ایمان ابوطالب (1)
آیا ابوطالب علیه السلام عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به دین اسلام گرویده بود و یا این که تا پایان عمر ایمان نیاورد؟
برای پاسخ به این پرسش فرازهایی از زندگی ابوطالب علیه السلام را از زبان مورخان اهل سنت نقل می کنیم.
حضرت ابوطالب علیه السلام فرزند عبدالمطلب است و عبدالمطلب از پیروان آئین حضرت ابراهیم علیه السلام بود و از پرستش بت ها دوری می جست و به خدای یگانه ایمان داشت.(1) هنگامی که ابرهه با لشگرش برای ویران کردن کعبه به مکه لشکرکشی کرد، عبدالمطلب به کنار کعبه آمد و چنین گفت:
یارب لا ارجو لهم سواکا
یا رب فامنع منهم حماکا
ان عدو البیت من عاداکا
امنعهم ان یخربوا فناکا(2)
«پروردگارا! من به کسی جز تو امید ندارم. خدایا! نگهبان حرم امن خویش از این دشمنان باش، دشمنان این خانه، با تو در ستیز و جنگند؛ آنان را از ویران کردن خانه خویش بازدار».
همچنین عبدالمطلب منصب سقایت و رفادت (تأمین آب و غذا برای زائران کعبه) را به عهده داشت! ابوطالب علیه السلام در چنین خانواده موحدی چشم به جهان گشود.
ابوطالب، زبیر، و عبدالله سه پسر عبدالمطلب از یک مادر بودند.(3) وقتی عبدالله برادر تنی ابوطالب علیه السلام را در راه سفر تجارتی شام در شهر مدینه درگذشت و پس از وفاتش حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم متولد شد. عبدالمطلب برای حفظ و مراقبت او تلاش بسیار نمود و هنگامی که زمان مرگش نزدیک شد کفالت کودک را از میان فرزندانش به عزیزترین آنها یعنی ابوطالب علیه السلام سپرد.(4) و نسبت به حفاظت و مراقبت او سفارش فراوان کرد، ابوطالب علیه السلام به پدر اطمینان داد و بعد چنین گفت: «پدر جان، محمد صلی الله علیه و آله و سلم هیچ احتیاجی به سفارش ندارد، زیرا او فرزند من و فرزند برادر من است.(5)
ابوطالب علیه السلام مانند بیشتر رؤسای قریش مردی تاجر پیشه بود، در یکی از سفرهای خود به شام، محمد صلی الله علیه و آله و سلم را نیز به همراه برد و در همین سفر بود که راهبی نصرانی به نام بحیرا آن حضرت را دید به وی گفت:
«این طفل آینده درخشانی دارد، این همان پیامبر موعود است و نشانه هایی که من در کتاب ها خوانده ام بر او منطبق است. و بر شما لازم است که او را از چشم یهودیان پنهان سازید زیرا اگر آنان بفهمند او را می کشند.»(6)
ابوطالب علیه السلام بزرگ قریش و رئیس مکه و دارای شخصیت والایی بود. درباره درایت، عدالت و نفوذ او گفته اند که قبایل عرب مکه، ابوطالب علیه السلام را داور خود می دانستند و او نیز در داوری جانب حق را نگه می داشت و مردی صاحب رأی بود. ابوطالب علیه السلام منصب سقایت را از پدر به ارث برده بود ولی آن را در ازای بدهی خود به برادرش عباس سپرد، زیرا ابوطالب به رغم آن که سیادتش را همه گردن نهاده بودند مردی تنگدست اما بلندطبع بود و ضیق معاش را بر کسی آشکار نمی کرد.
چون محمد صلی الله علیه و آله و سلم به پیامبری مبعوث شد، ابوطالب علیه السلام با گرویدن فرزندش علی علیه السلام به اسلام مخالفت نکرد، و حتی او را به همراهی با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمان داد و به او چنین گفت:
«رسول خدا تو را به نیکی دعوت می کند، پس همواره ملازم و همراه او باش».(7)
همچنین ابوطالب علیه السلام محمد صلی الله علیه و آله و سلم را از پشتیبانی خود مطمئن ساخت.(8)
آنگاه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دعوت خدا را آشکار کرد، برخی از سران قریش نزد ابوطالب علیه السلام آمدند و از وی خواستند که یا برادرزاده اش را از این کار بازدارد و یا حمایت خود را از محمد صلی الله علیه و آله و سلم قطع کند. ابوطالب علیه السلام گاهی با لحن ملایم با ایشان سخن می گفت و زمانی با محمد صلی الله علیه و آله و سلم در این باره به گفتگو می نشست.(9)
پشتیبانی آشکار ابوطالب علیه السلام از محمد صلی الله علیه و آله و سلم بر کافران گران آمد و چون می پنداشتند غمخواری و حمایت او از محمد صلی الله علیه و آله و سلم فقط به خاطر فرزند خواندگی اوست، عماره بن ولید را که جوانی خردمند و خوشرو بود و به قصد مبادله با حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم پیش ابوطالب علیه السلام برده بودند، ابوطالب علیه السلام سخت برآشفت و آنان را از خود براند.(10)
چون دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مکه بالا گرفت، سران قریش به اندیشه قتل او افتادند و از ابوطالب علیه السلام خواستند که محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به آنان تسلیم کند و چون او نپذیرفت با خود پیمان بستند که از هرگونه رابطه فردی و اجتماعی با بنی هاشم اجتناب ورزیدند. از این رو، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و مسلمانان در بیرون شهر مکه در محلی به نام «شعب ابی طالب» در محاصره قرار گرفتند و ابوطالب علیه السلام به منظور پاسداری از اسلام و حمایت از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سه سال زندگی دشوار در شعب را بر ریاست و زندگی آرام مکه ترجیح داد و با سرودن شعری در مدح قوم خود آنان را به پایداری و دفاع از حریم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تشویق کرد.(11) و پیامی برای قریش فرستاد که:
«ای دشمنان محمد! تصور نکنید که ما از محمد دست برمی داریم، نه. او همواره در غربت و غیرغربت در نزد ما گرامی است و بازوان قوی هاشمی او را از هرگزندی مصون می دارد…».
دلائل بر ایمان حضرت ابوطالب علیه السلام
با توجه به آنچه که بیان شد، شیعه اتفاق نظر دارد که ابوطالب علیه السلام اسلام را با اعماق جان پذیرفته بود و به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ایمان داشت؛ چرا که می توان علاوه بر مستندات تاریخی، دلایل زیر را نیز در مورد اسلام ابوطالب علیه السلام برشمرد:
1) آثار ادبی و علمی ابوطالب علیه السلام:
دانشمندان و مورّخان اسلامی، قصائد شیوایی را از ابوطالب علیه السلام حکایت کرده اند که از لابه لای آثار بلند علمی و ادبی، میت وان به ایمان راستین وی پی برد و ما از میان آثار انبوه، به برخی از آنها اشاره می کنیم:
لیعلم خیارُ الناس ان محمداً
نبیٌ کموسی و المسیح ابن مریم
اتانا بهدیٍ مثل ما اتیا بِهِ
فکلّ بامر الله یهدی و یعصم(12)
«مردمان شریف و بزرگوار باید بدانند که محمد صلی الله علیه و آله و سلم بسان موسی و عیسی پیامبر است و همان روشنایی آسمانی که آن دو داشتند، او نیز دارد، پس همه پیامبران الهی به فرمان خدا مردم را هدایت نموده، و از گناه بازمی دارند».
الم تعلموا انا وجدنا محمداً
رسولاً کموسی خطّ فی اوّل الکتب
و انّ علیه فی العباد محبّهً
و لا حیف فیمن خصّه الله بالحُب(13)
«آیا نمی دانید که ما محمد صلی الله علیه و آله و سلم را پیامبری مانند موسی یافتیم که در کتابهای آسمانی بیان گردیده؟ مردم او را دوست می دارند و نباید در مورد کسی که خدای بزرگ، دوستی وی را در دل ها قرار داده است، ستم روا داشت».
لَقد اکرم الله النّی محمّداً
فاَکرَمُ خلق الله فی الناس احمد
و شقَّ له من اسمِهِ لیُجلَّه
فذو العرش محمودُ و هذا محمّداً(14)
«خدای بزرگ، پیامبر خود محمد صلی الله علیه و آله و سلم را گرامی داشت، بر این اساس، گرامی ترین آفریده خدا احمد صلی الله علیه و آله و سلم است. خداوند نام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را از نام خود مشتق فرمود تا از مقام وی تجلیل نماید، پس پروردگار صاحب عرش، محمود (ستوده) و پیامبر او احمد صلی الله علیه و آله و سلم (بسیار ستایشگر) است».
والله لن یصلوا الیک بجمعهم
حتّی اُوسّد فی التُّراب دفینا
فاصدع بامرک ما علیکَ غصاضه
وابشر بذلک و قرّمنک عیوناً
و عدوتنی و علمت انک ناصحی
و لقد دعوت و کُنت ثمَ امینا
و لقد علمتُ بانّ دین محمدٍ صلی الله علیه و آله و سلم
من خیر ادیان البریّه دینا(15)
«ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، هرگز دشمنان به تو دست نخواهند یافت تا آنگاه که من در بستر خاک بیارمم، پس بی باک باش و آنچه را بدان مأموری آشکارساز و مژده ده و چشمها را روشنی بخش. تو مرا به آیین خود فراخواندی و من می دانم که تو خیرخواه من هستی و در دعوت خویش، استوار و درستکاری، و من به روشنی دانستم که آیین محمد صلی الله علیه و آله و سلم بهترین ادیان جهان است».
یا شاهد الله علیّ فاشهد
انّی علی دین النّبیّ احمد
من ضلّ فی الدّین فانّی مُهتَدی(16)
«ای گواه خدا بر من، به ایمان من به آیین رسول خدا (محمد صلی الله علیه و آله و سلم) گواهی ده، هرکس که گمراه باشد، من اهل هدایت هستم».
ابوطالب علیه السلام در واپسین روزهای زندگانی پربار خویش، بزرگان قریش را در ابیاتی که می آوریم، به حمایت کامل از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سفارش نمود:
اوصی بنصر نبی الخیر اربعه
ابنی علیاً و شیخ القوم عبّاسا
و حمزه الاسد الحامی حقیقته
و جعفراً ان تذودوا دونه النّاسا
کونوا فداءٌ لکم اُمّی و ما ولدت
فی نصرِ احمد دون الناس أتراسا(17)
«چهار تن را به یاری پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به نیکی سفارش می نمایم: فرزندم علی و بزرگ قبیله ما عباس، و شیر خدا حمزه که هماره از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم حمایت نموده و (فرزندم) جعفر را تا او را یار و یاور باشید و شما (که عزیزان من فدایتان باد) همیشه برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در برابر دشمنان، چون سپرها باشید».
هر انسان با انصاف و وارسته ای، با مشاهده این همه آثار ادبی شیوا، که با صراحت کامل بیانگر عقیده و ایمان ابوطالب علیه السلام به خدای یگانه و رسالت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم می باشد، به سخن شیعه مبنی بر ایمان راستین وی پی می برد و بر اتّهامات بی پایه ای که برخی از نویسندگان با اهداف سیاسی ویژه ای، بر مؤمن قریش و عموی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و پاسدار بزرگ شریعت در شرایط دشوار صدر اسلام، وارد آورده اند، تأسف می خورد.
2) طرز رفتار ابوطالب علیه السلام با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بیانگر ایمان اوست:
همه تاریخ نگاران مشهور اسلامی، فداکاری های بی نظیر او از ساحت مقدّس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را یادآور شده اند که خود دلیلی است گویا بر اعتقاد راسخ وی.
ابوطالب علیه السلام به منظور حمایت و حراست از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سه سال آوارگی و زندگی در «شعب ابی طالب» را در کنار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر ریاست قریش ترجیح داد و تا پایان محاصره اقتصادی مسلمانان، در کنار آن باقی ماند و همه مشکلات را در آن شرایط طاقت فرسا تحمّل نمود.(18)
علاوه بر این، ابوطالب علیه السلام فرزند گرامی خود، علی علیه السلام را به همراهی و همگامی کامل با رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم فرا خواند و از وی خواست تا در همه شرایط دشوار صدر اسلام، ملازم آن حضرت باشد.
ابن ابی الحدید معتزلی، در شرح نهج البلاغه، این سخن را از ابوطالب علیه السلام حکایت نموده که به فرزند خود علی علیه السلام گفت:
«رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تو را تنها به نیکی دعوت می نماید، پس همواره ملازم و همراه او باش.»(19)
روشن است که این همه خدمات ارزنده ابوطالب علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و فداکاری های بی شائبه وی در دفاع از حریم مقدس اسلام، بارزترین گواه بر ایمان اوست.
بر این اساس، ابن ابی الحدید معتزلی پیرامون نقش حیاتی وجود ابوطالب علیه السلام در حفظ و حراست از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و آیین پاک وی، چنین می سراید:
و لو لا ابوطالب و ابنه
لما مثّل الذین شخصاً فقاما
فذاک بمکه آوی و حامی
و هذا بیثرب جس الحماما
و ما ضرّ مجد ابی طالب
ججهولُ لغی او بصیرُ تعامی(20)
«هرگاه ابوطالب و فرزند وی نبودند، هرگز آیین اسلام قوام نمی یافت. او در مکه به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پناه داد و حمایت نمود و فرزند وی در یثرب، (در راه یاری رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم) در گرداب های مرگ فرو رفت. هیچ کس نمی تواند به شکوه ابوطالب، خللی رساند، نه جاهلان بیهوده گو و نه آگاهانی که خود را به نادانی می زنند».
3) وصیّت ابوطالب علیه السلام گواهی است روشن بر ایمان او:
مورّخان مشهور جهان اسلام مانند «حلبی شافعی» در سیره خود و «محمد دیار بکری» در «تاریخ الخمیس» آخرین سخنان ابوطالب علیه السلام را چنین آورده اند که قوم خود را به یاری رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرا می خواند:
«یا معشر قریش کونوا له ولاهً، و لحزبه حماهً، و الله لا یسلک احد منکم سبیله الّا رشد و لا یاخذ احد یهدیه الّا سعد، و لو کان لنفسی مدّه و لاجلی تاخر لکففتُ عنه الهزائز و لدفعتُ عنه الدّواهی. ثم هلک».(21)
«ای خویشاوندان من، دوستدار و پیرو محمد صلی الله علیه و آله و سلم باشید و از حزب او (اسلام) حمایت کنید به خدا قسم هر کس از نور هدایت او پیروی نماید، سعادتمند می گردد، اگر زندگانی من ادامه می یافت و اجل مرا مهلت می داد، بی تردید گرفتاری ها و سختی ها را از وی برطرف می ساختم. این را گفت و جان به جان آفرین تسلیم نمود».
4) محبت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به ابوطالب علیه السلام، گواه بر ایمان اوست:
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در مناسبتهای گوناگون از عموی خود «حضرت ابوطالب علیه السلام» و تجلیل می نمود و دسوتی خویش را نسبت به وی ابراز می داشت که تنها به دو نمونه از آنها اشاره می نماییم:
الف: گروهی از موّرخان، روایت زیرا حکایت نموده اند که پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم به عقیل بن ابی طالب علیه السلام فرمود:
«انّی احبّک حبّین حبّاً لقرابتک منّی و حبّاً لما کنت اعلم من حبّ عمّی ایّاک»(22).
«من تو را به دو جهت دوست می دارم؛ یکی به خاطر خویشاوندیت با من، و دیگر به خاطر این که می دانم عموی من (ابوطالب) تو را دوست می داشت».
ب: حلبی نیز در سیره خود از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت می کند که آن حضرت از مقام عموی خود ابوطالب علیه السلام تجلیل نمود و فرمود:
«ما نالت قریش منّی شیئاً اکرهه (ای اشدّ الکراهه) حتّی مات ابوطالب».(23)
«تا ابوطالب زنده بود، کفّار قریش نتوانستند مرا به سختی آزار رسانند».
روشن است که محبّت پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم در مورد ابوطالب علیه السلام و تجلیل از مقام شامخ وی، گواه روشنی است بر ایمان بی شائبه او؛ زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بنابر نصّ آیات قرآن، تنها مؤمنان را دوست می دارد و نسبت به کافران و مشرکان سخت گیر می باشد. قرآن مجید در این زمینه می فرماید:
«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ».(24)
«محمّد پیامبر خدا است و کسانی که با وی هستند، با کافران سخت گیر و با همدیگر مهربانند».
و در جای دیگر می فرماید:
«لاَ تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ …»(25)
«هرگز مردمی را که به خدا و پیامبر او ایمان دارند، چنین نخواهی یافت که دشمنان خدا و رسول را دوست بدارند هر چند آن دشمنان، پدران یا فرزندان یا برادران و یا خویشاوندان آنان باشند، آنها هستند که خدا بر دلهایشان، سطور ایمان را نگاشته است».(26)
با در نظرگرفتن آیات یادشده و مقایسه آنها با محبّت پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم نسبت به ابوطالب علیه السلام و تجلیل از وی در مناسبت های گوناگون، تردیدی نمی ماند که ابوطالب علیه السلام دارای مرتبه والایی از ایمان به خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بوده است.
پی نوشت ها :
1. تاریخ یعقوبی، ج2، ص 11، فصل مولد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم.
2. کامل، ابن اثیر، ج1، ص 442، باب ذکر امر الفیل.
3. سیره ابن هشام، ج1، ص 148، باب ذکر حفر زمزم-و ماجرای من الخلف فیها.
4. تاریخ یعقوبی، ج2، ص 13، فعل مولد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم.
5. مناقب، ابن شهر آشوب، ج1، ص 63.
6. تاریخ طبری، ج1، ص 33-34؛ سیره ابن هشام، ج1، ص 180-181.
7. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج14، ص 189، ذیل شرح نهج البلاغه خطبه 238.
8. سیره ابن هشام، ج1، ص 264، بحث مباداه الرسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قومه و کان منهم.
9.تایخ طبری، ج2، ص 65، ذکر الخبر عما کان من امر النبی صلی الله علیه و آله و سلم.
10. همان، ص 326.
11. سیره ابن هشام، ج1، ص 350؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص 31.
12. الحجّه، ص 57، و نظیر آن در مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج2، ص 623، ط بیروت.
13. تاریخ ابن کثیر، ج1، ص 42؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ط2، ج14، ص 72.
14. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ط2، ج14، ص 78؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج1، ص 275؛ تاریخ ابن کثیر، ج1، ص 266؛ تاریخ الخمیس، ج1، ص 254.
15. خزانه الادب بغدادی، ج1، ص 261؛ تاریخ ابن کثیر، ج3، ص 42؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج14، ص 55، ط2، فتح الباری، ج7، ص 153-155. الاصابه، ج4، ص 116، ط مصر، سنه 1358 ه؛ دیوان ابوطالب، ص 12.
16. شرح نهج البلاغه،ا بن ابی الحدید، ط2، ج14، دیوان ابوطالب، ص 75.
17. متشابهات القرآن، ابن شهرآشوب مازندرانی، تفسیر سوره حج ذیل آیه «و لینصرنّ الله من ینصره».
18. به منظور آگاهی بیشتر، به مدارک زیر مراجعه فرمایید:
سیره الحلبیه، ج1، ص 134، ط مصر؛ تاریخ الخمیس، ج1، ص 254 -253، ط بیروت، سیره ابن هشام، ج1، ط بیروت، ص 189؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ط 2، ج14، ص 52؛ تاریخ یعقوبی اول ج2، ط نجف؛ الاصابه، ج4، ص 115، ط مصر؛ طبقات الکبری، ج1، ص 119، ط بیروت، سنه 1380 ه؛ و …
19. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج14، ص 53، ط 2.
20. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج14، ص 84.
21. تاریخ الخمیس، ج1، ص 301-300، ط بیروت، سیره الحلبیه، ج1، ص 391، ط مصر.
22. تاریخ الخمیس، ج1، ص 163، ط بیروت، الاستیعاب، ج2، ص 509.
23. سیره الحلبیه، ج1، ص 391، ط مصر.
24. سوره فتح، آیه 29.
25. سوره مجادله، آیه 22.
26. همچنین آیه 1 از سوره ممتحنه و آیه 23 از سوره توبه و آیه های 81 و 54 از سوره مائده نیز، بر این معنا گواهی می دهند.
منبع : تهرانی، حسین؛ (1427 ه.ق)، سؤالات ما شامل 313 سؤال پیرامون مسائل اعتقادی، کلامی، فقهی، تفسیری و تاریخی، قم: نشر حاذق، چاپ دوم(1427ه.ق).