با مفاهیم اسلام شفاعت و قرب الهی سازگار نیست؛ منظور ایشان از شفاعت نزد خداوند، شفیع شدن شریکی در پیشگاه شریکی دیگر است که با توجه به نیاز به شریک و خوف از او، به قبول شفاعت- علیرغم خواست اولیه- می انجامد. تقرب و عزت نزد خداوند نیز از راه تمسک به خدایان کوچک حاصل می شود؛ زیرا راضی نمودن خدایان کوچک، ساده تر و دسترسی به آنان- به ویژه برای افراد عادی- راحت تر است. این نوع شفاعت و تقرب که از آن به شفاعت و تقرب «استقلالی» تعبیر شده است، دقیقاً با شفاعت و تقرب در فرهنگ اسلامی متعارض است. آنچه در اسلام با عنوان شفاعت مقبول واقع شده و در قرآن و سنت نیز مورد تأکید قرار گرفته است، شفاعت به اذن است. قرینه بسیار روشن این مطلب آن است که قرآن کریم- در مواضع گوناگون- با رد اعتقاد شرک آمیز مشرکان درباره شفاعت، اصل آن را می پذیرد، اما با تأکید بر این موارد: به اذن بودن این شفاعت؛ (36) عبد و تحت امر بودن شفیعان و خشیت ایشان از خداوند؛ (37) عدم الوهیت شفیعان؛ (38) تعیین حوزه شفاعت به رضایت الهی. (39) (40)
5- نتیجه گیری
در این نوشتار هفت عنوان ذیل طرح و بررسی شده است.
– معرفی پدیده نفی نابه جای کمالات و فضایل ماورایی امامان (علیهم السلام) با استفاده از فروکاستن شرک مشرکان صدر اسلام؛
– طرح ادعای شناسایی قرآنی- تاریخی مشرکان صدر اسلام و اعتقاد ایشان به خداوند به عنوان تنها خالق و قدرت مستقل از سوی نویسنده کتاب مکتب در فرآیند تکامل و زمینه سازی این ادعا برای شرک دانستن هرگونه صفت ماورایی برای اولیای الهی از سوی مولف کتاب؛
– اعتقاد مشرکان به «ولد» و «ندّ» برای الله و قرار دادن خدایانی مستقل در کنار او (نفی نظام طولی)؛
– فطری بودن پاسخ مشرکان در آیات (لئن سألتهم)؛
– استقلالی بودن شفاعت و تقرب مورد ادعای مشرکان و بی ارتباطی آن با شفاعت و تقرب در فرهنگ قرآن؛
– مع الفارق بودن قیاس میان اعتقاد مشرکان صدر اسلام با اعتقاد به قدرتهای موهبتی اولیای الهی؛
– سازگاری چهره ترسیم شده از مشرکان و باورهای ایشان با مفهوم کلامی شرک و ملاک بودن استقلال در آن؛ در قرآن.
پینوشتها:
1- ر. ک: پاورقی شماره 2، همین صفحه.
2- لقمان/ 25؛ زمر/ 38؛ زخرف/ 9.
3- عنکبوت/ 61.
4- زخرف/ 87.
5- عنکبوت/ 63.
6- یونس/ 31.
7- مؤمنون/ 84-89.
8- محمدبن عبدالوهاب در رساله کشف الشبهات (ص16) پس از طرح آیات مورد نظر خود در اثبات توحید ربوبی و ذاتی مشرکان، مشکل ایشان را انجام اعمال عبادی برای غیر خدا می داند. وی در پاسخی اجمالی و جالب به شبهات دیگر مسلمانان- که از ایشان به مشرکین تعبیر می کند- با پیش بینی آیات و ادله ای که احتمالاً مخالفان ایراد خواهند نمود، آیات مورد نظر خویش را محکم و آیات دیگر را متشابه معرفی می کند:
إذَا قَالَ لَکَ بَعضُ المُشرِکِیِن… أو ذَکَرَ کَلَاماً لِلنَبِیِّ صلی الله علیه و سلم یَستَدِلُّ بِهِ عَلَی شیء من بَاطِلِهِ وَ أنتَ لاتَفهَمُ مَعنَی الکَلامِ الَّذِی ذَکَرَهُ فَجَاوِبهُ بِقَولِکَ: إِنَّ اللهَ- تَعَالَی- ذَکَرَ أنَّ الَّذِینَ فی قُلُوبهم زَیغٌ یَترُکُونَ المُحکَمَ، وَ یَتَّبِعُونَ المُتَشَابِهَ. وَمَا ذَکَرتَه لَکَ مِن أنّ اللهَ ذَکَرَ أنَّ المُشرِکِینَ یُقِرُّونَ بِالرُّبُوبِیَّةِ، وَ أنَّهُ کَفَّرَهُم بِتَعَلَّقِهِم عَلَی المَلائِکَةِ وَ الأنبِیَاءِ، والأولِیَاءِ مَع قَولِهِم (هَؤُلاءِ شُفَعاؤُنَا عِندَاللهِ)، وَ هَذَا اَمرٌ مُحکَمٌ، لَا یَقدِرُ أَحَدٌ أَن یُغَیِّرَ مَعنَاهُ. وَ مَا ذَکَرتَه لِی- أَیُّهَا المُشرِکُ- مِن القُرآنِ، أَو کَلامَ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و سلم لا أَعرِفُ مَعنَاهُ، وَلکِن أقطَعُ أنَّ کَلامَ اللهِ لا یَتَنَاقَضُ، وَ أَنَّ کَلامَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و سلم لا یُخَالِفُ کَلامَ اللهِ تعالی.
