خانه » همه » مذهبی » با پول حرام نمی شود غسل کرد

با پول حرام نمی شود غسل کرد

با پول حرام نمی شود غسل کرد

آیت الله سید شهاب الدین محمد حسین حسینی مرعشی نجفی، در صبح روز پنج شنبه، (1) بیستم صفر المظفر سال 1315 هـ.ق (برابر با سال 1276 هـ.ش) دریک خانواده اهل علم وتقوا وفضیلت، درنجف اشرف به دنیا آمد.

0029575 - با پول حرام نمی شود غسل کرد
0029575 - با پول حرام نمی شود غسل کرد
نویسنده: علی قاسمی

 

شخصیت و کرامات آیت الله مرعشی نجفی

از طلوع تا غروب

آیت الله سید شهاب الدین محمد حسین حسینی مرعشی نجفی، در صبح روز پنج شنبه، (1) بیستم صفر المظفر سال 1315 هـ.ق (برابر با سال 1276 هـ.ش) دریک خانواده اهل علم وتقوا وفضیلت، درنجف اشرف به دنیا آمد.
پدرش، آیت الله سید شمس الدین محمود مرعشی، ازعلمای بزرگ نجف اشرف واز شاگردان آیات عظام مرحوم آخوند خراسانی و مرحوم حاج سید محمد کاظم طباطبایی یزدی بود. نسب شریف آیت الله مرعشی نجفی با سی وسه واسطه به امام زین العابدین (ع) می رسد. مادرایشان، بنت مرحوم آیت الله سید ابوالقاسم خویی (رحمه الله )، زنی پاک دامن و با ایمان بود که هیچ گاه بدون وضو به فرزندش شیر نمی داد.(2)
شهاب الدین پس از آموختن به خواندن ونوشتن، در نوجوانی به کسوت روحانیت در آمد وبه فراگیری علوم اسلامی پرداخت. ایشان پس از طی مراحل مقدماتی ودروس سطح نزد والدشان، به خاطر هوش سرشار وعشق وعلاقه
وافری که به تحصیل علوم دینی داشت، درسن 20 سالگی به درجه اجتهاد رسید ودر درس خارج فقه واصول آیت الله آقا ضیاءالدین عراقی (رحمه الله )، آیت الله شیخ احمد کاشف الغطاء(رحمه الله )، وشماری از مراجع تقلید و مدرسان برجسته حوزه علمیه نجف شرکت کرد.
آیت الله مرعشی نجفی از حافظه ای قوی برخوردار بود که آن را ازعنایات سید الشهداء (ع) می دانست.(3) تلاش وکوشش خستگی ناپذیر این عالم ربانی برای تحصیل دانش شگفت انگیز وستودنی است.
فرزند بزرگوارشان در این باره می گوید: مرحوم پدرم مطالعه ی زیادی داشتند و هر کتابی به دستشان می رسید، همان شب اول می نشستند وتا نصف شب وگاهی تا سحر مطالعه می فرمودند.
خود ایشان می فرمودند: «زمانی که درنجف اشرف به تحصیل اشتغال داشتیم، گاهی می شد که تا چهل روز اصلاً گوشت گیرمان نمی آمد بخوریم، وگاهی آنقدر سرگرم درس بودیم که تا 24 ساعت گرسنه می ماندیم ولی اصلاً به این مسائل توجه نداشتیم.»
روزی فرمودند: «زمانی که درنجف اشرف بودیم گاهی گرسنه می شدیم وهیچ چیزی نداشتیم بخوریم… بعضی از فرزندان اعیان واشراف نجف که گاهی کاهوی زیادی می خریدند، ومی آمدند کنارحوض وساقه های وسطش را می بردند و می خوردند و برگ های زیادی ازآن را کنار حوض می ریختند، من و رفیق هم حجره ام (مرحوم آیت الله حاج سید ابوالقاسم ارسنجانی شیرازی ) می رفتیم واین برگ های اضافی کاهوها را مخفیانه جمع می کردیم و با آن ها گرسنگی مان را بر طرف می کردیم وهیچ گاه به خودمان اجازه نمی دادیم که برای کسی این مطلب را مطرح کنیم، با این حال لحظه ای هم از تحصیل وتدریس غافل نبودیم.»
نقل شده است که آیت الله مرعشی درطول دوران تحصیلش درنجف، کربلا، کاظمین، سامراء، تهران وقم ازمحضر صدها نفر از بزرگان وازجمله اساتید زیدیه و اهل سنت استفاده کرد.
ایشان مدت زیادی نیز از محضر عارف کامل، حضرت آیت الله سید علی آقا قاضی طباطبایی (رحمه الله ) استفاده نمود.(4) این عالم عامل را همچنین از شاگردان اخلاقی عارف الهی، میرزا جواد آقا ملکی تبریزی(رحمه الله ) به شمار آورده اند وآیت الله مرعشی از محضرآن بزرگ، استفاده های اخلاقی ومعنوی کرده است.(5)
آیت الله مرعشی نجفی دررعایت اصول واخلاق اسلامی برجسته بود ودراحترام به معلمان و اساتید خویش بسیار می کوشید، نقل شده است روزی درحالی که پس از درس همراه استاد روانه شده بود تا اشکالات درسی را از او بپرسد، استادش با عصبانیت دست به سینه او زد واو را به عقب راند، اما او دست استاد را گرفت وبوسید! استاد سخت متأثر شد وگفت: شهاب! من از تو ادب آموختم!»(6)
آیت الله مرعشی پس از رحلت پدرش بزرگوارش درسال 1338هـ.ق، برای ادامه تحصیل به کاظمین، سامراء وکربلا رفت وسال ها درحوزه های علمیه آن دیار، از محضر استادانی برجسته استفاده نمود. ایشان سرانجام درسال 1342 هـ.ق، برای زیارت مرقد مطهرامام رضا(ع) به ایران آمد و از آنجا به تهران رفت ودرحوزه ی علمیه تهران، نزد آیت الله شیخ عبدالنبی نوری (رحمه الله )، آیت الله آقا حسین نجم آبادی (رحمه الله )، آیت الله میرزا طاهر تنکابنی (رحمه الله )، آیت الله میرزا مهدی آشتیانی (رحمه الله )، وشمار دیگری از بزرگان به فراگیری فقه، اصول، فلسفه وکلام پرداخت. سال بعد، برای زیارت مرقد حضرت معصومه (ع) به قم رفت و به دستور آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی(رحمه الله ) وشماری ازاستادان حوزه علمیه ی قم
شرکت جست واز دانش آنان بهره برد. ایشان به دستور آیت الله حائری (رحمه الله ) در حوزه به تدریس علوم مختلف ازجمله، علوم ادبیات عرب، منطق، اصول وفقه پرداخت، و پس ازرحلت آیت الله حائری (1355هـ.ق)، به تدریس خارج فقه واصول پرداخت.
در طول بیش از هفتاد سال تدریس ایشان درحوزه علمیه قم، دانشمندان بسیاری تحت تربیت اخلاقی ومعنوی این عالم وعارف ربانی قرار گرفتند که ازآن خیل عظیم می توان به افراد زیر اشاره کرد:
شهید حاج آقا مصطفی خمینی (رحمه الله )، شهید مطهری(رحمه الله )، شهید مفتح(رحمه الله )، شهید بهشتی (رحمه الله )، شیخ مرتضی حائری (رحمه الله )، حاج میرزا جواد آقا تهرانی (رحمه الله ) و…
(7)
ایشان بسیارخوش خلق وشوخ طبع بودند. زهد وتقوا، تواضع وفروتنی وپرهیز ازتجملات، از ویژگی های برجسته این عالم ربانی و عارف الهی بود. به مستضعفان عنایت ویژه ای داشت وبه مشکلات آنان رسیدگی می کرد. (8) نقل کرده اند که بسیاری از مواقع دستور می دادند که نابینایان فقیر شهر قم یا اطراف آن را برای صرف غذا دعوت کنند ولی نگویند از جانب چه کسی است ! آنگاه خود ایشان به پذیرایی از آن ها می پرداخت وحتی کفش های آنان را جلوی پایشان جفت می کرد(9)!
آیت الله العظمی مرعشی نجفی علاقه ی خاصی به اهل بیت طهارت وحضرت معصومه (ع) داشت. نماز جماعت با شکوه ایشان در صحن مطهر حضرت معصومه(ع) را زائران بارگاه مقدس کریمه اهل بیت (ع) به یاد دارند.
دریکی از یادداشت های ایشان آمده است:
«هنگامی که درقم سکونت کردم، صبح ها درحرم حضرت معصومه (ع) اقامه نماز جماعت نمی شد ومن تنها کسی بودم که این سنت را آنجا رواج دادم و از
60 سال پیش به این طرف، صبح زود وپیش از باز شدن درهای حرم مطهر وزودتر ازدیگران می رفتم ومنتظر می ایستادم. این انتظار گاهی یک ساعت قبل از طلوع فجر بود تا خدام درها را بازکنند. زمستان وتابستان نداشت، در زمستان ها هنگامی که برف همه جا را می پوشاند، بیلچه ای کوچک به دست می گرفتم وراه خود را به طرف صحن باز می کردم وتا خود را به حرم مطهر برسانم. در آغاز، خودم تنهایی نماز می خواندم، تا پس از مدتی یک نفر به من اقتدا کرد و پس از آن کم کم افراد دیگر اقتدا کردند وبه این ترتیب نماز جماعت را درحرم مطهر آغاز کردم وتا امروز که 60سال از آن تاریخ می گذرد ادامه دارد. آهسته آهسته ظهرها وشب ها نیز اضافه شد واز آن پس، روزی سه بار درمسجد بالاسر حضرت معصومه(ع) وصحن شریف نماز می خواندم.»(10)
این مرجع نستوه شیعه درطول سالیان درازی که مرجعیت تقلید شیعیان را بر عهده داشت، خدمات شایانی به جهان اسلام نمود. ایشان از معدود مراجع شیعه است که درکنار تدریس و زعامت حوزه و مرجعیت، در تألیف و تصنیف آثار مختلف علمی نیز بسیار مؤفق بوده است که حاصل این تلاش پیگیر خلق بیش از 150 کتاب ورساله است که برخی از آن ها چاپ گردیده وبیشتر آن ها در کتابخانه معظم له نگهداری می شود.(11)
آیت الله مرعشی در دوران جوانی که درحوزه ی علمیه ی نجف مشغول تحصیل بود به گردآوری کتب خطی پرداخت. وی که شاهد به غارت رفتن منابع اسلامی ونسخ خطی بود، تاب نیاورد وبا شهریه ناچیز طلبگی به خرید کتب خطی پرداخت تا این میراث فرهنگی را از دستبرد بیگانگان حفظ نماید. گاه شب ها در یک کارگاه برنج کوبی کار می کرد تا هزینه ی خرید کتب را تهیه نماید.
کتابخانه ی آیت الله مرعشی نجفی اکنون با دارا بودن بیش از 250000 جلد کتاب چاپی و 25000 جلد کتاب خطی درخدمت طلاب، فضلا، دانشجویان،
دانش آموزان، محققان ونویسندگان می باشد. کتابخانه منحصر به فرد آیت الله مرعشی وکتب قدیمی مهم وکمیاب آن مورد توجه وافر نویسندگان، دانشمندان، مراکزعلمی وتحقیقاتی سراسر جهان است. اکنون این کتابخانه شهرت جهانی دارد. وبا چهار صد مؤسسه، مرکز علمی وکتابخانه در سراسر جهان ارتباط دارد.
سرانجام این مرجع بزرگ وفقیه عالیقدر جهان تشیع، که پس از رحلت آیت الله العظمی بروجردی درسال 1340 هـ.ش، به عنوان یکی از مراجع تقلید طراز اول شیعیان جهان به شمار می آمد، درمنزل دچار بیماری قلبی شد(12) ودر روز چهارشنبه هفتم صفر المظفر سال 1411 هـ.ق برابر با هفتم شهریور 1369 شمسی، ساعت 9 شب ودر96 سالگی دار فانی را وداع گفت وبه اجداد طاهرینش پیوست وجسم شریفش با حضور انبوه مردم عزادار وطبق وصیت ایشان در قسمت ورودی کتابخانه ای که سال ها درگردآوری کتاب های آن کوشیده بود، به خاک سپرده شد.

وصف دلبران درحدیث دیگران

به نقل از حجت الاسلام دکتر سید محمود مرعشی نجفی، فرزند بزرگوار آیت الله مرعشی نجفی (رحمه الله )آمده است:
از خصوصیات برجسته مرحوم پدرم، ساده زیستی ایشان وعدم توجه به مسائل مادی وزخارف دنیوی بود. ایشان هرگز از وضعیت مالی خوبی برخوردار نبودند وهر چیزی که به دست می آوردند در راه رفع حوائج مردم مصرف می کردند.
مرحوم پدرم می فرمودند:«من که شب می خوابم هیچ پولی یا اندوخته ای در جیب من نباشد؛ چون ما عامل هستیم. ما باید ازیک دست بگیریم وازدست دیگر بدهیم به فقرا وایتام ونیازمندان، وکمک کنیم به مراکزعلمی، دینی و فرهنگی، این ها مال ما نیست!» وتا آخر عمر چنین بودند. شب آخری که ایشان
رحلت فرمودند، به بنده فرمودند:
«من خیلی بارم سبک است ونگرانی ندارم، تنها یکی چیز مرا زجر می دهد و آن این است که می ترسم درایام زندگی ام نوشته ای از من یا صحبت های من باعث شده باشد که حقی ناحق شود، یا درهمسایگی ما گرسنه ای بوده باشد وما غذای سیر خورده باشیم که والله وبالله و تالله اگر چنین چیزی بوده من آگاهی نداشته ام!»
ایشان با وجود کسالت هایی که داشتند وبا وجود کهولت سن، درسن 96 سالگی هم هیچ گاه از خدمت به مردم غفلت نمی نمودند، حتی تا سال آخر عمر نیز روزی یک مرتبه می رفتند درحرم مطهر وآنجا درس می دادند. هر چه ما خواهش می کردیم آقا شما این درس را در منزل برگزار کنید، نمی پذیرفتند و حتی ایشان همیشه با تاکسی به حرم مشرف می شدند. من اواخر به ایشان عرض کردم آقا یک اتومبیل پیکان را الان بسیاری ازمردم دارند واگر شما بخواهید سوار شوید مسأله ای نیست.
ایشان فرمودند: «می دانم، ولی من روزی دوسه ساعت بیشتر با ماشین کاری ندارم، چرا یک ماشین و یک راننده را اسیرکنم؟! من زمانی سوار اتومبیل می شوم که همه بتوانند از آن استفاده کنند!»(13)

جلوه های پارسایی

کلید سعادتمندی

حضرت آیت الله مرعشی نجفی(رحمه الله ) می فرمودند:
وقتی که درنجف بودیم، یک روز مادرم فرمودند پدرت را صدا بزن تا تشریف بیاورد برای صرف ناهار. حقیر رفتم طبقه فوقانی دیدم پدرم درحال مطالعه، خوابش برده است، ماندم چه کنم، خدایا ! امر مادرم را اطاعت کنم؟ واز
طرفی می ترسیدم با بیدار کردن پدرم ازخواب، باعث رنجش خاطر مبارکشان شوم، لذا خم شدم و لب هایم را کف پای پدرم گذاشتم و چندین بوسه برداشتم تا اینکه دراثر قلقلک پا از خواب بیدار شد ودید من هستم! وقتی که ایشان این علاقه وادب و کمال احترام را از من دید، فرمود شهاب الدین تو هستی؟ عرض کردم بله آقا ! بعد دودستش را به سوی آسمان بلند کرد وفرمود: «پسرم، خداوند عزتت را بالا ببرد و تو را از خادمین اهل بیت (ع) قرار دهد.»، ومن الان هر چه دارم از برکت دعای پدرم است.(14)

توسل به سالار شهیدان (ع) و عنایت حضرت

آیت الله مرعشی نجفی (رحمه الله ) فرموده اند:
درسال 1399 هـ.ق (یک سال پس از درگذشت پدرشان) درمدرسه ی قوام نجف اشرف، طلبه بودم. زندگی ام به سختی ومشقت اداره می شد و هیچ راه فراری از دست فقر وتنگدستی نداشتم. هجوم ناراحتی ها ورنج ها برقلبم سنگینی می کرد. این مشکلات وناراحتی ها عبارت بودند. از: اخلاق ناپسند برخی از معممین که به بیوت مراجع رفت وآمد داشتند، دیگر آنکه بینایی چشم هایم بسیار کم شده بود، دیگر آنکه در قلبم احساس نوعی بیماری روحی دائمی می کردم، دیگرآنکه از خداوند می خواستم که دوستی دنیا را از قلب وجان من دور سازد، دیگرآن که امید داشتم خداوند سفر حج الله الحرام را نصیبم کند، به شرط آنکه درمکه یا مدینه بمیرم ودریکی از آن دو شهر دفن شوم، وآخر آنکه خداوند توفیق علم و عمل صالح را با همه گستره ی آن به من عنایت کند.
این مشکلات و آرزوها لحظه ای مرا آرام نمی گذاشت، ازاین رو به فکر توسل به سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) افتادم وبه کربلا رفتم؛ درحالی که فقط یک روپیه بیشتر نداشتم وبا آن دو قرص نان و کوزه ای آب خریده بودم. وقتی وارد کربلا شدم، به جانب نهر حسینی رفتم وغسل کردم وبه حرم شریف
مشرف شدم وپس از زیارت ودعا، نزدیک غروب بود که به غرفه خادم حرم، سید عبدالحسین، صاحب کتاب «بغیه النبلاء فی تاریخ کربلا»، رفتم. او از دوستان پدرم بودم، لذا ازاو اجازه خواستم که یک شب درحجره وی بمانم. درحالی که ممنوع بود کسی شب ها درحرم مطهر باقی بماند، اما ایشان موافقت کرد ومن آن شب درحرم ماندم وپس از تجدید وضو به حرم مشرف شدم.
فکر کردم که درکدام مکان ازحرم شریف بنشینم! معمول این بود که مردم در طرف بالای سر می نشستند، ولی من فکر کردم که امام درحیات ظاهری خود متوجه فرزند خود حضرت علی اکبر (ع) بوده است، قطعاً پس از شهادت نیز به سوی فرزند خودنظر دارد، از این رو در قسمت پایین پای آن حضرت درکنار قبر حضرت علی اکبر (ع) نشستم. اندکی نگذشته بود که صدای حزین قرائت قرآن را از پشت روضه مقدسه شنیدم. به آن طرف متوجه شدم، پدرم را دیدم که نشسته بود وتعداد سیزده رحل قرآن درکنارش بود.
در جلوی او نیز رحلی بود وقرآن برآن قرار داشت و قرائت می کرد. به نزد وی رفتم ودست ایشان را بوسیدم وازحالش پرسیدم وگفتم که دراینجا چه می کنید؟ جواب داد ما چهارده نفریم که دراینجا مشغول تلاوت قرآن مجید هستیم. پرسیدم آن ها کجا هستند؟ فرمود: به خارج حرم رفتند. سپس با اشاره به رحل ها، آن سیزده نفر دیگر را معرفی کرد که عبارت بودند از : علامه میرزا محمد تقی شیرازی (رحمه الله )، علامه زین العابدین مرندی(رحمه الله )، علامه زین العابدین مازندرانی (رحمه الله )، واسامی بقیه را نیز گفت که به خاطرم نمانده است، سپس پدرم ازمن پرسید که تو برای چه کاری به اینجا آمده ای، درحالی که ایام درسی است؟
علت آمدنم را برایش شرح دادم. پس به من امرکرد که بروم و حاجتم را با امام درمیان بگذارم. پرسیدم امام کجاست؟ گفت دربالای ضریح است، عجله کن؛ زیرا قصد عیادت زائری را دارند که دربین راه بیمار شده است. بلند شدم و به طرف ضریح رفتم. آن حضرت را دیدم، اما برایم ممکن نبود که درست به
صورت ایشان نگاه کنم؛ زیرا چهره مبارکشان درهاله ای ازنور پنهان بود. به حضرت سلام کردم، جوابم را داد، وبه من فرمود به بالای ضریح بیا ! عرض کردم من شایستگی ندارم که به نزد شما بیایم. بار دیگر امر به بالای ضریح کرد، اما بار دیگر شرم و حیا مانع شد که به نزد آن حضرت بروم. پس به من اجازه داد که درمکانی که ایستاده بودم بمانم. به آن حضرت بار دیگر نگاه کردم، دراین هنگام، تبسمی ملیح برلبان مبارک امام نقش بست. ازمن پرسید: چه می خواهی؟ من این شعر فارسی را قرائت کردم که:
چیزی که عیان است
چه حاجت به بیان است
آن حضرت قطعه ای نبات به من عنایت کرد وفرمود تو مهمان مایی. سپس فرمود: « چه چیزی ازبندگان خدا دیده ای که به آن ها سوء ظن پیدا کرده ای؟» با این سؤال درمن یک دگرگونی پیدا شد واحساس کردم که دیگر به کسی سوء ظن ندارم و باهمه مردم ارتباط ونزدیکی بسیاری دارم. صبح، موقع نماز به مرد ظاهرالصلاحی که نماز می خواند اقتدا کرم وهیچ ناراحتی و بدگمانی درمن وجود نداشت. سپس حضرت فرمود به درس خود بپرداز؛ زیرا آن کس که مانع تو می شد، دیگر نمی تواند کاری کند.
وقتی به نجف اشرف بازگشتم، همان شخصی که از نزدیکانم بود ومانع درس من می شد، خودش به دیدنم آمد وگفت من فکر کرده ام وفهمیدم که توجز تدریس راه دیگری نداری؟
آن حضرت مرا شفا داد وبینایی ام قوی تر شد. سپس قلمی را به من بخشید وفرمود این قلم را بگیر وبا سرعت بنویس. پس ازآن ناراحتی قلبم برطرف شد وبرایم دعا کرد که در عقیده ام ثابت قدم بمانم. دیگر حاجاتم نیز برآورده شد، غیر از مسأله حج که اصلاً متعرض آن نشد. با آن حضرت وداع کردم و به نزد پدرم بازگشتم و از پدرم پرسیدم آیا حاجتی و امری دارید یا خیر؟ پدرم گفت: « برای تحصیل علوم اجداد خود بیشتر کوشش کن و نسبت به برادر وخواهرانت مهربان باش وقرض اندکی به عبدالرضا بقال بهبهانی دارم که آن را پرداخت
کن.» من به نجف بازگشتم، درحالی که همه ی آن ناراحتی ها و سوء ظن ها از بین رفته بود.!(15)

عنایت خاص حضرت فاطمه ی معصومه (ع)

آیت الله مرعشی نجفی (رحمه الله ) می فرمودند:
در روزگاری که جوان تر بودم، روزی دراثر مشکلات فراوانی که داشتم، با ناراحتی به حرم حضرت فاطمه معصومه (ع) رفتم وبا عتاب وخطاب، درحالی که اشک هایم سرازیر بود، گفتم : این سیده ومولای من، چرا نسبت به امر زندگی من اهمیت نمی دهی؟ من چگونه با این بی مالی وبی چیزی دخترم را شوهر دهم؟ سپس با دل شکسته به منزل بازگشتم. دراین حال حالت غشوه ای مرا فرا گرفت ودرهمان عالم رؤیا شنیدم کسی درمی زند. رفتم پشت در وآن را باز کردم. شخصی را دیدم که ایستاده، وقتی مرا دید گفت: سیده تو را می طلبد. با عجله به حرم رفتم وچون به صحن شریف آن حضرت وارد شدم، چند کنیز را دیدم که مشغول تمیز کردن ایوان طلا هستند. علت کارشان را پرسیدم. گفتند: هم اکنون سیده می آید. پس ازاندکی حضرت فاطمه معصومه(ع) آمد، درحالی که بسیار نحیف ولاغر ورنگ پریده ودرشکل وشمایل چون مادرم فاطمه زهرا(ع) بود.(چون جده ام ، فاطمه زهرا(ع) را سه بار پیش از این درخواب دیده بودم ومی شناختم.) به نزد عمه ام رفتم ودست وی را بوسیدم. آنگاه آن حضرت به من فرمود:
«ای شهاب! کی ما به فکر تونبوده ایم که ما را مورد عتاب قرار داده ای واز دست ما شاکی هستی؟ تو اززمانی که به قم وارد شدی، زیر نظر ومورد عنایت ما بوده ای.»
دراین حال، از خواب بیدار شدم و چون دانستم که نسبت به حضرت معصومه (ع) اسائه ادب کرده ام، فوراً برای عذرخواهی به حرم شریف رفتم. پس
از آن حاجتم برآورده شد ودرکارم گشایشی صورت گرفت.(16)

غیرت اسلامی

در زمان کشف حجاب به وسیله رضاخان پهلوی، رئیس پلیس قم، که فردی بسیار پست ورذل بود وبه زور متوسل می شد تا از سر زنان مؤمن چادر و حجاب را بردارد، روزی درحرم مطهر حضرت معصومه (ع) به میان زنان با حجاب وصالحی که برای زیارت رفته بودند، رفت وقصد داشت با زور، حجاب زنی مؤمن را بردارد که با فریاد و آه و ناله ی او ودیگر زنان حاضر درحرم مواجه شد! آیت الله مرعشی به آن قسمت می رود، غیرت و جوانمردی اسلامی وی به جوش می آید وچون نمی تواند خود را کنترل کند، سیلی محکمی به آن پلیس می زند. او معظم له را تهدید به قتل می کند، اما طولی نمی کشد و روز بعد، وقتی همان رئیس پلیس وارد بازار می شود، قسمتی از سقف بازار بر سر وی فرو می ریزد ودر دم هلاک می شود.(17)

گوهرناب

قال الله تعالی:
«انه لیس منهم امره بطاعتی فیطیعنی الا کان حقا علی ان اطیعه واعینه علی طاعتی وان سالنی اعطینه وان دعانی اجبته وان اعتصم بی عصمته وان استکفانی کفیته وان توکل علی حفظته و من وراء عوراته وان کاده جمیع خلقی کنت دونه.»
خداوند متعال می فرماید:
«هیچ بنده ای نیست که به او فرمان اطاعت از خودم را داده باشم و او نیز فرمان برداری نموده باشد مگرآنکه برمن سزاوار خواهد بود.
از او اطاعت نمایم و بر طاعتم یاری اش کنم. اگر از من درخواستی نمود به او بدهم، واگر دعایی کرد اجابتش نمایم. اگر از من پناه خواست پناهش بدهم، واگر از من کمک خواست کمکش کنم. اگر برمن توکل نمود اسرار وقبایحش را حفظ نمایم، واگر تمام خلق با او حیله نمایند، من پشتیبان او خواهم بود.»(18)

دیده ی بینا

یکی از کارمندان اداره ی پست شهرستان قم، که مرد متدینی است از مریدان خاص آیت الله مرعشی بود وسه نوبت نماز را به امامت ایشان می خواند.
او می گفت: روزی پس از نماز صبح خوابیدم و هنگامی که برخاستم دیدم نیاز به حمام برای انجام غسل جنابت دارم، اما وقت اداری هم رسیده بود ودیگر نمی توانستم حمام بروم. با خودم گفتم: اکنون سرکار می روم، ان شاء الله آخر وقت حمام می روم و نماز ظهر وعصر را می خوانم.
به اداره رفتم، ظهر که اداره تعطیل شد، شتابان برای خواندن نماز جماعت به صحن مطهر آمدم، واین درحالی بود که فراموش کرده بودم که باید غسل کنم! وضو گرفتم وخواستم وارد حرم بشوم که درکنار در ورودی با آیت الله مرعشی (رحمه الله ) روبرو شدم. سلام کردم، آقا جوابم را داد وفرمود: کجا با این عجله؟
گفتم : برای نماز می روم.
فرمود:«تو باید حمام بروی!»
بسیار شرمنده شدم وبرگشتم وهمان موقع یادم آمد که فراموش کرده ام غسل کنم!(19)

با پول حرام نمی شود، غسل کرد!

دانشمند فقید، محمد شریف رازی (رحمه الله ) درکتاب کرامات الصالحین آورده است:
یکی از مأموران شهربانی زمان شاه استعفاء کرد وبه شغل آزاد پرداخت. او با من آشنا بود، دلیل کارش را پرسیدم، گفت: بینش وبصیرت آیت الله مرعشی نجفی (رحمه الله ) باعث این کار شد؟
گفتم: جریان چیست؟
گفت: شبی ازساعت دوازده تا هشت صبح مأمور خیابان ارم بودم ونیاز به حمام برای انجام غسل داشتم و پول هم نداشتم. حدود ساعت دو نیمه شب بود که اتوبوسی از اصفهان رسید وجلوی در صحن توقف کرد تا مسافر پیاده کند. من رفتم وگفت: چرا اینجا توقف کردی؟ گواهینامه را بده!
راننده پنج تومان کف دست من گذاشت، من هم گفتم: پس زودتر برو! وبا خودم گفتم: پول حمام هم جور شد!
منتظر بامداد بودم که بروم غسل کنم ونماز بخوانم. هنوز در صحن باز نشده بود که دیدم آیت الله مرعشی (رحمه الله ) مثل همیشه به طرف حرم می رود، اما آن شب راه را کج کرد وبه آن طرف خیابان نزد من آمد. وقتی رسید سلام کرد و فرمود: «بیا جلو!» رفتم نزد ایشان، پنج تومان به من داد وفرمود: « با این پول برو غسل کن، با آن پول نمی شود غسل کرد!»
گفتم: چشم! دیگر به این فکرافتادم که از شهربانی استعفاء بدهم وبه کار آزاد بپردازم وچنین هم شد واینک به حمد الله وضع مالی ام خوب است ومکه هم رفته ام.(20)

دیدار یار

از زبان آیت الله العظمی نجفی مرعشی (رحمه الله ) آمده است:
درایام تحصیل علوم دینی وفقه اهل بیت (ع) درنجف اشرف، شوق بسیاری جهت دیدار جمال مولایمان بقیه الله الاعظم (عج) داشتم. با خود عهد کردم که چهل شب چهارشنبه پیاده به مسجد سهله بروم به این نیت که جمال آقا صاحب الامر (عج) را زیارت کرده وبه این فوز بزرگ نائل شوم.
تا 35 یا 36 شب چهارشنبه ادامه دادم، تصادفاً دراین شب، رفتنم از نجف به تأخیر افتاد وهوا ابری وبارانی بود. نزدیک مسجد سهله، خندقی (گودالی) بود، هنگامی که به آنجا رسیدم بر اثر تاریکی شب، وحشت وترس وجود مرا فرا گرفت، مخصوصاً از زیادی قطاع الطریق (راهزن) ودزدها؛ ناگهان صدای پایی را از دنبال سر شنیدم که بیشتر موجب ترس ووحشتم گردید.
برگشتم به عقب، سید عربی را با لباس اهل بادیه دیدم، نزدیک من آمد وبا زبان فصیح گفت: «ای سید! سلام علیکم!»
ترس و وحشت به کلی از وجودم رفت واطمینان و سکون نفس پیدا کردم و تعجب آور بود که چگونه این شخص درتاریکی شدید، متوجه سیادت من شد ودرآن حال من از این مطلب غافل بودم.
به هر حال سخن می گفتیم ومی رفتیم، ازمن سوال کرد: « قصد کجا را داری ؟» گفتم: «مسجد سهله!»
فرمود:«به چه جهت؟»
گفتم: «به قصد تشرف خدمت حضرت ولی عصر (عج).»
مقداری که رفتیم به مسجد زید بن صوحان، که مسجد کوچکی است نزدیک مسجد سهله، رسیدیم. داخل مسجد شدیم و نماز خواندیم وبعد از دعایی که سید خواند – که کان (مثل اینکه) دیوارها وسنگ ها هم آن دعا را با او می خواندند.- دگرگونی عجیبی درخود احساس نمودم که از وصف آن عاجزم!
بعد از دعا، سید فرمود: «سید تو گرسنه ای، چه خوب است شام بخوری!» پس سفره ای را که زیر عبا داشت بیرون آورد، در آن سفره مثل اینکه سه قرص نان ودو یا سه خیار سبز تازه بود، کان تازه از باغ چیده است، درحالی که آن وقت،
چله زمستان وسرمای زننده ای بود ومن نفهمیدم که این آقا این خیار تازه ی سبز را دراین فصل زمستان از کجا آورده است!
طبق دستورآقا، شام خوردم.
سپس فرمود:«بلند شوتا به مسجد سهله برویم.»
داخل مسجد شدیم، آقا مشغول اعمال وارده درمقامات شد ومن هم به یپروی از ایشان انجام وظیفه می کردم و بدون اختیار نماز مغرب وعشاء را به آقا اقتدا کردم و متوجه نبودم که این آقا کیست.
بعد از آنکه اعمال تمام شد، آن بزرگوار فرمود: «ای سید، آیا مثل دیگران بعد از اعمال مسجد سهله به مسجد کوفه می روی یا درهمین جا می مانی؟»
گفتم: «می مانم.»
دروسط مسجد، درمقام امام صادق (ع) نشستم، به سید گفتم: «آیا چای یا قهوه یا دخانیات میل داری آماده کنم؟»
درجواب من، این کلام جامع را فرمود: «این امور از فضول زندگی است وما ازاین فضولات دوریم.»
این کلام دراعماق وجودم اثر گذاشت به نحوی که هرگاه یادم می آید ارکان وجودم می لرزد. به هر حال آن مجلس نزدیک دوساعت طول کشید ودراین مدت مطالبی رد وبدل شد که به بعضی ازآن ها اشاره می کنم:
1. دررابطه با استخاره سخن به میان آمد، سید عرب فرمود: ای سید، با تسبیح به چه نحو استخاره می کنی؟»
گفتم: «سه مرتبه صلوات می فرستیم وسه مرتبه می گویم«استخیرالله برحمته خیره فی عافیه» پس قبضه ای از تسبیح را گرفته می شماریم، اگر دو تا ماند بد است واگر یکی ماند خوب است.»
فرمود: «برای این استخاره باقی مانده ای است که به شما نرسیده وآن این است که هر گاه یکی باقی ماند فوراً حکم به خوبی استخاره نکنید؛ بلکه توقف کنید ودوباره برترک عمل استخاره کنید اگر زوج آمد کشف می شود که استخاره اول
خوب است اما اگر یکی آمد کشف می شود که استخاره اول میانه است.»؛
به حسب قواعد علمیه می بایست دلیل بخواهم وآقا جواب دهد. به جای دقیق وباریکی رسیدیم، پس به مجرد این گفتار تسلیم شدم ودرعین حال متوجه نیستم که این آقا کیست.
2. از جلمه مطالب مطرح شده دراین جلسه، تأکید سید عرب برتلاوت و قرائت این سوره ها بعد از نمازهای واجب بود: بعد ازنماز صبح سوره یس، بعد از نماز ظهر سوره عم (نبأ)، بعد از نماز عصر سوره نوح، بعد از نماز مغرب سوره واقعه وبعد از نماز عشاء سوره ملک؛
3. دیگراینکه تأکید فرمودند بردو رکعت نماز بین مغرب وعشاء که دررکعت اول بعد از حمد هر سوره ای خواستی می خوانی ودررکعت دوم بعد از حمد سوره واقعه را می خوانی وفرمود: «کفایت می کند این، از خواندن سوره واقعه بعد از نماز مغرب چنانکه گذشت.»؛
4. تأکید فرمود که: «بعد از نمازهای پنجگانه این دعا را بخوان:«اللهم سرحنی عن الهموم والغموم و وحشه الصدر و وسوسه الشیطان برحمتک یا ارحم الراحمین»؛
5. تأکید بر خواندن این دعا بعد از ذکر رکوع درنمازهای یومیه خصوصاً رکعت آخر:
«اللهم صلی علی محمد وال محمد وترحم علی عجزنا واغثنا بحقهم.»
6. تأکید برخواندن قرآن و هدیه کردن ثواب آن برای شیعیانی که وارثی ندارند، یا دارند ولی یادی ازآن ها نمی کنند؛
7. تحت الحنک را از زیر حنک دور دادن و سر آن را درعمامه قرار دادن، چنانکه علمای عرب به همین نحو عمل می کنند وفرمود: « درشرع این چنین رسیده است.»؛
8. تأکید بر زیارت سید الشهداء (ع)
9. درتعریف وتمجید از شرایع الاسلام مرحوم محقق حلی فرمود: «تمام آن مطابق با واقع است مگرکمی از مسائل آن.»؛
10. دعا درحق من، وفرمود: «خدا تو را از خدمتگزاران شرع قرار دهد.»؛
11. پرسیدم: «نمی دانم آیا عاقبت کارم خیر است؟ وآیا من نزد صاحب شرع مقدس رو سفیدم؟»
فرمود: عاقبت تو خیر و سعیت مشکور ورو سفیدی.»
گفتم: «نمی دانم آیا پدر ومادر واساتید وذوی الحقوق از من راضی هستند یا نه؟»
فرمود: «تمام آن ها از توراضی اند ودرباره ات دعا می کنند.»
استدعای دعا کردم برای خودم که موفق باشم برای تألیفات وتصنیف، و ایشان دعا فرمودند.
دراینجا مطالب دیگری است که مجال تفصیل وبیان آن نیست. پس خواستم از مسجد بیرون بیروم روم به خاطر حاجتی، آمدم نزد حوضی که در وسط راه وقبل از خارج شدن از مسجد قرار دارد، به ذهنم رسید:«چه شبی بود؟ واین سید عرب کیست که این همه با فضیلت است ؟ شاید همان مقصود ومعشوقم باشد؟»
تا به ذهنم این معنی خطور کرد، مضطرب برگشتم و آن آقا را ندیدم و کسی هم درمسجد نبود. یقین پیدا کردم که آقا را زیارت کردم وغافل بودم!
مشغول گریه شدم ودیوانه وار اطراف مسجد گردش می کردم، تاصبح شد چون عاشقی که بعد از وصال مبتلا به هجران شود.!
این بود اجمالی از تفصیل که هر وقت آن شب یادم می آید، بهت زده می شوم.
در تشرف دیگری که در راه زیارت حضرت سید محمد(ع)، فرزند امام هادی (ع) برای آیت الله مرعشی اتفاق افتاده بود، وجود مبارک حضرت صاحب (عج) مطالبی را بیان فرموده وتوصیه هایی به ایشان کرده بودند که از زبان آیت الله مرعشی به این شرح بیان شده است:
1. تأکید و سفارش برتلاوت قرآن شریف، وانکار شدید کسی که قائل به تحریف قرآن است، حتی نفرین فرمود برافرادی که احادیث تحریف را قرار داده اند؛
2. تأکید برنهادن عقیقی که اسماء مقدسه چهارده معصوم (ع) برآن نقش بسته و نوشته شده، زیر زبان میت؛
3. سفارش فرمودند براحترام پدر ومادر- زنده باشند یا مرده – وتأکید بر زیارت بقاع مشرفه ائمه (ع) و اولاد آن ها وتعظیم وتکریم ایشان؛
4. سفارش فرمودند براحترام به ذریه سادات وبه من فرمودند: «ای سید! تأسف براهل علمی که عقیده شان انتساب به ماست ولکن این اعمال را ادامه نمی دهند.!»؛
5. سفارش فرمودند بر تسبیح فاطمه زهرا (ع) وبر زیارت سید الشهداء (ع) از دور ونزدیک، وزیارت اولاد ائمه (ع) وصالحین وعلما وتأکید برحفظ خطبه شقشقیه یامیرالمؤمنین (ع) وخطبه ی علیا مخدره حضرت زینب(ع) درمجلس یزید (لعنت الله علیه) و….(21)

گوهرهای حکیمانه

از جمله نصایح آیت الله مرعشی نجفی(رحمه الله ) این بود که، می فرمودند:
-«بارتان را سبک کنید واز تجمل پرستی وخانه ی بزرگ و…پرهیز کنید، که همه چیز ظرف چند دقیقه نابود می شود.»(22)
قسمتی از وصیت نامه حضرت آیت الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی (رحمه الله ) که به فرزند بزرگوارشان مرقوم داشته اند، به این شرح است:
– فرزندم را سفارش می کنم به کم کردن معاشرت وهمنشین؛ زیرا کم انجمنی است که خالی از بهتان وغیبت وتحقیر و عیب جویی باشد؛
– سفارش می کنم او را به نماز شب واستغفار درسحرها:
– سفارش می کنم به قرائت قرآن وتدریس وتدرس احادیث؛
– سفارش می کنم به اینکه، کیسه ای را که در آن، خاک قبر امامان واولاد واصحاب آن هاست وجمع آوری کرده ام برای تیمن وتبرک بامن دفن
کنند و مقداری از آن را هم زیر صورت ومحاذی آن بریزد.
– سفارش می کنم دستمالی را که درمصیبت امام حسین (ع) واهل بیت مکرم او با آن اشک چشمانم را پاک می کردم بر روی سینه ام، درکفنم بگذارند.
– سفارش می کنم یک سر عمامه را به منبر سید الشهداء وسر دیگر را به تابوتم بسته و همان گونه مصیبت وداع را بخوانند، ومرا در حسینیه ای که تأسیس کرده ام قرار دهند.(23)
آیت الله مرعشی نجفی (رحمه الله ).
«سفارش می کنم شما را به اندیشیدن درکتاب خداوند وپند گرفتن ازآن.»
فقهای نامدار شیعه /ص 582

پی نوشت ها :

1. دریای عرفان، هادی هاشمیان.
2. فقهای نامدار شیعه، عبدالرحیم عقیقی بخشایشی.
3.افلاکیان خاک نشین، مؤسس شمس الشموس.
4. دریای عرفان، هادی هاشمیان.
5. شیخ مناجاتیان، محمد جواد نور، محمدی.
6. افلاکیان خاک نشین، مؤسسه الشموس.
7.گلشن ابرار، حوزه علمیه قم، ج2.
8. گلشن ابرار، حوزه علمیه قم، ج2.
9. افلاکیان خاک نشین، مؤسسه شمس الشموس.
10. گلشن ابرار، حوزه علمیه قم، ج2.
11. افلاکیان خاک نشین، مؤسسه شمس الشموس.
12.دریای عرفان،هادی هاشمیان.
13. فقهای نامدار شیعه/570- 566.
14. آداب الطلاب/369.
15.کرامات اولاولیاء/120.
16.کرامات الاولیاء/119.
17. کرامات الاولیاء/118.
18. عده الداعی/ص604.
19. کرامات الصالحین/307.
20.کرامات الصالحین/308.
12.عنایات حضرت ولی عصر (عج) /168- 164.
22. فقهای نامدار شیعه /566.
23.آداب الطلاب /405.

منبع: قاسمی، علی؛ (1388)، رستگاران: شرح حال چهارده تن از اولیای الهی، قم: هنارس، چاپ اول 1388.

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد