علامه جعفری در دانشگاه بیرمنگام انگلستان
دیدار پروفسور «سیکارو» رئیس دپارتمان ادبیات و فرهنگ دانشگاه «بیرمنگام» و تعدادی از اساتید این بخش از کشورهای ترکیه- مالزی و عراق با استاد محمدتقی جعفری
استاد جعفری ضمن قدردانی و اظهار خوشوقتی از مقالات با پروفسور سیکارو و سایر همکاران وی گفت:
خیلی خوشحالم که در این مرکز (کتابخانه) این دیدار ترتیب یافته است.
پروفسور سیکارو ضمن خوش آمدگویی گفت:
عذر میخواهم، علیرغم کوششی که کردم چند چهره علمی دانشگاه در این جلسه حضور و با شما دیدار داشته باشند متأسفانه به علت فرصت کوتاه این کار میسر نشد.
استاد جعفری:
من از تلاش شما در این باره تشکر میکنم.
در همین موقع دکتر بوآون معاون وی و خانم حیفا جواد از اساتید این دانشگاه در جلسه حضور پیدا کردند و به جناب استاد معرفی شدند.
پروفسور سیکارو:
ما منتظر هستیم که از بیانات جناب عالی استفاده ببریم.
جعفری:
مطالبی که در ارتباط با ضرورت علوم انسانی و تلاش برای توسعه احساس میشود، در درون ما خیلی روشن است، ما در شرق و غرب باید این معنا را هر چه زودتر و عمیقتر دنبال کنیم؛ چون پیشرفت تکنولوژی تا حدودی باعث شده است که علوم انسانی محل حقیقی خود را از دست بدهد. من فکر میکنم که اگر بتوانیم به همکاریهای خود در علوم انسانی بیشتر بپردازیم، این تفریط که در کنار زدن علوم انسانی در مقابل افراط دوران گذشته درباره علوم انسانی پیش آمده بود بتوانیم از یک حالت پوچگرایی که انتظارش میرود جلوگیری کنیم.
دو اقدام به ما خیلی کمک خواهد کرد: الف- از قرن هیجدهم به این طرف یک نوع حسگرایی و نفی ماوراء محسوس دامنگیر ما شده و انسان را از هویّت فوقالعاده با اهمیّت وی تهی داشته و محروم ساخته است. البته این حسگرایی، تاریخی از یونان باستان و از قرن هیجدهم دیوید هیوم اسکاتلندی دارد. معنای این نظر آن نیست که ما منکر حس دربارة واقعیابیها شویم؛ زیرا یکی از مهمترین طرق رسیدن به واقعیات، حس است ولی برای دریافت رسیدن به ارزش والای انسانی، تعقل و شهود بسیار به ما کمک خواهد کرد. در این مسیر از فیلسوفان مغرب زمین مخصوصاً آلفرد نورث وایتهد همکار راسل در منطق ریاضی، فعالیتهای بسیار مفید در فلسفه و درباره علوم انسانی انجام دادهاند.
به عقیده من اگر این حرکت ادامه پیدا کند ما میتوانیم در مسیر علوم انسانی قدمهای بسیار مثبتی برداریم. راه دیگری که به نظر میرسد، این است که از قرن هیجدهم به این طرف، نظریاتی درباره تفسیر هویّت انسانی در گذرگاه تاریخ بروز کرده است. اشتباه بودن این نظریات بعداً تأیید شده است. نظریات نیچه، فروید، «انتخاب طیبعی» پیروان داروین، بعدها رفتارشناسی که جای روانشناسی را گرفت، علوم انسانی را به مرحله سقوط نزدیک کرد. اگر نتوانیم برای قرار دادن انسان در موقعیت خاص خود و ترویج علوم انسانی قدم برداریم حتماً بایستی این مسائل دوباره مورد تجدید نظر قرار گیرند. تعدادی از نظریات که در دو قرن اخیر که در شرق و در غرب مطرح شده است و علوم انسانی را به علوم طبیعی خیلی نزدیک کرده است قطعاً بایستی مورد تجدید نظر قرار داد.
سیکارو:
ما اگر چه از فلسفه آگاهی نداشته و نداریم اما با شما موافقیم و بر این اعتقادیم که در دو قرن اخیر، علوم انسانی در پشت صحنه قرار گرفته و تکنولوژی در جلو. ما همه معتقدیم، چیزی که بایستی دربارهاش فکر کنیم. متافیزیک و صنعت است که بایستی مورد فکر و اندیشه قرار گیرد. بعضی از دانشمندان در دوران متأخر که ضمن کارهای علمی با متافیزیک روبرو شدهاند، قبول دارند که تنها با حس نمیشود به مقصد نزدیک شد، لذا در حال رسیدن به این هستند که در پشت صنعت چیز دیگری نهفته است.
جعفری:
در تحقیقات در مورد حس و تجربه که وسیلة رسیدن به ادراکات است، از یک نکته غفلت ورزیدهایم و آن این است که حس و تجربه در حقیقت، وسیلة وصول به حقیقت و یا واقعیت است و برای ما در محور فرهنگ اصیل «Culture» موادی را که با حس و تجربه در واقعیات به دست میآوریم موادی دیگر میتواند در منطق دریافتها هم قابل لمس باشد. چون ملاک ما واقعیتها است و واقعیتها را حس مینماییم. حس و تجربه را بایستی بیشتر توضیح دهیم که مقصود از حس و تجربه چیست؟ آیا حتماً بایستی نمود فیزیکی داشته باشد؟!
استادِ عراقی:
اتحاد عالم ماده و معنا در کجا است؟
جعفری:
معنا مجرد (تجرید شده) است. یعنی: حقیقتی است تجریدی. ارتباط آن با ماده قطعاً فیزیکی نیست.، بلکه معنا مسلط بر ساختمان فیزیکی بدن است.
استادِ عراقی:
آیا میتوانیم بگوییم که دو جنبه وجود (قابل لمس و غیر قابل لمس) متحد هستند؟
جعفری:
دو نظریه وجود دارد: نظریه مشائیّین و نظریه اشراقیّین. این دو نظریه از یونان است. مشائییّن میگویند: تجرد از بقا شروع میشود یعنی از عالم مادی شروع میشود. کم کم در جریان رشد، تجرید شروع میشود. این نظریة ارسطو است.
نظریه دوم میگوید: حقایق تجرید از جهان فوق ماده وارد عالم ماده میگردد و از این عالم، ماده به جایگاه اصلی خود حرکت میکند. مثال: میبینیم این گل زیبا است، مهتاب زیبا است، این آدم زیبا است، یک صدای خوب زیبا است، اینها نمودهای فیزیکی هستند که با ما ارتباط برقرار میکنند. این نمود فیزیکی است ولی کم کم در طول زمان در درون ما به یک حقیقت مجرد از مختصات فیزیکی تبدیل میشود، این مطلبی بود که افلاطون به شاگردان خود در آن زمان گفت. من به شما میگویم زیبایی چیست؟ شما گل را نشان میدهید! زیبایی گل مصداق زیبایی است، نه حقیقت زیبایی، مهتاب مصداقی از زیبایی است نه حقیقت زیبایی…
حقیقت زیبایی که در درون ما وجود دارد و قابل تطبیق بر همه زیباییهای متنوع است و آن زیباییها بیشمار میباشد، پس زیبایی حقیقتی مجرد است، نه یک مفهوم کلی و نه یک پدیده خیالی.
استادِ عراقی:
چطور فلاسفه یونان بر فلاسفه شرق اثر گذاشتند؟
جعفری:
اما درباره تأثیر فلسفه یونان به اسلام، نمیشود گفت فلسفه اسلام کلاً از یونان است. فارابی، ابنسینا، ابنرشد، میرداماد، ملاصدرا، خود دارای فلسفههای خاص خود میباشند اگرچه از دیدگاههای فلسفی یونان استفادهها نمودهاند. بنابراین فلسفه اسلام ساخته شده فلسفه یونان نیست. به عنوان مثال: عمومیت حرکت را هراکلید در یونان به طور ابتدایی چنین گفته است: من دو بار به یک رودخانه وارد نشدهام. این جملة بسیار مهمی است، ولی همین حرکت در فلسفه صدرالمتألهین، بسیار دقیقتر و با مبانی عالی فلسفی که حتی برای فلاسفة امروز هم مطرح است، مورد تحقیق قرار گرفته است.
استادِ عراقی:
آیا اسلام فلسفة خاص خود را دارد؟
جعفری:
اگر مقصود از فلسفه، یک سیستم بسته از نظریات فلسفی و با یک اصطلاحات معین باشد، قطعاً این طور نیست، و اگر مقصود از فلسفه یعنی نگرش حکمت والا به جهان هستی که با گسترش معارف، حقایق بیشتری را در دیدگاه خود قرار بدهد، آری. اسلام از یک فیلسوف یا یک سیستم بستة فلسفی معین پیروی نمیکند، ولی ظرفیت انطباق بر جهانبینیها و فلسفههای مثبت را به خوبی دارا میباشد.
منبع: جعفری، محمد تقی، (1389)، پیام خرد، تهران، انتشارات مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری