مبارزخستگی ناپذیر
مبارزه با صهیونیسم
محمد جواد مغنیه به کمک عقل و درایت و مطالعه در کتاب خدا و سنت پیامبر (صلی الله علیه وآله) به ماهیت پلید رژیم صهیونیستی پی می برد و آمریکا را حامی این جنایت پیشگان بلکه ساخته ی دست آنان می داند. وی می نویسد:
سخن پیرامون فلسفه ی وجودی یهود و صهیونیزم نژادپرست به بیش از یک جلد کتاب نیاز دارد؛ ولی ما در این مقال به سخنی کوتاه پیرامون خدای اسرائیل و حقیقت و هدف او در دین یهود، بسنده می کنیم. تورات در سفر یوشع – اصحاح 6-آیه 24خطاب به بنی اسرائیل، همین امتیاز را ذکر می کند: «شهر را با آنچه در آن است به آتش زنید… اما نقره و طلا و ظرفهای مسی و آهنی را به خزانه ی پروردگارتان بسپارید». و اما در سفر تثنیه – اصحاح 14می گوید: «قهراً خدا شما را ملت برگزیده ی خود قرار داده تا بر دیگر ملت های روی زمین برتری داشته باشید». و در سفر عدد – اصحاح 31- آیه 12می گوید: «همه را غارت کنید و غنیمت ها را، اعم از اینکه انسانی باشد و یا حیوانی به چنگ آورید». و فراتر از این، جریان یعقوب است که در طول شب با خدا کشتی گرفت و خدا برای رها شدن و گریز از دست حضرت یعقوب ناتوان ماند، و سرانجام چاره ای نیافت جز اینکه برای رهایی به دامن حضرت یعقوب متوسل شود، و با حالت تضرع و التماس به یعقوب گفت: «من تو را آزاد نمی کنم تا اینکه مرا مبارک گردانی…» پروردگار او را پربرکت گردانید و نامش را اسرائیل نهاد.
معنی اسرائیل در زبان عرب آن گونه که اهل فن می گویند: «نیروی ضد خدایی» می باشد.
این فلسفه و یا به عبارت دیگر، این خرافه به این مسأله اشاره دارد که مظهر یهود بود بر خدا چیره گشت! و این موضوع با عباراتی روشنتر و گویاتر در سوره ی مائده آمده است که می فرماید: «و قالت الیهود یدالله مغلوه علت ایدیهم و لعنوا بما قالوا»(1) و یهود گفتند دست خدا به زنجیر بسته است. دستهایشان بسته باد و به خاطر این سخن از رحمت (الهی) دور شوند.(2)
او که به حقیقت یهود پی برده بود، در جای دیگر نژادپرستی یهود را این چنین بیان می دارد:
…. یهودیان عموماً عقیده ی نژاد پرستانه دارند، و خود را ملت برگزیده ی خداوند می دانند، و هر ملتی غیر از خودشان – باید مسخر آنان خداوند شود و در خدمت آنان و منافعشان باشد. و هر یهودی حق دارد هر که را از شرق و غرب بخواهد تملک کند و در اختیار گیرد، و آنچه را که بخواهد، مانند تملک حیوانات در مورد او انجام دهد. در تورات تحریف شده ی آنها، در سفر دوم – اصحاح هفتم و سی و یکم، مسأله ی فوق آمده است. در کتاب تلمود آمده است: «ما ملت برگزیده ی خدا به دو نوع حیوان نیازمند هستیم. نوعی اعجم و بیگانه، همانند جبندگان و چهارپایان و پرندگان، و نوعی دیگر از حیوانات انسانی؛ و آن سایر امتها و ملت های شرق و غرب است».(3)
وی در مقاله ی دیگری با اشاره به جمعیت زیاد مسلمانان و در اختیار داشتن تمام منابع مهم دنیا از قبیل نفت، به تسلیم شدن مسلمانان در برابر خواسته های اسرائیل اشاره می کند و آنان را مورد نکوهش قرار می دهد و می گوید:
… تمام این امکانات و نیرو در نزد مسلمانان موجود است ولی متأسفانه هیچ گونه نقشی و اسمی در جهان ندارند! و اگر در کنفراس ها صدایی و یا صحبتی از آنها شنیده شود، آن هم جز رسوایی و ننگ هیچ چیز دیگری به دنبال ندارد. چه ننگی بالاتر از این که مسلمانان و اعراب، در مسأله ی این چنین بی خاصیت و بی تفاوت شده اند؟ به طوری که هرگاه کنفرانسی منعقد نمودند، ظلم و تجاوز اسرائیل گسترش پیدا کرد، و هرگاه صدایی در این گونه مجالس بلند شد، اسرائیل آنها را مورد اهانت و استهزاء قرار داد و تمام مصوبات آنان را زیر پا گذاشت و در نتیجه، جز اوضاع فاسد و ناهنجار در تمام کشورهای اسلامی، از امیر و وزیر گرفته تا شیخ و پادشاه و پیروان سلاطین، جز جهل و ارتجاع در میان کشورهای اسلامی، چیز دیگری حاصل نشد. علاوه بر این، اختلاف و درگیری ای حاصل نشد. علاوه بر این، اختلاف و درگیری ای که میان مسلمانان به وجود آمد، آن چنان گسترده تر است که در اسرائیل به این گستردگی نیست؛ و اغلب رؤسا و حکام کشورهای اسلامی برای خود تاخت و تاز می کنند و مانور می دهند و در میان خود به نزاع و درگیری می پردازند.
اما درباره ی جنگ اعراب و اسرائیل باید بگویم که این جنگ نشان داد و اعراب قادر بودند به پیروزی دست یابند؛ به شرط این که مانند آزادگان، صبر و تدبیر پیشه می کردند تا می توانستند این لکه ی ننگ و عار را از دامن خود پاک کنند؛ ولی اینان این کار را نکردند و سیاست گام به گام، آنها را به خاک مذلت و تسلیم نشاند. در اینجا باید گفت: «درد، در سر است، نه در بدن». یعنی اشکال در رهبری است؛ در ملت های تحت فرمان رهبر.(4)
مبارزه با آمریکا
شیخ محمدجواد مغنیه به قدری علیه آمریکا جبهه گرفت که سفارت آن کشور را وادار کرد به هر شکل ممکن او را از مبارزه بر حذر دارد. به همین خاطر در صدد یک ملاقات برآمدند و از او خواستند به دیدار«رُزولت» برود. او در جواب گفت: «آمریکا سخت ترین دشمن اسلام و امت عربی است. آمریکا اسرائیل را به وجود و دست به قتل فلسطینیان زد و آنان را از سرزمینشان بیرون راند و با خون فرزندانمان زمین فلسطین را رنگین کرد. برادران ما به وسیله ی اسلحه هایی که آمریکا به اسرائیل داده، کشته می شوند… با همه ی این ها، مرا به دیدار ناوگان ششم دعوت می کنید؟»(5)
این حرکت شجاعانه و غیرت مندانه ی شیخ محمدجواد مغنیه بازتاب وسیعی در میان مردم داشت؛ به طوری که روزنامه ی «محرر» از حرکت او به نام «هذا عربی عزیزم یاد کرد.(6)
مغنیه که تأثیر شرکت علما را در مخالفت با اسرائیل و آمریکا حیاتی می دانست، دست یاری به سوی آنان دراز کرد و از آنان خواست که با استکبار جهانی مبارزه کنند. او از علمای بزرگ خواست تا حکم واقعی اسلام را درباره ی مبارزه علیه استعمار بیان کنند. وی می نویسد: «بعد از جنگ چهارم اعراب و اسرائیل، عرب ها به آمریکا نفت نفروختند و نفت بسیار گران شد. ما هم خدا را شکر کردیم؛ ولی مدتی بعد، دوباره معامله ی نفت شروع شد. این حقیقت را همه می دانیم که آمریکا و اسرائیل، سلاطین ستمگری هستند و بر این مطلب، ظلم آمریکا در ویتنام و غیره گواه است. با همه ی این ها، اموال عرب (که مهم ترین آن نفت است) بدون این که خود بخواهند، سلاحی می شود علیه تمام ملتهای مستضعف».
وی در ادامه ضمن انتقاد از برخی علما به خاطر همراهی نکردن در مبارزات علیه استکبار می نویسد: «آن گونه که من احساس می کننم، بعضی از فقیهان گوش خود را می بندند تا صدای مرا نشنوند! به گمان آنان، من حرف اشتباهی می زنم؛ ولی مگر آنان در فقه تدریس نمی کنند که فروش سلاح به دشمن حرام است؟ تقویت دشمن (به هر نحو) که بتواند انواع سلاح و هر آنچه که احتیاج دارد را بخرد، صد درصد حرام است. و اگر اموال عرب نباشد و آن را به آمریکا ندهند، هیچ وقت آمریکا نمی تواند به اسرائیل کمک مالی و نظامی کند…»(7)
شیخ مغنیه همیشه از شخصیتهایی که علیه استکبار و استبداد قدم برداشته و تلاش کرده اند، به نیکی یاد می کرد و به آنان علاقه مند بود. وی درباره ی شخصیت ممتاز سید جمال الدین اسدآبادی می نویسد: «خداوند سید جمال الدین افغانی را رحمت کند. او جداً دورنگر بود؛ از اسرار و پشت پرده ها خبر داشت. دلسوز اسلام و مسلمین بود. او برای جنگ با استعمار، شواهد زیادی از تاریخ مسلمین و آیات کریمه ی آنان و احادیث پیامبر گرامی اسلام را ارائه داد و خواهان عدم نفوذ اروپا در شرق بود. او این مسأله را درک کرده بود که تنها تجاوز بیگانه سبب ضعف عرب و مسلمین است. پس در مقابل آن ایستادگی کرد… اما سلاح او کتاب اسلام و تاریخ مسلمین بود. پس هرگاه درباره ی احزاب و فرامین آن و حاکم و زیردست سخن می گفت، به قرآن استناد می کرد. به تلاش گذشتگان اشاره می کرد…».(8)
او درباره ی شهید مرتضی مطهری می نویسد: «استاد مطهری، خطیبی از خطبای منبر حسینی بود که کارش افشاندن روح فداکاری و عزت در قلوب مردم و عاملی در انفجار انقلاب بر ضد ظلم و تجاوز بود.(9)
پی نوشت ها :
1. مائده /64.
2. اندیشه های سیاسی مغنیه، محمد جوادمغنیه، ترجمه ی لطیف راشدی، چاپ 1372، ص62و63.
3. همان، ص 36.
4. همان، ص 32و33.
5. گلشن ابرار، ج3، مقاله ی «محمد جواد مغنیه»، به نقل از تجارب محمدجواد مغنیه، ص 386.
6. همان، ص 387.
7. همان، ص 421.
8. الاسلام مع الحیاه، ص7.
9. اندیشه های سیاسی مغنیه، ص51.
منبع: احمدی، مهدی؛ محمدجواد مغنیه؛ تهران: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی،1389.