آخوند خراسانی و انقلاب مشروطه
رهبران مشروطه که به وسیله ی بعضی آخوندهای درباری و مرتجع به بابی بودن متهم می شدند. تنها ملجأ و پناهگاه خود را علمای نجف می دانستند. ستارخان سردار ملی و صمصام السلطنه بختیاری از رهبران آزادیخواهان بارها این جمله را بر زبان آوردند که «حکم علمای نجف را اجرا می کنیم».
در آن مقطع تاریخی شهر نجف مرکز تجمع روحانیون شیعه بخصوص ایرانیان بود. مردم ایران از اقشار مختلف برای زیارت و یا تحصیل به نجف مهاجرت می کردند و ارتباط تنگاتنگی ین شیعیان و علمای آن شهر وجود داشت. احکامی که از نجف صادر می شد حرف آخر را می زد و مردم خود را مکلف به اجرای آن می دانستند.
انگیزه ی علمای نجف در حمایت از مشروطه
دکتر مهدی ملکزاده درباره ی حمایت علمای بزرگوار نجف از مشروطه می نویسد: «… آخوند محمدکاظم خراسانی و حاجی میرزا حسین تهرانی و آقای شیخ عبدالله مازندرانی به طرفداری از مشروطیت قیام کردند و پیشوایی نهضت ملی را عهده دار شدند و با احکام اکیده مردم ایران به طرفداری از اصل مشروطیت و حکومت ملی مکلف نمودند … طرفداری آن بزرگواران یکی از بزرگترین عوامل پیشرفت مشروطیت در ایران شد …» (1)
اما به راستی چرا علمای طراز اول نجف چنین شجاعانه از مشروطیت حمایت کردند و از آن در برابر استبدادیان و مرتجعان دفاع کردند؟!
آخوند محمدکاظم خراسانی که یحیی دولت آبادی (2) او را «رئیس کل آنها (علمای نجف) می داند» انگیزه ی خود را از حمایت نسبت به نهضت مشروطیت چنین بیان می کند «… غرض ما از این همه زحمتم ترفیه حال رعیت و رفع ظلم از آنان و اعانه ی مظلوم … بوده است».
علمای نجف که می دیدند به علت ظلم و ندانم کاری شاه و درباریان مردم و مملکت در سختی هستند بهترین چاره ی کار را برای برقراری رژیم مشروطیت و حکومت قانون دیدند. بنابراین برای کمک به تاسیس آن از هیچ تلاشی فروگذار نکردن.
نویسنده ی تاریخ مشروطه ی ایران هدف آخوند خراسانی و دیگر علمای نجف در حمایت از مجلس و حکومت مشروطه را چنین می نویسد:
«آخوند خراسانی و حاجی تهرانی و حاج شیخ مازندرانی و همراهان ایشان … چون به کشور دلبستگی می داشتند و آن را در دست دربار خودکامه ی قاجار رو به نابودی می دیدند، برای جلوگیری از آن، مشروطه و مجلس شورای ملی را در بایست [لازم] می شماردند…» (3)
عامل اصلی حمایت آخوند خراسانی از حکومت مشروطه آگاهی او به شرایط زمان و علل عقب ماندگی و ناکارآمدی حکومت استبدادی ایران بود. او جز پیشرفت کشور و آسایش مردم ایران به چیزی نمی اندیشید. او به دنبال هیچ هدف شخصی و صنفی و گروهی نبود. این نظر را با دقت در واکنش های او در برابر نظرات گونه گون گروه ها می توان تشخیص داد.
وقتی تعدادی از طلّاب تهرانی در تلگرافی از ایشان می خواهند «حکم فرمایید یکی از شرایط قانون اساسی این باشد که [تا] ابدالدهر هر پنج نفر از علمای طهران جزو مجلس باشند». آخوند ناراحت شدند و جواب دادند: «شرافت این مجلس همان مساوات است که از احکام قرآنی و اسلام شناخته می شود. هیچ کس را نباید بر دیگری مزیت باشد ورنه مایه ی هزاران گونه خرابی و اختلاف خواهد گردید». (4)
از این موضع گیری صریح روشن می شود که تنها هدف آخوند خرسانی در حمایت از مجلس شورا برقراری عدل و عدالت در سراسر کشور و بین تمام اقشار ملت بوده است.
مقابله با مشروطه
اما رسیدن به این هدف والا در ایران با موانع سخت و ریشه داری روبه رو بود. این مانع بزرگ همانا استبداد و دیکتاتوری طولانی مدت بود که در آن مقطع در قالب محمدعلی شاه قاجار تبلور یافته بود. ماهیت این پادشاه خودرأی و وابسته از ابتدا برای ملت ایران، بخصوص مردم آذربایجان روشن بود. زیرا او دوران ولیعهدی خود را در آن دیار گذراند.
در اواخر زندگی و پادشاهی مظفرالدین شاه، محمدعلی میرزا از توطئه ای که علیه او در درباره جریان داشت آگاه شد و به طرف تهران حرکت کرد. در عین حال تظاهر به علاقه مندی به مشروطه و مجلس می کرد. بعد از تنظیم قانون اساسی آن را امضا کرد و مردم تصور می کردند متوجه واقعیت های جامعه شده و از سرنوشت مستبدان عبرت گرفته است.
اما او در هر فرصتی مخالفت خود را با اساس آزادیخواهی و حکومت مشروطه نشان می داد. محمدعلی شاه بلافاصله بعد از تاجگذاری قصد داشت وام هنگفتی از دولت های روس و انگلیس دریافت کند که با مخالفت مجلس روبرو شد. در همین دوره قرارداد 1907 بین این دو دولت منعقد شد. در این قرارداد خاک ایران به دو منطقه ی نفوذ روس و انگلیس تقسیم شده بود. مردم و نمایندگان با جدیت تمام اعتراض خود را به این قرارداد ننگین بیان کردند. اما شاه مستبد که دلبستگی به دولت روسیه داشت اهمیتی به قضایا نمی داد. محمدعلی شاه به جای همراهی با مردم و مجلس و توجه به تذکرهای مکرر علمای مقیم نجف با تحریک عده ای از آخوندهای درباری و مرتجع به مخالفت با مشروطه برخاست. اما مردم و آزادیخواهان از پا ننشستند و در برابر عهدشکنی های شاه و دربار ایستادند. شاه که در برابر ایستادگی ملت دچار ترس و واهمه شده بود برای چندمین بار سوگند یاد کرد که پشتیبان مشروطه باشد.
ترور شاه و به توپ بستن مجلس
اما مردم که دیگر هیچ اعتمادی به او نداشتند به سوگندهایش نیز توجهی نکردند. در همین زمان تعدادی از انقلابیون تندرو هنگام گذر کالسکه ی محمدعلی شاه با پرتاب نارنجک قصد ترور او را داشتند. (5)
این واقعه باعث شد که محمدعلی شاه که تا آن زمان مخالفت با مجلس را پشت ظاهری موافق پنهان می کرد، شمشیر را از رو ببندد.
او با کمک گروه قزاقی که از دوران ولیعهدی همراه خود داشت به قلع و قمع آزادیخواهان پرداخت. در دوم تیرماه سال 1287 شمسی برابر با (23 جمادی الاولی 1326 قمری و 23 ژوئن 1908م) کلنل لیاخوف روسی به فرمان محمدعلی شاه مجلس شورای ملی را به توپ بست. در ابتدا مجاهدان و آزادیخواهان در برابر متجاوزین به آزادی و مجلس، مقاومت کردند اما سرانجام درباریان با کمک قزاقان روسی بر آنها پیروز شدند. تعدادی از آزادیخواهان دستگیر و بلافاصله اعدام شدند و عده ای دیگر را به جاهای دوردست تبعید کردند.
نصرالله ملک المتکلمین (6) سخنران معروف و میرزا جهانگیرخان (7) مدیر روزنامه ی صوراسرافیل را به چوبه ی دار سپردند و آقایان طباطبایی و بهبهانی را به شهرهای دور تبعید کردند.
خبر به توپ بستن مجلس در تمام نقاط ایران به درگیری و زد و خورد انجامید. مردم که به امید آزادی و عدالت بودند خبر قتل نمایندگان و تبعید علمایشان را دریافت کردند.
آگاهی آخوند از وقایع اخیر تهران و تبریز
خبر وقایع ناگوار تهران و تبریز از مرز ایران گذشت و به نجف اشرف رسید. آخوند خراسانی که خبرهای مکرر مسائل تهران و تبریز او را نگران کرده بود در مجلس درس از واقعه ی اخیر آگاه شد. یکی از شاگردان آخوند در مجلس درس نامه ای از مردم تبریز خطاب به ایشان خواند، که در آن تبریزیان نوشته بودند که بر سر ما آتش می بارد، مردان و جوانان ما کشته شده اند، زنان و فرزندان ما بیوه و یتیم گشته اند و شما در آنجا مشغول استراحت … هستید و به فکر ما نیستید.
آخوند خراسانی بعد از شنیدن متن نامه متأثر شد و خطاب به شاگردان گفت: «نه آنها ملتفت هستند و نه شما که من چه خون جگرهایی کشیده ام و … دستی از دور بر آتش دارید … و الله برای ما دل نمانده است … گذشته از زحمات من برای آنها، آخر نمی بینید که … لعن من و کلیه ی اهل علم چگونه در میان اراذل و جُهال شیوع دارد و از آن طرف متصل شش نفر و هشت نفر از تهران برای قتل من روانه می شوند و از این طرف از سلطان عثمانی هم … مخالفت می شود و از این روی حکومت عثمانی مرا در مضیقه گذاشته و حتی منع نموده که قلم روی کاغذ نگذارم و از یک طرف هم اینها توبیخ و سرزنش می کنند که ما در اسراحت هستیم همه ی اینها را [به پیروی] از ائمه – علیهم السلام- بر خود هموار می کنم و درصدد علاج و خلاص اهل تبریز بوده و هستم. تکاهل نورزیده ام، بلکه فوق طاقت عمل خواهم کرد…» (8)
ایستادگی آخوند خراسانی…
همان طور که آخوند خراسانی خود نیز گفته است درباریان و پادشاه از راه های مختلف از قبیل فرستادن مزدور برای قتل آخوند خراسانی، ارسال طلا و جواهر برای تطمیع ایشان و حتی فرستادن هدایایی همچون داروی چشم آلوده سعی داشتند ایشان را از سر راه خود بردارند.
در کتاب تاریخ هیجده ساله ی آذربایجان درباره ی ایستادگی آخوند خراسانی و آگاهی ایشان در مقابل فریبکاری ها آمده است: «کسانی که این تاریخ را خوانده اند نیک می دانند که این مرد خداپرست در سه سال تاریخ مشروطه چه کوشش هایی کرد و پشتیبانی های گرانبها به جای آورد. همیشه در سخت ترین زمان ها او و حاج شیخ عبدالله مازندرانی پا به میدان گذارده و با تلگراف ها و نامه های خود مردم را به ایستادگی و پافشاری واداشتند و با همه ی دوری از ایران کمتر فریب خوردند و آن همه کوشش ها که محمدعلی شاه برای بازگردانیدن ایشان از هواخواهی مشروطه به کار برد و نمایندگانی با پول های گزاف به عراق برای این مقصود فرستاد همه ی آنها بی نتیجه ماند و آخوند و حاج شیخ کمترین گرایشی به سوی او ننمودند…» (9)
اما آخوند خراسانی در جواب همه ی این تهدیدها و تحریک ها نظر خود را برای اداره ی هرچه بهتر کشور و ایفای حقوق حقه ی مردم در قالب اصول ده گانه ای برای محمدعلی شاه قاجار فرستاد.
در بند سوم نامه، آخوند خراسانی شاه قاجار را به روش پادشاه ژاپن راهنمایی می کند که برای ترقی مملکتش می کوشد.
حکم آخر؛ اتحاد آزادیخواهان
اما تمام نصایح و راهنمایی ها و همراهی های آخوند نتوانست شاه مستبد قاجار را به راه بیاورد و او همچنان بر طبل خودخواهی و تکبر و استبداد می کوبید. وقتی که کار به اینجا کشید و آخوند از راهنمایی شاه قاجار ناامید شد تلگراف معروف خود را همراه با امضای آقایان مازندرانی و تهرانی به تمام نقاط ایران ارسال کرد.
«به عموم ملت ایران حکم خدا را اعلام می داریم: الیوم [امروز] همت در دفع این سفاک جبار و دفاع از نفوس و اعراض و اموال مسلمین از اهم واجبات و دادن مالیات به گماشتگان او از اعظم محرمات … است» (10)
با ارسال این متن آزادیخواهان که در نقاط مختلف دلسرد و متفرق شده بودند به حرکت و جنبش برخاستند.
ستارخان و باقرخان از تبریز، سردار اسعد و صمصام السطنه بختیاری از اصفهان، محمدولی خان سپهسالار از رشت، دست به کار شدند و برای برانداختن حکومت استبدادی به طرف تهران حرکت کردند.
از طرف دیگر نیروهای روسی که همواره حامی محمدعلی شاه بودند به خاک ایران تجاوز کردند و وارد مناطقی از آن شدند.
حرکت علما به طرف ایران، تسخیر تهران …
علمای نجف که با هر وسیله ای قصد داشتند به حمایت از آزادیخواهان برخیزند درصدد مهاجرت به ایران و کمک به مشروطه خواهان برآمدند.
در حالی که عشایر عرب و شیعیان عراق به همراهی آخوند و ایرانیان دیگر به طرف کربلا در حرکت بودند خبر رسید که مجاهدین به تهران رسیده اند و محمدعلی شاه را خلع کرده اند. این واقعه که پایان استبداد صغیر است در 23 تیرماه 1288 شمسی برابر با (24 جمادی الثانی 1327 و 13 ژوئن 1909 به وقوع پیوست).
بعد از محمدعلی شاه پسر 13 ساله اش احمدمیرزا را به جایش نشاندند. محمدعلی شاه که به سفارت روسیه پناهنده شده بود بعد از آن هم دست از توطئه و اغتشاش علیه مشروطه برنداشت. اما در نهایت شاه مخلوع برای همیشه از ایران فراری شد.
اما این موفقیت بدون جان فشانی آزادیخواهان و همراهی، هدایت و ایستادگی طاقت فرسای علمای بزرگی همچون آخوند خراسانی میسر نبود.
افتتاح مجدد مجلس
خبر افتتاح مجدد مجلس شورای ملی باعث خوشحالی آخوند خراسانی و علمای دیگر مقیم نجف شد. ایشان در دو نامه ی جداگانه افتتاح مجدد مجلس را تبریک گفت و در دیگری همه ی نمایندگان را نصیحت کرد، و آنان را دعوت به رعایت قوانین دین مبین اسلام در طرح لوایح کردند.
نامه های آخوند خراسانی در مجلس شورای ملی قرائت شد و در مجموع همه مذاکرات آن ثبت گردید.
از جمله مسائلی که آخوند خراسانی و آقایان مازندرانی و تهرانی بر آن تاکید داشتند برقراری تعلیمات نظامی و ارتش ملی، تاسیس مدارس نوین و بانک ملی بود. این بزرگواران برای رفع هر گونه شبهه حکم شرعی در این خصوص صادر کردند و از نمایندگان مجلس دعوت کردند با تصویب قوانین این پیشنهادها را به اجرا درآورند.
در این وقت به علت سقوط دولت مرکزی و درگیری در نقاط مختلف کشور بی نظمی و اغتشاش سراسر کشور را فراگرفته بود. این مسائل موجب تضعیف دولت مرکزی – که توسط آزادیخواهان تاسیس شده بود – و مجلس می شد.
آخوند خراسانی با فرستادن تلگرافی به همراهی آقایان تهرانی و مازندرانی از تمام رؤسای عشایر و مناطق کشور خواستند از اختلاف و تفرقه بپرهیزند و هرچه سریعتر نمایندگان خود را برای شرکت در جلسات مجلس شورای ملی به تهران بفرستند.
پی نوشت ها :
1. مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، (انتشارات علمی، تهران، 1371)
2. شاگرد آخوند خراسانی در نجف، نماینده ی مجلس شورای ملی از تهران، نویسنده ی کتاب خاطرات یحیی (چهار جلد) از منابع مهم عصر مشروطه.
3. سیداحمد کسروی، تاریخ مشروطه ی ایران، (تهران، امیرکبیر، 1378، ص 361). «سیداحمد کسروی در ابتدا طلبه مدرسه علمیه طالبیه تبریز بود. او که روحاً تندخو و سخت بی حوصله بود، تحصیل علوم دینیه را رها کرد و به تعلیم و تدریس زبان انگلیسی و ارمنی در مدرسه امریکایی تبریز پرداخت. کسروی در دوره ی حکومت رضاخان تحت عنوان پاکدینی حملات فراوانی به اسلام و تشیع کرد… که سرانجام حوصله ی مردم مسلمان را به سرآورد و … یکی از فداییان اسلام به حیات او پایان داد.
با تمام این اوصاف تاریخ مشروطه ایران کسروی نظر به مستندات فراوان تاریخی [از منابع مهم و مستند انقلاب مشروطه محسوب می شود.]»
«از مقدمه ی ناشر بر چاپ نوزدهم کتاب»
4. عبدالحسین مجید کفایی، مرگی در نور، (تهران، زوّار، 1358، ص 163)
5. اغلب مورخان معتقدند که این عملیات به وسیله ی حیدرخان عمواغلی تدارک دیده شده است. کسروی در تاریخ مشروطه، جلد اول، ص 448 در معرفی او می نویسد: «این حیدر عمواغلی از مردم سلماس بوده، ولی در قفقاز بزرگ شد و در تفلیس درس مهندسی برق خوانده، … چون شورش مشروطه پیش آمد از هواداران آن می گردد». در آن مقطع اغلب حرکت های ترور مثل کشتن اتابک و ساخت نارنجک را انجمن سری حیدرخان عمواغلی انجام می داد.
6. حاجی میرزا نصرالله ملک المتکلمین مدتی را در هندوستان زندگی کرد و کتابی برای بیداری مسلمانان نوشت. پس از انتشار این کتاب انگلیسی ها از هندوستان تبعیدش کردند. خطبه های او در بیداری مردم تاثیر فراوان داشت. روزی که مجلس به توپ بسته شد به دستور محمدعلی شاه به همراه تعدادی دیگر از آزادیخواهان همچون جهانگیرخان صوراسرافیل در باغشاه به قتل رسید.
7. میرزا جهانگیر خان مدیر روزنامه ی صوراسرافیل، یکی از آزادیخواهان بنام و از اولین روزنامه نگاران طرفدار مشروطه بود. در روزنامه اش مقاله های متعددی علیه شاه قاجار و شاپشال مشاور روسی شاه به چاپ می رسید. اگرچه اغلب آنها نوشته میرزا علی اکبرخان دهخدا بود ولی سرانجام میرزا جهانگیرخان قربانی این راه شد.
8. عبدالمجید کفایی خراسانی، مرگی در نور، (تهران، زوّار، 1358، ص 171)
9. احمد کسروی، تاریخ هیجده ساله ی آذربایجان، (تهران، امیرکبیر، 1378، ص 431)
10. همان.
منبع: سیدکاظمی، احمد؛ زندگی نامه اندیشه ها و مبارزات آخوند محمدکاظم خراسانی؛ گروه پژوهشهای تاریخی شرکت انتشارات قلم؛ 1382.