مفهوم تقیه
ریشه این کلمه از همان ریشه تقوا و اتقاست که به معنی پرهیز کردن و خویشتن داری است. بنابراین تقیه از نظر مفهوم لغوی به عمل کسی گفته می شود که کارش آمیخته با نوعی مراقبت، پرهیز و خویشتن داری باشد.
مرحوم شیخ مفید قدس سره عالم و دانشمند معروف اسلامی، تقیه را این چنین معنی می کند:
«التقیه سرالاعتقاد و مکاتمه المخالفین و ترک مظاهرتهم بما یعقب ضررا فی الدین و الدنیا»؛
«تقیه مستور داشتن اعتقاد باطنی و کتمان آن در برابر مخالفان به خاطر اجتناب از زیان های دینی و دنیوی است».(1)
همان گونه که مشاهده می شود عناصر اصلی تقیه دو چیز است؛ یکی مساله کتمان اعتقاد باطنی و دیگری پیشگیری از زیان و ضررهای معنوی و مادی. اما مهم این است که بدانیم آیا هدف از این پیشگیری رعایت مصالح اجتماعی است یا هدف از آن جلوگیری از هدر رفتن نیروهای اصیل و سازنده و ذخیره کردن آنها برای یک مبارزه حساب شده در برابر مخالفان و دشمنان است؟
در قرآن مجید در چند مورد به مساله تقیه اشاره شده است برای نمونه:
الف) واقعه نجات جان حضرت موسی علیه السلام توسط یکی از اطرافیان فرعون:
قرآن در توضیح این واقعه می فرماید:
«وَ قَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمَانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ …»(2)
«گفت مرد با ایمانی از کسانی که نهان می داشت ایمان خود را: آیا می کشند مردی را که می گوید پروردگار من خداست؟»
در این آیه کتمان عقیده که همان تقیه است به عنوان یک کار مثبت یادآوری شده، چرا که با تقیه جان یک رهبر و پیشوای بزرگ حفظ می شود و اگر مؤمن آل فرعون از تقیه به عنوان یک روش استفاده نمی کرد، جان حضرت موسی علیه السلام به خطر می افتاد. او ابتدا ایمان خودش را مکتوم می دارد و زمانی که جان حضرت موسی علیه السلام با خشم شدید فرعون به خطر می افتد، پا پیش نهاده و یا بیانات مؤثر خود جان حضرت موسی علیه السلام را نجات می دهد.
ب) سرگذشت حضرت ابراهیم علیه السلام:
قرآن می فرماید:
«فَقَالَ إِنِّی سَقِیمٌ فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِینَ »(3)
«گفت که من بیمارم و-نمرودیان-از او روی برتافتند».
حضرت ابراهیم علیه السلام عقیده باطنی خود (شکستن بت ها برای هوشیاری مردم) را متکوم می دارد و وقتی که از او می خواهند که در مجلس جشن شرکت کند می گوید: من بیمارم. او منظورش ناراحتی و کسالت روحی بوده و با این کار زمینه شکستن بت ها و مقدمات آزادی مردم بابل را از چنگال جباران فراهم می سازد. با تأمل در پاسخ حضرت ابراهیم علیه السلام می توان دریافت که آن حضرت و فرستادگان الهی برای رسیدن به هدفشان از تقیه استفاده می نموده اند.
ج) آمدن رسولان حضرت مسیح علیه السلام به سوی مردم انطاکیه:
«إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ …»(4)
«هنگامی که فرستادیم به سوی (مردم انطاکیه) دو تن را پس تکذیب کردند آن دو را و آنگاه نیرو بخشیدیم آنها را با رسول سومی».
در این ماجرا دو نفر از فرستادگان حضرت مسیح علیه السلام پس از یک مبارزه صریح و آشکار با اصول بت پرستی در انطاکیه به زندان می افتند و کاری از پیش نمی برند اما نفر سومی که با آنهاست به کمک آنها شتافته و مسیر مبارزه را تغییر می دهد. آن فرد نخست عقیده باطنی خود را مکتوم می دارد تا بتواند در دستگاه حاکم نفوذ کند، سپس در یک فرصت مناسب هم یاران خود را از زندان نجات داده و هم انقلابی فکری و اجتماعی در شهر به راه می اندازد که دیگر قرآن از آن به «عزَّزنا بثالث»؛ یعنی به وسیله نفر سوم آن دو را یاری کردیم و عزت و قوت بخشیدیم تعبیر می کند.(5)
آیا اگر نفر سوم از همان روش دوستانش استفاده می نمود کار درستی انجام داده بود؟ و آیا ابتکار استفاده صحیح از روش تقیه بهتر بود یا این که نفر سوم نیز خود را معرفی می کرد و راهی زندان می شد؟
تقیه ملت ها و مکتب ها
بسیاری از امور معمول در دنیا همچون اجرای پنهانی نقشه های جنگی، اختفای مأموران اطلاعاتی و … شکل هایی از تقیه است که در همه جای دنیا برای جلوگیری از هدر رفتن نیروها و یا پیروزی بر دشمنان مورد استفاده قرار می گیرد. هیچ کس نمی گوید در برنامه های نظامی نباید رمز و سرّی وجود داشته باشد، یا این که سباز باید شجاعت کند و خود را آشکارا در تیررس قرار دهد یا مأموران اطلاعاتی باید هویت خود را روشن نمایند؛ اینها همه دلیل آن است که تقیه به معنی وسیع کلمه در تمام مکتب های جهان با تمام اختلافی که دارند، وجود دارد و بلکه تقیه یک قانون عمومی در سراسر عالم حیات است و همه موجودات زنده برای حفظ خویشتن، به هنگام لزوم از روش تقیه و استتار استفاده می کنند.
بنابراین روش تقیه، استتار هویت و عقیده باطنی و یا پنهان نگه داشتن موضع گیری ها به عنوان یک روش مؤثر و عاقلانه، در همه مکتب ها وجود دارد و بیشتر اقلیت ها در برابر اکثریت، برای حفظ و نگهداری نیروهای خویش از آن استفاده می کنند و می توان گفت علت اصلی تقیه ائمه طاهرین علیه السلام همین مساله بوده است و آنها برای رسیدن به اهداف خود تقیه می کرده اند.
به طور معمول تقیه مخصوص اقلیت هایی است که در چنگال اکثریتی نیرومند و زورگو گرفتار شده اند و چنان که اظهار عقیده باطنی اقلیت آن هم به صورت نامنظم و پراکنده، گذشته از این که هیچ گونه ثمره ای جز هوشیاری دشمن نخواهد داشت، نیروهای فعال و سازنده را به تدریج به نابودی و ضعف کشانده و منجر به دورشدن آنان از اهدافشان می شود. مثال روشنی که می توان برای استفاده از نیروهای ذخیره شده ذکر کرد این است که در بسیاری از روستاها که چشمه های کوچکی وجود دارد هرگز آب جاری شده از چشمه را به طور مستقیم به سوی زمین ها نمی فرستند زیرا آب چشمه در همان گام های نخستین در زمین فرو می رود و استفاده صحیحی از آن نمی شود لذا استخری بزرگ در کنار چشمه می سازند و هنگامی که استخر پر از آب شد، آب های ذخیره شده در استخر، با سرعت و فشار در مدت کوتاهی کشتزارها را سیراب می کند.
در حقیقت می توان گفت تقیه حفظ جان و عقیده خود با دیگران است برای بهره برداری صحیح تر و سازنده تر و رسیدن به اهداف.
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم و تقیه
در زندگی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم که دوست و دشمن در شهامت و شجاعت و تدبیر او تردید ندارند، مسائلی وجود دارد که در کمال پنهان کاری انجام شده است همانند سه سال دعوت مخفیانه و همچنین هجرت آن حضرت که در کمال استتار صورت گرفت، به طوری که آن حضرت در کمال پنهان کاری از حلقه محاصره دشمن گذشت و بدون آن که متوجه او شوند از مکه خارج گردید. شب ها در راه مدینه پیاده روی می فرمود و روزها با همراهان مخفی می شد و یا اختفا در غار ثور. همه این موارد شکل هایی از تقیه و کتمان اعتقاد یا عمل است.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای فتح مکه نقشه ای در نهایت اختفا طرح ریزی کرد که حتی نزدیک ترین اصحاب آن حضرت نیز از آن اطلاع نداشتند. موارد دیگری مانند اینها دلیل روشن استفاده از تقیه در سیره آن حضرت است و نمی توان گفت که فقط ائمه علیهم السلام تقیه می نموده و به آن امر می کرده اند.
تقیه یکی از مؤثرترین روش ها برای رسیدن به اهداف و پیروزی نهایی است و از آنجایی که زمان و دوران ائمه طاهرین علیهم السلام با اختناق، زور، جبر و سفاکی توأم بوده است، لذا ائمه علیهم السلام برای پیشبرد اهداف خود، زنده ماندن اسلام و محفوظ ماندن یاران مؤمن خود امر به تقیه نموده اند.
باید توجه داشت که پنهان کاری ممکن است با دو هدف متفاوت انجام گیرد:
1) کتمان عقیده از روی ترس و وحشت و اجتناب از صراحت بیان برای جلوگیری از به خطر افتادن منافع شخصی و زودگذر.
2) برای جلوگیری از استهلاک نیروها و ذخیره کردن آنها به عنوان روشی حساب شده برای وارد کردن ضربه نهایی.
تقیه در صورت اول نشانه ضعف ایمان و عدم رشد کافی است و در شکل دوم دلیل هوشیاری، بیداری و آشنایی به اصول مبارزه و رسیدن به اهداف است.
روشن است که تقیه اسلامی و آنچه که سیره ائمه علیه السلام بوده، مربوط به قسم دوم آن است؛ یعنی تقیه از روی عقل و به عنوان روشی برای رسیدن به اهداف نه از روی ترس و به خاطر منافع مادی و از آنجایی که ائمه اهل بیت علیه السلام عدل و همتای قرآن هستند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای هدایت امت خویش مردم را به تمسک به قرآن و آنها توصیه و سفارش می نموده، بین ائمه علیه السلام و قرآن هیچ گونه تعارضی وجود ندارد بلکه ائمه علیه السلام هستند که معنی و مفهوم دقیق قرآن را می دانند و اعمال آنها دقیقاً مطابق با قرآن است و نیز مشاهده می شود آنچه قرآن به صورت رمز بیان فرموده، ائمه علیه السلام به صراحت بیان داشته اند.
خداوند در قرآن می فرماید:
«لاَ یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ … إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ »(6)
«افراد با ایمان نباید دوستانی از کافران برای خود انتخاب کنند. و بلافاصله می فرماید: مگر آن که تقیه کند که در این صورت می توانید با آنها طرح دوستی ظاهری بریزید».
با توجه به این آیه روشن می شود که تقیه در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مسلمانان وجود داشته است. مکمل این آیه، آیه دیگری است که خداوند در آن می فرماید:
«مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ وَ…»(7).
فخر رازی در تفسیر این آیه شریفه می گوید:
واحدی «در اسباب النزول» گفته است از قول ابن عباس که این آیه شریفه در شأن عمار یاسر نازل شده است. زیرا مشرکان او و پدرش یاسر و مادرش سمیه و صهیب رومی و بلال حبشی و خباب و سالم را گرفته بودند، اما سمیه را بین دو شتر بستند و به جهت قبول اسلامش کشتند و شوهرش یاسر را نیز کشتند، این دو نفر نخستین شهید در راه اسلامند.(8)
احکام تقیه
فخر رازی می گوید که تقیه شش حکم دارد:
1) هرگاه مردی بین کفار باشد و از آنان درباره جان و مال خویش بترسد، باید با ایشان با زبان مدارا کند، به این صورت که دشمنی خود را با زبان ظاهر نسازد، بلکه جایز است سخنانی بگوید که موهم (همراهی و دوستی) باشد، لکن بشرط آنکه در دل خود خلاف آنرا داشته باشد و از هرچه گفته و می گوید و گفته است اعراض کند، زیرا تقیه اثرش در ظاهر است نه در احوال و قلوب.
2) اگر برایش مجال و فرصتی جهت بیان (ایمان حق) پیدا شود و به طوری که برایش تقیه مجاز باشد رعایت تقیه افضل است. دلیلش آنست که در قصه «مسیلمه» آورده ایم.(9)
3) تقیه جایز است در آنچه که متعلق است به اظهار دوستی و دشمنی ها و گاهی جایز است در آنچه متعلق به اظهار دین است اما آنچه که زیانش برمی گردد به غیر، مانند قتل، زنا، غصب اموال، گواهی دروغین، نسبت های سوء به زنان شوهردار، اطلاع به کفار از اسرار و معایب مسلمین، البته در این موارد تقیه جایز است.
4) ظاهر آیه دلالت دارد بر اینکه تقیه حلال است با کفاری که غالب باشند بر مسلمانان.
5) تقیه جایز است برای نگهداری جان، و آیا برای نگهداری مال هم جایز است یا خیر؟ احتمال دارد که جایز باشد، به دلیل سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که فرمود «حرمت مال مسلمانان مانند حرمت خون اوست» و حدیث دیگر از نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که فرمود «هر کس به خاطر دفاع از مالش کشته شود شهید است» و به دلیل آنکه احتیاج به مال شدید است و آب وضوء را هرگاه طوری گران بفروشند که ایجاد زیان کند وضوء ساقط می شود و تیمم باید کرد (برای حفظ قدری از مال) پس چگونه (تقیه) اینجا جایز نیست. والله اعلم.
6) مجاهد گفت است که حکم تقیه در آغاز اسلام بود به جهت ضعف اهل ایمان اما پس از نیرومندی دولت اسلام جایز نیست. عوف از حسن روایت کرده است که گفته «برای اهل ایمان تا روز قیامت جایز است» و این قول بهتر است چرا که دفع ضرر از نفس به قدر امکان واجب است.(10)
خواننده گرامی این بود نمونه ای از قول مفسر نامی اهل سنّت، و این عقیده ایشان است در مورد تقیه، اینک قضاوت با شما، حال ببینید که خُرده گیران به شیعه در مسأله تقیه چقدر بی خبرند و بی اطلاع.
یک سؤال:
اگر به دلیل آیه شریفه «من کفر بالله من بعد ایمانه الا من اکره قلبه مطمئن بالایمان» برای حفظ جان اظهار کفر جایز باشد، چرا اظهار کمتر از کفر جایز نباشد؟
تقیه در زمان پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم
در زمان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم «مسیلمه کذاب» دعوی پیغمبری نمود و دو نفر از مسلمانان را اسیر گرفته و به آنها گفت گواهی بدهید که من پیغمبر خدایم، چنانکه محمد صلی الله علیه و آله و سلم پیغمبر خداست.
یکی از آن دو گفت:
«گواهی می دهم که محمد صلی الله علیه و آله و سلم پیغمبر خداست و تو مسیلمه دروغگو هستی.» مسیلمه او را کشت. و آن دیگری مطابق درخواست «مسیلمه» عمل نمود و نجات یافت».
وقتی که این خبر به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم رسید آن حضرت فرمود:
«اما اولی که بخواسته «مسیلمه» اقرار ننمود و کشته شد با شتاب به سوی بهشت رفت. و اما دومی به وظیفه خود عمل کرده و هر دو مأجورند.
(11)
ابوبکر در حضور پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم تقیه کرد
خُرده گیران، به شیعه بواسطه اعتقاد به تقیّه حمله می کنند، اما نمی دانند که این عیب جویی از قرآن و شارع و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ابوبکر است، چرا که خود نوشته اند بین مکه و مدینه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همراه ابوبکر بر یک شتر سوار بودند و قبلاً ابوبکر بین مکه و شام رفت و آمد داشت و راه را می شناخت، وقتی که از ابوبکر پرسیدند این کسی که همراهت می باشد چه کسی است؟
ابوبکر در پاسخ گفت: این راهنمای من است.(12)
چند سؤال از اهل سنت:
سؤال 1
این سؤال وجوب کفار و بوبکر در حضور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که خود نوشته اید را چه می گوئید؟ آیا عملکرد فوق الذکرغیر از تقیه، نام دیگری می شود روی آن گذاشت؟
سؤال 2
اگر تقیه به معنی ترس از مرگ و رنگ عوض کردن و مناسب زمان نان را به نرخ روز خوردن باشد شیعه این را نمی گوید، اگر چنین بود باید ائمه علیهم السلام و علمای شیعه مانند بزرگان شما همیشه صدر نشین بساط خلافت باشند، پس چرا همیشه محکوم و مبغوض و مقتول و مطرود بوده اند؟
آیا بزرگان شیعی از دستگاه خلافت جور بنی امیه و بنی عباس جایزه گرفته اند یا بزرگان اهل سنت؟
سؤال 3
اگر شما تقیه ندارید، پس چرا با هر امامی، اعم از عادل و فاسق، برّ و فاجر، نماز می گذارید؟
شیعه که در امام جماعت عدالت را شرط می داند و پشت سر ظالم و فاسق و فاجر نماز نمی خواند به زعم شما تقیه دارد و شما که پست سر هر فاسق و فاجری نماز می خوانید (13) تقیه ندارید؟
سؤال 4
هم اکنون در نقاطی که قدرت در دست شیعه است آیا علمای اهل سنت تقیه نمی کنند؟ آیا حاکم شیعه را مثل حاکم سنی می دانند؟
مسلماً خیر، پس چرا اظهار نمی کنند؟
کشتار دسته جمعی شیعه
شیعیان آفریقا در عهد «معزبن بادیس» به سال (407 ه) دسته جمعی کشته شدند.(14)
بنا به نقل ابن اثیر شیعیان حلب در قرن ششم دسته جمعی به شهادت رسیدند.(15)
نمونه هایی از شهدای علماء شیعه
1) بزرگ ترین دانشمندان شیعه که به جرم تشیع شهید شدند یکی «محمد بن مکی عاملی» معروف به «شهید اول» است که نخست با شمشیر کشته شد و سپس به دارش زدند و بعد در قلعه دمشق او را سوزاندند.
2) «شیخ زید الدین بن علی عاملی جبعی» معروف به «شهید ثانی» است که در نزدیک اسلامبول به شهادت رسید.
3) «قاضی نورالله شوشتری» معروف به «شهید ثالث» صاحب کتاب «احقاق الحق» که در هند شهید شد.
4) «قاضی شمس الدین محمد بن یوسف دمشقی» که به جرم تشیع به بدترین صورت کشته شد و پائین قلعه دمشق بدنش را سوزاندند.
5) «سید علی بن سید محمد امین» جدّ سید محسن امین صاحب «اعیان الشیعه» که از بزرگان علمای جبل عامل بود که او را در زمان ابراهیم پاشا مصری در «عکا» مسموم کردند.
و … .
خواننده محترم این بود نمونه و اندکی از بسیار و از این گونه کشتار خداوند عالم السر و الخفیات خبر دارد طالب تفصیل به کتب مفصل تاریخی مخصوصاً کتاب «شهداء الفضیله» مرحوم علامه امینی قدس سره رجوع کند.
آن وقت به شیعه خُرده می گیرند که چرا شیعیان اعتقاد به تقیه دارند؟!!
پی نوشت ها :
1. تصحیح الاعتقاد، شیخ مفید، ص 66.
2. سوره غافر، آیه 28.
3. سوره صافات،آیات 89-90.
4. سوره یس، آیه 14.
5. تفسیر مجمع البیان، طبرسی، ج8 ص 419.
6. سوره آل عمران، آیه 28.
7. سوره نحل، آیه 106.
8. تفسیر مفاتیح الغیب، ج2 ص 437.
9. این قصه بعداً بیاید انشاء الله.
10. تفسیر کبیر، فخر رازی، ج2، ص 437.
11. شیعه چه می گوید، حاج سراج انصاری، ص 383.
12. طبقات، ابن سعد، ج1 ص 234؛ مسند، احمد بن حنبل، ج3 ص 122؛ فتح الباری، ج7 ص 196؛ مسند ابی یعلی موصلی، ج6 ص 203؛ معجم الکبیر، ج4 ص 107، مصنف، ابن ابی شیبه، ج8 ص 460؛ کنزالعمال، ج3 ص 876، ح 9001 و ج 7 ص 260 ح 18815؛ و …
13 روایات «صلوا خلف کل برّ و فاجر» که اهل سنت آنرا نقل کرده و به موجب آن عدالت را در امام جماعت شرط نمی دانند قبلاً گذشت، به جلد اول کتاب حاضر ص 35-33 مراجعه نمایید.
14. تاریخ ابوالفداء، حوادث سال 407 ه.
15. نقض الوشیعه، ص 207.
منبع : تهرانی، حسین؛ (1427 ه.ق)، سؤالات ما شامل 313 سؤال پیرامون مسائل اعتقادی، کلامی، فقهی، تفسیری و تاریخی، قم: نشر حاذق، چاپ دوم(1427ه.ق).