بشارت آزادی به ضمانت حضرت زهرا
شخصیت و کرامات آیت الله بهلول
از طلوع تا غروب
آیت الله حاج شیخ محمد تقی بهلول، روز هشتم جمادی الثانی سال 1320 هـ. ق (برابر با سال 1279 هـ. ش ) درروستای «بیلند» شهرستان گناباد(1) پا یه عرصه حیات گذاشت.پدرایشان، شیخ نظام الدین، از علمای شهر گناباد بود. آیت الله بهلول درمورد پدر بزرگوارشان می فرمود: « پدرم، مجتهد شهر گناباد و درعلم، سرآمد زمان خود بود ومن الان ده یک (یک دهم ) او هم عالم نیستم!»
محمد تقی در 6 سالگی به مکتب رفت وقرآن را نزد خاله پدرش که همواره از ایشان با تجلیل یاد می کرد، فرا گرفت. شیخ محمد تقی ازحافظه واستعداد فوق العاده ای برخوردار بود، به طوری که در ظرف دو سال ودرسن 7 سالگی تمام قرآن را حفظ کرد. خود ایشان می گفت: «حافظه عجیبی داشتم، به طوری که شاید نمونه اش در دنیا نباشد!»
ایشان تا آخر عمر با برکتشان نیز ازاین موهبت الهی برخوردار بود. از میان مطالب فراوانی که این عارف الهی حافظ آن ها بود می توان به موارد زیر اشاره کرد:
قرآن مجید، بسیاری ازخطبه های نهج البلاغه، بسیاری از دعاهای صحیفه ی سجادیه ومفاتیح الجنان ازجمله دعای جوشن کبیر، دعای عدیله، دعای مشلول، دعای کمیل، دعای ابوحمزه ثمالی، دعای عرفه، زیارت عاشورا، مناجات شعبانیه، اعمال ماه شعبان وماه رمضان و…، دویست هزار بیت شعر که حدوداً 120 هزار بیت آن سروده خود معظم له است، تعداد زیادی از کتاب های ادبی و فقهی و حوزوی، کتاب منظومه سبزواری و…
وی در 7 سالگی برای زن ها منبر می رفت ودرهمان زمان بود که به خاطر رفتار خاصش به بهلول شهرت یافت. ایشان درباب علت شهرتشان به «بهلول» می فرمود:
درسنین کودکی برای زن ها منبر می رفتم وبعد از منبر و درس اوقات فراغت خود را مشغول بازی با حیوانات می شدم، زن های محل نیز می گفتند: نه به این منبر و روضه و درس ونه به این بازی، اومثل بهلول امام صادق (ع) دیوانه است! بنابراین ازآن به بعد مشهور به بهلول شدم. درزمان رضا شاه نیز که قرار بود تذکره (شناسنامه) بدهند شهرت مرا بهلول گرفتند.
شیخ محمد تقی دروس حوزه از ادبیات تا قوانین را نزد پدرش آموخت. وی درسن 14 سالگی درگناباد، یک منبری معروف بود واز آنجا که با صوفیه بسیار مخالفت می کرده است، وصوفی ها نیز درآن زمان چند بار قصد کشتن او را کرده بودند، لذا پدر ایشان تصمیم گرفت با خانواده اش به سبزوار مهاجرت کند تا اولاً شیخ محمد تقی به دلیل منبر رفتن از درس خواندن باز نماند وثانیاً از صوفی های گناباد دور باشد.
آیت الله بهلول بعد از سبزوار با پای پیاده به قم مهاجرت می کند، که به نقل از خودشان حدود یک ماه ونیم طول کشید! ایشان درقم، دروس سطح (رسائل ومکاسب) را نزد آیت الله العظمی ملا علی معصومی همدانی (رحمه الله ) وآیت الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی (رحمه الله ) – که شرح احوال این دو عالم ربانی درهمین کتاب از نظرتان گذشت- فرا می گیرد و بعد از مدتی به قصد زیارت مولی الموحدین حضرت علی (ع) وهمچنین برای تکمیل تحصیلات خویش عازم نجف اشرف می شود و درآنجا در درس خارج مرجع تقلید شیعیان جهان،
حضرت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی (رحمه الله) شرکت می کند.
پس از مدتی که ایشان از محضر پر فیض مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی استفاده می کند، روزی استاد به ایشان می فرمایند: شما از چه کسی تقلید می کنید؟ آیت الله بهلول درجواب می گویند: از شما، مرحوم سید می فرمایند: «اگر از من تقلید می کنید من می گویم دراینجا مجتهد درس خوان زیاد داریم ولی مجتهد مبارز کم داریم، شما بهتراست به ایران برگردید وعلیه رژیم ستم شاهی حکومت رضا شاه مبارزه کنید.»
ایشان هم امراستاد را اطاعت کرده وبلافاصله به ایران مهاجرت و مبارزه خود را علیه حکومت رضاشاهی آغاز می کنند. البته خود ایشان می فرمودند که ما قبل ازاینکه به نجف برویم علیه رژیم شاه سخنرانی های تند می کردیم.
اولین اقدام ایشان این بود که همسر خود را با وجود علاقه وافری که به او داشت؛ طلاق داد وشوهری نیز برایش پیدا کرد؛ چرا که می فرمودند می ترسیدم که نکند همسرم مزاحم مبارزاتم بشود وفکرم را مشغول کند. به همین خاطر با رضای خدا وپس از مشورت با او و جوابش که گفت: به خاطرجهاد در راه خدا هر تصمیمی بگیری من مؤافقم، او را طلاق دادم ودرضمن او را نیز پس اتمام شدن عده، به عقد یک سید فرش فروش که از رفقا بود در آوردم.(2)
آیت الله بهلول پس ازآن دیگرازدواج نکرد، مگر زمانی که در زندان افغانستان بود وبرای مدتی او را به یک روستا تبعید نمودند، که درآنجا یکی از سالمندان، دختر خود را به عقد او در آورد، اما پس ازحامله شدن او هم از دنیا رفت.
پس از واقعه ی مسجد گوهر شاد وکشتار مردم بی گناه در آن مسجد مقدس، که درمخالفت با دستور کشف حجاب توسط رضاخان واقدام عمال آن رژیم در کشیدن چادر از سر زنان، صورت گرفت، عمال وسربازان رضاخان به دنبال دستگیری گرداننده ی تظاهرات وسیع وعامل برجسته روشنگری های مؤثر در مخالفت های علنی مردم با رژیم طاغوت درمشهد بودند، واین فرد کسی نبود
جز روحانی جوانی به نام شیخ محمد تقی بهلول !
محمد تقی برای فرار از دست سربازان شاه، پیاده از راه روستاها به افغانستان گریخت. حکومت وقت ایران از دولت افغانستان خواست که او را دستگیر کند که پس از جستجوهای فراوان، ایشان دستگیر گردید وبه مدت 31 سال در زندان های افغانستان به سربرد وروزهای بسیار سختی را در آنجا گذراند.(3)
درباره خصوصیات رفتاری واخلاقی این عالم وعارف الهی باید گفت که ایشان برخوردار از ویژگی های کم نظیری بود که به سختی درکمتر کسی جمع خواهد شد. از جمله این خصوصیات ارزشمند، روزه داری واهمیت به آن بود که به معنویت ایشان رونق فراوانی بخشیده بود. آیت الله بهلول درتمام مدت سال به جز روزهای حرام، روزه می گرفت. فقط دریکی دو سال آخر عمر، بعد از تصادفی که برایشان رخ داد وبه دلیل ضعفی که برایشان مستولی شده بود، بعضی ازروزها از روزه گرفتن خودداری می کرد! البته باز با این حال، معتقد بود بیش از دو وعده غذا درطول روز خوردن، چیزی مهمل و زائد است.
از دیگر خصوصیات برجسته این عالم عامل، می توان به نوع غذای ایشان اشاره کرد که بسیار شگفت انگیز بود؛ چرا که درطول عمر طولانی خود چیزی جز ماست وبرخی از میوه جات، آن هم به صورت کم میل نفرمودند! فقط درزمستان شلغم و درتابستان انار به آن اضافه می شد! آیت الله بهلول معتقد بود که ماست، تمام نیازهای بدن را تأمین می کند. درتمام مجالسی که ایشان دعوت می شد غذاهای رنگارنگی تهیه می کردند که ایشان همیشه ودرهمه حال به نان و ماست خود اکتفا می کردند.
سرانجام این عارف متقی و مجاهد ومبارز کبیر که عمری را در مبارزه با حکومت های ستمگر گذراند با کوله باری از بندگی درهفتم مرداد ماه سال 1384 هـ. ش (برابر با 1426 هـ.ق ) درسن 105 سالگی به سبب عارضه مغزی وکهولت سن در بیمارستان خاتم الانبیاء (ص) تهران دار فانی را وداع گفت و پس از تشییع درتهران ومشهد به محل ولادت و پرورش خویش، یعنی گناباد، منتقل
شد ودرصبح روز 12 مرداد سال 1384 شمسی جسم مطهرش درزمین در ورودی شهر به خاک سپرده شد.(4)
مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه ای پیام تسلیتی به مناسبت فقدان این عارف ربانی به متن ذیل صادر فرمودند:
«خبر درگذشت روحانی وارسته و پارسا مرحوم آقای شیخ محمد تقی بهلول را با تأسف ودریغ، دریافت کردم. این بنده ی صالح ومجاهد وپرهیزگار که عمر طولانی وپرماجرای خود را یکسره با مجاهدت وتلاش گذرانید، یکی از شگفتی های روزگار ما بود. هفتاد سال پیش درماجرای خونین مسجد گوهرشاد، زبان گویای ستمدیدگان وحق طلبان شد وآماج کینه حکومت سرکوبگر پهلوی گردید. بیست و پنج سال مظلومانه در اسارت حکومت ظالم دیگری، انواع رنج ها و آزارها را تحمل کرد، و پس از آن سال ها درمصر وعراق ندای مظلومیت ملت ایران را از رسانه ها به گوش مسلمانان رسانید. سال ها پس ازآن در ایران بی هیچ پاداش وتوقعی، به هدایت دینی مردم پرداخت. درسال های دفاع مقدس همه جا دل های جوان ونورانی رزمندگان را از فیض بیان رسا و صادقانه خود نشاط وشادابی بخشید. نود سال از یک قرن عمرخود را به خدمت به مردم وعبادت خداوند گذرانید. زهد و وارستگی او، تحریک وتلاش بی وقفه، پیکر نحیف او، ذهن روشن وفعال او، حافظه بی نظیر او، دهان همیشه صائم او، غذا ولباس و منش فقیرانه ی او، شجاعت و فصاحت و ویژگی های اخلاقی برجسته او ازاین مؤمن صادق، انسانی استثنایی ساخته بود. اکنون این یادگار یک قرن تاریخ پرحادثه مبارزات ملت ایران از میان ما رفته وانشاء الله قرین رحمت و مغفرت الهی است. به همه ی علاقمندان ودوستان ونزدیکان آن مرحوم تسلیت می گویم وفضل و فیض خداوندی را برای اومسئلت می کنم.»(5)
وصف دلبران در حدیث دیگران
رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت الله خامنه ای :
«حاج شیخ محمد تقی بهلول حق بزرگی برگردن این انقلاب دارند.»(6)
آیت الله سید رضا بهاءالدینی (رحمه الله)
«آقای بلهول انسان فوق العاده ای است.»(7)
حاج شیخ محمد تقی انصاری همدانی (رحمه الله )
«بهلول یکی از اوتاد عصر ماست. او خیلی کم نظیراست، دنیا را به تمام وجود طلاق داده است. بهلول اهل معناست، خیلی از اسرار را داراست ولی نمی گوید.»(8)
حضرت آیت الله میرزا احمد سیبویه(رحمه الله)
«بهلول حقیقتاً آدم عجیبی است، عده ای به من می گویند که قیافه ی شما خیلی به آقای بهلول شباهت دارد، من هم می گویم افتخارم این است که قیافه ام مثل شیخ بهلول باشد.»(9)
جلوه های پارسایی
اهمیت به نماز اول وقت
آیت الله بهلول می فرمودند:
در دوران کودکی، روزی به همراه مادرم به گناباد می رفتیم. درشکه ای آمد وما را سوار کرد. دربین راه، وقت نماز فرا رسید. مادرم به درشکه چی گفت: آقا! وقت نماز است، کنار بزن ما نماز بخوانیم، ولی اوتوجهی نکرد وبه مادرم گفت: توی این بیابان چه وقت نماز است؟! ولی مادرم خیلی اصرار کرد، تا اینکه سرانجام به جایی رسیدیم که آب داشت، مادرم گفت: نگه دار وگرنه پیاده می شوم.
درشکه چی نگه داشت و ما پیاده شدیم. مادرم نمازش را خواند ومن خیلی می ترسیدم وگریه می کردم ومادرم مرا آرامش می داد، دراین هنگام درشکه ای آمد که معلوم شد مال فرمانداراست. من ومادرم را سوار کرد وچون با مادرم نامحرم بود، فرماندار جلو رفت وکنار درشکه چی نشست وما را با احترام و عزت خاص به شهر رساند! بله چون مادرم به نماز احترام گذاشت خدا هم به ما احترام گذاشت.(10)
اجتناب از مکروهات
به نقل از حجت الاسلام سید عباس موسوی مطلق آمده است:
آیت الله بهلول یک شب درمنزل پدر ما واقع درشهر درود خواب بودند، نیمه های شب از خواب برخاستند تا برای تجدید وضو به آبریزگاه بروند، وآماده ی نماز شب بشوند. ایشان همین که دیدند من بیدار شده ام پرسیدند: کلاه من کجاست؟ گفتم: آقا نمی دانم! هرچه گشتیم پیدا نشد، ایشان رفتند و برگشتند ولی خیلی ناراحت بودند. چند رکعت نماز خواندند وبعد خطاب به من گفتند: درطول عمرم سعی کرده ام مکروهی را هم انجام ندهم، اما امشب نزدیک بود سر برهنه به آبریزگاه بروم، اما یک چیزی روی سرم انداختم!(11)
خواهش نفس
حجت الاسلام والمسلمین سید عباس موسوی مطلق درجای دیگری می گوید:
یک شب که آیت الله بهلول درمنزل پدر بنده تشریف داشتند، هنگام افطار مشغول خوردن نان وماست شدند. یکی از دوستان که آنجا بود ازایشان سؤال کرد که آقا هواهای نفسی که درغذاخوردن می گویند یعنی چه؟ مگر همه ی این ها از نعمت های پروردگار نیست؟!
ایشان اول جوابی ندادند ومشغول غذا خوردن بودند، پس از چند دقیقه فرمودند: من تا الان که غذا می خوردم ضرورت بدنم بود وبه خاطر اینکه بتوانم عبادت کنم می بایست غذا بخورم.
وبعد دوباره ساکت شدند ومشغول خوردن غذا شدند! چند دقیقه بعد فرمودند: این چند لقمه را که تاکنون خوردم چه بخورم چه نخورم مانعی ندارد! اما اگر از حالا به بعد بخورم هوای نفس است، زیادی است، اسراف است، به این می گویند هوای نفس!(12)
گوهر ناب
قال امیرالمؤمنین (ع)
«یموت الناس مره و یموت احدهم فی کل یوم سبعین مره من مجاهده انفسهم و مخالفه هو اهم والشیطان الذی یجری فی عروقهم.»
امیرمؤمنان، علی(ع) فرمودند:
«همه ی مردم یک بار می میرند، ولی ایشان (اهل آخرت ) به خاطر مجاهده با نفس وخواهش های نفسانی وشیطانی که در رگ هایشان جاری است، درروز هفتاد بار جان می دهند.»(13)
دیدار با مقام معظم رهبری
به نقل از جناب آقای سید عباس موسوی مطلق آمده است:
حضرت آقای بهلول همیشه حمایت وارادت خود به مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه ای را بیان می فرمودند وبعد از انقلاب هم، چه درزمان ریاست جمهوری وچه در زمان زعامت و رهبری ایشان، با وی ملاقات کرده اند. ایشان می فرمودند: وظیفه ماست که به رهبر شیعیان سر بزنیم واو را حمایت کنیم.
دریکی ازاین ملاقات ها که اخیراً انجام گرفت خود حقیرهم حضور داشتم، شرح آن این چنین است که در روز شنبه مورخ 78/4/5 اینجانب به همراه جناب
شیخ محمد تقی بهلول به دفتر مقام معظم رهبری رفتیم وپس از هماهنگی های لازم به اتاقی که آنجا نماز اقامه می فرمودند وارد شدیم. نمازبه امامت مقام معظم رهبری اقامه شد وبعد ازنماز، آقا روی سجاده اش یکی یکی با حضار سلام و احوالپرسی می کرد که یک وقت متوجه حضور شیخ شد. بلافاصله آقا فرمودند: به به، شیخ بهلول، سلام علیکم، احوال شما؟ شیخ هم جواب ایشان را دادند ومقام معظم رهبری پیشانی ایشان را بوسید واو را به سینه چسبانید. شیخ عارف هم بلافاصله دست مقام معظم رهبری را بوسید و بعد مقام معظم رهبری فرمودند که قبلاً بیشتر به ما سر می زدید. آقای بهلول فرمودند که : آقا شما متعلق به همه ی نفوس ایران هستید، من اگر وقت شما را بگیرم وقت همه ایرانی ها را گرفته ام و…(14)
رؤیای عجیب
چنانکه قبلاً ذکر شد جناب شیخ در افغانستان با یک دختر مریض فقیر ازدواج می کند که آن دختر پس از چندی، از دنیا می رود. جناب بهلول می فرمودند:
شبی از شب ها بعد از سه ماه از مرگ زنم گذشته بود به فکرافتادم و قدری گریه کردم ودرحال گریه خواستم که اگر ازاهل نجات است او را در خواب ببینم. همین که خوابم برد خواب دیدم که یک نفر پیش من آمد وگفت: بیا که زنت جلوی بخشداری ایستاده وتو را می خواهد. درهمان عالم خواب ازحجره بیرون آمدم، دیدم زنم درحالی که چادر سبز خوشرنگی به سر دارد مقابل در بخشداری نشسته است. درهمان حال به خاطرم گذشت که این زن مرده است چگونه زنده شده است! سلام کردم وبا تعجب گفتم:
تو که مردی وتو را دفن کردیم چگونه زنده شدی واینجا آمدی؟ گفت من الان از بهشت آمده ام چون که تو مرا خواستی وعلاوه بر آن کار مهمی با شما دارم!
گفتم : با چه آمدی؟
گفت: با آن طیاره(هواپیمای) کوچک سفید رنگ! نگاه کردم دیدم یک هواپیمای سفید کوچک درمیدان جنب بخشداری بر زمین نشسته است.
گفتم: عجب هواپیمایی داری؟!
گفت : این که چیزی نیست بهشتی ها هواپیماهایی دارند که من وقتی آن ها را می بینم از خودم خجالت می کشم! این که یک هواپیمای فلزی سفید است، بهشتی ها هواپیماهایی دارند که جنسش در دنیا دیده نشده وهر لحظه به یک رنگ جلوه می کند.
گفتم: خوب بگو کارت چه بود؟
گفت: وقتی مرا بازجویی کردند، هیچ گناهی که باعث عذابم شود نداشتم، غیر از غیبت مردم، که هر وقت با زن ها نشسته بودم وبد مردم را می گفتند من هم شریک می شدم یا گوش می دادم وگاهی خودم هم از کسانی که دشمنی با من یا پدر ومادرم کرده بودند بد می گفتم. برای همین بدگویی ها مرا سخت زیر فشار گرفتند ومی خواستند مرا با ارواحی که باید تا قیامت در عذاب باشند دریک مکان قراردهند، که ناگهان صدایی شنیدم که کسی گفت: چون این زن تمام اعمالش صحیح است وغیرازغیبت هیچ مسئولیتی ندارد ودر دنیا زحمت بسیار دیده، او را با ارواح مجرمین دریک جا قرار ندهید، ودربین ارواح مؤمنین که در راحتی هستند جای دهید، اما از او تعهد بگیرید که اشخاصی که غیبت آن ها را کرده همه را از خود راضی کند! در نتیجه مرا داخل باغ بزرگی کردند که هزارها ارواح پاک درآن جا خوش می گذراندند ولی به من گفتند: از این ساعت مهلت داری تا مدعی های خود را از خود راضی کنی، اگراین کار را کردی روز قیامت راحت خواهی بود و داخل بهشت می شوی واگر نکردی محاکمه ای طولانی خواهی داشت، وشاید مدتی در جهنم بمانی! الان خواهشی که من از شما دارم این است که هر کس از اهل شهر «مزار» را دیدید برای من ازاو عفو بطلبید وهر وقت از حبس رها شدید خود شما به مزار بروید واعلام کنید که هر کسی حقی برمن دارد از من بگذرد ومرا ببخشد، دیگر کاری با شما ندارم وشما را به خدا می سپارم؛ زیرا باید بروم وبیش ازاین اجازه ماندن ندارم، ضمناًبه شما خبر
خوشی می دهم که شما از این مشکلات خلاص خواهید شد و روزهای خوبی خواهید دید اما مرا از دعا فراموش نکنید.
گفتم: چه می شود قدری دیرتر بروی؟
گفت: از نماز جماعت جا می مانم!
گفتم: درآن عالم هم نماز جماعت هست؟
گفت: بلی هر روز پنج مرتبه نماز جماعت منعقد می شود.
گفتم: پیش نماز کیست؟
گفت: ما کسی را نمی بینیم وبا صدای بلندی که شنیده می شود رکوع و سجود و قیام وقعود می کنیم.
گفتم: ما که در دنیا سه وقت برای نماز حاضر می شویم.
گفت: این لطفی است ازخدا که ما را به پنج مجبور نکرده واجازه داده شده که دو نماز با هم بگذاریم. اگرنه حق نماز این است که در پنج وقت می خوانند؟
گفت: بلی! اما چون دوستی اهل بیت را ندارند نمازشان قبول نیست، چهره هایشان در آن عالم به صورت جانوران وحشی و عبادتشان به صورت رقصیدن خرس ومیمون جلوه می کند، وبعضی از آن ها که به واسطه ی داشتن دوستی کمی با اهل بیت نمازشان قبول شود، قدری تسهیلات وتخفیف عذاب برایشان داده می شود وبیشتر ثواب نمازهای آن ها به نامه های اعمال شیعیان منتقل می گردد.
هنوز می خواستم چیزهای دیگری بپرسم که صدایی بلند که گفت: زود بیایید که وقت حرکت است ! دیدم زنم دست مرا بوسید و مثل برق به طرف هواپیما رفت وسوار شد وبه هوا پرواز کرد وبنده از خواب بیدار شدم.
تنها چیزی که صحت این خواب را ثابت می کند موضوع غیبت است. بنده اگر چه مؤفق نشدم بعد از رها شدن، به شهر مزار بروم ولی حرف او را به وسایل مختلف به اهل مزار رساندم واز همه برای او دعا خواستم وهمه دعا کردند. (15)
بشارت آزادی به ضمانت حضرت زهرا(ع)
آیت الله بهلول می فرمود:
زمانی که زندان بودم بعداز 31 سال خیلی دلم گرفت وبه خدا گلایه کردم که چرا باید این مدت طولانی در زندان باشم! همان شب درعالم خواب مادرم را دیدم که به من گفت: پسرم! حضرت زهرا (ع) ضامن شده است که آزاد بشوی! بعد ازاینکه از خواب بیدار شدم شروع به گفتن شعری در مورد حضرت زهرا (ع) نمودم واشعار زیادی را سرودم، وبه هر حال این خواب را من شب پنجشنبه دیدم وشب یکشنبه آزاد شدم.(16)
تأثیر دعای شیخ
به نقل از حجت الاسلام سید عباس موسوی مطلق آمده است:
دریکی از سفرهایی که آیت الله بهلول به شهر درود داشتند، آخرین شب منبرایشان که مصادف بود با شب نیمه شعبان، بعد از سخنرانی قرار بود به منزل یکی از مؤمنین برویم. بعد ازاتمام سخنرانی ایشان، سوار ماشین شدیم که به منزل همان آقا برویم. بنده از داخل ماشین به حاج آقای بهلول عرض کردم: دعا بفرمائید یکی مشکلی دارم حل بشود، انشاء الله !(مشکل بنده این بود که قرار بود همان شب به قم برویم درحالی که بنده کرایه منزل خود را که درقم بود، نداده بودم و یک مقدار هم قرض داشتم واز طرفی سالگرد ازدواجم بود ومایل بودم برای همسرم هدیه ای تهیه کنم اما امان ازجیب خالی، لذا از حاج آقا طلب دعا کردم.) ایشان هم بلافاصله فرمودند: خداوند شما را به هر مطلبی که می خواهید برساند، ان شاءالله.
بعد از اینکه وارد منزل شدیم ومراسم پذیرایی تمام شد، یکی از آقایان که همراه ما بود ازجیب خود مقداری اسکناس در آورد وگفت: این ها را به حاج آقا بده، می خواهم مالم با برکت شود وبعد ازآن که یک بسته دیگر در آورد وگفت: اما
این مال شماست آقای فلانی داده است! آن آقا هم می گفت مال خودش است… به هر ترتیب آن پول را قبول کردم والحمدالله به برکت دعای حاج آقای بهلول مشکل ما نیزحل شد.(17)
امداد غیبی
حاج آقا بهلول می فرمودند:
زمانی درمشهد به منزل یکی از آشنایان رفتیم. اتفاقاً شبی بارانی بود وخانم هم زایمان کرده بود وچند تا بچه آورده بود. شوهرش هم درمنزل نبود، متوجه شدم که حالش مساعد نیست، به او گفتم: شما بخوابید من از بچه ها نگهداری می کنم! او که خوابید نصف شب دیدم بچه ها خیلی گریه می کنند؛ فهمیدم خودشان را کثیف کرده اند، آمدم داخل حیاط که کهنه را بیاورم و آن ها را پاک کنم اما متأسفانه باران آمده بود وهمه آن ها را خیس کرده بود. به داخل اتاق برگشتم و عبای خود را چهار تکه کردم و به وسیله آن ها بچه هارا تمیز کردم و آن ها را قنداق نمودم. اذان صبح که به طرف حرم امام رضا (ع) حرکت کردم مشغول دفع سگ ها بودم که سیدی آمد وسگ ها را رد کرد وبه من گفت: «کسی که تا صبح ازبچه های ما مراقبت کرده ما قادر نیستیم چهارتا سگ را از او دفع کنیم؟!» بعد هم غیب شد.(18)
طی الارض
حجت الاسلام والمسلمین عبدالقائم شوشتری، امام جمعه ی محترم شاهین شهر، زمانی که در شهر درود تشریف داشتند می فرمودند که: حاج آقای بهلول چند سال قبل همراه یکی از دوستانش قرار بود به یکی از روستاهای دوردست برود. این روستا فقط یک ماشین شخصی داشته که هر روز سر ساعت مقرر کسانی را که قصد مسافرت به آن روستا را داشته اند می برد. فاصله این روستا تا شهر
حدوداً ده ساعت بود، اما موقع حرکت ماشین برای جناب بهلول مشکلی پیش می آید ونمی تواند در آن ساعت همراه دوستش به آن روستا برود، لذا به رفیقش می فرماید شمابروید ومن فردا که روز عاشورا است خواهم آمد! دوست ایشان به سمت روستا حرکت می کند، بعد از ساعت ها به روستا می رسد می بیند تمام مردم به مسجد رفته اند. پس از حضور درمسجد در می یابد که شیخ بهلول بالای منبراست ومشغول خواندن مصیبت است! با کمال تعجب از مردم می پرسد که شیخ رسیده است ؟ مردم می گویند که الان چندین ساعت است که شیخ در روستاست و منبرایشان یک ساعت است که شروع شده است. بعداً که می خواهد از خود ایشان سوال کند شیخ امتناع می ورزد و او را امر به سکوت می کند!(19)
تصرف در زمین و زمان
جناب سید عباس موسوی مطلق می گوید:
بنده ماجرایی که در ادامه از نظرتان می گذرد را از خیلی ها شنیده ام، اما برای اطمینان خاطر از خود آیت الله بهلول سؤال نمودم، وی پس ازامتناع، با اصرار حقیر مطلب را اینگونه بیان فرمودند که: یک روز ظهر درحرم حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) سخنرانی داشتم و قرار بود دو ساعت بعد از ظهر درمحله شمیرانات تهران منبر بروم، اما منبری که درحرم داشتم خیلی گرم گرفت و روضه طول کشید. وقتی که ازمنبر پایین آمدم دیدم پنج دقیقه تا منبر بعدی وقت دارم، لذا خطاب به آقا سید الشهداء (ع) گفتم: آقا جان! روضه شما طول کشیده و از طرفی به آن سید قول داده ام، حالا چه کار کنم؟ و بالافاصه از حرم بیرون آمدم. جلوی درحرم ماشین خوبی ایستاد وگفت: حاج آقا بیا بالا! من بلافاصله سوار شدم و فقط متوجه شدم ماشین با سرعت بسیار زیادی حرکت می کند و خیابان ها را یکی پس از دیگری پشت سر می گذارد. تا اینکه درمدت زمان کوتاهی به مقصد رسیدیم، دراین هنگام دیدم بانی مجلس جلوی در
ایستاده است وچون فکر می کردم که دیر شده است از ایشان معذرت خواهی کردم، اما ایشان گفتند که نه خیرحاج آقا! الان ساعتی است که باید منبر شروع شود وشما سر ساعت آمدید!(20)
ان شاء الله ظهور نزدیک است!
درجای دیگری از حجت الاسلام موسوی مطلق نقل شده است:
درسفری که بنده همراه آیت الله بهلول به مدرسه علمیه حضرت ولی عصر (عج) درشهرستان بروجرد رفتیم، بعد از سخنرانی ایشان، یکی ازطلبه ها از ایشان سؤالی کرد، با این مضمون که : آقا! می گویند شما سفیانی را دیده اید و گفته اید الان در سوریه است، آیا این مطلب راست است یا نه؟! ایشان بلافاصه عصبانی شدند وگفتند: من نگفتم سفیانی است ! گفته ام شخصی با مشخصات سفیانی الان وزیر دفاع سوریه است ومن با او ملاقات کرده ام و با توجه به علائم سفیانی و ملاقات من با او احتمال داده ام که سفیانی باشد! من وقت ظهور را تعیین نکرده ام ولکن این را بدانید ظهور نزدیک است، ان شاء الله. البته درسفراخیر ایشان به سفر درود در ربیع الاول 1420 فرمودند: من معتقدم هر صد سال شمسی متعلق به یک امام است والان که قرن چهاردهم است متعلق به امام زمان(عج) است وحدوداً 22 سال دیگر، یعنی ظهور خیلی نزدیک است، آماده باشید و امیدوارم که زنده باشم.(21)
دیدار یار
از جناب بهلول سؤال شد که چه وقت می شود خدمت امام زمان (عج) مشرف شد؟ ایشان فرمودند: «با تقوا باشید! وقتی که بین شما وحضرت سنخیت باشد.» سپس فرمودند: «دیدن امام زمان (عج) مهم نیست، مهم این است که او ما را ببیند،
خیلی ها هم علی (ع) را دیدند اما دشمن او شدند. اگرکاری کردیم که نظر آن ها را
جلب کنیم، آن ارزش دارد.»(22)
گوهرهای حکیمانه
o من هر چه دارم، از تبری (برائت از دشمنان خدا وعترت) دارم.(23)
o من در تمام عمرم یک عمل را ترک کرده ام واصلاً انجام نداده ام ویک عمل را اصلاً ترک نکرده ام و تحت هر شرایطی به جا آورده ام واز این دو کار هم برکت زیادی دیده ام و آن را به همه شما سفارش می کنم، آن که ترک کرده ام دروغ است، و آن که ترک نکرده ام نماز شب است.(24)
o رضایت خدا مهم است وبس.(25)
o شیطان همیشه کارهایی که برای خدا باشد را در نظرانسان سخت وسنگین نشان می دهد، مثلاً نماز وسایر عبادت ها را خیلی سخت وطاقت فرسا نشان می دهد.(26)
o برای رفع مشکلات، بعد از نماز این ذکر بسیار گفته می شود: «اللهم اغننی بحلالک عن حرامک وبطاعتک عن معصیتک و بفضلک عمن سواک.» (27)
آیت الله شیخ محمد تقی بهلول (رحمه الله):
«نماز شب خیر دنیا و آخرت دارد.»
اعجوبه ی عصر، بهلول قرن چهاردهم/ص100
پی نوشت ها :
1. گلشن ابرار،حوزه علمیه قم، ج7.
2.پرهای صداقت، محمد لک علی آبادی.
3.افلاکیان خاک نشین، مؤسسه شمس الشموس.
4. گلشن ابرار، حوزه علمیه قم،ج7.
5. کرامات معنوی، سید عباس موسوی مطلق.
6.اعجوبه عصر، بهلول قرن چهاردهم/138.
7. اعجوبه عصر، بهلول قرن چهاردهم/137.
8.اعجوبه عصر، بهلول قرن چهاردهم.
9.اعجوبه عصر، بهلول قرن چهاردهم/127.
10.اعجوبه عصر، بهلول قرن چهاردهم/90.
11.اعجوبه عصر، بهلول قرن چهاردهم/107.
12.اعجوبه عصر، بهلول قرن چهاردهم/91.
13.دلشده /ص40( به نقل از بحارالانوار /ج74/ص24).
14.اعجوبه عصر، بهلول قرن چهاردهم/30.
15.اعجوبه عصر، بهلول قرن چهاردهم/116.
16.اعجوبه عصر، بهلول قرن چهاردهم/103.
17.اعجوبه عصر، بهلول قرن چهاردهم/97.
18.اعجوبه عصر، بهلول قرن چهاردهم/102.
19.اعجوبه عصر، بهلول قرن چهاردهم/87.
20.اعجوبه عصر، بهلول قرن چهاردهم/89.
21.اعجوبه عصر، بهلول قرن چهاردهم/95.
22.اعجوبه عصر، بهلول قرن چهاردهم/137.
23.اعجوبه عصر، بهلول قرن چهاردهم/128.
24.اعجوبه عصر، بهلول قرن چهاردهم/112.
25.اعجوبه عصر، بهلول قرن چهاردهم/107.
26.اعجوبه عصر، بهلول قرن چهاردهم/96.
27.اعجوبه عصر، بهلول قرن چهاردهم/105.
منبع: قاسمی، علی؛ (1388)، رستگاران: شرح حال چهارده تن از اولیای الهی، قم: هنارس، چاپ اول 1388.