دلالت آیه مباهله بر خلافت بلافصل امیرالمؤمنین (1)
درآمد:
یکی از دلایل متقن و مستند بر امامت و خلافت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) آیه شریفه ی مباهله است. در این آیه خدای تعالی به پیامبرش دستور می دهد که مجادله کنندگان با حق را به مباهله فرا خوانَد تا هر دو گروه به همراه فرزندان، زنان و کسانی که به منزله ی نفس و جان ایشانند در این امر شرکت کنند. خدای تعالی خطاب به حضرت رسول خویش می فرماید:
( إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُنْ فَیکُونُ* الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلَا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرِینَ* فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ* إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلَّا اللَّهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ* فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِالْمُفْسِدِینَ) .(1)
و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پیرو این دستور الاهی به همراه حَسنین (علیه السّلام) به عنوان مصادیق « فرزندانمان»، و صدیقه ی طاهره (علیها السّلام) ، به عنوان مصداق «زنانمان»، و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) ، به عنوان مصداق «جانمان»، و برای مباهله با مسیحیانِ نجران خارج شدند. اما مسیحیان که از راستی ادعای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آگاه بودند و با دیدن این صحنه بر یقین شان افزوده شده بود، از ترس هلاک، حاضر به مباهله نشدند.
به سبب دلالت روشن و صریح آیه ی مبارکه ی مباهله، عالمان شیعه همواره برای اثبات امامت و خلافت بلافصل امیرالمؤمنین (علیه السّلام) به این آیه استناد و استدلال می کنند؛ چنان که پیشوای هشتم ایشان حضرت علی بن موسی الرضا- علیه آلاف التحیة و الثنا- این آیه ی شریفه را از جهت دلالت بر امامت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) بهترین و روشن ترین آیه در قرآن دانسته اند و با استناد به این آیه و عمل رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از نزول آن، ثابت می کنند که امیرالمؤمنین (علیه السّلام) پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با فضیلت ترین خلقِ خداوند سبحان است.(2)
در این نوشتار ابتدا داستان مباهله را به صورت اجمالی به نقل از سید بن طاووس (علیه السّلام) مطرح می کنیم، سپس اندکی درباره واژه ی «مباهله» بحث خواهیم کرد و پس از آن به معرفی رُوات حدیث مباهله از طبقه ی صحابه و تابعین و دوره های مختلف تا اعصار متأخر می پردازیم. آن گاه نصوص حدیث را مطرح و بررسی خواهیم کرد و بعد از بیانی کوتاه درباره ی سند احادیث، بحث را با بررسی تحریفات صورت گرفته در روایات پی می گیریم.
داستان مباهله به روایت سید بن طاووس (رحمه الله)
سید بزرگوار، عالم عادل، علامه، سیّد ابن طاووس- اعلَی الله مقامَه- روایات مربوط به داستان مباهله را گرد آورده و بر اساس آن به تفصیل ماجرای روانه شدن پیک رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به سوی نصرانیان و دعوت آنان به اسلام را مطرح کرده، مناظره های ایشان را با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که به تصدیق آن حضرت از سوی نصرانیان انجامید، بیان داشته است.(3) بر اساس نقل سیّد، زمانی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مکه را فتح کرد و عرب فرمانبردار او شد، فرستادگان خود را به سوی ملل مختلف گسیل داشت و به دو پادشاه بزرگ زمان خود، یعنی کسری و قیصر، نامه نوشت و آن دو را به پذیرش اسلام یا پرداخت جزیه با خواری یا جنگ و کارزار پی در پی فراخواند. مقصود اصلی آن حضرت از این دعوت، نصارای نجران و قبیله ی بنی عبدالمدان و همه ی تیره های قبیله ی بنی حادث بن کعب که با نصارای نجران حشر و نشر داشتند و نیز هم پیمانان ایشان و چند گروه دیگر از نصاری بود.
بدین سان، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هیچ گاه پیش از دعوت شروع به جنگ و کارزار نمی کرد؛ ولی رسیدن پیک و نامه ی آن حضرت جز بر نفرت و تکبر نصارای نجران نیفزود. از این رو، به کلیسای بزرگ خود پناه بردند و برای رایزنی و اندیشیدن در این باره گرد هم آمدند. بحث بر سر جنگ یا سازش بود. برخی مصرّانه خواهان جنگ بودند؛ در برابر، عافیت طلبانی بودند که از جنگ با پیامبر خدا هراس داشتند و به سازش رأی می دادند.
در این میان فردی به نام حارثة بن اثال یادآوری کرد که عیسای مسیح نیز از نبوّت پیامبر خاتم و حقانیّت وی خبر داده و گفته است که بر اساس وعده ی خداوند «احمد بارقلیط» در فاران و مقام ابراهیم (علیه السّلام) به نبوّت مبعوث خواهد شد. اما جاه طلبی عده ای از بزرگان مانع از تسلیم ایشان در برابر حق شد تا آنجا که پیام حضرت عیسی (علیه السّلام) را تحریف و تأویل کرده، اظهار داشتند موعودی که عیسی (علیه السّلام) بشارتش را داده محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست.
حارثة بن اثال ایشان را به سبب تسلیم نشدن در برابر حقیقت سرزنش کرد و عاقبت ذلت بار کارشان را بازگفت؛ ایشان را به تقوی و هدایت دعوت کرد و به رستگاریِ حاصل از آن متذکر ساخت و در صدق رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حجت اقامه کرد. مخالفان که چاره ای جز پذیرش نبوت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نمی دیدند، این بار در خاتمیت و فراگیری دعوت ایشان تردید کردند. استدلال های محکم و براهین روشن حارثه موجب اضطراب منکران و شکست آنان در گفت و گو شد؛ با این حال همچنان بر موضع خود پافشاری می کردند.
این مباحثه و مجادله سه روز به طول انجامید و کار به جایی رسید که حارثه بن متون دینی موجود نزد مسیحیان استناد کرد. مردم از حارثه خواستند که شاهدی از کتاب جامعه بیاورد. جامعه، در بردارنده ی نشانه ها و ویژگی های پیامبر خاتم بود و از خاندان، همسران و فرزندان، جانشینان او و نیز از رخدادها و حوادثی که پس از او تا پایان دنیا، در میان امت و اصحابش پیش می آمد، سخن به میان آورده بود. در صحیفه ی آدم از کتاب جامعه به خاتمیت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تصریح شده بود؛ همچنین امامان پس از آن حضرت تا دوازدهمین و آخرین امام معرفی شده بودند. در صحیفه ی شیث، صحیفه ی ابراهیم و در تورات و انجیل نیز پیامبر خاتم و جانشینانش معرفی شده بودند.
پس از قرائت این متون شبهه افکنان و منکران مغلوب شدند اما باز هم تسلیم نشدند و برای تحقیق و بررسی بیشتر مهلت خواستند. آن گاه به مدینه آمدند تا خود از نزدیک پیامبر خاتم را ببینند و رفتار و گفتار او را با اوصافی که از او در کتاب هایشان یافته بودند بسنجند، اما تا سه روز نه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با آنان سخنی گفت و نه آنان با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت و گویی کردند و چیزی پرسیدند.
در روز سوم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ایشان را به اسلام دعوت کرد، اما آنها ضمن اعتراف به تطبیق خصوصیات آن حضرت با ویژگی های مذکور در انجیل، انکار الوهیت عیسی را بهانه ی اسلام نیاوردن خود کردند. پیامبر در این باره با ایشان مناظره کرد، اما منکران باز هم براهین روشن رسول خدا را نپذیرفتند و پیشنهاد مباهله را مطرح ساختند. این جا بود که خداوند- عزّ و جلّ- آیه ی مباهله را بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرو فرستاد و فرمود:
( فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ و َنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ) (4)
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آن چه را که بر او نازل شده بود، بر آنان قرائت کرد و فرمود:
«خداوند به من فرمان داده است که اگر بر سخن خود پای فشردید، درخواستتان را اجابت کنم و با شما مباهله کنم.»
آن گاه فرمود فاصله ی میان دو درخت را بِروبند و سپس تا روز بعد صبر کرد. با فرا رسیدن روز بعد دستور داد کسای سیاه نازکی را بر روی آن درخت بگسترانند و همچنان در حجره ی خود درنگ کرد تا این که روز بالا آمد؛ آن گاه بیرون آمد در حالی که دست علی را گرفته بود و حسن و حسین (علیه السّلام) از پیشاروی و فاطمه (علیها السّلام) از پشت سر آن ها حرکت می کردند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ایشان را آورد و به همان ترتیبی که هنگام بیرون آمدن از حجره داشتند، میان آن دو درخت و زیر کسا قرار گرفتند و آن گاه پیکی را به سوی نصارا روانه ساخت و آنان را به مباهله فراخواند.
این جا بود که رنگ از رخسار منکران پرید و ترس بر وجودشان مستولی شد؛ از مباهله منصرف شدند و به جزیه و خواری تن دادند؛ زیرا می دانستند هیچ کس با پیامبری مباهله نکرده مگر آن که در یک چشم برهم زدن نابوده شده است.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ، علی (علیه السّلام) را برای مصالحه با ایشان تعیین کرد و او نیز با ایشان در عوض دریافت 1000 حُلّه (5) و 1000 دینار در هر سال مصالحه کرد؛ به این شرط که بخشی از آن نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برد و آنها هم در برابر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به سرشکستگی خود اعتراف کرده، پرداخت خراج را بر گردن گرفتند. آن گاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
« من نیز این قرار را پذیرفتم؛ ولی بدانید اگر با من و کسانی که زیر کسا بودند مباهله می کردید، خداوند- عزّ و جلّ- این وادی را از آتش شعله ور می ساخت و در کمتر از چشم برهم زدنی آتش را به سوی کسانی که پشت سر شما هستند روانه می ساخت و همه ی شما را در آتشی سوزان می سوزاند.»
آن گاه با اهل بیت خود بازگشت و به سوی مسجد روانه شد. در همین حین جبرئیل (علیه السّلام) بر او نازل شد و گفت:
« ای محمد! خداوند- عزّ و جلّ- به تو سلام می رساند و می گوید: بنده ام موسی (علیه السّلام) به همراه برادرش هارون و فرزندانش با دشمن خود قارون مباهله کرد و من قارون و خاندان و اموالش را و آن دسته از اقوام او را که یار او بودند، به زمین فرو بردم. به عزت و جلالم سوگند، ای احمد، اگر تو نیز همراه با اهل بیت خویش که در زیر کسا بودند، با همه ی اهل زمین و آفریدگان مباهله می کردید، آسمان پاره پاره و کوه ها تکه تکه می شدند و زمین فرو می رفت و هرگز آرام نمی گرفت تا من بخواهم.»
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سجده کرد و روی خود را بر زمین گذاشت؛ سپس دست هایش را به آسمان بلند کرد- تا جایی که سفیدی زیر بغلش نمایان شد- و سه بار این جمله را گفت: «سپاس خداوند نعمت بخش را».
از حضرتش درباره ی علت این سجده و نشانه های شادمانی که در چهره اش نمایان بود، پرسیدند. فرمود: «سپاس خداوند- عزّ و جلّ- را به پاس کرامتی که در مورد اهل بیتم به من ارزانی داشت.» سپس آن چه را که جبرئیل (علیه السّلام) برای آن حضرت آورده بود، به آنان بازگو کرد.
معنای مباهله
واژه پژوهان «مباهله» را معمولاً به «مٌلاعنه» معنا کرده اند.(6) اما راغب در مفردات می نویسد:
البٌهلُ کونٌ الشَّیءِ غیر مراعی.(7)
بُهل یعنی چیزی که تحت مراعات و سرپرستی کسی نباشد.
این معنا بسیار دقیق و علمی است. بر این اساس مباهله یعنی نفرین طرفین برای خارج شدن طرف مقابل از سرپرستی خداوند.
