نشانه های خداوند
(ان فی خلق السماوات و الارض و اختلاف اللیل و النهار و الفلک التی تجری فی البحر بما ینفع الناس و ما انزل الله من السماء من ماء) (فاحیا به الارض بعد موتها و بث فیها من کل دابه و تصریف الریاح و السحاب المسخر بین السماء و الارض لایات لقوم یعقلون) (1) ( و فی الارض آیات للموقنین، و فی انفسکم افلا تبصرون) (2)
(سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق) (3)
در آیه های شریفه ی فوق، آیات به آفاقی و انفسی تقسیم شده است. آیات آفاقی، عبارت است از جهان (عالم اکبر) و انفسی عبارت از انسان (عالم اصغر) می باشد.
در تذکر به آیات آفاق و انفس به چند طریق می توان وارد شد یکی آنکه عالم را- من حیث المجموع- موجودی واحد که دارای اجزای کثیره است در نظر آوریم. دیگر آنکه در هر یک از موجودات جداگانه وارد بحث شویم. ودر هر یک از دو طریق فوق یک مرتبه نظر در ذات مخلوقات نمائیم و متذکر شویم که ذاتاً بر مصنوع و مخلوق بودن خود و احتیاج به غیر دلالت دارند و یک مرتبه نظر کنیم به تدبیری که در خلقت آنان به کار رفته است و آثار و نتایج و خواصی که بر آنها مترتب است و در نتیجه اذعان کنیم به وجود قادری حکیم و توانا که که آنان را به مقتضای حکمت آفریده و در هر کدام تدبیری شایسته به کار برده و آثاری خاص نهاده است. با استفاده از آیات و اخبار، تذکراتی چند برای نمونه ذکر می کنم.
1-دلالت ذاتی موجودات بر مخلوقیت
هر عاقلی که تأمل در اشیای موجوده نماید، به نور علم و عقل خود، می یابد که تمام موجودات از انسان و حیوان و نبات و جماد و غیره، مختلف و متباین با یکدیگرند؛ و از برای هر یک حقیقت و واقعیت و آثاری است مخصوص به خود، و توهم نمودن اینکه تمام موجودات یک حقیقت واحده و مصداق لفظ وجود می باشند و اختلاف بین آنها به مراتب با تعینات وجود دارد. و اطلاق سایر الفاظ (مانند حیوان و انسان و جماد) بر اشیا به اعتبار و انتزاع عقل می باشد و در خارج واقعیت و حقیقت، غیر از لفظ و مصداق وجود ندارند- آن طور که عرفا توهم نموده اند- خلاف وجدان و فطرت هر عاقلی است چنان که محقق شریف می فرماید قول به وحدت وجود، خلاف مشاهده ی وجدان است و اثباتش بر عهده ی مدعی است. توضیح بیشتر هم در محل خود خواهد آمد ان شاءالله.
بهر تقدیر، اختلاف و واقعیت داشتن اشیا از بدیهیات و خلاف آن، خلاف فطرت و علم عقل است، و پس از تأمل در اشیا به وجدان و فطرت سلیم، می بینم که شیئیت اشیا- مثل انسانیت انسان و ناریت نار- به نفس ذات آنها نیست و مصنوعیت و احتیاج و بیچارگی ذاتی آنها می باشد و چون صانعیت مخالف و ضد با مصنوعیت است، در حقیقت واحده جمع نگردد و شیء مصنوع که مصنوعیت و احتیاج ذاتی اوست، صانع و خالق خود یا دیگری نخواهد بود، والا اجتماع ضدین در شی ء واحد لازم شود [که] از محالات اولیه است.
پس از تدبر در هر شیء که مجعولیت و مصنوعیت و احتیاج ذاتی آن را فهمیدیم که خود را درست نکرده و دارای حقیقت خود به خودی نمی باشد، بلکه امری خارج از حقیقت او که آن را به وجود آورده، صانع و خالق آن می باشد و فاعلیت و صانعیت حقیقت شیء و جزء آن نیست و اگر در انسان فاعلیت ترکیبی ملاحظه می شود به واسطه ی علم و قدرتی است که خارج از حقیقت ذات وی و اعطائی خالق متعال است که در موقع خود در بیان آیت بودن انسان خواهد آمد.
و بالجمله، هر یک از آیات آفاقی و انفسی را ملاحظه نمائیم. با تدبر کافی آنچه را گفتیم ظاهر می بینیم و صدای مصنوعیت و احتیاج را که دلالت بر صانع می نماید از شراشر وجودش می شنویم و توضیح بیشتر در ضمن ترجمه ی مناظره ی حضرت صادق (علیه السلام) ذکر می شود.
(یا ایها الناس ضرب مثل فاستمعوا له ان الذین تدعون من دون الله لن یخلقوا ذبابا و لو اجتمعوا له و ان یسلبهم الذباب شیئاً لا یستنقذوه منه ضعف الطالب و المطلوب، ما قدروا الله حق قدره ان الله لقوی عزیز) (4)
ترجمه- ای مردمان! مثلی زده می شود آن را گوش دهید. همانا کسانی را که می خوانید غیر از خدا، خلق نکرده اند مگسی را، و اگر بربایند مگس از ایشان چیزی را، نمی توانند از او بگیرند؛ ضعیف و ناتوان است طلب کننده و طلب شده. تعظیم نکردند خدا را آن طوری که شایسته او است. همانا خداوند توانا و غالب است.
(هذا خلق الله فارونی ماذا خلق الذین من دونه بل الظالمون فی ضلال مبین) (5)
(ام خلقوا من غیر شیء ام هم الخالقون، ام خلقوا السماوات و الارض بل لا یوقنون) (6)
1-این است آفرینش خدا، نشان دهید آنچه را که غیر خدا خلق کرده، بلکه ستمکاران در گمراهی آشکارند.
2-آیا خلق شده اند از غیر چیزی و بدون علت و خالق؟ یا خود را خلق کرده اند؟ یا خلق کرده اندآسمان ها و زمین را؟ بلکه ایشان یقین ندارند به خداوند.
