خانه » همه » مذهبی » فضیلت علم اعطایی به اهل بیت علیهم السلام(2)

فضیلت علم اعطایی به اهل بیت علیهم السلام(2)

فضیلت علم اعطایی به اهل بیت علیهم السلام(2)

با بررسی اقوال متعدّد مفسّران ذیل همه آیاتی که اصطلاح «اوتوا العلم» را در بر دارند، مشخّص شد که به جز اوّلین آیه (آیه 27 سوره نحل)،

0002133 - فضیلت علم اعطایی به اهل بیت علیهم السلام(2)
 

 

0002133 - فضیلت علم اعطایی به اهل بیت علیهم السلام(2)
 

نویسندگان : دکتر علی راد محمّدی نیک

 

بررسی و تحلیل

با بررسی اقوال متعدّد مفسّران ذیل همه آیاتی که اصطلاح «اوتوا العلم» را در بر دارند، مشخّص شد که به جز اوّلین آیه (آیه 27 سوره نحل)، ششمین آیه (آیه 56 سوره روم) و احتمالاً آیه مورد بحث (آیه 41 سوره عنکبوت)، احتمال اختصاص در آن‌ها داده نشده است. و در مورد همین سه آیه نیز، تنها برخی از مفسِّران، احتمال اختصاص را مطرح کرده اند. اکنون با این پیش زمینه، به بحث از آیه اصلی، یعنی آیه 49 سوره عنکبوت می پردازیم. این پیش زمینه دست ما را در رفتن به سوی هر یک از دو احتمال اختصاص و یا عمومیت مفهوم «اوتوا العلم» باز می گذارد؛ زیرا اگر با توجه به ادلّه، قول به عموم را برگزینیم، ملحق به شش آیه از نُه آیه ای می شود که عام هستند، و اگر دلیل ها ما را به اختصاص برساند، می تواند به دو آیه دیگر ملحق شود. به اصطلاح، مورد مشابه دارد و امکان وقوع هر یک از دو احتمال، منتفی نیست. پس کار اصلی، یافتن شواهد و قرائن مقامی و لفظی آیه و بررسی دیدگاه روایات تفسیری و نیز آرای مفسّران در این باره است. بررسی نظر مفسّران

امین الاسلام طبرسی، ابتدا گفته حسن بصری را می آورد که مقصود از «اوتوا العلم» در این آیه، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و مؤمنانی هستند که قرآن را حفظ کرده و در آن تفکّر می کنند و معانی آن در جان‌هایشان نقش می بندد.