با توجه به این معنا مباهله بالاترین نفرینی است که می توان در حق کسی کرد، زیرا بیرون رفتن از سرپرستی خداوند به معنای نیستی محض است. وجود آفریدگان به افاضه و عنایت خدای سبحان است و تداوم موجودیت آنها وابسته ی توجه آن به آنِ اوست؛ اگر خداوند توجه خود را یک آن از موجودی بردارد، آن موجود قطعاً نیست و نابود خواهد شد و این معنی یعنی هلاک معنوی و مادّی. اما اگر بیرون رفتن از سرپرستی خداوند را به معنای قطع فیض الاهی ندانیم بلکه آن را واگذار کردن امور بنده به خود او معنا کنیم، باز هم هلاک معنوی را در پی خواهد داشت به همین جهت است که در ادعیه آمده است:
اللهُمَّ لاتَکِلنا إلی أنفُسِنا طَرفَةَ عَینٍ.(8)
پروردگارا! ما را هرگز به اندازه ی چشم برهم زدنی به خودمان وا مگذار.
اگر آدمی تنها یک لحظه به خود واگذار شود، شقاوت ابدی در انتظار او خواهد بود؛ از همین روست که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) می فرماید:
« إنَّ أَبغَضَ الخَلائِقِ إلَی اللهِ رَجُلانِ: رَجُلٌ وَکََّلَهُ اللهُ إلَی نَفسِهِ… »(9)
« همانا مبغوض ترین آفریدگان نزد خدای تعالی دو گروهند: یکی از آنها کسی است که خداوند او را به خود واگذاشته و رها کرده است…»
کسی که به خود واگذاشته شود، از هر چه خیر و برکت بریده و از همه ی معنویات بی بهره می گردد و هرگز روی خوشی و سعادت را نخواهد دید. بنابراین، «نفرین طرف مقابل به خروج از سرپرستی خداوند»، در مقایسه با «مُلاعنه»، به معنای بسیار دقیق تری برای واژه ی «مباهله» است.
راویان احادیث نزول آیه ی مباهله درباره ی اهل بیت (علیه السّلام)
احادیث دال بر نزول آیه ی مباهله در شأن اهل بیت پیامبر(علیه السّلام) را از هنگام صدور تا عصر حاضر راویان معتبر متعددی نقل کرده اند. در میان صحابه و تابعین بیش از بیست نفر این حدیث را نقل کرده اند و در دوره های بعد نیز، بیش از پنجاه تن از عالمان بزرگ سنی آن را روایت کرده اند. در کتاب تشیید المراجعات و تفنید المکابرات نام 24 تن از صحابه و 52 نفر از عالمان سنی به ترتیب تاریخ از سال 227 هجری تا سال 1270 هجری ذکر شده است که به نقل این روایت پرداخته اند. (10)
حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در شورای شش نفره ای که عمر برای انتخاب خلیفه ی پس از خود ترتیب داده بود، برای یادآوری حق و حقانیت خود به حاضران، به ماجرای نزول آیه ی شریفه ی مباهله اشاره کردند و خطاب به اعضای شورا فرمودند: « آیا احدی هست که در این فضلیت با من شریک باشد؟» و همه ی حاضران در شورا- یعنی عثمان، طلحه، زبیر، سعید بن زید، عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص- به این که آیه در شأن حضرتش نازل شده است اعتراف کردند.(11)
روشن است که یکی از راه های اِسناد حدیث به کسی، اقرار وی به واقعه ی مورد اشاره در آن حدیث است. بنابراین تمام حاضران در شورا که پس از مناشده ی امیرالمؤمنین (علیه السّلام) و استناد آن حضرت به داستان مباهله به این واقعیت اقرار کردند، در شمار راویان خبر قرار می گیرند.
راوی خبر مناشده ی امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در شورا، ابوالطفیل است.(12) او در طول مدتی که اعضای شورا مشغول مذاکره بودند پشت در نشسته، به گفت و گوها گوش فرا داده و خبر آن را نقل کرده است؛ بنابراین او نیز در شمار راویان ماجرای مباهله خواهد بود.
سعد بن ابی وقاص- یکی از حاضران در شورا- نیز این خبر را روایت کرده و او همان کسی است که در برابر دستور معاویه به سبّ امیرالمؤمنین (علیه السّلام) از این کار امتناع ورزید و یکی از دلایل امتناعش را فضیلت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) به اعتبار نزول آیه ی مباهله در شأن حضرتش برشمرد.(13)
تواتر حدیث مباهله
برخی از عالمان بزرگ سنی به تواتر حدیث مباهله و یا قطعیت صدور آن اذعان کرده اند. حاکم نیشابوری می نویسد:
« اخبار در تفاسیر [به نقل] از ابن عباس و غیر او متواتر است که رسول خدا- صلی الله علیه و آله و سلم- در روز مباهله دست علی و حسن و حسین- علیه السّلام- را گرفت و فاطمه – علیها السّلام- را پشت سر ایشان قرار داد و سپس فرمود: « اینانند پسران ما، جان های ما و زنان ما.»(14)
ابوبکر جصّاص و ابن طلحه ی شافعی این حقیقت را مورد اتفاق همه ی راویان سیره ها و ناقلان احادیث می دانند و ابن عربی مالکی نیز استناد مفسران به این حدیث را یادآوری می کند.(15)
و بالاخره از میان متکلمان نیز قاضی ایجی و شریف جرجانی(16) آشکارا اعتراف کرده اند که از نظر اهل حدیث، اخبار صحیح و روایات محکم دلالت دارند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای مباهله با نصارای اهل نجران فقط امیرالمؤمنین، حضرت فاطمه ی زهرا، امام حسن مجتبی و حضرت سیدالشهداء- علیه السّلام – را خواندند. عبارت متکلمان سنی در بررسی دلالت احادیث مطرح خواهد شد. روشن است که اقرار و اعتراف محدثان، مفسران و متکلمان سنی به ثبوت داستان مباهله و تواتر احادیث آن ما را از بررسی اسانید روایات بی نیاز می کند؛ زیرا خبر متواتر مفید قطع و یقین است و دقت در اسانید آن از نظر علمی هیچ ضرورتی ندارد. در ادامه نصوص حدیث را مطابق منابع معتبر اهل سنت مطرح می کنیم.
نصوص حدیث در منابع معتبر اهل سنت
روایاتی که درباره شأن نزول آیه ی شریفه ی مباهله وارد شده، به روشنی از نزول آن درباره امیرالمؤمنین، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین- علیه السّلام – حکایت دارند.
بسیاری از محدثان اهل سنت داستان مباهله را، گاه به اختصار با تفصیل بیشتر، نقل کرده اند. از جمله ابن عساکر،(17) ابن شبه،(18) حبری،(19) طبری،(20) سیوطی،(21) زمخشری،(22) ابن اثیر،(23) حسکانی،(24) و ابن کثیر(25) که از این میان روایت ابن عساکر را نقل می کنیم.
ابن عساکر به سند خود و ابن حجر(26) از طریق دارقطنی از ابوالطفیل نقل می کنند که حضرت امیرالمؤمین (علیه السّلام) با اعضای شورای شش نفره ی عمر مناشده نمود، با یادآوری برخی از فضائل و مناقب خویش با آنان احتجاج کرد و از جمله به آنان فرمود:
«نشدتکم بالله، هل فیکم أحدٌ أقربُ إلی رَسول اللهِ(صلی الله علیه و آله و سلم) فِی الرَّحِم، وَ مَن جَعلَهُ رسولُ اللهِ(صلی الله علیه و آله و سلم) نفسَه، و أبناءَه أبناءَه، و نساءَه نساءَ ه غیری؟! قالوا: اللّهم لا».
«شما را به خدا سوگند می دهم آیا در میان شما احدی هست که از من به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در خویشاوندی نزدیک تر باشد و کسی جز من هست که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) او را نفس (جان) خود، فرزندانش را فرزندان خود و زنانش را زنان خود قرار داده باشد؟ گفتند: به خدا نه.»
تعدادی از عالمان بزرگ سنی حدیث مناشده ی امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در شورا را به اسانید خود از ابوذر و ابوالطفیل روایت کرده اند که از جمله می توان افراد زیر را نام برد: دارقطنی، ابن مردویه، ابن عبدالبرّ، حاکم، سیوطی، ابن حجر مکی و متقی هندی.
احمد در مسند این حدیث را از سعد بن ابی وقاص نقل کرده و سند آن نیز صحیح است. در این حدیث سه فضیلت برای امیرالمؤمنین (علیه السّلام) ذکر شده است، یعنی صدور حدیث منزلت، حدیث رایت در جنگ خیبر و حدیث مباهله.(27)
مسلم نیز در صحیح خود از سعد بن ابی وقاص روایت را به صورت دیگری نقل می کند.(28) ترمذی حدیث مسلم را عیناً با همان سند و با همان الفاظ و عبارات نقل کرده، درباره ی سند آن می نویسد:
هذا حَدیثٌ حَسَنُ صحیحُ غریبٌ مِن هذَا الوَجهِ(29) .
این حدیثی است حسن و صحیح، و از این نظر غریب است.
کتمان حقایق و تحریف در خبر مباهله
از آنجا که آیه ی شریفه ی مباهله و عملکرد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به روشنی بیانگر یکی از بزرگترین فضایل و مناقب امیرالمؤمنین (علیه السّلام) است و به خوبی بر امامت و خلافت بلافصل حضرتش دلالت دارد، و چون بسیاری از عالمان بزرگ اهل سنت به تواتر آن اعتراف دارند، برخی پیروان مکتب سقیفه برای کتمان یا تحریف آن کوشش بسیاری به خرج داده اند. در ادامه به برخی از تلاش های معاندان برای کتمان حقایق و تحریف واقعیات اشاره می کنیم:
الف- گزارش نکردن و کتمان اصل خبر
برخی سیره نویسان علی رغم پرداختن به سیره و احوالات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به داستان مباهله هیچ اشاره ای نکرده اند، گویا چنین واقعه ای در تاریخ رخ نداده است؛ در حالی که داستان مباهله در قرآن آمده و از دلایل محکم بر نبوت خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) و حقانیت دین اسلام به شمار می رود، با این حال چون در این قصه فضیلتی هم برای اهل بیت- علیهم السّلام – بیان شده است، حق ستیزان و نورگریزان کوشیده اند از نمایان شدن و درخشش حقیقت جلوگیری کنند. البته این پرده پوشی و کتمان تنها در این داستان منحصر نیست و بسیاری از حوادث مهم در زندگی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که به نوعی با مناقب اهل بیت (علیهم السّلام) مرتبط بوده، در کتاب های مهم سیره و تاریخ منعکس نشده است.
از متون تاریخی و سیره های متقدم و مهمی که به داستان مباهله اشاره نکرده اند می توان سیره ی ابن هشام را نام برد. افزودن بر آن ابن سید الناس- که یکی از محدثان بزرگ و معتبر در نزد اهل سنت به شمار می رود- به تبع ابن هشام در کتاب خود، عیون الاثر فی المغازی والسیر، از داستان مباهله ذکری به میان نیاورده و تعامل رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با نصرانیان را به گونه ای دیگر و بسیار متفاوت با سایر منابع ذکر کرده است.(30) همچنین ذهبی در تاریخ الاسلام از قرار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با نصرانیان برای مباهله سخنی نگفته است.
ب- کتمان حدیث مباهله
در برخی از منابع اهل سنت اصل داستان مجادله و محاجّة رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با نصرانیان بیان شده است اما از حدیث مباهله ذکری به میان نیامده است. بخاری در تحریفی آشکار روایت حذیفه را تحت عنوان « قصه ی اهل نجران» در کتاب المغازی آورده، اما سبب مُلاعنه را بیان نکرده است. وی همچنین به نزول آیه ی مبارکه ی مباهله نیز اشاره نکرده و از خروج پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به همراه علی، فاطمه، حسن و حسین- علیهم السّلام – برای مباهله سخنی به میان نیاروده است.
بخاری به جهت کتمان فضیلت اهل بیت – علیهم السّلام- حدیث مباهله را در این روایت حذف کرده و به جای آن فضیلتی برای ابوعبیده ی جراح جعل می کند. وی در این روایتِ ساختگی مدعی شده است که وقتی نجرانیان فرستاده ای از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درخواست کردند، پیامبر ابوعبیده را با آنان فرستاد(31) در حالی که به گفته ی ابن حجر(32) در بسیاری از منابع سنیان تصریح شده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را به سوی نجران فرستادند.
