فیلسوف بصیر (1)
علامه مصباح، عقبهی تئوریک نظام
آیتالله محمدتقی مصباح یزدی (حفظه الله) که به سبب برخورداری از اوصاف و خصوصیاتی، از بسیاری دیگر از نیروهای فکری و ایدئولوژیک حوزه تمایز مییابد و به شخصیتی «بیبدیل» و «ویژه» تبدیل میشود؛ چنانکه مقام معظم رهبری، حضرت آیتالله خامنهای (حفظه الله)، تا کنون چندین مرتبه به منزلت و موقعیت یادشده اشاره یا تصریح کردهاند. ایشان، در جایی، آیتالله مصباح را از «برجستگان رجال علمى» و «چهرههاى موجه عالم تشیع» معرفی کردهاند:
«حضرت آیتالله آقاى حاج شیخ محمدتقى مصباح، اکنون که بحمدالله مجمع جهانى اهل بیت (علیهم الصلاه والسلام)به عنوان کانون تلاش علمى و عملى تشیع تشکیل یافته و آغاز به کار کرده است شایستهاست، برابر مواد اساسنامهى آن، جمعى از برجستگان رجال علمى و چهرههاى موجه عالم تشیع، شوراى عالى آن مجمع را شکل بخشیده، با عضویت در آن، مسئولیت خطیرى را که براى اعضاى آن شوراى عالى پیشبینى شده، عهدهدار گردند؛ لذا جناب عالى را که بحمداللّه به صفات مزبور موصوف مىباشید، به عضویت شوراى عالى مجمع جهانى اهل بیت (علیهم الصلاه والسلام) منصوب مىنمایم.» (آیتالله خامنهای، 1370 الف)
مقام معظم رهبری، به مناسبتی، گفتهاند که ایشان خلأ علامه طباطبایى و شهید مطهرى در زمان ما را پر مىکند:
«بنده نزدیک به چهل سال است که جناب آقاى مصباح را مىشناسم و به ایشان به عنوان یک فقیه، فیلسوف، متفکر و صاحبنظر در مسائل اساسى اسلام ارادت قلبى دارم. اگر خداى متعال به نسل کنونى ما این توفیق را نداد که ازشخصیتهایى مانند علامه طباطبایى و شهید مطهرى استفاده کند، اما به لطف خدا این شخصیت عزیز و عظیمالقدر، خلأ آن عزیزان را در زمان ما پرمىکند.» (آیتالله خامنهای، 1378)
افزون بر این، مقام معظم رهبری ایشان را «عقبهی تئوریک نظام» نیز شمردهاند:
«توجه کنید که مجموعهای از متفکران، علما و سابقهدارهای در امر دین، مدعی عقبهی تئوریک نظام هستند و آن را تشکیل میدهند. اگر شما [اعضای دفتر تبلیغات اسلامی حوزه] خود را از مجموعهی کسانی که در باب دین و مسئلهی دین و معرفت دینی مدعیاند، برکنار داشتید، ناقص خواهید ماند؛ لااقل بیاطلاع خواهید ماند که این خودش اشکال بزرگی است. […] الآن ما در حوزهی قم علمایی داریم، بزرگانی داریم، صاحبنظرانی داریم، اندیشهپردازان یا تئوریسینها و ایدئولوگهایی داریم که با دفتر تبلیغات هیچ ارتباطی ندارند. ما شخصیت علمیِ فکریِ روشنفکریِ برجستهای مثل آقای مصباح یزدی را در قم داریم.» (آیتالله خامنهای، 1384)
به نظر نگارنده، آبشخور اصلی و تکوّنبخش عمدهی شخصیت و هویت خاص ایشان چند امر است: یکی اینکه ایشان، از نظر «معرفتی» و «علمی»، آنچنان در سطح ممتاز و بالایی قرار دارد که نمیتوان در این نظر، خدشهای وارد ساخت. به خصوص، در زمینههای فلسفی و کلامی، بدون شک، ایشان جزء اساتید عالی و نخبهی حوزه به شمار میآیند. دیگر اینکه، معلومات ایشان به دروس و مباحث کلاسیک حوزه محدود نمیشود، بلکه وی توانسته است، در قلمروی علوم انسانی غربی، به درجهی بالایی از شناخت تحلیلی و انتقادی و حتی نظریهپردازی[1] دست یابد. در واقع، ایشان را باید یک «ملّای معاصر» تعریف و قلمداد کرد. در همین رابطه، رهبر فرزانهی انقلاب، ایشان را یک سرمایه در زمینهی «معارف عقلانى اسلام» دانستهاند:
«شما به سطح معارف اسلامى کنونى کشور نگاه کنید، رادیو باید آن عالیترین و بهترین سطح را ارائه بدهد. [… مثلاً] فرض بفرمایید، ازلحاظ معارف عقلانى و فلسفى اسلامى، ما امروز چه کسى را داریم؟ مثلاً آقاى مصباح و آقاى جوادى آملى را در قم داریم. آنچه که شما ارائه مىدهید، باید از سطح اینها کمتر نباشد.» (آیتالله خامنهای، 1370 ب)
همچنین ایشان اظهار داشتهاند که علامه مصباح بر «مبانی فکری اسلام» اشراف و احاطه دارد:
«پابهپای پیشرفت معلومات قرآنی و دینی اینها [قرآنآموزان جوان] آگاهیهای استدلالی و عمق بخشیدن استدلالی به اعتقادات اینها را هم حتماً در برنامه قرار بدهید. […] به نظر من، یکی از چیزهایی که می تواند خیلی کمک کند به این قضیه این است که از کتابهای شهید مطهری از معارفی که امروز بزرگانی از قبیل آقای مصباح و دیگران، که واقعاً مبانی فکری اسلام دست اینهاست، از اینها استفاده کنند.» (آیتالله خامنهای، 1380)
از این رو، مقام معظم رهبری در بسیاری از موارد نهادهای فرهنگی و نسل جوان جویای معارف و حقایق اسلامی را به ایشان ارجاع دادهاند:
«شما باید یک گروه مشاورهى محتوایى از مناسبترین شخصیتهایى که امروز مىتوانید پیدا کنید داشته باشید، مثلاً از آقاى مصباح دعوت کنید و اصرار هم بکنید، یا مثلاً از شاگردان آقاى مصباح دعوت کنید.خوشبختانه، یکى از موفقیتهاى آقاى مصباح یزدى در قم این است که ایشان برخلاف خیلى از فضلاى ما، که فضلشان در خودشان منحصر مانده، فضلش در شاگردانِ خوب سرریز شده است. […] بنابراین، یک گروه مشاوره درست کنید و از اینها خوراک فکرىِ محتوایى بخواهید، اینها هم برنامهریزى کنند و اصلاً به شمابگویند که امروز چه چیزى لازم است.» (آیتالله خامنهای، 1370 ب)
همچنین، رهبر حکیم انقلاب ایشان را از نظر اتقان اصالت فکری تأیید نموده و تصریح کردهاند که علامه مصباح «منبع فکر و اندیشهی بی غل و غش معارف اسلامی» هستند:
«لازم است تشکر کنم از معلمان و استادان و دست اندکاران و مدیران این تلاش فرهنگی [طرح ولایت] که بسیار با ارزش است و مخصوصاً از شخص جناب آقای مصباح، که حقیقتاً یکی از وجودهای مبارک و مغتنم در دورهی ما هستند و منبع فکر و اندیشهی بیغل و غش معارف اسلامی. إنشاءالله، خداوند به ایشان و دیگر دستاندرکاران توفیق ادامهی این خدمت بسیار با ارزش را عنایت کند و وسیلهی بهره مندی هر چه بیشتر، گستردهتر و عمیقتر جوانان را از این سرچشمههای معرفت فراهم کند.» (آیتالله خامنهای، 1381)
از سوی دیگر، آیتالله مصباح در زمینهی مسائل اجتماعی و سیاسی بینشی ژرف و آیندهنگر دارند؛ یعنی هم قادر به تحلیل عالمانه و حکیمانهی وقایع جاری هستند و هم میتوانند، با تکیه بر دقتهای موشکافانه و مینیاتوری خود، وقایع آینده را حدس بزنند و پیشاپیش تدبیر و مهندسی نمایند.
آیت الله مصباح هفتهای یک مرتبه در دفتر مقام معظم رهبری در قم درس اخلاق میگوید. این درس ها مدتهاست که برقرار است و مخاطبان درخور توجهی نیز دارد. رهبر معظم انقلاب به مناسبتی به مسئول امور حوزوی دفتر تذکر داده بودند که من این سخنرانیها را پیگیری میکنم، اما مسئله این است که چرا تلویزیون این مباحث را در ساعت مناسبی پخش نمیکند تا عموم مردم از آن استفاده کنند؟
یکی از شاگردان ایشان، که از سوی مؤسسه به محضر رهبر معظم انقلاب شرفیاب میشوند، تعدای از کتابهای تازه انتشاریافتهی علامه مصباح را نیز همراه خود میبرد و به ایشان تقدیم میکنند. ایشان، ضمن پرسش از احوال و وضعیت جناب علامه، میگویند: «چشم ما روشن شد. من کتابهای ایشان را میخوانم.» چند روز بعد، از دفتر معظمله با مؤسسه تماس گرفته میشود و از سوی مقام معظم رهبری اعلام میگردد که «وسط یکی از کتابهایی را که شروع کردهام سفید خوردهاست، لطفاً کتاب کاملی را بفرستید.»
آیت الله محمدتقی مصباح یزدی از جمله شخصیتهایی است که در 2 دههی گذشته بسیار دربارهی پیشینه، اندیشه و مواضعش بحث و گفتوگوهای پرمناقشه در فضای سیاسی و رسانهای شکل گرفته است.
از این رو، مطالعه و تحلیل دقیق و موشکافانهی چنین شخصیتی از حساسیت و اهمیت خاصی برخوردار است. در پژوهش پیش رو، نگارنده تلاش می کند تاکنشگری نظریـفرهنگی علامه مصباحیزدی را در 11 قلمروی تاریخی بازگو و تحلیل نماید تا تصویری واقعی و راستین از وی در ذهن مخاطب انعکاس یابد. کنشگریهای نظریـفرهنگی یادشده عبارتاند از: ستیز با «حاکمیت سیاسی طاغوت»، صفآرایی در برابر «مارکسیسم ایرانی»، تکاپو برای تولید «علوم انسانی اسلامی»، تأسیس «ساختار معرفتی» برای تربیت مغزهای متفکر، روشنگری بر ضد «اصلاح طلبی سکولار»، تلاش در راستای استقرار «دولت اسلامی»، «تبیین» عمارگونهی فتنهی سال 88، اعتراض به «نفوذ فراماسونری» در دولت اسلامی و تأسیس «جبههی پایداری» برای نلغزیدن به بیراههها، حمایت قاطع از حقانیت و اصلحیت رهبر معظم انقلاب و تنبهدهی نسبت به اصالت و اهمیت «فرهنگ».
ستیز با «حاکمیت سیاسی طاغوت»
با شکلگیری نهضت اسلامی امام خمینی (رحمت الله علیه) در سالهای نخست دههی 40، بخش قابل توجهی از بدنهی حوزه، به این جریان سیاسی و اجتماعی جذب شدند. علامه مصباح، که در آن دوره یکی از طلاب حوزهی علمیهی قم به شمار میآمد، از جمله افرادی بود که عمیقاً درگیر آرمانها و اهداف اسلامی امام راحل شد و در این راستا، تلاش و مجاهدت نمود.
از اولین اقدامات مهم ایشان همکاری گسترده در انتشار نشریهی «بعثت» و «انتقام» بود. اگرچه ایشان در نشریهی «بعثت» تنها یکی از اجزا و عناصر کلیدی محسوب میشد، اما در نشریهی «انتقام» داستان کاملاً متفاوت بود. جناب علامه عمدهی فعالیتهای مربوط به این نشریه را شخصاً و تنهایی به انجام میرساند؛ از نوشتن مطالب گرفته است تا بستهبندی و توزیع. در واقع، این نشریه متعلق به شخص ایشان بود.
از آنجا که این نشریه، به صورت همزمان، هم مشی ایدئولوژیک و اعتقادی داشت و هم به شدت رادیکال بود، به زودی توسط نیروهای ساواک شناسایی شد و علامه مصباح مورد تعقیب قرار گرفت. ساواک، که تا مدت ها در جستوجوی یافتن هستهی مرکزی فعالان این نشریه بود، هیچگاه نتوانست به هدف خود دست یابد. چنانکه در آن زمان، علامه مصباح در چنگ نیروهای امنیتی رژیم طاغوت گرفتار میشد، به احتمال زیاد جان سالم به در نمیبرد و رژیم به کمتر از اعدام وی رضایت نمیداد. البته سرانجام، ساواک توانست به ایشان دسترسی پیدا کند و ایشان را دستگیر کند، اما آیتالله مصباح با انکار کلیت اتهام و تغییر دستخط خود ساواک را ناکام نهاد.
همچنین ایشان، تعداد زیادی از اعلامیههای انقلابی و شدید الحن نگاشتهشده از سوی نیروهای حوزوی در طول سال های 1341 تا 1357 را امضا و تأیید نمود که اسناد آن در کتاب های مربوط موجود و مندرج است. متأسفانه، برخی از نیروهای اصلاحطلب در چارچوب اغراض سیاسی و منفعتطلبانهی خویش، چنین وانمود میکردند که علامه مصباح به تدریج از نهضت روی گرداند و پای هیچ اعلامیه و بیانیهای را امضا نکرد. اسناد و مدارک موجود تضاد غیرقابل انکاری با این ادعا دارند. (جمعی از پژوهشگران، 1374، جلدهای 1، 2 و3)
کنشگری علامه مصباح در این مقطع تاریخی از 2 خصوصیت روشی برخوردار بود: اول اینکه، ایشان به شدت قائل به «پنهانکاری» و «عدم تظاهر» بودند، چنان که بسیاری از افراد و دوستان حوزوی، از کمیت و کیفیت فعالیتها و اقدامات مبارزاتی ایشان بیاطلاع و یا حداقل کماطلاع بودند. دوم اینکه، وی در عین حال که مبارزات سیاسی و روزمره را لازم و ضروری میشمرد، اما بر این باور بود که چون نهضت امام خمینی، بُعد و لایهی عمیق فرهنگی و فکری دارد و از متن تفکر اسلامی برمیخیزد، باید اهتمام ویژهای به نشر و تثبیت «ایدئولوژی اسلامی»[2]در جامعه و در میان نیروهای انقلابی داشت و از «التقاط» و «چندگانگی» ایدئولوژیک، قویاً پرهیز کرد. جالب این است که اوصاف یادشده در کمتر فردی از نیروهای مبارز انقلابی، با چنین شدت و غلظتی مشاهده میشد و به صورت عمده، ایشان و علامهی شهید آیتالله مطهری (رحمت الله علیه) چنین ویژگی های رفتاری و مبارزاتی برجسته و مشهودی داشتند.
نکته ی دیگر، «دوراندیشی» و «ژرف نگری» ایشان در شناخت نیروها و جریانهای مبارز بود. به عنوان مثال، در حالی که بخش زیادی از روحانیون قائل به همسویی و همکاری با «سازمان مجاهدین خلق» بودند، ایشان ـهمچون علامه مطهریـ در همان مراحل نخست، معتقد به انحراف معرفتی و ایدئولوژیک سازمان بودند و از تأیید آن اجتناب میورزیدند.
گفته میشود، با وجود اینکه امروزه ایشان به شدت ادعای انقلابیگری دارند، اما از ابتدای شروع نهضت اسلامی و به ویژه پس از سال 1344، در تمام اعلامیههایی که علما و روحانیون قم و شهرستان ها امضا کردهاند، حتی یک امضا هم از ایشان دیده نمیشود. در پاسخ باید گفت:
الف) حضرت استاد مصباح نزدیک به 18 اعلامیه مربوط به علما و فضلای حوزهی علمیه طی سال های 1342 تا 1357 امضا کرد اند که تصاویر اصل آنها در کتاب «اسناد انقلاب اسلامی» آمده است.
ب) البته فعالیت ایشان محدود به امضا کردن چند اعلامیه نبود، بلکه استاد در کنار برنامهها و فعالیت نظری و عقیدتی وسیع، اولاً اعلامیههای ضدرژیم را چاپ و توزیع میکردند، ثانیاً شخصاً نشریهای با عنوان «انتقام» را که دربردارندهی مواضع بسیار تندی بر ضد شاه بود، منتشر می کردند. ثالثاً با نشریهی «بعثت»، که آن نیز مخفی و محرمانه بود، همکاری داشتند، رابعاً ساواک مدتها در تعقیب ایشان بود و حتی ایشان چند بار مورد بازجویی ساواک قرار گرفتند، خامساً با گروههای اسلامی مبارز از جمله هیئتهای مؤتلفهی اسلامی ارتباط و همکاری داشتند و مواردی دیگری از این دست نیز در میان است. اسناد مکتوب تمامی این موارد موجود و قابل دسترسی است.
صفآرایی در برابر «مارکسیسم ایرانی»
در دهههای 40 و 50 شمسی، «جریان مارکسیستی»[3] در جامعهی ایران و به خصوص در میان نسل جوان و دانشجویان، شیوع و گسترش یافته بود؛ تا آنجا که به جدیترین تهدید و چالش برای «ایدئولوژی اسلامی» تبدیل شده بود. از سوی دیگر، بخشهایی از کنشگران اجتماعی جبههی ایدئولوژی اسلامی، خواسته یا ناخواسته، از فضای اجتماعی غالب و فراگیر تأثیر پذیرفته و به ادبیات و حتی مضامین و گزارههای مارکسیستی رو آورده بودند. در واقع، تفکر و فرهنگ اسلامی از چند ناحیه مورد تهاجم بنیادی قرار گرفته بود:
اول: «جریان مارکسیستیِ الحادی» که با تکیه بر ماتریالیسم دیالکتیک[4] در عرصه ی فلسفی و اجتماعی، به صورت سازمانیافته، به نشر و بازتولید خود می پرداخت و تعهد به ایدئولوژی اسلامی را نوعی کهنهپرستی و ارتجاع تفسیر میکرد. بقایا و شاخههای مختلف حزب توده در این گستره جای میگیرند.
دوم: «جریان مارکسیستیِ شبهدینی» که در مقام تلفیق اسلام و مارکسیسم برآمده بود و در حقیقت، به نوعی «التقاط ایدئولوژیک» مبتلا شده بود. «سازمان مجاهدین خلق»، «گروه فرقان»، «دکتر علی شریعتی»، برخی روحانیون از قبیل «حبیبالله آشوری»، «محمد موسویخوئینیها» و… در این دسته قرار داشتند.
علاوه بر مغز متفکر انقلاب اسلامی، علامه شهید مطهری از جمله کسانی بود که بیشترین واکنش و حساسیت را در اینباره به خرج داد و سرانجام جان شریف خویش را در این مسیر الهی از دست داد، علامه مصباح نیز در آن دوره واکنشی شبیه ایشان از خود نشان داد. به مواردی از این دست اشاره میکنیم:
الف) آیتالله، به دلیل سوءظن نسبت به خلوص ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق، همواره از تأیید آنها و همکاری با آنها اجتناب ورزید. همین رویه برخی روحانیون انقلابی را با وی دشمن ساخت؛ چرا که در آن دوره همراهی نکردن با سازمان مجاهدین خلق مترادف با انقلابی نبون تلقی و معنا میشد.
ب) دکتر علی شریعتی از جمله شخصیتهایی بود که آیتالله مصباح، پس از مطالعهی پارهای از نوشتههای او، به سرعت دریافت که وی از نظر ایدئولوژیک، به هیچ رو، قابل اعتماد و اتکا نیست. در سالهای بعد، که شریعتی با اقبال نسل جوان و دانشجو روبهرو شد و آثارش در حجم بیشتری انتشار یافت، جناب علامه بیشتر و دقیقتر نسبت به انحرافات و لغزشهای فکری او شناخت و حساسیت پیدا کردند؛ تا آنجا که بر یکی از تعابیر شریعتی از مسئلهی «ختم نبوت» انگشت تأکید نهادند و تفسیر و برداشت شریعتی از آن را به معنی «انکار ضروری دین» معرفی نمودند.
به دلیل اینکه برخی دیگر از بزرگان مدرسهی حقانی، از جمله آیتالله بهشتی، نظر دیگری داشتند و اظهارنظر علامه مصباح را برنمیتافتند (حسینی بهشتی، 1379)، میان طلاب این مدرسه گسست و شکاف ایجاد شد و در نهایت، جناب علامه ترجیح داد که از این مدرسه استعفا دهد. به دنبال این استعفا، حدود 20 تن از شاگردان و همراهان ایشان نیز از مدرسهی حقانی خارج شدند و به این ترتیب، حلقهی اولیه و اصلی اصحاب ایشان شکل گرفت.
ج) مدتی پس از منتشر شدن کتاب «توحید»، به قلم طلبهی جوانی به نام حبیبالله آشوری، این کتاب به عنوان یک مانیفست مبارزاتی و ایدئولوژیک در میان نیروهای جریان دینی مخالف حکومت طاغوت رواج یافت و مبادله شد.
علامه مصباح، پس از مطالعهی چند صفحهی ابتدایی از این اثر، نسبت به آن مشکوک شد و آن هنگام، که آن را تا پایان خواند، به روشنی دریافت که خاستگاه نظری این اثر، چیزی به جز «مارکسیسم» نیست که خود را در لفافهی برخی تعابیر و اصطلاحات دینی، پنهان ساخته است. از این رو، یک سخنرانی انتقادی شدیداللحن در مدرسهی حقانی ایراد کرد و نسبت به رواج این کتاب و تفکراتی از این دست هشدار داد.
افزون بر این، علامه مصباح در جبههی دیگری نیز فعال و پرکار بود، جبهه ی مبارزهی تئوریک با «جریان مارکسیستیِ الحادی». ایشان به منظور دفاع از ایدئولوژی اسلامی، زمان زیادی را صرف فهم و نقد مارکسیسم و مواجههی اجتماعی آشکار با فعالان و کنشگران این جریان نمود. حتی نقل شده است که ایشان چندین بار از سوی نیروهای مارکسیست هدف حملهی فیزیکی قرار گرفتند و آسیب دیدند. 2 کتاب ایشان، با عناوین «پاسداری از سنگرهای ایدئولوژیک» و «نقدی فشرده بر اصول مارکسیسم»، تأثیر عمیقی بر افول و انفعال ایدئولوژی مارکسیستی در دهههای 50 و 60 نهادند. همچنین، مناظرهی تلویوزیونی ایشان در کنار عبدالکریم سروش با سران اصلی جریان مارکسیسی، احسان طبری و فرخ نگهدار، تفوّق و استحکام ایدئولوژی و فلسفهی اسلامی را به نمایش گذاشت و سرخوردگی و درماندگی نیروهای مارکسیست را به دنبال داشت.(*)
ادامه دارد…
پینوشتها:
[1]Theorizing
[2]Islamic ideology
[3]The Marxist
[4]Dialectical materialism
منبع مقاله:www. borhan.ir
/ج