خانه » همه » مذهبی » اهل بیت (ع) رویش‌ها و ریزش‌ها

اهل بیت (ع) رویش‌ها و ریزش‌ها

اهل بیت (ع) رویش‌ها و ریزش‌ها

با مطالعه و بررسی زندگی پیامبران و امامان[ در می‌یابیم که برخی از بستگان و خویشاوندان آنها بر اثر انجام گناهان بزرگ و عدم توبه، مسیر گمراهی و بیگانگی را طی کرده‌اند و

sa4281 - اهل بیت (ع) رویش‌ها و ریزش‌ها
sa4281 - اهل بیت (ع) رویش‌ها و ریزش‌ها
نویسنده: محمد ابراهیم احمدی

 

آغاز

با مطالعه و بررسی زندگی پیامبران و امامان[ در می‌یابیم که برخی از بستگان و خویشاوندان آنها بر اثر انجام گناهان بزرگ و عدم توبه، مسیر گمراهی و بیگانگی را طی کرده‌اند و سرانجام مورد نفرین و طرد معصومان (ع) قرار گرفته‌اند و در نقطه مقابل، گروهی از اصحاب و پیروان آن بزرگواران به سبب ایمان و رفتارهای پسندیده، آن چنان درخشیده‌اند که به دریافت لوح زرّین و نشان‌گرانبهای “منّا اهل‌البیت” مفتخر شده‌اند.
در این نوشتار سعی شده با معرفی این “مدال آوران”، به برخی از عوامل “رویش‌ها و ریزش‌ها” نیز پرداخته شود.

ارزش ماندگار

اگر بخواهیم افراد را از جهت وابستگی‌های “نژادی و عقیدتی” بسنجیم، چهار حالت قابل تصور خواهد بود:
1. وابستگی نسبی همراه پیوند ایمانی به اهل‌بیت (ع) که عالی‌ترین حالت است.
2. پیوند ایمانی بدون وابستگی فامیلی، که خوب و پسندیده است.
3. وابستگی خویشاوندی بدون پیوند ایمانی، که بی‌فایده بلکه زیان بخش است.
4. عدم پیوند ایمانی و نژادی، که بی‌ارزش است.
بنابراین صرف وابستگی نسبی به پیامبر و ائمه (ع) ارزش نیست بلکه ملاک و میزان، فقط “پیوند معنوی”(1) است که همراهی و همدلی را در حوزه اندیشه، اخلاق و رفتار نشان می‌دهد.
به عبارت ساده‌تر: اگر فردی از طریق ژنتیکی یا رسمی، خود را به پیامبر و اهل‌بیتش منسوب سازد ولی از جهت فکری و رفتاری به آموزه‌های “ثقلین” مؤمن و پایبند نباشد، این انتساب “شناسنامه‌ای” بوده و چه بسا “شجره‌نامه” هم برای او ارزش دنیوی و ظاهری نداشته باشد!

نکاتی چند

1. کلمه “اهل” در قرآن بارها، ولی “اهل‌البیت” دوبار و “اهل‌بیت” یک بار بیان شده‌است.(2)
2. بر اساس شأن نزول “آیه تطهیر”، مصادیق “اهل‌البیت” فقط چهارده معصوم (ع) می‌باشند و شامل دیگر اعضای خانواده‌پیامبر و امامان[ نمی‌شود.(3)
3. هرجا که مدال آسمانی “منّا اهل‌البیت” از سوی معصومان (ع) به افرادی عطا شده، مراد “همراهی و همفکری” آنان با ائمه (ع) و در نتیجه “محبت صادقانه” و “بهشتی بودن” آن گروه است نه برقراری محرمیت، ارث و امور شرعی دیگر.
4. بر اساس آیات و احادیث “شهروندان جامعه اسلامی” برادران و خواهران دینی و ایمانی یکدیگر هستند و نسبت به یکدیگر، حق و تکلیفی دارند.
5. بنا به فرمایش برخی معصومان (ع): “صحبه ی عشرین سنه ی قرابه ی؛(4) دوستی بیست ساله، خویشاوندی است”.
6. هر یک از پیوندهای نسبی، سببی و معنوی، تعریف و جایگاه خاصّ حقوقی، شرعی، اخلاقی و عرفی خود را دارد.
7. و سخن پایانی اینکه:
“همدلی از همزبانی، خوشتر است”.

سلمان فارسی

نخستین صحابی که نشان برازندی “منّا اهل البیت” را دریافت کرد و از سوی پیامبر و ائمه (ع) بارها با همین عنوان مورد ستایش و تشویق قرار گرفت، جناب سلمان (ع) است؛ همو که زادگاه خاکی‌اش “ایران” و خاستگاه روحی اش “محمدی” است.(5)
امید اینکه در نوشتاری دیگر، به فرازهایی از زندگی و نکوداشت این صحابی گرانقدر بپردازیم. ان شاء الله.

ابوذر غفاری

ابوذرغفاری می‌گوید: یک روز نزدیک ظهر وارد مسجد شدم؛ به جز امیرمؤمنان علی (ع) فردی پیش پیامبر(ص) نبود. فرصت را غنیمت شمرده و از حضرت خواستم که مرا نصیحت کند تا خداوند به برکت آن، به من نفع و سود رساند. پیامبر(ص) پاسخ مثبت داد و فرمود:
“یا اباذر انّک منّا اهل البیت، و انّی موصیک بوصیه ی، فاحفظها فانّها جامعه ی لطرق الخیر و سبله؛ ای ابوذر! همانا تو جزو ما خاندان هستی. و همانا من، تو را به اموری سفارش می‌کنم، آنها را حفظ کن؛ چرا که این وصایا، دربردارنده راه‌های خیر و نیکی است”.
آن‌گاه پیامبر(ص) مواعظ و نصایح سودمندی را بیان کرد؛ از جمله:
“لا تنظر الی صغر الخطیئه ی و لکن انظر الی من عصیتَ؛ به کوچکی معصیت نگاه نکن، بلکه ببین چه کسی (خدا) را نافرمانی می‌کنی”.
“انّ الرّجل لیحرم رزقه بالذّنب یصیبه؛ همانا انسان به سبب گناهی که می‌کند، از نعمت و رزقش محروم می‌شود”.
“حرث الآخره ی العمل الصالح؛ محصول و زراعت آخرت، انجام عمل شایسته است”.(6)

راهب شهید

در جریان جنگ “صفّین”، امیرمؤمنان علی (ع) و لشکریانش کنار صومعه‌ای پیاده شده و استراحت کردند. راهبی که در آنجا سکونت داشت، نزد حضرت آمد و گفت: پیش ما، کتابی وجود دارد که از پدران خود به ارث برده‌ایم. یاران عیسی مسیح[ آن کتاب را نوشته‌اند. آیا به شما نشان بدهم؟ امام پاسخ مثبت داد. راهب، مطالب کتاب ـ مبنی بر ظهور آخرین پیامبر و لزوم بیعت با وصی او ـ را خواند و در پایان عرض کرد:
اکنون من همراه شما هستم و از شما جدا نخواهم شد تا برسد به من، آنچه به شما می‌رسد.
امام علی (ع) گریست و از اینکه خداوند، نام ایشان را در کتاب‌های آسمانی و نیکان یاد کرده‌است، حمد و سپاس الهی را به جای آورد… رزمندگان اسلام پس از پایان جنگ، پیکرهای شهدا را جستجو می کردند تا مراسم خاکسپاری را انجام دهند؛ امیرمومنان (ع) به یارانش دستور داد بدن مطهر آن راهب تازه مسلمان را نیز پیدا کنند…
امام پس از خواندن نماز و دفن آن راهب شهید، در حقّش فرمود:
“هذا منّا اهل‌البیت؛ این راهب از ما خاندان است”.
و سپس چندین بار “مغفرت الهی” را برای روح آن شهید نثار کرد.(7)

سعد الخیر

یکی از افراد خاندان بنی امیه که عاقبت به خیر و شیعه شد، سعد بن عبدالملک بن عبدالعزیز بن مروان است؛ از این رو امام باقر (ع) نام او را “سعد الخیر” نهاده است.
یک روز سعد الخیر، گریه‌کنان و لرزان خدمت امام باقر (ع) رسید؛ حضرت علّت گریه و اضطرابش را پرسید، سعد عرض کرد: چگونه نگریم؟ در حالی که من جزو همان خاندان و درخت لعن و نفرین شده‌ای هستم که در قرآن بیان شده‌است!
امام (ع) برای دلجویی از صحابی پرهیزکارش فرمود:
“لستَ منهم، أنت أمویّ منّا اهل‌البیت؛ تو از آن خاندان و درخت ملعون نیستی، بلکه تو با وجود اموی بودن، جزو ما خاندان می‌باشی”.
سپس حضرت برای تفهیم و توضیح، به او فرمود: مگر نشنیده‌ای کلام خدای عزّوجل را که از قول ابراهیم (ع) نقل می‌کند:
(فَمَنْ تَبِعَنی فَإِنّهُ مِنّی)؛(8) “پس هرکس مرا پیروی کند، حقیقتاً او از من است”.(9)

عیسی‌بن عبدالله‌قمی

* یونس بن یعقوب نقل می‌کند: در یکی از کوچه‌های مدینه با امام صادق (ع) روبرو شدم، به من فرمود:
“اذهب یا یونس فإنّ بالباب رجل منّا اهل البیت؛ ای یونس! تو زودتر و جلوتر برو؛ زیرا مردی از ما خاندان، کنار درب منزل منتظر است”.
به سمت خانه حضرت رفتم، دیدم آنجا مردی (عیسی ‌بن عبدالله قمی) نشسته است؛ پرسیدم: تو کیستی؟
گفت: مردی از اهل قم هستم… .
سرانجام امام صادق (ع) آمد و ما را نیز به منزلش دعوت کرد. آنگاه به من فرمود:
“یا یونس‌بن یعقوب، أحسبک انکرتَ قولی لک إنّ عیسی بن عبدالله منّا اهل‌البیت؛ ای پسر یعقوب! گمان می‌کنم سخنی را که به تو گفتم مبنی بر اینکه “عیسی ‌بن عبدالله از ما خاندان است” باور نکرده‌ای”.
عرض کردم: سوگند به خدا که چنین است. فدایت شوم! آخر عیسی ‌بن عبدالله، مردی از اهل قم است! حضرت به من فرمود:
“عیسی ‌بن عبدالله هو منّا حیّ و هو منّا میّت؛(10) عیسی بن عبدالله در حال حیات و مرگ (دنیا و آخرت) جزو ما خاندان [نبوت و امامت]بوده و خواهد بود”.
* یونس بن یعقوب می‌گوید: عیسی بن عبدالله قمی نزد امام صادق (ع) آمده بود؛ وقتی خداحافظی کرد، حضرت به خادمش فرمود که به دنبالش رفته و او را دعوتش کند تا بیاید. امام صادق (ع) به عیسی نصایحی بیان کرد؛ از جمله فرمود:
“انّ الله عزّوجل یقول (وَ أْمُرْ أَهْلَک بِالصّلاه یِ)(11) و انّک منّا اهل البیت…؛ همانا خدای عزوجل می‌فرماید: “خانواده‌ات را به خواندن نماز فرمان بده” [اما سفارش‌های من به تو، از این جهت است که] همانا تو از اهل و خاندان ما هستی…”.
در پایان، امام صادق (ع) پیشانی عیسی را بوسید و او نیز از محضر امام وداع کرد.(12)

بیّاع سابری

ابوالاسود عمر بن یزید بیّاع سابری، نقل می‌کند که امام صادق (ع) به من فرمود:
“انت والله منّا اهل البیت؛ سوگند به خدا! تو از ما اهل‌بیت هستی”.
با شگفتی پرسیدم: فدایت شوم؛ یعنی من از آل محمد(ص) هستم!
فرمود: “ای والله من أنفسهم؛ بله، سوگند به خدا! جزو آنان هستی”.
عرض کردم: فدایت شوم؛ یعنی از خود آنهایم؟!
فرمود: بله، سوگند به خدا که از خود آنها هستی. ای عمر! مگر در کتاب خدای عزّوجل نخوانده‌ای که:
(إِنّ أَوْلَى النّاسِ بِإِبْراهیمَ لَلّذینَ اتّبَعُوهُ وَ هذَا النّبِیّ وَ الّذینَ آمَنُوا وَ الله وَلِیّ الْمُؤْمِنینَ)؛(13) “در حقیقت نزدیک‌ترین مردم به ابراهیم، همان کسانى هستند که او را پیروى کرده‏اند و [نیز] این پیامبر و کسانى که [به آیین او] ایمان آورده‏اند و خدا، سرور مؤمنان است”.
یا مگر نمی‌خوانی کلام خداوند را که:
( … فَمَنْ تَبِعَنی فَإِنّهُ مِنّی وَ مَنْ عَصانی فَإِنّک غَفُورٌ رَحیمٌ )؛(14) “… پس هر که از من پیروى کند، بى‌گمان او از من است و هر که مرا نافرمانى کند، به یقین تو آمرزنده و مهربانى”.(15)

یونس بن یعقوب

ابو علی یونس بن یعقوب می‌گوید: امام صادق (ع) به من مطلبی گفت که خوشحال شدم. آنگاه فرمود:
“انّما انت رجل منّا اهل البیت فجعلک الله مع رسوله و اهل بیته والله فاعل ذلک ان شاء الله؛(16) همانا تو مردی از ما خاندان هستی! پس خداوند، تو را با پیامبرش و خاندان او قرار بدهد [و محشور کند] و خداوند اگر بخواهد، چنین کند”.
یونس بن یعقوب ـ که اهل عراق بود ـ بعد از شهادت امام صادق و امام کاظم (ع) به مذهب “فطحیّه” و “واقفیه” گروید، ولیکن سرانجام عاقبت به خیر شد. او در مدینه رحلت کرد اما از دفن پیکرش در قبرستان بقیع جلوگیری می‌شد تا اینکه به سفارش امام رضا(ع) بدن این شیعه و صحابی در جوار پیامبر و امامان بقیع (ع) آرام گرفت.(17)

ابوعبیده کفاش

یکی از یاران مؤمن امام صادق (ع) به نام “ابوعبیده زیاد حذّا” که اهل کوفه بود، در مدینه رحلت کرد؛ همسرش خدمت امام رسید و گفت: من از اینکه شوهرم در حال غربت از دنیا رفته است، گریه می‌کنم! امام صادق (ع)
آن بانوی داغدار را چنین دلداری و تسلاّ بخشید:
“لیس هو بغریب، انّ ابا عبیده ی منّا اهل‌البیت؛(18) او [در دنیا و آخرت] غریب نیست، همانا ابوعبیده جزو ما خاندان است”.
آن حضرت کنار قبر ابوعبیده نیز آمده و برایش دعا کرد.(19)

فُضَیل بن یسار

فضیل بن یسار کوفی از محضر امام باقر و امام صادق (ع) بهره‌های علمی و معنوی سرشاری برده بود. وی در بصره زندگی می‌کرد و در ترویج آموزه‌های “ثقلین” کوشا بود. سرانجام این دانشمند ولایت ‌مدار از دنیا رفت. کسی که بدن مطهر فضیل را غسل می‌داد، برای ربعی بن عبدالله چنین نقل می‌کند:
وقتی بدن فضیل را غسل می‌‌دادم، ناگاه دستانش به جانب عورت رفته و آن را می‌پوشانید…

ربعی بن عبدالله نیز پس از رسیدن به خدمت امام صادق (ع) این داستان شگفت‌انگیز را بازگو می‌کند. آن حضرت هم می‌فرماید:

“رحم الله فضیل بن یسار و هو منّا اهل‌البیت؛(20) خداوند فضیل بن یسار را رحمت کند، او جزو ما خاندان است”.

معیار وابستگی به اهل بیت (ع)

امام باقر (ع) می‌فرماید:
“من أحبّنا فهو منّا اهل البیت؛ هر فردی که ما را دوست بدارد، پس او جزو ما خاندان می‌باشد”.
از حضرت سؤال شد: واقعاً جزو شماست؟! فرمود:
“منّا والله! اما سمعتَ قول ابراهیم: (فَمَنْ تَبِعَنی فَإِنّهُ مِنّی)؛ سوگند به خدا که از ماست! مگر نشنیده‌ای سخن ابراهیم (ع) را که فرمود: “پس هر کسی مرا پیروی کند، به درستی که او از من است!”.(21)
امام صادق (ع) می‌فرماید:
“من اتقی الله [منکم] و أصلح فهو منّا اهل البیت؛ هر کسی [از شما] تقوای الهی را پیشه کند و کار خوب انجام دهد، او جزو ما خاندان است”.(22)

مصادیق ریزش

در طول تاریخ برخی از منسوبان خاندان‌های صالح (پیامبران، امامان، سادات، دانشمندان و متدیّنان) به عللی، مسیر زندگی خود را تغییر داده و به پرتگاه انحراف و گمراهی، سقوط کرد‌ه‌اند.
ریشه‌یابی گسست معنوی و عقیدتی آنان، نیازمند پژوهشی دیگر است؛ لذا در این نوشتار فقط به معرفی چند نفر می‌پردازیم که مدعی انتساب به خاندان نبوت و امامت بودند اما با رفتار و عملکرد ناشایست خود، از درگاه معصومان (ع) طرد و رانده شده و پیوند خانوادگی و مکتبی آنان برای همیشه قطع شد!

عبرت آموز

در جریان طوفان نوح (ع) افراد مؤمن نجات یافتند؛ اما یکی از پسران و همسران آن حضرت، به سبب پیوستن به گروه کافران و عدم تبعیت از رهنمودهای پیامبر الهی، به عذاب دنیایی و آخرتی دچار شدند و پیوند نسبی و شناسنامه‌ای هم به کمک و فریادشان نرسید.
خداوند پیش از وقوع طوفان، به پیامبرش وعده داده بود که اهل و خاندان او را از “هلاکت” نجات خواهد بخشید اما پس از نزول عذاب، پسر ناخلف او (کنعان) را غرق ساخت و به نوح (ع) یادآور شد:
(إِنّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِک إِنّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ…).(23)
پیشوایان معصوم و مفسران اسلام در خصوص پیام این آیه، فرموده‌اند که:ملاک و شاخص “اهلیت”، ایمان و عمل صالح است نه انتساب و خویشاوندی و نژاد.

پسر نوح با بدان بنشست
خاندان نبوتش گم شد

سگ اصحاب کهف روزی چند
پی نیکان گرفت و مردم شد(24)
***
از این رو، امام رضا(ع) به برادرش (زیدالنّار) هشدار می‌دهد که: سید و علوی بودن، نه تنها “مجازات گناه” را کاهش نمی‌دهد بلکه باعث سنگینی جرم هم می‌شود. آن حضرت با توجه به آیه فوق، فرمود:
“او (کنعان) پسر واقعی نوح (ع) بود، اما چون خدا را نافرمانی کرد، خداوند هم او را از پدرش نفی و دور ساخت”.
امام رضا(ع) در ادامه، به حسن بن موسی وشّا فرمود:
“کذا من اطاع الله کان منّا و لم یطع الله فلیس منّا و أنت اذا اطعت الله عزوجل فأنت منّا اهل‌البیت؛(25) همچنین هر یک از بستگان ما که خدا را عبادت و اطاعت کند، از ما بوده و گرنه جزو ما نیست. و تو نیز هرگاه خدای عزوجل را اطاعت کنی، پس جزو ما خاندان [نبوت و امامت] خواهی بود”.

نقش آقازادگان

یکی از چهره‌های سرشناس اسلام، زبیر بن عوام بن خویلد است. مادر وی “صفیه”، عمّه رسول‌خدا(ص) است. زبیر از پیشگامان اسلام و تشیّع بوده و پس از کودتای “سقیفه” نیز جزو حامیان و مدافعان اصلی “ولایت” بود.
در جریان خلافت امیرمومنان (ع) متأسفانه زبیر به جای تحکیم پایه‌های “حکومت نوپای علوی” به یکباره مسیر خود را تغییر داد و در دام پیمان شکنان و سهم خواهان افتاد و باعث شعله‌ورتر شدن آتش “فتنه‌جمل” شد. گرچه زبیر پس از حضور در جلسه خصوصی با امام علی (ع) و یادآوری نصایح و پیشگویی‌های پیامبر(ص)، صف خود را از “جبهه نفاق” جدا کرده و در مسیر توبه و اصلاح برآمد، ولیکن توسط یکی از لشکریان کشته شد و دیگر فرصت و توفیقی برای جبران نیافت!
حال جای پرسش است که: شخصیتی گرانقدر بسان زبیر ـ با آن همه سوابق درخشان ـ چگونه دچار انحراف و ریزش شد و نام خود را از فهرست “نیکان و صالحان” پاک کرد؟!
دانستن پاسخ این “شبهه‌تاریخی” می‌تواند برای همگان ـ به ویژه خواص ـ درس آموز و مایه عبرت باشد.
امیرمؤمنان علی (ع) عامل مهم چرخش فکری و تغییر رفتار پسرعمه‌اش زبیر را چنین بیان کرده ‌است:(26)
“ما زال الزبیر رجلاً منّا اهل البیت حتی نشأ ابنه المشؤوم؛ هماره زبیر، مردی از ما خاندان بود تا وقتی که پسر نحسش (عبدالله) بزرگ شد”.
“… حتی شبّ عبدالله؛ … تا زمانی که پسرش عبدالله به بلوغ و جوانی رسید”.
“ما زال الزبیر منّا اهل البیت حتی نشأ ابنه عبدالله فأفسده؛ زبیر جزو ما اهل بیت بود تا موقعی که پسرش عبدالله بزرگ شد و او، زبیر را به فساد و تباهی کشید”.
“… حتی نشأ بنوه فصرفوه عنّا؛ … تا هنگامی که فرزندانش بزرگ شدند و او را از ما دور و جدا کردند”.
“عبدالله بن زبیر” نوه دختری ابوبکر، خواهرزاده عایشه، نوه عمه پیامبر(ص) و پسر بزرگ سیف الاسلام (زبیر) بود؛ لذا خود را گزینه و نامزد مناسب “خلافت” و رقیب فعلی امام علی (ع) و دیگر حاکمان مثل معاویه و یزید می‌شمرد و از رانت‌های گوناگون (خانوادگی‌، نژادی، مذهبی، اقتصادی و سیاسی) بهره‌برداری می‌کرد. ابن زبیر را می‌توان یکی از سران مهم جنگ “جمل” دانست؛ چنان که با نفوذ عاطفی خود، توانست خاله‌اش(عایشه) و پدرش (زبیر) را برای مقابله با حکومت مشروع و قانونی امام علی (ع) به صحنه نظامی بکشاند. وی بعد از تسخیر بصره، در سخنرانی‌اش آشکارا به ساحت مقدّس امیرمؤمنان علی (ع) توهین و جسارت می‌کرد و مردم را به نافرمانی و پیکار مسلحانه، تشویق می‌نمود. با این وجود، پس از پیروزی سپاه امام علی (ع) و کشته شدن زبیر و اسیر گشتن عبدالله، نوع برخورد کریمانه آن حضرت شایان توجه است:
الف) امیرمومنان (ع) با دیدن شمشیر پسرعمه‌اش (زبیر) اشکبار و اندوهگین فرمود: “إنّ هذا السّیف طالما فرج الکرب عن رسول الله(ص) ؛این شمشیر بارها [در جنگ‌ها] غم و اندوه را از چهره پیامبر(ص) می‌زدود”.
آنگاه قاتل زبیر را به جهنم وعده داد.(27)
همچنین خطاب به سر بریده زبیر فرمود:
“تو افتخار همنشینی و خویشاوندی با پیامبر را داشتی؛ اما شیطان در مغز و دلت نفوذ کرد و تو را به چنین روزی افکند!”(28)
ب) امام علی (ع) با چنین هشداری، عبدالله بن زبیر را بخشید: “إذهب فلا أرینّک؛(29) برو که دیگر تو را نبینم!”.

شجره‌نامه ساختگی

در محدوده‌زمانی سال 249-270ق. فتنه‌ای در سرزمین اسلامی شکل گرفت که از آن به نام “فتنه زنج” یاد می‌شود.
مردی از طایفه‌قیس، به نام “علی بن محمد” برای رسیدن به اهداف پلید خود، اقداماتی بدین شرح انجام داد:
1. ادعای سیادت؛ وی در بصره و بغداد، خود را از نسل زید بن علی بن حسین (ع) و در بحرین، از نوادگان حضرت ابوالفضل[ معرفی می‌کرد.
2. ادعای امامت و نبوّت؛ مدعی معجزات و علم غیب شده و مردم را به سوی خود دعوت می‌کرد و اطاعت از خود را واجب دانسته و از آنها مالیات می‌گرفت.
3. شورش و جنگ؛ بیشتر لشکریان او که “زنگیان” بودند، در مناطقی چون: بحرین، بصره، أحساء، اهواز، شوش و شوشتر به کشتار و غارت می‌پرداختند.
4. تسخیر بصره؛ او به بصره لشکر کشیده و گروه زیادی را کشته و بر آن شهر مسلّط شد.(30)
بی‌شک بهره‌گیری تبلیغی و روانی صاحب زنج از عناوین مقدّسی همانند: “سیادت”، امامت و اعجاز، هم باعث فریب طرفداران و بدبینی مردم نسبت به علویون می شد و هم وقوع جنایات گسترده از سوی فرد یا افرادی که خود را منسوب به اهل‌بیت (ع) معرفی می‌کردند، بهانه‌ای برای حکومت ستمگر بنی‌عباس فراهم می‌کرد تا بیش از پیش، سادات و شیعیان را تحت فشار و تنگناهای گوناگون قرار دهند.
در این برهه حساس، امام حسن عسکری (ع) با نگارش نامه و ارسال آن به محمد بن صالح خثعمی، پرده از انتساب دروغین رهبر زنگیان برداشت و چنین اعلام کرد:
“صاحب الزّنج لیس منّا اهل‌البیت؛(31) صاحب زنج، جزو ما خاندان پیامبر(ص) نیست”.
علامه مجلسی در همین رابطه می‌گوید:
“… امام عسکری (ع) صاحب زنج را از اهل‌بیت (ع) نفی کرد و او از ناحیه معصومان (ع) مطرود بود، چه از جهت خویشاوندی و چه عقیده و عملکرد”.(32)
سرانجام با کشته شدن صاحب زنج و تار و مار شدن لشکریانش (اواخر جمادی‌الاول 270ق.)، این فرقه انحرافی ریشه‌کن شد.

ناصالحان

پیامبر خدا(ص) می‌فرماید:
“من أقرّ بالذّلّ طائعاً فلیس منّا اهل‌البیت؛(33) کسی که پذیرای ذلّت باشد، از ما خاندان نیست”.

پی نوشت ها :

1 . علامه مجلسی نیز همین مطالب را بیان کرده است. (بحارالانوار، ج75، ص443).
2 . ر.ک: معجم المفهرس للقرآن؛ هود/73؛ احزاب33؛ قصص/12.
3 . حتی ام المؤمنین ام سلمه نیز مشمول این آیه نشد. (بحارالانوار، ج25، ص214 و ج35، ص209).
4 . بحارالانوار، ج74، ص157، ج77، ص168و ج78، ص172و 240.
5 . ر.ک: سلمان فارسی استاندار مداین، احمد صادقی اردستانی، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چ1، 1376ش؛ سلمان محمدی، بدر الدین نصیری، کانون انتشارات محمدی، تهران، چ3، 1363ش.
6 . ر.ک: بحارالانوار، ج77، ص74 ـ 94.
7 . همان، ج32، ص426 و 427.
8 . ابراهیم/ 39.
9 . بحارالانوار، ج46، ص337 و 338؛ شهداء الاسلام، دکتر محمد ابراهیم آیتی، پ. ص39 و 40.
10. منتهی آلامال، ج3، ص196و به نقل دیگر: “حیّاً و میّتاً”؛ بحارالانوار، ج47، ص349 (با اندکی اختلاف).
11 . طه/132.
12. بحارالانوار، ج47، ص349؛ اختیار معرفه ی الرجال، شیخ طوسی، ص232.
13 . آل عمران /68.
14 . ابراهیم /36.
15 . بحارالانوار، ج68، ص20، ح32؛ اختیار معرفه ی الرجال، ص331؛ موسوعه ی الامام الصادق (ع)، سید محمد کاظم قزوینی، ج12، ص393 ـ 395؛ معجم رجال، الحدیث، آیت الله خوئی، ج13، ص53 ـ 56، 64 و 65.
16 . بحارالانوار، ج101، ص242 و 338؛ اختیار معرفه ی الرجال، ص387 و 388.
17 . معجم رجال الحدیث، ج20، ص228 ـ 236.
18 . بحارالانوار، ج47، ص345، ح38.
19 . معجم رجال الحدیث، ج21، ص311 ـ 314.
20 . بحارالانوار، ج69، ص272، ح3؛ اختیار معرفه ی الرجال، ص213 و 214؛ معارف و معاریف، سید مصطفی حسینی دشتی، ج8، ص72 و 73؛ وسائل الشیعه، ج30، ص87؛ منتهی الآمال، ج2، ص196.
21 . آثار الصادقین، آیت الله صادق احسانبخش، ج1، ص392، ح96.
22 . موسوعه ی الامام الصادق (ع)، ج12، ص318.
23 . هود/46.
24 . شیخ اجل، سعدی.
25 . بحارالانوار، ج11، ص320 و 321، ج43، ص230، ج49، ص218 و 219 و ج96، ص221 و 222.
26 . همان، ج28، ص347، ج34، ص289 و ج41، ص144 و 145؛ اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج7، ص44.
27 . اعیان الشیعه، ج7، ص44.
28. دانشنامی امیرمومنین(ع)، محمدی ری شهری، ج5، ص235 و 236.
29 . بحارالانوار، ج41، ص144 و 145.
30 . معارف و معاریف، ج6، ص627 ـ 630.
31 . و به نقل دیگر: “لیس من اهل البیت” (بحارالانوار، ج50، ص293 و ج66، ص197).
32 . همان.
33 . همان، ج77، ص162، ح 181.

منبع: فرهنگ کوثر 86

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد