زندگی و سیره حضرت فاطمه معصومه (س)
بعدها او را معصومه لقب دادند. او را «ستّی» و «فاطمه کبری» نیز مینامیدند؛ او زینتآرای خانه موسی بن جعفر(ع) بود. نجمه خاتون در طول سالهای زندگی با هفتمین اختر آسمان امامت، تنها دو گوهر در دامان خود پرورش داد؛ یکی رضا (ع)، هشتمین خورشید تابان امامت و دیگری، معصومه(س)، ماه تابان عصمت.1
سال 183 هجری قمری بود. بانوی عصمت ده ساله شده بود. از سالها پیش، پدر در زندانهای هارونالرشید اسیر بود و علی بن موسی الرضا(ع) در غیاب پدر، امور خانواده را بر عهده داشت. میان معصومه(س) و برادرش انس و علاقه شدیدی وجود داشت. پدر، پس از سالها تحمل شکنجههای طاقتفرسای دشمنان کینهتوز، در زندانهای مهیب هارون الرشید، جام شهادت نوشید و گرد یتیمی بر چهره تابناک معصومه آلالبیت و دیگر خواهر و برادرانش نشست. بانوی کرامت بیش از پیش، زیر سایه الطاف برادر بزرگترش، علی بن موسی الرضا(ع) قرار گرفت و انس و الفتش با او روز به روز فزونی مییافت.
سالها از شهادت جانسوز پدر میگذشت. سال دویست هجری قمری بود. خاندان موسی بن جعفر (ع) پس از او در سایهسار وجود پربرکت علی بن موسی الرضا(ع) میزیستند. مأمون، امام رضا (ع) را از مدینه به مرو دعوت کرد تا مقام ولیعهدی را به او تحمیل و از این راه، موقعیت خویش را تثبیت کند. رضای آلالبیت نیز با قرار دادن شرایطی، به پذیرش ولیعهدی رضایت داد. یک سال از هجرت علی بن موسی الرضا(ع) به مرو میگذشت و خاندانش در بیخبری کامل از سرپرست خود به سر میبردند.
فاطمه معصومه (س) که دلش مالامال عشق و محبت برادر بزرگتر بود، شرایط را تاب نیاورد و به همراه کاروانی از برادران و خویشان، از مدینه راهی مرو شد؛ زینب ثانی شده بود. در مسیر حرکت، در شهرهای مختلف، مکتب شیعه و رسالت برادر گرانقدرش، امام رضا (ع) را تبلیغ و ترویج میکرد. درّ دریای عصمت، لحظهای از رسالت زینبی خود دست برنداشت و شهرها را با ابلاغ زینبگونه دین و عشق دیدار برادر، یکی پس از دیگری پیمود.
کاروان به ساوه رسید. آنجا را برای استراحت برگزیدند؛ در آنجا سرسختترین مخالفان اهل بیت عصمت و طهارت(ع) بودند و همپای مأموران حکومتی، شیعیان را تحقیر و آزار میکردند. مخالفان به کاروان حمله بردند و در نبردی بیرحمانه، 23 نفر از برادران و برادرزادگان و همراهان دختر کاظم آلالبیت را به شهادت رساندند.2
داغ این حادثه غمبار، بر قلب فاطمه کبرا(س) زخمی شد و او را سخت اندوهگین کرد. زنی قصد جان بانو را کرد و غذای او را زهرآگین ساخت.3 مسمومیت شدید با غم و اندوه بیکران اختالرضا(ع) درآمیخت. فاطمه معصومه(س)، فروغی از انوار زهرای مرضیه(س) بود؛ همچون او عفیف و آراسته به زیور حیا. همچون زینب کبرا(س) شبانه در حلقهای از برادران و محارمش که او را چون نگینی در میان گرفته بودند، به زیارت قبر جد بزرگوارش میرفت.4 اینک او رسالت زینبی را ادا میکرد و غربت زینبی گریبانگیرش شده بود. او نیز همچون عقیله بنیهاشم، محارم و برادارانش را از دست داده بود و باید در نبود ایشان، این هجرت پرخطر را بدون محرمی ادامه میداد.
بانوی عصمت، میخواست به جایی برود که شیعیان، میزبان حضور بابرکتش باشند. میخواست در حلقه شیعیان قرار گیرد. به یاد آورد سخن گهربار پدر گرانقدرش را که میفرمود: «قم عُشِّ آلِ مُحَمَّدٍ و مَأوی شِیعَتُهُم؛ قم، آشیانه آل محمد و پناهگاه شیعیان است.»5 در ذهنش کلام دلنشین جدّش، صادق آلالبیت(ع) تازه میشد که فرمود: «تُرْبه قُم مقدسهٌ و أهْلُها منّا و نَحْنُ مِنهُم؛ قم خاکش مقدس است و مردمش از (شیعیان) ما هستند و ما از آنهاییم».6
پرسید میان من و قم چقدر فاصله است. گفتند: ده فرسخ. خادمش را امر کرد که او را به شهر عشاق آل محمد(ص) ببرد،7 به قم؛ دیار شیعیان راستین علی ابن ابی طالب(ع).
قم یکپارچه شور و شعف شد. خبر ورود دختر موسی بن جعفر(ع) به قم، در تمام شهر پیچیده بود. زن و مرد، پیر و جوان، همه برای استقبال آمده بودند. بانوی غمدیده و بیمار، در میان احساسات پرشور شیفتگان اهلبیت رسولالله(ص) قدم به خاک پاک قم نهاد و قم را با قدمهای مبارکش نورباران کرد. اهالی قم هنگام ورود دعبل خزاعی، شاعر اهل بیت(ع) به شهرشان، از او پرشور استقبال کرده و بر سر و رویش درهم و زعفران نثار کرده بودند.8 فاطمه معصومه(س) به جمع چنین وارستگانی قدم مینهاد که دل در گرو محبت و عشق اهلبیت(ع) داشتند. همان مردمی که دختر بابالحوایج را بهخوبی میشناختند و سالها پیش از تولدش، خبر آمدن او به قم را از جدّش صادق آلالله(ع) شنیده و سالها در انتظار زیارت او بودند. موجی از سرور و شادی میان فریادهای پرافتخار مردم پدید آمده بود و شیفتگان اهل بیت عصمت و طهارت، این جلوه زهرایی را همچون گوهری در میان گرفتند.
بیست و سوم ربیعالاول سال 201 هجری قمری بود. عُشّ آل محمد، میزبان وجود اختر تابناک عصمت بود. مردم گرداگرد کجاوه را گرفته بودند و هریک آرزو داشتند که افتخار میزبانی بانو نصیبشان شود. هرکس خانه کوچک و بیریای خود را پیشکش بانو میکرد. در رأس آل سعد، بزرگشان، موسی بن خزرج، زمام شتر بانو را بر دوش گرفته بود و بیش از همه آرزوی میزبانی کریمه را داشت. در خواستها ره به جایی نمیبرد. ناگزیر افسار شتر را رها کردند تا هرجا از حرکت ایستاد، محل اقامت دخت موسی(ع) شود. شتر در میان جمعیت، شروع به حرکت کرد و چشمان منتظر، مشتاقانه او را دنبال میکردند. شتر همچنان میرفت تا بالاخره زانو زد و بر زمین نشست؛ خانه، خانه موسی بن خزرج بود و هیچکس مخالفتی نداشت؛ چراکه شتر، خود، آنجا از حرکت باز ایستاده بود. بزرگ قمیها، افتخار میزبانی بانویی را یافته بود که فروغ زهرایی و رسالت زینبی با خود داشت… .
حجرهای را در خانه موسی بن خزرج برای بانو آماده کردند. روزهای واپسین عمر معصومه آلالبیت در این خانه سپری شد. بانو هفده روز در این خانه کوچک، ولی الهی، سکنا گزید و در محراب عبادت و شب زندهداری به سر برد. گوشهای از یک عمر بندگی دختر موسی بن جعفر(ع) به درگاه خدا در این محراب و حجره تجلی یافته بود. تا آنکه آنجا را «بیت النور» نام نهادند؛ حجرهای را که هفده روز مأنوس نجواهای شبانه فاطمه کبرا(س) بود.
و چه نیک تکریم کردند شیعیان دیار قم، بیت نورانی محل اقامت بانو را و بر سردر ورودیاش نگاشتند:
شده بنیاد این کاخ منور
بهپاس دختر موسی بن جعفر
عبادتگاه معصومه است اینجا
کز اینجا قم شرافت یافت دیگر
دهم ربیعالثانی رسیده بود. روح بلند بانوی 28 ساله تا عرش اعلی پر کشید و نه تنها اهالی قم، که دلهای همه دوستداران اهل بیت(ع) را در غم خود فرونشاند. او را غسل و کفن و تابوت مطهرش را بر روی دستها تا قبرستان بابلان تشییع کردند. زمان دفن بانو فرا رسیده بود، ولی در میان آل سعد، بانو هیچ محرمی نداشت که دفن را به او واگذارند.
ناگهان دو سوار، باشتاب از سوی ریگزار به سمت جمعیت آمدند و دیدهها را مبهوت خود ساختند. به جنازه که رسیدند، پیاده شدند. بر پیکر مطهر، نماز خواندند و جسم پاک ریحانه موسی بن جعفر(ع) را داخل سردابی که از قبل آماده شده بود، دفن کردند. بیآنکه کلامی بگویند، سوار بر مرکبهایشان از چشم ها دور شدند. شیعیان نیز در بهتی عمیق فرورفتند. او معصومه اهل بیت(ع) بود و کسی جز معصوم، لیاقت و اجازه دفن پیکر مطهرش را نداشت… .
