اسلام، خشونت و مدارای اخلاقی
منبع:راسخون
چکیده:
از جمله مباحثی که امروزه در تمام فرهنگها و جوامع سهم زیادی از گفتهها و نوشتهها را از خود کرده مسئلة خشونت و مداراست، این بحث، به ویژه در جهان اسلام از آن رو حائز اهمیت بیشتری است که از سویی، برخی قاطعیت در احکام که صلاح و سعادت جامعه در آن است را خشونت تلقی کرده و برخی مدارای اخلاقی را به معنای تسامح غربی دانستهاند، در حالی که اصولا آبشخور نظری و اصول فکری هریک کاملا متناقض است. اسلام این موضوع را چه در حوزة نظر و چه در عرصة عمل دایر مدار اصل بنیادین عدالت دانسته و آن را به هیچوجه به طور مطلق، رد یا تأیید نکرده و ضمن تفکیک حوزههای مختلف فردی و اجتماعی مبنای اولیه را بر خشونت حداقلی و مدارای حداکثری قرارداده ضمن اینکه هرجا که تضییع حقوق اجتماعی، در خطر افتادن شاکلة نظام، زیرپانهادن عدالت و معنویت جامعه در پیش باشد هرگز در قاطعیت خود کوچکترین مماشاتی را به خرج نمیدهد همچنان که در هیچ فرهنگ و جامعهای چنین سهلانگاری روا دانسته نشده است.
واژگان کلیدی: خشونت، مدارا، تساهل و تسامح، عدالت، نابرابری، قاطعیت.
مقدمه:
خشونت و مدارا از جمله مباحث چالش برانگیزی است که در دورة معاصر به ویژه در دهة اخیر ادبیات زیادی را به خود اختصاص داده است؛ این دو واژه همواره در گفتمانهای سیاسی هر جامعه، تداعی کنندة مفهوم تسامح، در ادبیات جهانی میباشد.
بحث تسامح از حدود سیصد سال پیش که جان لاک فیلسوف انگلیسی در رسالهای با عنوان «مکتوبی در باب تساهل و مدارا» آن را در ادبیات سیاسی وارد کرد، هنوز هم به جهات تئوریک، علمی و عملی در غرب دارای حیات و سلطه است (1) و دامنة تأثیرات خود را در جوامع دیگر نیز گسترده است.
بحث بر سر اینکه آیا در اسلام خشونت وجود دارد یا نه؟ آیا مشی اسلام مبتنی بر مدار است یا خشونت؟ آیا تسامح و تساهل غربی به معنای سمحه و سهله بودن است که در اسلام نیز بدان سفارش شده است؟ و اصولا آیا تفاوتی میان تسامح و تساهل غربی با مدارای در فرهنگ اسلام وجود دارد یا نه؟ از جمله دغدغههای این مقاله است که به طور موجز بدان پرداخته میشود.
مسلما لازمة یک دین اجتماعی که مدعی است برای تمام زوایای زندگی بشر دارای برنامه است و ایمان آورندگان به این دین را هدایت یافتگان قلمداد کرده «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام … قُلْ لِلَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْأُمِّیِّینَ أَ أَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا» (2)، وجود مقرراتی است که از سویی حقوق شهروندانش را در پرتو اجرای قوانین حمایت کند و از سویی اصل ساختار نظام را که در حاشیة آن ایجاد امنیت و عزت و اقتدار را برای جامعة دینی به ارمغان آورد حفظ کند. با شناخت مصالح و مفاسد و درک صحیح جعل چنین احکامی مسلما نگرش به این احکام نیز که در ظاهر ممکن است سختگیرانه باشد، تغییر خواهد کرد.
برای این دو واژه، تاکنون معنای دقیق و مطلقی گفته نشدهاست و در قبال فرهنگ و تاریخ و جغرافیای هر جامعه معنای متفاوتی را به خود گرفته است و مصادیق آن در نوسانات زیادی بوده است؛ اما در یک معنای کلی میتوان گفت: خشونت در لغت به معنای درشتی، تندی کردن، ضد لینت و نرمی، غضب و … آمده است (3) و در اصطلاح، خشونت عبارت است از اقدام علیه جسم و جان، شرف، مال و حقوق افراد، به طوری که ایجاد ترس نماید؛ و مدارا به معنای ملاطفت و نرمی و ملایمت و به آسانی برخورد کردن و کنار آمدن با کسی با بزرگواری است. (4)
از آنجا که اتفاق نظری دربارة واژه و مفهوم تساهل یا تسامح حتی در فرهنگ غربی وجود ندارد و از آنجا که آن نوع تسامح، به رویکردی نسبیتگرایانه منجر میشود لذا در بکارگیری این واژه باید جانب احتیاط را مراعات کرد، چون هر واژهای که از فرهنگی، در فرهنگ دیگری مورد استفاده قرار میگیرد یقینا و خواه نا خواه بستر مفهومی خود را نیز به دنبال خواهد آورد.
تفاوت واژه مدارا با مفهوم «تسامح» که امروزه معادل تولرانس (5) است، در این میباشد که تسامح به معنای پذیرش و قبول حقانیت دیگران است که به نوعی نسبیانگاری معرفتی میانجامد لذا تنها در صورتی با واژه مدارا یا «سهله و سمحه» که در ادبیات دینی ما آمده میتوان کنار هم آورد که معنای لغوی آن مد نظر باشد.
این مفاهیم در ادبیات دینی به معنای نبودن مشقت و عسر و حرج آمده که بیشتر مربوط به مرحلة قانونگذاری و تشریع است که شارع آن را پذیرفته است، اما در مرحلة امتثال، کوتاهی در اوامر را نمیپذیرد. بنابر این اگر مدارا به معنای سهلانگاری در اجرای حدود الهی باشد که زمینة خشونت بیشتر معاندین و محاربین را فراهم سازد هرگز پذیرفته نیست اما زمانی که ناظر به حقوق فردی است یا در زمینههای اجتماعی جنبه آسیبزائی نداشته باشد، دین نیز از آن حمایت میکند.
مفهوم مدارا
مدارا یکی از بهترین اصولی است که در روابط انسان با همنوعان خود تأثیر شگرفی دارد؛ گرچه روابط اجتماعی بر اساس تغییرات و تحولات در حال دگرگونی است و هروضعیتی، واکنشی خاص را نسبت به خود میطلبد، اما مدارا را میتوان یکی از روشهایی قلمداد کرد که با همة شرایط بهوجود آمدة اجتماعی سازگاری دارد، روابط اجتماعی را متعادلتر ساخته و بسیاری از تنشها را از میان برخواهد داشت. در منطق اسلام نیز هرچند این اصل از اصولیترین شیوهها به حساب میآید، اما مدارا و نرمش بیحساب و عدم قاطعیت بجا، تعادل در ساختارهای جامعه را از میان برخواهد داشت؛ لذا در آیات و روایات مختلف، آسانگیری در عین قدرت و قاطعیت که در آن نه خشونت مطلق و نه مدارای مطلق وجود داشته باشد همواره مورد تأکید میباشد.
واژة مدارا با مفاهیم مرتبط مانند رفق، لینت، حلم، تغافل و… در رویکردهای اخلاقی به معنای صفتی پسندیده که در برابر شدت و خشم و غضب مقابل افراد یا حرکتهای تندخویانه آمده است، میباشد، (6) در این رویکرد که مدارا رنگی اخلاقی به خود میگیرد، تحمل عقاید و نگرشهای رقیب در عین باورمندی و پایبندی به اصول خود مد نظر است. اما این رویکرد با رویکردهای سیاسی، اجتماعی که در آن یک وضع حقوقی و پیشآمد تاریخی است و در ادبیات جاری جهان وجود دارد، کاملا متفاوت است. از آنجا که برخی تفکیکی میان این دو مقوله (مدارای سیاسی و مدارای اخلاقی) نکردهاند، دو واکنش متفاوت و کلی را میتوان در عملکرد آنان مشاهده کرد: یا به مخالفت و طعن آموزههای اسلام پرداخته و آن را دینی خشن معرفی کردهاند؛ یا به سوء استفاده از عرفان و آموزههای اسلامی اقدام کردهاند و دست به تحریف آن، تحت پوشش عرفانهای کاذب و ساختگی زده و تساهل لیبرالی و تکلیفگریزی و حکومت سکولار را ترویج کردهاند. (7)
مدارا در معنای اول و در زمینة فردی و روانشناختیاش در اسلام، شدیدا مورد تأکید قرار گرفته و به نصف ایمان و عاقلانهترین کارها تعبیر شده است. ازپیامبر اسلام (ص) روایت شده که: مدارا با خلق خدا نیمی از ایمان و مرافقت با آنان نصف معیشت است (8) و نیز میفرماید: عاقلترین مردم بامداراترین آنان نسبت به دیگران است. (9) در جنبههای اجتماعی و سیاسی نیز، تا جایی که زمینههای طغیان و گستاخی رقبا به حوزة حقوق و منافع عامه پیش نیاید باز به ملاطفت امر کرده است، اما فراتر از آن، کوچکترین کوتاهی را روا ندانسته و به قاطعیت دستور میدهد زیرا مدارا و رفتارهای مسالمت آمیز فراتر از حد معمول، خود به پدیدة ضد ارزشی مداهنه (10)، مصانعه (11) و مضارعه (12) که ریشه در سه عامل ترس، طمعکاری و رودربایستی دارد، (13) منجر میشود و مانع از اعمال حق و اجرای قانون میگردد.
بنابر این برای مدارا سه معنای متفاوت میتوان در نظر گرفت:
– معنای فردگرایانه؛
– معنای جمعگرایانه و رفتارهای گروهی؛
– معنای ساختاری و سازمانی جامعه.
برای درک بهتر مفهوم مدارا و کاربردهای آن در منطق و ادبیات اسلامی، این سه حوزه باید از همدیگر تفکیک شود چرا که مدارا در هریک از حوزهها، حکم، مشخصه و هدف خاص خود را دارد و نوع مواجهه در هریک را نمیتوان برای حوزة دیگر به کار گرفت. البته ضمن جداسازی این حوزهها نتیجهای که از آیات و روایات معصومین (ع) به دست میآید این است که مدارا در هر سه حوزه با معیارهایی پسندیده و مطلوب است که نخست، در مسائل شخصی باشد؛ ثانیا، در مسائل اجتماعی در تقابل و تزاحم با حق و حقوق دیگران نباشد، سوم اینکه در راه ترویج و گسترش اسلام و ارزشهای دینی باشد. اما در مسائل اصولی دین و اجرای حدود و احکام الهی و مواردی که به شئون عامه و امنیت و اعتماد اجتماعی جامعه لطمه میخورد نه تنها شایسته نیست بلکه اسلام به رفتار و مواجهة قاطعانه در برابر آن سفارش کرده است.
مفهوم خشونت
با توجه به تعریف مزبور در مورد خشونت، این تعریف در نگاه اولیه شامل بسیاری از اقدامات قانونی و غیرقانونی میشود، زیرا دو خصوصیت «اقدام» و «ایجاد ترس» را در خود دارد، اما وجه تمایز این مفهوم رایج با آنچه در فرهنگ اسلامی وجود دارد، که احیانا موجب برخی دشواریهای در زندگی اجتماعی نیز میشود چیست؟ خشونت در صورتهای مختلف خود ریشه در یک واقعیت دارد و آن ایناست که طبیعت انسان به لحاظ آنکه خواهان آزادیهای مطلق و بیشتر است لذا سلطه دیگری را نمی پذیرد و خویش را رها از هر حاکمیتی می خواهد. زمانی که این طبیعت اولیه با فطرت درونی خود که سرچشمهاش یگانهپرستی و پیوند با آسمان است، رقم بخورد، این روح سرکش را منطبق با فطرت ساخته و تا آنجا که فضائل و فطرتش اجازه دهد خود را به مدارا مأمور میکند.
اصولا خشونت همواره در جهان انسانی وجود داشته و همیشه نیز ادامه خواهد داشت؛ علت آن هم معلوم است، چون به طور دائم هم ارادة انسانها و زیادهخواهی آنان هست و هم از طرفی استقلال و اراده و آزادیطلبی طرف مقابل. لکن شکل اعمال خشونت همانگونه که میشل فوکو بر آن تأکید ورزیده، نسبت به جوامع سنتی تحول پیداکرده و بدون کاربرد مستقیم زور انجام میگیرد، اما از گستردگی و ابعاد آن هیچ کاسته نشده و اشکال نوین آن در جهان معاصر تغییر یافته و به گونههای دیگر بر افراد و جوامع اعمال میشود که شکل پنهان و نهفتهای دارد و چون همه به وجود آن عادت کردهاند گویا حس نمیشود. کنترلهای دقیق و بیرویهای که در عصر نوین به وجود آمده و سلب کنندة تمام آزادیها و استقلال افراد است، نمونههای بارز خشونت پنهان میباشد. به هر صورت در جوامع معاصر نه از ابعاد خشونتی که نهادهای اجتماعی بر افراد اعمال میکنند کاسته شده و نه از میزان زوری که افراد در مسیر حل تنشهای روابط مابینشان به کار میگیرند، چیزی کم شده است. (14)
در این جستار کوتاه، ما بیشتر به دنبال واکاوی مسئلة خشونت در سطح اجتماعی بوده و از سطوح فردی آن چشمپوشی میکنیم. این مفهوم اگرچه میتواند ریشه در الگوهای رفتاری خاص که از خانواده، مدرسه و گروههای همالان و گروه مرجع در فرایند اجتماعی شدن، دریافت میشود، داشته باشد، اما اینجا بیشتر خشونتی مد نظر است که ساحتهای فراتر و گستردهتر اجتماعی را فرا گیرد. در واقع در اینجا سطوح جامعهشناختی بحث به سطوح روانشناختی آن- گرچه بااهمیت است- فروکاسته نمیشود و منظور از این واژه بیشتر همان ابعاد پهندامنهاش میباشد.
فرد در مرحلة اجتماعی شدن از طریق مشاهدة رفتار پدر و مادر و بعدها همسالان و افراد دیگر جامعه، الگوهای رفتاری خاص خود را برای مواجهه با شرایط مختلف میآموزد. این الگوها اگر شیوة مواجهه با ناکامیها را در پرخاشگری خلاصه کند، در وی ریشه گرفته و بعدها نیز با او خواهد بود بهخصوص که اگر این تجربه به او نشان دهد که با خشونت میتوان به خواستهها هم رسید، که به تدریج تجاوز به حقوق دیگران و زیر پا گذاشتن قواعد و ارزشها نه یک اسثنا، که یک قاعده خواهد شد.
وقتی در شرایط تربیتی خانواده و در ابعادی وسیعتر شرایط نظم بخشی جامعه روشهای اقتدارگرایانه غلبه داشته باشد و با خشونت خواستههای افراد ایفاد گردد، مجالی برای درونی سازی ارزشها ایجاد نمیشود و افراد جامعه تنها به خاطر احساس کنترلهای بیرونی رفتارهای خود را مهار میکنند؛ لذا برای آنکه پرهیز از خشونت در سطوح مختلف اجتماعی و نهایتا در سطح ملی گسترش یابد، چارهای نیست جز اینکه زمینههای درونی سازی آن در ردههای گوناگون روابط اجتماعی فراهم شود. بنابراین در اینجا بحث خشونت، اغلب در سطح کلان مورد نظر بوده که طیف گستردة جامعه را دستخوش نوعی مشی اجتماعی و یا سیاسی کرده است. این نوع اقبال به بحث از آن جهت است که اکنون از سوی جوامع غربی، اسلام، به عنوان دینی که آموزههای خشونتباری با خود دارد و به دور از تسامح است، معرفی میشود.
مقدمتا باید گفت، اعمال خشونت به هر صورت که باشد- چه بهطور مستقیم و ظاهر و چه بهصورت پنهان، همانگونه که در عصرنوین با نظارت و انضباط دقیق اعمال میشود- اگرچه میتواند فرد را به انجام کارهای معین و پیروی از الگوهای خاصی ناچار سازد، اما نخواهد توانست از فرد چیزی جز آنچه که هست بسازد؛ چرا که ذهنیت و طبیعت افراد بیش از آنکه تلائم با ثبات و موقعیتهای پایدارشونده داشته باشد با تحول و رهایی از قیود و آزادگی سازگار است؛ لذا خشونت و اعمال جبر عملا و در واقع نتیجهای را در بر نداشته و برای هماهنگ ساختن یا فرهنگپذیر کردن آنان باید از راه فطرت او که دو عنصر مهم عقل و عاطفه را در خود دارد بهره جست. البته با این استدلال نمیتوان هرگونه سختگیری و قاطعیت را در اعمال قوانین جامعه به دلیل مذکور کنار گذاشت، چرا که هر جامعهای برای اجرای قوانین خود و پرهیز از هرج و مرجها نیازمند اجرای برخی سختگیریها هست لذا میتوان خشونت را به دو نوع مثبت و منفی تقسیم کرد:
– زمانی که خشونت در برابر افراد، گروه یا حکومتهایی است که سعی در اعمال عصبیت، جمودها و جاهلیت خود بر آحاد ملت یا جامعهای دارند و ناشی از اعمال غیرت دینی و تأمین مصالح دنیوی و اخروی است که طرف مقابل قصد توطئه، جنگ علیه دین و جامعه را داشته و به هیچ وجه به دنبال زندگی مسالمتآمیز و بهدور از هرگونه تجاوز نیست، خشونت نوع اول یا مثبت محسوب میشود.
– و زمانی که خشونت ناشی از غرایز حیوانی و از میان برداشتن یا تضییع حقوق و آزادی دیگران و از روی عصبیت وجاهلیت باشد از نوع دوم یا منفی است که منطق اسلام به شدت با چنین خشونتی میستیزد.
غایتِ کاربرد خشونت تا حد معینی استقرار نظم و آرامش در جامعه است و خشونت در مورد کسانی اعمال میشود که خواهان اعمال حاکمیت و خواست خود و در پی اهداف و منافع شخصی خویشاند؛ البته این بدان معنا نیست که هیچکس حق اعمال و پیگیری اهداف خود را ندارد، بلکه بدان معناست که هیچکس حق ندارد جز در چارچوب نظام و قانون، دست به اعمال خواستهای خود بزند. در جهان مدرن، خشونتها و کنترل آن، بیشتر به صورت اعمال قوانین و ایجاد انضباطات فراوان انجام میگیرد که خود البته سازندة خشونتی جدید است، و در جهان سنتی خشونت بیشتر حالت فیزیکی و بیرونی دارد. اما آنچه اسلام را در این زمینه از دیگر فرهنگها متمایز کرده، اعتنا و بهرهگیری منطقی از دو اهرم مهم «عقل» و «عاطفه» است، تا انسان خود، از سویی از خودپسندیها و افزون طلبیها دست بکشد و از سویی قواعد و انضباطاتی را که مصالح خود نیز در گرو انجام آن است به کار گیرد.
سنخشناسی خشونت
هرچند در تحلیل انواع بروز خشونت و پرخاشگری در جامعه میتوان به ابعاد مختلف زیستی، فردی و روانشناختی نیز پرداخت، اما آنچه در این مقاله امعان نظر است خشونتهایی است که جنبة اجتماعی دارد که شامل خشونتهای سیاسی، نژادی و مذهبی است.
مراد از خشونت سیاسی، آسیب رساندن یا تهدید گروههای سیاسی به جریان مقابل خود است که در برخی جنبههایش به خشونت دولتی نیز تعبیر میشود و در اکثر مواقع پیامدهای وخیمی را به دنبال دارد. (15) و چنانچه گروه یا اشخاصی به خاطر مسائل نژادی در صدد مقابله و آسیبرسانی و اعمال خشونت به دیگری باشند، مانند اعمال آپارتاید در برخی کشورها، خشونت نژادی نامیده میشود اما اگر خشونت ناشی از آسیب زدن و مقابلة افراد و گروهها به خاطر احساسات و اعتقادات مذهبی باشد خشونت مذهبی است، مانند جنگهای صلیبی علیه مسلمانان.
با این تفکیک، میتوان به قضاوت صحیحتری در بارة برخی سختگیریها و قاطعیتهایی که در احکام و مسائل اسلامی وجود دارد و به اشتباه نام خشونت گرفته است، نشست. متأسفانه امروزه دشمنان، در صدد آن هستند که از اسلام، به خاطر وجود برخی احکام، چهرهای خشن ارائه کنند درحالی که اسلام اوّلا، حوزة کنشهای افراد و جامعه را کاملا ازهم جداکرده است، ثانیا، در بارة خشونت نژادی، از جمله افتخارات اسلام این است که نه تنها در شریعتش چنین خشونتی وجود نداشته، بلکه چون عامل نژاد هرگز در اسلام باعث هیچنوع برتری نیست، مبارزهای همه جانبه علیه آن بهپا داشته است و از نخستین شعارهایش عدم هرگونه امتیازگرایی مگر بر اساس تقوا بوده است؛ (16) سوم، اینکه در بارة دو نوع دیگر خشونت (سیاسی و مذهبی)، اسلام تنها در مواردی قاطعیت و سختگیری را متجلی ساخته است، این موارد عبارتند از:
– قاطعیت در امر حکومت و استقلال و هویت نظام اسلامی؛
– سختگیری در اجرای حدود و احکام و قوانین الهی و دفاع از ارزشها؛
– قاطعیت در راستای تأمین امنیت، ایجاد آرامش، استقلال و حقوق عام جامعه.
این سختگیری ها ضمن آنکه سلامت و صلابت جامعه را تضمین میکند، از بروز هرگونه ناهنجاریهای اخلاقی و اجتماعی نیز در جامعه جلوگیری خواهد کرد، لذا حضرت علی علیهالسلام در روزهای نخستین خلافتش به خداوند قسم یاد میکند که اگر بیتالمال مسلمین به مهر زنان یا بهای کنیزکان نیز رفته باشد آن را باز میگردانم (17). یا در بارة نجاشیکه از یاران او بود و در ماه رمضان مرتکب گناهی شده بود با قاطعیت تمام حد را بر او جاری میسازد و بهخاطر شکستن حرمت ماه مبارک 20 تازیانه اضافه بر او میزند؛ و یا خطاب به «زیاد بن ابیه» جانشین حاکم مصر مینویسد: «به خدا سوگند! اگر به من گزارش دهند که تو در اموال بیت المال خیانت کردهای، کم یا زیاد، چنان بر تو سخت گیرم که کم بهره گردی و در هزینه عیال، درمانده و خوار و سرگردان شوی.»(18)
گذشته از این، باید یادآور شد که خشونت صرفا در عمل بروز نمییابد که تنها کنش یا واکنشی باشد که در رفتارهای ظاهری انسان قابل مشاهده باشد، بلکه خشونت ممکن است در گفتار نیز چهره بنماید؛ گاه دو نفر با هم روبرو میشوند و یکی اجازة دفاع یا صحبت را به دیگری نمیدهد و میخواهد از طریق حذف دیگری سلطة خویش را بر وی تحمیل نماید، گاهی هم خشونت حالت تدافعی به خود میگیرد که بر اثر فشار بر انسان از جانب کسی که برایش ایجاد ناراحتی و مزاحمت میکند به پرخاشگری روی میآورد
«ندیدی که چون گربه عاجز شود برآرد به چنگال چشم پلنگ؟»
یک نوع خشونت را هم میتوان در سطوح مختلف جامعه و کنشهای میان افراد مشاهده کرد که معمولا افراد آن را میپذیرند و آن را طبیعی قلمداد میکنند که به آن «خشونت نمادین» گفته میشود، مانند خشونتی که زن از جانب مرد میبیند یا ممکن است جامعهنشینان، از حاکمیت ناعادلی آن را بپذیرند، که در اینجا افراد ذاتا مخالف خشونتاند اما ظاهرا مخالفتی با آن ندارند. در آموزههای اسلام در بارة انواع این خشونتها به راه عادلانه و میانه تأکید شده است و به طور کلی از هرگونه فکر استیلاطلبی که همه چیز را در انحصار خود ببیند و تفکری تمامیتخواه داشته باشد، ممانعت شده است.
خشونت و مدارا در حوزة نظری و عملی
این دو مفهوم چه در ساحتهای نظری و چه در حوزة عملی، چنانچه مسیر اعتدال را بپیمایند، همواره از دو خطر التقاط و تحجر که دو قرین همیشه همراهاند، در امان خواهند ماند. در حکمت نظری اسلام، در باب تساهل هرگز به ایدئولوژیها و نظریههای شتابزده و خالی از عقلانیت بها داده نمیشود و افراطهای بیرویه و برداشتهای بیهوده و بیپایه از دین را برنمیتابد، چون اساسا اسلام با تلقیهای یکجانبه از دین مخالف است و دین را جامعِ آنچه میداند که انسان در زندگی واقعی خود نیازمند آن است. (19) در حوزة عمل نیز اسلام هرگز فرارفتن از راه اعتدال در خشونت یا مدارا را روا نمیداند. در سیره و سنت امامان معصوم (ع) نیز میبینیم اصالت مدارا و خشونت مطلق، هیچکدام پذیرفته نیست و آنچه نزد ایشان دارای اهمیت محوری است اصل عدالت است که این دو بر محور آن میچرخند؛ لذا ضمن آن که در جنبههای فردگرایانه، تا حدامکان بر مدارای اخلاقی و گاه به گذشتن از حق خود سفارش شده است، اما در جنبهها و حیطة سیاسی تا آنگاه که اصلاح طرف مقابل و عدم مفسده آنان در میان نباشد پایبندی به مدارا ستایش شده است لکن وقتی کوتاه آمدن در برابر خصم، باعث جرأت او شود یا به مداهنه در دین و تعطیل حدود و احکام الهی و در خطر افتادن نظام اسلامی منجر گردد، اصل قاطعیت و خشونت معنا مییابد
در حوزة نظری اگر انسان گرفتار افراط گردد مطمئنا به تلة التقاط خواهد افتاد و چنانچه در سوی دیگر با شتاب رود به دام تحجر مبتلا خواهد شد؛ این دو پدیدة شومِ افراط و تفریط، اگر به مرحلة باور برسد و افراد با آن فرهنگپذیر شوند عملا نیز، در ساحت فرد، خانواده و اجتماع، خود را نشان خواهد داد، تا جایی که به طور دائم در سیکلی مشدد قرار گرفته و انسان را از فلسفة وجودی مدارا یا عدم مدارا در زندگی فردی و اجتماعی دور میسازد و او را یا به تسامح غربی میکشاند که نتیجهاش نسبیگرایی است و یا زمینه را برای نوعی آنارشیسم و شارلاتانیسم اجتماعی فراهم میآورد
به عنوان مثال اگر بخواهیم قاطعیت و مدارا را در حوزة نظری از منظر اسلام بنگریم، میبینیم قرآن یک سری مبانی و مسلّماتی را بنا نهاده که به عنوان اصول موضوعه و آگزیومهای دینی قلمداد میشوند که از قطعیت آن کوچکترین کوتاهی را روا نمیداند، لکن این قطعیت در حوزة ظنیات، آنهم با شرط عقلایی و با نظر متخصصین و متدلوژی دقیق و مستدل، وجود ندارد.
در مرحلة عمل نیز اسلام ضمن اینکه دارای شریعتی آسان است «یُریدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُریدُ بِکُمُ الْعُسْر» (20) و قائل به خشونت حداقلی و مدارای حداکثری است، و در صدر فهرست ادیان ضد خشونت قرار دارد، برای مردم و حیثیت و آبروی آنان حرمت قائل است و اگر علیه فرد یا جمعی خشونت شود، به شدیدترین وجه ممکن در برابر آن قد علم میکند. یا در برابر انحرافات با قاطعیت ایستاده و کوچکترین مماشاتی را به خرج نمیدهد، زیرا همانطور که خداوند پیامبران خود را مأمور تبلیغ دین کرده، آنان را مأمور اجرای آن نیز ساخته و تسامح و عدول در اجرای امرش را به هیچ وجه جایز نمیداند «تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها».(21)
خشونت و مدارا در اسلام
در منطق اسلام، خشونتی که در قبال اجرای قانون به معنای سختگیری در تحقق عدالت و شکوهمندسازی دفاع از حق یا حفظ جان و مال و ناموس مردم باشد نه تنها مورد نقد و نکوهش نیست بلکه فضیلتی قلمداد میشود که صلاح و سداد تمام شهروندان در آن گنجانده شده است. در مقابل، مدارا به معنای وادادگی و رخصتدهی برای تصاحب یا ضربهزدن به حقوق مسلم آنان نیز نه تنها در اسلام که در هیچ فرهنگی پذیرفته شده نیست. همچنین خشونت یا مدارای خودسرانه در حوزههای فرافردی که مصالح عامه در آن است و تعدّی از حقوق الهی است در این نگاه شدیدا نکوهش شده و مرتکبین آن ظالم شمرده شدهاند: «وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُون» (22)
از آنجا که در قرآن اسلام به عنوان دین میانه معرفی شده است «کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهیداً» (23) در عملکرد تقابل یا مماشات با افراط و تفریطها نیز جانب اعتدال را مراعات کرده است. خشونت یا قاطعیتی که در اسلام از آن ستایش شده، کنشها و واکنشهای سختگیرانهای است که علیه معاندان، دسیسهگران و ستمپیشگان و در جهت خشکاندن ریشههای فساد و تباهی و ظلم و در راستای تحقق اهداف برین انسانی صورت پذیرد و از طرفی منطبق فطرت و خواست جامعه انسانی است. در واقع قرآن مواجهة شدید در قبال بیگانگان فتنهگر «أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّار» (24) و مودت در میان آحاد جامعه را در مرکز اصلی منطق خود گنجانده است «رُحَماءُ بَیْنَهُمْ».(25) در فرهنگ اسلام و نیز از منظر عقلانیت انسانی، تسامحی که در عین باور داشتن به حقیقت و حقانیت اعتقادات، ناگزیر از تحمل عقاید رقیب شود تا زمینههای هرج و مرجهای فکری و عقیدتی و اجتماعی گسترش یابد، هرگز پذیرفته نیست، اما مدارا به مفهوم سعة صدر و گشودن فضای تعامل و تعاطی افکار و انظار و به عنوان یک استراتژی موقت و در چارچوب شرع و قانون که بسترهای مناسبی را برای تولید و توزیع اصول و قواعد انسانی در جامعه فراهم سازد، در این منطق شدیدا دفاع شده و آموزههای دینی سرشار از دستوراتی است که حاکمان و شهروندان را به سوی آن ترغیب کرده است.
مدارایی که در اسلام بر آن تأکید شده، چون بر پایة عدالت، عقلانیت و فطرت استوار است به مثابة تسامح در جامعة دمکراتیک لیبرال نیست و اساسا ایندو با یکدیگر در تناقضاند زیرا خاستگاه این نظریه به لحاظ مبانی معرفتشناختی و انسانشناختی در هریک متفاوت است (26) لذا نقطة عزیمت در بحث مدارا را باید نه از آنجا که غرب آغاز کردهاند و تسامح را پاسخی لیبرالی به مشکل جهان قلمداد کردهاند که به نسبیت و سهلانگاری میانجامد، بلکه با نگاهی مستقل و با اتکا برمبانی و مبادی اعتقادی آغاز کرد. قرآن ضمن بشارت بر آنان که قول حق را شنیده و بهترینش را برگزیدهاند «فَبَشِّرْ عِبادِالَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه» (27) و عنایت به رعایت مواجهة کلامی با مشرکان «لا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّه» (28) و امر به عفو و گذشت همگانی «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْف» (29)، در برابر آنان که در مصاف کفر و دینستیزی قرار گرفتهاند، به مواجهة خشن و با قاطعیت سفارش نموده «قاتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ الَّذینَ یُقاتِلُونَکُم» (30) و همچنان که آنان فضای فتنه و خشونت را گستردهاند، به مقابلة مثل آنان تأکید کرده است «وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُم» (31)
با مطالعة گفتار و رفتار امام علی (ع) نیز چنین استفاده میشود که آن حضرت نسبت به موقعیت و واقعیت جامعه، هریک از دو اهرم خشونت و مدارا را در جای خود به کار میبرده و نه در اعمال خشونت پا را از نقطة اعتدال قدمی فراتر نهاده و نه در مدارا حضور جریان باطلی را برتافته است. آنچه از منظر حضرت، در خشونت و مدارا مهم است مبتنی بودن بر معیار عدالت است، چون در نگاه آن حضرت، این دو مفهوم به خودی خود، به طور مطلق خوب یا بد نیستند؛ در واقع اگر خشونت دارای قبح است، قبح آن مستند به قبح ظلم و بی عدالتی است، از این جهت مدارا نیز اگر در شرایطی مصداق ظلم باشد، قبیح میباشد. خشونت علی علیه السلام معیارمند است و عین عدالت؛ از همین روست که در جنگ ها نیز دستور می دهد. «درختان را قطع نکنید، بیگناهان را نکشید. آب آشامیدنی را مسموم و مسدود نکنید، فراریان را تعقیب نکنید، با اسیران به نرمی رفتار کنید، اموال مسلمانان را به غنیمت برندارید و…»(32)
وی در نامهای به یکی از فرماندارانش میفرماید: «آنجا که مدارا کردن بهتر است، مدارا کن و جایی که جز با درشتی کار انجام نمیگیرد درشتی کن».(33) ایشان اصولا راه برخورد با مردم و حتی دشمن را تا جایی که مخالفت آنان مصالح و نظام جامعه را تهدید نمیکند بر اساس مدارا استوار کرده است و آیندة روشن حکومتها را بر همین مبنا تلقی کرده (34) و حتی در بارة غیرمسلمانان نیز این اصل اولیه را جاری میداند و راه مهرجویی و نرمخویی را بهترین راهها دانسته و میفرماید: «هرگز با هیچ مسلمان، یهودی یا مسیحی با خشونت برخورد مکن».(35) اما چون حق و باطل قابل جمع نیستند و ایندو را در پیکار همیشگی میداند، لذا در بارة مدارا کردن نیز هرگز با جریان باطل کمترین سازشی ندارد و با آن به سختترین وجه برخورد میکند و در قبال دشمنانی که پا را از حریم جامعه فراتر گذاشته و باعث بههم ریختگی اعتدال آن میشوند و از مدار حق خارج و راه گمراهی و فساد را پیش گرفتهاند کوچکترین مماشاتی نمیکند «ولَعَمری ماعَلَیّ مِن قِتالِ مَن خالَفَ الحَق، وَ خابَطَالغَیّ مِن إِدهانٍ وَ لا ایهانٍ» سوگند به جان خودم، در مبارزه با مخالفان حق، و آنان که در گمراهی و فساد غوطهورند، یک لحظه مدارا و سستی نمیکنم. (36)
بنابر این چون خشونت و مدارا به لحاظ ارزشی و به خودی خود مفهومی خنثی است، پیش از آنکه این دو مفهوم در هر فرهنگی اعم از منطق قرآنی یا غیر آن بررسی شود، باید ابتدا پاسخ به چند سؤال مشخص شده باشد: خشونت یا مدارا به چه معنا؟ دربارة چه کسی؟ از سوی چه کسی؟ با چه انگیزهای؟ به چه اندازه؟ و به چه وسیلهای؟
عوامل خشونت گرایی
در بروز خشونت درجامعه، عوامل مختلفی را میتوان برشمرد که برخی به جنبههای زیستشناختی انسان، از دست رفتن اعتماد به نفس افراد، تراکم جمعیت و… مرتبط است؛ ولی قسمت عمدة خشونتها در جامعه، وابسته به شرایط اجتماعی و فرهنگی است که به خاطر احساس بیعدالتی، فقر، عدم توازن در ساختارها، ناهماهنگی در مدیریت جامعه، اجتماعی شدن نامناسب و از دست رفتن ارزشهای فرهنگی بروز مییابد.
نابرابری، از مهمترین عواملی است که فرد یا جامعه را به سوی خشونت گسیل میدارد. مکانیسم این گرایش بدینصورت است که افراد در مبارزه برای موفقیت، به خاطر شرایط نابرابر موجود ممکن است بازنده و سرانجام وابسته، بیقدرت، یا استثمار شوند و زندگی نومیدانهشان باعث گردد که برای بقا و زنده ماندن مبارزه کنند و خشم خود را متوجه دیگران سازند و یا اینکه خشم خود را فروخورند. این شرایط نابرابر ممکن است به کسانی که موفق به خشونت بیشتری میشوند کمک کند تا موقعیتی مطمئنتر در جامعه بهدست آورند و از طرف دیگر ستمدیدگان نیز میکوشند از راههای غیر مشروع به موفقیتهایی دست یابند و احیانا بخاطر ترس از فقر و تنگدستی که برآیند جامعة نابرابر است دست به اقدامات غیر شرعی و غیرقانونی زنند. قرآن کریم، ترس از فقر را یکی از مکرهایی میداند که شیطان به وسیلة آن مومنان را به کنشهای ناهنجار وامیدارد «شیطان شما را از تهیدستی بیم میدهد و شما را به زشتی وامیدارد» (37) لذا رفتارهای خشن و تبهکارانه در همه سطوح جامعه به دلیل نابرابری گسترده و اشتیاق افراد برای بهبود مرتبه و موقعیت خود رشد مییابد. امام علی (ع) نیز بر خشونتهای حاصل از روابط ناعادلانه در جامعه هشدار میدهد : «از یورش بزرگوار به هنگام گرسنگی و از تهاجم انسان پست به هنگام سیری بپرهیز».(38)
در جامعهای که تعادل در ارکان آن وجود ندارد و نابرابری اجتماعی زوایای آن را تسخیرکرده باشد، مردم به دو طیف ناهمگون تقسیم میشوند که برخی در پلههای بالای نردبان اجتماعی خواهند بود و برخی در پایین و هریک با توجه به شرایط خود به خلق خشونتهایی دست میزنند. آنان که در شرایط نابرابر و ناعادلانه در مبارزه برای موفقیتهای زندگی بازنده شدهاند و زندگی آنان بدون امید است، برای نیل به آنچه حق خود می دانند تا سرحد خشونت پیش میروند؛ از طرفی آنان که در این شرایط به موفقیتهایی دست یافتهاند نیز سعی میکنند موفقیتهایشان را گسترش داده و قربانیان بیشتری را در این مسیر استثمار و نابود کنند. (39) در چنین جامعهای فقرا تنها کسانی نیستند که قانون را نقض میکنند و به خشونت رو میآورند، بلکه تبهکاری و جرایم در همة سطوح جامعه به دلیل نابرابری گسترده و اشتیاق افراد برای بهبود مرتبه و موقعیت خود وجود دارد. این امر از آن رو ست که ثروتمندان میکوشند ثروتمند بمانند یا ثروتمندتر شوند حتی اگر از راه غیرمشروع و غیر قانونی باشد. (40) لذا احساس وجود عدالت، به ویژه در حاکمیت جامعه، به ایجاد جامعهای باثبات و با امنیت اجتماعی عمیق منجر میگردد که در پرتو آن ناهنجاریهای اجتماعی و بروز رفتارهای خشونتآمیز کاسته خواهد شد.
ناکافی یا نامناسب بودن فضای اخلاقی و تربیتی خانواده، محیط آموزش و اجتماع نیز از جمله عواملی است که میتواند در عدم جامعه پذیری صحیح افراد و سرانجام بروز خشونت در این سطح مؤثر باشد. جامعهپذیری یا اجتماعی شدن که پیوندی میان جامعه و فرد است، هم میتواند موجب جلوگیری از بروز خشونتها شود و هم در ایجاد آن نقشآفرین باشد. افرادی که در فضای اخلاقی و فرهنگی مناسبی قرار دارند و به وسیله افرادی جامعهپذیر میشوند که برای پیشبرد اهداف فردی و اجتماعی خود متوسل به خشونت میشوند، تحت تأثیر آنها جهتی را در پیش میگیرند که خشونتبار تلقی میشود. در واقع الگوهای نقش در جامعه برای گرایش به خشونت یا عدم آن بسیار مهم است.
راهکارهای پیشگیری از خشونت از نگاه قرآن و روایات
راهکارهای مهمی که میتوان از آموزههای قرآنی و روایی در زمینة پیشگیری از خشونت استفاده کرد در سه جنبه خلاصه میشود:
أ- پیشگیریهایی که جنبة فرهنگی دارد؛
در دستة اول، اغلب راههای پیشگیری از خشونت به زمینههای ذهنی، تربیتی و تعلیمی افراد مربوط میشود که از آن به جامعهپذیری و فرهنگ پذیری، که از عمق تأثیر بیشری برخوردار است، (41) تعبیر میکنیم. جامعه پذیری، فراگردی مستمر و دائمی است که الگوها، مفاهیم اجتماعی، ضوابط رفتاری، زبان، ارزشهای فرهنگی و هنجارهای گروهی به افرد جامعه انتقال میدهد (42) که در آن نمایندگان گوناگون جامعه اعم از والدین، معلمان و رهبران شیوههای زندگی را آموزش میدهند. (43) جامعهپذیری از مهمترین مسائلی است که فرایند ثبات و بقاء اجتماعی به آن بستگی دارد و به وسیلۀ آن دادهها و اطلاعات نسل امروز – به عنوان فرهنگ و تمدن- به نسل فردا منتقل میشود. به هر مقدار که جامعه پذیری در یک جامعه موفقتر صورت گیرد یگانگی اجتماعی بیشتر و به دنبال آن انسجام اجتماعی مستحکمتری بین مردم ایجاد میشود و در این صورت، نیل به اهداف مشخص شده آسانتر شده که نتیجۀ آن توسعۀ پایدار جامعه خواهد بود. در واقع یکی از معیارها و شاخصهای رشد و توسعه یک جامعه، میزان انطباق افراد با هنجارها، ارزشها و قواعدی است که دریک جامعه وجود دارد. این قواعد هرچه به سوی تعادل جامعه پیش رود به توسعة جامعه کمک خواهد کرد. یقینا پیشگیری از انواع خشونت اگر از کودکی و از نهادهای خانواده و آموزش در افراد نهادینه شود سبب کاهش بسیاری از تنشهای دیگر در دورههای سنی بالاتر و در سطوح کلانتر جامعه خواهدشد.
فرد یا افراد جامعه در صورتی که دوران تربیتی خود را در فضای فرهنگی، اعم از خانواده یا آموزش گذرانده باشند که حد و مرزهای انسانی که بر مبنای معنویت و تدین شکل گرفته رعایت شود، مسلما چون همواره خود را در منظر و مرآی الهی میبیند، به وظایفی که به دوش دارد بدون لزوم نظارت کسی عمل میکند. اعتقاد به جهان اخروی و فرهنگ پذیری دینی، خود مانع بزرگی برای جلوگیری از میل به خشونت و عموما انحرافات در فرد است. بنابر این چنانچه فرد در درون خود محدودیت و پرهیزی از روی آوردن و میل به خشونت و انحراف نبیند این را باید در عدم جامعه پذیری و فرهنگ پذیری او جستجو کرد که در اینجا از آن به «بحران هویت» یاد میکنیم.
واکنش افراد نسبت به وقایع، بازتابی از جامعه پذیریشان در محیط زندگی آنهاست که در زمینة روی آوردن به خشونت یا عدم خشونت و نیز مصاحبت با افراد یا گروههایی که با آنان رشد کرده بسیار مهم است آیات و روایات زیادی وجود دارد که عامل بسیاری از رستگاریها و یا تیرهبختیها را در همراهی و همنوایی با افراد میبیند
امام سجاد علیهالسلام، مجالست و مصاحبت با صالحین را انگیزهای مهم برای رستگاری میداند (44) همانگونه که همنشینی با اهل بدکاران و اهل دنیا انسان را خوار و ذلیل کرده و به گمراهیها میکشاند. از امام صادق (ع) نقل شده است: «از مجالست با اهل دنیا بر حذر باش که موجب بر باد رفتن دین شماست و موجب راه یافتن نفاق و تردید در شماست و این بیماری خوارکننده ای است که درمان پذیر نیست» (45) قرآن، احوال زیانکاران روز قیامت را چنین توصیف میکند: «روزی است که ستمکار دستهای خود را میگزد و میگوید: ای کاش با پیامبر راهی برمیگرفتم، ای وای، کاش فلانی را دوست نگرفته بودم» (46)
استحکام نظام خانواده نیز از جمله عواملی است که بخاطر فرایند اجتماعی کردن صحیح در فرد، در اجتناب از خشونتگرایی مؤثر است؛ به جرأت میتوان گفت تزلزل و بحران در نظام خانواده چون نظام فکری و ذهنی فرد را دچار تناقضهای زیادی میکند، فرد را در مسلک و مرام خود در روی آوردن به خشونت و عدم رعایت حقوق دیگران پرجرأتتر میسازد. مسلما تعادل در این نهاد با اهمیت، و ایجاد الگوهای رفتاری و تربیتی مناسب که جانب توازن را مراعات کند، نقش بهسزایی در کاستن بسیاری از خشونتها ایفا میکند.
ب- پیشگیریهایی که جنبة اجتماعی دارد؛
در دستة دوم، معمولا راههای پیشگیری از خشونت جنبة اجتماعیتر و کلانتر دارد. وجود فاصلههای طبقاتی و فقر و غنای بیش از حد، از عواملی است که در خشونتگرایی و جرمزایی تأثیر زیادی دارد، زیرا در اینصورت سطوح بالای جامعه که از زر و زور بیشتری برخوردارند برای حفظ موقعیت خویش راههای گوناگون طغیان را در پیش میگیرند و در مقابل، سطوح نازل جامعه نیز بهطور انتقام جویانه دست به خشونتهایی میزنند تا موقعیت از دست رفته را به دست آوردند یا بهتر سازند (47)
امام علی (ع) در نامهاش به مالک اشتر میفرماید: «به کارگزارانت روزی فراوان ارزانی دار که با گرفتن حقوق کافی در اصلاح خود بیشتر میکوشند و با بینیازی دست به اموال بیتالمال نمیزنند و اتمام حجتی است بر آنان اگر فرمانت را نپذیرند یا در امانت تو خیانت کنند» (48)
البته در اینکه فقر یا غنا کدامیک بیشتر جرمزاست و موجب خشونتهای اجتماعی بیشتری است، شاید چندان با قطعیت نتوان قضاوت کرد، اما بالاخره هریک از ایندو موجب برهم خوردن تعادل جامعهاند. آن حضرت در توصیف اخلاق رذیلة انسانی میفرماید: «اگر بینیاز گردد مست و مغرور شود و اگر تهیدست گردد مأیوس و سست شود» (49) گرچه شاید بتوان گفت طبقة مرفهتر جامعه سهم بیشتری در برهم زنندگی این تعادل دارند، اما بهخاطر قدرت لاپوشانی جرائم خود، شاید بروز و ظهور آن در جامعه به اندازه جرائم قشر ضعیف نمایان نمیشود؛ قرآن، طغیان ناشی از غنای زیاد را در آیات زیادی خاطر نشان کرده است. در سوره علق میفرماید: «انسان زمانی که احساس بینیازی کند طغیانگر میشود». (50) و در وصف کافران میگوید: «و دارایی بسیار به او بخشیدم… و برایش عیش خوش آماده کردم، باز هم طمع دارد که بیفزایم، ولی نه، زیرا او دشمن آیات ما بود».(51)
از دیگر عواملی که در دستة دوم، در پیشگیری از خشونت دارای جنبة اجتماعی است و توجه به آن از آسیبهای ناشی از خشونت خواهد کاست، از میان برداشتن زمینههای ارتکاب خشونت است. زمینههایی باید فراهم شود تا آحاد جامعه چشم بینای دیگران باشند و عدهای برای نظارت و کنترل اوضاع جامعه گمارده شوند تا بسیاری از زمینههای وقوع خشونت در جامعه به محاقِ فراموشی سپرده شود.
ت- پیشگیریهایی که جنبة کیفری دارد؛
این قسم از پیشگیریها که جنبة کیفری دارد و اسلام بر آن اهتمام زیادی دارد بخشی از سیاست جزایی اسلام به شمار میرود و به منظور جلوگیری از سقوط و انحطاط جامعه و برای درمان آسیبها و مقابله با خشونتهای داخلی و خارجی تعبیه شده، در احکامی مانند حدود، قصاص، جهاد و…- باعث گردیده عدهای به خاطر درک ناصحیح از فلسفة وجودی آن، چهرة خشونتباری را از اسلام معرفی کنند.
تشریع احکام جزایی و کیفری با هدف جلوگیری از ناهنجاریها و تأمین مصالح جامعه و برقراری امنیت و دفاع از حقوق اکثریت مردو به وجود میآید، از این رو در قرآن، اجرای قانون قصاص به عنوان تضمین کنندة حیات اجتماعی قلمداد شده است «وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاة» (52) لذا راهکارهای باز دارندهای که قرآن در برابر هرج و مرجها جعل کرده را نباید از مصادیق خشونتورزی دانست، بلکه خود نوعی جلوگیری از خشونتهایی است که ممکن است در جامعه رخ دهد. تشریع مجازاتها در اسلام با توجه به حقوق از بین رفته افراد و حقوق جامعه و تعالی شخص مجرم در آخرت بوده و هرگز خاستگاه انتقامی و تلافی ندارد؛ در واقع استیفای حقوق و ایجاد زمینة مساعد تربیتی، امنیت اجتماعی و حقوقی و جلوگیری از جرائم و خشونتهای آتی است که صلاح جامعه در آن تضمین میشود. یادآوری این نکته لازم است که اجرای ا ین قوانین جزایی و کیفری نه اولین راهکار اسلام برای ممانعت از بروز خشونت، که آخرین راهکار است و پیش از آن راههای مسالمت آمیز و مهرجویانهای از جمله اتخاذ سیاستهای منطقی فقرزدایی، جامعهپذیر و فرهنگپذیر ساختن افراد جامعه، اشاعة باورهای دینی و اجرای برنامههای سازنده برای ایجاد استحکام نظام و جامعه را پیشنهاد میدهد که در دو مورد قبل بدان اشاره شد.
نتیجه گیری:
در این مقاله سعی شده به مسئلة خشونت و مدارا با اتکا بر منظر قرآن و روایات ائمة معصومین (ع)، به ویژه سخنان امیرالمومنین (ع) در نهجالبلاغه پرداخته شود. این دو مفهوم از آن جهت که به لحاظ مبنای معرفتی با برداشت رایج در ادبیات سیاسیِ جهان معاصر متفاوت است، دامنههای اختلاف آن در دو فضای فرهنگی مورد واکاوی قرار گرفته است و پس از مفهوم شناسی خشونت و مدارا و معانی حول آنها در سه حوزة فردی، جمعی و سازمانی و بیان شاخصهها، گونهبندی و عوامل هریک به طور اجمال بیان شده و به ویژه سعی شده است تفاوتهای مدارای در ادبیات اسلامی با تسامح در اندیشة غربی بیان شود.
در توضیح راهکارهای پیشگیری از خشونت در نگاه قرآن و روایات، سه بخش متفاوت از هم تفکیک گردیده است: یک نوع پیشگیریها که جنبة فرهنگی دارد، به جامعه پذیری و تدابیر تربیتی افراد مرتبط است و به نظر میرسد از جمله عوامل مهمی است که در پیشگیری از خشونت تأثیر به سزایی دارد؛ دستة دوّمِ پیشگیریها که جنبة اجتماعی دارد، ناظر به کم کردن فاصلههای طبقاتی و از میان برداشتن فقر و غنای بیش از حد و از بین بردن زمینههای ارتکاب خشونت است؛ و نهایتا دسته سوّم، که جنبة کیفری دارد و متأسفانه به خاطر عدم توجه کافی به علت حقیقی و حکمت واقعی آن، مورد انتقاد محافل غربی قرار گرفته، به منظور جلوگیری از سقوط و انحطاط جامعه و برای درمان آسیبها و مقابله با خشونتهای داخلی و خارجی تعبیه شده و با هدف ممانعت از ناهنجاریها و تأمین مصالح جامعه و برقراری امنیت و دفاع از حقوق اکثریت مردم به وجود آمده است. نکته شایان ذکر این است که اسلام ضمن نظر داشتن به خشونتِ حداقلی و مدارایِ حداکثری، خشونت را آخرین راهکار، و نه اولینِ آن میداند، آنهم زمانی که مصالح کلی جامعه و شهروندان و یا اصل نظام و حاکمیت دینی به مخاطره افتاده شود.
بنابراین یک روش عمومی که اسلام برای ایجاد و تسهیل روابطی متعامل در جامعه پیشنهاد میدهد مدارا و نرمخویی است؛ این روش را پیامبران در سطوح مختلف روابط خود از کنشهای درون فردی تا روابط در سطوح گسترده و فراتر از جامعه در سرلوحة کار رسالت خود قرار دادهاند. کارکردهایی که برای مدارا در آیات و روایات اسلامی بدان تأکید شده، اهتمام این اصل و روش عام را بیان میدارد؛ این کارکردها عبارتند از: تقویت پیوندهای درونی و ایجاد همدلی و اخوت، تألیف قلوب در تبلیغ دین، تسهیل جامعهپذیری و فرهنگپذیر ساختن آحاد جامعه، ایجاد محبوبیت، کامیابی و موفقیت. از سوی دیگر کارکردهایی برای خشونت ثبت و قاطعیت مبتنی بر شیوهای متعادل برشمرده شده است. از جمله: قطع طمع دشمنان، ایجاد عدالت، رفع فتنه و فساد مشرکان، منافقان و بزهکاران و مبارزه با متخلفان در جهت کاهش ناهنجاریهای اجتماعی؛ لذا اسلام همواره یک راه میانه را برای نیل به آرمانهای انسانی و پیاده شدن هنجارهای اجتماعی برای برون رفت موفقیتآمیز جوامع از سنگلاخهای فکری، عقیدتی و اجتماعی ارائه داده است.
پینوشتها:
1- محمودی، سید علی، تساهل منفی و تساهل مثبت در قلمرو فلسفة سیاسی معاصر، کیهان فرهنگی س 10، ش 97، ص 17.
2- سورة آل عمران، آیات 19 و 20.
3- لغتنامه دهخدا، تهران، مؤسسه ی انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ دوم،1377. ص 593، حرف خ.
4- مجمعالبحرین
5- tolerance
6- فیض کاشانی، المحجه البیضاء ج 5 ص 322؛ فلسفی، محمد تقی، شرح و تفسیر دعای مکارم الاخلاق، ج 1، ص 372.
7- ر. ک: پارسانیا، حمید، عرفان علیه تساهل و اباحهگری، کتاب نقد، ش 14 و 15، ص 366.
8- کلینی، ابی جعفر بن محمد بن یعقوب، اصول کافی، ترجمه سید جواد مصطفوی، تهران، انتشارات اسلامیه، جلد 2، ص 117.
9- من لا یحضرهالفقیه ج 4، ص 384؛ نهج الفصاحة، ص ۶۹، ح ۳۵۸.
10- به تعبیر عامیانه یعنی ماستمالی کردن.
11- رودربایستی در اجراء امر خدا داشتن و ملاحظه کسی را کردن. در واقع سازشکاری و ملاحظهکاری.
12- همرنگ جماعت بودن.
13- ر. ک: مطهری، مرتضی، نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، قم، 1378، چاپ بیست و پنجم، نشر صدرا، ص 101 100.
14- محمودیان، محمد رفیع، مجله آفتاب شماره 18، شهریور 81، ص 55.
15- گر، تد رابرت، خشونت سیاسی، ترجمه عزت الله فولادوند، مجله راه نو، ش 3، سال اول 1377، ص 13.
16- إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ، سوره. حجرات، آیه 13.
17- نهجالبلاغه، خطبه 15.
18- نهج البلاغه، نامه 20.
19- ایازی، سید محمدعلی، جامعیت قرآن، چاپ اول، رشت، انتشارات کتاب مبین، 1378، ص 59 67.
20- سوره بقره، آیه 185.
21- سوره بقره، آیه 229.
22- سوره بقره، آیه 237.
23- سوره بقره آیه 143.
24- سوره فتح آیه 29.
25- همان
26- خسرو پناه، عبدالحسین، یازده مغالطه در باب خشونت، کتاب نقد، ش 14 و 15، بهار و تابستان 1379، ص 147-175.
27- سوره زمر، آیه 17.
28- سوره انعام، آیه 108.
29- سوره اعراف، آیه 199.
30- سوره بقره، آیه 191.
31- همان.
32- علامه عسکری، سید مرتضی، نقش عایشه در تاریخ اسلام، ترجمه عطاء محمد سردارنیا و محمد صادق نجمی، تهران، منیر، چاپ هشتم، 1375، ج 2، ص 147.
33- نهجالبلاغه، نامه 46.
34- نهجالبلاغه، نامه 69.
35- فروع کافی، ج 3، ص 540.
36- نهجالبلاغه، خطبه 24.
37- سوره بقره، آیه 268.
38- نهجالبلاغه حکمت 49.
39- ر. ک: شارون، جوئل، ده پرسش از دیدگاه جامعه شناسی، ترجمه منوچهر صبوری، چاپ ششم، نشر نی، تهران 1386، ص 225-226.
40- همان، ص 229.
41- گلابی، سیاوش، اصول و مبانی جامعه شناسی، چاپ نهم، تهران، نشرمیترا، 1378، ص 143.
42- همان، ص 144.
43- شارون، جوئل، ده پرسش از دیدگاه جامعه شناسی، ترجمه منوچهر صبوری، چاپ ششم، نشر نی، تهران 1386، ص 53
44- بحار الانوار، ج 75، ص 141، روایت 35.
45- مستدرک الوسائل، ص 642.
46- قرآن کریم، سوره فرقان، آیه 27-28.
47- از آیات و روایات شاهد اورده شود
48- نهجالبلاغه، نامه 53، ص 578.
49- همان، حکمت 150، ص 662.
50- سورة علق، آیه 6-7.
51- سوره مدثر، آیه 11-16.
52- سوره بقره، آیه 179.
منابع
1. قرآن کریم ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، انتشارات سروش، 1371 شنهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتی، چاپ سوم، قم، انتشارات لاهیجی، 1381.
2. نهجالفصاحة. به کوشش مجید خوانساری، قم: انصاریان، 1385
3. ایازی، سید محمدعلی جامعیت قرآن، چاپ اول، رشت، انتشارات کتاب مبین، 1378.
4. پارسانیا، حمید، عرفان علیه تساهل و اباحهگری، کتاب نقد، ش 14 و 15. 1379
5. خسرو پناه، عبدالحسین، یازده مغالطه در باب خشونت، کتاب نقد، ش 14 و 15، بهار و تابستان 1379.
6. شارون، جوئل، ده پرسش از دیدگاه جامعه شناسی، ترجمه منوچهر صبوری، چاپ ششم، تهران نشر نی، 1386.
7. صدوق، محمی بن علی بن بابویه، من لایحضره الفقیه، تهران، منشوارت دارالکتب الاسلامیه، 1390 ه. ق.
8. عسکری، علامه سید مرتضی، نقش عایشه در تاریخ اسلام، ترجمه عطاء محمد سردارنیا و محمد صادق نجمی، تهران، منیر، چاپ هشتم، 1375.
9. فلسفی، محمد تقی، شرح و تفسیر دعای مکارم الاخلاق، چاپ اول، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1370.
10. فیض کاشانی، محمّد بن مرتضی المحجه البیضاء، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، بی تا.
11. کلینی، ابی جعفر بن محمد بن یعقوب بن اسحاق الکلینی الرازی، اصول کافی، ترجمه سید جواد مصطفوی، تهران، انتشارات اسلامیه. 1391 ه. ق.
12. الکلینی، ابی جعفر محمد بن یعقوب، الفروع من الکافی، تهران، منشورات دارالکتب الاسلامیه، 1391 ه. ق.
13. گر، تد رابرت، خشونت سیاسی، ترجمه عزت الله فولادوند، مجله راه نو، ش 3، سال اول 1377.
14. گلابی، سیاوش، اصول و مبانی جامعه شناسی، چاپ نهم، تهران، نشرمیترا، 1378.
15. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، لبنان مؤسسة الوفاء، 1983 م.
16. محمودیان، محمد رفیع، مجله آفتاب شماره 18، شهریور 1381
17. مطهری، مرتضی، نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، چاپ بیست و پنجم، قم، نشر صدرا. 1378
/ج