فی روایه الدقاق عن ابوعبدالله مسنداً الی ان قال و لکن افتح علیک بسوال و اقبل علیه فقال له أمصنوع انت او غیر مصنوع فقال عبد الکریم بن ابی العوجاء بل انا غیر مصنوع فقال له العالم (علیه السلام) فصف لی لو کنت مصنوعا کیف کنت تکون فبقی عبدالکریم ملیا لا یحیر جوابا و ولع بخشبه کانت بین یدیه و هو یقول طویل عریض عمیق قصیر متحرک ساکن کل ذلک صفه خلقه فقال له العالم فان کنت لم تعلم صفه الصنعه غیرها فاجعل نفسک مصنوعا لما تجد فی نفسک مما یحدث من هذه الامور فقال له عبدالکریم سالتنی عن مساله لم یسالنی عنها احد قبلک و لا یسالنی احد بعدک عن مثلها الی ان قال فعاد فی الیوم الثالث فقال اقلت السوال فقال له ابو عبدالله عن سل عما شئت فقال ما الدلیل علی حدث الاجسام فقال انی ما وجدت شیئا صغیرا و لا کبیرا لا و اذا ضم الیه مثله صار اکبر و فی ذلک زوال و انتقال عن الحاله الاولی و لو کان قدیما ما زال و لا حال لان الذی یزول و یحول یجوز ان یوجد و یبطل فیکون بوجوده بعد عدمه دخول فی الحدث و فی کونه فی الازل دخوله فی العدم و لن تجتمع صفه الازل و العدم و الحدوث و القدم فی شیء واحد فقال عبدالکریم هبک علمک فی جری الحالتین و الزمانین علی ما ذکرت و استدللت بذلک علی حدوثها فلو بقیت الاشیاء علی صغرها من این کان لک ان تستدل علی حدوثهن فقال العالم ع انما نتکلم علی هذا العالم الموضوع فلو رفعناه عالما آخر کان
لا شیء ادل علی الحدیث من رفعنا ایاه و وضعنا غیره و لکن اجبیبک من حیث قدرت ان تلزمنا فنقول ان الاشیاء لودامت علی صغرها لکان فی الوهم انه متی ضم شیء الی مثله کان اکبر و فی جواز التغییر علیه خروجه من القدم کما ان فی تغییره دخوله فی الحدث لیس لک وراءه شیء یا عبدالکریم (7)
ترجمه خبر- در توحید صدوق در روایت دقاق نقل می کند در مناظره ای که واقع شد بین حضرت صادق (علیه السلام) و ابن ابی العوجاء و حاصل مضمون خبر این است که حضرت از او سوال فرمود آیا تو مصنوعی یا غیر مصنوع؟ گفت: مصنوع نیستم. فرمود: اگر مصنوع بودی چگونه بودی؟ یعنی، صفت مصنوعیت را بیان کن. سر خود را به زیر افکند و با چوبی که در دست داشت بازی می نمود و صفات را بیان می کرد از عرض و طول و عمق و می گفت: تمام این ها اوصاف مخلوقات است. پس از آن حضرت فرمود: حالی که نمی یابی در نفس خود جز مصنوعیت، پس اعتراف کن به مصنوعیت خود. گفت: سوال کردی از من امری را که قبل از تو کسی سوال نکرده و بعد هم سوال نخواهد کرد. فرمود: کسی تا به حال از تو سوال نکرده، چه می دانی کسی سوال نخواهد کرد؟ به علاوه قائل به قبل و بعد شدی پس اساس خود را نقض کردی. (تا اینجا حضرت او را متذکر نمود و رجوع به فطرت و وجدانش داد پس از آنکه تأمل کرد دید آنچه را می بیند آثار مصنوعیت از آن می فهمد، لذا از جواب عاجز مانده اعتراف به عجز خود نموده بعد حضرت او را آگاه ساخت که آنچه می گوید از روی علم نیست. از کجا می داند که در آینده کسی از او نخواهد پرسید؟ و مثلی از برای او بیان فرمود: که عاقل چگونه می تواند نفی کند آنچه را نمی بینند و نمی داند و حضرت با وی جدال به احسن نموده زیرا فرمود: تو از برای اشیا، قبل و بعد و اول و آخری قائل نیستی و از برای حرکت و زمان، ابتدائی نمی دانی. چگونه مقدم و مؤخر قائل شدی؟ و حال اینکه قبل و بعد از صفات حادث و مختص به چیزی است که اول داشته باشد و چیزی که اول دارد انتها دارد).
بعد از آنکه ابن ابی العوجاء عاجز شد از اثبات دعوی خود، گفت: من سوال را برمی گردانم و به حضرت عرض کرد دلیل بر حدوث اشیا چیست؟ حضرت فرمود: نمی بینم چیزی را از کوچک و بزرگ مگر اینکه اگر ضم شود چیزی به او بزرگ تر خواهد شد. و این دلالت کند بر زوال و انتقال او از حالی به حالی و اگر قدیم و ازلی باشد زائل نگردد و از حالتی به حالت دیگر منتقل نشود و چیزی که جایز است بر او زوال، جایز است که موجود شود و باطل گردد؛ پس ممکن است در او وجود بعد از عدم و عدم بعد از وجود و در شیئی واحد صفت ازل با عدم جمع نشود. عرض کرد: درست است اگر اشیا به نحوی که فرمودی باشند حادث خواهند بود، ولکن اگر فرض شود که اشیا بر صغر خود باقی باشند چگونه دلالت بر حدوث نمایند؟
حضرت فرمود: فرض ما در عالم موجودات است که متصف می باشند به صفت حدوث و اگر فرض نمائی عدم این عالم و وجود عالم دیگری [را] پس بیشتر دلالت بر حدوث دارد. علاوه بر این نیز جواب گوئیم آنچه را فرض کردی که همیشه کوچک باشد، جایز است در وهم که منضم شود به او مثل او پس بزرگ تر گردد پس جایز است بر او تغییر و تبدیل و قابل زوال است و این امر با قدم و ازل ضد می باشد و از برای تو بیش از آنچه گفتی دلیل و برهانی نیست. پس ابن العوجاء ساکت و مغلوب شد و دنبال کار خود رفت.
در این جمله از فرمایش حضرت، نیز تذکر داده شده که در علم و اجزای آن اوصاف و آثار مصنوعیت آشکار است و از آثار و لوازم ذاتیه ی اشیا، تغییر و زوال و فنا می باشد، پس مصنوعیت و مخلوقیت، ذاتی آنها است و محتاج به خالق می باشند؛ زیرا شیء نتواند خود را ایجاد نماید و مثل او هم نتواند او را پدید آورد، چون مصنوعیت و احتیاج در او نیز هست و حال که خود صانع و خالق خود نشد و مثل او هم صانعش نبود لا محاله صانع و خالق قادر حکیم؛ جاعل و خالق او خواهد بود.
2-تذکر به آیات آفاقی از نظر وحدت جهان
چنانکه قبلاً اشاره شد نظر در آیات آفاقی، یک مرتبه به نحو جمعی است و یک مرتبه به نحو تفصیل. نظر به نحو جمعی آن است عالم را- که دارای اجزای کثیره است- به منزله ی شیء واحدی فرض نمائیم، که تمام اجزای آن مربوط به هم است و اگر عضوی یا جزئی از او کم یا نیست شود از آن نحو وجودی که دارد تغییر و تبدیل پیدا کند و عالم به هم خورد یا از آثار و فوائدی که دارد باز ماند. مثل اینکه اگر فرض شود خورشید یا ماه و یا جزء دیگر از اجزای عالم نباشد، یا از حرکت باز ماند، بدیهی است عالم خراب و فاسد خواهد گردید. پس می بینیم که اجزای عالم، به قسمی مربوط به هم می باشد که گویا به منزله ی انسان واحدی است که اگر عضوی از اعضای او که مهمل شود از عمل باز ماند یا تباه گردد، و به سان ساعتی است که اگر دندانه ای از چرخ های او بشکند یا کج شود، از کار بیفتد، در این صورت آیا می توان گفت و توهم نمود که این مصنوع با این کیفیت ارتباط بین اجزای آن، خود به خود یافت شده و یا آنکه خود را آفریده است یا به همین نحوی که مشاهده می شود ازلاً و ابداً بوده است و مصنوع قادر عالم مدبری نیست؟هر عاقل منصف و مدبر با وجدان، با اندک تأمل و تذکر، حکم کند که این مصنوع که مصنوعیت ذاتی او است ساخته شده ی صانعی است که مثل و مانند وی نیست و دارای علم و حکمت و تدبیر است.
پس عالم به نظر وحدت و اجتماع، آیت و نشانه ی مصنوعیت خود و صانعیت خالق خود می باشد و لا محاله با تدبر در این جهت اعتراف و اقرار وجدانی به خدا و صانع عالم برای انسان حاصل خواهد گردید.
مردمی که منکر صانع این عالم هستند و آن را قدیم دانسته یا آن را صانع خود پندارند مانند کسی هستند که گوید اجزای ساعت در بدو امر اجزا و ذراتی بودند و به تدریج به هم پیوسته آهن یا طلا و نقره شدند. به مرور زمان چرخ های مرتب و منظم و شکل مخصوصی پیدا کرده به هم متصل شده، اوقات را به ما نشان می دهد. آیا هیچ عاقلی چنین تصوری را می کند یا بی شعورترین مردم چنین خیالی را می نماید؟
(بل الظالمون فی ضلال مبین)(8)
سزاوار است چند آیه ی شریفه ی که در خصوص تذکر آیات آفاقی که از نظر وحدت می باشد ذکر گردد.
(الله الذی رفع السماوات بغیر عمد ترونها ثم استوی علی العرش و سخر الشمس و القمر کل یجری لاجل مسمی یدبر الامر یفصل الایات لعلکم بلقاء ربکم توقنون، و هو الذی مد الارض و جعل فیها رواسی و انهاراً و من کل الثمرات جعل فیها زوجین اثنین یغشی الیل النهار ان فی ذلک لایات لقوم یتفکرون) (9)
(و فی الارض قطع متجاورات و جنات من اعناب و زرع و نخیل صنوان و غیر صنوان یسقی بماء واحد و نفضل بعضها علی بعض فی الاکل ان فی ذلک لایات لقوم یعقلون الله الذی خلق السماوات و الارض و انزل من السماء ماء فاخرج به من الثمرات رزقاً لکم و سخر لکم الفلک لتجری فی البحر بامره و سخر لکم الانهار و سخر لکم الشمس والقمر دائبین و سخر لکم اللیل و النها، و آتاکم من کل ما سالتموه و ان تعدوا نعمت الله لا تحصوها ان الانسان لظلوم کفار)(10)
(هو الذی انزل من السماء ماء لکم منه شراب و منه شجر فیه تسیمون، افمن یخلق کمن لا یخلق افلا تذکرون) (11)
روایات مبارکات نیز در بیان این مطلب فراوان است فقط چند جمله از توحید مفضل ذکر می شود چون جملاتی که ما ذکر می نمائیم مضمون آنها مطابق با مضمون روایات مسلمه و آیات شریفه می باشد، محتاج به تصحیح سند نیست. اگر چه مجلسی- اعلی الله مقامه- تصحیح فرموده اند.
از جمله در روایت شریفه مفضل از حضرت صادق (علیه السلام) درباره منکرین حضرت باری متعال نقل می کند که فرمود: آنان، یعنی، منکرین خدا در گمراهی و کوری و تحیر، مانند کورانی هستند که داخل خانه و منزلی شدند که به محکم ترین و بهترین بناها بنا و بهترین و فاخرترین فرش ها در آن گسترده شده و اقسام خوراک ها و شراب ها و لباس ها و اسبابی را که نیازمند باشند مهیا شده و هر چیز به مکان و جایگاه خود که لایق به آن است به طور تقدیر صواب و حق و حکمت گذاشته شد، پس در آن خانه می گردند و دور می زنند در حالی که محجوب است قلوب آنان و بانی خانه را نبینند چه بسا برمی خورند به چیزی که گذاشته شده در محل خود و مقصود از آن را ندانند که برای چه مهیا شده و برای چه قرار داده شد، اظهار ناشناسائی و انکار و سخط کرده، بانی خانه را دم نمایند. این است حال آنان در انکار در امر خلقت و محکمی صنعت. از مهم ترین ادله و عبرت ها برای معرفت ذات مقدس خداوند، خلقت و مهیا کردن این عالم و ترکیب و نظم اجزای آن است به نحوی که هست، زیرا که اگر تأمل و فکر کنی در عالم و تمیز دهی به عقل، بیابی عالم را مانند خانه ای که مهیا شده در او آنچه که بشر به آن محتاج است از آسمان و زمین و ستارگان و جواهر؛ و انسان مانند مالک خانه است و اقسام نباتات و حیوانات مهیا و مصروف است در مصالح و منابع انسان و این دلالت روشنی می باشد که عالم مخلوق است به تدبیر و حکمت و نظام و اینکه خالق آن یکی و کسی است که ترکیب کرده و منظم فرموده بعضی را با بعضی، جل قدسه و تعالی جده و کرم وجهه و لا اله غیره تعالی عما یقول الظالمون. انتهی موضع الحاجه منه.
3-نظر در آیات افاقی به طریق تفضیل
نظر در آیات افاقی به نحو تفضیل، عبارت است از تأمل و تفکر در اجزای عالم فرداً فرد. بدیهی است که شناختن و رسیدن به حقایق تمام اجزای عالم، از سماوات و ارضیات و معرفت تمام آثار و خواص و کیفیت ربط هر جزء یا جزء دیگر از برای بشر محال است؛ و اگر تمام بشر، مجتمع بر این امر شوند نتوانند؛ بلکه هر پرده مختصری که از روی حقیقتی از حقایق موجود برداشته شود، ابواب جهل بیشتر گشوده شود و تحیر افزون گردد. علت آن است که این طرز رسیدگی و شناختن، متوقف است بر احاطه و معرفت به تمام علوم مدونه در عالم از عوامل رسمی و مخفی چون علم نجوم، هیئت، طب، تشریح، حیوان شناسی، جماد شناسی و سایر علوم مختلفه که ذکر تمام آنها کتاب جداگانه لازم دارد.
با این همه زحمات و کشفیات، بزرگان بشر تاکنون به تمام آثار و حقیقت شیء واحد، پی نبرده اند و اغلب آنان اظهار عجز و نادانی نموده اند. مقداری که در دسترس بشر و مقدر او است همان اندازه ای است که قرآن مجید برای ظهور معرفت فطری، تذکر به آن داده است.
(و لو ان ما فی الارض من شجره اقلام و البحر یمده من بعده سبعه ابحر ما نفدت کلمات الله ان الله عزیز حکیم)(12)
(قل لو کان البحر مداداً لکلمات ربی لنفد البحر قبل ان تنفد کلمات ربی و لو جئنا بمثله مدداً)(13)
با اندک تأمل، حقیقت آنچه گفتیم ظاهر گردد و اعتراف به عجز از شراشر وجود بشر متفکر و متدبر آشکار شود و چون بنای رساله به ذکر آیات الهیه برای ظهور فطرت و معرفت الله، ثابت در ذات انسان بر طبق قرآن مجید و روایات شریفه می باشد، لذا سزاوار است خطبه ی شریفه منسوبه به مولی العارفین و قطب الموحدین علی بن ابیطالب امیرالمومنین (علیه السلام) را متذکر بشویم:
و لو فکروا فی عظیم القدره و جسیم النعمه لرجعوا الی الطریق و خافوا عذاب الحریق و لکن القلوب علیله و البصائر مدخوله الا ینظرون الی صغیر ما خلق کیف احکم خلقه و اتقن ترکیبه و فلق له السمع و البصر و سوی له العظم و البشر انظروا الی النمله فی صغر جثتها و لطافه هیئتها لا تکاد تنال بلحط البصر و لا بمستدرک الفکر کیف دبت علی ارضها و صبت علی رزقها تنقل الحبه الی جحرها و تعدها فی مستقرها تجمع فی حرها لبردها و فی وردها لصدرها مکفول برزقها مرزوقه بوفقها لا یغفلها المنان و لا یحرمها الدیان و لو فی الصفا الیابس و الحجر الجامس و لو فکرت فی مجاری اکلها فی علوها و سفلها و ما فی الجوف من شراسیف بطنها و ما فی الراس من عینها و اذنها لقضیت من خلقها عجبا و لقیت من وصفها تعبا فتعالی الذی اقامها علی قوائمه و بناها علی دعائمه لم یشرکه فی فطرتها فاطرو لم یعنه علی خلقها قادر و لو ضربت فی مذاهب فکرک لتبلغ غایاته ما دلتک الدلاله الا علی ان فاطر النمله هو فاطر النخله لدقیق تفصیل کل شیء و غامض اختلاف کل حی و ما الجلیل و اللطیف و الثقیل و الخفیف و القوی و الضعیف فی خلقه الا سواء و کذلک السماء و الهواء و الریاح و الماء فانظر الی الشمس و القمر و النبات و الشجر و الماء و الحجر و اختلاف هذا الیل و النهار و تفجر هذه البحار و کثره هذه الجبال و طول هذه القلال و تفرق هذه اللغات و الالسن المختلفات فالویل لمن انکر المقدر و جحد المدبر زعموا انهم کالنبات ما لهم زرارع و لا لاختلاف صورهم صانع و لم یلجئوا الی حجه فیما ادعوا و لا تحقیق لما اوعوا و هل یکون بناء من غیر بان او جنایه من غیر جان و ان شئت قلت فی الجراده اذ خلق لها عینین حراوین و اسرج لها حدقتین قمراوین و جعل لها السمع الخفی و فتح لها القم السوی و جعل لها الحس القوی و نابین بهما تقرض و منجلین بهما تقبض یرهبها الزراع فی زرعهم و لا یستطیعون ذبها و لو اجلبوا بجمعهم حتی ترد الحرث فی نزواتها و تقضی منه شهواتها و خلقها کله لا یکون اصبعا مستدقه فتبارک الله الذی یسجد له من فی السموات و الارض طوعا و کرها و یعفر له خدّا و وجها و یلقی الیه بالطاعه سلما و ضعفا و یعطی له القیاد رهبه و خوفا فالطیر مسخره لامره احصی عدد الریش منها و النفس و ارسی قوائمه علی الندی و الیبس و قدر اقواتها و احصی اجناسها فهذا غراب و هذا عقاب و هذا حمام و هذا نعام دعا کل طائر باسمه و کفل له برزقه و انشا السحاب الثقال فاهطل دیمها و عدد قسمها قبل الارض بعد جفوفها و اخرج نبتها بعد جدوبها (14)
ترجمه خبر- اگر مردم، در قدرت عظیم و نعمت های بزرگ پروردگار اندیشه نمایند، به راه مستقیم رجوع خواهند نمود و از عذاب سوزان خواهند ترسید؛ لکن دلها بیمار و چشم ها غیر سالمند. آیا به سوی کوچک ترین مخلوق نظر نمی کنند که چگونه خلقت او را محکم فرموده و ترکیبش را استوار کرده و برای او گوش و چشم شکافته استخوان و پوستش را به تناسب خلق کرده؟ به سوی مورچه نگاه کنید در کوچکی جسم و لطافت هیأت او که به دیدن چشم، دریافته نشود و به فکر ادراک نگردد. چگونه بر زمین راه می رود و بر روزی خود حریص و بخیل است!؟ دانه را به جانب لانه نقل می کند و آن را در گرمی برای وقت سردی و هنگام آمدن برای وقت بازگشتن، جمع می کنند. روزی او کفالت شده و مناسب حالش روزی داده شده. خداوند، از او غافل نشود و جزا دهنده، او را محروم نکند، اگر چه در سنگ خشک هموار و سنگ محکم استوار باشد اگر فکر کنی در مجاری خوردن مورچه در منافذ بالا و پایین او و آنچه در شکم اوست از اطراف اضلاع شکمش و آنچه در سر اوست از چشم و گوش او، به عجیب کردن او به زحمت خواهی افتاد. پس بزرگ است خدائی که مورچه را به پا داشته بر پاها و دست های او و بنا کرد او را بر ستون ها و اعضایش. آفریننده ای، در آفرینش مورچه او را شرکت نکرده و او را قادری بر خلقت وی یاری ننموده. اگر راه های فکرت را بپیمائی تا برسی به آخرین درجه فکر خود، دلالت نکند تو را مگر بر اینکه خالق مورچه، همان آفریننده ی درخت خرما است. به جهت مخفی و باریک بودن اعضای هر چیزی و امتیاز بین آنها و مخفی بودن جهت اختلاف هر زنده، و نیست بزرگ و خرد و سنگین و سبک و قوی و ضعیف در خلقت، مگر مساوی و یکسان. هم چنین است آسمان و هوا و باد و آب [که] در خلقت یکسانند.