علاوه بر بخاری، ابن سعد نیز در نقل داستان تصرفاتی کرده است. وی نیز به حدیث مباهله و خروج رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به همراه اهل بیت (علیهم السّلام) برای ملاعنه با نصرانیان هیچ اشاره ای نکرده است.(33) طبری نیز در تاریخ خود در بیان وقایع سال دهم هجری بسیار مختصر به پیمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با نصرانیان اشاره کرده ولی از حدیث مباهله سخنی به میان نیاروده است.(34)
ابن جوزی نیز درباره ی حوادث سال دهم هجری و تعامل رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با نجرانیان بیش از آن چه طبری گفته توضیح نمی دهد.(35) ابن خلدون هر چند با اندکی تفضیل به نقل این داستان پرداخته، اما او هم به حدیث مباهله اشاره نکرده است.(36)
ج- حذف نام امیرالمؤمنین(علیه السّلام) از حدیث
روشن شد که در برخی منابع تاریخی اساساً داستان مباهله انکار شده است و برخی دیگر از منابع به داستان اشاره کرده اند، اما از خروج پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به همراه اهل بیت (علیه السّلام) برای مباهله سخن به میان نیاروده اند. فزون بر آن در برخی از منابع اصل داستان و حدیث مباهله نقل شده، امّا نامی از امیرالمؤمنین (علیه السّلام) به میان نیامده است.
پیش از این بیان شد که ابن کثیر در تاریخ خود داستان مباهله را از بیهقی از حاکم و به اسناد او از جدّ سلمه ی بن عبدیشوع نقل می کند، اما در این روایت نام امیرالمؤمنین (علیه السّلام) حذف شده است. شعبی در میان اهل سنت از عالمان بزرگ به شمار می رود. بر اساس آن چه در تفسیر المحیط از شعبی نقل شده، وی در تحریفی آشکار، حدیث مسلم را با حذف نام امیرالمؤمنین (علیه السّلام) نقل کرده است.(37)
بلاذری یکی از مورخان بزرگ سنی در کتاب فتوح البلدان تحت عنوان «صلح نجران» داستان را بدون ذکر نام امیرالمؤمنین (علیه السّلام) نقل می کند.(38)
ابن القیّم یکی از شاگردان ابن تیمیه- که البته متعصب تر از خود اوست- کتابی دارد به نام زاد المعاد فی هُدی خیر العباد که در آن مسائل مختلف، از فقهی و غیر فقهی را، از سیره ی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) استنباط کرده است. در این کتاب می نویسد:
پس چون فردای آن روز رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) صبح کرد، در حالی که حسن و حسین در زیر عبای کرکی بودند برای ملاعنه آمدند و فاطمه (علیها السّلام) پشت سر آنها راه می رفت در حالی که در آن هنگام پیامبر چند زن داشت… (39)
د- حذف نام امیرالمؤمنین (علیه السّلام) از حدیث و اضافه کردن «وناس و اصحابه»
این تحریف تنها در روایتی که ابن شبّه از شعبی نقل می کند صورت گرفته است. در این روایت آمده است:
فأصبح رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) وغدا حسن و حسین و فاطمة وناس من أصحابه، وغدوا إلی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فقالوا: « ما للملاعنة جئناک، ولکن جئناک لتفرض علینا شیئا نؤدیه إلیک…»(40)
پس فردای آن روز رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) صبح کرد و سحرگاهان حسن، حسین، فاطمه و عده ای از اصحاب پیامبر بیرون آمدند و نصرانیان نیز صبح زود نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمدند و گفتند: «ما برای ملاعنه نیامده ایم لکن نزد تو آمده ایم تا چیزی بر ما مقرّر کنی و ما آن را بپردازیم…»
روشن است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تنها با اهل بیت (علیهم السّلام) به مباهله با نصرانیان پرداخته است، اما معلوم نیست که این تحریفات از سوی شعبی صورت گرفته یا از سوی کسانی که حدیث را از وی روایت کرده اند، ولی آن چه مسلم است تمایل شدید شعبی به بنی امیه است؛ تا حدی که در تفسیر طبری نیز به این موضوع اشاره شده و طبری این احتمال را مطرح کرده که حذف نام امیرالمؤمنین (علیه السّلام) به جهت دید منفی بنی امیه درباره ی آن حضرت بوده است.(41)
هـ. تحریف حدیث و اضافه کردن نام «عایشه و حفصه»
در برخی از روایات نام عایشه و حفصه نیز به جمع همراهان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مباهله اضافه شده است.(42) اما این گونه روایات با احادیث صریح فراوانی که در منابع معتبر حدیثی، تفسیری و تاریخی آمده معارض است؛ لذا تحریف این روایات روشن است و به آنها اعتنا نمی شود.
و- تحریف حدیث با حذف نام حضرت فاطمه (علیها السّلام) و اضافه کردن نام دیگران
تنها در یک روایت چنین تحریفی صورت گرفته است، و آن روایتی است که ابن عساکر در ترجمه عثمان بن عفان در تاریخ مدینه دمشق ذکر کرده است.(43)
اما این روایت را هیچ یک از مؤلفان صحاح سته نقل نکرده اند و در هیچ یک از مسانید و معاجم نیز نیامده است لذا بر اساس مبنای اهل سنت این روایت هرگز با روایاتی که احمد، مسلم، ترمذی و امثال ایشان نقل کرده اند، توان معارضه ندارد. افزون بر آن که آن روایات به نصّ حاکم نیشابوری متواتراند و به اعتراف عالمانی چون جصّاص، ابن عربی مالکی، و ابن طلحه شافعی ثابت و قطعی الصدورند و حتی در مقابل افراد متعصبی چون ابن تیمیه نیز به حدیث ابن عساکر اعتماد و اعتنا نمی کنند، زیرا این حدیث قطعاً کذب محض است. البته سیوطی،(44) شوکانی،(45) و مراغی(46) آن را مطرح ساخته اند، اما به کذب بودن آن اشاره ای نکرده اند از سوی دیگر آلوسی پس از روایت آن می نویسد:
و هذا خلاف ما رواه الجمهور.(47)
این روایت برخلاف چیزی است که جمهور راویان نقل کرده اند.
8. دلالت آیه ی مباهله بر امامت امیرالمؤمنین (علیه السّلام)
یکی از ادله ی امامت و خلافت بلافصل امیرالمؤمنین (علیه السّلام) نزول آیه ی مباهله در شأن آن حضرت است. حضرت امام رضا (علیه السّلام) این آیه ی شریفه را از جهت دلالت بر امامت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) بهترین و روشن ترین آیه در قرآن معرفی کرده و عالمان شیعه نیز به تبعیت از امام خویش برای اثبات امامت و خلافت بلافصل امیرالمؤمنین (علیه السّلام) به این آیه استدلال می کنند. شریف مرتضی (رحمه الله) در کتاب الفصول المختارة من العیون و المحاسن(48) روایت استناد امام رضا (علیه السّلام) به آیه ی مباهله را به نقل از شیخ مفید آورده است.(49)
بر اساس این روایت شریف، حضرت امام رضا (علیه السّلام) با استناد به آیه ی شریفه ی مباهله و عمل رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) پس از نزول آن، ثابت می کند که امیرالمؤمنین (علیه السّلام) نفس پیامبر و با فضیلت ترین خلق خدا پس از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است و بدین صورت وجه دلالت آیه را بر امامت و خلافت بلافصل امیرالمؤمنین (علیه السّلام) بیان می فرماید.
شیخ مفید (رحمه الله) پس از بیان داستان مباهله، به منزله ی نفس رسول الله بودنِ امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را نشانه ی نهایت فضیلت و مساوات ایشان با پیامبر در کمالات و عصمت دانسته و یادآور شده است که خداوند امیرالمؤمنین و همسر و فرزندش را حجت پیامبر و برهان دینش قرار داده است و این فضیلتی است که احدی از این امت در آن با ایشان شراکت ندارد.(50) سید مرتضی (رحمه الله) نیز به همین صورت استدلال می کند.(51)
شیخ طوسی (رحمه الله) آیه ی مباهله را یکی از شواهدی می داند که با آن بر فضیلت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) استدلال می شود.(52)
مرحوم اربلی، بیاضی، خواجه و علامه حلی، همین طور دیگر عالمان شیعه در هر دوره با استناد به آیه ی مباهله به همین صورت بر افضلیت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) و امامت و خلافت بلافصل ایشان استدلال کرده اند.(53)
الف- خلاصه ی استدلال به آیه ی مباهله
این آیه نصّ است در امامت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) ؛ زیرا به روشنی بر مساوات میان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین (علیه السّلام) دلالت دارد و چون رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اولی به تصرف است، پس مساویِ او یعنی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) نیز اولی به تصرف خواهد بود.
مساوی بودن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با امیرالمؤمنین (علیه السّلام) نیز از آنجا استفاده می شود که خداوند امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را نفس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) معرفی کرده است. نفس شیء به معنای خود شیء است اما از آنجا که خداوند به پیامبر دستور می دهد که نفس خود را برای مباهله دعوت کن، روشن می شود که مراد از نفس پیامبر شخصی غیر از خود آن حضرت است؛ زیرا دعوت کننده کسی است که دیگری را دعوت کند و دعوت شخص از خویشتن بی معناست؛ در نتیجه «نفس» در این آیه در معنای حقیقی به کار نرفته و معنای مجازی آن مراد است. در معنای مجازی نیز «اقرب المَجازات» در نظر گرفته می شود و اقرب المَجازات به حقیقت، مساوات است.
پس باید گفت طبق نص آیه ی مبارکه ی مباهله، امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در جمیع کمالات- به جز نبوت- با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مساوی است و از آنجا که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اولی به تصرف هستند، این مقام برای امیرالمؤمنین (علیه السّلام) نیز ثابت خواهد شد؛ همین طور دیگر کمالات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مانند عصمت، افضلیت و … نیز برای امیرالمؤمنین (علیه السّلام) ثابت می شود.
داستان مباهله و قول و فعل رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در جریان آن، از چند جهت بر افضلیت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) دلالت دارد. جهت نخست آن که اقدام رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و دعوت امیرالمؤمنین، حضرت صدیقه ی طاهره، امام حسن مجتبی و حضرت سید الشهداء- علیهم السّلام – بیانگر این حقیقت است که آن بزرگواران محبوب ترین افراد نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند و روشن است که محبوب ترین فرد نزد پیامبر، با فضیلت ترین افراد امت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز خواهد بود.
برخی از عالمان سنی نیز به دلالت داستان مباهله بر احب الناس بودن اهل بیت (علیه السّلام) نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اعتراف کرده اند؛ از جمله بیضاوی،(54) شهاب الدین خفاجی،(55) خطیب شربینی،(56) و شیخ سلیمان الجمل.(57)
قاری در المرقاة فی شرح المشکاة می نویسد:
فنَزّلهَ منزِلَةَ نَفسِهِ لما بینهما مِن القرابة و الأخُوة.(58)
پس او را در جایگاه نفس خویش قرار داد به خاطر قرابت و اخوتی که میان ایشان بود.
جهت دیگری که بر افضلیت اهل بیت- علیهم السّلام – دلالت دارد آن است که عمل رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و دعوت حضرتش از اهل بیت (علیه السّلام) برای مباهله با دشمنان دین، نشان از عظمت جایگاه و جلالت شأن ایشان نزد خداوند دارد؛ زیرا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از میان همسران و خویشاوندان خود تنها امیرالمؤمنین، حضرت فاطمه، امام حسن مجتبی و سید الشهداء – علیهم السلام – را برگزیده و احدی از بنی هاشم و خویشاوندان خود را در این امر با آن بزرگواران شریک نساخته تا چه رسد به اصحاب و سایر مسلمانان! و چنان چه در میان مسلمانان احدی از نظر شأن و جایگاه نظیر اهل بیت (علیه السّلام) بود، اختصاص این امر به ایشان وجهی نداشت.
یکی دیگر از وجوه دلالت داستان مباهله بر افضلیت اهل بیت (علیه السّلام) یاری دین خدا به دست ایشان است. زمانی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با اهل بیت خویش برای مباهله خارج شدند، به ایشان فرمودند:
« اذا أنا دَعَوتُ فأمنُوا.»
«هرگاه من نفرین کردم شما آمین بگویید.»
و هنگامی که نصرانیان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیتش (علیه السّلام) را مشاهده کردند، اسقف آنان گفت:
إنی لأری وجوهاً لَو سَألوا اللهَ أن یزیلَ جبلاً مِن جِبالِهِ لأزالَه، فلا تباهلوا فتهلکوا و لا یبقی وجه الارض نصرانیّ إلی یوم القیامة.(59)
من چهره هایی را می بینم که اگر از خداوند درخواست کنند کوهی از کوه هایش را از جا بر کند، قطعاً آن را از جا بر می کند، پس مباهله نکنید که هلاک می شوید و در روی زمین تا روز قیامت یک نصرانی هم باقی نمی ماند.
این جریان به خوبی نقش اهل بیت (علیه السّلام) را در ثبوت نبوّت و راستی گفتار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روشن می کند و نیز بیانگر آن است که اگر دشمنان دین خدا با ایشان وارد مباهله می شدند، خداوند به واسطه ی اهل بین (علیه السّلام) دشمنان دین خود را خوار و نابود می کرد، پس ایشان سهمی انکار نشدنی در یاری دین خدا و رسول پروردگار عالمیان داشته اند. بدیهی است کسی که چنین جایگاهی در مباهله ی انبیا داشته باشد، یقیناً برتر و با فضیلت تر از کسانی است که از این جایگاه برخوردار نیستند.
بنابراین، حدیث مباهله بر افضلیت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در میان امت بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دلالت دارد و بنا بر اتفاق همه ی مسلمانان؛ کسی برای امامت متعین است که با فضیلت تر باشد و این حقیقتی است که حتی اشخاص متعصبی چون ابن تیمیه نیز بدان اقرار و اذعان دارند.(60)
ب- نتیجه ی استدلال به آیه ی مباهله و قول و فعل پیامبر
نتیجه استدلال به این آیه ی مباهله و گفتار و رفتار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به هنگام نزول آیه، آن شد که خداوند متعال به رسول خویش امر کرد که علی (علیه السّلام) را نفس خویش بنامد تا برای مسلمانان روشن شود که او به دنبال رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می آید و مقام امامت کبری و ولایت عامه پس از ایشان از آن اوست؛ چرا که خداوند هرگز به رسول خود امر نمی کند که کسی را که فاقد این خصائص است، نفس خویش بنامد. در همین راستا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را به عنوان کاتب صلح نامه برگزید (61) و حضرتش را به نجران فرستاد تا صدقات کسانی را که مسلمان شده بودند و نیز جزیه کسانی را که بر دین خویش مانده بودند، اخذ کند.(62)
از آیه ی مباهله و قول و فعل رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این نتیجه نیز به دست می آید که حضرت صدیقه ی طاهر (علیها السّلام) از همه ی مسلمانان و صحابه با فضیلت تر است، چنان که برخی از عالمان اهل سنت با استناد به این آیه و نیز حدیث شریف «فاطمة بضعهٌ مِنّی…» بر افضلیت حضرت فاطمه (علیها السّلام) بر ابوبکر و عمر استدلال کرده اند و گفته اند به اجماع مسلمانان حضرت صدیقه ی طاهره (علیها السّلام) از ابوبکر و عمر افضل است.(63) همچنین به اجماع همه ی مسلمانان، امیرالمؤمنین (علیه السّلام) از حضرت فاطمه (علیها السّلام) افضل است؛ در نتیجه امیرالمؤمنین (علیه السّلام) افضل از آن دو می باشد پس امامت و خلافت بلافصل رسول خدا (علیها السّلام) حق مسلم آن حضرت است. با این حال ابن روزبهان می گوید:
لأمیرِالمؤمنینَ علِیّ (علیه السّلام) فی هذِهِ الأیةِ فضلیةُ عظیمةٌ و هِیَ مُسلَّمةٌ، و لکِن لا تصیرُ دالَّة عَلَی النَّصِّ بإمامَتِهِ.(64)
برای امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در این آیه فضیلتی بزرگ هست و این امر مسلم است. لکن این آیه بر نصّ به امامت ایشان دلالت ندارد.
اما وی به این نکته تفطّن ندارد که آیه صرفاً در بیان فضیلتی بزرگ برای امیرالمؤمنین (علیه السّلام) نیست؛ بلکه به روشنی بر افضلیت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) دلالت دارد؛ زیرا فضلیتی که بر اساس آیه برای امیرالمؤمنین (علیه السّلام) اثبات می شود، برای غیر او حاصل نیست؛ پس آن حضرت با فضلیت ترینِ صحابه است و افضلیت لزوماً مثبِتِ امامت است.
فخر رازی نیز به دلالت آیه بر افضلیت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) از سایر مسلمانان توجه دارد؛ لذا در این زمینه خدشه نمی کند و در عوض وی در استدلال مرحوم حمصّی مناقشه می کند.(65) محمود بن حسن حمصی با استناد به آیه ی مبارکه ی مباهله افضلیت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) بر تمام انبیا جز خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) را اثبات می کند. و بالاخره از آیه ی مبارکه ی مباهله و قول و فعل رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از نزول آن نتیجه می گیریم که بر اساس دلالت آیه حسنین -علیها السّلام- فرزندان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به شمار می روند و این حقیقتی است که بسیاری از بزرگان اهل تسنن بدان تصریح کرده اند. (66)
پی نوشت ها :
1- آل عمران/ 59-63: «همانا مَثل عیسی نزد خدا همچون مَثل آدم است که او را از خاک آفرید سپس به او فرمود باش، پس موجود شد* حق از جانب پروردگار توست پس از شک کنندگان مباش* پس هر کس بعد از عالم شدن تو درباره ی آن با تو مجادله کرد، بگو: بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و جانمان و جانتان را فرا خوانیم، سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم* همانان این از داستان های حق است و خدایی جز الله نیست. و او شکست ناپذیر و داناست. پس اگر از حق روی بگردانند [بدانند که] همانا خداوند به حال مفسدان آگاه است.»
2- نک: الفصول المختارة من العیون و المحاسن، 38.
3- ر ک: ابن طاووس، اقبال الأعمال، 310/2- 348.
4- آل عمران/ 61: پس بعد از آن که علم و یقین به تو رسید، هر کس با تو احتجاج و بحث کند، بگو: بیایید ما و شما، فرزندان و زنان و جان خود را فرا بخوانیم، آن گاه به درگاه خدا دعا و تضرع کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.
5- یک دست لباس کامل عربی که در گذشته عبارت از دو تکه جامه بود.
6- ابن منظور، لسان العرب، 72/11؛ جزری، النهایة، 167/1.
7- راغب اصفهانی، المفردات، 63.
8- کفعمی، المصباح، 267؛ نوری، مستدرک الوسائل، 237/2.
9- شریف الرضی، نهج البلاغه، خ 17؛ نیز، ر ک: کلینی، الکافی، 54/1.
10- حسینی میلانی، تشیید المراجاعات، 344/1- 348 .
11- ر ک: ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، 90/3.
12- ابوالطفیل از آن جمله صحابه است که به امامت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) معتقد بودند؛ به همین جهت برخی از اهل سنت درباره شخصیت او مناقشه کرده اند. برای مثال ابن حزم به علت شیعی بودن ابوالطفیل او را جرح کرده است، ولی دیگران به شدّت از ابن حزم انتقاد کرده اند، زیرا جمهور اهل تسنن به عدالت صحابه قائلند لذا در انتقاد به ابن حزم گفته اند جرح صحابی مقبول نیست، هر چند شیعه باشد.
13- مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، 120/7.
14- حاکم نیشابوری، معرفة علوم الحدیث، 50.
15- ابن عربی، احکام القرآن، 16/2 و 115/1. در چاپ دیگری از این کتاب نام علی (علیه السّلام) ، افتاده است. البته این امر تازگی ندارد و از این قبیل تحریفات و تصرفات در چاپ های مختلف کتب اهل سنت فراوان است به طوری که برای محققان مواجهه با این امور عادی است. ر ک: نصیبی، مطالب السؤول/7.
16- ر ک: جرجانی، شرح المواقف، 367/8.
17- ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، 90/3، ح 1131، ترجمه امیرالمؤمنین (علیه السّلام) .
18- ابن شیه نمیری، تاریخ المدینة المنورة، 583/1.
19- طبری، تفسیر، 248.
20- طبری، جامع البیان، 408/3.
21- سیوطی، الدر المنثور، 38/2.
22- زمخشری، الکشاف، 369/1- 370.
23- ابن اثیر، اسد الغایة، 26/4.
24- حسکانی، شواهد التنزیل، 126/1.
25- ابن کثیر، تفسیر، 319/1.
26- نک: ابن حجر عسقلانی، فتح الباری،60/7.
27- احمد، مسند، 185/1.
28- مسلم، صحیح مسلم، 120/7.
29- ترمذی، سنن، 596/5؛ اخطب خوارزمی، المناقب، مناقب علیّ.
30- ابن سید الناس، عیون الاثر، 297/2.
31- بخاری، صحیح البخاری، 217/5.
32- ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، 77/8.
33- ابن سعد، الطبقات الکبری، 357/1- 358.
34- طبری، تاریخ، 139/3.
35- ابن جوزی، المنتظم، 3/4، حوادث السنة العاشر.
36- ابن خلدون، العیر، 836/4-837.
37- ابوحیان، البحر المحیط، 479/2. در صحیح مسلم (121/7) آمده است: «دعی رسول الله- صلی الله علیه و آله و سلم- علیاً و فاطمه و حسناً و حسیناً…».
38- بلاذری، فتوح البلدان، 75-76.
39- ابن القیّم جوزیه، زاد المعاد، 39/3-40.
40- ابن شبه نمیری، تاریخ المدینة المنورة، 581/1- 582.
41- طبری، تفسیر، 211/3.
42- حلبی، السیرة الحلبیة، 236/3.
43- ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، 168-169، ترجمه عثمان بن عفان.
44- سیوطی، الدُّرُ المنثور، 40/2.
45- شوکانی، فتح القدیر، 348/1.
46- مراغی، تفسیر، 175/4.
47- آلوسی، روح المعانی، 190/3.
48- این کتاب سید مرتضی (رحمه الله) حاوی مطالبی است که او از جلسات درس استاد خویش، شیخ مفید- اعلی الله مقامه- استفاده کرده است.
49- علم الهدی، الفصول المختارة، 38.
50- ر ک: مفید، الارشاد، 169/1.
51- علم الهدی، الشافی، 254/2.
52- طوسی، تلخیص الشافی، 6/3-7.
53- ر ک: اربلی، کشف الغمة، 233/1؛ نباطی العاملی، الصراط المستقیم، 210/1؛ علامه حلی، کشف المراد، 304.
54- ر ک: بیضاوی، تفسیر البیضاوی، بحاشیة الشهاب، 33/3.
55- خفاجی، حاشیة الشهاب، 32/3. خفاجی در میان سنیان در شمار ادیبان بزرگ است. وی همچنین مفسر، محدث، رجالی و مورخ است و حاشیه ای بر تفسیر بیضاوی نگاشته که به نام حاشیة الشهاب معروف است.
56- خطیب شربینی، السراج المنیر، 222/1.
57- جمل، الجمل علی الجلالین، 282/1.
58- قاری، المرقاة، 589/5.
59- زمخشری، الکشاف، 369/1؛ تفسیر الخازن، 242/1؛ شربینی، السراج المنیر، 222/1؛ مراغی، تفسیر، 175/3 و … .
60- ر ک: علامه حلی، منهاج الکرامة، 475/6 و 228/9.
61- ر ک: بیهقی، السنن الکبری، 120/10.
62- ر ک: زرقانی، شرح المواهب اللدّنیة،43/4.
63- ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، 132/7؛ مناوی، فیض القدیر، 421/4؛ قاری، المرقاة، 348/5.
64- ابن روزبهان، ابطال الباطل، 63/3.
65- تفسیر النیسابوری، هامش الطبری، 214/3- 215.
66- ر ک: فخر رازی، تفسیر.
منبع مقاله :
فصلنامه ی تخصصی امامت پژوهی، پاییز 1390