وَ هَذا جَوَابٌ جَیِّدٌ سَدِیدٌ، وَ لکِن لا یَفهَمُهُ إلَّا مَن وَفَّقَهُ الله تَعَالَی، فَلا تَستَهن به. 9- متن آیات بدین شرح است:
(قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُوَ یُجِیرُ وَ لاَ یُجَارُ عَلَیْهِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ * سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّى تُسْحَرُونَ * بَلْ أَتَیْنَاهُمْ بِالْحَقِّ وَ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ * مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ مَا کَانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِمَا خَلَقَ وَ لَعَلاَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ * عَالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ فَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ)؛ (مؤمنون/ 88-92).
10- (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ * الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ جَعَلَ لَکُمْ فِیهَا سُبُلاً لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ * وَ الَّذِی نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَنْشَرْنَا بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً کَذلِکَ تُخْرَجُونَ * وَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلَّهَا وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْفُلْکِ وَ الْأَنْعَامِ مَا تَرْکَبُونَ * لِتَسْتَوُوا عَلَى ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْکُرُوا نِعْمَةَ رَبِّکُمْ إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ وَ تَقُولُوا سُبْحَانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هذَا وَ مَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ * وَ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا لَمُنْقَلِبُونَ * وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبَادِهِ جُزْءاً إِنَّ الْإِنْسَانَ لَکَفُورٌ مُبِینٌ * أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا یَخْلُقُ بَنَاتٍ وَ أَصْفَاکُمْ بِالْبَنِینَ * وَ إِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِمَا ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلاً ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَ هُوَ کَظِیمٌ * أَ وَ مَنْ یُنَشَّأُ فِی الْحِلْیَةِ وَ هُوَ فِی الْخِصَامِ غَیْرُ مُبِینٍ * وَ جَعَلُوا الْمَلاَئِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمنِ إِنَاثاً أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُکْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَ یُسْأَلُونَ)؛ (زخرف/ 9-19).
11- کل أمر یتخیل علی غیر حقیقه (معجم الوسیط/ 419).
12- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، 2/ 13.
13- برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، 1/ 438.
14- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، 1/ 118.
15- طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، 5/ 371؛ قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، 8/ 335؛ بیضاوی، عبدالله بن عمر، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، 4/ 93.
16- کلبی، هشام بن محمد بن سائب، الأصنام/ 7.
17- مدارک اهل سنت: مسلم بن حجاج نیشابوری، الصحیح، 2/ 843؛ کلبی، هشام بن محمد بن سائب، الأصنام/ 7. مدارک شیعه: قمّی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، 2/ 154؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، 4/ 542.
18- راغب، محمد بن حسین، المفردات فی غریب القرآن/ 451.
19- همانند این روایت معروف از امیرالمؤمنان (علیه السلام): «تقول إنک تملکها بالله الذی یملکها من دونک فان ملکک إیاها کان ذلک من عطائه و ان سلبکها کان ذلک من بلائه فهو المالک لما ملکک والقادر علی ما علیه أقدرک» (حرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول/ 213). البته همان گونه که در ابتدا آمد، بیان تفصیلی درباره ماهیت شرک و مباحث عقلی و کلامی لازم، خارج از هدف مقاله حاضر است.
20- قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام قرآن، 14/ 23؛ سیوطی، الدرالمنثور، 5/ 155؛ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، 2/ 145.
21- در روایتی که علی بن ابراهیم در تفسیر خود آورده است (2/ 154) به روشنی تناقض آمیز بودن این تلبیه و فریب خوردن قرشیان از ابلیس در آغاز رواج این تلبیه آمده است، بنابراین روایت، رواج و پایداری این تلبیه صرفاً بر مبنای تعصب به قول آباء و سلف بوده است.
22- طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، 11/ 288-289.
23- و ذلک أن الوثنیه الذین یناظرهم القرآن لا ینکرون أن خالق الکل و موجده واحد لا شریک له فی ایجاده و ابداعه، و هو الله سبحانه، و انما یرون أنه فرض تدبیر کل شان من شئون الکون و نوع من أنواعه کالارض و السماء و الانسان و الحیوان والبر و االحرب والسلم و الحیه و الموت الی واحده من الموجودات القویه فینبغی أن یعبد لیجلت به خیره و یتقی بها شده فلا ینفع فی ردهم الا قصر الربوبیه فی الله سبحانه و اثبات انه رب لا رب سواه، و اما توحید الالوهیه بمعنی اثبات ان الواجب الوجود واحد لا واجب غیره و الیه ینتهی کل وجود فهو امر لا تنکره الوثنیه و لا یضرهم شیئا.
24- طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، 15/ 61.
25- همان، 62.
26- همان، 63.
27- همان، 57.
28- صرف نظر از سوء برداشت نویسنده کتاب از آرای علامه طباطبایی (ره)، باید گفت که این نظر علامه (اعتراف مشرکان به مالکیت و ربّ الأربابی الله) قابل دفاع نیست؛ زیرا مستمسک ایشان در این اعتراف، آیات (لئن سأتهم) است. چنانچه این آیات بیانگر اعتقاد مشرکان باشد- مطابق آیه ذکر شده سوره یونس- مشرکان، رزق زمینی و آسمانی افراد، بیرون آوردن حی از میت و میت از حی و تدبیر امور را به صورت کلی از آن خداوند می دانستند. به این ترتیب ربوبیت و تدبیر امورد زمینی از شئون خداوند خواهند بود و جایی برای تفویض تدبیر باقی نمی ماند. همچنین در آیات سوره مؤمنون به مسأله جوار و پناه الهی به هر فرد و عدم جوار در برابر او اشاره می شود؛ آیا این جز تدبیر امور فرد توسط خداوند و در نتیجه روبیت او معنای دیگری دارد؟ پس ربوبیت افراد نیز باید از آن الله باشد و باز هم تفویض تدبیر، رنگ می بازد. این تفسیر از رابطه آلهه با الله (یعنی رب الاربابی) با آیه ذکر شده از سوره اسرا نیز هماهنگ نیست؛ زیرا در این آیه، از استقلال خدایان به نحوی که بتوانند ذی العرش را از اریکه خود ساقط کنند، خبر داده شده است و علامه، خود نیز در تفسیر آیه مذکور، صریحاً به استقلال خدایان و عزل ذی العرش اشاره می کند (طباطبایی، محمد حسین، المیزان تفسیر قرآن، 13/ 107).
29- یونس/ 18.
30- زمر/ 3.
31- فَقُل لَهُ: أنَّ اللهَ کَفَّرَ مَن قَصَدَ الأَصنَامَ، وَ کَفَرَ- أیضاً- مَن قَصَدَ الصَّالِحِینَ، وَ قاتَلَهُم رَسُولُ اللهِ صلّی الله علیه و سّلم. فَإن قَالَ: الکُفَّارُ یُرِیدُونَ مِنهُم وَ أنَا أشهَدُ أَنَّ الله هُوَ النَّافِعُ الضَّارُ المُدَبِّرُ، لا أُرِیدُ إلّا مِنهُ، وَ الصَّالِحُونَ لَیسَ لَهُم مِن الأمرِ شَیءٌ. وَلکِن أقصُدُهُم أرجُو مِنَ اللهِ شَفَاعَتَهُم. فَالجَوَابُ: أنَّ هَذَا قَولُ الکُفَّارِ سَوَاءً بِسَوَاءٍ، فَاقرَأ عَلَیهِ قَولَهُ تَعَالَی:(الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى) وَ قَولَهُ تَعَالَی: (وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لاَ یَضُرُّهُمْ وَ لاَ یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لاَ یَعْلَمُ فِی السَّمَاوَاتِ وَ لاَ فِی الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ) (محمد بن عبدالوهاب، کشف الشبهات).
32- کلبی، هشام بن محمد بن سائب، الأصنام/ 19.
33- نجم/ 19-22.
34- نجم/ 26-27.
35- انبیاء/ 22-29.
36- بقره/ 255؛ یونس/ 3؛ طه/ 109؛ نجم/ 26.
37- انبیاء/ 29.
38- همان.
39- همان/ 28.