به جانب خورشید و ماه و گیاه و درخت و آب و سنگ و گردش شب و روز و شکافته شدن دریاها و زیادی کوه ها و طول قله ها و اختلاف زبان ها و مختلف بودن لغت ها، نگاه کن. پس وای بر کسی که انکار مقدر کند و تدبیر کننده را باور ننماید. گمان کرده اند ایشان مانند گیاه می باشند که زارعی نداشته باشند و از برای اختلاف صورت ها صانعی نباشد و دلیلی بر ادعای خود ندارند و بر آن چه می گویند تحقیقی ندارند. آیا بنائی بدون بانی و گناهی بدون جانی ممکن است؟ و اگر خواستی بگو درباره ی ملخ، آنچه در مورچه گفته شد که چشم سرخ برای او آفرید، و دو حدقه ی روشن برای او برافروخته و گوشی مخفی برای او قرار داده و دهان مناسب برای او گشوده و حس قوی برای او قرار داده و دو دندان که به آنها مقراض کند گیاه را و دو داس که به آن قطع می کند. زراعت کاران از او می ترسند و توانائی راندن او را ندارند، اگر چه تمامی آنان جمع شوند. وارد زراعت می شود و در برجستن های خود شهوت خود را از زراعت بر می آورد و تمام آفرینش او یک انگشت بیش نیست. بزرگ است خدائی که او را آنچه در آسمان ها و زمین است خواهی نخواهی سجده می نمایند و برای او رخساره را به خاک می مالند، در حالت سلامتی و ناتوانی اطاعت خدای خود را می نمایند و عنان اختیار را به جهت ترس به او می دهند. مرغان، به امر او مسخر شده اند. و شماره ی پرها و نفس زدن آنان را می داند دست و پای آنان را بر خشکی و تری استوار نموده روزی آنها را تقدیر فرموده و شماره ی طبقات آنها را می داند. این کلاغ است و این عقاب است و آن شتر مرغ، هر مرغی را به نامش نامیده روزی او را کفیل شده است.
ابرهای سنگین ایجاد فرموده که باران های بهاری را ریزان نمایند- و بهره ی هر جائی را مهیا فرموده و زمین را پس ازخشک شدن آب داده و بعد از آن رویانده.
4 -تذکر به آیت بودن ستارگان و علم نجوم
از آیات عظیمه ی خداوند، خلقت ستارگان می باشد. و دلالت آنها از نظر ذات، همان دلالت ذاتی سائر موجودات است که قبلا بیان شده است.
همچنین از نظر آثار و خواص و کیفیت حرکات نیز، آیت صانع حکم می باشند. قوانینی که علمای هیات قدیم و جدید برای حرکات سیارات و نظم عالم علوی به دست آورده اند، همه شاهد و دلیل است که همه مصنوع یک صانع حکیم می باشند. و از امور اتفاقی، چنین نظم شگرف حاصل نشود و همه اجرای عِلوی با مسافات بعیدی که از هم دارند، در حرکات خود از قوانین معین پیروی نمایند. از تدبر در آیات شریفه، که تذکر به آیات علوی است، معرفت به خداوند حاصل گردد.
(قل ارایتم جعل الله علیکم اللیل سرمدا الی یوم القیامه من اله غیر الله یاتیکم بضیاء افلا تسمعون، قل ارایتم ان جعل الله علیکم النهار سرمد الی یوم القیامه من اله غیر الله یاتیکم بلیل تسکنون فیه افلا تبصرون، و من رحمته جعل لکم اللیل و النهار لتسکنوا فیه و لتبتغوا من فضله و لعلکم تشکرون) (15)
یعنی، بگو ای پیغمبر! (صلی الله علیه و آله) آیا نمی بینید اگر خداوند قرار می داد شب را بر شما تا روز قیامت، کیست غیر از خداوند که بیاورد برای شما روشنائی را، آیا نمی شنوید؟ بگو آیا نمی بینید که اگر خداوند قرار می داد بر شما روز را همیشگی تا روز قیامت کیست غیر از خداوند که بیاورد برای شما شب را که آرام بگیرید در آن، آیا نمی بینید؟ و از رحمت های اوست که قرار داده برای شما شب و روز را که آرام بگیرید در آن و طلب کنید از فضل خداوند. شاید سپاس گزار باشید.
(و لئن سألتهم من خلق السموات و الارض و سخر الشمس و القمر لیقولن الله فانی یوفکون)(16)
یعنی: اگر بپرسید از آنان کی آفریده آسمان ها و زمین را و رام کرده خورشید و ماه را؟ البته می گویند خداوند. پس کجا حیرانید؟
(تبارک الذی جعل فی السماء بروجا و جعل فیها سراجا و قمرا منیرا)(17)
یعنی: بزرگ است خدائی که قرارداده در آسمان بروج [را] و قرارداده در آن چراغ (خورشید) و ماه روشن.
(هو الذی جعل الشمس ضیاء و القمر نورا و قدره منازل لتعلموا عدد السنین و الحساب ما خلق الله ذلک بالحق یفصل الایات لقوم یعلمون) (18)
یعنی: اوست خداوندی که گردانید آفتاب را روشنی و ماه را صاحب نور، تا بدانید شماره ی سال ها و حساب را. نیافریده خداوند این را مگر به حق. بیان می کند نشانه ها را برای گروهی که می دانند.
(و الشمس تجری لمستقر لها ذلک تقدیر العزیز العلیم، و القمر قدرناه منازل حتی عاد کالعرجون القدیم) (19)
یعنی: خورشید، روان است به سوی محل قراری که او را است. این است تقدیر خداوند قوی دانا. و برای ماه تقدیر نمودیم منزل هائی، تا وقتی که باز گردد مانند جوب خرمای شش ماهه.
شایسته است در مورد آیت بودن علم نجوم (خبر دادن از اوضاع ستارگان به امور آینده) از مناظره ی حضرت صادق (علیه السلام) با طبیب هندی استفاده کنیم.
طبیب هندی به حضرت عرض نمود که در بلاد ما علمای نجوم می باشند که از امور واقعه حتی از موت، حیات، تولد، فقر، غنی، مرض و صحت اشخاص خبر می دهند و حکم آنان تخلف نمی کند.
حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: پس این علم، آیت بزرگی است از پروردگار، بلکه اعظم آیات الهیه می باشد؛ زیرا دلالت اوضاع سماویه بر امور واقعه در این عالم باید به واسطه ی روابط و مناسباتی باشد و ممکن نیست بالاتفاق و التصادف صورت گیرد. این امر مربوط است یا به ذات کواکب، از سعادت و نحوست ذاتی آنها یا به اوضاع و حرکات خاصه آنها از قبیل: تندی و کندی حرکت و سکون، و یا مستندات به وضع نسبی آنان از قبیل: تقابل و تقارن و تربیع و تسدیس و غیره؛ و چون ستارگان و حرکات و خواص آنها دلالت بر امور کثیره دارند؛ ناچار باید خصوصیات اوضاع و مناسبات آنها بسیار باشد و این مناسبات را از بخت و اتفاق دانستن، باطل و ترجیح بلا مرجح است. و اگر گوئی ستاره خودش، خود را نحس کرده یا این حرکات و اوضاع خودسرانه حاصل شده است و دلالت بر امور مخصوصه ی واقعه در این عالم نماید، وجدان و فطرت عاقل آن را نپذیرد. مثل کسی که پندارد این ارتباطات و مناسبات بین اوضاع کواکب و امور ارضیه به بخت و اتفاق می باشد،- مثل کسی است که ساعتی را مشاهده نماید و بگوید که اجزا و چرخ ها و حرکات مخصوصه ی ساعت که به یکدیگر مربوطند و وقت را نشان می دهند به واسطه ی مناسبات و حرکات مخصوصه ای است بین اجزای آن؛ و مع ذلک گوید آهن یا فلز دیگر که ساعت از آن درست شده، خودسرانه موجود و خود را به وضع مخصوصی قرار داده اند؛ که دارای اجزای معین و تأثیرات خاصه گردیده است. بدیهی است این توهم نزد هر عاقل، بی خردانه است؛ بلکه حکم عقل و فطرت سلیمه این است که ساعت، دارای صانع قادر دانای حکیم، در کار خود می باشد، نیز حضرت به طبیب فرمود: اگر راست بگوئی که این علم خبر می دهد از تمام امور واقعه در عالم و از حالات و خصوصیات اشخاص، البته دانای به آن باید خارج و برتر و محیط به این عالم باشد؛ زیرا چنین علم، مترتب است به دانستن تمام جهات و حرکات و اوضاع و خصوصیات ستارگان، و علم به آنها به مشاهده ی حضوری برای غیر خالق و صانع نجوم، محال است؛ به جهت اینکه علم به مناسبات و حرکات و تمام اوضاع نجوم محتاج به دانستن ذات نجوم است و آن محتاج است به اینکه آن عالم، هم عمر دنیا باشد، تا در تمام ادوار، حرکات و اوضاع ستارگان را دیده و مشاهده نماید؛ بلکه به مشاهده ی یک دور عمر دنیا نیز کافی نیست و محتاج به مشاهده ی ادوار متعدده خواهد بود، تا تجربه و علم برای او حاصل گردد، و از راه قیاس نتوان به آن عالم شد. چون تجربه حاصل نگردد مگر، به مشاهده در ادوار متعدده، لذا باید واضع این علم، خالق نجوم و قرار دهنده ی حرکات و اوضاع و ارتباط آنها با امور واقعه در این عالم باشد، و احدی از بشر واضع این علم نیست؛ زیرا خود محکوم به این احکام است و اوضاع و حرکات نجوم، در او تأثیر دارد. انتهی موضع الحاجه من الروایه.
در قسمتی از روایت که نقل به مضمون شد حضرت صادق (علیه السلام) به جهاتی چند اشاره فرموده اند:
اولا- اینکه اگر این علم واقعیت داشته باشد احاطه به آن برای غیر ذات مقدس محال است.
ثانیاً- آنچه بر سبیل تحدید معین گردد ناقص و ناتمام می باشد، لذا در روایت نهی از اعتماد و اتکای به نجوم شده است.
ثالثاً- علم نجوم، بر فرض اینکه واقعیت داشته باشد همان طوری که طبیب اعتراف کرد، دال است بر وجود صانع حکیم علیم توانا. هم از جهت وضع این علم که عبارت است از خلقت علویات و اختلاف حرکات آنها، به نحوی که دلالت نماید بر امور واقعه در این عالم، و هم از جهت علم به آنها به جمیع جهات و خصوصیات؛ زیرا احاطه به آنها برای غیر خالق و صانع و جاعلش محال است.
از روایات شریفه ظاهر می شود علم نجوم واقعیت دارد، لکن از دوجهت مورد اطمینان نیست.
اول- اینکه آنچه در عالم واقع می شود به توسط اسباب، قابل تغییر و تبدیل است و در حقیقت حرکات و اوضاع کواکب، معدات برای امور واقعه در عالم می باشند. توضیح این جهت در مسأله ی بداء خواهد آمد ان شاءالله تعالی.
جهت دوم چون احاطه ی بشر به علویات و حرکات آنها ممکن نیست و شخص منجم علم به مزاحم و رافع و مانع ندارد، آنچه را که می فهمد مورد اطمینان نخواهد بود. بنابراین اطمینان به این علم و حکم، طبق حرکات معلومه از نجوم مورد اعتماد نیست. در بعضی از روایات وارد شده از حضرت امیر(علیه السلام) که اشاره به این دو جهت شده، این بود نظر و تأمل در نجوم و علویات و کیفیت دلالت آنها بر وجود حکیم عالم قادر بی همتا.
5 -نظری به آیات ارضیه
چنان که از تذکرات قبل معلوم شد، تمام اشیای ارضیه حادث، و ذاتاً مصنوع و مسبوق به عدم واقعی و محتاج می باشند، و مصنوعیت ذاتی آنها مخالف با صانعیت می باشد؛ زیرا به هر چیز نظر نمائیم آن را قابل زیاد و نقصان و تغییر می یابیم و آنچه قابل تغییر و تبدیل باشد فنا و زوال بر او جائز است و چیزی که فنا و نیستی بر او جائز شد قدم و ازلیت آن محال است. ما ثبت قدمه امتنع عدمه.
بنابراین، توهم اینکه بعضی از اشیا ازلاً و ابداً علت بعضی دیگر می باشند از شبهات مقابل وجدان است. قریباً این شبهه را نقل نموده و پاسخ آن را ذکر می کنیم ان شاء الله تعالی. و چون نظر تفصیل در هر فرد از اشیای موجوده در عالم محال است، آیات ارضیه را به سه طبقه ی مهم تقسیم نموده و در هر طبقه جداگانه، تأمل می کنم.
تأمل در جمادات: مانند سنگ و کوه و دریا که بر این ها حیات تمام موجودات زنده متوقف است به طوری که هر کدام به جای خود ضروری هستند و دارای آثار و منافع عجیبه می باشند که احاطه و علم تمام آنها برای بشر میسر نیست. چنان که عقلاً و دانشمندان از احاطه به آن اظهار عجز نمایند، و هر پرده از آثار و خواص اشیا برداشته شود، صدها باب جهل گشوده گردد. چنان که می بینیم در کشف خواص و اثر یک سنگ یا یک معدن، که با نهایت جدیت علمای شیمی و طبیعی کوشش کنند، تمام خواص [را] به دست نیاورند.
پس از تأمل، فطرت انسان حکم می نماید که این موجودات مصنوع می باشند و غایاتی بر صنعت آنها مترتب است و به بخت و اتفاق موجود نشده اند؛ بلکه خالق و صانعی حکیم عالم قادر، آنان را آفریده.
(و القی فی الارض رواسی ان تمید بکم و انهارا و سبلا لعلکم تهتدون) (20)
در روایت، مفصل از حضرت صادق(علیه السلام) نقل می کند که این کوه ها که از سنگ و خاک روی هم نشسته و بلند شده اند، جاهلان گمان کنند که چیزی زیاد است. در خلقت احتیاج به آنان نیست. این توهم خطاست. بعد حضرت منافع آنها را فرماید: نگاه کن در معادن مانند زرنیخ، مردار سنگ، سنگ سرمه، مس، سرب، قلع، آهن، نقره، طلا، یاقوت، زبرجد و انواع سنگ ها، انواع آنچه جاری شود از کوه ها مانند قیر، مومیایی، کبریت و نفت. هر یک دارای منافع عجیبه و آثار غریبه است.
تأمل در نباتات: این باب اوسع است از جمادات و هر کسی بخواهد قدرت و صنعت خالق را بفهمد و حکم فطرت را به خداشناسی ظاهر سازد تأمل نماید در انواع نباتات و اشجار مثمره و غیر مثمره، آنچه مأکول انسان است و آنچه مأکول حیوان و سایر موجودات است و آنچه از نباتات مسمومه که قابل اکل نیست و نباتات داروئی که در امراض مختلفه استفاده می شود، و تأمل نماید در کیفیت خلقت و ارتباط آنها به موجودات سماویه و ارضیه که محیرالعقول است. آیا می توان گفت این نباتات با کیفیت مخصوصه به خود و ارتباط و تأثیر آنها در تمام موجودات ذی روح، خودسرانه خلق شده و در حقیقت منشأ آنها دانه و حبه گردیده است و این اختلاف آثار در آنها گزاف و اتفاقی است؟
هر عاقل و ذی شعوری که تدبر نماید، به زبان حال و قال خود عظمت خالق و صانع آنها را متذکر شده و اعتراف به وجودش خواهد نمود.- سبحان الله خالق الحب و النوی- این است که امام به حق ناطق، جعفربن محمد الصادق (علیه السلام) به طبیب هندی فرمود: در چه دوائی بیشتر تجربه داری و از منافع آن اطلاع داری؟ گفت: هلیله. حضرت شروع فرمود به تذکر به خالق هلیله، در همین یک موجود جزئی که در زمره ی موجودات عالم مورد نظر نیست، سخن گفت تا اینکه فرمود: درخت هلیله، از هلیله خلق شده یا هلیله از درخت؟ طبیب در جواب گفت: درخت از هلیله و هلیله نیز از درخت. حضرت فرمود: ناچاری بگوئی که یکی اصل باشد و دیگری فرع، بگو شجره از ثمره است یا ثمره از شجره می باشد. طبیب تأمل کرد و گفت: درخت از تخم است. حضرت فرمود: تخم از کجاست و مصنوع کیست؟
چون شخص در هر یک از نباتات نظر کند از جهاتی که سابقاً گفته شد یقین خواهد نمود که مصنوع خالق حکیم علیم مدبر است.
(هو الذی انزل من السماء ماء لکم منه شراب و منه شجر فیه تسیمون، ینبت لکم به الزرع و الزیتون و النخیل و الاعناب و من کل الثمرات ان فی ذلک لایه لقوم یتفکرون، و ما ذرأ لکم فی الارض مختلفا الوانه ان فی ذلک لایه لقوم یذکرون)(21)
ترجمه- اوست آنکه فرستاد از آسمان برای شما آب را، از آن است آشامیدنی و از آن روئیدنی است که در آن چهارپایان را می چرانید. برای شما به آن آب، کشت و زیتون و درخت خرما و انگور و از هر میوه را. بدرستی که در این کارها نشانه است گروهی را که یاد می کنند.
(الذی جعل لکم الارض مهدا و سلک لکم فیها سبلا و انزل من السماء ماء فاخرجنا به ازواجا من نبات شتی، کلوا و ارعوا انعامکم ان فی ذلک لایات لاولی النهی) (22)
ترجمه- خدا، کسی است که زمین را آرامگاه شما قرارداده و در آن راه ها شکافته و از آسمان باران نازل کرده و به توسط باران، گیاه های گوناگونی بیرون آورده، که خود و حیوانات شما از آن بخورید؛ در این کار نشانه هایی برای صاحبان عقول است.
(تبارک الذی جعل فی السماء بروجا و جعل فیها سراجا و قمرا منیرا و هو الذی ارسل الریاح بشرا بین یدی رحمته و انزلنا من السماء ماء طهوراً، لنحیی به بلده میتا و نسقیه مما خلقنا انعاما و اناسی کثیرا) (23)
ترجمه- آن خدا، کسی است که فرستاد بادها را برای بشارت قبل از رحمت خود و از آسمان آب پاکیزه فرو فرستادیم تا زنده کنیم به آن زمین مرده را و از آن آب سیراب کنیم چهارپایان و مردمان بسیار.
(و لئن سالتهم من نزل من السماء ماء فاحیا به الارض من بعد موتها لیقولن الله قل الحمد لله بل اکثرهم لا یعقلون)(24)
ترجمه- اگر بپرسی از ایشان چه کسی از آسمان باران فرستاده که زمین از مرگش به وسیله ی آن زنده شود؟ گویند: خداوند. بگو ستایش برای خداست، و بیشتر آنان تعقل نمی کنند.
(انزلنا من السماء ماء فانبتنا فیها من کل زوج کریم، هذا خلق الله فارونی ما ذا خلق الذین من دونه بل الظالمون فی ضلال مبین)(25)
ترجمه- فرستادیم از آسمان آب را و رویاندیم در زمین از هر جفت گیاهی نیکو، این است مخلوقات خدای، پس نشان دهید چه را خلق نمودند کسانی را که غیر از خدا ستایش می نمائید؟ ستمکاران در گمراهی آشکارند.
(الم تر ان الله انزل من السماء ماء فسلکه ینابیع فی الارض ثم یخرج به زرعاً مختلفا الوانه ثم یهیج فتراه مصفرا ثم یجعله حطاما ان فی ذلک لذکری لاولی الالباب)(26)
آیا نمی بینی به درستی که خداوند فرستاد از آسمان آب، پس درآورد آن را چشمه هایی در زمین، پس بیرون می آورد به واسطه ی آن کشت را که گوناگون است رنگ های آن، پس خشک می شود پس می بینی تو آن را زرد پس می گرداند آن را ریزه ریزه. به درستی که در این، یاد نمودنی است صاحبان خرد را.
پس از تدبر و تأمل در انواع نباتات و ارتباط هر یک و تأثیر آن در سائر موجودات، واضح گردد که صانع و قراردهنده در آنها غیر از ذات نبات؛ بلکه صانع آنان دارای علم و حکمت و قدرت بی پایان است.
تأمل در حیوانات: از جهاتی است که هر یک آیت بزرگ و نشانه ی عجیبی برای ذات مقدس خالق متعال می باشد. نخست نظر در مصنوعیت و حدوث حیوانات است، که بالبداهه حادث و مسبوق به عدم و محتاج به صانع می باشند و دیگر نظر در کیفیت مصنوعیت حیوانات است، با اختلاف غیر محدودی که در انواع آن مشاهده می شود؛ و چون ملاحظه کنیم می بینیم که هر یک را اجزا و اعضای زیادی است که به هم مربوطند، به طوری که اگر جزئی از اجزا نباشد بقیه فاسد یا فانی شوند، و قوام و بقا و صحت حیوان به آن اجزا است، و هر یک از اجزا دارای شکل و وضع مخصوصی است که آثار و منافع بدون آن حاصل نگردد.
این تدبیر عجیبی که به کار برده شد، دال است که خالق آنان حکیم و علیم می باشد. و نیز اختلاف حیوانات از هر نوعی از نر و ماده،که بقا و نوع و نسل متوقف بر آن است، اقوی شاهد بر این می باشد، که فعل طبیعت و ماده نبوده و حکیم عالم قادری آنها را چنین قرار داده، زیرا فعل طبیعی، تمام یکسان و یکنواخت می باشد.
و از آن جهات، تغذیه و نمو حیوان است به وضع مخصوص، که نشانه است به تدبیر خالق دانا و توانا.
نیز از آن جهت، تذکر به شعور و ادراک حیوانات است بر جلب منافع و دفع مضار خود، و شناختن غذای مناسب و تدبیر در حفظ نسل و اولاد و شناختن و پیدا نمودن مسکن خود از مسافات بعیده، که تمام این امور برای حفظ نسل و بقای نوع آنان لازم است، و بدون داشتن ادراک و دانش فطری، که به قدر لزوم هر یک اعطا شده است این کارها صورت نگیرد.
و می بینیم هر چه احتیاج حیوان در بقای نسل بیشتر باشد، ادراک و شعور او بیشتر است.
ملاحظه ی طرز زندگی زنبوران عسل و مورچه و تدابیری که در زندگی خود به کار می برند و انتظامی که در اداره ی مسکن خود دارند و تدابیری که طیور برای نگاهداری بیضه و نوزاد خود دارند بدون اینکه تجربیاتی کرده یا از کسی آموخته باشند، دلیل است بر وجود حکیم مدبری که هر یک را به مصالح خویش آشنا فرموده است. فوائدی که برای انسان از حیوانات حاصل می شود، نیز از آیات خداوندی است.
(و الانعام خلقها لکم فیها دفء و منافع و منها تاکلون، و لکم فیها جمال حین تریحون و حین تسرحون، و تحمل اثقالکم الی بلد لم تکونوا بالغیه الا بشق الانفس ان ربکم لروف رحیم، و الخیل و البغال و الحمیر لترکبوها و زینه و یخلق ما لا تعلمون)(27)
ترجمه- و چهارپایان را آفرید برای شما از آنها گرمی است- استفاده از پشم آنان- و سودهائی است و از آنها می خورید. و برمی دارند بارهای شما را به سوی شهری که به آن نمی رسید مگر به رنج، به درستی که خداوند شما مهربان و بخشنده است و آفرید اسبان و استرها و خرها برای اینکه سوار آن شوید و آرایش می کند و می آفریند آنچه را نمی دانید.
(حتی اذا اتوا علی وادالنمل قالت نمله یا ایها النمل ادخلوا مساکنکم لا یحطمنکم سلیمان و جنوده و هم لا یشعرون
تا چون آمدند به وادی مورچگان. گفت: مورچه ای، ای گروه مورچکان! داخل شوید به لانه های خود که در هم نشکنند شما را سلیمان و لشگریانش در حالی که نمی دانند.
(و اوحی ربک الی النحل ان اتخذی من الجبال بیوتا و من الشجر و مما یعرشون)(28)
ترجمه- و الهام کرد خدای تو به زنبور عسل، که بگیر در کوه خانه و از میان درخت و از آنچه مردم بنا می کنند.
فقال له ابو عبدالله (علیه السلام) اجلس و اذا غلام له صغیر فی کفه بیضه یلعب بها فقال ابو عبدالله ع ناولنی یا غلام البیضه فناوله ایاها فقال له ابو عبدالله ع یا دیصانی هذا حصن مکنون له جلد غلیظ و تحت الجلد الغلیظ جلد رقیق و تحت الجلد الرقیق ذهبه مائعه و فضه ذائبه فلا الذهبه المائعه تختلط بالفضه الذائبه و لا الفضه الذائبه تختلط بالذهب المائعه هی علی حالها لم یخرج منها مصلح فیخبر عن اصلاحها و لا دخل فیها مفسد فیخبر عن فسادها لا تدری للذکر خلقت ام للانثی یتفلق عن مثل الوان الطواویس ا تری لها مدبرا قال فاطرق ملیا ثم قال اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و ان محمد (صلی الله علیه و آله) عبده و رسوله و انک امام و حجه من الله علی خلقه و انا تائب مما کنت فیه (29)
حاصل مفاد روایت شریفه: چون سائل مطالبه حجت کرد حضرت فرمود: این تخم حیوان پرنده را که می بینی، از برای او پوستی است نازک و زیر او آب سفیدی است مانند نقره، و آبی است زرد مانند طلا، و هیچکدام داخل دیگری نشود و کسی از صلاح و فساد او خبردار نیست و نمی داند که برای نر خلق شده یا برای ماده و از او پیدا شود حیوانی زنده مانند طاووس. آیا می بینی برای او مدبر و صانعی؟ سائل پس از تأمل ایمان آورد. این است تذکر به فطرت.
بدیهی است عاقل، پس از تأمل در چنین چیزی از جهت خلقت ماده و نر و صورت و نتیجه، شکی نخواهد داشت که این شیء مخلوق اتفاقی و بی صانع نیست، و خود، خالق خودش یا مثل او، خالق او نخواهد بود. بلکه خالق او حکیم و علیم و قادر است.
-تعالی عما یقول الظالمون علوا کبیرا-
پی نوشت ها :
1-سوره ی بقره، آیه:164
2-سوره ی الذاریات، آیه های:20،21
3-سوره ی فصلت، آیه:53
4-سوره ی حج، آیه های:36، 37
5-سوره ی لقمان، آیه:11
6-سوره ی طور، آیه های:36،37
7-اصول کافی،ج1،ص76- توحید صدوق،ص:296
8-سوره ی لقمان، آیه:11
9-سوره ی رعد، آیه های:2و3
10-سوره ی ابراهیم، آیه های:32 و 34و35
11-سوره ی نحل، آیه های:10 و 17
12-سوره ی لقمان، آیه:27
13-سوره ی کهف، آیه:109
14-نهج البلاغه، صفحات:270و 271و 272
15-سوره ی قصص، آیه های: 71و72 و 73
16-سوره ی عنکبوت، آیه:61
17-سوره ی فرقان، آیه:61
18-سوره ی یونس، آیه:5
19-سوره ی یس، آیه های:38و 39
20-سوره ی نحل، آیه:15
21-سوره ی نحل، آیه های: 10، 11 و 13
22-سوره طه، آیه های:53 و 54
23-سوره ی فرقان، آیه های:48، 49
24-سوره ی عنکبوت، آیه:63
25-سوره ی لقمان، آیه های:10 و 11
26-سوره ی زمر، آیه:21
27-سوره نحل، آیه های:5، 6و 7
28-سوره ی نحل، آیه:68
29-کافی، ج1،ص80- توحید،ص122، بحارالانوار،ج4،ص140
منبع: قزوینی خراسانی، مجتبی؛ (1387) بیان الفرقان: در بیان اصول اعتقادی شیعه، قزوین: حدیث امروز