معرفی آیین بودا
آیین بودا (1)
بودیسم از جهاتی همانند جینیسم می باشد. اموری که میان این دو مشترک است
عبارتند از:
o هر دو مخالف برهمنان و قداست وداها می باشند.
o هر دو جنبشی برای رهایی انسان از آلام روحی اند.
o هر دو نسبت به ترک دنیا هم نظرند.
o هر دو تناسخ و قانون کرمه معتقدند. (البته تفسیر این دو با یکدیگر متفاوت است. )
o هر دو به نظام کاست بی اعتنایند.
o هر دو، هم بودا و هم مهاویره از طبقه ی کشتریه اند.
o و هر دو نسبت به ریاضت تأکید دارند اما آیین جین بسیار افراطی است و بودا طریقه ی میانه را برگزیده است و ریاضت افراطی را برخلاف مصلحت می داند. بودا حدود 560 ق. م در شمال هند نزدیک شهر بنارس در خانواده ای از طایفه ی کشتریه متولد شد. (2) نام او در کودکی سیدارته گوتمه بود که بعدها بودا نامیده شد. در باب زندگانی او در کودکی گفته اند: براساس غیب گویی پیش گویان اگر بودا شخصی بیمار یا مرده یا پیر یا راهبی را ببیند خواهد مرد. لذا پدرش او را به قصری برد و دستور داد که مبادا چشم او به آنها بیفتد. بودا تا 23 سالگی همان جا ماند و ازدواج کرد. اما اتفاقاً روزی از قصر خارج شد و پیرمردی را دید. فهمید سرانجام جوانی پیری است. روز دیگر بیماری را دید و فهمید گاهی به جای سلامتی، بیماری است. سومین بار جنازه ای دید که بسیار ناامید شد و فکر کرد اگر انجام حیات، مرگ است؛ پس زندگی به چه کار آید. با دیدن راهب تصمیم گرفت شبانه زن و فرزند خود را رها کند تا حقیقت زندگی را دریابد. سرانجام در سن 36 سالگی زیر درخت انجیری (درخت آگاهی) در دریای تفکر غرق بود که به حقیقت نایل آمد و بعد از آن در شهر بنارس (شهر عرفانی) به ترویج اندیشه های خود پرداخت. تا این که بعد از 45 سال که دائم به وعظ و تربیت مشغول بود، سرانجام در سفری، در شمال شهر بنارس بیمار شد و همان جا در گذشت.
تعالیم بودا
می توان اصول بودیسم را در یک دسته بندی کلی این گونه بیان کرد. (3)
یک) به قانون تناسخ و قانون کرمه اعتقاد دارد.
دو) بودا هرگونه تفکر غامض و پیچیده ی فلسفی را طرد می کرد و آن را وسیله ی نجات نمی داند. مبانی الهیات و فلسفه ی مافوق طبیعی نزد او ارزشی ندارد. او سعی می کند همواره از نیازها، مشکلات و آلام بشری سخن گوید. لذا روش او بیشتر روان شناسی است تا فلسفی. بودا می گوید:
من از چه چیز سخن گفته ام؟ من درباره ی بدبختی و نیاز سخن گفته ام؛ مبدأ بدبختی را توضیح داده ام؛ درباره ی فرجام نکبت گفت و گو کرده ام و نیز در باب ایمانی که به فقر و نکبت و بدبختی بشر پایان خواهد داد توضیح داده ام. اما چرا این مباحث را پیش کشیده ام؟ زیرا فقط از این سودی حاصل می شود که به مبانی و اساس دیانت مربوط است و آدمی را به رهایی از آلام و رنج ها و به معرفت عقل کل و نیروانه هدایت می کند. (4)
سه) بودا از طریقه ی خلوص یا بکهتی که برهمن های از آن به شدت دفاع می کردند دور شد. او معتقد است عالم مملو است از خدایان مذکر و مونث، شیاطین، ارواح و اشباح، ولی همه ی آنها محدود و فانی اند و محکوم به تناسخ و روح انسان باید به مقام نفی یا فنا برسد.
چهار) بودا در باب تقدیر معتقد است که هر چه در این عالم وجود دارد چه در آفاق، چه در انفس، چه در ظاهر و چه در ضمیر در حال سیر و حرکت بوده، دائماً صورت عوض می کند. لذا هیچ گونه طرح یا نقشه ی مرکزی از سوی صانع مدیر وجود ندارد. بلکه یک وحدت عمومی و نهانی در خود آنان موجود است و نفس فردی آن گاه از برکات آرامش و آسایش بهره مند است که کلمه ی «من» را فراموش کند. لذا باید در این جهان، آمال و آرزوها را ترک گفت.
پنج) بودا در قسمت اخلاقیات به چهار حقیقت جلیل معتقد شد است: (5) زندگی رنج است. تولد، ازدواج، بیماری، پیری و مرگ همه رنج است. اما تناسخ رنجی بالاتر که باید از آن رهایی جست.
منشأ رنج، آرزوی انسان یا تشنگی است. خوشی هایی که ناپایدار است، میل به شهرت، شوق به خوش گذرانی و مال، همه علت رنج انسان هستند.
از رنج باید خلاص شد و تنها راه آن ترک امیال و هواهای نفسانی و رهایی از آرزوها است. انسان باید از چهار سیل آرزو، شهوت، خطا و نادانی بگذرد تا به نیروها نایل آید.
راه های ترک رنج انجام برنامه ی معنوی است. این طریق به هشت گام تقسیم می شود که عبارتند از: شناخت درست، اندیشه ی درست، گفتار درست، کردار درست، زیست درست، سعی درست، آگاهی درست و یکدلی درست.
بودا اساس مکتب خود را بر مهربانی و محبت به دیگران بنا می کند و تأکید می کند که محبت آری اما متعلق هرگز. او نیز برای ورود به دیر (سنگهه) قواعد ده گانه ای وضع کرد که عبارتند از:
o اجتناب از بی جان کردن جانوران؛
o احتراز از تصرف در مالی که به شخص عطا نشده است؛
o پرهیز از بی عصمتی و ناپاکدامنی؛
o احتراز از مکر و فریب؛
o خودداری از مستی و شراب خواری؛
o خودداری از پرخوری و شکم پروری، خاصه به هنگام بعد از ظهر؛
o چشم پوشیدن از تماشای رقص و آواز طربناک و تماشای لهو و لعب؛
o اجتناب از استعمال زیور و عطریات و آرایش ها؛
o نخفتن در بسترهای نرم؛
o احتراز از قبول زر و سیم؛
قدیمی ترین کتاب مقدس بودا که به زبان پالی (شاخه ای از سنسکریت) نوشته شده «تی پیتکه» (6) یا سبدهای سه گانه است. (7)
در دوره های بعدی بودا به دو فرقه ی بزرگ منشعب شد. یکی مهایانه که در چین، کره، ژاپن، تبت و مغولستان (لامائیسم) (8) توسعه یافت و فرقه ی دوم هینیانه می باشد که در برمه، تایلند و کامبوج رونق یافت. اما امروز بودا در بسیاری از کشورها از جمله آمریکا مورد توجه قرار گرفته است. (9)
گاه شمار آیین بودا به شرح ذیل است:(10)
پیش از میلاد مسیح
•560: ولادت بودا بر اساس روایات؛
• 531: بودا زندگی شاهزادگی را ترک گفته، طریق زهد در پیش می گیرد.
• 525: بودا به نور حقیقت روشن می شود و تبلیغ آیین خود را می آغازد.
• 480: وفات بودا براساس روایات؛
• حدود 480: نخستین شورای بوداییان در راجاگریا در بیهار؛ تصحیح متون وینایا و سوترا.
• 386: دومین شورای بوداییان دروایسالی: فرقه بندی دین بودا برای نخستین بار؛
• 244: سومین شورای بوداییان به دعوت آشوکا؛ تکمیل مجموعه ی کتب مقدس فرقه ی بودایی تره واده؛
• حدود 240: نفوذ آیین بودا در سریلانکا؛
• حدود 100؛ شکوفایی فرقه ی بودایی مهایانه؛
• حدود 50: نگارش متون مقدس بوداییان که نخستین بار در سریلانکا انجام پذیرفت.
پس از میلاد مسیح
•حدود 50: انتقال آیین بودا به شمال چین توسط بازرگانان آسیای مرکزی؛ ترجمه ی متون بودایی به چینی.
• حدود 100: چهارمین و آخرین شورای عمومی بوداییان به دعوت کانیسکا؛
•حدود: 200: انتقال آیین بودا به آسیای جنوب شرقی توسط بازرگانان؛
• حدود 300: شکوفایی آیین بودا در چین؛ نفوذ آیین بودا در کره؛
• 402: زائر چینی به نام فا هسیان در جست و جوی متون بودایی به هندوستان سفر می کند و دوره ی دوم ترجمه ی متون بودایی به زبان چینی را آغاز می کند.
• 538: انتقال آیین بودا از کره به ژاپن؛
• 630: سفر زائر چینی به نام هسوان تسانگ به هندوستان؛
• حدود 750؛ برقراری رسمی آیین بودا در تبت؛ شروع فعالیت فرقه ی و جره یانه؛
• حدود 750؛ تأسیس معبد بوروبودور در اندونزی؛
• حدود 800: اقتدار یافتن فرقه های بودایی چه آن و سرزمین پاک در چین؛
•حدود 1050: رسمیت فرقه ی تراواده در برمه؛ شکوفایی فرقه های بودایی در سراسر جنوب شرقی آسیا؛
• 1073: تأسیس صومعه ی ساکیاپا در تبت؛ آغاز حرکات مصلحانه در فرقه ی بودایی و جره یانه؛
• حدود 1175: تثبیت فرقه ی ذن رینزای در ژاپن؛
•حدود 1200: پس از یک دوره ی طولانی افول آیین بودا در هندوستان مسلمانان ضربه ی مهلکی بر پیکره ی آن وارد می کنند.
• حدود 1200: تثبیت فرقه ی سرزمین پاک در ژاپن؛
• حدود 1240: تثبیت فرقه ی ذن سوتو در ژاپن؛
• حدود 1250: تثبیت فرقه ی سرزمین حقیقی پاک (شین جودو) در ژاپن؛
• حدود 1300: رسمیت فرقه ی تره واده در تایلند و متعاقب آن در کامبوج؛
• حدود 1360: برقراری فرقه ی تره واده در لائوس؛
• حدود 1350: تأسیس فرقه ی وجره یانه ای گِلوگپا به دست تسانگ کایا؛
• حدود 1350: غلبه ی تدریجی فرقه ی گلوگپا بر فرقه ی وجره یانه، به رهبری دالایی لاما؛
• حدود 1870: انتقال آیین بودا به هاوایی و غرب ایالات متحده امریکا توسط مهاجران چینی و ژاپنی؛
• 1880: تبلیغات هنری استیل الکات برای احیای آیین بودا در سریلانکا؛
• 1881: تأسیس مجمع ترجمه ی پالی به قصد ترجمه ی کتب تراواده ای به انگلیسی؛
• 1893: معرفی آیین بودا به مردم امریکا در مجمع جهانی ادیان در شیکاگو؛
• 1931: تأسیس مجمه بوداییان امریکا در نیویورک به منظور مطالعه ی مکتب ذن؛
• 1931: تأسیس یک مجمع بودایی کاملاً ملی گرا در ژاپن با نام نیچیرن شوشوسوکاگاکایی که هنوز هم فعالیت می کند.
• 1944: تأسیس عبادتگاه هایی بودایی در امریکا به قصد متحد ساختن اجتماعات متعدد پیرو سرزمین پاک در امریکای شمالی؛
• 1949: استحکام کمونیسم در چین؛ آغاز سرکوبی بوداییان.
• 1950: جشن بزرگداشت دو هزار و پانصدمین سالگرد تشکیل آیین بودا در اجتماعی بزرگ در برمه؛
• حدود 1950: آغاز فعالیت نخستین اجتماعات بودایی ذن در امریکا؛
• 1956: احیای مجدد آیین بودا در هندوستان به دست ب.ر. آمبدکار؛
• حدود 1965: کشمکش های جنوب شرق آسیا، عموم مردم امریکا را متوجه آیین بودا می سازد؛ نخستین آموزگاران تراوارده ای وارد ایالات متحده ی امریکا می شوند.
• 1967: انقلاب فرهنگی در چین؛ از دست رفتن گنجینه های عظیمی از آیین بودا در چین؛
• 1968: شروع فعالیت نخستین آموزگار فرقه ی و جره یانه در امریکا؛
• 1975: قدرت یافتن خمرهای سرخ در کامبوج و کشته شدن بسیاری از راهبان بودایی در کشور؛
• حدود 1980: گسترش جنگ های داخلی در سریلانکا به علت تمایلات ملی گرایانه ی بعضی راهبان بودایی.
تحلیل و بررسی
آیین بودا یکی از قدیمی ترین کیش های هندی است که در تاریخ هندوستان و حتی دیگر کشورها تأثیرگذار بوده است. بودیسم از زمینه ها و مایه های رازگونه ی معنوی و عرفانی برخوردار است و همین رازوارگی و عرفانی بودن، ماندگاری آن را تضمین کرده است. امروزه در جهان دانشمندانی هستند که عمر خود را وقف شناخت بودا و زوایای ناپیدای این مکتب باستانی هند می کنند و حتی در رابطه با بازشناسیِ بودا، از دانشگاه مدرک دکترا می گیرند.
در عین حال بودیسم با چالش هایی روبه رو است که این مکتب را آسیب پذیر کرده است.
یک) تفکر فلسفی
بودا با صراحت تمام، هرگونه تفکر غامض و پیچیده ی فلسفی را نفی کرده و فلسفه را وسیله ی نجات ندانسته است. الهیات و فلسفه نزد بودا جایگاهی ندارد و در عوض، بودا مدعی است که فقط در پی مرتفع کردن رنج و درد بیشتر است و می خواهد نیازهای انسان را بازشناسی کند و آلام او را کاهش داده، انسان را به سمت نیرومندانه هدایت کند.
با نگاهی به تاریخ بشر به دست می آید که کم نبوده اند متفکران و فرهیختگانی که ضد فلسفه و متافیزیک بوده اند، اما در نهایت خود نظامی فلسفی در انداخته اند. جای این سؤال هست که آیا مکتب بودا نسبت به جهان بینشی خاص ندارد؟ آیا بودیسم نسبت به انسان و آینده ی او نگرشی خاص ندارد؟ آیا آیین بودا نوعی معرفت شناسی خاص ندارد؟ اگر پاسخ این سوال ها و پرسش هایی از این دست منفی باشد، هرگز بودا نمی تواند مدعی باشد که می خواهد رنج ها و آلام بشر را کاهش دهد. او هرگز نمی تواند راهی برای وصول به نیروانه ارائه دهد. او نمی تواند قوانینی برای هستی مثل قانون سمساره یا کرمه اثبات کند. تمام این ها متضمن و مستلزم جهان بینی، انسان شناسی و معرفت شناسی خاصی است و این مجموعه، چیزی جز نظام فلسفی و تفکر الهیانی نیست. به طور کلی در رابطه با ضرورت تفکر فلسفی و متافیزیکی باید نکاتی را بیان داشت:
تاریخ نشان داده است که بشریت همیشه با سوال ها و پرسش های متعددی مواجه بوده است. (11) برخی از این پرسش ها بنیادی بوده، ذهن بشر را همیشه به خود مشغول کرده است. داستان انسان معاصر هم همین است. امروزه آدمی با پیشرفت شگرف تکنولوژی دچار حیرت و سردرگمی عظیمی شده است. زیرا او نمی تواند به دنبال چیست و از این امکانات برای کدام هدف باید بهره گیرد. پرسش های بنیادین خواه ناخواه برای انسان آگاه مطرح است. پرسش هایی نظیر این که: انسان و جهان از کجا آمده اند؟ آغاز هستی کجاست؟ انجام آن کدام است؟ کدام راه انسان را واقعاً به مقصود و مطلوب راستین می رساند؟ طرح زندگی بشر در این دوره و در دنیا چیست؟
در این رابطه ممکن است پاسخ های مختلفی داده شود و حتی به نسبت انگاری یا نهیلیسم رسید. اما آنچه مهم است این که هرگونه تلاشی که انسان در رابطه با آگاهی از این پرسش های بنیادین انجام دهد یا هرگونه فعالیت فکری که درباره ی ارائه ی پاسخ یا راه یابی به سوی مقصود انجام دهد، تلاشی عقلی و فعالیتی فلسفی انجام داده است، هر چند نام آن را نیاورد. اساساً فلسفه همین است. فلسفه یعنی تلاشی عقلانی و روشمند برای پاسخ گویی به سوال های بنیادین بشر.
حیرتی که امروز دامنگیر انسانِ عصر فضا شده است محدود به مسائل فردی و شخصی نمی شود. این سرگردانی، شامل امور و علوم اجتماعی هم می شود. این تردیدها، تحیّرها و سرگردانی ها باعث شده است که هر روز مکتبی جدید یا سیستمی نوظهور به صحنه آید و این مکتب یا سیستم فردا با ظهور مکتبی جدیدتر به فراموش خانه ی تاریخ سپرده شود. نظام های دست بافتِ بشر بارها آزمون نارسایی و ناشایستگی خود را داده اند. آنها هر یک مسیری انحرافی را پیش روی انسان قرار داده، نتیجه ای جز گمراهی و سرگشتگی و شکست در پی نداشته اند. ایدئولوژی های نوپدید با جنجال و غوغاسالاری به راه می افتند اما طولی نمی کشد که ناکام و شکست خورده سقوط کنند.
اما اگر انسان حقیقت طلب خودخواهی ها، نابخردی ها و کج روی های خود را کنار گذاشته و بر عقل سلیم تکیه کند، می تواند با خردورزی و تفکر فلسفی مبانی مناسبی برای مکتب های اجتماعی و ایدئولوژی های مستحکم فراهم سازد. ایدئولوژی صحیح در گرو داشتن جهان بینی صحیح است و تا پایه های جهان بینی مستحکم و استوار نگردد. نمی توان به شالوده های استوار نظام های اجتماعی نائل شد. بنابراین مکتب ها و نظام های اجتماعی و سیاسی نیازمند خردورزی، تفکر عقلانی و فلسفی هستند و از آنها گریزی نیست. تفاوت انسان با حیوان در این راز نهفته است که انسان افعال خود را با شعور و اراده انجام می دهد. انسان نوع ممتازی است که نیروی درک کننده ای به نام عقل دارد و می تواند بر اساس این عنصر متمایز، اراده و تصمیم خویش را هدایت کند. لذا اگر فردی از نیروی تعقل بهره نگیرد یا از قواعد مسلم عقلی درست استفاده نکند، او از انسانیت بهره ای ندارد و باید او را در سلک حیوان به حساب آورد. قرآن کریم تعبیر جالبی دارد، می گوید: انسانی که ابزار مناسب برای تفکر و تعقل در اختیار دارد اما درباره ی آن، خرد خویش را به کار نمی اندازد همانند الاغی است که در پالان خود کتاب هایی دارد اما او را از آن کتب نصیب حظّی نیست. (12) و از این روست که قرآن به صورت بسیار گسترده انسان ها را دعوت به تفکر، تدبّر، تفقّه و تعقل می کند و بر این امر مهم پافشاری می نماید تا از آدمی، انسانی واقعی ساخته او را به سر منزل مقصود هدایت نماید. اساساً هیچ اندیشمندی نمی تواند بدون یک تفکر فلسفی، چه ساده و چه پیچیده، چه آشکار و چه پنهان و چه درست و چه غلط، راه کاری برای نجات بشر ارائه دهد و بیش از این می توان گفت که هیچ متفکری بدون داشتن یک نظام فلسفی و متافیزیکی نمی تواند لب به سخن بگشاید و اظهارنظر کند گر چه ضد فلسفه و متافیزیک باشد. فقط یک نکته می ماند و آن اینکه چرا بودا علیرغم اینکه در پاره ای از گفته هایش فلسفه و متافیزیک می گوید، این چنین با صراحت تفکر فلسفی را عقب می راند و دست رد به سینه ی الهیات و متافیزیک می زند.
دو) تناسخ
یکی از آموزه های مهم بودیسم تناسخ است که در فرازهای پیش رو و در قسمتی دیگر بررسی خواهد شد.
سه) نفی تقدیر
بودا با تصور این که انسان آزاد است و می تواند آینده ی خود را هرگونه که می تواند بسازد، تقدیر جهان را منتفی دانست. گویا آزادی بشر را با نقشه داشتن جهان قابل جمع ندانست. (چنان که اشاعره و معتزله هم نتوانستند؛ میان اختیار بشر و مختار بودن خدا جمع کنند). بودا جانب انسان را گرفت و درباره ی انسان جانب دارانه سخن گفت، گویا در آن برهه ی زمانی از تفکر اومانیسمی تبعیت کرد.
این عقیده ی بودا احتمالاً ریشه در مسأله ی مهم تری دارد و آن این که او چندان اعتقادی به خدا (مراد خدای ادیان ابراهیمی است) ندارد. طبعاً مهم ترین سوژه و مخاطب او انسان و رنج های اوست. اما اگر به خدا معتقد شویم و او را خالق و جهان هستی را مخلوق او بدانیم، نمی توانیم نقش او را در تدبیر جهان نادیده بگیریم. اسلام هم به عنوان جامع ترین ادیان ابراهیمی بر این نکته سرانگشت تأکید دارد. قرآن کریم مکرر خدا را به عنوان «رب العالمین» ذکر می کند. از مهم ترین شئون ربوبیت، تدبیر جهان است. اگر او خداست و او رب جهان هستی است، تنها او می تواند جهان هستی را اداره کند. نکته ی ظریف تر از مو این است که تدبیر خدا با آزادی بشر تنافی ندارد بلکه آزادی بشر درونِ نقشه ی خداست. در واقع یکی از ابعاد اداره ی جهان هستی به دست خدا این است که او خواسته است انسان آزادانه انتخاب کند و دست به عمل زند. جهان هستی بی نقشه نیست. عالم وجود بدون هدف خلق نشده است:
و ماخلقنا السماء و الأرض و ما بینهما لاعبین؛ (13)
ما آسمان و زمین و آنچه بین آن است به بازیچه نیافریدیم.
و
أفحسبتم أنما خلقناکم و عبثا و أنکم إلینا لا ترجعون؛ (14) آیا چنین پنداشتید که ما شما را به عبث و بازیچه آفریده ایم و هرگز به ما رجوع نخواهید کرد؟
بدون شک جهان بدون حساب و کتاب نیست. هیچ جنبنده ای بدون نقشه ی خدا قدم بر نمی دارد و هیچ انسانی بدون تدبیر الهی پلک نمی زند و هیچ سنگی خارج از حکومت او از بالا به زیر نمی افتد. «و لا یمکن الفرار من حکومتک» (دعای کمیل). «از حکومت و دولت تو نمی توان فرار کرد.»
چهار) اصل رنج
مهم ترین قسمت تعالیم اخلاقی عرفانی بودا، چهار حقیقت جلیل است که محور آن رنج بشری است. او با اصالت بخشی به رنج و درد انسان در پیِ بازشناسی ریشه و منشأ آن برآمده، راه کارهایی برای رهایی از آن عرضه می دارد. در واقع، اساس اندیشه های بودا این است که زندگی انسان سراسر رنج است و درد. یعنی مهم ترین خصیصه و مسأله ای که برای بشر می بیند، رنج است. برخی با نگاهی سطحی پنداشته اند که به دلیل وجود آیه ای در قرآن با مضمون رنج، تأییدی برای سخن بودا یافته اند، اما تفاوت های متعددی میان این دو وجود دارد؛ تفاوت اول این که در این جا سوالی رخ می نماید که آیا انسان امکان فرار از رنج را دارد؟ پاسخ بودا مثبت است. اما اگر پرسش را به خالق هستی و انسان عرضه کنیم، پاسخ او چیز دیگری است. خداوند متعال رنج و تعب را یکی از ویژگی های انسان می داند. در سوره ی بلد بعد از چند قسم می خوانیم که:
لقد خلقنا الأنسان فی کبد* أیحسب أن لن یقدر علیه أحد؛ (15)
ما انسان را در رنج و مشقت آفریدیم. آیا انسان پندارد که هیچ کس بر او توانائی ندارد.
«کبد» به معنای رنج و تعب است. (16) سوگندهایی که قبل از این آیه آمده است به ضمیمه ی تأکیدات متعددی که در آیه به چشم می آید و نیز واژه ی «فی» همه نشان از آن دارد که خاصیت زندگی دنیا رنج و مشقت است و این مشیت خداست، زیرا فرمود «خلقنا». نتیجه ی مهمی که حاصل می شود این است که خاصیت دنیا و زندگی در آن رنج و تعب است و آدمی مادام که در این حیات دنیوی می زید، بی رنج نیست و از مشقت و گرفتاری های دنیا نمی تواند فرار کند. این نکته عکس دیدگاه بوداست. بودا معتقد است که انسان راهی برای فرار از رنج دارد و تمام تعالیم و اندیشه های او بیان این راه کار است. در واقع بودا دعوت به چیزی کرده که هرگز در این جهان امکان تحقق ندارد.
تفاوت دوم این که پیوند و ارتباط میان دو آیه ی مزبور استدلالی را پیش رو قرار می دهد و آن این است که چون انسان خلقتش براساس رنج و محن است، پس هر آنچه می خواهد یا اصلاً به آن نمی رسد یا به کمی از آن دست پیدا می کند. این ناشدنی است که انسان در ظرف زندگی دنیا به تمامی آنچه که می خواهد برسد. مرور تاریخ بشر مؤید این مدعاست. این مقدمه ی اول است. واقعیت مزبور نشان می دهد که اراده ی انسان مغلوب اراده ی قاهر دیگری است و آن اراده ی غالب و قاهر است که بر اساس تقدیر و تدبیر جهان هستی بر اراده ی انسان غلبه می کند. (17) این مطلب مضمون آیه ی دوم است. «أیحسب الانسان أن لن یقدر علیه أحد» این مقدمه ی دوم است. نتیجه آنکه انسان از ساختار و کیفیت زندگی دنیوی باید پی به اراده ی قاهر و غالبی ببرد که آن مشیت خداست. تنها اراده ی اوست که به تمامی اراده های عالمیان حکومت می کند و انسان باید این واقعیت را فهم کند و با طیب خاطر بپذیرد که اراده اش مقهور و مغلوب است و نباید پا از گلیم خود درازتر کند. در واقع قرآن به فلسفه ی رنج و رنج بری اشاره ای زیبا دارد، همان که ذهن بودا هرگز به آن نمی رسد. بهتر بود بودا از اصل رنج به اراده ی قاهره ی الهی می رسید چنان که قرآن می رسید. البته اگر انسان از وحی الهی فاصله گیرد و تنها به دریافت های خود اتکا کند، نتیجه ای بهتر از این ندارد.
تفاوت سوم این که در قرآن به جز پدیده ی رنج و مشقت، با پدیده های دیگری هم برای انسان مواجهیم. از جمله ویژگی های انسان اینکه بی صبر و شتابان است، چنان که در تشخیص شر و زبان خود چندان توفیق حاصل نمی کند:
ویدع الإنسان بالشر دعاءة بالخیر و کان الإنسان عجولا؛ (18)
انسان که خیر و منفعت خود را می جوید به نادانی شر و زیان خود می طلبد و انسان بسیار بی صبر و شتاب کار است.
از دیگر ویژگی های انسان این است که بسیار اهل جدال است و معمولا نمی خواهد پذیر ای حق باشد ذست به مبدل می زند:
و کان الإنسان اکثر شی ء جدلا؛ (19)
آدمی بیشتر از هر چیز با سخن حق به جدال و خصومت برخیزد.
پذیرش حق نشانه ی ایمان است و کسی که مبتلا به قساوت قلب است نسبت به حق و حقیقت، قلبی نفوذناپذیر دارد. هر انسانی می تواند خود را با این ملاک بسنجد. یعنی اگر حق مطرح شد و این حق علیه انسان بود به میزانی که انسان آمادگی پذیرش این حق را دارد، نسبت به مبدأ حق و حقیقت یعنی خدا ایمان دارد. چون حقِ مطلق خداست و هر کجا حق و حقیقتی باشد از اوست و انسانی که به او دل داده است، حق پذیر است. بنابراین کسی که زیاد اهل جدل است، نسبت به پذیرش حق آمادگی لازم را ندارد و این نیز از خصائص انسانی است.
انسان موجود حریصی است. این امر دو علامت دارد؛ یکی این که هرگاه شری به انسان رسد از خود بی قراری نشان می دهد، دیگر این که اگر منفعتی را دید، فقط برای خود می خواهد و به تعبیری انحصار طلب است. به عبارت دیگر حالت این گونه است که گویا بدی را برای دیگران می خواهد و خوبی را فقط برای خود:
إن الإنسان خلق هلوعا* إذا مسه الشر جزوعاً* وإذا مسه الخیر منوعاً؛ (20)
انسان حریص و بی صبر است، چون زیان به او رسد بی قراری می کند و چون مال به او رو کند منع نماید.
آدمی موجودی طغیان گر است. این حالت زمانی در انسان رخ می دهد که احساس بی نیازی کند. انسان حالت سرکشی، غرور و تمرد دارد. هرگاه در خود احساس استقلال کند و خود را به جایی وابسته نبیند، طغیان در انسان به اوج می رسد:
کلا إن الإنسان لیطغی* أن راه استغنی؛ (21)
هرگز، انسان سرکش و مغرور است، چون که به غنا و دارایی می رسد.
این ها بخشی از ویژگی ها و حالت های طبیعی آدمی است. انسان که در دنیا به زندگی عادی و معمولی مشغول است، در رنج و عذاب به سر می برد، انسان به صورت طبیعی شتاب کار و عجول است، بشر اهل جدل است، انسان حریص است و از خود بی قراری و انحصارطلبی نشان می دهد و سرکشی و تمرد و غرور وضعیت عادی انسان هاست. پس رنج تنها ویژگی انسان و مهم ترین آن نیست. حاصل آنکه چند نکته در قبال اصالت رنجی که بودا مطرح کرد، قابل ذکر است. اول این که رنجِ دنیا نشانه ی اراده ی قاهر خداست، دوم این که رنج، تنها ویژگی انسان نیست و آدمی دارای ویژگی ها و حالت های گوناگونی است که یکی از آنها رنج و اَلَم است. حتی بیان قرآن نشان می دهد که در میان خصائص انسان، رنج چندان درشت و بزرگ نیست و بعضی حالات دیگر در انسان جایگاه و اهمیت بیشتری دارد؛ مثل حریص بودن. سوم این که ریشه ی گرفتاری ها و مشکلات انسان حب او به دنیاست. «حب الدنیا رأس کل خطیئه». این امر با بیان های مختلف در آیات و روایات بیان شده است. بودا تا حدی به این واقعیت نزدیک گشته، هر چند به نظر او منشأ رنج های انسان خواهش های نفسانی و آرزوهاست که البته با حب دنبا دقیقاً یکی نیست. گذشته از تمامی موارد مذکور در عرفان اسلامی درد و رنج از فراق یار مطرح است نه از زندگی دنیا، به قول مولوی:
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح حال اشتیاق (22)
پنج) بی اعتقادی به خدا
آیین های هند را به دو دسته ی کلی تقسیم می کنند؛ با خدا و بی خدا. بعضی از مکاتب هندو به خدا معتقدند، هر چند گاهی خدای آنها با خدای ادیان ابراهیمی متفاوت است و بعضی دیگر از کیش های هندی به خدا اعتقادی ندارد و مکتبی بی خدا محسوب می شوند. بودا در دسته ی دوم می گنجد. در نظام بودایی جایی برای خدا و اعتقاد به آن نیست و به تعبیری بودیسم یک نظام سکولار تلقی می شود. البته شاید بعضی فرقه های بودا که بعدها پدید آمدند، این گونه نباشد.
پینوشتها:
1. Buddhism.
2. تاریخ جامع ادیان، ص 187-177؛ ادیان و مکتب های فلسفی هند، ج1، ص 140- 132؛ ع. پاشائی، بودا، ص 251- 117؛ امیر حسین، رنجیر، ص 31-17؛ قریب (تحقیق و ترجمه ی) روایتی از تولد بودا، ص 111 -39، (درباره ی تولد و زندگی پیاپی بودا. ر. گینت، ترال، گزیده های جاته کا، ترجمه ی حسین اسماعیلی.)
3. تاریخ جامع ادیان، 202- 188؛ تاریخ فلسفه ی شرق و غرب، ج1، ص 173- 153؛ برد. پی. اسپالدینگ، معبد سکوت، ترجمه ی فریده مهدوی دامغانی، ص 30- 27؛ ویکی مکنزی، بودای کوچک، ترجمه ی فریده مهدوی دامغانی، ص 170- 13؛ سادهاتیسا، بودا و اندیشه های او، ترجمه ی محمد تقی بهرامی حران، ص 123- 11؛ رضا رامز، سمبل های مقدس بودا، (بی صفحه).
4. تاریخ جامع ادیان، ص 188.
5. ادیان و مکتب های فلسفی هند، ج1، ص 148- 141؛ ع. پاشائی، بودا، ص 47- 35؛ امیر حسین رنجیر، بودا، ص 41-31.
6. Tipitaka
7. ع پاشائی، بودا، ص 295- 319؛ رضا رامز، گفتار بودا، (بی صفحه)؛ ال. اس. کازنیز، آیین بودا در جهان امروز، ترجمه ی علیرضا شجاعی، ص 38- 36.
8. تاریخ جامع ادیان، ص 223؛ ب. ل. سوزوکی، راه بودا، ترجمه ی ع. پاشائی، ص 57- 37.
9. ادیان و مکتب های فلسفی هند، ج1، ص 182169؛ بردلی هاوکینز، آیین بودا، ترجمه ی علی حاجی بابایی، ص 13013؛ ع. پاشائی، فراسوی فرزانگی، ص 3123؛ ع. پاشائی، هینه یا نه، ص 3625؛ دوری مینک و… آیین های کنفوسیوس، دائو و بودا، ترجمه ی غلامرضا شیخ زین الدین، ص 230-192.
10. آیین بودا، ص 12-9.
11. ر.ک: محمد تقی مصباح، آموزش فلسفه، ج1، ص 124- 118.
12. جمعه/ 5.
13. انبیا/ 16.
14. مومنون/ 115.
15. بلد/ 5و 4.
16. راغب اصفهانی، مفردات، ص 420.
17. المیزان، ج20، ص 420؛ فخرالدین رازی، التفسیر الکبیر، ج31، ص 165.
18. اسرا/ 11.
19. کهف/ 54.
20. معارج/ 21-19.
21. علق/ 7و 6.
22. مولوی، مثنوی، دفتر اول.
منبع مقاله: فعالی، محمدتقی؛ (1390)، آفتاب و سایه ها(نگرشی بر جنبش های نوظهور معنویت گرا)، تهران: انتشارات عابد، 1390.
/ج