آیا خداوند قابل رؤیت است؟
مترجم: سید محمد جواد مهری
نقدی بر آراء اهل سنت در تجسیم خداوند
خدای سبحان در قرآن کریم می فرماید: «لا تدرکه الابصار» (1) – دیدگان، او را نمی بینند. «لیس کمثله شیء» (2) – هیچ چیز مانند او نیست. و هنگامی که حضرت موسی در خواست دیدن و رؤیت خداوند می کند، به او می فرماید: «لن ترانی» (3) – هرگز مرا نخواهی دید.
پس چگونه می پذیرد احادیثی را که صحیح بخاری و صحیح مسلم نقل کرده اند به اینکه خدای سبحان در برابر بندگانش نمایان می شود و او را می بینند چنانکه ماه را در شب چهاردهم می بینند. (4)
و خداوند هر شب به آسمان دنیا فرود می آید. (5)
و پایش را در جهنم می گذارد، پس جهنم پر می شود. (6)
و پایش را نمایش می دهد تا مؤمنین او را بشناسند. (7)
و خداوند می خندد و تعجب می کند، و مانند آن از روایتهائی که خدا را به شکل جسمی متحرک و قابل تحوّل درمی آورد که مثلا دو دست و دو پا دارد و پنج انگشت دارد که آسمان ها را بر انگشت اول می گذارد و زمین ها را بر انگشت دوم و درختان را بر سوم و آب و خاک را بر چهارم و سایر آفریدگان را بر انگشت پنجم می گذارد (8)!!
و دارای منزلی است که در آن سکونت دارد و محمد (ص) برای دخول بر او، در منزلش، سه بار، اجازه می گیرد (9)!! خداوند برتر است از این تشبیهات. ای پروردگار عزت و جلال، تو منزه و مقدسی و به تو پناه می بریم از اینگونه توصیف ها.
پاسخ این سؤال، نزد امامان هدایت و چراغان پر فروغ الهی در تاریکی ها این است که خداوند تبارک و تعالی از هر نوع مجانسه، مشاکله، تصویر، تجسیم، تشبیه و محدودیت، کاملاً منزه است.
امام علی علیه السلام در این زمینه می فرماید:
«حمد و سپاس خدائی را سزا است که سخنرانان از مدحش ناتوانند و شمارندگان از حساب نعمتهایش درمانده اند و تلاش کنندگان از ادای حقش عاجزند؛ خداوندی که بلند همتان درکش نتوانند کرد و زیرکان و دارندگان هوشهای سرشار به او دست نیابند، خدائی که برای صفتش حد و مرزی نیست و او را صفتی ثابت و موجود نیست و او را زمانی نیست که مشخص شده باشد و مدت درازی نیست که به آن منتهی شود… پس هر که خدای سبحان را وصف کند، او را همتا و همانند دیگری قرار داده و هر که برای او همسری قرار دهد، او را دومین (یکی از او) دانسته و کسی که او را دو تا بداند، تقسیمش کرده و کسی که تقسیمش کند، به او جاهل و نادان است و کسی که به او جهالت دارد، به سویش اشاره کرده است و کسی که به او اشاره کند، محدودش کرده است و کسی که محدودش کند، او را به شمارش درآورده و کسی که بگوید: در چیست؟ او را در ضمن چیزی قرار داده و کسی که بگوید: بر چیست؟ بعضی از جاها را از او نفی کرده.
خداوند همیشه بوده است نه اینکه حادث و نوبوده باشد. خداوند موجود است ولی مسبوق به نیستی نیست. خداوند با هر چیزی است، نه بگونه ای که همتای آن باشد.
خداوند غیر از هر چیزی است، نه بگونه ای که از آن کناره گیری کند.
خداوند فاعل است نه به معنای حرکت و آلت و انتقال از حالی به حالی دیگر. خداوند بصیر و بینا بوده و هست هنگامی که هیچ چیزی از آفریدگانش وجود نداشته است…». (10)
در اینجا فرصتی می یابم که نظر پژوهشگران و جوانان روشنفکر را جلب کنم به گنجهائی که امام علی علیه السلام، آنها را از خود به جای گذاشته و در کتابی به نام «نهج البلاغه» گردآوری شده است؛ این کتاب ارزشمندی که جز قرآن، کتابی بر آن برتری ندارد و متأسفانه در اثر تبلیغات مسموم و وحشت و رعب و حصاری که از سوی امویان و عباسیان نسبت به هرچه مربوط به علی بن ابی طالب علیه السلام است کشیده شد، این کتاب ارجمند، برای بیشتر مردم، ناشناخته مانده است.
و من اغراق و گزافه نمی گویم اگر اعلام کنم به اینکه در نهج البلاغه بسیاری از دانش ها و نصیحت هائی که مردم در طول دوران ها به آن نیاز دارند وجود دارد. در نهج البلاغه، علم اخلاق، جامعه شناسی، اقتصاد و نکته های ارزشمندی در رابطه با دانش فضا و تکنولوژی به اضافه فلسفه و عرفان و سیاست و حکمت وجود دارد. و این مطلب را شخصاً در طرحی که تقدیم به دانشگاه «سوربون» کردم به اثبات رساندم و چهار موضوع مهم را در نهج البلاغه انتخاب کرده و مورد بحث قرار دادم و از آن راه به مدرک دکترا نائل آمدم. پس ای کاش مسلمانان، برای نهج البلاغه، اهمیتی ویژه قائل بودند و تمام طرح ها و نظریه هایش را مورد بحث و بررسی قرار می دادند، چرا که نهج البلاغه دریائی است بی پایان که در ژرفنایش، پژوهشگران غوّاص، لؤلؤ و مرجان به دست خواهند آورد.
نظریه:
اختلاف روشنی میان دو عقیده است: عقیده اهل سنت و جماعت که قائل به تجسیم است و از خدای سبحان جسم و شکلی می سازد که دیده می شود و او را مانند انسانی می پندارد که راه می رود و پائین می آید و دارای خانه و منزلی است و نسبتهای ناروا و بیهوده دیگری که خداوند از آن منزه و بدور است، و عقیده شیعیان که خداوند را از هر نوع مشاکله و مجانسه و تجسیم منزه می دانند و رؤیتش را در دنیا و آخرت محال می دانند. و بنده شخصاً معتقدم روایتهائی که اهل سنت به آنها استدلال می کنند، توسط یهودیان در زمان اصحاب وضع و گنجانده شده زیرا کعب الاحبار یهودی که در دوران عمربن خطاب اسلام آورد، همان کسی است که مانند این عقاید را که ویژه یهودیان است، جعل و انتشار داده است؛ آن هم از راه برخی از ساده لوحان صحابه مانند ابوهریره و وهب بن منبه، چرا که بیشتر این روایت ها از ابوهریره نقل شده و بخاری و مسلم آن را در صحاح خود آورده اند.
ابوهریره فرقی بین احادیث پیامبر و کعب الاحبار نمی گذارد تا آنجا که عمر بن خطاب او را می زند و از روایت کردن در قضیه آفرینش آسمان ها و زمین در هفت روز، منعش می نماید.
بنابراین تا وقتی که اهل سنت اطمینان کامل نسبت به بخاری و مسلم دارند و آن دو کتاب را صحیح ترین و معتبرترین کتاب ها می دانند و تا وقتی که اینان اعتماد بر ابوهریره می کنند و او را سرور حدیث گویان می دانند تا آنجا که بزرگترین راوی اسلام نزد اهل سنت شناخته می شود، در این وضعیت، اهل سنت نمی توانند، عقیده خود را تغییر دهند مگر اینکه از تقلید کورکورانه رهائی یابند و به ائمه هدی و عترت حضرت مصطفی صلی الله علیه و آله و باب شهر علم روی آورند. و این دعوت مخصوص بزرگان و سالخوردگان نیست که بر جوانان روشنفکر از اهل سنت نیز لازم است از تقلید کورکورانه دست بردارند و دنبال استدلال و برهان روشن (برای رسیدن به حق) باشند.
توصیف خداوند از زبان اهل ذکر
امام علی علیه السلام می فرماید:
سپاس و حمد خدائی را که به امور پنهانی دانا است و نشانه ها و علامتهای ظاهر، بر وجودش دلالت دارد و دیدن او با چشم، محال است. پس چشم کسی که او را ندیده، انگارش نمی کند و دل کسی که وجود او را از آثار و علامات دانسته، به کنه ذاتش پی نمی برد. در علوّ و بلندی، برتری دارد که چیزی از او بالاتر نیست و در زندگی و قرب، نزدیک است که چیزی از او نزدیکتر نیست. بنابراین، بلندی او، او را از آفریدگانش دور نساخته و نزدیکی او، خلق را در مکانی با او برابر ننموده است. خردها را بر حدّ و نهایت صفتش آگاه ننموده ولی آنان را از شناختن خویش، بقدر واجب باز نداشته است. پس او است خدائی که پدیده ها و نشانه های هستی بر او دلالت و گواهی دارد و حتی دلهای منکران، با وجود این آثار، بر او گواهی می دهند (هرچند به ظاهر انکارش کنند) منزه است خداوند از اینکه او را به جسم تشبیه کنند یا وجودش را منکر گردند. (11)
سپاس و حمد مخصوص خداوندی است که هیچ صفتی از صفاتش بر صفتی دیگر سبقت نگرفته است، پس قبل از آنکه آخر باشد، اول است و پیش از آنکه پنهان باشد، ظاهر است. و غیر او هر که به وحدت نامیده شود، اندک است و هر عزیزی غیر از او ناتوان و درمانده است و هر مالکی غیر او مملوک است و هر عالم دانائی غیر او، متعلم است و هر توانائی غیر او گاهی توانا است و گاهی ناتوان و هر شنونده ای غیر او از صداهای خیلی بلند کر می شود و صداهای آهسته و دور را نمی شنود و هر بینائی غیر از او رنگهای پنهان اجسام لطیفه (یا بسیار ریز) را نمی بیند. و هر آشکاری غیر او آشکار نیست و هر پنهانی غیر از او، پنهان نیست.
آنچه را آفریده است نه به خاطر تقویت سلطنت است و نه ترس از عواقب زمان است و نه به خاطر یاری خواستن برای دفع شریکی است که با او رقابت می کند و نه برای جلوگیری از چیره شدن و مباهات انباز است، بلکه آفریدگانش همه ریزه خوار خوان نعمتش می باشند و بندگانی ناتوان و خوار در برابر او هستند.
او در اشیاء حلول نمی کند تا گفته شود: در آنها است و از اشیاء دور نمی گردد تا گفته شود: از آنها جدا است.
آفریدن مخلوقات او را خسته نکرده و تدبیر حال آنها، ناتوانش نساخته و در آفریدن اشیاء هرگز عاجز و درمانده نگشته و در آنچه حکم نموده و مقدر کرده، شبهه ای برایش حاصل نشده بلکه حکمی است محکم و استوار و علمی است ثابت و پایدار و امری است مُبرم و برقرار. با همه نعمت ها و عقوبتهایش، بندگان به او امیدوارند و با همه نعمت ها و بخشندگی هایش، از او هراس و ترس دارند. (12)
اول بودن او را ابتدا نیست و همیشگیش را نهایتی نیست. او است «اول» که همیشه بوده و او است پاینده که نهایتی ندارد. پیشانی ها در برابرش به خاک افتاده و لب ها به توحیدش هم نوا گشته است. حدود و مرزهای اشیاء را هنگام آفریدن، تعیین نمود تا خود از شبیه آنها شدن، امتیاز داشته باشد. افکار و اندیشه ها نمی توانند او را با حدود و حرکات و اعضاء مشخص نمایند. به او گفته نمی شود: کی و در چه زمانی بوده؟ و مشخص نمی شود که تا چه زمانی خواهد بود (زیرا او بر زمان احاطه دارد و در دسترسش است و او ماده نیست که زمان بر او احاطه و قدرت داشته باشد). او ظاهر است ولی نمی توان گفت: از چه پیدا شده؟ و پنهان است ولی نمی شود گفت: در چه چیز پنهان گشته؟ جسمی نیست که از دور جلوه داشته باشد، سپس نابود گردد و پشت پرده نیست تا چیزی بر او احاطه کرده باشد. نزدیک بودن و قرب او به اشیاء از لحاظ چسبیدن به آنها نیست و دوری و بعد او از آنها به جدائی نمی باشد… مقدس و منزه است از اینکه تعیین کنندگان حد و مرزها و جوانب و اطراف و فراهم آوردن جاها و قرار گرفتن در آنها به او نسبت دهند. حدّ و نهایت تنها شایسته مخلوقاتش است و بغیر او نسبت داده می شود. اشیاء را از روی اصولی ازلی و ابدی نیافرید بلکه آفرید آنچه را آفرید و برای آن حد و اندازه ای قرار داد و صورت و شکل داد به هر چه می خواست، پس شکلش را زیبا و نیکو ترسیم نمود. هیچ شیء و چیزی نمی تواند در برابرش امتناع و سرپیچی کند و اگر او را اطاعت کند، برای او سودی ندارد. علم و آگاهیش به گذشتگان و مردگان مانند علمش به زندگان و ماندگان است و علمش به آسمانهای بالا مانند علمش به زمین های سفلی است. (13)
پی نوشت ها :
1- سوره انعام – آیه 103.
2- سوره شوری – آیه 11.
3- سوره اعراف – آیه 143.
4- صحیح بخاری – ج 7 – ص 205 و صحیح مسلم – ج 1 – ص 112.
5- صحیح بخاری – ج 2 – ص 47.
6- صحیح بخاری – ج 8 – ص 178 و ص 187.
7- صحیح بخاری – ج 8 – ص 182 و صحیح مسلم – ج 1 – ص 115.
8- صحیح بخاری – ج 6 – ص 33 و ج 9 – ص 181.
9- صحیح بخاری – ج 8 – ص 183.
10- نهج البلاغه امام علی (ع) با شرح محمد عبده – ج 1 – خطبه 1.
11- نهج البلاغه – خطبه 49.
12- نهج البلاغه – خطبه 64.
13- نهج البلاغه – خطبه 162.
منبع: سماوی، دکتر محمد تیجانی، از آگاهان بپرسید، ترجمه سید محمد جواد مهذی، قم، بنیاد معارف اسلامی، چاپ یازدهم، 1388.