40- ابن تیمیه در مقام دفاع از شفاعت اسلامی و در تبیین شفاعت مورد نظر مشرکان و تفاوت آن با شفاعت اسلامی بیان جالبی دارد:
والشفعاء الذین یشفعون عنده لا یشفعون الا باذنه… و هذا بخلاف الملوک: فإن الشافع عندهم قد یکون له ملک، و قد یکون شریکا لهم فی الملک، وقد یکون مظاهرا لهم معاونا لهم علی ملکهم، وهؤلاء یشفعون عند الملوک بغیر إذن الملوک و غیرهم، والملک یقبل شفاعتهم: تاره بحاجه الیهم، و تاره لخوفه منهم، و تاره لجزاء إحسانهم إلیه ومکافئتهم ولإنعمامهم علیه؛ حتی أنه یقبل شفاعه ولده وزوجته لذلک، فإنه محتاج إلی زوجه والی الولد، حتی لو اعرض عنه ولده وزوجته لتضرر بذلک، و یقبل شفاعه مملوکه؛ فإذا لم یقبل شفاعته؛ یخاف أن لا یطیعه، أو أن یسعی فی ضرره و شفاعه العباد بعضهم عند بعض: کلها من هذا الجنس. فلا یقبل أحد إلا لرغبه أو رهبه. والله تعالی: لا یرجوا أحدا، ولا یخافه، ولا یحتاج إلی أحد بل هو الغنی… و المشرکون: یتخذون شفعاء من جنس ما یعهدونه من الشفاعة. قال تعالی: (وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لاَ یَضُرُّهُمْ وَ لاَ یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لاَ یَعْلَمُ فِی السَّمَاوَاتِ وَ لاَ فِی الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ ). و قال تعالی: (فَلَوْ لاَ نَصَرَهُمُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ قُرْبَاناً آلِهَةً بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ وَ ذلِکَ إِفْکُهُمْ وَ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ).
و أخیر عن المشرکین أنهم قالوا:(أَلاَ لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی مَا هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لاَ یَهْدِی مَنْ هُوَ کَاذِبٌ کَفَّارٌ) و قال تعالی: (قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلاَ یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنْکُمْ وَ لاَ تَحْوِیلاً).
فأخیر أن ما یدعی من دونه لا یملک کشف ضر ولا تحویله، و أنهم یرجون رحمته، ویخافون عذابه، ویتقربون إلیه. فهو- سبحانه- قد نفی ما من الملائکة والأنبیاء؛ إلا من الشفاعة بإذنه، والشفاعة هی الدعاء (ابن تیمیه، مجموع فتاوی، 1/ 130). در این بیان، ضمن توصیف شفاعت و تقرب استقلالی به شفیع جستن مشرکان از این نوع- که معهود آنها بوده است- تصریح و آیات سوره های یونس و زمر نیز بر آن تطبیق داده شده است. جا دارد بپرسیم چگونه بین امر شبیه به شفاعت جویی مسلمانان است؟
فهرست منابع تحقیق:
قرآن کریم، ترجمه محمدمهدی فولادوند، تهران، دارالقرآن الکریم، 1415ق
ابن تیمیة، احمد بن تیمیة، مجموع فتاوی
ابن فارس، احمدبن فارس بن زکریا، معجم مقاییس اللغة
ابن منظور، محمدبن مکرم، لسان العرب
برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، قم، دارالکتب الاسلامیه، 1371ش
بیضاوی، عبدالله بن عمر، انوارالتنزیل و اسرار التاویل، بیروت، دارالفکر
حرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول، قم، موسسه انتشارات اسلامی، 1404ق
رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420ق
راغب، محمدبن حسین، المفردات فی غریب القرآن، بیروت- دمشق، دارالعلم- دارالشامیه، 1412ق
زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق التنزیل، بیروت، دارالکتاب العربی، 1407ق
صدوق، محمدبن علی، الخصال، انتشارات جامعه مدرسین، 1403ق
طوسی، محمدبن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیا التراث العربی
طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفه، 1406ق
طبری، محمدبن جریر، جامع البیان فی تاویل آیات القرآن، بیروت، دارالمعرفه، 1412ق
قرطبی، محمدبن احمد، الجامع لاحکام القرآن، تهران، ناصر خسرو، 1364ش
قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، قم، دارالکتاب، 1367ش
طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، موسسه النشر الاسلامی، 1417ق
کلینی، محمدبن یعقوب الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365ش
کلبی، هشام بن محمد بن سائب، الاصنام، تصحیح احمد زکی پاشا، قاهره، دارالکتب المصریه، 1995م
محمدبن عبدالوهاب، کشف الشبهات، ریاض، وزاه الشؤون الاسلامیه و الاوقاف و الدعوه و الارشاد، 1419ق
مدرسی، حسین، مکتب در فرآیند تکامل، تهران، انتشارات کویر، 1386ش
مفید، محمدبن محمد بن نعمان، اوائل المقالات، کنگره شیخ مفید، 1413ق
خلیل، خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، قم، موسسه دارالهجره، 1409ق
مسلم، مسلم بن حجاج نیشابوری الصحیح
منبع مقاله:
فصلنامه تخصصی امامت پژوهی4، زمستان 1390.
/م