امام علی علیه السلام و ترویج فرهنگ قرآنی
1- شعر یا قرآن
سعد خفاف می گوید:
دوستم «زاذان» را دیدم که بسیار قرآن می خواند، و آیات الهی را خوب و زیبا تلاوت می کرد،
از او پرسیدم:
قرآن را چگونه و در نزد چه کسی یاد گرفته ای؟
پاسخ داد:
من شعر زیاد می خواندم، روزی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام از کنار من گذشت و دید که اشعار زیاد می خوانم به من فرمود:
ای زاذان، چرا به جای شعر، قرآن نمی خوانی؟
گفتم:
قرآن را به قدر نماز می دانم.
حضرت مرا نزد خود طلبید، چیزی در گوش من زمزمه کرد که نفهمیدم، از آن پس حافظ قرآن شدم، و همواره قرآن می خوانم.
سعد خفاف می گوید:
ماجرای او را برای امام صادق علیه السلام نقل کردم، فرمود راست می گوید. (1)
از این رهنمود امام علی علیه السلام درس می گیریم، افرادی که دارای حافظه خوب و قوی هستند، برای حفظ قرآن تلاش کنند، که دارای همه گونه معارف بلند و ارزشمند است.
2- جمع آوری قرآن
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود که:
«پس از من از خانه بیرون نرو تا قرآن را یکجا جمع آوری کنی.»
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمود:
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هر آیه ای از قرآن که نازل می شد برای من می خواند و آن را می نوشتم و تأویل و تفسیر عام و خاص و محکم و متشابه را به من می آموخت. (2)
پس از دفن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم طبق سفارش آن بزرگ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم امام علی علیه السلام قرآن را به همان ترتیبی که نازل شد و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر او املاء فرمود همراه با تفسیر و شأن نزول آیات همه را یکجا نوشت که همواره در اختیار امامان معصوم علیه السلام قرار داشت. (3)
***
3- رونق علم نحو برای حفظ قرآن
علم نحو برای حفظ لغت از آشفتگی و تحریف، و نیز در معنای کلام عربی، اهمیتی بسیار دارد، تا آنجا که گاهی با تبدیل کسره به فتحه، معنای یک کلمه تغییر می کند که در بعضی موارد مستلزم کفر است. (4)
قوائد زبان عرب تا عصر خلافت حضرت امیر کشف و تنظیم نشده بود،
و نوشتن کلام عربی بدون اِعراب گذاری انجام می گرفت.
قرآن و سائر نوشته ها و نامه ها بدون اِعراب بود.
و مردم قانون «اِعراب گذاری» را نمی دانستند،
اما کار آموختن قواعد زبان عرب، برای ساکنین جزیره العرب که با غیر عرب آمیزش نداشتند، به طور طبیعی انجام می گرفت، یعنی یک طفل عرب با یادگیری سخن گفتن، آن قواعد ساده را به آسانی می آموخت، به خصوص آنکه فرهنگ عرب قبل از اسلام در جاهلیت بسیار اندک و در حول یک زندگانی ساده دور می زد که عبارت بود از آب، نان، گوشت، شتر، صحرا، شمشیر، نسب، جنگ قبیله ای، و مانند آن.
پس از نزول قرآن کریم، فرهنگ عرب به فرهنگ اسلام تبدیل و دارای ابعاد گوناگونی شد که:
صفات پروردگار جهان
و شناخت انبیاء
و احوال قیامت
و اخلاق و احکام اسلامی و ارزش های اخلاقی به آن اضافه گردید،
لیکن پس از فتوحات مسلمانان و آمیزش آنان با افراد غیر عرب چونان ایرانیان ساکن شهر کوفه، که ایشان را حمراء می نامیدند.
و اهل سند و هند ساکن در بصره که ایشان را «سبابحه» و «زطّ» می نامیدند. (5)
و اقباط در اسکندریه
و هجرت مسلمان های عرب به کشورهای آفریقا و هند و سند و بلخ و بخارا، همه و همه عامل این شد که لغت عرب آشفتگی پیدا کرده بگونه ای که کودکان عرب بواسطه ی معاشرت با همسالان غیر عرب به جای آنکه زبان فصیح عرب را از قوم و قبیله ی خود بیاموزند، از کودکان غیر عرب می آموختند، علاوه بر آنکه گاهی مادران این اطفال زنانی بودند که در فتوحات از اقوام قبط و فرس و روم اسیر شده بودند و این کودکان سخن را از مادر غیر عرب، یا کلفت و نوکر غیر عرب، در خانه می آموختند.
در نتیجه چنان آشفتگی در زبان نسل جدید عرب پدید آمد که نزدیک بود به تدریج لغت عرب مانند زبان بعضی از ملل قدیمه از بین برود،
تا آنجا که جز معدودی از متخصصین در هر عصر، نتوانند آن زبان را بدرستی پاس دارند و این مشکل پدید آمد که خواندن و فهمیدن قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جز برای معدودی امکان نداشته باشد.
آغاز این آشفتگی ها در زبان عربی در نیمه ی اول قرن اول هجری بود.
ابوالاسود دوئلی که یکی از اصحاب و شاگردان حضرت امیر بود، داستان تأسیس علم نحو یا قانون اعراب گذاری در زبان عربی را چنین حکایت می کند:
روزی بر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام وارد شدم، دیدم آن حضرت در حال فکر و اندیشه است، به من فرمود:
در شهر شما «کوفه» قرآن را غلط می خوانند. (6)
می خواهم کاری کنم تا لغت عرب از این آشفتگی بیرون آید.
گفتم:
یا امیرالمؤمنین اگر این کار را بکنید لغت عرب را زنده کرده اید.
بعد از چند روز خدمت آن حضرت رسیدم، نوشته ای به من داد که در آن زیر بنای علم نحو را نوشته بود و از تقسیم کلمه به اسم و فعل و حرف و تعریف آنها شروع می شد.
سپس به من فرمود:
اَنِحْ نَحوَه
«به این نحو پیش برو.» (7)
ابوالاسود می گوید:
آنرا گرفته و به منزل رفتم و یک دوره قواعد نحو را بر طبق راهنمائی و طرح حضرت نگاشتم و بعد آنرا به حضرت نشان دادم و تا آنکه اشکالاتش را رفع کرد.
مثلاً در اسماء مشبهه بالفعل فرمود:
چرا کانَ را ننوشتی.
گفتم: نمی دانستم از آنهاست،
فرمود: از جمله ی آنهاست.
این قواعد نزد «ابوالاسود» بود و به سبب بخلی که داشت، آنرا به کسی نشان نمی داد و از آنجا که عالِم به ادبیات عرب بود والیان پس از حضرت امیر علیه السلام او را احترام می کردند.
از جمله ی این والیان زیاد بن ابیه بود که از جانب معاویه ولایت عراق را در دست داشت.
زیاد فرزندش ابن زیاد را به شام نزد معاویه فرستاد.
ابن زیاد در سخن گفتن به زبان عربی ناتوان بود و غلط تلفظ می کرد، چرا که مادرش سمیه از غیر عرب بود و حتی پدر زیاد هم غلط گفتن او را درک نکرده بود.
معاویه که در مکه بزرگ شده بود و از قبیله ی قریش که فصیح ترین قبائل عرب بود، اشتباه را تشخیص داد، و به زیاد نوشت که به پسرت سخن گفتن به زبان عربی را تعلیم بده، او غلط حرف می زند. (8)
زیاد کسی را فرستاد و ابوالاسود را احضار کرد و از او خواست قواعد زبان عرب را که حضرت امیر علیه السلام به او آموخته بود، برای تعلیم فرزندش در اختیار او بگذارد.
ابوالاسود نپذیرفت.
زیاد حیله ای بکار برد، کسی را واداشت تا در مسیر ابوالاسود قرآن را غلط بخواند،
او هم آیه ی سوم سوره ی برائت را اینطور خواند
«إنَّ اللهَ بریءٌ منَ المُشرکینَ و رسولِهِ»
(و رسولهُ را به کسر لام خواند)
صحیح آن رسوله به ضم لام است.
یعنی خداوند و رسولش از مشرکین بیزارند. (9) ابوالاسود پس از شنیدن این غلط خوانی و تحریف قرآن، حالش دگرگون شد و تصمیم گرفت تا نحو را برای حفظ قرآن از تغییر و تبدیل به مردم تعلیم کند.
برای رسیدن به این هدف دو اقدام کرد:
الف- اعراب گذاری قران مطابق قواعد نحو
تا عموم مردم قرآن را صحیح بخوانند.
ب- تعلیم علم نحو
برای انجام این کار اول نزد زیاد برگشت و گفت:
ده نفر نویسنده ی زبردست از قبیله ی عبدالقیس برای من انتخاب کن تا این کار را انجام دهم.
زیاد خواسته ی او را برآورد،
ابوالاسود به آنان گفت:
قرآن را از اول تا آخر می نویسید،
بعد من یکبار قرآن را با دقت می خوانم. شما در آخر کلمات به دهان من نگاه کنید،
هر جا که دهانم را باز می کنم، یک نقطه روی حرف بگذارید (فتحه)
و هرجا لبم را پائین می آورم یک نقطه زیر آن حرف بگذارید (کسره)
و هر جا دهانم را جمع می کنم یک نقطه برابر آخر حرف بگذارید (ضمه).
***
ابوالاسود پس از آنکه آن ده تن نوشتن قرآن را به پایان رساندند، خود از اول قرآن شروع بخواندن کرد و آنان مطابق دستور او قرآن را اعراب گذاری کردند.
ابوالاسود علم نحو را که از استاد خود، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام آموخته بود به این ترتیب روی قرآن پیاده کرد و باعث شد که همه ی مردم قرآن را مطابق قواعد زبان عرب و بدون تحریف بخوانند.
از طبقه ی سوم شاگردان او در علم نحو، «خلیل بن أحمد فراهیدی» بود که او نقطه ی بالا و پائین حروف را کشیده و نقطه ی برابر کلمه را به صورت «واو» کوچک نوشت و فتحه و کسره و ضمه را به صورت فعلی َ ِ ُ درآورد.
پس از خلیل تا امروز همه ی قرآنها این چنین اعراب گذاری شد.
کار دوم «ابوالاسود»، آن بود که علم نحو را به جمعی تعلیم نمود، که از جمله ی آنها دانشمندان زیر می باشند:
1- سه فرزندش عطاء و ابوالحارث و ابوحرب
2- و عنبسه بن معدان مشهور به الفیل و میمون بن الاقرن و عبدالرحمن بن هرمز و یحیی بن عاصم و نصر بن عاصم که از طبقه ی اول علماء «نحو» می باشند.
3- و از طبقه ی دوم عبدالله بن اسحاق الحضرمی و عیسی بن عمر الثقفی و ابو عمرو بن العلاء الحارثی بوده اند که علم نحو را از یحیی بن یعمر فراگرفتند
4- و از طبقه ی سوم خلیل بن احمد فراهیدی بوده است.
قواعد علم نحو که وصی پیامبر، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام تنظیم و تعلیم فرمود اینچنین منتشر شد.
در نتیجه هر کس علم نحو را می آموخت قرآن و دیگر متون را می توانست بدون اعراب گذاری هم صحیح بخواند.
اگر تلاش فرهنگی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نبود چگونه می شد از قرآن و حدیث پیامبر، معارف اسلام را استفاده کرد؟
خداوند وصی پیامبر (علی علیه السلام) را یاری کرد تا در وقت مناسب (دهه ی چهارم از هجرت) علم نحو را تنظیم و تعلیم نماید و به شاگرد خود (ابوالاسود) بیاموزد.
و از آنجا که نشر این علم در کشور پهناور اسلام جز با نیروی حکومت، امکان پذیر نبود،
پروردگار عالم چنین پیش آورد که «زیاد» از «ابوالاسود» بخواهد تا علم نحو را که او از استادش، حضرت علی علیه السلام فراگرفته بود به دیگران تعلیم دهد.
و این علم به واسطه ی دستگاه حکومت دشمنِ حضرت علی علیه السلام در کشور پهناور اسلام نشر شود و به این وسیله، فهم لغت عرب عصر پیامبر، برای همه آسان گردد و امروزه میلیون ها مسلمان قرآن را آنچنانکه بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است، بخوانند، و نه تنها ساکنین جزیره العرب، زبان عربی را فراموش نکرده اند، بلکه این زبان، زبان دیگر ملل چون آفریقا و اروپا شد.
4- پرداخت حقوق به قاریان قرآن
در حکومت امیرالمؤمنین علی علیه السلام با محاسبه ی دقیق به آنانکه قرآن خواندن را یاد می گرفتند و قاری قرآن بودند، حقوق پرداخت می کردند که سالی دویست دینار می شد. (10)
5- تلاش در جمع آوری قرآن
آنگاه که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دیده از جهان فروبست.
گروهی برای به دست آوردن حکومت و قدرت تلاش کردند برخی به تقویت قوم و قبیله ی خود روی آوردند.
و افرادی برای رسیدن به مال و مقام در دولت آینده، دست و پا می زدند.
اما حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام تمام امکانات و قدرتش را بکار گرفت تا قرآن را جمع آوری کرده و در یک جلد بنویسد، که دستورالعمل زندگی انسانها حفظ شود، و پراکنده نماند.
برخی می پرسیدند:
چرا علی علیه السلام از خانه بیرون نمی آید؟
امام علی علیه السلام جواب می داد:
سوگند خورده ام تا تمامی قرآن کریم را ننویسم از خانه بیرون نیایم، مگر برای نماز یا کارهای خیلی ضروری.
***
از این رو اول کسی که تمام قرآن را نیکو نوشت و در یک جلد آن را جمع آوری کرد، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام است،
چنانچه اول حافظ کل قرآن، علی علیه السلام است.
بعضی از رجال سیاسی به حضرت امیر المؤمنین علیه السلام می گفتند:
چرا از خانه بیرون نمی آیی؟
می فرمود: سوگند یاد کرده ام تا قرآن را جمع آوری نکنم عبا بر دوش نگذارم (یعنی از خانه بیرون نروم) زیرا می ترسم دچار کمبود و نقصان شود یا چیزی بر آن بیافزایند و یا آیه ای پس و پیش گردد.
***
گرچه قرآن نوشته شده ی امام علی علیه السلام را سران سقیفه نپذیرفتند، اما با جمع آوری و کتابت قرآن به دست حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام همگان با خاطر آسوده دانستند که وحی الهی با حفظ و کتابت مصون و محفوظ مانده است. (11)
6- قرائت قرآن
بسیاری از اصحاب و یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در موارد گوناگونی اعتراف کردند که:
ندیدم کسی را که در قرائت قرآن همانند علی علیه السلام باشد. (12)
7- دارویی از قرآن
مردی نزد حضرت علی علیه السلام آمد و از نوعی بیماری شکایت کرد.
آن حضرت به او فرمود:
یک درهم از مهریه ی زنت بگیر و با آن مقداری عسل خریداری نموده و آن را با آب باران بخور.
بیمار به دستور آن حضرت عمل کرده شفا یافت.
کسانی راز مطلب را از امام علی علیه السلام پرسیدند و گفتند:
آیا در این خصوص روایتی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیده اید؟
حضرت فرمود:
نه، ولیکن آن را از آیات قرآن استنباط کردم که می فرماید:
«فَانْ طِبنَ لَکُمْ عنْ شیءٍ فَکُلُوهُ هنیئاً مَریئاً»
«و اگر آنان مقداری از مهر خود را به طیب خاطر به شما دادند بخورید خوش و گوارایتان باد»
***
و نیز می فرماید:
«یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شرابٌ مختلفٌ اَلوانُهُ فیه شفاءٌ للناس»
***
«از شکم های آنان نوشابه ای بیرون آید که رنگ های آن گوناگون است و درمان است برای مردم.»
***
و همچنین می فرماید:
«و نزلنا من السماء ماءاً مبارکا»
«از آسمان آبی با برکت فرود آوردیم.»
***
پس به حکم آیه های مذکور گوارایی و شفا و برکت در آن دستور جمع شده، امیدوار گردیدم که با آن بهبودی حاصل شود. (13)
8- استغفار
حضرت امیر علیه السلام برای طلب باران به منبر رفت و جز استغفار چیزی از آن حضرت شنیده نشد،
بعضی سبب آن را پرسیدند.
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
مگر این کلام از خدا نشنیده اید که فرمود:
«فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّاراً، یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُم مِدْرَاراً، وَیُمْدِدْکُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ وَیَجْعَل لَکُمْ جَنَّاتٍ وَیَجْعَل لَکُمْ أَنْهَاراً» (14)
***
«پس به ایشان گفتم طلب آمرزش کنید از پروردگارتان که او بسیار آمرزنده است، می فرستد بر شما (باران) پی در پی و یاری می دهد شما را به مالها و پسران و قرار می دهد برای شما بوستانها و جویهای آب.»
***
آنگاه فرمود:
کدام دعاست که از استغفار برتر و برکتش بیشتر باشد.
9- امان از عذاب خدا
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
روی زمین دو امان از عذاب خدا وجود داشت، یکی از آن دو از میان شما رفت، پس کوشش کنید در نگهداری و مواظبت از دیگری.
امانی که از دستتان رفت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود، امانی که باقی است استغفار و طلب آمرزش است؛ زیرا خداوند می فرماید:
«وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ وَمَا کَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ» (15)
***
«خداوند عذاب نمی کند ایشان را با آن که تو (ای محمد) در میان آنان باشی و خداوند عذاب نمی کند ایشان را با آن که ایشان (از گناهان) آمرزش جویند» (16)
***
10- پاداش بیماری
امیرالمؤمنین علیه السلام به یکی از یارانش که به مرضی مبتلا شده بود فرمود:
خداوند بیماریت را سبب ریختن گناهانت قرار دهد؛ زیرا مرض، اجر و پاداشی ندارد ولی گناهان را مانند برگ درختان می ریزد، و تنها اجر و مزد در برابر گفتار زبانی و کردار بدنی است.
و خداوند هر که را بخواهد، از بندگان پاک سرشت نیکو کردارش، به بهشت می برد. (17)
***
11- تعریف زهد
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
تمام زهد در دو جمله ای از قرآن مجید قرار گرفته است:
«لکیلا تأسوا علی مافاتکم و لاتفرحوا بما آتاکم» (18)
***
(تا بر آنچه از شما فوت شده غمگین نشوید و بر آنچه به شما داده شده دلشاد نگردید.)
***
و کسی که بر گذشته تأسف نخورد و بر آینده شادمان نگردد هر دو طرف زهد را دارا گشته است. (19)
12- تفسیر خوف و رجاء
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
بر بهترین افراد این امت از عذاب خدا ایمن مباش؛ زیرا خداوند می فرماید:
«فلا یأمن مکر الله الا القوم الخاسرون» (20)
(از مکر و کیفر خدا ایمن نمی باشند مگر مردم زیانکار)
***
و بر بدترین افراد این امت از رحمت و لطف خدا نومید مشو؛ زیرا خداوند می فرماید:
«انه لا ییأس من روح الله الا القوم الکافرون» (21)
***
(از رحمت خدا نومید نمی باشند مگر کافران) (22)
***
پینوشتها:
1. عیون المعجزات، و – کتاب الخرایج، و – خلاصه الاخبار ص 274
2. بصائر الدرجات ص 198، و معالم المدرستین ج 2 ص 304
3. القرآن الکریم و الروایات معالم المدرستین، علامه عسگری
4. نظیر این اثر در تغییر حرکات یک کلمه در زبان فارسی نیز هست، مانند آنکه یا تبدیل ضمه به فتحه در دو کلمه کُرد و تُرک معنی عوض می شود (کرد، ترک) البته این تأثیر در زبان عرب گسترده تر است.
5. رجوع شود به تاج العروس ترجمه ی کلمه ی (سبج) و (زط).
6. سبب آن همچنانکه گفتیم دور بودن شهر کوفه از مرکز قبائل عرب، و اختلاط اهالی آن با ایرانیان تازه مسلمان بود که به شهر کوفه مهاجرت کرده بودند و هر چند خلیفه ی دوم، ابن مسعود، صحابی پیامبر را برای تعلیم قرآن به کوفه فرستاد ولی چون آنها عرب اصیل نبودند، قرآن را غلط می خواندند، علاوه بر اینکه نسل دوم، تازه مسلمان های غیر عرب، قرآن را از غیر صحابی می آموختند در نتیجه اشتباهات بیشتری داشتند.
7. و بدین سبب علم اعراب گذاری را علم نحو می نامند.
8. وقتی امیرزاده ای که پدرش در تعلیم او کوشا بوده، زبان عربی را غلط تلفظ کند، حال همسالان او در شهرهای کوفه و بصره و نیز سخن گفتن نسل فاتحان عرب که ساکن شهرهای آفریقا و ایران بودند چگونه بوده است؟
9. در زبان عربی این چنین با تغییر ضمه و کسره و فتحه معنا تغییر می کند.
10. خصال شیخ صدوق ج 2 ص 602
11. شواهد التنزیل. حاکم حسکائی حنفی، و کتاب بصائر ص 28
12. شواهد تنزیل. حاکم حسکانی حنفی، و کتاب بصائر ص 25
13. تفسیر عیاشی، ج 1، ص 219
14. سوره ی نوح، آیه 10-12
15. سوره ی انفال، آیه ی 33
16. نهج البلاغه، حکمت 88 معجم المفهرس مؤلف
17. نهج البلاغه، حکمت 42 معجم المفهرس مؤلف
18. سوره ی حدید، آیه 22
19. نهج البلاغه، حکمت 377 معجم المفهرس مؤلف
20. سوره ی اعراف، آیه 99
21. سوره ی یوسف، آیه ی 87.
22. نهج البلاغه، حکمت 377 معجم المفهرس مؤلف
منبع:دشتی، محمد، (پائیز 1388)، امام علی (ع) و علم و هنر، قم، انتشارات امیرالمؤمنین علیه السلام، چاپ سوم.
/ج