علل صبر و سکوت امیرالمؤمنین(ع) در منابع اهل سنت
چرا حضرت زهرا(ع)، با وجود امیرالمؤمنین(ع)داخل خانه، در را باز کرد؟ و یا این که چرا حضرت علی(ع)با آن همه شجاعت و دلیری ساکت می نشیند، تا این گونه به همسرش جسارت شود و در خانه اش به آتش کشیده شود؟و…
اولاً: عظمت و شرافت حضرت زهرا(ع)نزد پیامبر اکرم (ص)چیزی است که همه اهل تسنن به آن اعتراف دارند. در این جا نیکوست به برخی از روایات آنان اشاره کنیم:
قال رسول الله(ص):«و هو اخذ بیدها-ای فاطمه-من عرف هذه فقد عرفها و من لم یعرفها فهی بعضعه منی و روحی بین جنبی فمن اذاها فقد آذانی؛ پیامبر خدا(ص)(در حالی که دست فاطمه(ع)را گرفته بود) فرمودند: هرکس این شخص(فاطمه(ع»را می شناسد؛پس شناخته است و هر کس او را نمی شناسد؛ پس او پاره تن من و روح من در سینه است؛ پس هر کس، او را اذیت کند، مرا اذیت کرده است.»(1)
خالی از لطف نیست که بدانید ابن ابی الحدید در «شرح نهج البلاغه» می نویسد: «رسول خدا(ص)فاطمه را بیش از آن چه که مردم فکر می کردند و بیشتر از آن چه مردان به دخترانشان احترام می گذاشتند، گرامی می داشت؛ تا آنجا که از مرز محبت پدران نسبت به فرزندان گذشت و نه یک بار بلکه بارها و بارها در مکان و موقعیت های گوناگون، و نه فقط در یک جا، بلکه در حضور عام و خاص می فرمودند:«فاطمه بعضه منی، یوذینی ما یوذیها و یغضبنی ما یغضبها»(2)
با توجه به این مطالب می توان گفت: حضرت زهرا(ع)به این علت پشت در آمدند که با استفاده از مقام و منزلت خود، بتواند مردمی را که در پشت در خانه تجمع کرده اند، متفرق سازد و آن ها را از انجام آن جنایت زشت و ناپسند باز دارد، و موید این مطلب آن است که عده زیادی از مهاجمان با شنیدن صدای آن حضرت برگشتند؛ ولی عمر به همراه عده ای اندک همچنان پشت در خانه ایستاده بودند!
ثانیاً: همان گونه که در بعضی از منابع اهل تسنن آمده است، رسول خدا(ص)وقایع بعد از خود را برای امیرالمؤمنین علی(ع)بیان فرموده و از ایشان عهد و پیمان گرفتند تا ایشان را در برابر آن چه که بعد از وی اتفاق خواهد افتاد، صبر پیشه کند.(3)
از آن جا حضرت علی(ع)بنابر نص صریح، امام معصوم است و در پایه فرمان الهی و دستور رسول خدا(ص)انجام وظیفه می کند و در این مورد به صبر امر شده اند؛ لذا در امثال امر خداوند سبحان و فرمان رسولش، در ماجرای هجوم به خانه اش صیر پیشه می کند و اگر مهاجمان جرات چنین جسارتی را پیدا کردند، به خاطر این بود که فهمیدند حضرت مامور به صبر هستند.
ثالثاً: امیرالمؤمنین علی(ع)می خواهند دین اسلام، قوی و راسخ به حیات خویش ادامه دهد، پس همه چیز را در جهت حفظ دین، قربانی می کند تا دستاورد آن همه مجاهدت ها و مشقت هایی که رسول خدا(ص)در مدت بیست و سه سال رسالت خویش به جان خریدند، در طوفان اختلاف ها و درگیری ها از بین نرود و این مکتب متعالی و گران بها برای نسل های آینده بشر حفظ شود، از این رو در جریان بیعت گرفتن صبر پیشه می نماید و بارها در سخنانشان به این مهم اشاره می کنند:
«به خدا سوگند! اگر ترس ایجاد شکاف و اختلاف در میان مسلمانان نبود، و بیم آن نمی رفت که بار دیگر کفر و بت پرستی به سرزمین اسلام بازگردد و اسلام محو و نابود شود، با آنان شیوه دیگری رفتار می کردم.»(4)
رابعاً:شواهدی وجود دارد مبنی بر این که مهاجمان قصد داشتند اگر حضرت علی(ع)در را باز می کرد و از بیعت سرپیچی می نمود، حضرت را با ضرب و شتم به مسجد می بردند و بعداً با استفاده از نفوذ و قدرتی که داشتند،(5)وقایع را تحریف می کردند و می گفتند: برای عرض تسلیت و احوال پرسی حضرت فاطمه(ع) رفته بودیم و حضرت علی(ع)که ابتدا از خلافت انصراف داده(6)و حال پشیمان شده بود، با ما از در خشونت وارد شد و ما هم از خویش دفاع کردیم و بنابر مصلحت مسلمانان و حفظ دین اسلام او را وادار به اطاعت کردیم،آن گاه تاریخ حق را به آنان می داد و ماجرا به بازی قدرت و سلطنت تبدیل می شد و نسل های آینده تحلیل صحیحی از آن پیدا نمی کردند.
اما حضرت زهرا(ع)با آمدن به پشت در خانه تمام این نقشه ها را باطل ساخت و فرصتی به تاریخ و نسل های بعدی داد تا بتوانند تصویر روشنی از جنایات غاصبان خلافت داشته باشند.(7)
شبهه دیگر اینکه برخی می گویند: در بعضی از کتاب های اهل تسنن اگرچه اشاره هایی به وقوع برخی از حوادث شده است؛ اما در آن ها تنها به تهدید و یا جمع کردن هیزم پشت در خانه امیرالمؤمنین(ع) اکتفا شده است و هیچ تصریحی به آتش زدن در خانه آن حضرت وجود ندارد!
برای پاسخ دادن به این سخنان ناآگاهانه نکات زیر را یادآوری می کنیم.
اول: همان گونه که در فصل دوم کتاب گذشت، از قول مسعودی و نظام عباراتی آوردیم که در آن ها به آتش زدن در خانه کاملاً تصریح شده بود و دیگر جای این سوال باقی نمی ماند؛ چرا که یک روایت از اهل تسنن در این زمینه برای ما کافی است.
دوم: هر انسان آگاه که دارای عقل سلیم است هر حادثه ای را با توجه به شواهد و قراین آن بررسی می کند و آن را به وجدان و انصاف خویش ارائه می دهد و سپس قضاوت می کند. شما نیز این گونه باشید:
در بعضی روایات فصل های پیشین تصریح شده که ابوبکر گفت: اگر مخالفت در بیعت کردند، با آن مقابله کنید.
در بخش دیگری از روایات تصریح شده که آنان حضرت فاطمه(ع) را به آتش زدن خانه با اهل آن، تهدید کردند!
برخی اشاره می کنند که عمر قسم خورد که اگر از خانه خارج نشدند، خانه را به آتش می کشد.
بعضی می نویسند که آنان از خارج شدن از خانه، خودداری کردند.
در بعضی روایات به جمع کردن هیزم پشت در خانه، اشاره شده است.
دسته ای دیگر از راویان آوردن آتش را نیز بیان کرده اند.
در بعضی از روایات اشاره به این شده که عمر فریاد زد: خانه را به آتش بکشید.
حضرت زهرا(ع)را، بنابر طبق وصیت خود آن حضرت شبانه دفن کردند، و اجازه ندادند که ابوبکر و عمر بر جنازه ایشان نماز بخوانند، و نیز گفتیم که حضرت فاطمه(ع)با غضب و ناراحتی از آنان وفات نمود.
حال آیا برای انسان علم قطعی پیدا نمی شود که آتش زدن در و سایر جنایاتی که مورخان و محدثان شیعه در کتاب های معتبر خود بیان کرده اند، صورت پذیرفته است؟!تمام اسباب و شرایط و انگیزه های لازم برای وقوع آن جنایات وجود داشته، چگونه عمل آن انجام نشده است؟!
آری! عملی که ما معتقدیم انجام نشده، این است که خانه را با اهل آن آتش نزدند، یعنی آنان قصد داشتند خانه را با ساکنان آن آتش بزنند، اما نتوانستند و تنها در خانه را آتش زدند.
سوم: تمامی راویان آنچه را با چشم خود می بینند، نقل می کنند. به خصوص اگر حادثه ای با ازدحام جمعیت به وقوع بپیوندد؛ لذا ممکن است هر راوی بخشی از حادثه را ذکر کند و نه تمام آن را؛به هر حال نقل بخشی از حادثه، دلیلی بر رد کردن سایر قسمت های ماجرا نمی باشد. ما در نقل گفته های راویان، شواهدی بر آتش زدن در خانه و شهادت حضرت محسن(ع)و نیز به اجبار بردن امیرالمؤمنین(ع)برای بیعت گرفتن ارائه کردیم.
چهارم: اگر قرار بود این حوادث بدون هیچ تحریفی نقل شوند، ننگ بزرگی برای عاملان و نقل کنندگان با تحریف تاریخ، ننگی بزرگ تر برای خود خریدند.
باید گفت: همین اشاره به تهدید، و آوردن آتش و جمع کردن هیزم، ما را کفایت می کند و قبح و فضاحت عمل انجام دهندگان آن را به خوبی آشکار می سازد.
واقعاً! چگونه عاملان این جنایت هیچ ابایی از بی حرمتی تهدید به خانه ای که در آن اهل بیت پیامبر(ص)بودند نداشتند؟!
آری! آن ها خانه ای را مورد هجوم قرار دادند که خداوند آن را بلند و رفیع گردانیده بود،(فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو و الاصال)«در خانه هایی که خدا رخصت داده که آنجا رفعت یابد، و در آنجا ذکر خدا شود و صبح و شام تسبیح و تنزیه ذات پاک او کنند».(8)
مگر بر طبق آیه قرآن، در اسلام دستور داده نشده است که:«ای کسانی که به خدا ایمان آوردید، به خانه های پیامبر داخل نشوید، مگر آن که به شما اجازه داه شود».(9)
پس مهاجمان چگونه به خود اجازه دادند که ساکنان این خانه را تهدید کنند؟! با کدام حق، بدون اجازه و با اجبار وارد خانه شده و ساکنان آن خانه را بیرون کشیدند؟!
آیا آنان متهم نیستند که کسی را تهدید کردند که غضب او، غضب خدا و رضایت او، رضایت خدا می باشد؟! آن ها هم در زمانی که داغدار از دست دادن پدر بزرگوارش بود؟!
ابن ابی الحدید در«شرح نهج البلاغه» می نویسد:«صحیح پیش من آن است که حضرت زهرا(ع)با نارضایتی از ابوبکر و عمر از دنیا رفت وصیت نمود که آن دو بر او نماز نخوانند و این پیش اصحاب ماقابل بخشش است! و اگر گناه باشد، کبیره نیست. بلکه از گناهان صغیره است و موجب نمی شود که از آن ها تبری و بیزاری جست».(10)
آیا نمی دانستند که آزار و اذیت فاطمه زهرا(ع)که همان آزار و اذیت رسول خدا(ص)و خداوند متعال است، طبق نص قرآن، لعنت ابدی در دنیا و آخرت و عذاب ذلت باری را در برخواهد داشت.(11)
پس آیا عملی که لعنت ابدی خداوند را شامل می شود گناه بخشودنی و صغیره است؟!
این یک سنت نبوی است که از کسانی که موجب خشم و ناراحتی فاطمه زهرا(ع)شده اند، باید تبری جست و قرآن کریم نیز می فرماید:«پیدا نخواهید کرد مردمی را که به خدا و روز قیامت ایمان آوردند که دوستی با دشمنان خدا و رسول او کنند و اگر چه آن دشمنان، پدران یا فرزندان و یا برادران و اقوام آن ها باشند».(12)
بنابراین از نظر قرآن نباید دوستی و دشمنی مخلوط گردد، دوست دار فاطمه(ع) باید با دوست آنها دوست باشد و از دشمن آن ها تبری بجوید، آن هایی که فاطمه(ع)و پیامبر(ص)را به غضب آوردند و فاطمه (ع)با ناراحتی از آن ها، از دنیا رفت؛ یقیناً دشمن فاطمه(ع) و رسول خدا(ص)هستند و با دشمن فاطمه و پیامبر(ص)هرگز نمی توان دوست بود.
شیخ طوسی(رحمه الله)می گوید:«در آغاز محدثان از نقل جسارت هایی که به ساحت دختر پیامبر اکرم(ص)وارد شده بود، امتناع نمی کردند و این مطلب در میان آنان مشهور بود که مامور خلیفه در خانه را بر فاطمه زهرا (ع)کوبید و فرزندی که در رحم داشت، سقط کرد و قنفذ به دستور عمر، حضرت زهرا(ع)را زیر تازیانه گرفت تا دست از علی(ع)بر دارد؛ لیکن بعدها دیدند که نقل این مطالب با مقام و موقعیت خلفا سازگار نیست، لذا از نقل آن خودداری کردند».(13)
همچنین اسناد تاریخی بسیاری نیز از بزرگان شیعه و نیز دیگر فرق شیعه مثل اسماعیلیه وجود دارد که حکایت از آزار و اذیت اهل بیت پیامبر(ص) و فاجعه آتش زدن در خانه می باشد. به عنوان مثال:
قاضی نعمان(متوفی 363ه ق)که اسماعیلی مذهب است در شعر خود به شرح کامل وقایع ناگوار پس از وفات پیامبر(ص)می پردازد و می گوید:
حتی اتوا باب البتول فاطمه
وهحالهم قالیه مصارمه
فوقفت عن دونه تعدلهم
فکسر الباب لهم اولهم
فاقتحموا حجابها فغولت
فضربوها بینهم فاسقطت
«(عمر و همراهان) آمدند تا به در خانه فاطمه رسیدند، فاطمه که از آنان ناراحت بود، پشت در ایستاد تا آنان را باز دارد، اما سرکرده آنان (عمر)در را شکست و مهاجمان وارد خانه شدند. فاطمه فریاد برآورد، پس او را چنان زدند که فرزندش را سقط کرد».
سپس به تدفین شبانه آن حضرت و این که ایشان با اندوه و ناراحتی از دنیا رفتند، اشاره می کند و در آخر این بیت را می آورد:
صل علیها ربها من ماضیه
و هی عن الامه غیر راضیه
«خداوند بر او درود و رحمت فرستد؛ اما او از دست امت پیامبر(ص)ناخشنود بود».(14)
می بینید که از نخستین قرن های تاریخ اسلام، شاعران مضلومیت های حضرت زهرا(ع)را در سروده های خود آورده اند. برخی از این شاعران، معاصر امامان معصوم بودند و یا در روزهای نزدیک به عصر ائمه(ع)زندگی می کردند. نزد تاریخ شناسان و اهل فن واضح است که شعر خود یک سند تاریخی قوی، بلکه تاکید و ثبوت مضمون آن از روایات ناقلان و محدثان و محققان قوی تر است.
سید حمیری(متوفی 173ه .ق) معاصر امام صادق(ع)و امام موسی بن جعفر(ع) بوده و در اشعار خود به آزار و اذیت های حضرت فاطمه زهرا(ع)در جریان سقیفه تصریح کرده است.(15)
و نیز عبدالله عمار برقی(متوفی245ه .ق)در اشعار خود می گوید:«از خانه او، آتش هیزمی شعله ور ساختند و آن را به روی ساکنان آتش زدند و آنان را به باد ناسزا گرفتند. در خانه کسی نبود مگر سرور زنان (فاطمه(ع»و صدیق(علی(ع»و دو سبط پیامبر(ص)،حسن و حسین(ع).
ابی عبدالله بن هیثم،(متوفی 296ه.ق)، در«المناظرات»، تعابیری بسیار جالب و بی نظیر آورده که در آن ها به غصب ارث حضرت فاطمه زهرا(ع)و به شهادت رساندن آن حضرت و سقط جنین ایشان کاملاً تصریح شده است.(16)
سوال دیگری که شاید در ذهن برخی مطرح شود این است که: چرا شبهه افکنان دست به تحریف تاریخ می زنند و از نقل حقایق خودداری می کنند؟! در پاسخ آن ها، بیان این دلایل را مفید می دانیم:
1-تعصب شدید آنان نسبت به خلفا و صحابه پیامبر، به طور عموم؛ حتی با وجود تصریح قرآن کریم به نفاق بعضی از آنان و روایات فراوانی که در مذمت برخی از آن ها وجود دارد.(17)
2-آنان به عدالت جمیع صحابه، شهادت می دهند و اصل عدالت آن ها می دانند.
3-بخشش خداوند، می گویند: خداوند تمام گناهان آنان را می بخشد، پس چگونه ما کاری را که خدا می بخشد، گناه و خطا بدانیم؟!
4-آنان سکوت درباره آن چه از صحابه صادر شده، واجب می دانند، احمد بن حنبل نیز در این باره می گوید:«هرگاه دیدی شخصی اصحاب حضرت رسول(ص)را به بدی یاد می کند، بدان که از اسلام خارج شده است و مسلمان نیست.»!!(18)
5-آنان به خاطر مقام و منصبی که در بین هواداران خود دارند از نقل حقایق خودداری می کنند و می ترسند که مبادا جایگاه آنان زیر سوال رود!
6-آنان از طرح این سندها-که کتاب هایشان موجود است-خودداری می کنند تا مبادا گروهی از این افراد بی غرض، به حق گرایش پیدا کنند.
تفسیر سکوت امیرالمؤمنین علی(ع)از حق خویش
برخی از افراد می پرسند: اگر امیرالمؤمنین(ع)خلیفه بلافصل پس از رسول خدا(ص)بود پس چرا در برابر حق خویش سکوت اختیار کرد و اعتراضی جدی با دستگاه حکومت از خود نشان نداد؟
شاید این سکوت امام، به منزله واگذاری حق خویش به خلفا بوده است؟!
در پاسخ آن ها می گوییم: سکوت امام نه به معنای واگذاری حق خویش به خلفا و گذشتن از آن؛ و نه عدم احقاق حق و صرفنظر از آن بود؛ بلکه تنها به معنای انصراف از قیام مسلحانه در مقابل غاصبان خلافت، آن هم تنها به دلیل عوارض سوء ناشی از این اقدام که در آن شرایط متوجه اسلام می گردید، می باشد.
آن چه را که امام جهت حفظ دین اسلام و جلوگیری از نابودی قرآن و عترت، از آن صرف نظر کرد، دست بردن به سلاح و اقدام نظامی بود که بنا به حکمت خاص خود صورت پذیرفت که بدآن ها اشاره خواهد شد.
آری! این که علی بن ابی طالب(ع)از حقانیت خود هیچ نگفته باشد نظری برخلاف واقعیت تاریخی است.
بنابراین«مقصود ما از سکوت امام، ترک مبارزه مسلحانه است، وگرنه حضرت هرگز از ادعای خود که حکومت اسلامی حق قطعی وی بوده، دست برنداشته و در تمام دوران حکومت خلفا و پس از آن نیز دائماً به آن اشاره می کند.»(19)
شاید در یک نگاه ابتدایی به حوادث غصب خلافت تصور شود که: با توجه به ایمان امام علی(ع)این که او بهترین شایستگی ها را برای جانشینی پیامبر(ص)داشت از او انتظار می رفت در این دوره با توجه به فرصت هایی که در دست او قرار می گرفت، دست به جنگ تمام عیار علیه حاکمیت مستقر بزند، ولی هرگز وی چنین اقدامی را انجام نداد.
اما به راستی چرا آن حضرت از چنین اقدامی خودداری فرمودند؟
یکی از مسایل عمده ای که می توان ذکر نمود این است که اگر حضرت دست به چنین عملی می زد باعث نابودی اسلام جوان و نوپا می شد، از طرف دیگر شاید یاران فراوان و حقیقی در کنار حضرت نبودند تا با وی همراهی کنند.
تلاش علی(ع)نیز برای جلوگیری از حاکم شدن جنبش ارتجاعی و سعی در بازگرداندن حکومت به مسیر اصلی آن نتیجه نبخشید.
حضرت با در نظر گرفتن واقعیت های سیاسی موجود در جامعه مسلمین صبر پیشه کردن را جایز دانسته؛چرا که برای هر اقدامی نیاز به نیروهای کارآمد و معتقدی داشت که او را در هنگام از آن بی بهره بود.
نکته سومی نیز وجود داشت و آن جو و وحشتی بود که دستگاه حاکم بر جامعه اسلامی مسلط ساخته بود و بیم آن می رفت که حضرت در این جو خفقان ترور شود و بطور کلی خط اهل بیت رسول الله(ص)از میان برود.
در چنان موقعیت اگر علی(ع)با توسل به قدرت و قیام مسلحانه به دنبال بازستاندن حق خویش برمی آمد، جز نتایج زیر عاید وی نمی شد:
1-او در این نبرد بسیاری از یاران و عزیزان خود را که از جان و دل به امامت و رهبری او معتقد بودند و کمر همت به حمایت وی بسته بودند، از دست می داد.
2-در پی کشته شدن آن افراد، گروه زیادی از صحابه پیامبر(ص) نیز که به خلافت علی(ع)راضی نبودند، کشته می شدند و در نتیجه قدرت مسلمانان در مراکز به ضعف می گرایید. این گروه هرچند در مساله رهبری در مقابل علی(ع)موضع گرفته بودند، در امور دیگر اختلافی با آن جناب نداشتند و قدرتی در برابر شرک، بت پرستی،مسیحیت یهودیت به شمار می رفتند.
3-آن گاه بر اثر ضعف مسلمانان، قبایل دوردست، که نهال اسلام در سرزمین آن ها کاملاً ریشه ندوانیده بود، به گروه مرتدان و مخالفان اسلام پیوسته، صف واحدی تشکیل می دادند و چه بسا بر اثر قدرت مخالفان و نبودن رهبری صحیح در مرکز، چراغ توحید برای همیشه به خاموشی می گرایید.
این امور سبب می شد که علی بن ابیطالب(ع)هرگاه نیز که زمینه طرح سخن فراهم شود تنها به اظهار مظلومیت خویش اکتفا کند.(20) چرا که آن حضرت به بیداری مردم نیز امید نداشت، هرچند تا توانست از حقانیت خود سخن گفت. وی با اطمینا از این که کوشش ستیزه جویانه وی او را به هدف نمی رساند، تا زمان هوشیاری مردم و فراهم شدن پذیرش خلافت خود از سوی مردم، شکیبایی ورزید.
کوشش های آمیخته با خشونت تصاحب گران خلافت، وی را مطمئن ساخته بود که هرگونه مقاومت در برابر آنان، میان امت اختلاف و جنگی خانمان برانداز، پدید خواهد آورد که کسی نمی توانست مراتب تباهی آن را دریابد. در آن صورت نه از جبهه علی(ع)کسی باقی می ماند، نه از رقیبان وی.
فقط دشمنان غیر مسلمان بودند که از آن اختلاف سود می جستند. در همان روزگار گروه هایی از ساکنان اطراف مدینه که مرتد شده یا به پیغمبران دروغین پیوسته بودند، در انتظار مرگ پیامبر(ص)بودند تا به مدینه یورش برند.
پیامبر خدا(ص) وقوع چنین جریاناتی را به علی ابن ابیطالب(ع)خبر داده بود و به وی گفته بود که: «…امت پس از من به تو خیانت می کند، اگر یارانی یافتی قیام کن وگرنه سکوت اختیار کن.»
بنابراین، موضع ناسزاوار مردمان آن روزگار در مقابل علی(ع)نه بدان سبب بود که فرموده های ستایش آمیز درباره وی را نشنیده یا فراموش کرده بودند؛ بلکه عواملی سبب شد که نسبت به پیروی از او در آزمونی دشوار قرار گیرند و این ها در حالی رخ داد که رقیبان علی بن ابیطالب(ع)نیز با داشتن تجربه و زیرکی و آشنایی با شگردهای سیاسی، از وقوع هیچ رخدادی در اسلام هراس نداشتند و برای نیل به مقاصد خود، جوانب همه کارها را در نظر گرفته بودند. هر کس را که با تطمیع و توطئه یا تبلیغ نتوانستند ساکت کنند، با تهدید و زور آرام ساختند.
برای مثال در پی بیعت سقیفه نشینان با ابوبکر، برخی به مخالفت برخاستند. با اشاره عمر، گروهی«حباب بن منذر»را به زیر لگد گرفتند و در دهانش خاک ریختند و بینی او را شکستند!
سعد بن عباده را تا آستانه مرگ کتک زدند. هر کس فریادی بر می آورد، دهانش را پر از خاک می کردند. در مسیر بازگشت مهاجران به سوی مسجد، یاران عمر هر که را می یافتند، پیش می کشیدند و دستش را به نشانه بیعت به دست ابوبکر می مالیدند و روانه اش می کردند!
در آن معرکه، بادیه نشینان قبیله«اسلم» وارد مدینه شدند و چون سرکرده مهاجمان از قبل به ایشان وعده داده بود که اگر ما را یاری کند به شما آذوقه فراوان می دهیم، با چماق به سر و روی مردم می زدند تا به اجبار با خلیفه جدید بیعت کنند!!(21)
حقیقت آن است که کوشش های آمیخته با خشونت برخی از صحابیان سالخورده و سرشناس برای عهده داری جانشینی پیامبر(ص)گویای تصمیمی عمیق بر کنار گذاری خاندان پیامبر(ص)از حکومت بود و داماد پیامبر، علی بن ابیطالب(ع)از این حقیقت به خوبی آگاه بود و شاید همین امر، وی را از دفاع جدی از حق خود بازداشت، زیرا که ریاست خواهی مخالفان خود را در اوج می دید و کمترین دفاع، آنان را به رفتارهایی به مراتب پرخشونت تر و مخاطره انگیزتر وامی داشت.
در چنین شرایطی، حکیمانه آن بود که تنها در صورتی اقدامات مسلحانه صورت گیرد که به پیروزی منجر شود، وگرنه هرگونه قیامی که نتیجه فوق را در برنداشت، خطری جدی برای اهل بیت(ع)به شمار می رفت که تنها بستر را جهت تثبیت بیشتر پایه های حکومت خلفا فراهم می آورد. بنابراین برای چنین اقدامی، آن حضرت(ع)به یارانی افزون بر شیعیانی که داشت، نیازمند بود که به تصریح ایشان تعدادشان بایستی به چهل نفر می رسید.(22)با توجه به فقدان چنین یارانی، و نیز شرایط بسیار حساس و بحرانی حاکم بر فضای جامعه، امیر المؤمنین(ع)منطقی ترین و معقول ترین سیاست را که همان سکوت از حق مسلم خویش بود، اتخاذ نمودند.
در پایان این قسمت بیان فرازی از خطبه شقشقیه امیر المؤمنین علی(ع)را مناسب می دانیم.
«آگاه باشید! به خدا سوگند،ابوبکر جامه خلافت را بر تن کرد، در حالی که می دانست جایگاه من نسبت به حکومت، چون محور آسیاب است به آسیاب، که دور آن حرکت می کند. او می دانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جاری است و مرغان دور پرواز اندیشه ها، به بلندای ارزش من نتواند پرواز کرد؛ پس من ردای خلافت را ر ها کرده و دامن جمع نموده و از آن کناره گیری کردم و در این اندیشه بودم که آیا با دست تنها برای گرفتن حق خود به پا خیزم، یا در این محیط خفقان زا و تاریکی که به وجود آوردند. صبر پیشه سازم؟ که پیران را فرسوده و جوانان را پیر و مردان با ایمان را تا قیامت و ملاقات پروردگار، اندهگین نگه می دارد! پس از ارزیابی، صبر و بردباری را خردمندانه تر دیدم، پس صبر کردم در حالی که خار در چشم، استخوان در گلوی من مانده بود و با دیدگان خود می نگریستم که میراث مرا به غارت می بردند…»(23).
پی نوشت ها :
1-الاصابه، ج 8، ص 160 و ینابیع المودة، باب 55، ص 173 و فرائد السمطین، ج 2، ص 46 و ذخایر العقبی،ص 39 و مستدرک حاکم، ج 3، ص 154 و تذکره، ص 175 و مقتل خوارزمی، ص 52 و کفایة الطالب، ص 219 و الفصول المهمة، ص 150 و نزهة المجالس، ج 2، ص 228 و نورالابصار، ص 45 و کنز العمال، ج 7، ص 111 و صواعق، ص 105.
2-شرح نهج اللاغه، ج9، ص193.
3-ر.ک: مناقب خوارزمی:ص146-فرائد السمطین:ج1، ص270.
4-شرح نهج البلاغه، ج1، ص307وج11، ص313.
5-نمونه های بسیاری از تحریف تاریخ اسلام با استفاده از نفوذ و قدرت در تاریخ موجود است که در صفحات بعدی، بیان خواهد شد.
6-شاهد این مدعا(شایعه انصراف علی(ع»در گفته مقدربن ارقم در کتاب«سقیفه» و نیز نامه ای که ابوبکر به معاویه نوشت، می باشد:
«هر که می گفت: علی ابن ابی طالب(ع)چه کرد؟ می گفتم: از عهده اش برداشت و به عهده مردم واگذار کرد».تاریخ یعقوبی،ترجمه آیتی:ج1، ص512-بحارالانوار:ج3، ص292.
7-برای مطالعه بیشتر ر.ک. رنج های حضرت فاطمه زهرا(ع): سید جعفر مرتضی عاملی.
8-سوره نور:آیه36.
9-سوره احزاب: آیه53.
10-ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه:ج6، ص5.
11-سوره احزاب: آیه57.
12-سوره مجادله: ج3، ص76.
13-تلخیص الشافی: ج3، ص76.
14-الارجوزه المختاره:ص88.
15-الصراط المستقیم:ج3، ص13.
16-المناظرات: ص61.
17-ر.ک. نظریه عداله الصحابه، احمد حسین یعقوب.
18-مختصر تاریخ دمشق:ج2، ص75.
19-علی محمد میر جلیلی، امام علی(ع)و زمامداران:ص160.
20-پس از غروب،یوسف غلامی:ص192-193.
21-ر.ک. پس از غروب:ص64-34.
22-«لو وجدت اربعین ذوی عزم لنا هضت القوم»، (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج2، ص47.)
23-قسمتی از خطبه سوم نهج البلاغه، خطبه شقشقیه-شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید:ج17، ص161.
منبع: جمعی از نویسندگان، (1387)، شهادت مادرم زهرا(س) افسانه نیست، قم، نشر عطر یاس.