طبرسی سپس به نحو «قیل» که شاید حاکی از ضعف آن باشد گفته است: «از امام باقر و امام صادق علیهما السلام روایت شده که مراد از آیه، امامان از اهل بیت محمّد صلی الله علیه و آله هستند». طبرسی در ادامه، قول ضحّاک را آورده که مراد را دانایان اهل کتاب (یهود و نصاری) دانسته و در پایان نیز قول قتاده را آورده که همان مؤمنان را مصداق آیه خوانده است ( ترجمه مجمع البیان، ج 19، ص 74). به نظر می رسد، طبرسی در این جا همین قول قتاده را پذیرفته است و اعتنای چندانی به روایات در این باره نداشته است. شگفت این جاست که کتاب کلینی، یعنی الکافی، قرن‌ها پیش از طبرسی نوشته شده و باب خاص و معنونی در این باره دارد. و از این رو، تعبیر «قیل» از سوی طبرسی، نادرست به نظر می آید، مگر آن که طبرسی به روایات الکافی در این باره توجّه نداشته است. قرن‌ها بعد، تفاسیر روایی ما این روایات صریح را در یک جا، از الکافی و نیز بصائر الدرجات آورده اند که ابتدا متن هر پنج روایت الکافی و سپس روایت های بصائر الدرجات را می آوریم و سپس اقوال مفسّران جدید را نقل می کنیم. 1. أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی، عَنِ الْـحسَیْنِ بْنِ الْـمُخْتَارِ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ فِی هذِهِ الاْیَةِ: «بَلْ هُوَ ءَایَـتٌ بَیِّنَـتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُواْ الْعِلْـمَ» (سوره عنکبوت، آیه 49)، فَأَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلی صَدْرِهِ ( الوافی، ج 3، ص 533، ح 1059؛ الوسائل، ج 27، ص 179، ح 33540). 2. عَنْهُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ الْعَبْدِیِّ، عَنْ أَبِی عَبْدِ الله علیه السلام فِی قَوْلِ الله ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ «بَلْ هُوَ ءَایَـتٌ بَیِّنَـتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُواْ الْعِلْـمَ»، قَالَ: «هُمُ الْأَئِمَّةُ علیهم السلام» (بصائر الدرجات، ص 205، ح 7، بسند آخر؛ تفسیر القمّی، ج 2، ص 150 من دون الإسناد إلی المعصوم علیه السلام ؛ الوافی، ج 3، ص 533، ح 1060). 3. وَ عَنْهُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی، عَنْ سَمَاعَةَ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام فِی هذِهِ الاْیَةِ: «بَلْ هُوَ ءَایَـتٌ بَیِّنَـتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُواْ الْعِلْـمَ»، ثُمَّ قَالَ: أَمَا وَ الله، یَا أَبَا مُحَمَّدٍ، مَا قَالَ: بَیْنَ دَفَّتَیِ الْـمُصْحَفِ». قُلْتُ: مَنْ هُمْ جُعِلْتُ فِدَاکَ؟ قَالَ: «مَنْ عَسی أَنْ یَکُونُوا غَیْرَنَا؟ (بصائر الدرجات، ص 205، ح 3 (بسنده عن عثمان بن عیسی، عن ابن أبی حمزة، عن أبی بصیر، عن أبی جعفر علیه السلام؛ الوافی، ج 3، ص 534، ح 1063؛ الوسائل، ج 27، ص 180، ح 33542).
4. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْـحسَیْنِ، عَنْ یَزِیدَ شَعَرٍ، عَنْ هَارُونَ بْنِ حَمْزَةَ، عَنْ أَبِی عَبْدِ الله علیه السلام، قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ: «بَلْ هُوَ ءَایَـتٌ بَیِّنَـتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُواْ الْعِلْمَ»، قَالَ: هُمُ الْأَئِمَّةُ علیهم السلام خَاصَّةً (بصائر الدرجات، ص 205، ح 5، عن محمّد بن الحسین، و ص 207، ح 17 عن محمّد بن الحسین، مع زیادة فی آخره، و ص 206، ح 11، بسند آخر عن أبی جعفر علیه السلام، مع زیادة فی آخره؛ الوافی، ج 3، ص 533، ح 1062؛ الوسائل، ج 27، ص 180، ح 33543). 5. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْـحسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ، قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ الله ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ «بَلْ هُوَ ءَایَـتٌ بَیِّنَـتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُواْ الْعِلْـمَ»، قَالَ: هُمُ الْأَئِمَّةُ علیهم السلام خَاصَّةً. (بصائر الدرجات، ص 206، ح 8 (عن أحمد بن محمّد، ولم یرد فیه کلمة «خاصّة»، و ص206، ح12، بسنده عن محمّد بن الفضیل، عن أبی الحسن الرضا علیه السلام، وفیه، ص 207، ح 1، بسند آخر عن أبی عبد الله علیه السلام، مع زیادة؛ الوافی، ج 3، ص 533، ح 1061). گفتنی است عنوان کلینی، بسیار مشابه عنوان همین باب در بصائر الدرجات است، به گونه ای که می توان گفت، کلینی عنوان را از صفّار، مؤلّف بصائر الدرجات، اخذ کرده و تنها برای تأکید آن، دو حرف «انّ» و «قد» را افزوده است. جالب توجّه آن که روایات موجود در بصائر الدرجات، بسیار بیشتر از روایات کلینی است (بیش از سه برابر آن، یعنی هفده روایت است) که اگر روایت باب بعدی (باب نادر) را هم بیفزاییم، بیشتر می شود. این تطویل از آن رو لازم است که اوّلاً حجم روایات تفسیری را به ما بنمایاند و ثانیاً، به وسیله استفاضه، از خدشه سندی جلوگیری کنیم. در مقدّمه پژوهش گذشت که دو روایت صحیحه در الکافی داریم و این جا میگوییم که برخی نقل های بصائر الدرجات نیز از صحّت سندی کامل برخوردارند. روایات بصائر الدرجات را در پانوشت میآوریم (بصائر الدرجات، ص 227). {-1-}اکنون با توجّه به مفاد روایات صریح الکافی و نیز بصائر الدرجات، آیا می توان سخن طبرسی را پذیرفت و مقصود از اعطای علم و بیّنه بودن قرآن در دل این عطا‌شدگان علم را حفظ قرآن و تدبّر در آن دانست؟ اگر برخی از این روایات و بلکه بیشتر آن‌ها، لفظ «خاصّة» و یا «ایّانا عنّی» را نداشت، می توانستیم به عمومیت «اوتوا العلم» در این آیه معتقد شویم، امّا تصریح ائمّه علیهم السلام به اختصاص این آیه به آن‌ها، مانع از این می شود که مانند بسیاری از جاها، از قاعده جری و تطبیق و بیان فرد اتمّ و اکمل استفاده کنیم و بگوییم دیگران را هم شامل می شود و ائمّه علیهم السلام فرد بارز آن هستند؛ بلکه این آیه را مانند دو آیه اوّل (آیه 27 سوره نمل) و ششم (آیه 56 سوره روم)، مختصّ معصومان علیهم السلام دانست و کوشید به اشکال‌های متوجّه آن پاسخ داد.

اشکال ها و پاسخ آن‌ها
اشکال اوّل

اشکال نخست، سخن علامه طباطبایی و مؤلّفان تفسیر نمونه است که ایشان نیز آیه را عام دانسته و ائمّه علیهم السلام را مصداق اتمّ و فرد اکمل خوانده اند ( المیزان، ج 16، ص 143؛ تفسیر نمونه: ج 16، ص 305). علامه طباطبایی در این باره می فرماید: و هذا المعنی، مروی فی الکافی و فی بصائر الدرجات بعدّة طرق. و هو من الجری بمعنی انطباق الآیة علی أکمل المصادیق بدلیل الروایة الآتیه. ایشان سپس متن روایتی را از بصائر الدرجات می آورد که برید بن معاویه آن را از امام باقر علیه السلام نقل کرده و علامه متن آن را این چنین آورده است: قال: قلت له: «بل هو آیات بیّنات …» فقال: أنتم هم. من عسی أن یکونوا؟ علامه هیچ توضیحی نیفزوده و ظاهراً ضمیر «فقال» را به امام بازگردانده و جمله «أنتم هم» را هم به صورت اخباری و نه استفهامی، دانسته اند. بر این اساس، معنا چنین می شود که امام به برید فرموده است: «شما همان ها هستند. [همان هایی که علم به آن‌ها داده شده است.] انتظار می رود کسانی باشند؟». حلّ اشکال: پاسخ، بسیار روشن و ساده است. برید بن معاویه چنین متنی را نقل نکرده و چنین روایتی ندارد. می توان با یک مراجعه ساده به هفده روایتی که از بصائر الدرجات، نقل کرده ایم، این را متوجّه شد که مقصود علامه طباطبایی، روایت ابو بصیر است که بلافاصله پس از روایت برید واقع شده است (روایت بریده، روایت اوّل باب است و روایت ابو بصیر، روایت دوم که باعث اشتباه در دیدن می شود). این یک تصحیف دیداری و خطای ساده انسانی است، امّا خطای اساسی در متن روایت و فهم اتّفاق افتاده است. متن روایتی را که گفتیم از آنِ ابو بصیر است و نه برید، و چنین است: «قال: انتم هم؟ قال أبی جعفر: من عسی أن یکونوا؟» که در این صورت، ظاهراً «قال»ی نخست، به راوی بر می گردد و باید آن را سؤالی خواند و امام باقر علیه السلام هم فرموده است: انتظار می رود کسانی باشند؟!
حال اگر کسی ظهور این احتمال را نپذیرد، حداقل نمی تواند ظهور کلام را در آن معنایی بداند که علامه طباطبایی فرموده اند. افزون بر این، در فقه الحدیث، خانواده حدیث، تأثیر بسزایی در فهم روایت دارند و اگر در این جا ما به شانزده روایت دیگر و نیز روایت های دیگر ابو بصیر (روایت سه، نُه و سیزده. گفتنی است روایت ششم مجموعه نیز مؤیّد همین برداشت، یعنی سؤالی بودن عبارت «من هم» و نیز جزو سخن راوی و نه امام بودن آن است) که یکی از آن‌ها بلا فاصله پس از همین روایت آمده است، مراجعه کنیم، به روشنی می فهمیم که عبارت «من هم» سخن ابو بصیر و به صورت سؤالی است. پاسخ امام: «من عسی أن یکونوا» که کلمه «غیرنا» را اضافه دارد، نیز استفهام انکاری امام نسبت به عدم اختصاص مفهوم آیه به ایشان و سایر اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام است؛ یعنی امام با شگفتی تمام سؤال کرده و فرموده است: آیا انتظار دارید، این آیه، شامل غیر ما هم بشود؟! در پایان می افزاییم که در میان روایات بصائر الدرجات، نیز مانند روایات الکافی، چند روایت، (روایت پنجم، یازدهم، دوازدهم و هفدهم) تصریح به اختصاص دارند.

اشکال دوم

اشکال دیگری که باید پاسخ داده شود، آن است که اگر مفهوم حقیقی قرآن، در سینه اهل بیت علیهم السلام باشد و در دل دیگران نباشد، دستورات قرآن به تدبّر در آن و نیز بیان بودنش برای همه مردم، $ می شود؟ حلّ اشکال: این جا سخن از انحصار فهم قرآن نیست، بلکه خود حقیقت قرآن در دل ائمّه علیهم السلام است. به سخن دیگر، آن $ که برای مردم نازل شده و بیان‌گر بخشی از حقایق قابل فهم هستی است، به همین شکل الفاظ و معانی متناسب با آن‌هاست. امّا قرآن حقیقی که قرآن مکتوب، صورت نازله و فروکاسته آن است، بیرون از مسئله عادی لفظ و معناست، بلکه آن در دل و روح ائمّه علیهم السلام رسوخ کرده است. به طور مسلّم آن‌ به صورت لفظ و مکتوب درآمده، ظاهرش حجّت و قابل فهم مردمان است و معنای ظاهر آن، مستقیم و معنای باطنی آن، به طور غیر مستقیم و با کمک گیری از اهل بیت علیهم السلام قابل صید اندیشه های پاک بشری است. امّا گوهر و حقیقت مکتوم قرآن، این الفاظ نیست و جز کسی که به وحی و یا الهام و یا ارث معنوی از آن بهره برده، کسی دیگری را توان رسیدن به آن نیست. این گوهر، راسخ در روح ائمه علیهم السلام است که گاه فوران می کند و جرقه ای از آن بیرون می زند و عالمان را به تأویل قرآن می رساند و به آن مؤمن می کند و منکران و فتنه‌جویان را به انکار می کشاند و یا به طمع می اندازد تا از آن، نفع شخصی خود را بجویند. بر اساس این پاسخ، برداشت تفسیر نمونه نیز بیرون از موضوع است. مؤلّفان این تفسیر، مقصود از روایات متعدّد الکافی و بصائر الدرجات را مرحله کامل علم قرآن دانسته اند و از این رو،مانند علامه طباطبایی، عالمان و حتی مردم فهیم را در این جا، شریک ائمّه علیهم السلام دانسته اند ( تفسیر نمونه، ج 16، ص 305).
به خوبی روشن است که این برداشت، با سیاق آیات، سازگار نیست. آیات، در مقام ردّ تهمتی است که محتمل بود به پیامبر بزنند. تهمت این که قرآن، برگرفته از کتاب های پیشینیان و نوشته های دیگران است و این تهمت در زمینه ای جای طرح دارد که قرآن را علمی، همانند دیگر علم های عادی بدانیم. خداوند در این آیه، اساس شبهه را از بین برده و فرموده: قرآن، واژه و نوشته نیست که بتوان آن‌ها را رونویسی کرد، بلکه مکاشفه ای وحیانی است که به کسانی نازل می شود و به سینه افرادی راه می یابد که ظرفیت اخذ علم عطا شده خداوند را دارا باشند و اینان همان اهل بیت علیهم السلام و در رأس آنان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هستند. در پایان، مشخّص شد که فضیلت دریافت حقیقت قرآن و علم به آیات الهی، تنها ویژه اهل بیت علیهم السلام است و این، به منزله خطا ناپذیری دیگر علوم آن‌ها و منشأ قدسی داشتن سخنان و رفتارهای آنان است که خود زمینه ساز عصمت و دیگر فضایل ایشان می شود.
منبع : ـ البرهان فی تفسیر القرآن، سیّد هاشم بن سلیمان بحرانی (م 1107 ق)، تحقیق: مؤسسة البعثة، قم: مؤسسة البعثة، اوّل، 1415 ق. ـ الدرّ المنثور فی التفسیر المأثور، عبد الرحمان بن أبی بکر السیوطی (م 911 ق)، بیروت: دار الفکر، اوّل، 1414 ق. ـ الکافی، محمّد بن یعقوب کلینی رازی (م 329 ق)، تحقیق: علی اکبر الغفّاری، بیروت: دار صعب و دار التعارف، $ارم، 1401 ق. ـ المیزان فی تفسیر القرآن، سیّد محمّد حسین طباطبائی (م 1402 ق)، قم: إسماعیلیان، سوم، 1394 ق. ـ بصائر الدرجات، محمّد بن الحسن الصفّار القمّی (ابن فَرّوخ) (م 290 ق)، قم: کتاب‌خانه آیة الله مرعشی، اوّل، 1404ق. ـ ترجمه تفسیر المیزان، موسوی همدانی، قم: انتشارات جامعه مدرسین، 1374. ـ ترجمه تفسیر مجمع البیان، گروه مترجمان، تهران: انتشارات فراهانی، 1360. ـ تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تهران: دار الکتاب الإسلامیه. ـ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، فضل بن حسن طبرسی (أمین الإسلام) (م 548 ق)، تحقیق: سیّد هاشم رسولی محلاّتی و سیّد فضل الله یزدی طباطبائی، بیروت: دار المعرفة، دوم، 1408ق. ـ نور الثقلین، شیخ عبد علیّ بن جمعة العروسی الحویزی (م 1112 ق)، تحقیق: سیّد هاشم رسولی محلاّتی، قم: إسماعیلیان، $ارم، 1412 ق.
منبع:دوفصلنامه حدیث اندیشه شماره 8و9..

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد