خانه » همه » مذهبی » حدیث سفینه در کتاب ‌های اهل سنّت«3»

حدیث سفینه در کتاب ‌های اهل سنّت«3»

حدیث سفینه در کتاب ‌های اهل سنّت«3»

1. یکی از مسائل مهم این است که بیان کنیم که حدیث ضعیف با شرایط معینی، به وسیله ی کثرت طریق ‌ها تقویت می‌گردد. باید دید آیا این شرایط در حدیث سفینه جمع شده است یا نه. به عبارت دیگر،

0005398 - حدیث سفینه در کتاب ‌های اهل سنّت«3»
0005398 - حدیث سفینه در کتاب ‌های اهل سنّت«3»
نویسنده: حکمت جارح صبر الرحمه (1)

 

رد ادّعای شدت ضعف طرق حدیث سفینه

1. یکی از مسائل مهم این است که بیان کنیم که حدیث ضعیف با شرایط معینی، به وسیله ی کثرت طریق ‌ها تقویت می‌گردد. باید دید آیا این شرایط در حدیث سفینه جمع شده است یا نه. به عبارت دیگر، آیا حدیث سفینه در نهایت ضعف است، چنان که البانی ادعا کرده است
و به گونه‌ای که ممکن نیست معاضدت شود یا آن که ضعف آن خفیف است و با مجموعه ی طرق اعتبار آن بالا می‌رود.
البانی تحت عنوان «تقویت حدیث به کثرت طرق، مطلق نیست»، گفته است:
نزد اهل علم مشهور است که اگر حدیثی با طرق متعدد نقل شود، به وسیله ی کثرت طرق تقویت می‌شود و حجت به حساب می‌آید؛ اگر چه تمامی طرق به خودی خود ضعیف باشند. اما این سخن، مطلق نیست، بلکه محققان آن را به شرایطی مقید کرده‌اند و در صورتی که ضعف روات در طرق مختلف ناشی از ضعف حافظه ی آنها باشد، نه از متهم بودن آنها در صداقت و یا دین. و گرنه این روایت تقویت نمی‌شود؛ هر چند طریق آن بسیار باشد (2).
واضح است که قاعده ی یاد شده شامل روایاتی می‌شود که ضعف آنها ناشی از فریب یا ارسال و غیره باشد.
ابن صلاح می‌گوید:
هر ضعفی در حدیث به سبب نقل آن از طریق مختلف برطرف نمی‌شود، بلکه تفاوت دارد. ممکن است ضعف ناشی از قدرت حافظه ی راوی آن باشد؛ با این که راوی اهل صدق و دیانت است. اگر ببینیم که آنچه او نقل کرده، از طریق دیگری که به درستی ضبط آن باور داریم، نقل شده، که در این صورت ضعف برطرف می‌شود. یا این که ضعف از ناحیه ی ارسال سنه باشد. این ضعف برطرف شدنی است، چنان که در روایت مرسلی که امام حافظی نقل می‌کند، اگر ضعف کمی باشد، به وسیله ی روایتی از طریق دیگر برطرف می‌شود. ضعفی نیز ممکن است باشد که به خاطر قوت ضعف و ناتوانی جبران کننده از جبران و مقاوت آن، ضعفش برطرف نشود. مثال برای این ضعف، ضعفی است که از متهم بودن راوی به کذب یا شاذ بودن حدیث ناشی می‌گردد. (3)
ابن حجر می‌گوید:
هر گاه بدی حفظ با حدیث معتبری مورد متابعت قرار گیرد و نیز هر گاه خبر مستور یا مرسلی و یا مدلّسی این گونه شود، این احادیث حسن می‌گردد؛ البته نه حسن بذاته، بلکه با جمع همه ی آنها این چنین می‌گردد. (4)
خبر واحدی را که شخص بدحافظه‌ای روایت کند ولو این که مختلط باشد به گونه‌ای که نتواند تشخیص دهد که قبل از اختلاط چه اتفاقی برایش افتاده، یا این که مستور باشد و یا مرسل باشد و یا مدلّس باشد که محذوف در آن دو نامعلوم باشد، هر چه متابعت کنند، چه مانند آن باشد و یا در درجه ی اعتبار سندی بالاتر از آن باشد، حسن لغیره محسوب می‌گردد (5).
به هنگام مراجعه به کتاب‌های البانی، بویژه کتاب السلسله الصحیحه، درمی‌یابیم که شواهد بسیاری بر این امر دلالت دارد. او روایات بسیاری را بر مبنای این قاعده صحیح شمرده است.
پس اگر در روایتی راوی آن بد حافظه یا مختلط باشد و یا مدلّس باشد و یا این که در آن ارسال مشاهده شود یا این که راوی آن مستور الحال باشد (و آن شخصی است که بیش از یک روایت از او نقل شده و مورد جرح واقع نشده و توثیق هم نشده، بلکه در باره ی او سکوت شده است) (6)، با وجود متابع یا شاهدی که یکی از علت‌های گذشته را عهده‌دار شود و آن را جبران کند، آن روایت به درجه ی حسن ارتقا می‌یابد.
باید در اینجا معنای مدلس را مشخص سازیم و سپس به موضوع مورد بحث برگردیم.
البانی در تمام المنه می‌گوید:
تدلیس بر سه گونه است:
تدلیس اِسناد؛ و آن این گونه است که راوی حدیثی را از کسی که با او ملاقات کرده، نقل می‌کند؛ در حالی که از او این حدیث را نشنیده، ولی به گونه‌ای نقل می‌کند که شنونده تصور کند آن را از خود وی شنیده، با این که میان آن دو یک واسطه یا بیشتر وجود داشته است. شأن او این است که نگوید در این حال که خبر داد به ما فلانی و یا حدیث کرد برای ما فلانی و یا آنچه شبیه اینهاست، بلکه بگوید: فلانی گفت و یا از فلانی و مانند این از صیغه های موهم سماع.
تدلیس شیوخ؛ و آن این گونه است که راوی حدیثی را از شیخی که آن را از وی شنیده نقل می‌کند، اما او را به نام یا کنیه و یا نسبت و یا صفتی معرفی کند که با آن شناخته نمی‌شود و قصد او این باشد که او را شنوندگان نشناسند.
تدلیس تسویه؛ و آن این گونه است که مدلس حدیثی را ذکر کند که از شیخ ثقه‌ای شنیده و آن شیخ از شیخ ضعیفی شنید و آن شیخ ضعیف از شیخ ثقه‌ای در این حال، مدلسی که حدیث را از ثقه ی اول شنیده، شیخ شیخش را که ضعیف است، از سند حذف کند و آن را از روایات شیخ ثقه از شیخ ثقه ی دوم با لفظی مسامحه‌آمیز قرار دهد؛ مانند عنعنه و شبیه آن و تمامی اسناد از ثقات باشند، و او تصریح به اتصال میان او و شیخش کند. زیرا او این حدیث را از او شنیده است. در این حالت آنچه مقتضی عدم قبول حدیث است جز برای کسانی که اهل نقد و شناخت عیوب حدیث هستند، آشکار نمی‌شوند. به همین دلیل این بدترین اقسام تدلیس است و در مرتبه ی بعد، قسم اول قرار دارد و سپس قسم دوم. حکم کسی که تدلیس او ثابت شود، اگر عادل باشد، این است که هیچ حدیثی از وی پذیرفته نشود، مگر آنها که او در آنها تصریح به تحدیث (روال طبیعی اخذ و نقل حدیث) کند و برخی هیچ حدیثی را از او نمی‌پذیرند. دیدگاه درست‌تر همان دیدگاه اول است؛ همچنان که حافظ ابن حجر گفته است. برای آگاهی از تفصیل در این موضوع به کتاب‌های «المصطلح» مراجعه شود (7).

2. بررسی موضوعی برخی اسانید حدیث سفینه

پس از آن که برخی از مبانی علمای اهل سنت بیان شد، باید به موضوع برگردیم و به صورت علمی به ابطال مدعیات ابن تیمیه و البانی و دیگرانی که در تضعیف حدیث سفینه کوشیده‌اند، بپردازیم. و به برخی اسانید حدیث سفینه می‌پردازیم که بر اساس مبانی پیش گفته معتبر شمرده می‌شوند.
حدیث عبدالله بن زبیر:
فقد أخرجه البزار علی ما فی کشف الأستار، قال: «حدیثنا یحیی بن معلی بن منصور، ثنا ابن أبی مریم، ثنا ابن لهیعه، عن أبی الأسود، عن عامر بن عبد الله بن الزبیر، عن أبیه أنالنبی صلی الله علیه و آله و سلم قال: مثل أهل بیتی مثل سفینه نوح من رکبها سلم و من ترکها غرق». (8)
ـ اما یحیی بن معلی بن منصور، خطیب بغدادی درباره‌اش گفته است: «ثقه است» (9).
و شمس‌الدین ذهبی گفته است: «ثقه ی محدث است» (10).
و ابن حجر درباره ی او گفته است: «صدوق صاحب حدیث است» (11).
ـ و ابن مریم ـ که همان سعید بن حکم بن ابی‌مریم مصری است ـ ابو داود درباره‌اش گفته است: «ابن ابی مریم نزد من حجت است». و حسین بن حسن رازی گفته که از احمد پرسیدم در مصر از چه کسی حدیث بنویسم، گفت: «از ابن ابی مریم». ابوحاتم او را ثقه دانسته و ابن حبان نام او را در ثقات ثبت کرده و ابن معین گفته است: «ثقه‌ای از ثقات است» (12).
عجلی گفته است: «ثقه است». (13)
ذهبی گفته است: «او ثقه ی کثیر الحدیث بود» (14).
ابن حجر گفته است: «ثقه، ثبت و فقه است» (15).
ـ اما درباره ی عبد الله بن لهیعه، پس از کامل شدن سند سخن خواهیم گفت.
ـ اما ابو الاسود را ـ که همان محمد بن عبدالرحمن بن نوفل است ـ نسایی و ابوحاتم توثیق کرده و ابن حبان او را در شما ثقات یاد کرده (16) و ابن حجر نیز در التقریب توثیق نموده است (17).
ـ عامر بن عبدالله بن زبیر را نیز احمد، ابن معین، نسایی، ابوحاتم، عجلی و ابن سعد توثیق کرده و ابن حبان او را در میان ثقات نام برده است (18).
ابن حجر گفته است: «ثقه و عابد است» (19).
ذهبی گفته است: «عابد بزرگ منزلت است» (20).
– و عبدالله بن زبیر صحابی است.
ـ اما عبدالله بن لهیعه، قاضی مصر و عالم و محدث آن دیار بوده است و او از گنجینه های دانش است. فقط در اینجا سخنان بسیاری در رد یا قبول روایتش وجود دارد. این مرد را در عدالتش کسی جرح نکرده است و برخی از بزرگان حفاظ او را ثنا گفته و از او روایت کرده‌اند. احمد بن حنبل گفته است: «چه کسی در مصر مانند ابن لهعه در کثرت حدیث و ضبط و اتقان است». و ابو داود گفته که از احمد بن حنبل شنیدم که می‌گفت: «ابن لهیعه صحیح‌نویس و بسیار مشتاق دانش بود».
و زید بن حجاب گفته که سفیان ثوری گفت: «نزد ابن لهیعه اصول است و نزد ما فروع». و ثوری گفته است: «چند حج به جای آوردم که ابن لهیعه را ملاقات کنم».
و محمد بن معاویه گفته که از عبدالرحمن بن مهدی شنیدم که می‌گفت: «دوست داشتم که پانصد حدیث از ابن لهیعه بشنوم».
و ابن وهب می‌گفت: «حدیث کرد برای من والله راستگوی نیکوکار عبدالله بن لهیعه» (21).
و یعقوب بن سفیان گفته است:
از احمد بن صالح ـ که خود از بهترین افراد مورد اطمینان است ـ شنیدم که بر وی ثنا می‌کرد و به من می‌گفت: حدیث أبوالأسود را در باب رقّ می‌نگاشتم، حدیثش از ابن لهیعه بهترین و نیکوترین حدیث بود، به وی گفتم: می‌گویند احادیث او مختلط است از شنیده های قدیم و جدید. گفت: چنین نیست، ابن لهیعه احادیث را صحیح می‌نگاشته و نوشته های خود را بر مردم املا می‌کرده تا احادیثش را بنویسند، پس هر کس دقیق نوشته حدیثش حسن است. البته خود ابن لهیعه در محضر کسانی که نیکو حدیث نقل نمی‌کردند یا ضبط خوبی نداشتند یا صحیح نقل نمی‌کردند حاضر می‌شد (22).
این گفته ی احمد بن صالح که مصری است پس از دیار خود ابن لهیعه است و گفتارش در مورد وی بر دیگران مقدم است.
علاوه بر این که امام مالک نیز ابن لهیعه را ثقه می‌داند.
ابن حجر در التهذیب می‌گوید:
ابن عبدالبر حکایت کرده است که آنچه در کتاب المؤطا، از مالک، از فردی ثقه در نزد مالک نقل شده که وی از عمرو بن شعیب و او از پدرش از
جدّش در باره ی بیع عربان (23) حدیثی نقل کرده است، آن فرد ثقه همان ابن لهیعه است و گفته می‌شود ابن وهب نیز همین حدیث را از ابن لهیعه نقل کرده است (24).
در مقابل این توثیقات کلمات دیگری یافت می‌شود که از آنها تضعیف شخص استفاده می‌شود و برخی از آنها اشاره به اختلاط یا مسامعه‌کاری وی در حدیث و یا نقل روایات غیرقابل پذیرش توسط وی دارد و یا امور دیگری که مجال بحث آن در اینجا نیست، چرا که کتب و رساله های مختلفی در شرح حال وی تألیف شده است و توثیقات در مورد وی به طور جدّی قوی است. از طرفی بنا بر بعضی گفته ها کتاب‌های وی به آتش سوخت و وی از حفظ حدیث می‌گفت و برخی دیگر گفته‌اند از کتب وی چیزی نسوخت و برخی می‌گویند تعدادی از کتب وی سوخت (25)، به خاطر همین نظریات در مورد وی مختلف است؛ برخی قایل به صحت احادیث وی قبل از سوختن کتاب‌های او شده‌اند و برخی تمامی احادیثش را حسن شمرده‌اند و برخی همه ی آنها را صحیح برشمرده‌اند و برخی وی را ضعیف الحدیث دانسته و فقط احادیثش را برای آوردن شاهد و تقویت طریق دیگر مفید دانسته‌اند. بنا بر این، وارد شدن در این بحث خود رساله‌ای جدا می‌طلبد و آنچه در اینجا مدّ نظر بود خلاصه و چکیده‌ای از نظریات در مورد ابن لهیعه بود.
پس حدیث وی بنا بر بدترین حالت برای استشهاد و متابعت (تقویت طریق دیگر) صلاحیت دارد، چرا که آرا و نظریات در باره ی وی به چهار نظر اصلی برمی‌گردد:
نظریه ی اول: این که او ثقه و احادیثش صحیح است و این نظریه ی علامه أحمد محمد شاکر است؛ آنجا که در تحقیق بر سنن ترمذی می‌‌گوید: و او ثقه و صحیح الحدیث است و بسیاری از افراد در مورد وی بدون دلیل و فقط به خاطر حفظ نقل کردن وی مطالبی گفته‌اند و ما بسیاری از احادیث وی را پی‌گیری کردیم و کلام علما را در مورد وی فهمیدیم، پس صحیح الحدیث بودن وی را ترجیح دادیم و مواردی از ضعف که در روایات وی مشاهده می‌شود یا از طرف افراد قبل از او (اساتید وی) و یا از طرف افراد بعد از او (شاگردان وی) بوده است و خود او نیز گاهی اشتباه کرده است همان‌گونه که هر عالم و راوی دچار اشتباه می‌شود (26).
نظریه ی دوم: این که احادیث وی حسن است، و این نظر حافظ نورالدین هیثمی است؛ چنان که ذیل احادیث متعددی در کتاب مجمع الزوائد احادیث وی را حسن برشمرده و چنین گفته است:
در سند این حدیث ابن لهیعه است و حدیث وی حسن است و یا گفته ی او حسن الحدیث است (27).
و البانی به این مطلب تصریح کرده که برخی از علما حدیث ابن لهیعه را صحیح و برخی حسن شمرده‌اند و در کتاب ‌جلباب المرأه المسلمه آن گاه که پیرامون حدیثی که در سندش ابن لهیعه قرار گرفته سخن گفته، می‌گوید: «ضعف این حدیث از ناحیه ی ابن لهیعه است؛ در حالی که وی ثقه و فاضل بوده، اما از نوشته ها و کتبش روایت می‌کرده، پس کتاب‌هایش می‌سوزد و وی از حفظ روایت می‌کند، لذا دچار خلط می‌گردد، البته برخی از متأخرین حدیث وی را حسن و برخی صحیح می‌دانند.
سپس می‌گوید هیثمی حدیث وی را حسن برشمرده‌ است و در پی آن می‌گوید آنچه در آن شکّی نیست، این که حدیث ابن لهیعه در تابع و شاهد بودن کمتر از درجه ی حدیث حسن نیست (28).سومین نظریه: این که وی ضعیف الحدیث است اما احادیث وی صلاحیت آن را دارد که به عنوان تابع و شاهد حدیث دیگر مورد استفاده قرار گیرد و این نظریه ی ذهبی است؛ آنجا که بعد از نقل قول علما در مورد ابن لهیعه می‌گوید:
نظر من این است که حدیث وی می‌تواند در متابعات مورد استفاده قرار گیرد، اما به طور مستقل نمی‌توان به احتجاج کرد» (29).
نظریه ی چهارم: این که احادیث وی قبل از سوختن نوشته ها و کتبش معتبر است، اما پس از سوختن آنها ضعیف است، ولی صلاحیت آن را دارد که در موارد تابع و شاهد آوردن بر حدیث دیگر مورد استفاده قرار گیرد و از کسانی که این نظریه را ارائه کرده‌اند، ابن حجر عسقلانی و البانی هستند.
ابن حجر می‌گوید:
عبد الله بن لهیعه (لهیعه به فتح لام و کسر آن) بن عقبه ی الحضرمی أبو عبد الرحمن المصری القاضی فردی است راستگو که بعد از سوختن کتاب‌هایش دچار خلط و اشتباه شده و روایت ابن مبارک و ابن وهب از وی بهتر و استوارتر از روایت دیگران است از وی و در صحیح مسلم موارد کمی به مقرون به روایت دیگر از وی گزارش شده است (30).
پس از دیدگاه ابن حجر، وی بعد از سوختن کتبش دچار خلط شده است و این مطلب گذشت که روایات فرد مختلط صلاحیت تابع و شاهد بودن را دارد.
البانی نیز در کتاب سلسله الأحادیث الصحیه چنین گفته است:
در مورد ابن لهیعه گفتاری است که مخفی نیست و ما در کتاب سلسله الأحادیث الضعیفه از وی بی‌شمار روایت آورده‌ایم، اما معلوم باشد که این گفتار در مورد وی، مطلق نیست و روایت سه عبدالله از وی یعنی عبدالله بن المبارک بن وهب و عبدالله بن یزید المقری از وی صحیح است؛ چرا که این سه نفر قبل از سوخته شدن کتاب‌های ابن لهیعه از وی روایت می‌کرده‌اند؛ همان‌گونه که این مطلب ذیل ترجمه ی وی در کتاب التهذیب به شرح آمده است.
سپس البانی اضافه می‌کند:
همانا ضعف ابن لهیعه به خاطر سوء حافظه ی وی بوده است و حدیث مانند چنین شخصی اگر از طریق دیگری آمده باشد، تقویت می‌شود؛ هر چند طریق دیگر نیز دچار ضعف باشد، البته به شرط آن که ضعفش شدید نباشد؛ چنان که این مطلب در کتب مصطلح الحدیث مانند کتاب التقریب نووی و غیر از این کتاب آمده است (31).
پس نظر البانی این است که روایات ابن لهیعه یا صحیح است و این در مورد احادیثی از وی است که ‌معلوم باشد قبل از احتراق کتاب‌هایش از وی نقل شده است و یا ضعیف است و این به خاطر بدی حافظه ی او بوده است، پس اشکالی ندارد که از احادیث وی به عنوان تابع و شاهد استفاده شود؛ چه وقت ‌روایتش معلوم نباشد و چه معلوم باشد که بعد از احتراق کتب وی بوده است و صلاحیت استفاده از‌ احادیث ابن لهیعه به عنوان تابع و شاهد در کلمات البانی بسیار تکرار شده است. و از مواردی که کاملاً تصریح به این مطلب کرده، آن است که در جای دیگری از همان کتاب سلسله الأحادیث الصحیحه می‌گوید:
ابن لهیعه بدحافظه بوده، اما اشکالی ندارد که احادیث وی در متابعات مورد استفاده قرار گیرد (32).
و کلام وی به نقل از کتاب جلباب المرأه المسلمه گذشت، مبنی بر این که شکی در آن نیست که احادیث ابن لهیعه در موارد تابع و شاهد از درجه ی حدیث حسن کمتر نیست. و فرقی نداشت که البانی تصریح به این مطلب می‌کرد یا تصریح نمی‌کرد؛ چرا که این مطلب گذشت که روایات شخص بدحافظه به عنوان تابع و شاهد پذیرفته می‌شود.
پس حتّی با چشم پوشی از گفته ی کسانی که قایل به صحت یا حُسن احادیث ابن لهیعه شده‌اند، روایات وی نزد خود البانی نیز قابلیت دارد که به عنوان تابع و شاهد به کار آید، پس چگونه ادعا دارد که طرق حدیث سفینه دچار ضعف شدید هستند، در حالی که این طریق را البانی فقط به خاطر وجود ابن لهیعه تضعیف کرده است.
البانی در کتاب سلسله الأحادیث الضعیفه می‌گوید:
اما حدیث ابن الزبیر را ابن لهیعه روایت کرده از أبوالأسود و او از عامر بن عبدالله بن الزبیر و او از پدرش (مسند البزار، ش 2612) و عبدالله بن لهیعه ضعیف است به خاطر بدی حفظش (33).
پس به اعتراف خود البانی این طریق دچار ضعف خفیف است، نه ضعف شدید و امکان دارد با حدیثی مثل خودش تقویت شود.
به هر حال، این طریق برای حدیث سفینه نزد برخی از علمای اهل تسنن معتبر است و نزد برخی دیگر دچار ضعف خفیفی است و صلاحیت دارد در موارد متابعت و استشهاد به عنوان تابع یا شاهد مورد استفاده قرار گیرد.
بنا بر این، اگر طریق دیگری با ضعف خفیفِ برای این حدیث یافت شود می‌تواند این حدیث را به درجه ی حدیث حسن ارتقاء بخشد و به زودی معلوم خواهد شد که این حدیث را بیش از یک طریق تقویت کرده و آن را در حدّ صحیح ارتفاع می‌دهد.
حدیث علی (علیه السلام):
قال ابن أبی شیبه: حدثنا معاویه بن هشام قال: ثنا عمّار، عن الأعمش، عن المنهال، عن عبدالله بن الحارث، عن علیّ قال: انّما مثلنا فی هذه الامّه کسفینه نوح و کتاب حطّه فی بنی اسراییل (34). قبل از شروع در بحث در باره ی سند این حدیث چاره‌ای نیست از این که دوباره تذکر دهیم که البانی متعرض این حدیث نشده است، نه در تعلیقه‌اش بر مشکاه المصابیح و نه در سلسله الأحادیث الضعیفه آنجا که به طور مفصّل معترض طرق مختلف این حدیث شده است و به این نتیجه رسیده است که طرق این حدیث به حدّ اعتبار نمی‌رسد، چگونه می ‌تواند به این نتیجه رسیده باشد در حالی که متعرض برخی از طرق حدیث نشده است، آیا چنین برخوردی با این حدیث با امانت علمی سازگار است؟!

پی نوشت ها :

1) دانشجوی دکتری رشته ی قرآن و حدیث جامعه المصطفی العالمیه.
2) تمام النّعمه، ص 31.
3) مقدمه ابن الصلاح، ج 1، ص 34.
4) نخبه الفکر، ص 20.
5) قواعد فی علوم الحدیث، ص 34؛ نیز ر. ک: قفو الاثر فی صفوه علوم الاثر، ج 1، ص 50 .
6) ر. ک: قفو الاثر، ج 2، ص 196.
7) تمام المنه، ص 18 ـ 19.
8) کشف الأستار، ج 3، ص 422، ح 2613.
9) ر. ک: تاریخ بغداد، ج 14، ص 215.
10) ر. ک: الکاشف، ص 376.
11) تقریب التهذیب، ج 2، ص 316.
12) ر. ک: تهذیب التهذیب، ج 2، ص 316.
13) معرفه الثقات، ص 396.
14) تذکره الحفاظ، ج 1، ص 392.
15) تقریب التهذیب، ج 1، ص 350.
16) تهذیب الکمال، ج 2، ص 645.
17) تقریب التهذیب، ج 2، ص 105.
18) تهذیب التهذیب، ج 1، ص 64.
19) تقریب التهذیب، ج 1، ص 462.
20) الکاشف، ج 1، ص 523.
21) ر. ک: سیر أعلام النبلاء، ج 8، ص 13 ـ 14.
22) ر. ک: تهذیب التهذیب: ج 5، ص 329.
23) مراد حدیثی است در زمینه ی نهی از فروش به نحو عربان (گونه‌ای از پیش‌فروش جنس).
24) تهذیب التهذیب، ج 5، ص 330.
25) برای اطلاع از اقوال در مورد ابن لهیعه ر. ک: تهذیب الکمال، ج 14، ص 487؛ تهذیب التهذیب، ج 5، ص 327؛ سیر أعلام النبلاء، ج 8 ، ص. 11؛ تذکره الحفاظ، ج 1، ص 39 و غیر از این کتب از کتاب‌های رجالی.
26) سنن ترمذی، تحقیق: احمد محمد شاکر، حاشیه بر حدیث شماره ی 10.
27) ر. ک: مجمع الزوائد، ج 1، ص 155، ج 2، ص 250، ج 3، ص 255 و 257 و 298، و ج 4، ص 18 و 20 و 21 و 57 و 80 و 82 و 84 و 94 و ج 5، ص 16 و 19 و 23 و 25 و 27 و 54 و غیر از این موارد که هیثمی می‌‌گوید ابن لهیعه حسن الحدیث است.
28) جلباب المرأه المسلمه: ص 59.
29) تذکره الحفاظ، ج 1، ص 239.
30) تقریب التهذیب، ج 1، ص 526.
31) سلسله الأحادیث الصحیحه، ج 2، ص 5 به بعد، در حاشیه بر حدیث شماره ی 503 .
32) سلسله الأحادیث الصحیحه، ج 1، ص 201.
33) سلسله الأحادیث الضعیفه، ج 10، ص 5.
34) المصنّف، ج 7، ص 305.

منبع: فصلنامه علمی- پژوهشی علوم حدیث شماره 54.

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد