پاسخ های علامه طباطبایی به پرسش های نبوت و امامت
تفاوت معنای رسول و نبیّ
س 1- گفته اند که «نبیّ، شخصیتی است که به سوی قومی مبعوث نشده و نیز دعوتی هم نداشته باشد، برخلاف رسول» آیا این سخن درست است؟
ج- از دو آیه شریفه زیر استفاده می شود که نبیّ نیز مانند رسول، مأمور به دعوت است، خداوند متعال می فرماید:
«وَ ما ارْسَلنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ اِلاّ…»(حجّ: 52)
– و پیش از تو هیچ رسول و پیامبری نفرستادیم مگر اینکه …
همچنین می فرماید:
«فَبَعَثَ اللهُ النَّبیّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنذِرینَ.» (بقره: 213)
– پس خداوند، تمام پیامبران را به عنوان بشارت و بیم دهنده برانگیخت.
س 2- پس فرق میان رسول و نبیّ چیست؟
ج- مشهور میان علمای عامّه آن است که نسبت بین آنها عموم و خصوص مطلق است؛ یعنی «رسول» شخصیّتی است که مبعوث شده و مأمور به دعوت و تبلیغ باشد؛ اما «نبیّ» کسی است که مبعوث شده باشد، خواه مأمور به تبلیغ باشد یا خیر.
س 3- به نظر جنابعالی، این دو چه فرقی با یکدیگر دارند؟
ج- «رسول» شخصیتی است که به واسطه مَلَک [جبرئیل] به او وحی می شود، ملک را می بیند و با او تکلّم می کند؛ ولی «نبیّ» کسی است که خواب بیند و در خواب به او وحی شود. این دو معنی از روایات اهل بیت علیهم السلام نیز استفاده می شود. (1)
فرق بین پیغمبر و شخص نابغه
س 4- فرق بین پیغمبر و شخص نابغه چیست؟
ج- خداوند می فرماید:
«کانَ النّاسُ اُمَّهً واحِدَهً، فَبَعَثَ اللُ النَّبیَنَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ، وَ انْزَلَ مَعَهُمْ الْکِتابَ…»(بقره: 213)
– مردم پیوسته امت یگانه بودند، تا اینکه خداوند پیامبران را برای بشارت و بیم دادن [مردم] برانگیخت، و همراه آنان کتاب را نازل نمود…
از این آیه شریفه استفاده می شود که پیغمبر کسی است که بشارتها و انذارهای آسمانی را به مردم برساند، واحکام را از خدا فرا گیرد. البته پیامبران علیه السلام نبوغ نیز دارند، اما معنی کردن «نبیّ» به نابغه و کسی که نبوغ فکری و حِدَّت ذهن دارد، درست نیست.
امکان وحی به غیر نبیّ
س 5- آیا ممکن است به کسی که نبیّ نیست وحی شود؟
ج- خداوند متعال می فرماید:
«وَ اَوحَینا اِلی اُمِّ مُوسی»(قصص: 7)
– و به مادر موسی وحی نمودیم.
که در خواب بوده است. (2)
و نیز می فرماید:
«وَ اَوحَی رَبُّکَ اِلَی النَّحْلِ»(نحل: 68)
– و پروردگارت به زنبور عسل وحی نمود.
سخنان عادی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز وحی است
س 6- خداوند متعال می فرماید:
وَ ما یَنْطِقُ عِنِ الْهَوی، اِنْ هُوَ اِلّا وَحْیٌ یُوحی (نجم: 3و4)
– و از روی هوس سخن نمی گوید، سخن او جز وحی نیست.
آیا از این آیه استفاده می شود که صحبتهای عادی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز وحی بود؟
ج- ظاهر آیه، تعمیم را می رساند، حتّی راجع به سخنان عادی ایشان؛ چنانکه از آیه شریفه زیر استفاده می شود که سخن گفتن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با مردم یک نوع وحی الهی است با آن ها. خداوند متعال می فرماید:
«وَما کانَ لِبَشَرٍ اَنْ یُکَلِّمَهُ اللهُ اِلاّ وَحْیاً، اَوْ مِن راءِ حِجابٍ، اَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِاذْنِهِ ما یَشاءَ.» (شوری: 51)
– و هیچ بشری را نرسد که خدا با او سخن گوید، جز از راه وحی، یا از فراسوی حجاب، یا فرستاده ای بفرستد و به اذن او هر چه بخواهد وحی نماید.
از این آیه شریفه برمی آید که نحوه تکلیم خداوند متعال با مردم سه گونه است:
1- «وَحْیاً» یعنی وحی مستقیم بدون واسطه مَلَک.
2- «اَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ» یعنی با واسطه.
3- «اَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِاِذْنِهِ ما یَشاءُ» که همان تکلیم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم با مردم است. بنابراین، تکلیم حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم با مردم یک نوع از وحی است.
وحی بودن الفاظ قرآن
س 7- آیا عین الفاظ قرآن به زبان عربی بر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است، یا تنها معنای آن؟
ج- خداوند متعال می فرماید: «حم، وَ الْکِتابِ المُبینِ، اِنّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعقِلُونَ»(زخرف: 1-3)
– حم، سوگند به این کتاب روشنگر که ما قرآن را به صورت عربی قرار دادیم، باشد که بیندیشید. و نیز می فرماید:
«الر، تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ المُبینِ، اِنّا اَنْزَلْناهُ قُرآناً عَرَبیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ.» (یوسف:1 و 2)
-الر، این است آیات کتاب روشنگر، براستی که ما قرآن را به صورت عربی نازل کردیم، باشد تا بیندیشید.
یعنی قرآن را در مقام نزول عربی، و عربیّت را جزء وحی قرار دادیم، تا شاید در آن تعقّل کنید و مطالب آن را بفهمید؛ بنابراین، غرض از نازل کردن قرآن به صورت عربی، برای فهم مردم و تعقّل آنهاست؛ ولی در وحی ها و کتب آسمانی غیرقرآن مانند تورات و انجیل این گونه نیست که الفاظ آنها هم جزء وحی باشد، بلکه مطلبی به پیغمبر وحی می شد و او آن را با الفاظ و بیان خود به مردم ابلاغ می نمود، مانند احادیث قدسی که به پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم وحی می شد و حضرت با بیان خود آن را به دیگران ابلاغ می نمود.
این همه درباره قرآن در مقام نزول است، ولی قرآن دارای مرتبه دیگری است که خداوند متعال بدان اشاره نموده و می فرماید:
«وَ اِنَّهُ فی اُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلیِّ حکیمٌ.»(زخرف: 4)
– و براستی که قرآن در امّ الکتاب [=لوح محفوظ] به نزد ما بلندمرتبه و استوار است.
یعنی قرآنی که پیش ما در لوح محفوظ است، از لحاظ قَدْر و منزلت عالی، و محکم و استوار است و دَرْزی ندارد که کسی با چیزی یا فهمی به آن رخنه کند مگر مُطَهَّرُون، چنانکه در آیه دیگری می فرماید:
«اِنَّهُ لَقُرانٌ کَریمٌ، فی کِتابٍ مَکْنونٍ، لا یَمَسَّهُ اِلَّا الْمُطَهَّرُونَ.» (واقعه: 77-79)
-براستی که قطعاً این قرآنی ارجمند است که در کتابی نهفته قرار دارد و جز پاک شدگان به آن دسترسی ندارند.
منظور از «لا یَمَسَّهُ» آن است که فکر و فهمشان نمی تواند آن را مسّ کند. و این پاک شدگان، اهل بیت علیهم السلام هستند، چنانکه که در جای دیگر درباره آنان می فرماید:
«اِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً»(احزاب: 33)
– خداوند اراده فرموده که پلیدی و آلودگی را از شما خاندان پیامبر بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.
امامت، از اصول مذهب
س 8- آیا امامت از اصول دین است؟
ج- از اصول مذهب است، زیرا خود ائمه اطهارعلیهم السلام با کسانی که این اصول را قبول نداشته و شیعه نبودند، مانند مسلمانان عمل می کردند.
مقام امامت، بالاتر از نبوت
س 9- آیا امامت بالاتر است یا نبوّت؟
ج- امامت از نبوّت بالاتر است؛ زیرا حضرت ابراهیم علیه السلام، عبد، نبیّ، رسول اولوا العزم و خلیل بود، ولی بعد از این همه مقامات، خداوند متعال به او فرمود: (3)
«اِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِماماً» (بقره: 124)
– من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم.
س 10- آیا پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم امام هم بود؟
ج- یقیناً امام بود، زیرا هیچ وقت زمین از حجّت خالی نمی ماند.
حجّت کیست؟
س 11- آیا از آنجا که در روایات معروف «لَوْلا الْحُجَّهَ، لَساخَتِ الاَرْضُ بِاَهْلِها»: (اگر حجّت نبود، مسلماً زمین، ساکنانش را فرو می برد.)«لَوْلا الْحُجَّهَ» آمده است نه «لَوْلَا الاِمام» آیا می توان از آن استفاده نمود که لازم نیست حجّت خصوص امام باشد، بلکه شامل نبیّ هم می شود؟
ج- «حجّت» کسی است که اعمال بندگان نزد اوست و او اعمال را پرورش داده و به خداوند متعال سوق می دهد، و او امام است خواه نبیّ باشد مانند حضرت ابراهیم علیه السلام و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، و یا نبیّ نبوده و فقط امام باشد مانند ائمه اطهار علیه السلام. خداوند متعال می فرماید:
«وَ جَعَلْناهُمْ اَئِمَّهً یَهْدُونَ بِامْرِنا، وَ اَوْحَیْنا اِلَیْهِمْ فِعْلَ الخَیْراتِ…»(انبیاء: 73)
– و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت می کردند، و انجام دادن کارهای نیک را به ایشان وحی کردیم.
و نیز می فرماید:
«وَ جعَلْنا مِنْهُمْ اَئِمَّهَ یَهْدُونَ بِاَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا.» (سجده:24)
– و چون شکیبایی کردند برخی از آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت می کردند.
مظور از کلمه «امر» در جمله «یَهْدُونَ بِاَمْرِنا» همان «کُنْ» وجودی هر چیز است که در اواخر «سوره یس» آن را بیان نموده و می فرماید:
«اِنَّما اَمْرُهُ اِذا اَرادَ شَیْئاً، انْ یَقُولَ لَهُ: کُنْ فَیَکُونُ.»(یس: 82)
– چون خداوند اراده کند که چیزی [را پدید آورد]، تنها به آن می گوید که موجود شو. و آن چیز بی درنگ، به وجود می آید.
و مقصود از هدایت در جمله «یَهْدونَ بِاَمْرِنا» بیان فرمان الهی و «ارائه طریق» نیست؛ زیرا آنان نبیّ بودند و ارائه طریق می کردند، بلکه منظور «ایصال الَی الْمَطلُوب» است، و امام، انسان و عمل او را به سوی خداوند متعال سوق می دهد.
س 12- معنای این حدیث چیست که می فرماید:
«لَوْلا الحُجَّهُ لَساخَتِ الارْضُ بِاهْلِها.»(4)
– اگر حجت نبود، قطعاً زمین، ساکنانش را فرو می برد.
ج-معنی تحت اللفظی آن مراد است؛ زیرا غایت خلقت انسان، رسیدن او به نهایت کمال است، و این جز با وجود حجبت امکان ندارد. و در غیر این صورت، لغو بودن خلقت انسان پیش می آید.
س 13- اگر غایت خلقت انسان، وجود حجت است، پس آیا باید در زمان هر انسانی حجّت وجود داشته باشد؟
ج- برای هر انسانی یک حجّت باید باشد زیرا خلقت او بدون غایت نمی شود، و اگر حجّت نباشد، یعنی غایت ندارد، و صدور چنین فعلی از خداوند متعال محال است؛ بنابراین، بازگشت این مساله به این است که فعل خداوند متعال غایت می خواهد.
به عبارت دیگر: عالم انسانی که خلقت انسان است دارای کمال خاصّی است که باید به آن کمال هدایت شود؛ و هدایت، حجّت می خواهد، واگر حجّت از بین برود، باید غایت از بین برود، و اگر غایت از بین برود فعل خدا بی غایت می شود و لغویّت در خلقت لازم می آید و صدور چنین امری از خدا محال است. خداوند متعال می فرماید:
«وَ ما خَلَقناَ السَّمواتِ وَ الاَرضَ وَ ما بَینَهُما اِلّا بِالْحَقِّ/»(حجر: 85)
– ما آسمنها و زمین و موجودات میان آن دو را جز به حقّ و هدف دار، نیافریدیم.
برهان عقلی و نقلی برای اثبات امامت
س 14- آیا برهان عقلی برای اثبات امامت اقامه شده است؟
ج- امامت عامّه مانند نبوت، برهانی و عقلی است؛ زیرا عالم بی امام نمی شود. و در روایت آمده است:
«لَوْلَا الحُجَّهُ، لَساخَتِ الاَرضُ بِاهْلِها». (5)؛ (اگر حجّت نبود، قطعاً زمین ساکنانش را در خود فرو می برد. یعنی هم در حکومت اسلامی و هم در پیشوایی عمل،؛ مانند باغی که باغبان لازم دارد تا درختانش رشد پیدا کند و به سرحدّ کمال برسد، به همین صورت انسان و سایر حیوانات رشد دارند، و اعمال انسان نقشهایی در نَفْس او می بندد، طالح باشد یا صالح، و باغبان دستگاه رشد عمل، امام علیه السلام است. چنانکه در رابطه با طالحان می فرماید:
«وَ کانَ عاقِبَهَ الَّذینَ اَساؤُوا السُّوایَ انْ کَذَّبُوا بِایاتِ اللهِ، وَ کانُوا بِها یَسْتَهزِونَ»(روم: 10)
– آنگاه فرجام کسانی که بدی کردند، این شد که آیات خدا را تکذیب کردند، و آنها را به ریشخند گرفتند.
بر اساس روایات، در هر شهر عمودی از نور وجود دارد که از طریق آن اعمال امّت به امام علیه السلام عرضه می شود، (6) و همه از راه امام به بهشت یا جهنّم می روند، و نامه اعمال در دست امام علیه السلام است و امام به بهشت یا جهنّم می برد. (7)
در این زمان نیز حضرت غائب علیه السلام دستگاه اداره اعمال را عهده دار است؛ لذا روایت از آن حضرت پرسیده شد: مردم چگونه در حال غیبت از وجود او بهره می برند؟ در پاسخ در توقیع مرقوم فرمود: چنانکه از خورشید پس ابر بهره می برند.
امام علیه السلام این منصب را داراست، که خداوند از او کار می خواهد و او هم کار می کند.
س 15- بنابراین، باید امام علیه السلام «لا یَشْغَلُهُ شانٌ عَنْ شَانٍ»:(هیچ کاری او را از کار دیگر به خود مشغول نمی سازد). باشد؟
ج- البته چنین است.
معنای پرورش و رشد اعمال
س 16- معنای پرورش و رشد اعمال چیست؟
ج- مثل نهال که رشد می کند، نقش اعمال نیک و بد در نَفْس مسلمان و کافر رشد کرده و او را به بهشت یا جهنم می کشد. و رسیدگی به این کار با امام علیه السلام است. ملائکه کاتب اعمال از مُنشیان امام علیه السلام هستند. و این امام علیه السلام است که خداوند درباره او می فرماید:
«وَ قُلْ اعْمَلُوا، فَسَیَری اللهُ عَملَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ المُومِنُون.» (توبه: 105)
– و بگو: [هر کار می خواهید] بکنید، که به زودی خدا وپیامبر او و مؤمنان در کردار شما خواهند نگریست.
که مقصود از «اَلْمُومِنُونَ» امام علیه السلام است.(8)
همچنین می فرماید:
«یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ اُناسِ بِامامِهِمْ.»(اسراء: 71)
-روزی که هر گروه از مردم را با امامشان می خوانیم.
یعنی در عالم محشر از راه امام علیه السلام دعوت می شوند و او افراد امت را حاضر می کند. و این امام است که در صراط به جهنّم می فرماید:
«هذا عَدُوّی خذیه.»(9)
– این دشمن من است، پس او را بگیر.
و این امام علیه السلام است که میزان اعمال است، و این امام علیه السلام است که شفاعت می کند؛ البته پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز مقام امامت را دارا است و مساله نبوّت مربوط به تبلیغ است.
نتیجه اینکه: هر شخص به واسطه نقش هایی که در اثر اعمال در نَفْس او پدید می آید، رشد و سیر می کند، و نتایج خیر و شرّ اعمال، و نعمت و یا نقمت را امام علیه السلام باذن الله به او عنایت می کند. و در عین حال «اِنَّما الاَمْرُ اِلَی اللهِ تعالی.»: (کار تنها به دست خداوند متعال است.)
س17- آیا از آیه «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ اُناسٍ بِامامِهُم» استفاده نمی شود که فرعون، امام قوم خود و حضرت موسی علیه السلام امام قوم خودش می باشد؟
ج- از این آیه شریفه استفاده می شود که «فَمَن اُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ.» (اسراء: 71): (پس هر کسی که نامه عمل او به دست راست او [=امام علیه السلام] داده شده است…) در قوم فرعون نیست، و حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام امام کفّار نیست، امام مؤمنین است.
س 18- آیا حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام امام کافران نیست؟
ج- خداوند متعال که به حضرت ابراهیم علیه السلام فرمود: «اِنّی جاعِلُکَ لِلنّاس اِماماً» (بقره: 124): (من تو را پیشوای مردم قرار می دهم). یعنی اما مؤمنان قرار می دهم. و نیز مقصود از آیه ذیل همین است که می فرماید:
«وَ جَعَلْناهم اَئِمَّهً یَهْدُونَ باَمْرِنا، وَ اَوْحَیناً اِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیراتِ…» (انبیاء: 73)
– و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت می کردند و به ایشان انجام دادن کارهای نیک … را وحی کردیم.
س 19- آیا این هدایت اعمال، همان ولایت تکوینی امام علیه السلام است؟
ج- بیان منصب تکوینی امام علیه السلام است و اینکه اعمال ما انسان ها تحت اداره او خواهد بود. چنانکه خداوند متعال می فرماید:
«یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ اُناسٍ بِامامِهِم، فَمَنْ اُوتِیَ کِتابهُ بِیَمینه»(اسراء:71)
– [یادکن] روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان فرا می خوانیم، پس هر کس کارنامه اش را به دست راستش دهند…
یعنی «یمین الامام علیه السلام»: (نامه عملش به دست راست امام علیه السلام داده شده باشد.)
و همچنین در صراط، امام علیه السلام به جهنّم می فرماید:
«هذا عَدُوّی فَخُذیه، و هذا مِنْ شیعَتی فاتْرُکیهِ»(10)
– این دشمن من است، او را بگیر، و این از شیعیان من است، او را رها کن.
و نیز درباره َآیه: «اِنَّ اِلَینا اِیابَهُمْ»(غاشیه: 25): (بازگشت مردم به سوی ما است.) فرموده اند: منظور ما هستیم که مردم به سوی ما برمی گردند، و حساب آنان نیز به دست ما است؛ که: «ثُمَّ اِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ» (غاشیه: 26)(11)
بنابراین پیشوایی دستگاه عمل به دست امام علیه السلام است، و امام علیه السلام سالارکاروان عمل است و آن را سوق می دهد، در زمان غیبت نیز دائماً اعمال بندگان بر امام زمان-عجّل الله تعالی فرجه الشریف- عرضه می شود و حضرت آن را رشد می دهد، و همچون باغبان پرورش داده و از هرگونه آفت و نقص و عیب محفوظ می دارد.
همچنین درباره گفتار خداوند متعال که می فرماید: «اِنّا فَتَحْنا لَک فَتْحاً مبیناً، لِیَغْفِرَ لَکَ اللهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تاَخَّرَ»(فتح: 1 و 2): (ما تو را پیروزی بخشیدیم، چه پیروزی درخشانی، تا خداوند از گناه گذشته و آینده تو درگذرد…) فرموده اند: مقصود از گناه، گناه اُمّت است که دستگاه شفاعت و رأفت و رحمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نخواهد گذاشت حتی یک نفر هم بسوزد.
خلاصه اینکه: به واسطه هر عمل، نقشی در دل ما پیدا می شود که نشو و نمای آن به دست امام علیه السلام است، در عمل خوب نشو و نمای صحیح و در عمل بد، نشو و نمای غیر صحیح؛ چنانکه خداوند متعال می فرماید:
«ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذینَ اَساؤُا السُّوایَ» (روم: 10)
– آنگاه فرجام کسانی که بدی کردند بسی بدتر خواهد بود.
یعنی «کانَ عاقِبَتُهُمْ سُوءُ الْعَذابِ»:(عاقبتشان عذاب بد خداوند خواهد بود.)
نتیجه اینکه: امام علیه السلام باغ اعمال را هدایت می کند و این هدایت ایصال الی الْمَطْلُوب است، نه ارائه طریق.
س 20- به عنوان نمونه، امام علیه السلام چگونه به نماز ما دست می یابد؟
ج- اعمال ما در هر هفته، یک یا دو روز توسط ملائکه بر امام علیه السلام عرضه می شود و روشن است که صحیفه اعمال بندگان از قبیل روزنامه نیست که امام علیه السلام مانند روزنامه ای آن را بخواند، بلکه رشد و نمایی دارند که همه به دست امام علیه السلام است، و اوست که اعمال را پرورش می دهد. البته به این آسانی که ما تصور می کنیم نیست.
برهان بر پرورش و هدایت اعمال توسط امام علیه السلام
س 21- چه برهانی بر این مطلب است که امام علیه السلام اعمال امت را پرورش داده و به مطلوب می رساند؟
ج- برهان بر این مطلب گفتار خداوند متعال است که می فرماید:
«وَ جَعَلْناهُمْ ائِمَّهً یَهْدُونَ بِاَمْرِنا»(انبیا: 73)
– و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت می کردند.
زیرا هدایت در جمله «یَهْدون» ارائه طریق نیست؛ چه اینکه آنان پیش از این «جَعْل» نبیّ و رسول و اولوالعزم بودند و ارائه طریق داشتند، پس معنی ندارد که مقصود از «یَهْدُونَ بامْرِنا» هدایت به معنای ارائه طریق باشد، پس هدایت به معنای ایصال الی المطلوب خواهد بود.
هدایت اعمال در زمان پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم
س 22- آیا در زمان پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم سوق و هدایت اعمال به دست ایشان بود؟
ج- بله، چون گذشته از اینکه ایشان نبیّ و رسول بود، امام هم بود و امام وقت هدایت اعمال را به عهده دارد، چنانکه حضرت ابراهیم علیه السلام نبیّ و رسول بود و بعد به مقام امامت نایل گردید. خداوند متعال می فرماید:
«قالَ: اِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِماماً»(بقره: 124)
– خداوند به او فرمود: من تو را پیشوای مردم قرار دادم.
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شهید الشُّهدا است، هم اینک نیز همینطور است. خداوند متعال می فرماید: «وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ اُمَّهً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النّاسِ، وَ یَکُونَ الرَّسُولَ عَلَیْکُمْ شَهیداً»(بقره: 143)
– و بدین گونه شما را امتی میانه قرار دادیم، تا بر مردم گواه باشید، و پیامبر بر شما گواه باشد.
در روایت آمده است که آین آیه به ما ائمه علیه السلام خطاب است و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم به صحّت شهادت ما شهادت می دهد. (12)
س 23- پس هیچ وقت نباید زمین از امام خالی باشد؟
ج- بله، «لَوْلا الحُجَّهُ، لَساخَتِ الارضُ بِاَهلِها»(13)؛ (اگر حجّت نبود، قطعاً زمین ساکنانش را فرو می برد،) لذا امکان دارد در زمانی پیغمبر اکرم نباشد، اما نمی شود امام نباشد.
س 24- پس چرا امام علیه السلام مجهول است؟
ج- وظیفه نبی، تبلیغ حکم و رساندن احکام الهی به مردم است، لذا باید خود را به مردم معرفی کند و باید شناخته شود؛ ولی امام وظیفه ندارد که خود را معرّفی کند. این مردم هستند که باید به سوی او بروند، لذا ممکن است مجهول بماند.
توحید بدون اعتراف به امام علیه السلام درست نیست
س 25- در بعضی از کتابهایتان مرقوم فرموده اید: «توحید بدون اعتراف به امام و ولی علیه السلام درست نیست.» (14) دلیل آن چیست؟
ج- چون توحید، اعتراف، به ذات موصوف به صفات حمیده مانند عالم و قادر است؛ و از جمله آن صفات حمیده که جزو توحید است، این است «خداوندی که دارای اولیاء است».
اخذ میثاق بر ولایت
س 26- اگر ولایت جزو توحید است، باید از ولایت نیز اخذ میثاق شده باشد، آیا چنین است؟
ج- بله، روایاتی نیز در این باره وارد شده است. (15)
همه موجودات امام علیه السلام را می شناسند
س 27- آیا از آیه «وَ اِنْ مِنْ شَیءٍ اِلّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِه» (اسراء: 44):(و هیچ چیزی نیست مگر آنکه با ستایش خدا، تسبیح او را می گوید). و نیز آیه «کُلُّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبیحَهُ» (نور: 41): (همگی، نیایش و تسبیح خود را می دانند.) استفاده می شود که حیوانات و جمادات همگی امام علیه السلام را می شناسند؟
ج- همین طور است.
شناخت امام علیه السلام، راه شناخت خدا
س 28- آیا می توان بدون شناخت امام علیه السلام به شناسایی خدا راه پیدا کرد؟
ج- شناسایی خداوند بدون شناسایی امام صورت نمی گیرد؛ زیرا امام به منزله مصبّ، و محل ریزش، آبشار و جایگاه افاضه فیض از بالا است. پس نخست امام علیه السلام که از همه کامل تر است فیض می گیرد، و بعد، بقیّه موجودات از امام فیض می گیرند.
س 29- مگر خود امام علیه السلام فیض نیست؟
ج- خود امام علیه السلام همگی فیض، و فیض کامل است، منتهی فیوضات دیگر هم هست که از راه او به دیگر موجودات می رسد، که از آن جمله معرفه الله است.
لزوم معرفت امام زمان علیه السلام
س 30- مقصود از معرفت امام زمان که در روایت آمده چیست که می فرماید:
«مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ امامَ زَمانَهُ، ماتَ میتَهً جاهِلیَّهً»(16)
– هر کس بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد، بسان مردن زمان جاهلیت جان سپرده است.
ج- یعنی امام علیه لاسلام را مُفْتَرَضُ الطّاعه بداند چنانکه در روایت دیگر به این معنی تفسیر نشده است. وگرنه اسم و شخص امام علیه السلام را کافر و مؤمن می دانند. و شناختن امام زمان علیه السلام به عنوان مُفتَرَضُ الطّاعه تحقّق نمی یابد مگر اینکه امام سابق و نَصْب او را به نصّ از امام سابق بشناسند. و اگر به یکی از ائمه علیهم السلام معرفت نداشته باشد معرفت او کامل نخواهد بود.
س 31- آیا از این روایت نمی توان استفاده کرد که مخالفین کافرند؟
ج- مخالفین مجرم هستند، ولی کافر نیستند.
س 32- آیا اگر کسی در دنیا امام علیه السلام را نشناسد و در راه خیر و سعادت قدم بردارد، ممکن است در آخرت به نعمتهای اُخروی برسد و آن را مشاهده کند و از آنها بهره مند گردد؟
ج- خیر، چنین کسی از نعمتهای اخروی محروم خواهد بود؛ زیرا خداوند متعال می فرماید: «وَ مَنْ کانَ فی هذه اَعْمی، فَهُوَ فِی الاخِرَهِ اَعْمی وَ اَضَلَّ سَبیلاً»(اسراء: 72).
– و هر کس در اینجا [دنیا] کور [دل] باشد، درآخرت هم کور[دل] و گمراهتر خواهد بود.
همچنین راه بهشت و سعادت برای او بسته، و رحمت و مغفرت پروردگار شامل حال او نخواهد شد؛ چرا که خداوند متعال می فرماید:
«فَضَرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فیهِ الرَّحْمَهُ، وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ»(حدید: 13)
– آنگاه میان آنها دیواری زده می شود که آن را دروازه ای است که باطنش رحمت است و ظاهرش روی به عذاب دارد.
ویژگی های افعال و رفتار پیامبر و امام علیه السلام
س 33- افعال و رفتار نبیّ یا امام علیه السلام چگونه باید باشد؟
ج- باید خصوصیاتی را دارا باشد، از جمله:
1. کارهایی که موجب سقوط شخصیت او می گردد از او سر نزند.
2. تنفّر ذاتی نسبت به معصیت و اخلاق ذمیمه، و عدم بروز آنها از او در هیچ موقعیّت.
3. در هر کار و گفتار بداند چه بکند و چه بگوید، وگرنه موجب می شود که اعتماد مردم از او سلب شود.
پی نوشت ها :
1. اصول کافی، ج1، ص 176، روایت1، و بحارالانوار، ج 26، روایت 31، و ص 82، روایت 45؛ و نیز ر.ک: تفسیرالمیزان، ج2، ص 149.
2. ر، ک: بحارالانوار، ج 18، ص 249، روایت 1، و ج 26، ص 83.
3. ر، ک: اصول کافی، ج1، ص 174، روایت 1.
4. ر، ک: بحارالانوار، ج23، ص 1-57.
5. ر، ک: بحارالانوار، ج23، ص 1-57.
6. بحارالانوار، ج25، ص 40، روایت 10، و 11، و ص 41، روایت 13، و ص 117، روایت 2، و ص 169، روایت 38، و ج 26، و ص 135، روایت 12، و ص 136، روایت 16.
7. بحارالانوار، ج 23، ص 5، روایت 10، و ج 52، ص 92، روایت 6.
8. ر، ک: بحارالانوار، ج 5، ص 329، روایت 28، و ج 7، ص 330، روایت 9، و ص 331، روایت 10، و ج 17، ص 131، روایت 3، و ص 144، روایت 31، و ص 150، روایت 48، و ج 23، ص 337، روایت 6، و ص 339، روایت 10 و 13، و ص 340، روایت 15 و 16، و ص 343، روایت 30، و ص 344، روایت 34، و ص 345، روایت 40، و ص 346، روایت 42، و ص 346، روایت46، و ص 347، روایت 47، 49، 50، و ص 348، روایت 51، و 67، و ص 353، روایت 73، و 75، و ج 59، ص 40، روایت 13.
9. بحارالانوار، ج39، ص 196، روایت 7، و ص 203، روایت 23، و ج 47، ص 412، روایت 19.
10. مشابه: بحارالانوار، ج7، ص 179، روایت 7، و ج 68، ص 121، روایت 49.
11. ر، ک: بحارالانوار، ج 7، ص 203، روایت 89، و ص 264، روایت 19، و ص 274، روایت 48، و ج 8، ص 50، روایت 54، و 57، و ج 24، ص 267، روایت 32، 33، 34، و ص 271، روایت 49، و ص 272، روایت 52 و 53، و ج 53، ص 59، روایت 12.
12. ر، ک بحارالانوار، ج16، ص 357، روایت 48، و ج 23، ص 336، روایت 2، و ص 342، روایت 23، و ص 350، روایت 58، و ج 60، و ص 351، روایت 63.
13. ر، ک: بحارالانوار، ج 23، ص 1-57.
14. ر، ک: آخر کتاب «شیعه در اسلام» نوشته حضرت استاد علامه طباطبایی (ره).
15. ر، ک: بحارالانوار، ج3، ص 277، روایت 3، و ص 278، روایت 9، و ص 280، روایت 18، و ص 281، روایت 20.
16. ر، ک: اصول کافی، ج1، ص 371، روایت 5، و ص 376، روایت 1 و 2، ص 377، روایت 3، و ص 378، روایت 2، و ص 379، روایت 1، و ج 2، ص 20، روایت 6، و ص 21، روایت 9.
منبع:رخ شاد، محمد حسین؛ (1380)، در محضر علامه طباطبایی(ره) پرسشها و پاسخهای اعتقادی، اخلاقی، تفسیری، حدیثی و عرفانی، قم: انتشارات نهاوندی، چاپ پنجم. تابستان 1389.