مراسم تدفین بانو به پایان رسیده بود و مردم بهتزده، پراکنده میشدند. موسی بن خزرج، سایبانی از حصیر و بوریا بر قبر شریف اخت الرضا(س) برافراشت تا قبر مطهر بانو و جسم زائران او را از آفتاب ایمن سازد. سایبان، سالها بر مزار شفیعه روز جزا برافراشته بود تا سال 256 هـ . ق و ورود زینب، دختر جوادالائمه به قم. او که قدم بر خاک قم نهاد، قبهای آجری بر قبر عمه بزرگوارش بنا کرد9 سالها گذشت و این قبه، شوکت و جلالی دیگر یافت تا آنجا که گنبدی زرین، ضریحی منور و صحنها و ایوانهای متعدد، زینتآرای این صحن و سرای آسمانی شد.
این قطعه کوچک از خاک بابلان، ارج و مقامی وصفناشدنی یافت و به مطاف فرشتگان و زیارتگاه شیفتگان تبدیل شد. عرشیان در اینجا نزول میکنند و فرشیان از اینجا صعود.
از چهارده معصوم نبود، ولی مطهر بود و وارسته از گناه و از وارثان آیه تطهیر، ازاینرو معصومه لقب گرفت. عمری عبادت خالصانه ذات اقدس الهی، او را منشأ کرامتها و عنایتهای ویژه ساخت، تا آنجا که «کریمه اهل بیت(ع)» لقب گرفت. نهتنها «معصومه» و «کریمه» بود، بلکه مقام شفیعه روز جزا نیز یافت و جدّش، صادق آلالله نیز فرمود: «تَدخُلُ بشَفاعتها شیعَتی الجنُة باجَمعهِم؛ به شفاعت فاطمه معصومه(س) همه شیعیانم وارد بهشت خواهند شد.»10 بانو به اذن الهی مقام شفاعت یافت تا افزون بر رسول خدا(ص)، قرآن، عترت، فرشتگان، پیامبران و مؤمنان، او نیز با شفاعتش، شیعیان را در محشر شادمان سازد.
جواد الائمه(ع) فرمود: «مَن زارَ قَبْر عَمَّتی بقُم فَله الجَنّهَ؛ هرکه قبر عمهام فاطمه معصومه(س) را در قم زیارت کند، سزاوار بهشت است.»11 علی بن موسی الرضا(ع) نیز چنین بشارتی را به شیعیان داد. به سعد فرمود: «نزد شما قمیها از ما اهل بیت قبری هست.» سعد پرسید: قبر فاطمه دختر موسی را میفرمایی؟ فرمود: «آری. هرکس او را زیارت کند و عارف به شأن و حق وی باشد، بهشت پاداشش خواهد بود. پس هنگامی که کنار قبر آمدی، نزد سر مقدس رو به قبله بایست و پس از 34 مرتبه الله اکبر و 33 مرتبه سبحان الله و 33 مرتبه الحمدلله بگو: السلام علی آدم صفوه الله، السلام علی…».12
هنوز معصومه آل عصمت، دیده به جهان نگشوده بود، حتی پدرش موسی بن جعفر نیز متولد نشده بود که جدّ گرانقدرش صادق آلالبیت در آن سالها پیشبینی مقام و مرتبهاش را میکرد و به شیعیان میفرمود:
به راستی که برای خدا حرمی هست و آن مکه است. برای رسول خدا(ص) حرمی هست و آن کوفه است و برای ما اهل بیت حرمی هست و آن شهر قم است. آنجا بانویی از فرزندانم به نام فاطمه دفن میشود. بهشت بر هرکه او را زیارت کند، واجب میگردد.13
مقام این امامزاده گرانقدر تا کجاست که طوافی عاشقانه و زیارتی عارفانه بر گرد حرمش، کلید بهشت است و وعدهاش را جدش، برادرش و برادرزادهاش که همه از معصومان(ع) صدیقاند دادهاند… . چه راحت است بهشت رفتن، با داشتن تو بانو…!
پی نوشت ها :
1. غلامعلی عباسی فردویی، زن و اسوههای آسمانی، ص 150.
2. منصوری، زندگانی حضرت معصومه(س)، ص 14.
3. فروغی از کوثر، ص 34.
4. زن و اسوههای آسمانی، ص153.
5. بحارالانوار، ج 60، ص214.
6. همان، ص 218.
7. همان، ص 219.
8. زن و اسوههای آسمانی، ص 156.
9. فروغی از کوثر، ص 38.
10. حسن بن حسن قمی، تاریخ قدیم قم، ص 214.
11. بحارالانوار، ج60، ص 219؛ سفینه البحار، ج 2، ص 376.
12. سفینه البحار، ج 2، ص 376.
13. بحارالانوار، ج 102، ص265.
منبع ماهنامه طوبی شماره 35